رمان اقیانوس خورشید به قلم هستی.ق
دختری تنها و آسیب دیده پس از سالها به خانه خانواده ی پدری اش می رود و به واسطه این نقل مکان ، او وارد زندگی مرموز یک نوازنده می شود .همه چیز به ظاهر خوب و آرام است تا زمانی که قیم قانونی او به ایران باز می گردد و اسرار مگو فاش می شوندو زندگی ها در هم گره می خورد… من و تو ، دو غریبه ... از دو دیار ... از دو دنیای جدا از هم ... با دردی مشترک ! من و تو تنهاترین آدمهای جهانیم ! در این طوفان سیاه ، چشم بگشا پریزاده ی من ... چشمان تو اقیانوس خورشید است .
تخمین مدت زمان مطالعه : ۹ ساعت و ۴۶ دقیقه
ژانر : عاشقانه - اجتماعی
خلاصه :
دختری تنها و آسیب دیده پس از سالها به خانه خانواده ی پدری اش می رود و به واسطه این نقل مکان ، او وارد زندگی مرموز یک نوازنده می شود .همه چیز به ظاهر خوب و آرام است تا زمانی که قیم قانونی او به ایران باز می گردد و اسرار مگو فاش می شوندو زندگی ها در هم گره می خورد…
من و تو ، دو غریبه ...
از دو دیار ...
از دو دنیای جدا از هم ...
با دردی مشترک !
من و تو تنهاترین آدمهای جهانیم !
در این طوفان سیاه ، چشم بگشا پریزاده ی من ... چشمان تو اقیانوس خورشید است .
مقدمه :
از ماشین پیاده شد و در را با تمام قدرتش به هم کوبید ، زیر شر شر باران درست لبه ی پرتگاه ایستاد .
کوبش نا منظم قلبم را درست جایی نزدیک به حلقم احساس می کردم .
دست لرزانم دستگیره ی در را فشرد ، پیاده شدم .
باران بی امان سر تا پایم را شست .
پشت سرش ایستادم ، پشت سر کوهی از صلابت و غرور ، پشت سر کسی که با تمام تنفر ...
هنوز دلم برای او ضعف می رفت .
یک آتشفشان آماده ی فوران بود ، عضلات فکش منقبض می شد و با انگشتان بلند و کشیده ، بازویش را می فشرد .
این یعنی آماده ی حمله !
می ترسیدم ، از عصبانیت این تندیس زیبا می ترسیدم !
هنوز دلیل این دزدیده شدن بی رحمانه را نمی دانستم ، می خواست توضیح بدهد ؟!
اصلا چیزی برای توضیح دادن وجود داشت ؟
بالاخره طلسم سکوت را با صدای گرفته اش شکست .
_آره درسته ! هر چی که راجع به من شنیدی درسته !
نه خدایا نه ! کاش خواب باشم ... خدایا بیدارم کن ... خدایا خواهش می کنم نگذار ادامه دهد ، اجازه نده همین کور سوی امید هم نابود شود .
***
نفس :
پنجره چوبی زهوار در رفته ی اتاقم را باصدای ترق تروق زیادی باز کردم و دستم را زیر باران گرفتم ، خنکای قطرات آب تا اعماق وجودم را غرق لذت کرد .
ریه های رنجورم پر شد از بوی خوش خاک خیس ، بعد از آن کابوس تلخ و طاقت فرسا ،یک نفس تازگی حالم را بهتر می کرد .
صدای گرفته و پر تحکمش در خانه پیچید، بلند صدایم میزد .
آهی کشیدم و پنجره را به روی لذت بارانی ام بستم و پاسخ دادم .
_الان میام .
موهایم را با دست پیچاندم و با کش بستم و با عجله از اتاق بیرون آمدم ، دوست نداشت زیاد منتظر بماند .
روی زمین جلوی تلوزیون قدیمی ، سفره ی کوچکی انداخته بود و صبحانه می خورد .
جلو رفتم و رو به رویش چهار زانو نشستم .
_صبحتون بخیر ، اجازه می دادید من می اومدم صبحانه درس می کردم .
سر بالا آورد و با اخم کم رنگی به من چشم دوخت .
_دیر بیدار شدی خودم درست کردم ، بازم یادت رفته بود سیب بخری ! دیروز بهت گفتم تموم شده .
لب به دندان گزیدم ، انگار آیه نازل شده بود که من خرید سیب را همیشه فراموش کنم . او همیشه برای سلامتی قلبش همراه صبحانه سیب می خورد .
_ببخشید !
_با ببخشید درست نمیشه ، چاییت رو که خوردی برو از مش اکبر بخر .
_چشم ، الان می رم.
آهنگ برخواستن کردم که صدایش متوقفم کرد .
_الان نه ! گفتم چاییتو بخور ، کارت دارم .
یک پیمانه شکر در استکان ریختم و به دهانش خیره شدم ، دستی به سبیل پر پشتش کشید ومشغول لقمه گرفتن شد .
_راجع به دانشگاه رفتنت ...
انگار یک سطل آب سرد روی سرم ریخت ، پس بالاخره تصمیمش را گرفته بود ، تصمیمی که می دانستم اگر منفی باشد زمین و آسمان را هم به هم بدوزم نمی توانم تغییرش بدهم .
تمام سرنوشتم حالا به یک آری یا نه بستگی داشت .
ترس استخوان شکن برگشته بود ترسی که از روز اعلام نتایج کنکور در وجودم جولان میداد .
درست از همان لحظه که به او گفتم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_تهران قبول شدم !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو او با اخم در هم اعلام کرد که باید فکر کند این ترس لعنتی به جانم افتاد .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه زور یک جرعه چای داخل گلویم ریختم تا گلوی خشک شده ام را نجات دهم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشمهایش را از پشت عینک ته استکانی ریز کرد و به من خیره شد ، داشت از عمق نگاهم حال دلم را می دید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاستکانش را برداشت و یک جرعه نوشید ، همانطور ماتم زده نگاهش می کردم ، نفسش را با صدا بیرون داد .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_خب ... می تونی بری !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبرق از سرم پرید ، کمی طول کشید تا مغزم حرفی را که شنیده تحلیل کند .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز جا پریدم و جیغ کوتاهی کشیدم ، اما به محض دیدن نگاهش خودم را جمع کردم و با دست دهان مهر کردم و سر به زیر انداختم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز خوشحالی داشتم منفجر می شدم ، کاش می شد بغلش کنم و کله تاسش را ببوسم ، اما می دانستم کلافه می شود .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمان طور اخم کرده نگاهم کرد و زیر لب گفت .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_اما ... !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیخ زدم ، هر وقت او " اما " به میان می آورد باید منتظر سخت ترین شرایط می شدم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمانطور مشوش و در مانده منتظر جملات بعدی ماندم ، با خونسردی مشغول جویدن لقمه اش شد که اندازه یک سال طول کشید ، طاقت نیاوردم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_اما چی آقا جون ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخند بی جانی زد .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_اما اجازه نمیدم بری خوابگاه ... یا خونه کرایه کنی .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشمانم از حدقه بیرون زد ، شاید نمی دانست فاصله تهران تا کرمانشاه چقدر است ؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_آقا جون کلی راهه نمی تونم هی برم و برگردم ... با اتوبوس هشت نه ساعت راهه !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irابروهای پر پشتش را بالا انداخت .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_من گفتم بری و برگردی ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکلافه دستی با صورتم کشیدم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_پس چیکار کنم ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_تهران شهر بزرگیه ، صلاح نیست یه دختر تنها باشه .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_یعنی همراهم میاید ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_چقدر وسط حرفم می پری ؟ من بیام تهران دو روزه سکته می کنم توی اون شلوغی ... می خوام بفرستمت کرج ، خونه عمو یوسفت .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرم سوت کشید .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_عمو یوسف ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاخمهایش در هم رفت صدایم کمی بالا رفته بود ، سر پایین انداختم و ببخشیدی گفتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدایش را صاف کرد .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_عمو یوسفت با خانوادش کرج زندگی می کنن وقتی به عموت زنگ زدم خیلی خوشحال شد . جات اونجا امنه ، منم خیالم راحته .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا تقلای بسیار نالیدم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_آقا جون ، من آ خرین باری که عمو یوسف رو دیدم هفت یا هشت سالم بود ... به خدا روم نمی شه برم آوار سرشون بشم !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشانه بالا انداخت .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_پس نمی شه بری دانشگاه .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزود از حرفی که زدم پشیمان شدم و در دل به خودم لعنت فرستادم خدا گل بگیرد دهانی را که بیهوده باز شود ! اگر نظرش را تغییر می داد دیگر رنگ دانشگاه تهران را هم نمیدیدم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_نه آقا جون غلط کردم ، میرم ، کی از عمو یوسف بهتر ؟ میرم به خدا .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتک خنده ای کرد .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ثبت نام دانشگاهت چه روزیه ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_سه شنبه ی هفته دیگه .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_خیلی خب ، خودتو آماده کن شنبه میفرستمت بری کرج .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_چشم آقا جون .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخندی به رویش زدم و مشغول جمع کردن سفره شدم ، تک سرفه ای کرد .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_نمی خواد حالا جمع کنی ، برو اول سیب بخر بعد .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز پافشاری اش برای هر روز سیب خوردن لبخند عمیقی بر لبم نشست و بی حرف برخواستم و مانتو و روسری ام را از چوب رختی برداشتم و به سرعت به طرف در رفتم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه محض باز کردن در شدت باران به صورتم تازیانه زد ، خواستم برگردم اما با دیدن چهره ی منتظر آقا جون پشیمان شدم ، از گوشه جا کفشی چترم را برداشتم و بیرون زدم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدرحالی که سعی می کردم کتانی کهنه ام داخل چاله های آبگرفته نرود از کوچه گذشتم ، باید قبل از رفتن فکری برای کفش هایم می کردم ،
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمی دانستم کفاشی کریم سیا کفشهای دست دو ، ولی تمیزی می فروشد .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباید خرجی دو ماه گذشته را می دادم برای کفش خریدن ، قبلا تصمیم داشتم با آن پول برای آقاجون عینک بخرم تا به دانشگاه رفتنم راضی شود ، اما دیگر احتیاجی نبود .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحالا کفش هایم توی ذوق می زد .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز آقاجون شنیده بودم خانواده پدرم خیلی پولدار هستند ، باید با سر وضع بهتری به خانه عمو یوسف می رفتم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسر و صدای مهران و مهرداد ، من را از فکر لباس و کفش بیرون کشید .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسر کوچه بچه های احمد آقا زیر سایبان میوه فروشی آتش کوچکی برپا کرده و با خنده سیب زمینی کباب می کردند .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهم روی شعله های رقصان آتش قفل شد ، عرق سردی بر تیره پشتم نشست و دستانم بی اختیار مشت شد ، آنقدر محکم که ناخنم کف دستم را شکافت .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irراه نفسم گرفت و دهانم خشک شد ، چهار ستون بدنم به لرزه افتاد .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچنان لب به دندان گرفتم که قطره ای خون بر چانه ام چکید .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآه باز هم همان کابوس لعنتی !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجلوی چشمم سیاه شد و صدای بوووم بلندی در سرم پیچید .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچتر را رها کردم دیوانه وار به سوی خانه دویدم ، ریه ام برای ذره ای اکسیژن مچاله شده بود .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدر را هول دادم وارد ساختمان شدم و همانجا روی زمین افتادم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآقاجون چنان به طرفم دوید که نزدیک بود زمین بخورد ، هراسان دست زیر گردنم انداخت و از زمین جدایم کرد .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_چی شد ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصورت کبودم و چنگی که از خفگی بر پیراهنش زدم ، گویای همه چیز بود .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکیفم را از شانه ام کند و سراسیمه اسپری ام را بیرون کیشد و بر دهانم گذاشت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهوا درون ششهایم دوید ، سرم را در آغوش گرفت و زمزمه کرد .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_باز آتیش دیدی ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسر در سینه اش فرو بردم و اشکم سرازیر شد .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir***
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_همه مدارکتو برداشتي ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_بله آقا جون !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_لباس چي همه چي بردي ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_بله آقا جون !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_اسپريت رو توي کيفت گذاشتي ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_بله آقاجون !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_کارت بانکي که ديروز دادم رو آوردي ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_بله آقاجون !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_وسايل خصوصيت رو چي ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irابروهايم بالا رفت و با تعجب پرسيدم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_وسايل خصوصی ؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد از کمي مکث پاسخ داد .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_براي هر ماهت .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپک باره صورتم قرمز شد و با اعتراض گفتم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_وای ! آقاجون ؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_وای چيه بچه ؟ یه عمره من بزرگت کردم ! میگم که چيزي جا نذاري .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا سر پايين انداخته گفتم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_خیالتون راحت ، همه چي بردم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستي به سرم کشيد .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ديگه سفارش نکنم ، مواظب خودت باشي ها !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_چشم آقا جون .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_برو خدا به همراهت .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپيشاني ام را بوسيد ، مهربان شده بود ، شايد او هم دلتنگ من مي شد ، بغلش کردم و آرام گفتم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ممنون آقا جون ، به خاطر همه چي .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبازوانم را گرفت و من را از خود جدا کرد .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_خب ديگه ، لوس نشو ، الان اتوبوس راه ميوفته ... برو ديگه .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچمدانم را تحويل راننده داد و رو به من که همان طور ايستاده بودم چرخيد .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_برو بشين دختر ، رسيدي زنگ بزني ... يادت نره کرج پياده شي ، عموت مياد دنبالت .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_چشم آقاجون ، خدا نگهدار .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسوار اتوبوس شدم و روي صندلي تکي نشستم ، چند لحظه بعد اتوبوس با تکاني حرکت کرد .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستم را روي تصوير آقاجون بر شيشه گذاشتم و هر لحظه دورتر شدنش را به تماشا نشستم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاين مرد ، سخت گير بود ، خشک بود ، بد قلق و لجباز بود اما در اين دنياي بي رحم تنها پشتيبانم بود .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدر اين 15 سال که وبال گردنش بودم براي من نقش پدر و مادر را بازي مي کرد .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتمام سهم من از روزگار همين پيرمرد ناملايم بود که بدون او احساس امنيت نمي کردم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرم را به شيشه تکيه دادم، از همين حالا دلم براي غر غر هايش تنگ شد !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکمی آنطرف تر دختر کوچک و تپلی که در آغوش پدرش شیطنت میکرد نظرم را جلب کرد .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمرد_نکن پدر سوخته کندی دکمه یقمو .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدخترک_خب تو بگو می خری ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمرد_صبر کن برسیم چشم هرچی تو بگی .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدخترک_من که می دونم نمی خری !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا قهر سر برگرداند ، پدرش بینی در موهای دخترک فرو برد .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_اینقدر واسه من ناز نکن وروجک .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدل از این محبت های قلقلک دهنده کندم و سرم را به سمت تلوزیون اتوبوس چرخاندم ، داشت فیلم بخش می کرد .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهنرپیشه زن_اصلا من هرجا دلم بخواد می رم ، دیگه خسته شدم از امر و نهی شما ... مردم بابا دارن ، منم بابا دارم !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهنرپیشه مرد_کدوم گوری می خوای بری ؟ اعتبار دختر به پدر و مادرشه .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتلخندی زدم و چشمانم را بستم ، من اعتبار نداشتم !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir***
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنفهمیدم کی خوابم برد اما با استخوان درد و گرفتگی گردن به همراه صدای خش دار شاگرد راننده بیدار شدم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_مسافرای کرج ! مسافرای کرج !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدر نتیجه یک خواب نا آرام گلویم خشک و تلخ شده بود ، با اخم در هم رفته دستی به روسری ام کشیدم و مرتبش کردم ، کیفم را برداشتم و ببخشید گویان پیاده شدم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاتوبوس زیر یک پل توقف کرده بود ، چند نفر دیگر هم همراه من پیاده شدند ، راننده چمدانها را تحویل داد و به سلامتی گفت و رفت .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا رفتن اتوبوس به دور و برم نگاهی انداختم ، هوا گرگ و میش بود و خیابان خلوت .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحس نا امنی هجوم آورد .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_خانوم کجا میری ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه راننده تاکسی گرد و قلمبه خیره شدم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_تاکسی نمی خوام .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشانه بالا انداخت و سوار ماشینش شد ، چند نفری که همراه من بودند سوار تاکسی شدند .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدر کسری ازثانیه تنها ماندم ، هر چه چشم چرخاندم مردی که قیافه اش به عمو یوسف بخورد ، ندیدم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفکر آزاردهنده ای مغزم را می خورد .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشاید فراموش کردند که امروز میایم !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحتی آدرس خانه ی عمو را نداشتم ، حس تلخی بود ، درماندگی !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیک ماشین شاسی بلند سفید که حتی اسمش را هم نمی دانستم چند متر بالاتر توقف کرد .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشم ریز کردم ببینم عمو است یا نه ، پسر جوان بلند قامتی پیاده شد و به من چشم دوخت .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسریع سرم را پایین انداختم و در خودم جمع شدم ، چه افتضاحی!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحتما نگاهم را دیده و فکر کرده دارم دید می زنم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنمی دانستم اگر مزاحم شود چکار کنم ، همیشه در این گونه موارد دستپاچه می شدم و گند می زدم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمتوجه شدم او تکیه از سفینه اش برداشته و به طرف من می آید ، دسته کیفم را در دست فشردم و به چمدان چسبیدم ، صدای تالاپ تالاپ قلبم را از دهانم می شنیدم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدای پا یکی دو قدمی ام متوقف شد ، داشتم مثل بید می لرزیدم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_سلام خانوم !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآب دهانم را به زور قورت دادم و با اصرار مسخره ای به کفشهایی که دیروز ازکفاشی خریده بودم زل زدم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_سلام کردما ! جوابش واجبه !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباید کفشها را واکس می زدم ، اینطوری نو تر به نظر می رسید .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_شما رو ویبره ایی ؟ صدا نداری ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلب به دندان گزیدم و با صدایی که حتی خودم به سختی می شنیدم گقتم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_مزاحم نشید آقا !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپقی زد زیر خنده .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_نفس ؟ درسته ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه ناباوری و متحیر سر بلند کردم و به او خیره شدم ، نیشش تا بناگوش باز بود طوری که بیننده را می خنداند ، با تمام صورتش لبخند میزد !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپوست گندمی و صورت کشیده و لبهای درشت و چشمهای دریایی اش همه و همه یک تصویر آشنا را تداعی میکرد ، پدرم !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکمی بلند تر پرسید .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_شما نفسی ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشاید فکر می کرد مشکل شنوایی دارم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا تکان صدایش به خودم آمدم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_آ ... ره !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبلند تر خندید و دستم را محکم گرفت و تکان داد ، تقریبا به جای من با خودش دست داد !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_سلام دختر عمو جان ! من کامدینم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنفس حبس شده ام را با پوفی بیرون دادم و لبخند نصفه نیمه ای زدم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_سلام ... ببخشید ! من فکر کردم .... فکر کردم شما ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_هان ؟ فکر کردی دزدم ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرم را پایین انداختم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_دزد که ... نه ، فکر کردم ... مزاحمید ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irقهقهه سر داد .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_تقصیر من شد ، وقتی دیدم اونطوری مضطربی گفتم یه کم سر به سرت بذارم ... ببخشید .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعصبانی شدم کاش می شد سرش داد بزنم و بگویم مگر من با تو شوخی دارم ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاما آنقدر خوش برخورد و پر انرژی بود که عصانیت یادم رفت .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچمدان و ساکم را از زمین کند و در حالی که هن هن کنان به طرف ماشین میرفت بلند گفت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_دختر عمو جان ! من بلد نیستم تعارف تیکه پاره کنم ، خودت بیا سوار شو .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا یک لبخند کج و کوله پشت سرش به راه افتادم ، اولین بار بود که من را می دید اما انقدر صمیمی برخورد کرد که انگار صد است من را می شناسد .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن به این همه صمیمیت عادت نداشتم ! زندگی من پر بود از قوانین خشک و احترام های کیلویی !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدر بزرگ و سنگین ماشین را باز کردم و کنارش نشستم ، چقدر صندلی ماشین راحت بود ، فاصله صندلی ها از داشبرد به نظرم خیلی زیاد می آمد !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجای تعجب نبود که پاهای دراز کامدین در ماشین جا می شد !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدر را که بستم آهنگ ملایمی گذاشت و بلافاصله حرکت کرد ، چند لحظه بعد سکوت را شکستم و به رسم ادب گفتم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_تورو خدا ببخشید شما زحمت افتادین این وقت صبح آقا کامدین !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباز هم زد زیر خنده ، حالا نخند کی بخند ، آنقدر که اشکش در آمد .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهاج و واج نگاهش کردم ، نمی دانستم کجای صحبتم خنده دار بوده ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوقتی دهان نیمه باز از تعجب من را دید در حالی که سعی می کرد به زور خودش را کنترل کند گفت .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_لحن رسمیت منو کشت ! دختر مگه داری با رئیس جمهور مملکت حرف می زنی ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتک سرفه ای کرد و ادامه داد .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_من کامدینم ، فقط کامدین !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصمیمیتش باعث شد کمی احساس راحتی کنم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_خب ، فقط کامدین ! ممنون که وقت گذاشتی و اومدی دنبالم ، راستش من فکر می کردم عمو بیاد .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_آره قرار بود بابا بیاد اما خب من فضولیم گل کرد می خواستم خودم اول این دختر عموی مرموزی که تا امروز از ما قایمش کردند رو ببینم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irابرو بالا انداختم و خندیدم ، به نظرم خیلی جسور بود که می توانست اینقدر راحت حرف بزند و ارتباط برقرار کند .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآهنگ بعدی که شروع شد ، دست برد صدا را زیاد کرد و شروع کرد به بشکن زدن و قر دادن و خواندن ! عجب صدای گوش خراشی هم داشت!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز حرکاتش خنده ام گرفت ، دست روی دهان گذاشتم و به مسخره بازیش خیره شدم ، خوش به حالش چقدر راحت می توانست در دل آدم جا باز کند .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتقریبا از شهر خارج شده بودیم که پیچید داخل یک کوچه پهن و پر از درخت .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدست از هنر نمایی برداشت و صدای ضبط را کم کرد با لبخند گشادی گفت .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_خوش اومدی ! اینم خونه .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدکمه ریموتی که در دست داشت را فشرد و در دو لنگه بزرگ انتهای کوچه باز شد .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا ماشین وارد حیاط که نه ، باغ شدیم ، آنقدر بزرگ بود انگار انتها نداشت ، دهانم از تعجب باز مانده بود ، این زیبا ترین حیاطی بود که در زندگی می دیدم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irماشین را گوشه ای پارک کرد و چمدان ها را بیرون کشید ، من هم پیاده شدم ، بوی رز و یاس مشامم را پر کرد ، نفس عمیقی کشیدم و ششهایم را مهمان این تازگی کردم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمرد میانسالی با ظاهر بسیار مرتب از انتهای حیاط به طرف ما دوید .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_سلام کامدین خان .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکامدین با خوشرویی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_سلام عمو جلیل خوبید؟ این وقت صبح چرا بیدار شدید ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_گفتم بیام چمدونای خانوم رو ببرم داخل آقا .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_نمیخواد ، خودم می برم ، شما یه لطفی کن ماشین رو ببر پارکینگ .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجلیل سری به نشان احترام کج کرد و سوئیچ را از کامدین گرفت و بعد رو به گفت .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_خیلی خوش اومدین خانوم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن که هنوز باور نکرده بودم او خدمتکار است با تردید پاسخ دادم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ب ... له ، ممنون !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکامدین چمدانم را برداشت و به راه افتاد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_بدو بیا دختر عمو جان ! جا نمونی .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا لبخند از کنار جلیل گذشتم و پشت سر کامدین راه افتادم ، طولی نکشید که چشمم به ساختمان ویلا افتاد ، یک ساختمان بزرگ و دو طبقه با معماری بی نظیر و نمای مرمر .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکامدین در چوبی و کنده کاری شده را هول داد به من که مثل جن زده ها ویلا را نگاه می کردم گفت .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_حال کردی طراحیه پسر عموتو ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو بعد با خنده ادامه داد .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_بیا تو دیگه !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا ناباوری از این که این طراحی با شکوه کار همین کامدین باشد از در گذشتم و وارد ویلا شدم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیک سالن بزرگ با طراحی سنگ و چوب و دکوراسون کلاسیک پیش رویم بود ، هنوز نتوانسته بودم فکم را جمع کنم که چشمم به خانواده عمو یوسف افتاد که وسط سالن ایستاده بودند .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمه هم زمان به طرف ما هجوم آوردند و اولین کسی که به من رسید زن عمو لیلا بود ، زنی بلند قامت و خوش اندام که با وجود گذر سن و سال صورتش به طرز اغراق آمیری جوان مانده بود .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمحو تماشایش بودم که بی مقدمه در آغوشم کشید ، بوی لوسیون توت فرنگی می داد .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_الهی فدات بشم نفسی ! ببین چه خانوم خوشگلی شده ! ماشالا ، ماشالا ، زن عمو فدات شه چه بزرگ شدی !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزبانم بند آمده بود تا بحال اینقدر محبت را یک جا ندیده بودم ، فقط توانستم یک لبخند دندان نما تحویلش بدهم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهنوز از بغل زن عمو بیرون نیامده بودم که در آغوش مردانه ی عمو یوسف جای گرفتم ، حس قشنگی داشت آغوشش ، حس پدر داشتن !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_درد و بلات به عمو ! چقدر بزرگ شدی ، من چه عموی بدی هستم که نفهمیدم برادرزادم کی خانوم شد .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا خجالت گفتم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_این حرفو نزنید عمو جون .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدر چشمهای آبی دریایی اش یک لحظه اشک جمع شد که به زور پلک زدن جلوی خودش را گرفت و در عوض محکم پیشانی ام بوسید .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحالا متوجه شدم چرا چشم هاي کامدين مرا ياد پدرم مي انداخت ، آن چشم ها ارث خانواده پدري بود که فقط من نداشتم !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدختر و پسر ديگر عمو هم جلوتر آمدند ، کامدين که پشت سرم ايستاده بود گفت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_این کيانوشه اونم کت کت !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدختر عمو چشمکي زد .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_کتی !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکيانوش چهارده يا پانزده ساله بود با همان چشم ها !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو کتي تقريبا هم سن و سال خودم بود اما شبيه به مادرش ، سبزه ي تند ، او هم انگار مثل من از ارث چشم آبي ها محروم بود .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدست جلو بردم تا با کتي دست بدهم که در عوض پريد بغلم و محکم من را بوسيد .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ما اينجا از اين رسمي بازيا نداريم ، اومدي اينجا که خواهرم بشي !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکيانوش پس کله اش را خاراند .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_به جمع خل و چلا خوش اومدي ! اينجا هميشه وضع اينطوريه ! عادت مي کني !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمه پقي زدند زير خنده ، نفس راحتي کشيدم ، صميميت در اين خانه موج مي زد ، اين بهترين خانواده اي بود که مي توانستم داشته باشم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir***
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکتي دستم را کشيد .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_بيا بريم اتاقتو نشونت بدم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهي به چمدانم انداختم که از چشم کامدين دور نماند .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_تو برو ، من ميارم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدنبال کتي راه افتادم ، ويلا دوبلکس بود ، اما از پايين ديد زيادي به بالا نداشت، از پله هاي دوراني بالا رفتيم ، يک راهرو بود و تعداد زيادي در ، نيمه ي راهرو کتي ايستاد .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_اين اتاقه منه !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irالبته نيازي به اشاره نبود ، از رنگ صورتي در و قلب و خرس و گل و بوته اي که به آن آويزان بود ، کاملا مي توانستم حدس بزنم که اتاق متعلق به تنها دختر خانواده است .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکتي در کنار اتاقش را نشان داد .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_اينم اتاق توئه ، خدا کنه دوسش داشته باشي .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخندي به چهره ي مهربانش زدم و همراهش وارد اتاقم شدم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدهانم از تعجب باز ماند ، آن اتاق بزرگ يک بهشت سفيد بود ، ديوار ها سفيد باطرح رزهاي برجسته ي سفيد ، کف پوشي نرم و سفيد به همراه يک تخت بزرگ که مثل آرزوهايم پرده ي حرير لطيفي آن را مستور کرده بود .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپنجره رو به استخر باز مي شد و نماي دل انگيز سروناز خم شده روي آب را نمايش مي گذاشت .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو در کنار تمام اين زيبايي ، اتاق پر بود از عروسک هاي قد و نيم قد .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکتي دست به سينه کنار تخت ايستاد .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_خوشت مياد ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمانطور متحير پاسخ دادم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_خوشم مياد ؟! عاشقشم !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_نفس جون ، روي ميز آرايش هم يه مقدار لولزم آرايشي گذاشتم ، اگرم بازم چيزي خواستي به خودم بگو ... آخه من دوره آرايشگري گذروندم ... آها داشت يادم مي رفت ، چند دست لباسم ، مامان براي تو کادو خريده گذاشتم توي کمد ، اون در هم _ اشاره به پشت سرم _ سرويس بهداشتيه اتاق خودته با خيال راحت مي توني استفاده کني .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزبانم بند آمده بود ؛ انگار در يک هتل پنج ستاره اقامت داشتم ، نیشم تا بناگوش باز شد .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_واقعا نمي دونم چطوري تشکر کنم کتي جان ، ممنون خيلي کمه براي اينهمه لطف .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_اين چه حرفيه مي زني نفس جونم ؟ با اومدن تو حالا من يه خواهر دارم ، چيزي که يه عمر آرزوشو داشتم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبي اختيار بغلش کردم ، گونه ام را بوسيد .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_حالا استراحت کن ، توي راه خسته شدي ، براي ناهار صدات مي زنم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا لبخدي از اتاق بيرون رفت و در را بست .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاما کي به استراحت نياز داشت ، تا وقتي يک دنياي کشف نشده پيش رويم بود ، دور خودم چرخيد م و اتاق را برانداز کردم ، نمي دانستم از کجا شروع کنم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمانتو و روسري ام را در آوردم و به طرف کمد رفتم ، چند دست لباس ؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآنقدر لباس داخل کمد بود که مطمئن نبودم لباس هاي خودم جا شود ، یکي يکي لباس ها را چک کردم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمه چيز زيادي عالي بود ، سايز ، مدل ، رنگ !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irيک بلوز ليمويي آستين بلند انتخاب کردم و پوشيدم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irروبه روي کنسول آرايش نشستم و با کنجکاوي ، تمام لوازم را زير و رو کردم ، حتي برس و شانه نو هم داشتم ، کاش چمدان نمي آوردم !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irموهايم را شانه زدم و با کش از پشت بستم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز جا بلند شدم و به طرف سرويس بهداشتي رفتم ، چراغ را که روشن کردم خشکم زد ، اولين کلمه اي به ذهنم رسيد "بزرگ " بود !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز این مدل حمام و توالت فقط در فيلم ها ديده بودم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوان بزرگ با چند نوع شمع ، دو مدل دوش عجیب و غریب !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاصلا یادم رفت برای چه کاری آمدم ، برگشتم و در را بستم ، ولی بلافاصله دوباره باز کردم که مطمئن شوم توهم زده نشدم و دوباره بستم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیکی از خرس های روی میز تحریر را برداشتم و بغل کردم و بوییدم ، بوی آدامس می داد ، از خوشحالی داشتم بال در می آوردم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتقه ای به در خورد ، همانطور با نیش باز در را باز کردم ، کامدین پشت در ایستاده بود .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیک لحظه حرف در دهان نیمه بازش ماسید ، اما سریع خودش را جمع و جور کرد .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_چمدونتو آوردم دختر عمو جان .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ممنون .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچهاچوب در را خالی کردم ، وارد اتاق شد و چمدان را نزدیک کمد گذاشت و نگاهی دوباره به من انداخت ، نگاهی کشدار و طولانی .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_چیزی شده فقط کامدین ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزد زیر خنده .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ فقط کامدین از دهنت نمیوفته دیگه ؟ چیزی نشده ، لیمویی بهت میاد .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلحنش آنقدر مهربان بود بی اختیار لبخندی بر لبم نشست .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ممنون پسر عمو جان !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباز هم یک خنده ی شیرین تحویلم داد و از اتاق بیرون رفت .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهی به چمدانم انداختم ، حوصله نداشتم بازش کنم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهم به سمت تخت خواب گرم و نرم چرخید ، به طرفش دویدم و خود را روی تشک انداختم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآخ ! چه لذتی داشت .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرم را در بالشت فرو بردم و لحاف سبک و نرم را تا زیر چانه بالا کشیدم ، تمام خستگی سفر یکباره از تنم بیرون رفت .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاین راحت ترین تخت دنیا بود .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنفهمیدم چند ساعت گذشت ، اما وقتی بیدار شدم کامدین را دیدم که به چهارچوب در تکیه داده بود و نگاهم می کرد .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستی به موهایم کشیدم و از جا بلند شدم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ظهر شده ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخنده ای کرد .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ظهر ؟! دختر عمو جان خورشید داره غروب می کنه !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمانطور منگ پرسیدم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_چرا بیدارم نکردین ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_والا هی در زدم ، هی صدات کردم اما بیدار نشدی ، خوابت عمیق بود ، در رو که باز کردم دیدم چقدر راحت خوابیدی دیگه دلم نیومد بیدارت کنم ، اما الان دیگه نمی شه بخوابی ... مجبوری بیدارت کردم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_چرا ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_راستش عمه خانوم و ایل و تبارش هجوم ... ببخشید تشریف آوردن شما رو از نزدیک ببینن .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه لحنش خندیدم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_منو از نزدیک ببینن ؟ اینطوری می گی آدم یاد باغ وحش میوفته !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irادای زنهای لوس را در آورد و چنگی به گونه اش کشید .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_وای دور از جون !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد با خنده ادامه داد .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_خب بالاخره از اونجایی که ما خاندان با عاطفه ای هستیم سالی صدبار دور هم جمع می شیم و هوای هم رو داریم ، عمه ی جناب عالی پونزده شونزده ساله تو رو ندیده ، برای همین اومدن از نزدیک ببینن برادرزاده ، برادرزاده که می گن چه شکلیه .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآنقدر به حرفها و ادا هایش خندیدم که اشکم در آمد و دل درد گرفتم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمان طور که از اتاق بیرون می رفت زمزمه کرد .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_خدا شما رو از شر مهمونای امروز حفظ کنه که همیشه اینطوری بخندی !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_یعنی چی ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_حالا میای خودت می بینی .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدر را پشت سرش بست.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتخت را دور زدم و مقابل آینه موهایم را باز کردم و شانه کشیدم و بافتم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز میان لوازم آرایش یک برق لب برداشتم تا لبم را از خشکی نجات بدهم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه سراغ چمدانم رفتم ، تونیک زرشکی رنگم را که آقاجون برای تولد سال گذشته ام خریده بود تن کردم و در حالی که با استرس دکمه یقه را می بستم از اتاق خارج شدم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتمام طول راهرو و راه پله داشتم با خودم فکر می کردم اسم عمه نسرین بود یا نسترن ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمانطور که با مغزم کلنجار می رفتم با رسیدن به همکف قفل کردم ، حدود بیست نفر در سالن دور هم جمع شده بودند و بلند بلند حرف می زدند ، عمه این همه بچه داشت ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاه عمو یوسف به من افتاد و بلند تر از بقیه گفت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_اینم از نفس عمو !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمه با هم برگشتند و به من خیره شدند ، کوچک و بزرگ ، قد و نیم قد !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچقدر زیر این همه نگاه پرسشگر معذب شدم ، هیچ وقت عادت نداشتم مرکز توجه باشم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irانگار کامدین متوجه شد .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ای بابا بیچاره رو سکته دادین ! مگه گونه منقرض شده دیدید ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمه زدند زیر خنده ، حتی من .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعمه که هنوز مطمئن نبودم نسرین است یا نسترن به زور از روی مبلی که در آن فرو رفته بود برخاست و لخ لخ کنان به طرفم آمد ، قد کوتاه و چاق و عینکی بود ، با ابروی تتو کرده و غرق در طلا !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ای جونم چه بزرگ شدی ماشالا ، ما از تو یه دختر کوچولوی شیش ، هفت ساله یادمونه ، نمی دونستیم اینقدر خانوم شدی ، چند سالته خوشگل عمه ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسر پایین انداختم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_شما لطف دارید ، الان بیست و دو سالمه عمه جون .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_الهی عمه فدات شه .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستم را گرفت و کشید به سمت خانواده اش ، یاد حرف کامدین افتاده بودم ، انگار داشت من را می برد نشان بدهد که برادرزاده که می گویند این است ! گرچه حق داشتند ، کل این خاندان من را فقط یک بار ، آن هم در مراسم خاکسپاری پدر و مادرم دیده بودند .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irروبه روی شوهر عمه ایستادیم ، او را از همان کودکی به یاد داشتم چون احساس می کردم شبیه شیر دریایی است ! مردی چاق و کوتاه قد ، با چشم ریز و سیبیل و ابروی پر پشت !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا مهربانی سلام و احوال پرسی کرد ، همیشه خوش برخورد بود این از همان کودکی در ذهنم مانده است .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعمه پسر بزرگش را معرفی کرد ، نمونه جوان تر شده پدرش بود .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ایشون آقا شاهرخه ، پسر بزرگم دندون پزشکه _ اشاره به زن ریز نقشی که کنار شاهرخ به احترام من ایستاده بود _ خانوم شاهرخ مهناز جونم که داروساز هستن _ اشاره به دختر و پسر سه چهار ساله که دست مهناز را گرفته بودند _ این دو تا وروجکم مبین و مهسا نوه های دوقلوم هستن .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمهناز با ناز صورتم را بوسید .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ از آشناییتون خوشوقتم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_منم همین طور .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعمه مهلت بیشتر حرف زدن به مهناز نداد .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_اینم دخترم شیده و شوهرش کامبیز ، هر دوشونم ماشالا مهندسن !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمتوجه شدم شیده خانم مهندس باردار است .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز طرز معرفی کردن عمه داشتم روده بر می شدم و از طرفی سعی می کردم به هر قیمتی که شده خودم را کنترل کنم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعمه پسر جوانش را هم معرفی کرد ، پسری که نسبت به کل خانواده کمی بلند تر و لاغرتر بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_اینم پسرم شروین ، دانشجوی ارشد معماریه .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشروین یک لبخند تحویلم داد و رو به مادرش گفت .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_البته فکر نکنم برای نفس فرقی داشته باشه که ما چیکاره ایم !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irانگار همه منتظر این جمله بودند ، با این حرف شروین جمع از خنده منفجر شد ، عمه مدام سرخ وسفید می شد و به شروین چشم غره میرفت .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدختر ریز جثه ای که کنار شروین بود ابروی پهن و کوتاهش را بالا انداخت .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_وا ! شروین ؟! این چه حرفیه میزنی داداش ؟ نفس جون باید افتخار کنه که فامیلاش تحصیل کرده باشن ، سطح تحصیلات کلاس فامیل رو بالا می بره .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا چشم های از حدقه بیرون زده به او خیره شدم ، هم سن و سال خودم بود ، اما قدش به زور تا شانه ی من می رسید .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irادامه داد .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_من برق صنعتی شریف می خونم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشروین چپ چپ نگاهش کرد اما اخم های عمه از هم باز شد .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ اینم دخترم شعله !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا شعله رو بوسی کردم گر چه او بیشتر هوا را می بوسید .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا فرزاد و فرزانه خواهر زاده های سیزده چهارده ساله شوهر عمه هم آشنا شدم ، به نظر می رسید آنها با عمه زندگی می کنند .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمشغول خوش و بش با فرزانه بودم که کتی از میان جمعیت به طرفم آمد و رو به عمه گفت .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_عمه نسرین ، با اجازه من نفس رو قرض بگیرم !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir