داستان درباره سه تادختر،یابهتر بگم سه تا تفنگدار.آیدا یعنی همون تفنگدار اول کسیه که اینقدر شیطونه که باعث میشه پسر سرگرد محمدی یعنی همون متین از دستش سر به دیوار بکوبه . یاسی تفنگدار دوم ما پایه و رفیق فابریک آیداس و تنها مشکل زندگیش نبود مادرشه . تفنگدارسوممون یه خورده زیادی عاشق .حالا عاشق کی؟ عاشق پسر خاله مامانش . حالا این سه تا قصد کردن که داستان زندگیشون رو برامون تعریف کنند. امیدوارم که خوشتون بیاد.

ژانر : طنز

تخمین مدت زمان مطالعه : ۲ ساعت و ۴۷ دقیقه

مطالعه آنلاین طنز سه تفنگدار شیطون
نویسنده : فاطمه موسوی

ژانر: طنز ​

جلد:اول​

از زبان: سه تادختر​

مکان: ایران​

خلاصه:داستان درباره سه تادختر،یابهتر بگم سه تا تفنگدار.آیدا یعنی همون تفنگدار اول کسیه که اینقدر شیطونه که باعث میشه پسر سرگرد محمدی یعنی همون متین از دستش سر به دیوار بکوبه . یاسی تفنگدار دوم ما پایه و رفیق فابریک آیداس و تنها مشکل زندگیش نبود مادرشه . تفنگدارسوممون یه خورده زیادی عاشق .حالا عاشق کی؟ عاشق پسر خاله مامانش . حالا این سه تا قصد کردن که داستان زندگیشون رو برامون تعریف کنند. امیدوارم که خوشتون بیاد.

شخصیت های مونث: آیدا....یاسی...فاطمه​

شخصیت های مذکر: متین...اردلان...علی...سمیر​

مقدمه:​

نوشته های روی شن،مهمان اولین موج دریا هستند

اماحکاکی های روی سنگ،مهمان همیشگی تاریخند

ودوستان خوب حک شدگان روی قلبندوماندگاران ابدی​

از آیهان خداحافظی کردم و کیفمو صاف کردم و وارد شدم . با شادی به بچه ها نگاه کردم که وا رفتم . با صدایی بلند گفتم :

من-خدایااینا چرا اینقدرگنده هستن؟اصلا چرا من نمی شناسمشون؟

علیک سلام . خوبین ؟ خوشین ؟ سلامتین ؟ خانواده خوبن ؟ همسرتون خوبه ؟ یدونم مال من جور کن . من آیدا هستم،آیدا موسوی ملقب به موسی یا آیدی ..14سالمه و روزا ساعت دو کلاس دارم تا درس های مهم زندگی رو به شیطون آموزش بدم .امروزروز اول مهرماه اما نمیدونم چرا دوستامو نمی بینم. هرچی می بینم فقط دخترای گنده و قد گوریلن .آخ جون بالاخره یکی رودیدم.به سمت ابراهیمی ملقب به ابی دویدم وشیرجه زدم روش که با آسفالت یکی شد.

ابراهیمی-اوا سلام موسی چطوری؟

(قابل توجه موسی همون موسویه)

من-هم خوتم،هم خوشم،هم سلامتم.

ابراهیمی-پس بقیه کجان؟اینا چرا اینقدر گندن؟نکنه غذا زیاد خوردن چاق شدن؟

من-بازتو دوباره چرت گفتی؟بزنم لهت کنم؟نه بزنم؟نـــــــــــــه بـــــــــــزنم؟

حالا ابراهیمی بدو من بدو به دنبالش.یکدفعه یه صدای نخراشیده از بلندگوی مدرسه بلند شد.​

صدا نخراشیده-همگی بچه ها به صف بشین.تجربی ها سمت راست،انسانی ها سمت چپ،ریاضی ها هم اینجا....

من-وا انسانی وتجربی دیگه چه صیغه اییه؟

ابراهیمی-صیغه محرمیت.

من-ابی میام چهل تیکت می کنم ها.

دوباره اون صدا ترسناکه بلند شد که خطاب به مادوتا گفت:

صدا ترسناکه-شما دوتا که اون ته وایسادین ...بیرون.

منو ابی هم ازخدا خواسته از مدرسه دویدیم بیرون.بیرون از مدرسه چندتا مامور ایستاده بودن که وقتی دیدن ما دوتا با خنده دویدیم بیرون کپ کردن.یه پسرحدودا 21ساله از بین مامورا که خیلی هم هلو بود اومد سمتمون .ابراهیمی با دیدن هلو داشت پس میوفتاد.هلو جلومون ایستاد وبا یه پوذخندمسخره گفت:

هلو-مثل اینکه مدرسه به مذاقتون خوش نیومده که فرارکردین.

اه اصلا حیف که بهش گفتم هلو.اصلا هلو پلاسیده،هلوکپک زده.خیر سرش کنار مامورا ایستاده بود ومعلوم بود که از خودشونه.

من-نخیر به خاطر دیدن گل روی پلاسیده شما اومدیم بیرون.آخه توچیکارداری؟

چهرش دیدنی بود.همچین قرمز شده بود که یاد گا های وحشی افتادم،اما گاو بی شاخ وموفشن. ​

هلوپلاسیده-ببین دختر جون حرف دهنتو بفهم وگرنه بد میبینی.

یکم ترسیده بودم اما به روی خودم نیاوردم.بس که من پروام.روکه نیس،سنگ پا سیتی سنتردیرس.مگه سیتی سنتر سنگ پاداره؟خداداند!

من-هروقت تو فهمیدی منم می فهمم هلو پلاسیده.

با بهت گفت:

هلوپلاسیده-هلــــــــــــوپلاســــــــــیده!

اوخ اوخ گند زدم الان دستگیرم می کنه.سریع دست ابی رو گرفتم وبه سمت کوچه رفتم ولحظه آخر بهش گفتم:

من-اره هلو پلاسیده از نوع کپک زدش.

دیگه وارد کوچه شدیم ونشنیدم که چی گفت.

ابراهیمی-وای چرا همچین کردی دیوونه؟

من-انتظار داشتی به یه جوجه جواب پس بدم؟

ابراهیمی-خب مگه چه مشکلی داشت؟خیلیم ناز بوددرضمن اون که لباس فرم تنش نبود!

من-ولی معلوم بودش که از خودشونه.ایش اصلا هم خوشگل نبود.

حالا داشتم مثل چی زرمی زدم ها.از اصغرآقای سرکوچمون هم خوشگل تربود.

ابراهیمی-ولی بد ضدحال خوردیم ها.ظهر شیفت ماست.

من-اره بابا صبح به زور از خواب بلند شدم.داشتم خواب شاهزاده ی سوار برقاطرم رو می دیدم.

ابراهیمی-پس برگرد خونه ادامشو ببین حیفه از دست بره می ترسی.

من-خفه بابا.همچین میزنمت که تا بندرعباس بندری برقصی.

ابراهیمی-منم وامیستم بربرنگات می کنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من-جواب ابراهیمی ها خاموشیست.من رفتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ابراهیمی-برو ایشالا توراه تریلی از روت ردبشه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد از خداحافظی از ابی به سمت خونه به راه افتادم.توی راه آهنگی روکه تازه گوش داده بودم رو زمزمه می کردم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

Aaaaa

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

Hello

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

this is mahan zed

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

feat saeed panter

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

did you like mahan’s style

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

I hope you like it

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

داستان ما اینه که به تو میگم حالا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستا یکی به کمـ ـر یکیشم بالا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دوست داری باشی باهام روی سن بالا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پس دستاتو بده بیا بکشم بالا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سلام سلام سلام منم ماهان

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

داد زدم و الان یکم بالام

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دلم میخواد بازم برم بالاتر

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بزن با هم بریم بکشمت بالا​

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رسیدم به خونه وتا واردشدم سریع لباس هامو کندمو خوابیدم.نزدیک های ظهراز خواب بلندشدم وبعد از خوردن ناهار که مرغ وپلوبود(فوز به دلتون)به سمت مدرسه به راه افتادم.توراه یهو بندکفشم بازشد.درحال کلنجار رفتن با بند کفشم بودم که صدای آشنایی به گوشم خورد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدای آشنا-حال زبون درازچطوره؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هنوز نفهمیده بودم کیه برای همین کیفمو محکم کوبوندم تو صورتش.هی وای من اینکه هلو پلاسیدس.گنداندرگند زدم.ناله ای کردو دستشو روی دماغش گذاشت.دماغش رفت توآفساید،الان به جرم دماغ زنی بازداشتم می کنه.از ترس داشتم جناب عزرائیلو ملاقات می کردم اما بازم کم نیاوردم وگفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من-این چه وضع صدا زدنه پلاسیده؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پلاسیده-یعنی تو چه رویی داری ها!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من-همینه که هست ،فعلا.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

واردمدرسه شدم ونفسی از سرآسودگی کشیدم.کاش الان فاطمه اینجا بودش.هـــــــــــــــان؟؟!اون که فاطمس!کاش یه چیز دیگه از خدا می خواستم.مثل یه شوهر خوب برای ...دخترخاله هام(ندیدبدیدهم خودتونید).سریع دویدم وبه سمتش رفتم.وا این دختره کیه کنارش؟!وای نکنه بهم خیانت کرده؟!نــــــــــه!این امکان نداره!ازش طلاق میگیرم.چرا چرت میگم؟اه.یه سلام بلند دادم که چشبید به دیوار .اون دختر گلابی هم داشت منو نگاه می کرد ونیشش باز بود.خاک برسرم فکرکنم عاشقم شده بی چشم ورو.خب حالا بدم نیست شاید بهش جواب مثبت بدم.(یادم باشه یه زنگ به تیمارستان بزنم وخودمو معرفی کنم).رو به گلابی کردم وگفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من-ببندنیشو.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گلابی-خخخخخ

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من-حناق24بانده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فاطمه-چطوری آیدا خیلی وقته که ندیدمت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من-خوبم خانم خیانت کار

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فاطمه-چی ؟من؟خیانت؟تهمت؟زن سوم؟سه طلاقه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من-تودوباره سیمات قاطی کرده ؟این دختره کیه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دختره-من یاسی هستم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من-نبابا بپا النگوهات نشکنن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خلاصه باهم دیگه وارد کلاس شدیم.سرکلاس یاسی همش با لنگای درازش لگدمیزدبه پاهام.اولین معلم خانم ترابیان بودکه گیرداده بود روز اولی چگالی های خودمون رو دربیاریم.از زنگ دوم به بعد همه معلم ها خودشون رو معرفی کردن.زنگ آخر سریع خداحافظی کردم وبه سمت خونه به راه افتادم.امشب خونه خالم شام بودیم.وقتی ازدرمدرسه خارج شدم پلاسیده رودیدم که به دیوار تکیه داده وداره با یک لبخند شیطانی تماشام می کنه.یا عمه سادات حالا روم اسید نباشه.منم سریع پیچیدم توکوچه.توحال خودم راه می رفتم که حس کردم کسی دنبالمه.فکرکردم که هلو پلاسیدس اما وقتی که برگشتم دیدم ساسان.موفشن وشرمحل.اصلا آدم قابل اعتمادی نبود.به راهم ادامه دادم که از پشت کیفمو کشید وگفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ساسان-ببین کاریت ندارم فقط میخوام که این نامه رو بخونی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من-بروگمشو مرتیکه لندهور.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ساسان-ببین داری بدمیشی ها.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همون موقع صدایی از پشت سرش گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدا-خب نامه رو بده خودم میخونم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وای اینکه زوروئه نه ببخشید هلو پلاسیدس.ای من به قربون اون دماغ پرس شدت.هلوی شاداب،هلوی رسیده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ساسان-جنابعالی کی باشن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هلو رسیده-فکرکن همه کی باشم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ساسان-انگارکه تنت می خاره؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هلورسیده-اره بدجور.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ساسان به سمت هلو رسیده رفت ومنم از ترس شروع کردم به جیغ زدن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من-هی داد،هی بیداد،مردم کمک،الان هلو رسیده قاچ میشه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لای چشممو باز کردم که دیدم ساسان و هلو رسیده مات ومبهوت دارن منو نگاه می کنند.نیشمو براشون باز کردم وگفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من-ای وای ببخشید شما به دعواتون برسید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همون موقع صدای آژیرپلیس بلند شد.آخ جون الان گروگان گیری میشه منم می پرم جلوی هلو رسیده تیر میخورم.(من میگم دیوونم شما هی بگین نه!هـــــــــــــــی بگین نه!)یه پلیس از ماشین پیاده شدشفتالو.روبه هلو رسیده گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شفتالو-چیزی شده متین؟​

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وا متین دیگه کیمدی؟چندتا پلیس دیگه هم پیاده شدن.روبه شفتالو گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من-متین دیگه کدوم خـ...یعنی آدم شریفیه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شفتالو-خب ایشون دیگه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وبه هلو رسیده یا همون پلاسیده اشاره کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من-وا اینکه هلو پلاسیدس!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هلو چنان چشم غره ای بهم رفت که شلوارم رو عنایت فرمودم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من-نه یعنی هلو رسیدس.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وبازم همون نگاه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من-نه خب یعنی هلو کپک زده...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با بیچارگی بهش نگاه کردم وگفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من-بازم نه؟...خب هرسه گزینه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دیگه پلیسا از خنده روده برشده بودن.شفتالو هم داشت از خنده ماشین پلیسو گاز میزد.اما واما هلو پلایده منو تو ذهنش به40تکه کاملا مساوی واوریجینال تقسیم کرده بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شفتالو-خب بیا حالا برسونیمت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه دفعه دادزدم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من-مگه خودت ناموس نداری؟نه مگه نداری؟نـــــــــــــــــه نداری؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هلو هم از خنده ترکید.شفتالو گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شفتالو-وای مردم از خنده....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من-واااااای مرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هی میزدم توصورتم والکی گریه می کردم.یهو جدی شدم وگفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من-یه سوال کاملا فیزیکی.الان دقیقا ساسان کجا رفت؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هلو-ســـــــــــــــاســــــــــــــان!!!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شفتالو-ســــــــــاســـــــــــان؟؟؟؟​

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من-ســـــــــــــــــاســـــــــــــان.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پیرمردرهگذر-ســــــــــــــاســــــــــــان....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من-الان کجاست؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هلو-ســـــــاســــــــــــان....آهان ببخشید در رفت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من-مکه کش تنبونه که دربره؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وهمچنان شفتالو ماشین پلیس گاز میزد.چه صحنه دل انگیزی.همون موقع یاسی از سراشیبی بالای کوچه پیداش شد.اینجاس که میگن...از اون بالاکفتر میاید یکدانه یاسی گلابی میاید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یاسی-اوا توکه هنوز نرفتی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من-مگه تورفتی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یاسی-راس میگی خخخ.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من-کوفت...معرفی می کنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

روبه متین پلاسیده کردم وگفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من-ماتیک جان.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

متین پلاسیده با چشمای گرد شده گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

متین پلاسیده-ماتیک چیه؟؟...متین،تکرارکن...متین

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من-مــــــــــــــاتیــــــــــک

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شفتالو-متــــــــین

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یاسی-مـــــــــــــاتیک

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

(آقا برین یه پیام بازرگانی ببینید...این چه وضعشه؟...حالا همگی یـــــــــــــــه برنامه ببینید.)

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بالاخره سوار ماشین شدم وآدرس خونمون رو دادم.تو راه مخصوصا با پاشنه کفشم میزدم تو ساق پای متین پلاسیده.اونم نامردی نمی کرد ونیشگون های لعاب دار ازم می گرفت.وشفتالو هم فرمون می جوید.وقتی که پیاده شدم رو به متین پلاسیده وشفتالو گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من-ببینید حالا هی نیاید درخونمون التماس کنید بیا یه بار دیگه ببینیمت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

متین پلاسیده-من زیر تریلی پرس هم بشم نمیام ریخت خاله سوسکه رو ببینم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شفتالو-اولا که اسمم کیوانه نه شفتالو،دوما که من هرروز باید شما رو ببینم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من-باشه حالا کیوی جون!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همون موقع متین پلاسیده دهنش مثل اسب آبی باز شد طوری که گلبولای سفید بدنش باهام بای بای کردن(کثافت یکیشون هم میخواست بهم شماره بده.)پلاسیده کف ماشین قل می خورد وقهقهه میزد.چهره کیوی دیدنی بود.چشماش به زیبایی مهـ...(اوا ببخشید احساساتی شدم).چشماش مثل آهو زیـ...(اهههه اصلا چشمو بیخی میریم سراغ دماغش(دماغش از تعجب قدر بادمجون شده بود.)دیگه با یک بای بای کوچیک با کیوی جون ومتین پلاسیده وگلبولای سفیدش وارد خونه شدم.(خونه خوبه خونه اینترنت امیده،خونه خوبه خونه بوی قرمه سبزی سوخته میده)بازم مثل همیشه غذامون سوخته میشه(بعلــــــه ماهم شاعریم).مامانم داشت پای تلفن با خاله رائیتی غیبت می کرد.نمیدونم چرا هروقت که میبینمش یاد بستنی دایتی می افتم.هم اکنون قسمتی از مکالمات ننمو با بستنی دایتی بشنوید:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامی-دیدی دختر مهربانو چه نره خری شده؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خاله-اره کره چه چس کلاسم میومد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بووووووووووووق...404.......دوستان ادامه مکالمات …… شدچون از100حرفش 99تاش حرفای خوبیه.رفتم پشت مامانم وگفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من-مـــــــــــــــــــن گشـــــــــــــــنمه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامانم خیلی ریلکس برگشت سمتم وچنان لقدی بهم زد که کلا سقط شدم.(آخه قبلا مامانمو بروسلی و جکی چان باهم یه اکیپ داشتن)بعد از خوردن یک چلو املت توپ با نوشابه ای که یک ماه مونده روی تخـ ـت ولو شدم وبه ثانیه نکشیده خرخرم رفت هوا.​

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هنگامی که (مثلا من با ادبم)کامپیوترم رو روشن کردم ووارد چت شدم.​

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اسمم هم مثل همیشه گذاشتم دختر الماس(یعنی اسمم تو حلقتون).همون موقع کلی خصوصی برام باز شد.یکی از خصوصی ها چشمم رو گرفت.اسمش پسر تهرونی بود(اسمش تو دماغتون).حالا مکالماتمون:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من-سلام پسربهرونی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پسرتهرونی-سلام الماسی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من-بهم بگو آیدا جوووون(اسمم تو پاچتون...هرچی هم بگین خودتونید)

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پسرتهرونی-اوه مای گاد...به منم بگو سام...اسمم سام.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من-اوخی یاد شام می افتم.اوکی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سام-خب چند سالته آیدا جووون؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من-14...توچی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سام-21

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من-اا تو که هنوز جوجه پسری

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سام-نه که الان خودت خرس دختری

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من-خخخخ

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سام-ببین من الان باید برم شمارمو بهت میدم بهم زنگ بزن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من-باشه بده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سام-.........093(هان؟چیه؟شماهم شماره سام رو می خواین؟مگه خودتون ناموس ندارین؟نـــــــــــــه مگه ندارین؟)

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من-اوکی ولی نیومده رفتی ها

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سام-آخه از بیمارستان خبرم کردن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من-بیمارستان چرا؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سام-آخه دکترم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من-توکه هنوز جوجه ای

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سام-خب پارتی هم دارم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من-وااای پارتی منم میام آدرس بده...فقط یه وقت مامورا نریزن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سام-خوب پایه ای ها

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من-فکر کنم اون بیماره هلاک شد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سام-ای وای خب من رفتم بای

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من- بای.​

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دیگه کامپیوتر رو خاموش کردم . همون موقع در اتاقم به شدت باز شد و برادر گرامی بنده آرش آقا تشریف فرما شدن .​

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من - هوی مگه طویلس ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرش - دست کمی هم از طویله نداره .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من - بی شعور .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرش - مخلصیم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من - حالا چکار داشتی که مثل گوریل اومدی تو .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرش - مامی گفت تا یه ربع دیگه آماده باشی .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من - اوکی حالا گمشو بیرون .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرش - بی ادب .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من - داداشمه .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد از رفتن آرش بلند شدم و یک مانتو مشکی براق با شلوار لی و شال نارنجی پوشیدم .(رنگ بندی رو حال می کنید) .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اینجانب سه تا داداش نره غول دارم .آرسام 25 ساله ، آیهان 23 ساله ، آرش 19 و خودمم که 14 .آرسام تو شرکت با پسر خالم ماهان و دوستش کار می کنه . آیهان پلیس دایره جناییه. آرش خره هم تو کافی شاپ با دوسـ ـت دختراش پلاسه . تبلتم رو از شارژ کشیدم و از اتاق بیرون اومدم.آرش درحال کلنجار رفتن با ساعتش بود .از پشت یه پشتک زدمو رفتم رو هوا و بلافاصله تو هوا چرخیدم (مثلا من سلمان خان هستم خخخ) یدونه زدم وسط ستون فقراتش که فلج شد .دیگه وانستادم تا ناقصم کنه.دویدم بیرون و سوار ماشین آیهان شدم .( با آیهان راحت ترم )آیهان نیمچه لبخندی زدو گفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آیهان - باز چه کار کردی شیطونک ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من _ من به این مظلومی و آرومی !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آیهان - آره جون خودت !!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تا اومدم جوابشو بدم کسی گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کسی-به به سلام برآقا آیهان.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آیهان-سلـــام حالت چطوره؟؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اهوک اینکه ماتیک خودمونه.متین هم با تعجب ونیمچه اخمی به منو آیهان نگاه می کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

متین-معرفی نمی کنی آیهان؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آیهان که از چیزی خبر نداشت وشوخیش گرفته بودش گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آیهان-دوسـ ـت دخترمه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

متین مات ومبهوت داشت به من نگاه می کرد.با یک پوذخند مسخره گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

متین-خب پس الان صلاحه که به گشت ارشاد خبر بدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قهقهه ای زدم وگفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من-حتما این کارو کن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آیهان-باباشوخیدم خواهرمه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

متین نفسی از سرآسودگی کشد وگفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

متین-خودم میدونستم داشتم شوخی می کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آیهان-اره منم باز شوخی کردم دوسـ ـت دخترمه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

متین دوباره پنچرشدش.(تلمبه دارین؟؟...پسرمردم رو باد کنیم)

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

متین-ااااپس به پای هم پیر بشین فقط صبر کنید گشت ارشاد توی راهه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آیهان-خخخ بابا خیلی زودباوری.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

متین که دوباره باد شده بودش(خودم بادش کردم)گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

متین-آهان خودم میدونستم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آخه چقدر این رو داره؟؟؟!!!فحش بدم؟؟؟نــــــــــــه فحـــــش بدم؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من-چرا هرجاکه من میرم توهم هستی پلاسیده؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آیهان از تعجب دهنش بازمونده بودش.متین هم با لبخند گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

متین-شانس که ندارم باید همش خاله سوسکه رو ببینم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

علاوه بردهن چشمای آیهان هم باز ترشدش.​

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آیهان-ببینم اینجا چه خبره؟؟پلاسیده کیه؟؟خاله سوسکه کیه؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پلاسیده-همون موضوعی که برات تعریف کردم...دم مدرسه،دختر زبون درازه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آیهان با تعجب نگاهی به من کرد ویکدفعه پقی زدش زیر خنده.ازشدت خنده سرخ شده بودش.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آیهان-وای ایولا آیدا کارت درسته خوب حالشو گرفتی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

متین با غضب به آیهان نگاه کرد واز لای دندوناش غرید:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

متین-حساب تو یکی رو می رسم بوزینه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من-هوی پلاسیده به داداش گلی من چیز نگو وگرنه از خشتکت آویزونت می کنم ها!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

متین-اره خیلیم میتونی!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همون موقع آرش با ابروهای گره خورده وکمـ ـری خمیده از خونه بیرون اومد ودوید سمتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرش-میکشمت سوسک توله.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با یه دونه ساطور انداخته بودش دنبالم.حالا من بدو آرش بدو آیهان بدو پلاسیده بدو پیر مرد رهگذر بدو.پلاسیده وآیهان گرفته بودنش که منو نگیره .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرش-زده ناقصم کرده بچه ننه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من که به کلمه ی بچه ننه حساس بودم یکدفعه کیفمو انداختم واستینامودادم بالا ونعره زدم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من-آی نفس کش به من میگه بچه ننه!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با خشم به طرف آرش رفتم.حالا آرش بدو من بدو.همون موقع مامانم با کشیدن گوش منو آرش مجبور به آتش بسمون کرد.متین هم سریع خدافظی کرد وجیم شد.توماشین از آیهان پرسیدم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من-راستی تو پلاسیده رو از کجا می شناسی؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آیهان-پلاسیده دیگه کیه؟؟....آهان یادم اومدش همکارمه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من-چه همکار گندی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آیهان خنده ای کوتاه کرد وحرفی نزد،منم سکوت کردن وبه آهنگ گوش دادم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بیا بریم تو ببین چه خبره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا اینا کمـ ـره یاشاه فنره؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نزارسربه سر این دل دربه درمن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

که من تورومی خوام بیا وچشم توچشمام

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لپتو بگیرم،پیشت بشینم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شکلو ببینم،برات بگیرم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه ژیان آبی عجب صلح وصفایی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

داریم عجب شبایی،هرشب شب جمغه سروگوشام می جمبه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

(آهنگ جی بند-شاهین اسطو)​

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دیگه رسیدیم خونه ی خاله مهراسام.زنگ وزدیم وواردخونه شدیم.خونشون یک خونه بزرگ وبا صفاس.همون موقع درسالن باز شد ومانی اومد بیرون.مانی پسرخالمه،یک سال از من بزرگ تره با چشمای عسلی وموهای خرمایی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من-حال حاجی مانی چطوره؟؟حال داداش گودزیلات چطوره؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مانی-خوبه سلام میرسونه متاسفانه هنوز زندس.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ماهان داداشش که 20سالشه یه پس گردنی آیدار بهش زد واومد طرف من که سریع پشت آیهان قایم شدم.آیهان از همه هیکلش قوی تر وبهتر بود.ماهان دستشو برد بالا که بهم یه پس گردنی بزنه که دست آیهان مانع شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آیهان-هوی حواست باشه روی آبجی من دست بلند نکنی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ماهان-وای وای ترسیدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من- بایدم بترسی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با صدای شوهر خاله اسحاقم متوقف شدیم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شوهر خاله اسحاق-بسه دیگه دوباره شماها مثل سگ وشغال شدین؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به ماهان تنه ای زدم ووارد اتاق نشیمن شدم.ماهان برعکس مانی موهای مشکی پرکلاغی وچشمای خرمایی پررنگ داره.یک خواهر دارن به نام ماهور که 16سالشه وشبیه ماهانه.مانی به شوهر خالم که بهش عمو اسحاق میگم رفته.ماهان وماهور هم به خالم رفتن.وارد سالن شدم واز پله ها بالا رفتم تا لباس هامو عوض کنم.من چهارتا خاله دارم به اسم های مهراسا،رائیتی،مریم ومعصومه.خاله رائیتی دوتا پسر ویک دختر داره.بزرگه پسرخاله مجیده که هنوز مجرده.بعدی طاهره هستش که ازدواج کرده واسم شوهرش علی.​

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آخریه هم که پسرخاله علیرضاست که تازه میخواد بره سربازی.خاله مریم دوتا دختر داره به اسم های فاطمه ویسنا.فاطمه حدودا 17-18سالشه ویسنا هم12سالشه.خاله معصومه هم دوتا پسر داره به نام های پوریا وپیمان.پوریا 16سالشه وپیمان هم13 سالشه.چهار تا هم دایی دارم.محمد،احمد،محمود ووحید.دایی محمد چهار تا بچه داره.پسر دایی محسن،حدیثه،یاسمن ونرگس.دایی احمدم هم دوتا دخترداره به نام های الهه والهام.الهه همسن فاطمه ونرگس ،الهام هم 11سالشه.دایی احمدم یه پسر داشته که قبلا فوت کرده(دوستان لطفا یک فاتحه بفرستین).دایی محمود تازه ازدواج کرده ودر خارج از کشور زندگی می کنه.دایی وحیدم هم که شغلش مثل آیهان دوتا پسر داره به نام های پارسا وآرمین که دوقلو هستن.هردوشون 18سالشونه ودارن درس نظام میخونن.آرمین یک دقیقه از پارسا بزرگ تره.تو فامیل من بیشتر با ماهور وپارسا وآرمین صمیمی هستم.البته گفته باشم با ماهان هم صمیمی هستم اما از نوع کتک کاری.مانتوم رو درآوردم.یک سارافون آبی که روش سنگ دوزی های نقره ای شده بود وساپورت مشکی براق تنم کردم.شال مشکیم هم انداختم سرم ووارد اتاق ماهان شدم.مثل همیشه اول رفتم سراغ کمدش ویه چند تایی خوراکی برداشتم(محل ذخیره سازی خوراکی)چیپس وباز کردم وهنوز اولی رو نخورده بودم که دراتاق چهارتاق باز شدوماهان با صورتی نگران وارد شد.سریع چیپس و پشتم قایم کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ماهان-فکر کردم خدایی نکرده خوراکـ....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همون موقع نگاهش به دستام افتاد که پشتم گرفتم.چهرش جمع شد وبا خشم گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ماهان-پشتت چی قایم کردی؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من-هیچی..هیچی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ماهان به سمتم اومد وسعی داشت دست هامو از پشتم در بیاره.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من-نکن چیز ناموسه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ماهان-دروغ نگو سریع نشونم بده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همون لحظه چیپس از دستم افتاد.چهره ماهان قرمز شد وبه دنبالم انداخت.بعد از یهجای خالی جانانه از اتاق بیرون اومدم ودرو روی ماهان قفل کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ماهان-هوی بازکن...بازکن بیشعور...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من-مگه از جونم سیر شدم که دروباز کنم.فعلا خخخخ

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ماهان-هـــــــــوی بازکن.....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دیگه دور شدم ونشنیدم که چی میگه.با خیال راحت روی مبل نسکافه ای رنگ لم دادم.ماهور یه شربت آلبالو گرفت جلوم.برداشتم ویک نفس سرکشیدم.(به جون متین کپک زده انقدر چسبید که نگوووو)​

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کم کم مهمون هاهم رسیدن.کنار یسنا نشستم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من-بگو ببینم چی ریختی؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یسنا-یه چند تایی کلیپ.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من-ردکن بیاد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یسنا-عمراااا.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من-توغلظ میکنی!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یسنا-بروبابا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اصولا یسنا خیلی سرتق می باشد.اما خوب منم می دونم چطوری حالشو بگیرم حالا ببین.از کنار یسنا بلند شدم ورفتم کنار الهام جیگره:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من-الی یسنا بهم کلیپ ندادش تو میدی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

الهام-اره ولی خب زیاد ندارم ها.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من-اشکالی نداره خوشمل.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

الهام-پس روشن کن بلوتوثت رو.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بلوتوثم رو روشن کردم وچندتا کلیپ ازش گرفتم.همون موقع یک اعلان دیگه هم برای گوشیم رسید.تاییدش کردم.یه فیلم بود از طرف لب تاب ماهان.بازش کردم.ماهان با چهره ای خشمناک داشت توی فیلم تهدیدم می کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ماهان-ببین اگه تا یک دقیقه دیگه درو وا کردی که هیچ وگرنه زندت نمی زارم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خیلی بی خیال بلند شدم واز میز وسط حال یک عکس گرفتم.روی میز یک ظرف پرمیوه وشکلات وچیزایی که ماهان دوست داشتش بود.عکس رو براش بلوتوث کردم.از پله ها بالا رفتم.میدونم که ماهان با دیدن اون همه خوراکی طاقت نمیاره.به دقیقه نکشید که ماهان با مشت ولگد افتادش به جون در بدبخت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ماهان-آیدا باز کن تا نکشتمت....کمک...کمک.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من-الکی سعی نکن کسی صداتو نمی شنوه.(عین گروگانگیرا گفتم خخخ)

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ماهان-آیدا جونم تو که چشمات خیلی قشنگه!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من-خرنمیشم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دوباره جوش آورد ودادزد:​

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ماهان-جغله میام بیرون لهت می کنم ها.​

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من-باشه اگر که تونستی حتما این کارو بکن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخند شیطنت باری زدم واز پله ها پایین رفتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مثل اینکه مهمونای جدیدهم رسیدن.یه خانم وآقای میانسال با دوتا خواهر ودوتا برادر وارد سالن شدند.چیز جالبی که تو خانوادشون دیدم این بودکه پسرا باهم دوقلو بودن ودخترا هم باهم.اسم پسرا اردلان وارسلان بود واسم دخترا آزیتا وآنا هیتابودش.اردلان وارسلان حدودا17-18بودن ودخترا همسن خودم.همون موقع خالم گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خاله مهراسا-خب دیگه بفرماییدشام.(خانومم بفرماییدشام،گورخر بفرماییدشام)

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عمواسحاق-به به من که خیلی گشنمه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خاله مهراسا-پس پسرم کجاست؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من که هول شده بودم ومیدونستم که اگر ماهان آزاد بشه زنده نمیمونم گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من-ماهان گفت که سرش درد میکنه کسی صداش نکنه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خاله مهراسا-آخی پسرگلم.(آخی پسرخلش)

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خلاصه همه رفتیم سرمیزشام.شام فسنجون ومرغ وقرمه سبزی بود به همراه نوشابه وسالاد.یه میزکامل عشق ماهان.یه عکس از میز گرفتم ودوباره مال ماهان بلوتوث کردم.هنوز چنددقیقه ای نگذشته بود که صدای شالاپ ازتوی حیاط شنیده شد.چندثانیه بعد درسالن به شدت باز شد وهیکل یه زامبی توچارچوب درظاهرشد.جیغ کشیدم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من-زامبــــــــــــــــــــی!!!!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همه دخترا شروع کردن به جیغ زدن پسراهم هرچی دم دستشون بود رو به زامبی فلک زده پرت می کردن.یهویی زامبیه به حرف اومد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زامبی-نزنید...نزنید...ماهانم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هی وای من اینکه ماهانه،الان دوشقم میکنه.پسرا دست از پرتاب ودخترا دست از جیغ زدن برداشتند.فریادکشیدم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من-داره تظاهر میکنه خود زامبیه...بزنیدش.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دوباره پرتاب ها وجیغ ها شروع شد.ازفرصت پیش اومده استفاده کردم وسریع خودمو کنار آرسام جا دادم.آرسام نگاهی بهم کرد وبا لبخند گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرسام-حدسش کار سختی نیست زیر سرتوهه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرمو به نشونه تایید تکون دادم ونیشمو براش باز کردم.قهقهه ای زد و لپم رو کشید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرسام-شیطونی دیگه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ماهان با عصابانیت داشت به من نگاه میکرد.نمی تونست کاری بکنه چون پدربزرگ وداداشام اینجا بودن.ماهان کلا از آیهان حساب می برد وپدربزرگم هم چون شبیه خاله مرحومم هستم خیلی هوامو داره.خالم چنگی به گونش زد وگفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خاله مهراسا-ای وای پسرم چرا همچین شدی؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ماهان-هیچی دراتاقم قفل شده بودش مجبور شدم از پنجره اتاقم بپرم که افتادم توی گلا.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همه چند لحظه به ماهان نگاه کردند وپقی زدند زیر خنده.خالم وماهان رفتن بالا تا ماهان لباس هاشو عوض بکنه.همه شروع به خوردن کردند.نگاهم به دیس ته دیگ افتادش،دیگه روبه آخربودش.سریع دوتا کش رفتم.ماهان وخالم هم اومدن پایین .ماهان یه تیشرت مشکی با شلوار لی سایه دار پوشیده بودش.عجب هلویی شده بودها!!با حسرت نگاهی به دیس خالی ته دیگ انداخت و یک نگاه خشن به من.براش ابرو بالا انداختم.همون موقع نگاهم به مانی افتاد.داشت باناراحتی به دیس خالی نگاه میکرد.براش یدونه انداختم که از ذوق نزدیک بود پس بیوفته.برای خودم شیش قاشق پر فسنجون ریختم .اصولا من عاشق فسنجونم(اصلا میخوام باهاش ازدواج کنم)وقتی که نوشابه خوردم خیلی زیاااااد معذب شدم(گرفتین که؟!!)سریع بلند شدم و جیم فنگ زدم تو آشپزخونه که ماهان گیرم نیاره که از شانس چسقلی من اونم دنبالم اومد.هی من عقب میرفتم اون جلو میومد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ماهان_بهت گفته بودم که حسابتو میرسم جغله.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من_ماهان جونی!...عقشم!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ماهان_خرنمیشم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دیگه بهم رسید ...خدایا منو ببخش...توبه.دهنمو باز کردم وگلاب به روتون یه بادگلو با طعم پپسی زدم.ماهان که به این چیزا خیلی حساس بود دست و پاهاش شل شد و رنگش پرید.سریع دوید سمت توالت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پسره وسواسی!!حالا اگر من بودم میگفتم:ناز نفست.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ظرف هارو با کمک ماهور و آزیتا و آناهیتا شستیم.ماهور کفی میکرد ،آزیتا آب میکشید،آناهیتا هم خشک میکرد(منم بهشون روحیه میدادم).

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد از کارها خالم یه چایی خوشرنگ ریخت و دادش به من که تعارف کنم.همون موقع اردلان موزیک دختر رشتی رو پلی کرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وقتی که داشتم از جلوی ماهان رد میشدم پاشو گرفت جلوم و منم با کله رفتم تو زمین. همه چایی های داغ روی تنبون ارسلان ریخت.ارسلان همراه با ریتم آهنگ اون وسط جفتک مینداخت تا خنک بشه.مادربزرگم هم بیخبر از همه جا برای ارسلان دست میزد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ارسلان_آییی ....سوووووووختم...هوااااااار

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سریع شلوارش رو کند.زیرش یه شلوارک گلگلی پوشیده بودش. مادر بزرگم هم با این کارش جو گیر شد واونم شروع به ر**ق*ص کرد.حالا خودتون صحنه رو تصور کنید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وقتی که آهنگ تموم شد ارسلان روی مبل ولو شد.همه نگاه های خشمگین چرخیدش روی ماهان.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ماهان_خب...چیزه...من دستشویی دارم فعلا.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وسریع فلنگو بست.(نتیجه اخلاقی:ماهان خراست.)شایگان دوست ماهان اومد کمکم کرد که بلند بشم.شایگان هم همسن ماهانه و یه برادر ۲۷ساله به نام شروین داره.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حالا حسابتو میرسم بوزینه خان!رفتم توی آشپزخونه واز توی یخچال یه مشت ژله برداشتم.به سمت توالت رفتم و کنار درش قایم شدم.ماهان سوت زنان از توالت خارج شد.تویک حرکت ژله هارو ریختم تو پیرهنش.سریع در رفتم و سر راه از اتاق مانتو شالمو برداشتم.دیگه همه داشتن خداحافظی می کردن.یه خداحافظی سرسری کردم و پریدم تو ماشین.لحظه آخر ماهان رو دیدم که داره با دادو بیداد دنبال ماشین میدوه.کم کم با تکون های ماشین چشمام گرم شد و خوابیدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ای تو روحت این چیه رو دماغم؟!...پووووف...دستمو بردم بالا ویه ضربه جانانه بهش زدم که حس کردم دماغم کتلت شد.از جام بلند شدم ونگاهی خشمگین به مورچه انداختم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من_آخه مگه مرض داری سرصبحی اومدی روی دماغ من؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مورچه_خب داشتم رد میشدم.!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من_آهان اونوقت فقط هم باید از روی دماغ من رد بشی؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مورچه_دوست دارم به توچه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من_خرچه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

(دوستان تعجب نکنید فقط برای سلامتیم دعا کنید)

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یا امامزاده بیژن ساعت۶:۴۵من باید۷مدرسه باشم.سریع لباسامو پوشیدم و بعد از خداحافظی با مورچه راه افتادم.خداروشکر مدرسه به خونمون نزدیکه.ای وای چرا جلو در مدرسه ماشین پلیسه؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نکنه فهمیدن من آدم کشتم!(هذیون میگم جدی نگیرین)​

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وارد مدرسه شدم.وای اینکه کیوی جونه!اونم که پلاسیدس!...آخه اینجا چیکار می‌کنن!؟آروم از پشت پلاسیده رد شدم و لحظه آخربا آرنجم کوبوندم تو کمـ ـرش.(کلا کرم تو وجودم بندری میره)قبل از اینکه به خودش بیاد به سمت کلاس دویدم.فقط لحظه آخر تونستم خنده کیوی و یه مرد میانسال رو ببینم.کیفمو شوت کردم تو بغـ ـل حسین پور (همون فاطمه خودمون)که چشماش از حدقه بیرون زد.وای یادم رفتش مال آزمایش امروز تو کیفم یه پاره آجر گذاشتم.فکر کنم فاطمه خدابیامرز شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

معلم وارد شد و بعد از حضور و غیاب شروع به توضیح درس کرد.(هان?!...چیه?!...نکنه توضیحاتش هم میخواین!?...پس خودتون سر کلاس چکار میکردین؟!...هان!?...بی سواد ها!...تنبل ها!)

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وسط های درس اعلام کردن که بریم ورزشگاه مدرسه.با یاسی و فاطمه به سمت ورزشگاه مدرسه رفتیم و سریع چپیدیم رو صندلیای ردیف اول.همون موقع کیوی و پلاسیده به همراه همون مرد میانسال وارد شدن.مرد میانسال میکروفون رو گرفت وشروع کرد به حرف زدن:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مردمیانسال_سلام به همگی دانش آموزان امیدان آینده کشور!من سرگرد محمدرضا محمدی پدر ستوان متین محمدی هستم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه دفعه داد کشیدم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من_بچه هااا بابای پلاسیدس!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همه ی بچه ها زدند زیر خنده.خود سرگرد هم داشت میخندید.پلاسیده و خانم مدیر هم داشتن برای قتلم نقشه میکشیدن.سرگرد بزور خندشو قورت داد وگفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرگرد_همونطوری که میدونید ما سال پیش در تمامی مدارس مسابقه انشا نویسی در رابطه با آسیب های اجتماعی برگزار کردیم.حالا برندگان مسابقه علاوه بر جایزه ای که الان دریافت میکنند به یک اردوی شمال برده میشن.(ایولااااا شمال!)

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرگرد-حالا این اسامی که میخونم بیان بالا:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

۱_فاطمه ابراهیمی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

۲_آیدا موسوی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

۳_ فائزه رضایی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

۴_ محدثه باباحسینی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

۵_یاسی ارسطو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

۶_منا کناری زاده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

۷_لیلا سیفی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

۸_فاطمه حسین پور

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

۹_عطیه ملاعلی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

۸_ترانه دشتی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بقیه هم چند نفر از کلاس هشتم و نهم بودن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بلند شدمو با یاسی و فاطمه رفتیم بالا.وقتی که داشتم از کنار پلاسیده رد می شدم پاشو گرفت جلوم .تا به خودم اومدم دیدم منو یاسی با کله داریم میریم تو زمین .به موقع دستامو سپر کردمو چیزیم نشد.سرگرد سریع به سمتمون اومدو کمکمون کردش که بلند بشیم.یه چشم غره اساسی به پلاسیده که نیشش باز بود رفتم و به سمت میز جوایز حرکت کردم . روی میز پربودش از جایزه .با سردرگمی به بدلی جات و لوازم التحریر نگاه می کردم . یاسی و فاطمه هم مثل من سردرگم بودند. یهویی چشمم به یه گردنبند که به شکل تفنگ بودش افتاد .تفنگ با نگین تزئین شده بود و رنگ سفید و مشکی داشت . وقتی که برش داشتم دیدم زیرش دوتای دیگه هم هست . یاسی و فاطمه سریع اون دوتا رو برداشتن .سرگرد اومد نزدیکمون و رضایت نامه های اصلی رو بهمون دادش.من هم غافل از اینکه میکروفون جلوی دهنمه با حرص گفتم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من - سرگرد پسرت خیلی شاغاله .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یهو سالن منفجر شد . بچه ها از خنده غش کرده بودند. سرگرد هم از خنده اشک از چشماش می ریخت پایین . پلاسیده کلا قهوه ای شده بود. رفتم سرجام نشستم که دیدم دارن خانم مدیرو باد می زنن .خخخخ فکر کنم از چرت و پرتای من حالش بد شده .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خانم مدیر - تولد عید شما مبارک ... هفته دفاع مقدس گرامی باد ... الهی به پای هم پیر بشیم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اوه اوه داره هذیون میگه بیچاره .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرگرد - خب عزیزان اینایی که خوندم وسیله هاشونو برای اردو آماده کنند.بچه ها کلا سه دسته میشن بعضی فردا، بعضیا سه روز دیگه و عده بعدی هم چهار روز دیگه .(من شده برم روی سقف میرم اما دسته اول میرم).سرگرد اعلام کردش که بعد از یک ربع استراحت پسر شاغالش میاد و صحبت می کنه . سریع یه فکری به ذهنم رسید.به یاسی اشاره کردم . نقشه رو دم گوشش گفتم .یاسی سریع به سمت بهداری مدرسه رفت .منم به سمت آبدار خونه رفتم و یه لیوان آب و شیرینی برداشتم .یاسی قوطی قرص های خواب آور رو آوردش .قوطی رو کج کردم و یه چند تایی رو داخل لیوان ریختم.همون موقع صدای کیوی رو شنیدم . هل شدم و همه ی قرص ها ریخت تو لیوان.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کیوی- شما دوتا دارین چی کار می کنید؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من-هیچی به جان تو .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کیوی-اون قرص ها چین؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من- یــــــــــــاســــــــی حـــــــالا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یاسی به سمت کیوی دویدو خم شدو لنگشو گرفت .منم تندی دویدم سمت ورزشگاه . از پشت صدای دادو بیداد کیوی رو می شنیدم . تند تند قرص هارو بهم زدم تا حل بشن . به ورزشگاه رسیدم .لیوان رو که دیگه قرص هاش حل شده بود رو به یکی از هفتمی ها دادم تا بده به پلاسیده .نشستم روی صندلی و به پلاسیده که یقشو صاف می کرد نگاه کردم . یه کت و شلوار مشکی رسمی پوشیده بود که خیلی بهش میومد. اومد جلوی میز میکروفون و قبل از شروع کل لیوان رو یک نفس سرکشید . نگاهش به من افتاد .یه لبخند شیطانی از اون خراباش زدم که لرزش پاهاش رو حس کردم . خخخ الان نمیدونه قراره چی بشه . سرفه ای کردو شروع به حرف زدن کرد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

متین – خب سلام به همگی . همتون که من رو شناختین . الان می خوام یه سری از نکاتی رو که باید در طول سفر رعایت کنید رو گوشزد کنم . اول اینکه یک مبایل همیشه همراهتون باشه که وقتی گم شدین ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کم کم چشماش داشت خمـ ـار می شد .هی دست به صورتش می کشیدو چشماشو بازو بسته می کرد. دیگه حتی صداش هم داشت عوض می شد .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

متین – یادتون باشه که ...من میخوام یه زن بگیرم همه چی تموم باشه .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سالن ترکیدش از خنده .داشت هذیون می گفت .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

متین – مثل خودم جوون باشه ...نازو ابرو کمون باشه ...خوشگل و مهربون باشه ...شاید دختر عموم باشه .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دیگه بچه ها از خنده داشتن بالا و پایین می پریدن . سرگرد هم از خنده بزور نفس می کشید .اومد دست متین و کشیدو بردتش اونور. وقتی که داشت از جلوی من رد می شد یه چشمک بهم زد. هی وای پس فهمیده کار منه. متین که هنوز قصد داشت زن بگیره و داشت دیگه با ریتم قرهم میدادش . کیوی همون موقع با نگرانی در حالی که هنوز هم یاسی به لنگش آویزون بود وارد شد . دیگه کلا بچه ها کبود شده بودن .(بله اعلام می کنند که 4قربانی هم داشته ).خانم مدیر درحالی که از خشم قرمز شده بودو دود از کلش بیرون می زد اعلام کردش که بریم بیرون . بایاسی و فاطمه قدم می زدیم که رو کردم بهشون .و گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من- بچه ها ازتون می خوام که یکی از مهم ترین راز های زندگیتون رو بگین . اول یاسی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یاسی – خب من رازی ندارم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من – اِههه نشد دیگه باید بگی .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یاسی – خیلی خب فقط باید قول بدین تا آخرش حرفی نزنید . قول؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

منو فاطمه همزمان گفتیم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

منو فاطمه –قووووول.​

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یاسی - من مادر ندارم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

منو فاطمه - وای خدا رحمتش کنه .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یاسی - نمرده .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

منو فاطمه با تعجب زل زدیم بهش .یعنی چی ؟ اگر که نمرده پس چی شده ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یاسی - از وقتی که بچه بودم ولم کردش و رفت .چهرش رو فقط تونستم تو عکس ببینم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من -چیزه...من...من واقعا متاسفم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یاسی - برام مهم نیس .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فاطمه - منظورت چیه ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یاسی - وقتی که بچشو ول کرده و رفته یعنی براش مهم نبودم .پس اونم بری من مهم نیس .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من -خب هرچی باشه مادرته .خب شاید دلیلی داشته باشه .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یاسی - چه بی دلیل ، چه با دلیل دوستش ندارم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چهرش خیلی ترسناک شده بودش .ترسیدم منو فاطمه رو بخوره برای همین گفتم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من - باشه ...باشه ...حق باتو .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فاطمه - اره ...اره... بچه ها بریم بستنی بخوریم ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

منو یاسی- بریم !!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

داشتیم باشوخی و خنده بستنی می خوردیم که مادر فولاد زره (خانم مدیر)رو از پشت سرمون شنیدیم . یا جد الشهداء الان زنده به گورمون می کنه .اومدم فرار کنم که دستم نا خداگاه به بستنی محدثه باباحسینی که کنارم بود خورد و بستنی بابا حسینی شوت شد تو صورت خانم مدیر. باباحسینی از بعجب و شوک چشماش از حدقه بیرون زده بودو داشت به نصفه بستنی تو ی دستش نگاه می کرد .دست باباحسینی و یاسی رو گرفتم و با شدت به سمت توالت دویدم .خودمون رو توی یه اتاقک توالت جا کردیم . پووف بوی گربیه مرده میادش .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یاسی - حالا چکار کنیم ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

محدثه - فقط خدا بهمون رحم کنه .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زنگ آخر خورد وما همچنان در توالت بودیم . دیگه داشتیم شهید می شدیم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
شما به این رمان چه امتیازی میدهید؟
نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.