اواخر فروردین بود. یه روز جمعه، تو اتاققم که پنجره ش به باغ وا می شد، رو تختم دراز کشیده بودم و داشتم فکر می کردم، صدای جیک جیک گنجیشکا از خواب بیدارم کرده بود، هفت هشت تا گنجیشک رو شاخه ها با هم دعواشون شده بود و جیک جیکشون هوا بود! …

ژانر : عاشقانه

تخمین مدت زمان مطالعه : ۸ ساعت و ۲۸ دقیقه

مطالعه آنلاین گندم
نویسنده: م. مودب پور

ژانر: عشقانه

خلاصه رمان:

اواخر فروردین بود. یه روز جمعه، تو اتاققم که پنجره ش به باغ وا می شد، رو تختم دراز کشیده بودم و داشتم فکر می کردم، صدای جیک جیک گنجیشکا از خواب بیدارم کرده بود، هفت هشت تا گنجیشک رو شاخه ها با هم دعواشون شده بود و جیک جیکشون هوا بود! …

ادامه رمان:

به نام آفريدگاريکتا

اواخر فروردين بود.يه روز جمعه.تواتاقم که پنجره ش به باغ وامي شد،روتختم دراز کشيده بودم وداشتم فکرمي کردم.صداي جيک

جيک گنجيشکاازخواب بيدارم کرده بود.هفت هشت تا گنجيشک روشاخه ها باهم دعواشون شده بودوجيک جيکشون هوابود!رو شا

خه ها اين ور واون ور مي پريدن وباهم دعوامي کردن.منم دراز کشيده بودم وبهشون نگاه مي کردم.

خونه ما،يه خونه قديمي آجري دوطبقه بودگوشه يه باغ خيلي خيلي بزرگ.يه باغ حدود بيست هزارمتر!

يه گوشش خونه ما بود وسه گوشه ديگه ش خونه عموم ودوتاعمه هام.وسط اين باغ بزرگم،يه خونه قديمي ديگه بود که از بقيه خونه ها بزرگتربود که پدربزرگم توش زندگي مي کرد. يه پدربزرگ پيرواخمواما بايه قلب پاک و مهربون! يه پدربزرگ پرجذبه که همه

توخونه ازش حساب مي بردن وتااسم آقابزرگ مي اومد،نفس همه توسينه حبس مي شد!

اتاق من طبقه پايين بودکه با باغ همسطح بود و يه پنجره چهارلنگه بزرگ داشت.تموم اين باغ پربود ازدرخت و گل و گياه وسبزه و

چمن.هرجاشوکه نگاه مي کردي،يايه بوته نسترن بود وياگل سرخ ويادرخت مو!دورتادورشمشاد!درختاي چناروکاج وسرو قديمي و

بزرگ! ديوارهاي بلندکه بالاشون آجرهاي ايستاده مثلثي شکل داشت که قديم بهشون کلاغ پر مي گفتن.

ازدرش که وارد مي شدي اول يه هشتي بود که تموم ديوارهاش ازسنگ بود. اونم سنگ قديمي. وقتي از هشتي وارد باغ مي شدي،

انگاروارديه دنياي ديگه مي شدي!يه دنياي خيلي قديمي که با دنياي بيرون صدسال فرق داشت!

تموم خونه ها وباغ،به صورت قديمي قديمي حفظ شده بودوپدربزرگم بااصرار جلوي دست خوردنش روگرفته بود!تواين باغ بزرگ

فقط سه نفر بودن که دل شون مي خواست اين مجموعه به همين صورت بمونه ودست نخوره!اوليش پدربزرگم بود ودو تاي ديگه م

من وکاميار.

کاميارپسرعموم بود که ازمن بزرگتر بود. من پسرتک خونواده بودم اما کامياردوتا خواهر کوچيکتر ازخودشم داشت. يکي شون

تازه رفته بود دانشگاه واون يکي م کلاس اول دبستان بود. اسم يکي شون کتايون بود واون يکي کامليا.عمه هام ازپدر وعموم، يکي

دوسال کوچيکتر بودن ويکي شون يه دختر داشت واون يکي دوتا. شوهر عمه هام هر دوشون کارمند بازنشسته بودن واز صبح که

چشم وامي کردن،راه مي افتادن توباغ وزمين رومتر مي کردن وبراي تقسيم کردن وساختنش، نقشه مي کشيدن ومرتب زير گوش

پدروعموم مي خوندن که بايد زودتر اين باغ رو تيکه تيکه کرد وساخت!خلاصه همه باهم متحدشده بودن عليه اين باغ بزرگ و

قشنگ.زن ها ودختر هاي خونواده م همينطور!همه ش غرمي زدن که اين باغ وخونه هاي قديمي به چه درد مي خوره وآدم جلوي

دوستاش خجالت مي کشه وجرات نمي کنه يه نفررودعوت کنه اينجاوخلاصه ازاين حرفا!البته اين صحبت ها فقط بين خودشون بود

وتاوقتي که پدربزرگ تو جمع نبود!اما تا پدربزرگم وارد مي شد همه ماست هارو کيسه مي کردن و جلوش جيک نمي زدن!

پدربزرگم خيلي پولدار بود . دوتاکارخونه و يه پاساژ وچند تا خونه قديمي ديگه تو چند جاي شهروهفت هشت تا باغ بزرگ توشمال

که تو يکي ش يه ويلاي بزرگ ساخته بود،داشت.اين فاميل، همگي سعي مي کردن که هرطوري هس خودشونو تو دل پدربزر گم

جا کنن چون تموم اين ملک واملاک وثروت، فقط به نام خود پدربزرگم بود!همه اين در واون در مي زدن که شايد از اين نمد يه

کلاهي واسه خودشون جور کنن اما پدربزرگم زرنگ تر از اين حرفابود!ازبين تموم اين چند تاخونواده ، فقط عاشق من وکامياربود

يعني اول کاميار، بعدش من . براي هرکدوم از ماهام ،يکي يه ماشين خريده بود که قيمت هرکدوم پنجاه شصت مليون بود!

خيلي م اصرار داشت که من وکاميار بادختر عمه هامون عروسي کنيم. سه چهار سالي بود که دانشگاه مون رو تموم کرده بوديم و

مثلا هرکدوم تويکي از کارخونه هاي پدربزرگم ،پيش پدرامون کار مي کرديم. البته اگه بخوام درست بگم،اگه کار مي کرديم،هفته ا

ي دوسه روز بيشتر نبود!چون کاميار هر جوري که بوداززيرکار در مي رفت ومنم که دنبالش بودم .تو اين فاميل همه فکرميکردن

که پدربزرگ ،مالش به جونش بسته س امااينطوري نبود.واقعادست خيرداشت وکمکهايي که ميکرد هميشه ازطريق من وکامياربود

وماازش خبرداشتيم!اما بهمون گفته بود که به هيچکس نگيم!يه اخلاق بخصوصي داشت!کمترازخونش بيرون مي اومد ووقتي م مي

اومد فقط توباغ بود وبا باغبونا به باغ مي رسيد . هيچکسم حق نداشت که همينجوري وارد خونه ش بشه !تنها من وکاميار بوديم که

اجازه داشتيم هروقت خواستيم بريم خونه ش!بقيه بايددرميزدن.اگه جواب ميداد مي تونستن وارد بشن اگه نه که بايد برمي گشتن ويه

وقت ديگه مي اومدن!

خلاصه اون روز صبح،تورختخواب دراز کشيده بودم وداشتم گنجيشکا رونگاه مي کردم که ازپشت پنجره صداي کاميارامد.))

-سحرم دولت بيدار به بالين آمد گفت برخيز که آن خسروشيرين آمد

((زودچشمامو بستم که يعني خوابم!حس کردم که اومده جلوپنجره واستاده وداره منونگاه مي کنه!يه خرده صبرکردوبعدش گفت))

-آخيش!مثل فرشته هاي معصوم خوابيده!دلم نمي آد بيدارش کنم وگرنه بهش مي گفتم من رفتم شمال،خداحافظ!

زودازجام پريدم وگفتم:اومدم!

کاميار-خواب بودي،هان؟

-خواب وبيداربودم!

کاميار-آره جون عمه ت!

-جدي مي خواي بري شمال؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کاميار-آره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-الان همه ش بارونه ها!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کاميار-چه بهتر!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-همين الآن مي خواي بريم؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کاميار-اومدم ببينم اگه مي آي،برم يه ساک وردارم وبريم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-من هنوز صبحونه نخوردم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کاميار-عجله نکن.بايداول يه سربريم سراغ دايي جان ناپلئون.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-کي؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کاميار-آقابزرگ!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اگه آقابزرگ بفهمه بهش مي گي دايي جان ناپلئون!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کاميار-پاشوراه بيفت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-صبحونه نخوردم که!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کاميار-بپريه لقمه غازي کن وبيا!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

((تااومدم يه چيزي بگم که صداي يه جيغ ازته باغ اومد!))

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-کي بود؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کاميار-صدا،صداي آفرين بود!حتما يه پدرسوخته اي يه قورباغه انداخته تواتاقش وترسوندتش!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-قورباغه انداختي تواتاقش؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کاميار-چرامن؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-آخه اينجا وقتي هر دختري بايه لبخند وعشوه مي گه ((پدرسوخته))منظورش تويي؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کاميار-دستت درد نکنه!بعدازيه عمر پسرعمويي حالا من شدم پدرسوخته؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خب آره ديگه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کاميار-پاشوکاراتوبکن بريم واينقدر به مردم بهتون ناحق نزن!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

((يه دفعه صداي يه جيغ ديگه ازيه طرف ديگه باغ اومد!))

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اين يکي کي بود؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کاميار-چطورتوصداهارو تشخيص نمي دي؟!اين صداي دلارام بود ديگه!حتما يه پدرسوخته ديگه م يه قورباغه ديگه انداخته توتختخوابش!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-تواين همه قورباغه ازکجا پيدامي کني؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کاميار-بازمي گه تو!پاشوراه بيفت ديگه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بلندشدم ورفتم جلوپنجره وبهش گفتم:پيش آقابزرگ ميخواي بري چيکار؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کاميار-براش خبردارم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چه خبري؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کاميار-ديشب ساعت دودوونيم بودکه رفتم پشت دراتاق باباايناواستادم ببينم چه خبره!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-مگه تومي ري پشت دراتاقشون گوش وامي ايستي؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کاميار-خب آره!مگه تونمي ري؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-معلومه که نه!اينکارخيلي بده!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کاميار-اتفاقاخيلي م خوبه يه بار بروببين چه کيفي داره!من هروقت بي خواب ميشم مي رم پشت دراتاقشون گوش وامي ايستم يه تئاتري که نگو!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-واقعا که بي فرهنگي!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کاميار-اتفاقا تئاترش اقتصادي اجتماعي فرهنگي سياسي هنريه!اولش بابام شروع مي کنه و ميگه ((ثري بجون تووضع اقتصادي

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مردم خيلي خرابه ها!بعضي ازاين جماعت به نون شب شونم محتاجن !))اين از اقتصادي اجتماعي ش بعدمامانم ميگه خدارو شکر

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

که مادستمون به دهنمون مي رسه.بعدبابام ميگه مي دوني ثريا اشکال از فرهنگ مونه!تافرهنگمون درست نشه هيچ کاري نمي شه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کرد!تااينجاش اقتصادي اجتماعي فرهنگي !بعدماانم مي گه :آخه فرهنگ مردم رو چه جوري ميشه درست کردحسنعلي خان؟ بابام

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ميگه بايدروش کارکرد يعني بايد دولت سياست ش روعوض کنه تا فرهنگ مردم جا بيفته!بجون تو اگه اين مملکت رو يه شب بدن دست من،صبح بهشون مملکتي تحويل بدم که حظ کنن!بايداززيردرست کرد ورفت بالا!اينم ازسياسي ش!حالادرمدتي که بابام داره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رومسايل اقتصادي اجتماعي فرهنگي سياسي کارمي کنه يه صدايي م مياد! انگاردارن لباساشونو درميارن که بگيرن بخوابن! بعد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چراغ خاموش ميشه وبابام ميگه بجون توثريا اگه ميکل آنژ الآن زنده بود وترو مي ديد يه مجسمه ازسنگ مرمر مي تراشيدکه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

((دلمو گرفته بودم ومي خنديدم وهمونجور که اشک از چشمام مي اومد گفتم :خيلي خب!بسه ديگه!نمي خوام اين چيزاروبشنوم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کاميار-ديگه چيزي نمونده که بشنوي همه روشنيدي که!خلاصه اينم ازقسمت هنري جلسه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بالاخره پيش آقابزرگ ميخواي بري چيکار؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کاميار-آخه ديشب بي خوابي زده بودسرم.بلند شدم اومدم اينجا،ديدم چراغت خاموشه وخوابيدي يکي دوبارآروم صدات کردم ديدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

راست راستي خوابي.رفتم دم خونه عمه اينا ببينم آفرين يا دلارام بيدارن يانه.اونام خواب بودن برگشتم توخونه ورفتم پشت دراتاق

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابااينا.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خب!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کاميار-اولش مثل هميشه بابحث اقتصادي شروع شد وبعدش اجتماعي وبابام يه گريز دودقيقه اي زدبه فرهنگي ويه نشست نيم دقيقه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اي توميز گرد سياسي وهمونجور که داشت مي رفت رومعضلات هنري کارکنه،به مامانم گفت که فرداشب يعني امشب بدون اينکه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آقابزرگه خبرداربشه،همه فاميل روجمع کنه خونه ماکه درمورد فروش باغ صحبت کنن!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خب بعدش؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کاميار-همين ديگه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ديگه چي شد؟!يعني بعدش چي شد؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کاميار-بعدش ديگه زهرمار شد!دردبه جون گرفته توکه مي گفتي اينکارا بدوزشته!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اِه...!گم شو!بگوديگه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کاميار-بعدش ديگه بابام زدبه سبک ميکل آنژولئوناردوداوينچي وازاون وريه راست رفت طرف پيکاسوآخرشم داشت درموردسبک

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کمال الملک تحقيق مي کرد که من ديگه خوابم گرفت ورفتم تواتاقم ونفهميدم کار به کجاها کشيد!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-جون من يه بار منو ببر به اين بحث گوش بدم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کاميار-بدبخت برو به ميزگرد ننه بابا ي خودت گوش بده خب!اونام حتما يه همچين نشستهايي دارن ديگه!اين همه راه ميخواي بياي

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

که سخنراني باباي منو گوش بدي؟خب دوقدم برووبشين پاي نطق باباي خودت!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

داشتيم دوتايي مي خنديديم که از پشت کاميار صداي آفرين دخترعمه م اومد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-کاميار

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کاميار-سلام آفرين خانم!حالت چطوره؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آفرين-ممنون خوبم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کاميار-چطورصبح به اين زودي اومدي اين طرفا؟باسامان کارداري؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آفرين نگاهي به من کرد وسلام کردکه جوابش رودادم وگفت:نه باتوکاردارم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کاميار-جونم بگو!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آفرين-اومدم قورباغه توبهت پس بدم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کاميار-کدوم قورباغه م رو؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آفرين-همونکه انداختي تواتاقم،شوخي قشنگي نبود!خيلي ترسيدم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کاميار-توازديو سه سرم نمي ترسي،چه برسه به يه قورباغه!بعدشم من اينکارونکردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آفرين-پس کي کرده؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کاميار-خب معلومه خود قورباغه هه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آفرين-آخه قورباغه هه همينجوري خودش از پنجره مي پره مي آد تو تختخواب من؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کاميار-پس من همينجوري ازپنجره مي پرم ميآم توتختخواب تو؟خب قورباغه هه مي پره ديگه!حالازبون بسته رو چيکارش کردي؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آفرين-بابام گرفت وانداختش تويه شيشه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کاميار-اِ...!گناه داره زبون بسته !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آفرين که مي خنديد گفت:حق شه!تااون باشه ديگه بي اجازه نيادتواتاق دخترخانوما!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کاميار-هرکي بي اجازه بيادتواتاق شما،مي گيرين ش وميندازين ش توشيشه!؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آفرين که باخنده داشت مي رفت گفت:هرکي روکه نه!درهرصورت اگه قورباغه ت روخواستي،بيابگيرش!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کاميار-من اصلا طاقت توشيشه موندن روندارم خيلي ممنون!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آفرين ازهمون دورگفت:شيشه اندازه توندارم نترس!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کاميار-واخدابدور!خاک توگورم کنن که شيشه اندازه من پيدانميشه !خيرنبينن اين شيشه سازا که شيشه اندازه من نمي سازن!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اينارومي گفت وآفرين روکه داشت مي خنديد ومي رفت نگاه مي کرد !منم بهش مي خنديدم .توي اين فاميل همه اززبون کاميار مي

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ترسيدن وحريفش نمي شدن !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کاميار-نون به نون شون نرسه اين شيشه برها که سايز منوندارن!توروحش سگ... اگه کسي بياد تواتاق توام بادوتا عشوه،بکني ش تو شيشه !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعدبرگشت طرف من ويه نگاه بهم کرد وگفت:به چي ميخندي؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-به تو.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کاميار-پسربرو کاراتوبکن بريم تااون يکي نيمده بگه يه مارمولک انداختي توتختخوابم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-تواين همه جک وجونور ازکجا پيدامي کني وميندازي به جون اينا!؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کاميار-جدي باورکردي که اينا کارمنه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-پس کارمنه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کاميار-نه!من يکي که روتو قسم ميخورم که اينکارا کارتونيس!تواگه ازاين عرضه ها داشتي دلم نمي سوخت اماکارمنم نيس!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تندلباسامو پوشيدم ورفتم توآشپزخونه ويه سلام به پدرومادرم که داشتن صبحونه ميخوردن کردم ويه لقمه گذاشتم دهنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وازشون خداحافظي کردم وگفتم دارم ميرم شمال پدرم يه خرده غرغر کرد ومنم زودازخونه اومدم بيرون وباکاميارراه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

افتاديم طرف وسط باغ که خونه پدربزرگم بود.خونه پدربزرگم که همه جزکامياربهش آقابزرگه ميگفتيم يه خونه قديمي دوطبقه بود وسط که جلوش يه حوض قديمي وبزرگ مثل استخرداشت شام ونهار ونظافت اين خونه م به عهده زن مش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صفر باغبونمون بودکه تاماها چشم واکرده بوديم ديده بوديم شون.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

توخونه آقابزرگه فقط چيزاي قديمي بود وکتاب!ازدروديوار کتاب بالا مي رفت!خودش تويکي از اتاقا که تقريبا به تموم باغ مشرف بود وديدداشت مي نشست وکتاب مي خوند دورتادورشم کتاب بود ودفتروقلم خط وربط قشنگي م داشت! يه سماورقديمي م بغل دستش،ازصبح تاشب قل قل مي کرد ويه قوري ناصرالدين شاهي م روش بود بابهترين چايي که همه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

توفاميل آرزوي خوردنش رو داشتن وبهش نمي رسيدن!آخه معلوم نبود که توچاييش چه عطري ميريزه که انقدرخوش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

طعم ميشه به هيچکسم چايي تعارف نمي کردجزکاميارومن!فقط وقتي ماها ميرفتيم اونجابهمون چايي ميداد يعني تاکاميار

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

که تاميرسيد وميرفت سرسماور وواسه خودش چايي ميريخت!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خلاصه دوتايي رفتيم طرف خونه آقابزرگه ازخونه ماتاوسط باغ که خونه آقابزرگه بود تقريبا هفتاد هشتاد قدمي مي شد!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همه شم درخت وگل وگياه!وقتي م مش صفر باغ روآب ميداد که ديگه محشربود.يه بويي بلند ميشد که آدم رو گيج ميکرد بوي خاک خيس شده وعطرگل هاوسبزه وچمن تموم هواروپرميکرد من وکاميارعاشق اين باغ بوديم واسه همين م رفته بوديم تو جبهه آقابزرگه ونميذاشتيم که باغ دست بخوره مخصوصا درختاي ميوه ش که وقتي شکوفه مي کردن از عطرشون آدم گيج ميشد ووقتي م ميوه ميدادن که ديگه هيچي!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چنددقيقه بعدرسيديم جلوخونه شو ازپله هارفتيم بالا توايوون وازهمونجاکامياردادزدآقابزرگه روصداکردعادتش همين بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کاميار-حاج ممصادق!حاج ممصادق!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعددررو واکردورفت تو.تاآقابزرگه چشمش به مادوتا افتاد،به کاميار گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-پسرتويادنگرفتي اول يه دربزني بعدبياي تو؟شايدمن لخت باشم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کاميار-چه بهتر!من تواين فاميل همه رولخت ديدم جزشما!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آقابزرگه که داشت ميخنديدگفت:زهرمار!کجادوباره دوتايي راه افتادين!؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کاميار-داريم ميريم دانشگاه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آقابزرگه-آفرين!آفرين!ازدرس غافل نشين که...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

يه دفعه مکثي کردوگفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امروز که جمعه س!بعدشم،کره خر شماهاکه سه چهارساله دانشگاهتون تموم شده!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سه تايي زديم زيرخنده وکامياررفت طرف سماور.آقابزرگه که سرجاي هميشگي ش نشسته بودويه کتاب کهنه وقديمي

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

که ورقه هاش زردشده بود دستش بودوداشت مي خوند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کامياراستکانش روورداشت وبراش يه چايي ريخت وهمونجور که ميذاشت جلوش گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-حاج ممصادق انقدرکتاب ميخوني خسته نميشي؟نکنه ازاون عکسهاي بدبد گذاشتي لاي اين کتابا ويواشکي ديدميزني؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اينکارا ازشماقبيحه ها!اون دنياپات مي نويسن ها!خلاصه بهت گفته باشم نگي بهم نگفتي!جاي اينکه ميشيني تنهايي اين

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عکسارو نگاه ميکني يه روز پاشوباهم بريم واقعي شو بهت نشون بدم حظ کني!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آقابزرگه که ميخنديد گفت:لال نشي توپسر!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کامياردوتا چايي م براي خودش ومن ريخت ونشستيم بغل آقابزرگه که گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بازچيکارکردي که جيغ اين دخترارودرآوردي؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کاميار-جيغشون ازشادي وخوشحالي بود!ذوق کرده بودن!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آقابزرگه-من نمي دونم توبه کي رفتي؟نه بابات اينطوري بوده نه عموت!اين سامانم بچه س ديگه!آروم،ساکت،نجيب!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کاميار-تره به تخمش ميره حسني به بابابزرگش!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آقابزرگه-خدانکنه توبه من رفته باشي!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کاميار-حاج ممصادق خان دوسه تاپرونده ازشمادستم رسيده که توش پرتشويقي يه!مال دوره جووني شماس!حالادوست داري يکي دونمونه ازشاهکارهاتو روکنم ؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آقابزرگه-لااله الاالله!اصلاشمادوتا صبح به اين زودي کجاراه افتادين؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کاميارکه داشت چايي ش روآروم آروم مي خورد گفت:مسافريم!شمال!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آقابزرگه-شمال؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کاميار-بااجازه تون اومديم دست بوس وخداحافظي.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آقابزرگه يه نگاهي به ماکرد ولبخندي زدوگفت:جووني،جووني،جووني!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اينوگفت وکتابش روورداشت وعينکش روزدوگفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گوش بدين اين شعررو براتون بخونم ببينين چقدرقشنگه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

واعظان کاين جلوه درمحراب ومنبرمي کنند

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چون به خلوت مي روند آن کارديگر مي کنند

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مشکلي دارم زدانشمند مجلس بازپرس

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

توبه فرمايان چراخود توبه کمتر مي کنند

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گوئيا باورنمي دارند روز داوري

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کاين همه قلب ودغل درکارداور مي کنند

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کاميار-به به!به به!حاج ممصادق،ازاون عکساشم بهمون نشون بده که که معني شعروکامل بفهميم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آقابزرگه-پسريه دقيقه زبون به کام بگير يه چيزي ياد بگيري وبفهمي ودستگيرت بشه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کاميارکه چاييش تموم شده بود همونجورکه داشت يه چايي ديگه براي خودش مي ريخت گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-حالا شمايه دقيقه گوش کن ببين چي ميگم که خيلي چيزاي ديگه دستگيرت بشه وبفهمي تواين خونه زيرگوشت چه خبره!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آقابزرگه اخمهاش رفت توهم وکتابش روگذاشت زمين وعينکش روورداشت وگفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چه خبرشده مگه؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کاميار-قراره امشب همه جمع شن خونه ماکه درمورد فروش باغ صحبت کنن ويه کلکي سوارکنن!گفتن که يه جوري جمع بشن که شماخبردارنشين!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آقابزرگه يه فکري کردوسرش روتکون دادوگفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-که اينطور!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دوباره يه خرده فکرکرد وگفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-شماها چي؟شماهام دلتون مي خواد اين باغ وخونه ها همينجوري دست نخورده بمونن؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کاميار-خب معلومه!حيف ازاين باغ نيس!!اين درختا الان هرکدوم ارزش چند تا آدمو دارن؟الان هرکدوم چندسالشونه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سي سال چهل سال پنجاه سال شايدم بيشتر!بخدااسم فروش باغ مي آدمن تنم ميلرزه!وقتي فکرميکنم ممکنه يه روز يکي اين درختاروقطع کنه قلبم تيرمي کشه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آقابزرگه-درختاي باغ روخيلي دوست داري؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کاميار-خيلي!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آقابزرگه-آفرين مي دوني هرکدوم ازاين درختا چقدرهواروتميز ميکنه؟مي دوني طبيعت يعني چي؟مي دوني جون آدما بسته به جون طبيعته؟مي دوني...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کاميار-من به اوناش کارندارم،فقط اينوميدونم که اگه اين درختا نباشن من يه دقيقه م تواين باغ نمي مونم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آقابزرگه-آفرين!پس خوب فهميدي!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کاميار-پس چي؟؟اگه اين درختانباشن آدم وقتي بايکي ميره ته باغ چه جوري قايم بشه؟؟من ازبچگي بادخترعمه هام مي رفتيم پشت اين درختا قايم مي شديم وانقدربازي هاي خوب خوب مي کرديم که نگو!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آقابزرگه يه نگاهي به کاميارکرد وگفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-تف به توبياد پدرسوخته!توازروي من خجالت نمي کشي؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کاميار-مگه بازي کردن خجالت داره يه قل دوقل،جومجومک برگ خزون،لي لي لي لي حوضک!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آقابزرگه-آهان نه اينا عيبي نداره .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کاميار-آره کوچيک بوديم ميرفتيم پشت درختا ازاين بازيا مي کرديم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آقابزرگه-خيلي ازاين بازيا خاطره داري نه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کاميار-آره!مخصوصا بعدازاين بازيا که خسته ميشديم وزن وشوهر بازي مي کرديم اونش خيلي خاطره انگيز بود!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من مرده بودم ازخنده!آقابزرگه يه نگاهي بهش کرد وگفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-الآن که ديگه از اين بازيا نمي کنين؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کاميار-نه باباديگه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آقابزرگه-خب،الحمدالله.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کاميار-آره بابا!کي ديگه حوصله داره جومجومک برگ خزون ويه قل دوقل ولي لي لي لي حوضک بازي کنه؟!همون عروس دوماد بازي ازهمه بهتره!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آقابزرگه-ذليل بشي پسر!آخه توچرااينطوري دراومدي؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کاميار-اِ...!مگه خودتون هميشه نمي گين ماها بايدبا دخترعمه هامون عروسي کنيم؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آقابزرگه-خوب آره امامنظورم عروسي واقعيه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کاميار-خب منم واقعي واقعي بازي مي کنم ديگه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آقابزرگه-توغلط مي کني پدرسوخته!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کاميار-يعني شما ميگين تمرين نکرده بريم زن بگيريم؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آقابزرگه-اين چيزا تمرين نمي خواد!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کاميار-اتفاقا اين چيزا تمرين مي خواد آدم بايد قبل ازعروسي اخلاق همديگرو بفهمه!مثلامن ميشم داماد آفرين ميشه عر وس!من شب خسته ومرده از سرکار مي آم ومثلا آفرين درخونه رو برام واميکنه!خب!بايدقبلا تمرين کنم که بدونم اين جور وقتا چي بايد به زنم بگم ديگه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آقابزرگه يه نگاهي بهش کرد وبعدروکردبه من وگفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-توام ازاين بازيا مي کني؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کاميار-نه بابا!اين طفلک توبازي هميشه ميشه ساقدوش من!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آقابزرگه-همين فرداميدم تموم درختاروقطع کنن که ديگه ازاين بازيا نکني!فعلا لازم نکرده برين شمال!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کاميار-نري شمال؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آقابزرگه-نه مگه نميگي امشب جلسه س خونتون؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کاميار-چرا!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آقابزرگه-پس شمادوتا حتما بايد تواين جلسه باشين!حالام بلند شين برين پي کارتون که کاردارم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من وکاميار چايي مون روخورده نخورده بلند شديم وخداحافظي کرديم که دم در کاميار برگشت وبهش گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-حاج ممصادق!راسته که اگه تواين دنياکاربدي بکنيم تموم تن وبدنمون اون دنيابايد جواب پس بدن؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آقابزرگه-آره بابا جون اون دنياتک تک اعضاء بدن مونو مواخذه مي کنن و...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعديه نگاهي اززير عينک ش به کاميار کردوگفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

واسه چي مي پرسي؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کاميار-مي خوام بگم که حواس تون باشه که يه جفت چشم تايه اندازه مي تونن سوال جواب پس بدن!انقدراز اين عکس مکساي بدنذار اون لاي کتاب ونگاه کن!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اينوگفت ودررفت،رفت بيرون!تامن اومدم برم بيرون که لنگه کفش آقابزرگه جاي کاميار خوردتوسرمن!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آقابزرگه-آخ!!پسربروکنارديگه!طوريت شد؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نه آقابزرگ،طوريم نشد!خداحافظ!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کامياربيرون داشت مي خنديد!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خجالت بکش کاميار

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کاميار-چرا؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اين حرفاچيه به آقابزرگه ميزني؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کاميار-بجون توعکس ميذاره لاي کتاباش وهي نگاه ميکنه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-دروغ ميگي!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کاميار-ميگم بجون تو!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ازاون عکسا؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کاميار-نه!فکرنکنم عکس مامان بزرگه س آخه اين دوتا همديگرو خيلي دوست داشتن!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-حالاچيکارکنيم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کاميار-چي رو؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-شمال روديگه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کاميار-بذار امشب بگذره بعد ميريم شايدفردارفتيم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-پس بذار برم ساکم روبذارم خونه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کاميار-فعلا بيابريم يه سرخونه ما ببينيم چه خبره.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-تومطمئني جلسه امشبه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کاميار-بيابريم خونه ما معلوم ميشه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دوتايي راه افتاديم طرف خونه کامياراينا ازوسط باغ که ردمي شديم گوجه سبزا که به درخت بودآدمو وسوسه مي کرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عطر شکوفه درختاي گيلاس وزردآلو همه جاپيچيده بود!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-واقعا حيفه اين باغ دست بخوره!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کاميار-نميذارم کسي دست بهش بزنه خيالت راحت باشه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دوتايي ازوسط درختا وگل ها رد ميشديم وفقط بهشون نگاه مي کرديم ازهرجاي اين باغ خاطره داشتيم!هم من هم کاميار

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خلاصه يه خرده بعدرسيديم دم خونه کامياراينا که يه گوشه ديگه باغ بودودوتايي رفتيم توکه ديديم خواهر کوچيکه کاميار

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

که اسمش کتايون بودداره گريه ميکنه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کاميار-چته باز شيونت هواس بچه؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کتايون-درسام مونده داداش!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کاميار-توامسال چندمي؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کتايون-اول داداش.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کاميار-اول دانشگاه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کتايون-نه داداش!اول دبستان!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کاميار-تواول دبستاني؟اين باباي ما،سرپيري تروپس نمينداخت نميشد؟کواون يکيمون؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کتايون-کي داداش؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کاميار-مگه ننه بابامون سه تابچه ندارن؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کتايون-چراداداش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کاميار-خب يکي که منم،يکي م تويي،اون يکي مون کو؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کتايون-کاملياروميگي؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کاميار-مگه توکامليانيستي؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کتايون که ديگه گريه ش يادش رفته بود وداشت مي خنديد گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نه داداش من کتايونم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کاميار-خب،ولش کن حالامن چيکار بايد برات بکنم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کتايون-يه خرده کمکم کنين.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کاميار-ميخواي جات برم مدرسه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کتايون غش وريسه رفت وگفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خانم معلم مون توکلاس راه تون نميده!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کاميار-خانم معلمتون پيره ياجوون؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کتايون-جوون جوونه!انقدرهم خوشگله که نگو!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کاميار-باشه ازفردا نمي خوادتوبري مدرسه من خودم جات ميرم!فعلاکاردارم باشه ازفرداکلاس روشروع ميکنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کتايون که ازخنده اشک ازچشماش مي اومد گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

داداش هيچ کي بهم ديکته نميگه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کاميار-چه بهتر-برخداروشکرکن حالام که آموزش وپرورش يه کارخوب کرده وديکته رو از برنامه تحصيلي حذف کرده توناراحتي؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کتايون-توخونه روميگم داداش!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کاميار-اهان خب حالامن چيکارکنم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کتايون-اگه ديکته ننويسم فرداخانم معلمم دعوام ميکنه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کاميار-تومطمئني خانم معلمت جوونه وخوشگل؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کتايون-آره داداش!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کاميار-خب پس عيبي نداره ميگه چوب معلم گله-هرکي نخوره خله

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کتايون-ترخداداداش يه ديکته بهم بگو!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کاميار-بروکتابت روواکن ازروش بنويس!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کتايون باتعجب گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ازروکتاب ديکته بنويسم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کاميار-خب آره!مگه چيه؟تازه همه شم بيست ميشي!منکه بچه بودم آ،تموم ديکته هامو ازروکتاب مينوشتم تازه همون سال اولم تودانشگاه قبول شدم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زدم توپهلوش وگفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اينا چيه يادبچه ميدي؟داري بدآموزي ميکني؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کاميار-توبي خودي جوش نزن!اين بچه روکه ميبيني ازصبح تاشب،انقدر ازتوماهواره چيزاي خوب خوب يادميگيره که دوتا چيزبدم من يادش بدم توش اثري نداره!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعددادزد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-کامليا!کامليا!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کتايون-خونه نيستش بادوستش رفته بيرون!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کاميار-عجب شري گيرکرديم آ!بياراون کتابت روببينم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کتايون زودکتابش روداد دست کامياروخودش دفترش روواکرد وآماده نوشتن شد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کاميار-بهت ديکته ميگم اماتندتند بنويسي ها!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کتايون-چشم داداش!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من وکاميارهمونجاجلوي کتايون رودوتامبل نشستيم که کاميارگفت:يه دقيقه اي ديکته شو مي گم وميريم حالابذارديکته تموم شه بهت ميگم چه برنامه اي واسه خودمون جورکردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همونجور که داشت اينارو به من ميگفت کتاب کتايون روواکرد وتايه نگاه بهش انداخت گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اِ....!!اينارو چراسروته چاپ کردن؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دوباره کتايون غش کرد ازخنده وگفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-داداش کتابو سروته گرفتين!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اِ...!خب،بنويس.ازکجاش بگم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کتايون-ازهمه جاش!همه جاشوخونديم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کاميار-خب بنويس مامان بادام دارد نه!نه!ننويس!ننويس!بنويس مامان آرزوي بادام دارد!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چراچرت وپرت مي گي پسر!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کاميار-آخه بادوم انقدرگرون شده که فقط ميشه مامان آرزوش روداشته باشه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من وکتايون مرده بوديم ازخنده!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کاميار-بنويس بابانان داد نه نه اينم ننويس بنويس باباومامان هردونان داد!آخه حقوق بابا نرسيد،مامان هم مجبوري رفت سرکار کمک بابا کردتابابا نان داد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بابا زودتربگوتموم شه ديگه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کاميار- خب بنويس سارا ودارا باهم به مدرسه مي روند نه نه ننويس ننويس!سارا ودارا غلط مي کنن باهم به مدرسه بر ند بنويس ساراوداراهرکدام تنهايي به مدرسه مي روند اگرم توراه همديگرو ديدن نه به هم سلام مي کنن ونه چيزي!سارا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ازاين ور خيابون به مدرسه ميرود ودارا از اون ور خيابون!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من وکتايون دلمونو گرفته بوديم وفقط مي خنديديم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کاميار-نوشتي؟خب بنويس سارا ودارا دوستان خوبي براي همديگرهستند نه!نه!اينم ننويس ساراودارا خيلي

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بيجاکردن که اصلا اسم همديگررو ببرن.چه برسه به دوستي!اينا چيه ياداين بچه ها مي دن!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بابابگوبريم ديرشد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کاميار-بچه بنويس زودترديگه.آهان اين خوبه بنويس سارا ودارا درخانه به مادرشان کمک ميکنند نوشتي؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خب.بنويس سارا ودارا درروز هاي تعطيل باهم به گردش مي روند نه نه نه نه!زبونم لال!زبونم لال!خدايا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

توبه توبه!نمي دونم کي به اين سارا ودارا اجازه داد که باهم ازاين کارا بکنن؟همين کارارو مي کنن که به درس ومشق شون نمي رسن ديگه!زمان ما يه اکبربود ويه زهرا!کاري م باکارهمديگه نداشتن واز صبح تا شب توخونه بودن ودرس مي خوندن ازگردش مردشم خبري نبود انگاريه اشتباهي توسيستم آموزشي شده اينکه زندگي سارا ودارا نيس!زندگي مايکل جکسون رو ورداشتن کردن الگوتوکتاب فارسي اول دبستان.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اصلا ولش کن!ديگه م حق نداري اين طرفاي کتاب روبخوني لاي اينجاهاروواکني پدرت رودرميآرم بذار

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ازاين طرف بهت ديکته بگم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آهان بنويس آن مرد امد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعدباخنده برگشت طرف منو نگاه کردوگفت:مگه ديگه مردي م مونده که بياد؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بابا کلک ش روبکن بريم ديگه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کاميار-بنويس آن مردداس دارد.نه!نه!چي داري مي نويسي؟! الآن مي ريزن اينجا و همه مونو مي گيرن!آن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مرد که داس دارد کمونيست است!بنويس آن مردبيل دارد!آن مرد کلنگ دارد!آن مرداصلا ايراني نيس! يه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

افغاني است که اينجا کار مي کند وپول هايش را مي فرستد افغانستان!البته حالا که پول افغانستان شده دلار

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آن مردبيل وکلنگش راورمي دارد ومي رود افغانستان هربيل که به زمين بزند ده دلار مي گيرد که اگريک ماه آنجا کارکند مي تواند يه آپارتمان دراينجابخرد!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-کاميارظهر شدآخه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کاميار-من چيکارکنم؟تقصيراين وامونده س کتاب فارسي نيس که!مجله جوانان روورداشتن دادن دست بچه ها جاي کتاب فارسي!اصلا اين کتاب چرااينقدرکهنه س؟مال چه تاريخيه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صفحه اول کتاب واکرد ويه نگاهي انداخت وگفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-آتيش به جون گرفته اين که مال سال پنجاه وچهاره!اينو ازکجا آوردي؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کتايون که مي خنديد گفت:ازتوچمدون بابا پيداش کردم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کاميار-پس چرا داديش به من که بهت ديکته بگم؟اينکه مال شماها نيس؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کتايون-مي دونم داداش اما اين درساش بهتر چاپ شده!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کاميار-ورپريده چاپش بهتره ياقرطي بازيش؟تروخدانگاه کن!اين يه الف بچه چطورنيم ساعت دوتاآدم بزرگ رو مچل کرده؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بالاخره هرچي باشه خواهر توئه ديگه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کاميار-بلندشودختر کتاب خودتو بيار ببينم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تاکتايون که همش مي خنديد ازجاش بلندشد مادرکاميارم اومد تواتاق.دوتايي بهش سلام کرديم که گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-دارين چيکارميکنين؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کاميار-بابابگير يه ديکته به اين بچه بگوآخه!ماکارداريم بايدبريم!کارخونه ديرشد!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مادرکامياربا دست زدتوصورتش واومد جلو وگفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-واي خدامرگم بده!بلندشين شماها برين،من خودم بهش ديکته مي گم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تاما بلندشديم مادرش يه فکري کرد وگفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کاميار!امروز جمعه س!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کاميار-کار،جمعه وشنبه نداره!مارفتيم خداحافظ.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تااومديم راه بيفتيم مادرش گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-حداقل بگو ظهرناهار چي درست کنم به خداديگه عقلم به هيچي نمي رسه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کاميار-خورشت بادمجون درست کن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مادرکاميار-پريروز خورديم که!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کاميار-فسنجون درست کن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مادرکاميار-بابات دوست نداره!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کاميار-خوب حليم بادمجون درست کن!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مادرکاميار-اِ...!بادمجون ندارم!توچرابندکردي به غذاهايي که آخرش جون داره؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کاميار-طبع من اينطوريه!فقط اينجورغذاهارودوست دارم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مادرکاميار-يه غذاي ديگه نمي توني بگي؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کاميار-چرا!کوفته دست به گردن!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامانش همونجوري مات شدبهش!من وکتايون غش کرديم ازخنده!دست شوکشيدم وبردمش بيرون که مامانش گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شب جايي نرين آ!مهمون داريم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دوتايي ازخونه کامياراينا اومديم بيرون ورفتيم طرف باغ.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خب حالا چيکارکنيم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کاميار-چي رو؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-الآن روديگه!تاشب که مهمونيه چيکارکنيم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کاميار-بهترساکت روبذارخونه وبياتابهت بگم تامنوداري غم نداشته باش بروزود برگرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

راه افتادم طرف خونمون امانمي دونم چرا عوض اينکه ازوسط باغ برم که نزديکتره بي اختياررفتم خونه عمه کوچيکم که اون گوشه ازباغ بود که گوشه روبروش خونه مابود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تاوسطاي راه که رفتم پشيمون شدم واومدم ازهمون جا ميون بربزنم طرف خونه خودمون اما نمي دونم چرا پام پيش نمي رفت !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشمم به خونه عمه م بود فقط ازاونجايي که من واستاده بودم طبقه دوم خونشون ديده مي شد وطبقه اول که هم کف باغ بود پشت شمشاداقايم شده بودوديده نمي شد يه دفعه دلم ريخت پائين!پشت شمشادااتاق گندم بود!گندم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چندباراين اسم روتودلم گفتم هربار که مي گفتم يه جوري مي شدم!اومدم ازهمونجا برگردم وبرم خونمون امايه چيزي نمي ذاشت!انگار يکي منو داشت به زورمي برد طرف خونه گندم اينا!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مابچه هاي فاميل توخونه ها اتاق هايي روواسه خودمون ورداشته بوديم که همشون هم کف باغ بودنويه پنجره بزرگ داشتن که توباغ وامي شد!يعني اولش تموم دخترعمه هام اتاق هاي طبقه بالا رو براي خودشون ورداشته بودن اماازبس کاميار ازآب وهواي طبقه پائين براشون حرف زد وازش تعريف کرد همه شون اتاقاشونو عوض کردن!انگارخيلي م از اين کار راضي بودن!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خلاصه راه افتادم طرف خونشون ويه خرده بعدرسيدم پشت شمشادا ازبالاشون که چيزي ديده نمي شد!يه خرده بادست لاشون روواکردم .نمي دونم چرااينکارومي کردم امادست خودم نبود!بي اختيارکشيده شده بودم اونجا وخودم نمي دونستم دنبال چي اومدم!ازلاي شمشادام چيزي معلوم نبود!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

يه دفعه از خودم خجالت کشيدم وراه افتادم که برم خونمون امادوقدم بيشترنرفته بودم که يه دفعه صداي گندم روازتو اتا قش شنيدم.داشت آواز مي خوند ديگه پاهام حرکت نکرد!نمي تونستم قدم ازقدم وردارم!هرچي سعي مي کردم که ازجلو خونشون ردبشم،نمي تونستم!تاحالاسابقه نداشت که يه همچين احساسي داشته باشم!نمي دونم امروز چه م شده بود!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بالاخره نتونستم جلوخودمو بگيرم.برگشتم وشمشادارودور زدم وازروبروي خونشون رفتم جلو.سعي مي کردم که آروم آروم برم که صداي پام بلند نشه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

درخونشون بسته بود وکسي م جلوپنجره ها نبود.منم يواش رفتم طرف اتاق گندم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دوقدم بيشترباپنجره اتاقش فاصله نداشتم هم دلم ميخواست برم جلو وهم دلم نمي خواست برم!باخودم گفتم نکنه لباس تنش نباشه!اگه اينجوري يه دفعه برم وجيغ بکشه چي ميشه؟اصلا اگه جيغ م نکشه خودم چي؟؟خودم ازخودم خجالت نمي کشم ؟ازانسانيت وجوونمردي بدوره که يه همچين کاري روبکنم.ازاون گذشته من اصلاآدمي نبودم که اهل اينکاراباشم!حالاا گه کاميار روبگي يه چيزي ولي من تاحالا ازاين کارانکرده بودم!راستش خيلي م مي ترسيدم!برعکس کاميارکه اصلا ترس حاليش نبود من خيلي ازآبروريزي مي ترسيدم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

توهمين فکرابودم که ديدم جلوپنجره اتاق گندم واستادم ودارم بهش نگاه مي کنم !جلوي آينه واستاده بودوپشتش به من بود داشت موهاشوشونه مي کرد وآواز مي خوند تازگي موهاشوکوتاه کرده بود ازاين مدلاي جديد که دخترا موهاشونو تاسر شونه هاشون مي زنن!خوشبختانه لباس تنش بود .يه شلوارجين با يه تي شرت خوشرنگ.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
شما به این رمان چه امتیازی میدهید؟
نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید