داستان در مورد مرد تریاک فروشی به نام اصغر هست که با شخصی به نام مهدی رفت وآمد می کند. اصغر از مهدی پول کلانی قرض می کند وطبق قرار داد پول به مهدی بر نمی گرداند. اصغر برای مهدی زرنگ بازی درمی آورد که دراین حین اتفاقی می افتد و ادامه ماجرا ....

ژانر : داستان کوتاه

تخمین مدت زمان مطالعه : ۱۴ دقیقه

مطالعه آنلاین افیون
نویسنده : حمید درکی

ژانر :داستان کوتاه

خلاسه :

داستان در مورد مرد تریاک فروشی به نام اصغر هست که با شخصی به نام مهدی رفت وآمد می کند. اصغر از مهدی پول کلانی قرض می کند وطبق قرار داد پول به مهدی بر نمی گرداند. اصغر برای مهدی زرنگ بازی درمی آورد که دراین حین اتفاقی می افتد وادامه ماجرا ....

اصغردرآن شب سرد زمستانی با عجله چراغ خوراک

پزی را که تنها وسیله گرمایشی اتاق محقرخانواده ۳نفره

اش بود برداشت وداخل مخزن آنرا ازنفت پرکرد وبه اتاق

پذیرائی که درآنسوی حیاط خانه قرارداشت برد وبه

اعتراض های همسرش توجهی نکرد که می گفت : آخه

مرد ، این ۲طفل معصوم گناهی ندارند که باید تا صبح از

سرما زیرپتو بلرزند ، آخه توی این زمستون واین اتاق

سرد مریض می شن . اصغرانگارحرفهای همسرش را

نمی شنید ودرحالیکه سیگارروشنی به گوشه لب داشت به

سرعت ازاتاق بیرون آمد و منتظرمشتریش ماند که ناگهان

زنگ خانه بصدا درآمد وآقا مهدی که جهت دود کردن و

خرید تریاک ماهی یکباربه سراغ اومی آمد یک راست به

اتاق پذیرائی آنجا که کمی بزرگترازاتاق محل زندگی اهل

وعیال اصغربود وارد شد و کنارچراغ خوراک پزی

نشست . مهدی : خب اصغرجون چخبر؟ چی برای ما

فراهم کردی ….‌ اصغر: آقا مهدی به موت قسم به سختی

تونستم برات حدود ۱۵۰ گرم تهیه کنم ، اصلا نامصب

گیرنمی آد ، با هزارقسم وآیه واین دراون درزدن ،

براتون جورکردم‌ . مهدی : می دونم یخورده این روزا

دارن گیرمی دن به معتاد جماعت ، اما اینقدرم که می گی

نایاب نیست ، الان دیگه توهرمحله یکی دوتا ساقی پیدا

می شه که بشه ازش مواد گرفت … اصغر: نه جون

بچه هام آقا مهدی ازدست بچه محصل که نمی شه مواد

خرید ، زودی می رن آدم رو لو می دن یا برای همه

می گن به کسی فروختند …. اینا امروز هستند می

فروشند ، فردا توی جوی آب می افتن ومی میرن … من

اصلا به این جوونا اعتماد ندارم وازخماری بمیرم هم

ازشون جنس نمی گیرم . مهدی : چرا جون بچه هات رو

قسم‌ می خوری ، خبردارم خودت به این جوونا جنس

می دی تا برات بفروشن . اصغر: دروغه جون آقا مهدی

دشمن دارم که ایناروبه شما گفتند …. مهدی : خب

بگذریم …. قیمت چی حساب می کنی !؟ اصغر: جون

اصغراینبارشما مهمون ما شو… مهدی : خیلی ممنون

جنس مطمئنه دیگرقاطی که نداره مثل ماه قبل ؟! اصغر :

نه جون اصغر…. ماه قبل هم خودم امتحان کرده بودم ..

اونجورا قاطی نداشت بخدا … مهدی : چرا چرت وچولا

می گی ، یعنی من دروغ می گم ، بعد یه عمرمصرف

نمی دونم جنس توش چی می زنین ! ؟ اصغر: من غلط

بکنم رو حرف شما حرف بیارم آقا مهدی انشالله … این

دفعه تلافی قبلی دربیاد وشما هم ازم راضی باشید ….

آن شب مهدی نزدیک دوساعت درآن اتاق مواد مخدر را

خرید ومقداری ازآن را هم مصرف کرد وهنگامی که

خواست آن خانه را ترک کند ، اصغربه او گفت : آقا

مهدی جسارت می کنم بخدا ، ازشما درخواست مقداری

پول دارم ، اگرشما لطف کنید ، تا آخرعمرغلام شمام ….

مهدی : چقدرلازم داری ! ؟ اصغر: حدود ۳میلیونی اگر

لطف کنید ، ممنون شما می شم ، بخدا خیلی گیرم ……

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهدی : مرد حسابی الان ماشین کره ای پراید ۳/۷۰۰

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پولشه … این همه پول روبرای چی می خوای ! ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چطوری می خوای پس بدی !؟ نکنه می خوای همه رو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بری مواد بخری !؟ نادونی نکن مرد ، زن و۲تا بچه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

داری …. پول زیادیه ، واسه چی می خوای !؟ اصغر :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آقا مهدی جون شما که نگم ، جون مادرم ، همسرم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مریضه ، سرطان داره ، برای مداوای اون می خوام ….

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهدی قدری به فکرفرو رفت و گفت : خب پس فردا بیا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بازار، مغازه چکشش روبرات بکشم . فقط باید سند خونه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رو دررهن من بذاری …. قبوله !؟ اصغر: قربون قد و

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بالا وجوانمردی شما برم آقا مهدی ، سند خونه گیربانکه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بخدا …. مهدی : مرد توکه سندت گیربانکه یعنی بدهی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

داری یا ضامن شدی … اصغر: بخدا ازدست این برادر

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زن کره خرمن … رفتم ضامن شدم … شما پول رو بدی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سند رو ازضمانت بانک خارج می کنم ، خودم قول میدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بیارم بدم دست شما باهم بریم محضراسناد هرچی شما

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شرط کنی همون بشه …. مهدی : باشه قبول ، پس فردا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بیا مغازه .. هنگام خروج ازدرب اتاق متوجه شد که ۲تا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بچه اصغرکه ۵ و۷ ساله بودند پشت درب ورودی اتاق که

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

داخل ایوانی تاریک قرارداشت بخواب رفتند تا گرمای

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خروجی درزدرب اتاق ، خود را گرم کنند وهمانجا پتو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

روی خود انداخته وبخواب فرو رفته بودند . مهدی نگاهی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

غضب آلود به اصغرانداخت وسری ازروی تاسف تکان

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

داد وازمیان آن دو عبورکرد و کفش های خود را به پا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کرده وازآن خانه خارج شد …‌ که ناگهان علی پسربچه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

۷ ساله اصغرازخواب بیدارشده ودرحالیکه چشمهایش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گرم خواب بود متوجه خالکوبی آس پیک مشکی پشت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دست مهدی شد که درحال کشیدن پاشنه کفش خود بود و

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تا بحال چنین طرحی ندیده بود. بعد ازرفتن مهدی ، اصغر

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بچه ها را به اتاق محل سکونت خود برد وچراغ را هم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

درگوشه اتاق گذاشت ودرحالیکه نشئه تریاک بود پتو را

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

روی خود کشید وبه خواب عمیقی فرو رفت ….. چند

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

روز بعد اصغرچک را نقد کرد ولی ازارائه سند طبق

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قول وقراربه مهدی امتناع کرد وبا پول آن یک پیکان

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

۱/۲۰۰ خرید وبه خرید وفروش تریاک مبادرت کرد …

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهدی وقتی فهمید اصغربه او دروغ گفته ودستش بجائی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بند نبود وازاو هیچ گونه مدرکی نگرفته بود ازدرنصیحت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وتهدید او برآمد . اما اصغرمرد شیاد وبسیارخونسردی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بود وازفروش مواد ، مقداری ازسود ازاو تریاک بگیرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهدی : اصغر، نالوطی به من کلک می زنی !؟ می خوای

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پول منو بالا بکشی تریاک می خوام چکار، پول منو بده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نامرد …. اصغر: آقا مهدی چرا حرص وجوش می زنی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ما که نمک پرورده شما هستیم، کی می خواد پول شمارو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بالا بکشه ! … من این ماشین رو یک طلب قدیمی از

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اقوام درجریان ارث ومیراث پدری داشتم که ازیارو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گرفتم ….. پول شما صرف هزینه مداوای بیماری همسرم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شد ، که خدا بشما عوض بده الهی … با این ماشین مسافر

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کشی می کنم تا یه لقمه پول حلال سرسفره زن وبچم ببرم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اگربه شما گفتم تریاک جای مابقی پولت بگیربخاطراینکه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

این مواد روازقدیم جائی پنهان کرده بود و فراموشش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کردم ، یهوپیداش کردم … حالا شما خود دانی اگرنمی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خوای صبرکن بفروشمش یکجا پول شما رو بدم ….

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهدی که دید اصغرزرنگترازاونی هست که فکرمی کرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رو به او گفت : ازقرارمعلوم آب من وتو توی یک جوی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نمی ره خودت خواستی اصغر….. یک ماه به توفرصت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

می دم بیای حساب تسویه کنی ، اومدی که خب اگر

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیومدی هرچه دیدی ازچشم خودت دیدی ، این خط ، این

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نشون . هنوز زاده نشده ازمادرکسی بیاد سرمهدی کلاه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بزاره ….. اصغر : آقا مهدی کلاه کدومه ، خط ونشون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چیه ؟ ! جون بچم اگردلم نخواد پولت روبدم … مهدی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حالا به ما تریاک رو چند حساب می کنی ؟! اصغر :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جون شما قیمت مایه همون ۲۵۰ تومن …. مهدی : مرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حسابی الان برو بچه ها کیلوئی ۲۴۵ هزارتومان

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

می خرند ….. بیام تریاک‌ قاطی تورو گرون ترازبیرون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بخرم که چی ؟! اصغر : نه مثل اینکه شما سرناسازگاری

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با من بدبخت داری نمی دونم که ذهن شما رو نسبت به من

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آشفته کرده ….! مهدی : چرا پرت وپلا می گی …. نه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مثل اینکه اصغرتوبه هیچ صراطی مستقیم نیستی یا سرماه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پول رومی آری یا سرت رو به باد می دی …. ختم کلام

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

! …. اصغر : آقا مهدی احترامت واجبه ، من یه عمراز

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شما برکت گرفتم ، اما اصغرهم ازکسی ترسی نداره ….

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زندون زیاد دیدم ، خودم حسابی یک لاتم … رفقا اگه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دعوا می شد سراغ من می اومدن …. من قلبا شما رو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دوست دارم …. اما شما هم منو تهدید نکن رفیق ، خوب

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیست …. مهدی : کارت بجائی رسیده اصغرگدا ، برای

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من خط ونشون می کشی ! ؟ اصغر: نه تورو خدا آقا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهدی فقط گوشزد کردم که ازبس ازبچه گی تا حالا کتک

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ازاین واون خوردم ، کتک خورم حسابی ملسه …. شما

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هم می خوای بیا بزن زیرگوشم ….. مهدی : که بری

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شکایت کنی . به دست وپات بیفتم و بری دیه بگیری ….

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خبرش رو بمن دادن اصغر…. اما این لقمه به دهنت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خیلی بزرگه …… چند ماهی گذشت اما اصغرهیچ پولی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برای مهدی نفرستاد وخودش رو آفتابی نکرد وهمچنان

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بکارخرید وفروش وتوزیع مواد مشغول بود وگاهی هم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

علی را با خود جهت پوشش کارمی برد .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تا اینکه علی روزی درکنارپدرش داخل ماشین نشسته بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

که دید یک ماشین شاسی بلند پیچید جلوی خودروی پیکان

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پدرش و۲نفربزرگسال ازآن پایین آمدند اصغرروبه پسرش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گفت : بچه ، سرت رو بنداز پایین ونبینم جلورونگاه کنی .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برگشتم توماشین برات دوچرخه می خرم ، سروصدا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شنیدی به هیچ وجه بیرون ماشین رونگاه نکن … اصغر

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سروپسرش روزیرداشبورد جلوی ماشین برد و خود پیاده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شد. علی کوچولو ، ناگهان سروصدای زیادی شنید ومی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ترسید بیرون ازکابین خودرو را نگاه کند ، آن دومرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حسابی پدرش را گوشمالی دادند و اورا محکم به سمت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جلوی ماشین کوبیدند ، صدا آنچنان بلند بود که بی اختیار

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

علی کوچولو گریه کنان سرش را بلند کرد ودید یکی از

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آن دو گوش پدرش را گرفته وچندین سیلی محکم به

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صورتش زد ، علی متوجه خالکوبی آس پیک پشت دست

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چپ مرد شد و آن شب زمستان را که ازشدت سرما به

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همراه برادرکوچکش نتوانستند بخوابند وپشت درب

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پذیرائی داخل دالان خانه قدیمی بخواب رفته بودند را به

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یاد آورد …. مدتی بعد پدرش وارد اتومبیل شد ودر

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حالیکه سروصورت خونین خود را با دستمال تمیز می

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کرد ، چند فحش ناسزا به روزگارواهل آن داد وراهی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خانه شدند . چند ماهی ازماجرا گذشت که صبح یک روز

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تابستانی ، صدای ناله وشیون مادرش به گوشش خورد که

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفرین کنان گفت : ای اصغربدبخت ، دیدی چه برسرمن و

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

این دو طفل صغیرآوردی …. خدایا من چرا اینقدرسیاه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بختم … آن روز علی کوچولو متوجه ورود چند مامور به

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خانه شد وآنان با حکم دادستانی خانه را گشتند ومقداری

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مواد مخدر به همراه ترازوی توزین آن کشف کردند و

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رفته رفته سروکله بزرگان فامیل به خانه آنان پیدا شد …

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ماجرا ازاین قراربود که اصغررا به قتل رسانده و جنازه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

او را درصندوق عقب همان پیکان گذاشته ودرگوشه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خیابانی رها کرده بودند ..‌‌.. علت قتل را پلیس ۲چیز می

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دانست چون هیچ گونه سرقتی توسط قاتل یا قاتلان

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صورت نگرفته بود احتمال یک عمل تلافی جویا نه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

محتمل بود ویا اینکه یکی ازمشتریان این مرد سابقه دار

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یعنی اصغربرسرعدم تفاهم قیمت یا کلاهبرداری با او

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وارد نزاع شده وسپس منجربه قتل اوشده بود . به هرحال

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد ازمرگ اصغر، مادرعلی کوچولو با فروش آن ماشین

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وآن خانه به سختی ۲طفل خود را بزرگ کرد وازآنجائیکه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

التیام زخم ها گاهی با گذشت روزگارممکن می شود ،

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

علی کوچولو بخاطر فداکاری مثال زدنی مادرش به

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دانشگاه علوم پزشکی رفته وفارغ التحصیل آنجا شد وبه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سمت دکتربخش اورژانس بیمارستان مرکزی شهرگارده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شد ودرکنارمادروبرادردانشجوی خود زندگی آبرومندانه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و بدورازجنجالی را سپری می کرد . تا اینکه مادرش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برای او دخترتحصیلکرده وآموزگاررا ازیک خانواده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آبرومند درنظرگرفت . علی که اینک همگان او را آقای

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دکترصدا می زدند ، با کلی نصیحت وتشویق مادرش به

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امرازدواج وحساب وکتاب بسیاربه لحاظ میزان درآمد و

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

غیره بلاخره با دیدن الهه سخت دل باخته او شد وقرار

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ازدواج را با اهداء یک انگشتر، گذاشتند . همه چی خوب

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پیش می رفت ومادرعلی بسیارخشنود ازاین پیشامد خوش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یمن با خاطری شاد درپی تدارک مراسم بود ، اودرمقابل

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قاب عکس اصغرشوهرمتوفایش گفت : ببین مرد، برای

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

این بچه ها پدری نکردی ومعلوم نشد که چطورسربه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیست شدی اما من برای بچه هات هم پدربودم وهم مادر،

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

الان پسربزرگت علی شده آقای دکترواسم ورسمی برای

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خودش بدست آورده پاهام ازقوت افتادند وچشمهام کم سو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شدند، اما خداروشکربعدازرفتن تو دیگردرزندگی رسوائی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نداشتیم وهمه چی به خیرگذشت .‌آن شب آقای دکترعلی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اسدی یعنی همان علی کوچولو کشیک بود وسوزسرمای

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زمستانی بیداد می کرد . تقریبا مراجعه کننده ای به

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اورژانس نداشتند ودکترمی بایست فردای آن روزبه اتفاق

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مادروخاله وهمسرآینده اش الهه جهت خرید به بازار

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شهربروند تا ضمن انتخاب وخرید هدایای ویژه مراسم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ازدواج برای عروس . رفت تا ازاین خلوت اورژانس

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

استفاده کرده و اندکی استراحت نماید . چشمان اوتازه گرم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شده بود که یکی ازپرستاران درب مطب او نواخت . دکتر

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ازخواب بیدارشده واونیفورم سفیدش را پوشید وگوشی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

معاینه را به گردن آویخت وبا اوراهی سالن اورژانس شد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تا به حال وخیم یک مراجعه کننده برسد . بیمارازدرد کلیه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به خود می پیچید وقامتش ازکمربعلت شدت درد خم شده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بود . اوبا دیدن علی به اوگفت : آقای دکتر، بدادم برس ،

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ازسرشب درد کلیه امون منو‌ازم گرفته توروخدا اگه خوب

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نمی شم یا دردم ساکت نمی شه منوازبین ببرید که تحمل

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

این درد روندارم …. آقای دکتردست شما رو می بوسم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نمی تونم نفس بکشم ، عجیب دردی دارم !!!!؟ علی ازاو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پرسید : شما سابقه سنگ کلیه داری ؟ پیرمرد : بله آقای

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دکتر، اما هیچوقت اینقدردرد نداشت . علی بعدازمعاینه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گفت : ممکنه که عفونت کلیه باشه ، باید تا فردا صبرکنی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تا یک عکس رادیولوژی ازت بگیرند …. احتمال می دم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همون سنگ کلیه باشه …. پیرمرد : ای وای برمن آقای

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دکتر…. من تا فردا می میرم … طاقت این درد روندارم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بخدا … علی : همینطوری که ولت نمی کنیم ، الان یک

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مسکن قوی می زنم کمی آروم بشی ، باید مطمئن بشم بعد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فردا پرونده روبه دکترروزمی بخشم تا شاید با دستگاه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سنگ شکن شما رو خلاص کنه ! ؟ پیرمرد : درحالیکه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به وضوح ازگوشه چشمش اشک جاری بود ، دست علی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

روگرفت وبرد تا ببوسه که علی مانع شد وگفت : نکن پدر

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جان ، الان بهت چند دز مورفین تزریق می کنم تا دردت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آروم بشه . پیرمرد درحالیکه همچنان دست علی را می

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فشرد گفت : ببخشید پسرم ، من خودم عمل تریاک دارم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فکرنکنم مورفین هم بتونه دردم روتسکین بده …. تورو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خدا چیزی قویترازمورفین دارید به من تزریق کنید ….

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

علی ! پدرجان ، شما کمی تحمل کن تا من کارم روانجام

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بدم …. ناگهان علی متوجه خالوبی آس پیک پشت دست

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چپ پیرمرد شد …. این همان خالوبی آنشب سرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زمستانی بود ….. این همان خالکوبی پشت دستی بود که

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پدرش را گرفته بود وبه شدت به صورت اوسیلی می زد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خاطرات تلخ گذشته با وضوح شگفت انگیزی که به یادش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آمد … مضطرب وشتابان به دفترخود وارد شد ودرب را

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ازداخل قفل کرد با دست سرش را گرفت وبه یادش آمد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

که چگونه ازاولین سال تحصیلی خود بدون پدرویتیم ، به

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مدرسه می رفت …. بیادش آمد که چگونه مادرش جوانی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وعمرخود را به پای اووبرادرش سپری کرده بود، او

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

موهای سپید مادرش را بیاد آورد که چگونه درجوانی ،

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بیوه شده بود . فریادهای نزن آقا مهدی توروخدا منو پیش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بچم نزن، برو خودت ببین علی پسرم داخل ماشین نشسته

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آن سروصداهای عجیب درون کله علی بطرزآزاردهنده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ای اورا ازخود بیخود کرد …. چه کند ؟ ! … می تواند

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با یک آمپول دگزا به زندگی آن پیرمرد خاتمه دهد …

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

علی تقریبا مطمئن بود که قاتل پدرش حالا هرگناهی هم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

که مرتکب شده باشد، همین مرد است … یا پول ویا مواد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مخدر، فرقی نمی کرد ، انگیزه قتل هرچی باشد عمل آن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بسیارشوم وغیرقابل توجیه است ..‌‌‌… علی غرق این

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عوالم بود که پرستاردرب دفترکاراورا نواخت وگفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آقای دکتراسدی ، لطفا عجله کنید ، پیرمرد با ضجه هایش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تمام اورژانس رو روی سرش گذاشته داره زجرمی کشه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زود باشید توروخدا …… علی بخود آمد وگفت : شما

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برید الان میام . وبه سمت قفسه داروها رفت ویک سرنگ

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برداشت وبا خود گفت : دریک فرصت مناسب این انگل

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جامعه رو به سزای عمل ننگین خودش می رسونم ، نمی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شه اونو به دادگاه کشوند واثبات جرم کنم ووقت تلف کنم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

الان بهترین موقعیت ممکن پیش اومده ، اگراونوقصاص

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نکنم ، پسربی غیرتی محسوب می شم ، پدرم هرچه که

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بود این حقش نبود. علی با احتیاط یک پوکه مورفین داخل

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جیبش گذاشت وبه سمت اورژانس قدم گذاشت وبا خودش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گفت : این حق منه تا اونوبه همون جائی بفرستم که پدرم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رواوفرستاد . فردا اگه به مادرم بگم که چطورقاتل

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شوهرش روکشتم ، خیلی خوشحال می شه …. اگه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برادرم هم جای من بود حتما همین تصمیمم رومی گرفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شاید این مرد چندین نفرروکشته ، حتی اگرپدرم گناهکارم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

می بود شایسته نبود کسی که دست چند نفربه سفرش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

درازه روبکشه …. علی به سختی نفس می کشید وپیشانی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

او خیس عرق شد . رنگ به چهره نداشت … کم کم به

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کنارتخت پیرمرد رسید وبه چشمان درمانده وپرازالتماس

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اوخیره شد … آستین پیرمرد را بالا زد و پرستاررا جهت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آوردن تنظیف ازآنجا دورکرد وبا پیرمرد تنها شد ….

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرنگ خالی را بروی رگ پیرمرد گذاشت وبه اوچشم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دوخت …. پیرمرد درحالیکه اشک می ریخت با لکنت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زبان به اوگفت : آقای دکتر… خدا پدرومادرت رواگه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هستند یا نیستند ، بیامرزه . خدا به شما عمربده …. طاقت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ندارم‌ پسرم ..‌‌…. علی مدتی درهمان حال ماند وپیرمرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هم به چشمان اوخیره شد ….. ثانیه ها به کندی سپری

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

می شدند …. علی قطرات اشک ازچشمانش سرازیرشد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وبه هق هق افتاد پیرمرد که گوئی تمام جانگاه درد کلیه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

او ازخاطرش رفته با چشمان خیس به اوهمچنان می

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگریست …… : پسرم ، آقای دکتر، زندگی من ارزشی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نداره عزیزم …. گفتم پدرومادرت روخدا بیامرزه ، شما

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رو ناراحت کردم ….. ببخشید پسرم …. من هم جای پدر

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شما ….. مثل اینکه دعای من شماروبه یاد والدینت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

انداخت …. اونها حتما هرجا که باشند حتی پیش خدا ، به

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وجود شما افتخارمی کنند . علی به تندی ، پوکه مورفین

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رو برداشت وسرنگ را ازمحتویات آن پرکرد اما دستانش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

می لرزید …‌ پرستارآمد : آقای دکتر… اجازه بدید من

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تزریق کنم …. دکتر….‌ دکتراسدی پیرمرد با شنیدن نام

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اسدی به فکرفرورفت وپرسید : شما …‌ شما اصغر…

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اصغراسدی رومی شناختید ! ؟ علی درحالیکه اشک می

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ریخت با سربعلامت مثبت سری تکان داد وروبه پرستار

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گفت : لازم نیست خودم تزریق می کنم و سوزن سرنگ

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

را بداخل رگ دست پیرمرد یا همان مهدی فرو کرد و

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهدی پاک درد خود را ازیاد برد ومتعجب وخاموش فقط

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به او می نگریست ، علی گفت : اون پدرم بود …‌.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صبح آن روز دکتراسدی بخانه آمد ومادرش به اوگفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پسرم دیشب سرت شلوغ که نبود …. علی : نه مادر.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فقط یک پیرمرد بنده خدا ، سنگ کلیه داشت ، آمده بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اورژانس ، مادر: بیچاره پیرمرد ، می گن سنگ کلیه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برای مردها ازدرد زایمان مادران هم بیشتر…. علی :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بله مادرخیلی زجرمی کشید ، اما شکرخدا دردش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بلافاصله ساکت شد …. مادر: پس خیلی خوش شانس

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بوده که آروم گرفته … علی : مادرجون شاید من خیلی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خوش شانس بودم که طبابت من به درستی انجام شد ….

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مادر: زود باش پسرم الان خاله پری می یاد بریم با

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عروس گلم الهه بازارکلی خرید پیش رو داریم مادر.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پایان

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
شما به این رمان چه امتیازی میدهید؟
نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.