عسل دختر زیبایی که بخاطر هزینه‌ی درمان مادرش مجبور میشه رحمش رو به زن و شوهر جوونی که تو همسایگیشون هستن اجاره بده، اما بعد از مدتی زندگی با امیرسام هر دو عاشق هم میشن ولی عسل حاضر نیست با وجود همسر اول امیرسام این عاشقی رو باهاش تجربه کنه اما سام کاری میکنه که....

ژانر : عاشقانه، اجتماعی

تخمین مدت زمان مطالعه : ۱۶ ساعت و ۵۷ دقیقه

مطالعه آنلاین تکرار آغوش
نویسنده: مریم پیروند

ژانر : #عاشقانه #اجتماعی

خلاصه :

عسل دختر زیبایی که بخاطر هزینه‌ی درمان مادرش مجبور میشه رحمش رو به زن و شوهر جوونی که تو همسایگیشون هستن اجاره بده، اما بعد از مدتی زندگی با امیرسام هر دو عاشق هم میشن ولی عسل حاضر نیست با وجود همسر اول امیرسام این عاشقی رو باهاش تجربه کنه اما سام کاری میکنه که....

از پله های خونمون پایین رفتم ، عادت نداشتم هیچوقت با آسانسور این مسافت رو طی کنم مگر اینکه در مواقع ضروری.

طبق معمول صدای جیغ جیغوی گلاره و ... و ... شوهرش ... صدای امیرسام رو شنیدم .

هر روز که میخواستم برم سر کار باید اوقاتم با این دیدار کوتاهشون تلخ میشد ، دیگه حسی بهش نداشتم ، کلاً گذشته رو فراموش کرده بودم اما مطمئن

بودم اومدن امیرسام و زنش به واحد پایینمون بی دلیل و تصادفی نبوده ، نمیدونم از کجا فهمیده بود که من از شوهرم طلاق گرفتم و هر روز با یه بهونه

جدید از قبض خونه گرفته تا حرف سرایدار و رفت و شد کردن مهمون‌هامون و دیدن رامین که بیشتر وقتها به خونمون میومد و امیرسام رو کلافه میکرد

که با پروئی میپرسید:

" این مرتیکه بز کیه که هر دقیقه بلند میشه میاد اینجا ؟ تو هم که ماشاالله کم نمیذاری براش ، هی تِر تِر میری میچسبی بهش "

وقتی اینجوری با اخم و جدیت حرف میزد تنها یک جواب بهش میدادم " به تو ربطی نداره تو حق دخالت تو مسائل شخصیه من نداری "

ولی انگار نه انگار من در مورد حرفهاش مخالفت میکردم چون هر روز با این بهونه ها دوباره سر راهم سبز میشد تا خاطرات گذشته و افکار رنگارنگش رو

برام ردیف کنه.

از پیچ راهرو که پایین اومدم صداهاشون واضح تر به گوشم رسید ، صدای پایین رفتن کسی رو از پله ها شنیدم و جیغ گلاره که ظاهراً با عجله پشت سر

امیرسام میرفت و با ناز گفت :

- اَه وایسا امیر سام تو چرا انقدر عجله داری شانس من ؟

- اَه و کوفت گلاره کار دارم برو بالا دیگه دیرم شد ... مگه نگفتی خرید کنم تو این لیست هر خرت و پرتی نوشتی میخرم دیگه!

- نه نه وایسا وایسا من چندتاشو یادم رفت بنویسم.

صدای نفس کلافه و بلند امیر سام رو شنیدم ، همونجا جلوی راهرو ایستاده بودم ، پشت ستون بلندی که به قسمت پایین دید نداشت ، صبر کردم تا اول

امیرسام و گلاره متفرق بشن بعد پایین برم .

چند دقیقه طول کشید و دوباره صدای عصبانیه امیر سام بلند شد :

- چی داری سه ساعت تو اون برگه مینویسی ؟ مگه تو از دیشب لیست کوفتیتو ننوشتی ؟

- چرا چرا از دیشب نوشتم اما یادم رفت کاملش کنم.

گوشیه امیر سام زنگ خورد و بعد از چند ثانیه با حرص گفت :

- این مدیر ساختمونم رفته سر پروژه ، گندش بزنن من از دست این گلاره چند سال قراره عمر کنم خدا داند !

- چقدر غر میزنی امیر سام نمیذاری تمرکز کنم که !

- یه جوری میگه تمرکز کنم انگار میخواد فیلسوف و علامه بشه.

و بعد انگار تماسش رو وصل کرد و با جدیت و عصبی گفت :

- چیه خَشی ؟ باشه باشه نگهش دار من الان میام ...ای بابا همش یه ربع دیر کردم ... یه چایی بده بخوره بگو انقدر جوش نزن فردا تخم کفتر پس

میندازی ، اَه میام الان خَشی ... بابا گلاره دهنمو چاک کرد با این مهمونیه شُخمیش.

تو دلم بی ادبی گفتم بیشعورِ بددهن، خودش غش غش خندید و آرومتر گفت :

- خیله خب الان میام.

نگاهی به ساعت مچیم انداختم ، اوه اوه یه ربع به ۹ بود ، همینجوری دیر کرده بودم بخاطر اینها دیگه نمیتونستم خودم رو اون پشت قایم کنم ، "این

گلاره هم چقدر حرص میده آدمو بیچاره از دلِ امیرسام که خدا میدونه چقدر از دست این دختر حرص میخوره "

نفس عمیقی کشیدم و سعی کردم با بی تفاوتی پایین برم، جلوی پاگرد خونشون ایستاده بودن ، امیر سام پشت به من بود با یه کت و شلوار طوسی رنگ

و گلاره هم با تاپ و شلوارک صورتی رنگی درست تو راستای دیدم بود که فقط با یه شال حریر قسمتی از موها و شونه هاش رو پوشیده بود .

صدای پاهام رو که شنیدن هر دو سریع به طرفم برگشتن ، تعجب میکردم چرا امیر سام رو پوشش گلاره مشکلی نداره البته طبقه بالا تک واحد بود و

فقط منو مامانم اونجا زندگی میکردیم و طبقه پایین هم امیرسام و زنش بودن، ولی خب در هر صورت ممکنه برامون مهمون مرد بیاد مثل دائیم ، رامین و

پسر عموهام، پس نباید بخاطر بودن منو مامان طبقه بالای خونشون فارغ از این مسئله پوشش باشن.

- سلام ...‌صبح بخیر.

چشمهای خسته امیر سام با دیدنم یه درخشش کوچیک گرفتن و با همون نگاه سریع و تندش از بالا تا پایین براندازم کرد.

جواب سلامم رو فقط با تکون دادن سرش داد ، یه جور فاخر و با قدرت بهم نگاه میکرد که انگار در نگاهش بهم میگه " زیاد هم دور نیستی ازم من هر

چیزی بخوام آخرش همون میشه "

گلاره با لبخند ریزی گفت :

- سلام عسل جان ... داری میری سر کار ؟

به امیر سام تا حد امکان نگاه نمیکردم فقط با لبخند در جواب گلاره گفتم :

- بله دارم میرم سر کار ... با اجازه تون.

اومدم از کنارشون رد بشم که گلاره سریع گفت :

- عسل جان من شب با دوستام تو خونه یه مهمونی گرفتم اگه دوست داشتی تو هم بیا عزیزم.

بازم مهمونی ، بازم سرو صدا و صدای گومب گومب اون آهنگهای جلف و مزخرفش ! بهش نگاه کردم و با لبخند تصنعی گفتم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نه عزیزم ... من شبا دیگه مال خودم نیستم باید پیش مامان باشم به اندازه کافی توروز تنهاش میذارم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گلاره با تکون دادن سرش و بی اهمیت بودن جوابم اوهومی گفت و جواب داد :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- هر جور میلته عزیزم بهر حال این‌همه سرت تو کارو زحمت خونه ست، کِی وقت میکنی به عشق و حالِت برسی گفتم بیای امشب با بچه ها یکم بهت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حال بدیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دختره چندش یه جوری حرف میزنه انگار ته اون هفت خط‌هاست ... چیکار عشق و حال من داری ؟ همین که خودت داری هرشب هر شب مهمونی و بزن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و بکوب راه میندازی و همه رو عاصی میکنی واسمون کافیه !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باز هم به اون آقای شَق و رَق کنارش نگاه نکردم و به قصد رفتن پله ای رو پایین رفتم و گفتم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ممنون عزیزم ولی من وقت این جور مهمونیارو ندارم بهتون خوش بگذره ... خداحافظ.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدای پاشنه ضعیف کفشهام با صدای آروم گفتن خداحافظیشون در هم شد ... بلافاصله شنیدم که امیرسام هول زده و سریع به گلاره گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اون لیستتو بده به من برو داخل دیگه ... صددفعه گفتمت اینجوری نیا دمِ در ، کِی قراره حالی بشی !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گلاره داد زد :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- کاملش نکردم هنوز امیرسام.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امیر سام که حالا پشت سرم از راه پله سریع پایین میومد و تقریباً نزدیکم شده بود بلند گفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- هر چی خواستی اس کن میخرم ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عسل ... عسل ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کوبیده شدن صدای در خونه ش به هردومون نشون داد که گلاره وارد خونه شده ... از اینکه تو هر موقعیتی منو گیر میندازه تا دوباره در مورد شرط

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مسخره ش حرف بزنه خیلی عصبی میشدم ... چاره ای نداشتم که باز هم در مقابل حرفهای چرتش شنونده باشم ... سر پله آخر ایستادم و خیلی مودبانه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گفتم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بله ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نزدیکم شد، همون پله بالا رو هم پایین اومد و کنارم ایستاد، بوی عطرش خیلی خاص بود، یه خنکای ملایم از جنس پاییز و یه عطر ملیح از جنس بوی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گل یاس.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مِن مِنی کرد، میدونستم میخواد جواب اون پیشنهاد چند روز پیشش رو ازم بگیره ، کیفش رو از دست چپ به دست راستش انتقال داد و نگاه برّانش رو به

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشمهام تیز کرد :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- در مورد پیشنهادم فکراتو کردی ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مقطعی و کوتاه جواب دادم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- قبلاً جوابتونو دادم ... جوابم هنوز همونه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشمهاش رو تنگ کرد و با نفرت و اخم خاصی گفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خب یه دلیل محکم بیار چرا نه ؟ مگه میخوای چیکار کنی که هی میگی نه ؟ چند ماه به خودت سخت میگیری در عوض یه بار سنگین از رو دوش منو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

این دختره دیوونه بر میداری خودتم ثوابشم میبری ! بخاطر اون پسره ست ؟ همونی که هر روز پامیشه میاد اینجا مثل ندیده بدیده‌ها میپری تو بغلش ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با چشمهای گردشده و عصبی بهش نگاه کردم ، امیر سام از همون قدیم پرو و بیشعور تشریف داشت .... انقدر پرو که همه حرفی رو راحت به زبون میورد ،

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از فحش گرفتن‌های عصبیش تا فضولی کردن در مورد رنگ و مدل لباس زیرم ... بخاطر همین‌ها ازش فاصله گرفتم اما درست چند سال بعد دوباره به تور

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هم افتادیم ... برای من مثل یه آدم معمولی و مثل تموم مردای اطرافم بود اما ظاهراً هنوز همون شیطنت‌های قدیم و جنس رابطه ش رو با من فراموشن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نکرده که با وجود تاهل و تعهد به زن و زندگیش قصد داره منو به یه چالش بزرگ و سرسخت تو زندگیش دعوت کنه .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با عصبانیت و خشم دسته کیفم رو، رو شونه م جابجا کردم و گفتم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بخاطر هر چیزی که هست ! شما پیشنهاد دادین منم جوابتونو دادم ؛ لطف کنین دیگه به هر بهونه ی الکی سر راه من سبز نشین آقای شایان ... الانم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دیرم شده ... خدا نگهدار.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تا پیچیدم دستش رو بازوم نشست و سریع گفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بهت که گفتم به جز خودت به کسی اعتماد ندارم ... من مجبورم عسل ، تا گلاره با این موضوع موافقت کرده مجبورم از فرصتام استفاده کنم ... تو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

طلاق گرفتی کارت راحته ، برات خونه جدا میگیرم همه چی تو خفا انجام میشه ،نمیذارم کسی بویی ببره تا پایان اون قرارداد که تو بری به خیر و منم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برم پیِ خونوادم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اصلاً نشنیدم چی میگفت ، اصلاً نفهمیدم چی تو سر این مردک پست و بیشعور میگذره که تیرش از همه دنیا صاف به سمت من پرت شده ؟ اصلاً به چه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حقی به من دست میزد ؟ مردی که چهارچوب داشت و چهارچوب اون زنی بود که انتظار و عشقش رو تو خونه ش میکشید ... به قدری عصبی و خشمگین

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شدم که با تنفر دستش رو پس زدم و گفتم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- شما حق ندارین به من دست بزنین آقای شایان حدو حدوتونو رعایت کنین ! قسم میخورم اگه یک باردیگه به من نزدیک بشین با این قضیه طور دیگه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ای برخورد میکنم ،دلیل نمیشه چون طلاق گرفتم بشم یه زن بد کاره تو دست تو و امثالت!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیشخندی زد و دستش چپش رو به کمرش گرفت ، لبه کت از روی شکمش کمی فاصله گرفت و به عقب مایل شد، با تمسخر گفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بدکاره چیه بابا ؟ نفرما ! مگه قراره با هم چیکار کنیم ؟ تو فکر کردی آدم نیست واسه پیشنهادم که خودشون سر و دست میشکونن من بینشون یکیو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

انتخاب کنم ؟ خانم خانوما من تو رو بین همه انتخاب کردم چون از همه لحاظ میشناسمت الکی مرض ندارم هر روز بیام دَمِ گوشت نطق خواهش و

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

التماس راه بندازم !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرش رو کمی بالا گرفت و با فخر و معنای خاصی گفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اگه از خودت میترسی که ممکنه بیای تو زندگیه من و دلت برام بلرزه اون یه مسئله جداگونه ست ولی من از خودم مطمئنم که چیزی بین منو تو پیش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نمیاد، گذشته ها گذشته عسل ،من دیگه امیرسام بیست و پنج شش ساله نیستم، تو قراره فقط حامل بچم بشی و ارتباط و دیدار ما فقط در مورد همونه ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من گلاره رو هم انقدر دوست دارم که نخوام به هیچ زن دیگه ای نزدیک بشم " با تمسخر و چشمک شیطونی لب کج کردو گفت " وگرنه چیزی که

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ریخته رو زمین زن این کاره.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

محکم و خشن گفتم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آقای شایان من خیلی عجله دارم دیرم شده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کلافه وار و عاصی گفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اَه انقدر با من کتابی حرف نزن ... تو چرا اینجوری شدی ؟ قبلاً که از این ادا اصولکا نداشتی یه عسل میگفتم صدتا جون پشت بندش میشنیدم الان یه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جوری حرف میزنی که انگار دارم با استاد دینیم حرف میزنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قبلاً ؟ دقیقاً کِی رو میگه ؟ همون دوران دوستیه چند ماهه مون که همیشه تو گوشم ویز ویز میکرد و میگفت عاشقمه و میخواد باهام ازدواج کنه و وقتی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابام به زندان افتاد به طور مرموزی راهش رو کج کرد؟ هر چند خیلی خوشحال شدم و با این کارش بهونه کردم و گفتم "منو تو اخلاق و رفتارامون مثل

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هم نیست ،آبمون تو یه جو نمیره ،نمیتونیم تو زندگی با هم کنار بیایم ولی خودش مثل الان کنه میشد و میگفت : بریم زیر یه سقف همه چی درست

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

میشه ! اونموقع ها من یه دختر ۱۸ ساله بودم که به قول بابای خدابیامرزم سرم به رَپ و رُپ نمیشد ،ولی الان یه زن ۲۵ ساله م که با تموم وجودش سرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و گرم زندگی رو چشیده و خوب میفهمه دُم تکون دادن هر روباهی کنارش چه منظوری رو پشت پرده خودش داره ، چه اون آدم امیرسام باشه چه مرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دیگه ای.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اینبار بدون هیج حاشیه ای و بدون هیچ پسوند و پیشوندی با اخم و عصبانیت و عاصی شده از این مزاحمت‌هاش گفتم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ببینین آقای شایان " دستی به چونه ش کشید و با تمسخر خیلی آهسته و زیر لب گفت : آخ دلم میخواد فکتو جر بدم هی شایان شایان نکنی "

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سعی کردم نشنیده بگیرم کلاً امیر سام بیشعور بود و چاره ای جز کوچه علی چپ نداشتم چون میدونستم درمقابل زبونش آخرش کم میوردم ،با همون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لحن ادامه دادم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- شما یه پیشنهادی دادی منم جوابتو دادم دیگه این همه وقت گرفتن و حرف و کشمکش نداره، من اینکارو نمیکنم برو دنبال کسی که اینکاره ست، دیگه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حق نداری در مورد این پیشنهاد باهام حرف بزنی ،دیگه حق نداری هر دفعه با یه بهونه منو به حرف زدن بگیری و وقتلمو تلف کنی ،اگه اومدی اینجا اگه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بوی مطلقه بودنم به مشامت خورده که میتونی بخاطر این لقب فکرای شیطانیتو به اجرا بذاری باید بگم سخت در اشتباهی ،فکر کن اصلاً منو تو همدیگه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رو نمیشناسیم، زندگیتو کن قبل از اینکه بخاطر بهونه الکیت و سر به هوا بودنت زندگیت از هم پاشیده بشه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه جوری خندید انگار یه دلقک رو به روشه و داره با حرکات و پوزیشنای مسخره ش اون رو وادار به خندیدن میکنه ،حرصم گرفت و داشتم با سابیدن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دندون‌هام روی هم خود خوری میکردم، دلم میخواست با همین کفش‌های پاشنه پهن و کوتاهم لهش میکردم ،اصلاً با ناخن‌هام که بهترین سلاحم بودن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بهترین یادگاری‌هارو رو سر و صورتش بذارم، با خنده ای که شونه و استایل بدن و لباسش رو با هم تکون میداد و صدای ناهنجاری هم داشت گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خیلی باحال حرف میزنی عسل ... ناموساً اگه میدونستم تو انقدر با حالی هیچوقت ولت نمیکردم برم دنبال اون گلاره بی مغز که فقط واسه مهمونی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گرفتنش یادش میاد امیر سام بدبختی هم هست که کوزت بشه خرید کنه براش.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

انگار خوشش اومده بود که من پا گوش ایستاده بودم و به چرندیاتش گوش میکردم، برو بابائی بهش گفتم که خنده ش شدت گرفت و همین که پیچیدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تا همون پله آخر رو پایین بیام پاشنه کفشم گیر کرد و مخم به سمت زمین فرود اومد ،وای تو اون لحظه اگه امیر سام دستم رو نمیگرفت قطعاً پخش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زمین میشدم و علاوه بر اینکه بلایی به سرم میومد سوژه خنده این شازده بی نمک میشدم، هر چند همین الانش هم بودم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مچ دستم رو گرفت و به سمت بالا کشیدم ،غش غش دوباره خندید و گفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- حداقل یه جوری دَر برو مخت آسفالت نشه دختر، من نمیفهمم شما دخترا چرا انقدرسوژه این.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در حالی که میخندید دستم رو با حرص از تو دستش بیرون کشیدم و گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خدارو شکر فقط سن رشدت بالا رفته وگرنه همون بیشعوری هستی که همیشه بودی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گوشیش زنگ خورد، هنوز خنده ش رو لبهاش بود لب گزید تا خنده ش رو جمع کنه و دست برد گوشی رو از جیبش بیرون کشید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تا تماسش رو وصل کرد بدون اینکه مکث کنم از خونه بیرون اومدم ،اول یه نفس عمیق کشیدم ... وای کم بود ...باز هم نفس کشیدم ،صداش از پشت سرم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

میومد که با شیطنت و رگه هایی از خنده حرف میزد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آها ... باشه ... نه تو بمیری دارم میام ... بابا این خانم رستمی رو بذار جلوش یکم واسش عشوه بیاد مثل بچه آدم لال میمونه جیکشم در نمیاد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دوباره غش غش خندید و دزدگیر ماشینش رو زد .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بی توجه به صدای نحس و خنده هاش راه افتادم تا برم که ماشینش بهم نزدیک شد ... به خودم گفتم اون که تازه دزدگیر ماشینش رو زد کِی وقت کرده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بشینه کِی روشنش کنه و بهم نزدیک بشه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- عسل ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدای رامین بود ... برگشتم به سمت ماشین نگاه کردم پراید رامین بود ... از دیدنش لبخند پت و پهنی رو لبم نشست و به سمت ماشینش پرواز کردم ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بد نبود که این آقای بیشعور و بی ادب رو هم کمی میچزوندم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در ماشین رو باز کردم ولی قبل از نشستن سرم رو به سمت امیرسام پیچیدم ،کنار در سمت راننده ایستاده بود ، در باز شده ماشین تو دستش ثابت مونده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بود و خیره به سمتم نگاه میکرد ، پوزخندی زدم تا حرصش بیشتر از این در بیاد و با لبخند پیروزمندانه ای سوار ماشین رامین نشستم ... امیرسام که

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نمیدونست رامین داددش شیریه منه که علاوه بر پسرخاله بودنش از مامانم شیر خورده و حکم داداشم رو داره ... تو دوران دوستیمون در مورد رامین

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هیچوقت باهاش حرف نزده بودم چون در اصل رامین تهران نبود ... ارومیه زندگی میکرد ولی بخاطر خدمت سربازی و بعد هم کارش پاش به تهران باز شد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و کم کم یه سوئیت تو چند خیابون پایین تر از ما اجاره کرد و کاملاً بهمون نزدیک شد ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ماشین که راه افتاد با کف دست چپم آروم پشت کمر رامین زدم و گفتم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چطوری ؟ از اینورا ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کوتاه خندید و با لبخند جز به جر صورتم رو کاوید و گفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خوبم از اونورا چه خبر؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- کدوم ورا ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در حال رانندگی که هنوز مسافت کوچه رو طی میکردیم، با سر به پشت سرمون اشاره کرد و گفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- یارو چِش بود با اون چشای بابا قوریش زل زده اینور ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از اینور و اونور گفتن های خودم و رامین پق زدم زیر خنده ، یکی نبود حالا منو جمع کنه ، خدا نمیکرد من دنباله یه بحث رو میگرفتم یا اینجوری

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

میخندیدم ، رامین با حرص نگاهم کرد و گفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- کوفت جمع کن نیشتو .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با خنده گفتم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- تو میگی اینو من میگم اونور چه اینور اونوری راه انداختیم ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آروم به حرفم خندید که کمی خنده م رو جمع کردم و گفتم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- همسایه طبقه پایینمونه ... زیاد که شازده رو زیارتش کردی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سری تکون داد :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اوهوم دیدمش ... خیلی هم خوب میشناسمش، یه بی غیرت به تمام معناست.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خنده م به کل جمع شد ،کنجکاو به رامین نگاه کردم و مشتاق بودم بفهمم منظورش از این حرف چیه ؟ بی غیرت کلمه ای بود که نماد و شخصیت یک

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مرد رو کامل زیر سوال میبرد و این رو هم میدونستم که هیچوقت یک مرد در مورد غیرت مرد دیگه ای بی جهت توهین نمیکنه و بهش این لقب زشت رو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چیزی نگفتم که با پیچیدن فرمون به سمت راست از کوچه‌مون کاملاً خارج شدیم و به خیابون اصلی وارد شدیم ...‌ رامین نیم‌نگاهی بهم کرد و تا دید که

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خیره و منتظر دارم بهش نگاه میکنم سری کج کرد و گفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- الکی که نمیگمش بی غیرت ... باید ببینی دیگرون پشت سرش چی میگن ...‌ من موندم این پولدارا به چیه خودشون مینازن ؟ به پول و مال و ثروت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کلونشون ؟ به ماشین و کاخ سلطنیتیشون ؟ خاک تو سرشون کنن بگو وقتی آبرو نداشته باشی وقتی غیرت نداشته باشی پولتو میخوای بزنی تو سرت ،اینا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همش کشکه ، میشه یه مشت خیال و توهمات که عمراً بتونی باهاشون آبروی ریختتو جمع کنی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با شوک و تعجب از حرف‌های رامین پرسیدم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چیشده حالا ؟ مگه چی پشت سرش میگن ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پوزخندی زد و با یه حس تنفر ، تنفر یعنی نهایت بیزاری نسبت به اون چیزی که میخواست در موردش حرف بزنه ، سرش رو تاسف‌وار تکون داد و گفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- زنش هرشب هر شب توپارتی و کوفت و زهرماره ، انقدر میخوره انقدر مست میکنه که هر کی از راه میرسه انگولکش میکنه دست دستش میکنن هیچ

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هم حالیش نیست ، اینم که همش سر کاره شب که میشه میره مست و پاتیل زنیکه فلانشو از پارتی و مهمونیا جمع میکنه، من نمیفهمم مرد هم انقدر

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

احمق که نفهمه زنش چیکار میکنه یا کجا میره یا چه غلطی اون بیرون میکنه ؟ مگه میشه یه مرد جربزه نداشته باشه زنشو جمع کنه ؟ "با کف دستش از

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حرص محکم رو گردنش کوبید و با عصبانیت گفت " بابا یه رگه یه رگ ، مگه میشه اون رگ بی صاحابات تکون نخوره ، نجنبه وقتی زنتو از تو پارتی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بیرون میکشی ؟ دِلامصب اونجا که نمیرن اَتَل توتول بازی کنن اونجایی که میره ممکنه هر اتفاقی واسش بیفته ...الاغ ...الاغ ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رگ گردنش طوری برجسته شده بود که گفتم الان از عصبانیت یه چیزیش میشه ، خب به دَرَک که نمیتونه جمعش کنه ! این بچه چرا انقدر جوش میزنه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

الان تموم روزش با این عصبانیت خراب میشه ، رامین سر مسائل ناموسی به شدت حساس بود ... بقول خودش مرد بود دیگه، مگه میشد یه مرد رو ناموس

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و غیرتش تعصب نداشته باشه ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زدم رو بازوش و گفتم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خیله خب الان سکته میکنی دیوونه ولشون کن به جهنم ! اصلاً به ما چه که داری بخاطر دیگرون اعصابتو به هم میریزی ! مگه ما مسئول احمق بودن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دیگرونیم ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اینها‌رو به رامین‌ گفتم اما خودم هنوز تو شوک حرفها‌ش مونده بودم باورم نمیشد گلاره تا این داغون باشه ... پارتی ؟ مهمونی‌های درهم ؟ وای اگه تو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهمونی خیلی مست بشه بعد یه نفر باهاش ... وای ... وای حتی تصورش هم مو به تن آدم سیخ میکنه این زن چرا از چیزی نمیترسه و هیچی براش مهم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیست که باوجود تعهد به شوهر و زندگیش تو یه همچین جایی پا میذاره ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رامین پوزخند دیگه ای زد و با حرص گفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-گورباباشون لیاقتشون همینه فعلاً که خدا ریخته تو حلقشون اینا هم دارن عیش و نوششو میکنن منو تو داریم ازصبح تا شب " نگاهم کرد و لب گزید و

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گفت " البته بلانسبت تو خودمو دارم مثال میزنم ،از صبح تا شب مثل سگ کارمیکنم آخرش هشتم گرو نُهمه .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خب پس بگو چرا شازده خان چرا با گلاره انقدر بحث و غرغر داره ! بیچاره حق داره زنیکه واسه عشق و حال خودش شرف واسه این بدبخت نذاشته ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جلوی دوست و آشنا و غریبه ...‌ببین حتی رامین هم میدونه زنش مرتب تو پارتی‌هاست ... آخ اگر زن من بود هر شب یه کف گرگی میزدم توملاجش تا به

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جای اون نوشیدنی و مست کردناش کم کم به دار فانی بره ... خجالت هم نمیکشه هر روز و هر شب کوفت و درد و مهمونی داره ؟ اوخ اوخ امشب رو بگو !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از داغ دلم بی حیای کله گنده ای تو دلم بهش گفتم و کیفم رو با حرص رو پاهام فشار دادم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ننه مریم چطوره ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سوال رامین باعث شد از فکر گلاره و پارتی رفتن‌هاش بیرون بیام ، رامین به مامانم نمیگفت خاله ، میگفت ننه مریم ، با اینکه مامانم از خاله کوچیکتر بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اما اینجور صدا زدن رامین به خاطر حس شیر خوردنش از مامانم بود ، رامین می‌گفت ننه یعنی همون مادر، من اینجوری راحت‌ترم خاله رو صدا بزنم چون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برام مثل مامانمه ... هیچکدوم از ما هم با نوع صدا زدنش مشکلی نداشتیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیم نگاهی به رامین انداختم و با بیرون دادن نفسی شبیه آه گفتم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چی بگم والا ... چند روز پیش همش آخ و ناله میکرد رفتم تو اتاقش حالا دستش رو کلیه ش بوده ها ، اما تا منو دید سریع دستشو برداشتو گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پیچیدم یهو کمرم رگ به رگ شد ... من نمیدونم تو کله من شاخ میدید یا گوشام خیلی دراز بودن ! میترسم رامین میترسم باز کلیه ش کار دستمون بده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اون یکیو که از دست داد واسه این یکی هم همش دست دعام که مشکلی براش پیش نیاد، باید این‌هفته ببرمش چکاپ تا خیالم راحت بشه که مشکلی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نداره.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبهاش رو از حرص و عصبانیت چینی داد و گفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ایشالا که چیزیش نیست ... مگه داروهاشو سر وقت نمیخوره ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چرا چرا ... اتفاقاً هرشب خودم بالاسرشم داروهاشو بهش میدم بعد میذارم بخوابه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرش رو افسوس وار تکون داد و گفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خدا بزرگه ... توکل به خدا ایشالا چیزی نیست خودتو نگران نکن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زدم رو شونه ش از هول پرید و بهم نگاه کرد ، با چشمک و شیطون گفتم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- حالا چیشد که اومدی دنبال آبجیت اول صبحی ؟ راه گم کردی طرف !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهش برق شیطنت گرفت و لبخند شیطونی زد ، خجول وار دستش رو لابه لای موهاش برد و با گزیدن لبش یه جورایی از جوابم فرار میکرد ، کم نیوردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ودوباره محکم رو بازوش زدم و گفتم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- لباتو واسه من کج و کوله نکن بگو اینبار میخوای چه خِنگی بزنی ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با شیطنت و شرم خاصی لبخند زد و نگاهش رو مستقیم به رو به رو دوخت ، آروم و خفه شده گفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- احتمالاً یه چند روزی میخوام با دوستام برم شمال ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سریع بین حرفش پریدم و گفتم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- دوستات یا دوستت ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهم کرد با شرم دوباره لب گزید و گفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نه بابا مرجانِ بیچاره که نمیتونه بیاد چه جوری یه گُردان آدمو دور بزنه بخواد بیاد همراه من ، اونم شمال ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دست به سینه شدم و به بیرون نگاه کردم و با تمسخر و لبخند گفتم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- والله اگه توئی یه راهی براش گیر میاری که یه گردان که چه عرض کنم یه ملتو دور بزنه بیاد باهات!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دیگه بحث رو کش نداد آخه من میدونستم که با مرجان دوست دختر جون جونش میخواد بره ...‌ مرجان دانشجوی شیراز بود و یک سالی میشد که با

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رامین دوست شده بود ... از رامین خیالم راحت بود که قصدش ازدواجه حتی یه جورایی به گوش برادر مرجان هم غیر مستقیم رسونده بود ولی نیت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مرجان رو نمیدونستم که هدفش فقط دوستیه یا به ازدواج با رامین هم فکر میکنه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کنار شرکت جایی که کار میکردم نگه داشت ، نگاهش کردم و با لبخند گفتم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- همیشه از اینکارا بکن ... چیزی ازت کم نمیشه باور کن کلی دعات میکنم که شمال بهت خوش بگذره.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بلند خندید و با خنده نوک دماغم رو کشید و گفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خوش میگذره عزیزم تو نگران نباش.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- کجا میبریش حالا ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرنج دستش رو، رو فرمون گذاشت و به سمتم کمی پیچید، میدونستم از سوال و جواب کردن متنفره ولی منم هر کس نبودم باید هر طور شده جوابم رو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

میداد ... با کمی خجالت گفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ویلای دوستمو گرفتم‌.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دوست نداشتم اینو بهش بگم که هنوز هیچ کاری نکرده تو ذوقش بخوره و بخاطر گفتن حرف‌هاش به من پشیمون بشه ولی خب واقعیت بود و گفتن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

واقعیت همیشه تلخی داشت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نمیترسی یه مسافت دور میخوای ببریش ؟ خدایی نکرده زبونم لال همه جوانبو در نظر گرفتی اگه اتفاقی بیفته خونوادش چی ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبش رو زیر لپش فرو برد و چند ثانیه خیره نگاهم کرد و بعد با حرص ملموس و با چاشنی از اخم گفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نترسون دیگه بچه پرو ... اون خودش کلی ترسیده به زور آرومش کردم ؛ خدا خودش هوای عاشقارو داره.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فهمیدم حرف حساب زدن تو سر رامین فرو نمیره چون این حرف فقط از زبون یه احمق همیشه گفته میشه ، خدا که نمیگه تو ناعقلی کن و بعد بیا بگو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

"نوکرتم تو از اون بالا هوامو داشته باش"

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شونه ای بالا دادم و گفتم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- به نظرم کارتون احمقانه ست ولی خب صلاح مملکت خویش خسروان دانند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با ابروهاش به بیرون اشاره کرد و گفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نمیخوای بری سر کارت ؟فکر کنم خیلی دیرت شده ها ؟ مهندسا هم این ساعت سر کار نمیرن که خانم خانما عشقی میری !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باچشم غره غلیظی نگاهش کردم و دستم رو به سمت دستگیره در بردم و گفتم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- مواظب خودتون باشین ... راستی نگفتی چند روز میمونین ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- به احتمال زیاد دو سه روز.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سری تکون دادم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چی به خونوادش میگه ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عاصی چشمهاش رو پیچ و تابی داد و به سقف ماشین نگاه کرد و گفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چه میدونم حالا .. چه سوال جوابی راه انداختی ... گفته یه تحقیق مهم داره باید بره کار گروهی با بقیه هم کلاسیاش انجام بده، یه چیزی گفته که

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حتماً شک نکنن دیگه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باز هم سرم رو تکون دادم و پوزخندی درباب تمسخر زدم، در ماشین روباز کردم و پیاده شدم ، قبل از اینکه در رو ببندم صدام زد ، سرم رو از شیشه خم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کردم که گفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- مواظب خودتو و ننه مریم باش ... من زود میام هر چی شد بهم زنگ بزن عزیزم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سری تکون دادم و گفتم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- باشه خیال راحت ... توبیشتر نگران خودت باش ... بهر حال امیدوارم بهتون خوش بگذره .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخند پت و پهنی زد و بوسی برام فرستاد و گفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چاکرتم به مولا .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در ماشینش رو با حرص بستم و به سمت شرکت رفتم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حسابدار یه شرکت خصوصی بودم ..‌. بعد از فوت بابا دوسالی میشد که تو این شرکت مشغول به کار شدم ،خونه قبلیمون رو به خاطر بدهی‌های بابا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فروختیم ، بابام دیابت داشت و اون چند ماهی که بخاطر شکایت شریکش به زندان افتاده بود همون چند ماه بلای جونمون شدن، با فروختن خونه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تونستیم بدهیش رو تسویه کنیم ولی بعد از آزادیش بخاطر پیشرفت کردن بیماریش چند ماه بیشتر زنده نموند و فوت کرد ... چه روزهای سختی رو در

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نبود بابا پشت سر گذاشتیم ، یه مدت خونه عموم اجاره نشین بودیم ولی اخلاق و رفتارهای زن عموم یه جوری بود که مامان نتونست بیشتر از دو سه ماه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پیششون دووم بیاره با باقیمونده پولمون همین طبقه بالا خونه امیرسام رو اجاره کردیم البته اونموقع امیرسامی نبود نفهمیدم چه جوری شد که فهمید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من طلاق گرفتم و خونه مون جابجا شده و همه چیز با هم متحد شدن که این آقای بیشعور طبقه پایین خونه مون رو اجازه کنه و بشه همسایه نزدیک و

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فضولمون.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تا پام رو تو شرکت گذاشتم ، آقای نوری مسئول آبدارچیه شرکت سریع به سمتم پاتند کردو گفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- سلام خانوم فروزش چه خوب شد بالاخره اومدین ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مرد میان سال و مهربونی بود و خیلی خیلی هم خوش برخورد، بر عکس اون اخلاق زشت و مزخزف مدیر شرکتم این آقا همیشه لبخند به لب داشت و

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

متین بود، اما امروز علناً بهم تیکه انداخت که یه کار خیلی پیش اومده و من دیر به شرکت اومدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با لبخند سلام کردم و گفتم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خوبم شما چطورین ؟ خیره اول صبحی ؟ حالا دیگه تیکه میندازین ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مطمئن بودم اون نجومیه بی اعصاب بازم احضارم کرده چون آخرین لیست حساب کتابهارو دیروز قبل از رفتن بهش تحویل دادم و رفتم، همیشه لابه لای

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حساب کتاب‌هام یه چیزی در میاره که بتونه باهاش خون آدم رو کثیف کنه و بگه " تو کار کردنت خیلی ضعیفی بیشتر دقت کن "

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از اون مردهای سیاست‌مدار بود ، از اونهایی که با وجود جوون بودنش خیلی راحت میتونست گلیمش رو از آب بیرون بکشه و یا با یک نگاه جزئی به آدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

میتونست بفهمه چند مرده حلاجی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نوری سریع و با خجالت گفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- من غلط بکنم تیکه بندازم خانم فروزش راستش این آقای ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- حتماً نجومی گفته اومدم سریع برم تو اتاقش ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با لبخند آرومی سرش رو به تائید تکون داد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اخلاقش چطوریه امروز ؟ طبق معمول نجومی ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نوری پق زد زیر خنده و مودبانه گفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چی بگم والا همونطور نجومی ... صبح رو آقای عسکری یه عربده ای کشید من به جای اون خودمو تو هفت تا سوراخ قایم کردم تا گفت به فروزش بگو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بیاد تو اتاقم جرات نکردم بگم هنوز نیومدین.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با حرص و کمی ترس زیر لب گفتم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ای بخشکی شانس پس گاوم زاییده ... مرده شورتو ببرن که اخلاقتم مثل فامیلت از گندی نجومیه نجومیه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نوری ریز خندید و گفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- برو باباجون ... برو ببین چی میگه تا بیشتر صداش در نیومده منم یه چایی میارم میام.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رفتم قسمت اتاق مدیرت ، خانم نیکویی منشیه شرکت تا منو دید سر تکون داد و گفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بدو فروزش بدو که حلقش آمپر زده بالا یه جوری اعصابش خرابه نمیشه اصلاً باهاش حرف زد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خندیدم و گفتم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خدا به دادم برسه پس شهیدم امروز.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جفتمون خندیدیم نیکویی گفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- شک نکن جنازه ای.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باز هم خندیدم و آروم یه تقه به در زدم که با صدای عصبی و بلندی گفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بیا تو.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در اتاق رو باز کردم، اولین نگاهم جایگاهش بود که پشت میز نشسته و چند تا برگه رو زیرو میکرد و عصبی ریز لب یه چیز‌هایی میگفت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در رو بستم و آهسته سلام کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برگه هارو عصبی رو میز پرت کرد و به صندلیش تکیه داد ،نگاهش تیز بود ، انگار مثل یه خنجر آروم آروم داخل تنت نفوذ میکرد و با خشمش که شبیه یه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زلزله ده ریشتریه تو رو تو کام خودش فرو میبرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با تمسخر دست زد و با نیشخند گفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آفرین ... آفرین واقعاً باید به داشتن یه همچین کارمندای خلاق و ماهری مثل شما افتخار کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

طعنه کلامش واضح بود ، باز چه اشتباهی کردم که این مردک زبون سه متری سرم هوار شده ؟ سعی کردم با آرامش حرف بزنم آروم و مودبانه گفتم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- مشکلی پیش اومده آقای نجومی ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با تمسخر لب کج کرد و گفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- مشکل ؟ خیر چه مشکلی ؟ ظاهراً مشکل منم که هنوز نفهمیدم نقش بوق رو دارم تو این شرکت ، میخواین من پاشم شما بیای بشینی به جای من

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مدیریت کنی ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گیج و منگ گفتم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ببخشید من نمیفهمم ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ولوم حنجره طلائیش رو بالا برد و باعصبانیت رو میز کوبید و گفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خانم فروزش صد دفعه گفتم میخوای بری عروسی ، یا مهمونی یا خونه خاله و عمت این حساب کتابای جامونده رو جمع نبند که یه اشتباه توش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بندازی که من هزارو پونصدبار واسه شریک پفیوزم توضیح بدم اشتباه شده !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وای ... خاک تو سرت کنن عسل، به معنای واقعی خِنگ زدی ، بعد دوسال هنوز نتونستی این حساب کتابهارو درست جمع بزنی که دهن غاره این مردک

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بسته بمونه ؟ آخ همش تقصیر امیرسامِ خدا لعنتش کنه این چند روز انقدر مشغله ذهنی برام درست کرده که نتونستم درست رو کارم تمرکز کنم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با تته پته و لکنت گفتم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- عذر میخوام آقای نجومی من تموم سعیم رو کردم که مشکلی پیش نیاد نمیدونم چی شده که ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پرونده حساب‌هارو پرت رو میز و با لحن عصبی ای گفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ببر درستشون کن ... امروز تو شرکت میمونین تا تموم این حسابا تکمیل بشه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- من بخوام دوباره این همه حساب رو جمع بندی کنم که تا شب طول میکشه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با عصبانیت و جدیت گفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- طول بکشه خانم، مگه من سر گردنه نشستم که شما بخاطر عروسیه خاله و مهمونی یه صفر اضافه میندازی تو این برگه ها که من از جیب خودم بردارم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سهم و سود و سرمایه رو بریزم تو حلق شریکم ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حرف حساب میزد دیگه منم باید خفه خون میگرفتم و اطاعت امر میکردم ... دستش رو به پیشونیش گرفت و با اعصاب متشنجی گفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- برید خانم برید اینارو درست کنین ... دیگه انقدرم دیر سر کارتون نیاین.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بله چشم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باسری افکنده به زیر به سمت میزش رفتم و پرونده رو از رو میز برداشتم ، لحظه آخر نگاهم با نگاهش تلاقی خورد، دستش رو به پیشونیش گرفته بود اما

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشم‌های وحشیش یه جوری خاص بهم‌ نگاه میکرد که شرمش تا عمق استخونم رو لرزوند و به آرومی از اتاقش بیرون اومدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از اتاقش که خواستم بیرون بیام نوری تازه با سینیه چایی داخل اومد ،کنار در آروم ازم پرسید :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- داری میری ؟ من تازی چایی آوردم !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با عصبانیت شدیدی آهسته گفتم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ببر بده به خودش بخوره که از بس داد زده حلقش خشک شده ، یه قهوه غلیظ برام بیار آقای نوری سرم داره میترکه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نوری آروم گفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اوخ اوخ اوخ از رنگ و روت معلومه چی شده ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اونجا چه خبره ؟ " با حرص مشتم رو سفت کردم که دوباره رساتر گفت " آقای نوری خانم فروزش همینجوریش هم دیر اومده شما بیشتر از این دیگه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وقتشو نگیر.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

احمق همش با طعنه و کنایه حرف میزد ؛ حالا تا خودِ شب میخواد تو این شرکت و بین بقیه کارمندها دوره بیفته و بگه فروزش دیر اومده کسی یک کلمه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هم باهاش حرف نزنه تا به کارهاش برسه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در اتاق روبیشتر باز کردم تا هر چه سریعتر از اتاقش بیرون برم ، نوری کمی کنار رفت تا راه برای عبورم باز بشه با حرص بیشعور کشداری گفتم که شک

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نداشتم نجومی هم شنید ، صدای ببخشید گفتن نوری پوزخند به لبم آورد و در رو محکم بستم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اوه اوه شک ندارم عسل دهنتو سرویس کرده آره ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیکویی با شوخی و مسخره اینو گفت و هِروکِر به قیافه عصبیم خندید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با حرص بهش نگاه کردم و گفتم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- زهرمار ... به خودت بخند میمون ... اول صبحی این بیشرف روزمو گند زد تو دیگه نخند که داغ اینو به تو میریزما ... میگه باید تا شب بمونی تو شرکت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

این همه حسابو جمع بزنی ...آخ دلم میخواست گلوشو بگیرم خفش کنم تا شبیه خروس قدقد کنه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیکویی در حالیکه با صدای بلند و از ته دل میخندید گفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- وای عسل به جون مامانم قیافت شبیه شخصیت این برنامه کودکا شده که از عصبانیت قرمز میشن و از تو سرو گوشاشون دود میاد بیرون.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

این اسکول هم داره منو مسخره میکنه ! داشتم از عصبانیت منفجر میشدم ، قدرت پتانسیلم در حدی بود که نیکویی رو مثل رخت بشورم و خیلی تمیز به

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بند آویزونش کنم ولی حیف که این پرونده قطور باید تا شب حاضر و آماده رو میز این میرغضب قرار میگرفت و فرصت تجزیه نیکویی رو نداشتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رفتم تو اتاق و تا خود شب بکوب رو حساب کتاب‌ها کار کردم ، حتی ناهارم رو ساعت سه بعدازظهر خوردم اون هم به زور غرغر کردن نوری که هر پنج

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دقیقه یک بار میومد و میگفت " بخور بابا آقای نجومی هی سفارش میکنه برو به فروزش بگو ناهارشو بخوره حالا بعد ادامه کارشو انجام بده "

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به مامان خبر داده بودم که امشب دیر میرم خونه، حس میکردم زمان زیادی رو پشت میزم گذروندم چون به طور مرموذی شرکت تو سکوت عجیبی به

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سر میبرد نمیدونم ساعت چند بود ، عادت به بستن ساعت مچی نداشتم ، کیفم رو از زیر میز بالا آوردم تا با چک کردن گوشیم بفهمم ساعت چنده که

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آقای میرغضب در اتاقم رو باز کرد و از لای در آروم پرسید :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- تموم نشد خانم فروزش؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با نفرت بهش نگاه کردم و با خستگیه زیادی گفتم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بله تازه تموم شد، میتونین بازم چک کنین اگه مشکلی داشت کاملش میکنم بعد میرم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کامل وارد اتاق شد و با پوزخند غلیظی به سمت میزم اومد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفهمیدم اون پوزخند مسخره ش برای چیه ؟ پرونده رو بستم و جلوش روی میز گذاشتم تا بعد از چک کردن اون پوزخندش رو جمع کنه و دهن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گشادش رو ببنده ... پوزخند به لب بهم نگاهی کرد و نگاه جزئی به صفحات و رقم کامل شده حساب ها انداخت و با لحن منظور داری گفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اگه مشکلی هم داشته باشن ظاهراً یه روز دیگه وقت میبرن، میدونین ساعت چنده ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عوضی جای تشکرش باز هم بهم تیکه انداخت ‌... بیشعور ... با نفرت و سریع گفتم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خیر.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از سریع و شاکی بودن جوابم ابرویی بالا داد و نیم نگاهی بهم انداخت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اگه ساعتو چک میکردی فکر کنم زودتر از این کاراتو پیش میبردی ! ساعت از ده شب گذشته خانم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اصلاً جا و مکان از یادم رفت من هیچوقت تا این موقع شب بیرون از خونه نبودم ،انقدر تو شوک ساعت بودم که با کف دست رو پیشونیم زدم و گفتم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- وای بیچاره مامانم الان کلی دلنگرونه ... خاک تو سرم کنن .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سریع گوشی رو از تو کیفم در آوردم چک کردم ۶ تا تماس بی پاسخ از خونه داشتم و ۳ تا تماس ناشناس تو همون ساعت‌، به شماره ناشناس نگاه کردم و

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به این فکر کردم که کیه و این وقت شب چه کار مهمی با من داشته که سه بار بهم زنگ زده ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- کسی به جز منو شما تو شرکت نیست.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سریع سرم رو بالا گرفتم و گفتم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- جان ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باز هم با ابروی بالا رفته نگاهم کرد ... از خستگی و فکر مامان و این تماس ناشناس و بیرون موندنم تا این موقع از شب اصلاً نا نداشتم بخاطر همین به

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قسمت گاگولیتم اضافه شده بود که تو این شرایط هاگیر واگیر و درهم من جونم رو پیش کش این اعلیحضرت میکردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خودش فهمید که زیاد حس خوبی ندارم که تا الان بیرون موندم و خیلی خیلی هم خسته م چون سریع پرونده رو بست و با کمی ملایمت گفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-درست شد خداروشکر مشکلی نداشته چون در غیر اینصورت دوباره فردا باید تا همین موقع تو شرکت میموندین ...‌ بیاین بریم من میرسونمتون.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با اخم غلیظی وسایلم رو تو کیف جادادم و گفتم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نه ممنون ... خودم با آژانس میرم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با سری بالا داده که انگار داره از افق به آدم نگاه میکنه کمی با سکوت نگاهم کرد و بعد خیلی دستوری و محکم گفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- با خونوادتون تماس بگیرین که بیشتر از این نگران نشن بکین که دارین راه میفتین ،تا من درارو قفل میکنم شما هم وسایلتون جمع کنین بیاین پایین.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از اتاقم بیرون رفت ، دندون هام رو از عصبانیت رو هم کلید کرده بودم و تموم خشم و عصبانیتم رو سر وسایل و جمع کردنشون به کار بردم اما همه چیز

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به جایی ختم شد که روی صندلی کنارش تو ماشین جا گرفتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به سمت خونمون ماشین رو به حرکت در آورد ، مرد مغرور و کم حرفی بنظر میومد البته در مورد هم نشینی غیر از محیط کاری ، چون تو شرکت خدا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نمیکرد مشکلی پیش بیاد، چنان عربده هایی میکشید که انگار همه ما خدمتکارهای این آقازاده خود شیفته هستیم ... تموم حرفهاش تو ماشین بیشتر در

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مورد اوضاع کاری و شرکت بود و البته چند تا سوال کوتاه در مورد خونواده و چه جوری فوت کردن بابام هم ازم پرسید که خیلی کوتاه جوابش رو دادم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گوشیم باز هم زنگ خورد تو دستم بود نگاهی به صفحه ش کردم همون شماره ناشناس بود ، احتمال میدادم یکی از فامیل یا از دوستام باشه که شماره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ش رو عوض کرده و کار مهمی باهام داره ،خیلی خونسرد و عادی آیکون تماس رو وصل کردم که صدای عصبیه مردی چشمهام رو از حد ممکن گشاد کرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و چهره م تو حالت بهت و تعجب غرق شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- معلوم هست کجایی الاغ ساعت یازده شبه این پیرزن بدبختو هم زاه به راه کردی ؟ کدوم گوری موندی تا الان ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صداش بیش از حد شبیه امیر سام پرو نبود ؟ به مامان پنجاه‌و دو ساله من میگفت پیرزن ؟ این شماره منو از کجا آورده ؟ اصلاً این‌ها به کنار اون تیکه اول

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

الاغ گفتنش با من بود ؟! آخ من یه حالی ازت بگیرم امیر سام یه الاغی نشونت بدم که هر وقت الاغ دیدی خودت شبیهشون عرعر کنی !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- مشکلی پیش اومده ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فکر کنم از عصبانیت شبیه کوه آتشفشان شده بودم که نجومی هم با تعجب این سوال رو ازم پرسید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نجومی میدونست من یه زن مجرد و طلاق گرفته م ،برای اینکه به تماس و رفتارم مشکوک نشه خیلی آروم و ملایم تو گوشی به امیر سام گفتم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
شما به این رمان چه امتیازی میدهید؟
نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید