نگار،زنی تنها با زندگی پر از فراز و نشیب،در جدال با بیماری مادرش پا به بیمارستانی می‌گذارد که مردی قدرتمند در آن حکمرانی می‌کند،مردی که بعدها بهترین و بدترین اتفاقاتِ زندگی‌ِ نگار را رقم خواهد زد.

ژانر : عاشقانه، اجتماعی

تخمین مدت زمان مطالعه : ۱۶ ساعت و ۱۷ دقیقه

مطالعه آنلاین دست‌های تو تصمیمم بود
نویسنده : نسرین

ژانر : #عاشقانه #اجتماعی

خلاصه:

نگار،زنی تنها با زندگی پر از فراز و نشیب،در جدال با بیماری مادرش پا به بیمارستانی می‌گذارد که مردی قدرتمند در آن حکمرانی می‌کند،مردی که بعدها بهترین و بدترین اتفاقاتِ زندگی‌ِ نگار را رقم خواهد زد.

کمرم به شدت درد می‌کرد و با حال اسفناکی،افتان و خیزان خودم رو به بیمارستان رسونده بودم.

منتظر آسانسور به دیوار سرد راهرو تکیه دادم و نفس عمیقی کشیدم.حالت تهوع داشتم از شدت درد و استفراغم تا ته حلقم اون ترشی زهرماریش بالا اومده بود و مزه دهنم را از چیزی که بود تلخ تر می‌کرد،جوری که با اکراه آب دهنم رو فرو می‌بردم.

پشت کمرم تیری کشید که باعث شد اخم هام رو در هم بکشم.

نفس هام تندتر از قبل شده بود و تمام تنم خیس از عرقی سرد که حس عذاب آوری مثل تب و لرز داشت.

ژاکتِ دست بافته ی توسی رنگم رو در آوردم.انداختمش روی کیف چپ و راستیم که بند زرشکی رنگش از روی شونه ام رو به سقوط بود و حس نجات دادنش رو اما توی دست های از سرما بی حس شده‌ام نمی‌دیدم.

—سلام خانم شاکری.

سرم رو بلند کردم.دونه های ریز و درشت عرق روی پیشونیم یخ کرده بود.از درون داغ بودم و از بیرون سردِ سرد.

دکتر پر طرفدار بیمارستان با اون ژستِ جذاب همیشگی‌اش،به منی که رنگ پریدگی و خشکی لب‌هام نشون از وخامت حالم داشت،سلام می‌کرد.

پشت دستم رو به پیشانی مرطوبم رسوندم و دونه های لغزانی که میونِ تارهای ابروهام خودشون رو گم می‌کردند،پاک کردم.

—سلام آقای دکتر،عصر بخیر.

و نگاهم رو از چشم های خوشرنگش گرفتم.

—عصر بخیر.

درِ آسانسور باز شد.با حالت جنتلمنانه ای ایستاد تا اول من سوار بشم.سعی در حفظ آبرو داشتم.به سختی تکیه ام رو از دیوار گرفتم.بخیه هایی که روی پهلوم نشسته بودند هنوز بعد از یک ماه و اندی درد می‌کرد و امروز بدتر از همیشه بودم.

صداش رو شنیدم.

—شما حالتون خوبه؟

صورتش رو نزدیکم آورده بود.نفس هاش عجیب بوی گرمی داشت،یه جور بوی دلپذیرِ خواب آور.

چیزی شبیه چشم هاش شاید،شکلاتی با رگه های کهربایی و عسلی،حتی نمی‌تونستم به درستی تشخیص بدم که چه رنگی دارن.

بغضم رو فرو خوردم و گفتم:

—بله،بله من خوبم.

چه خوبی اما،از نفس افتاده بودم.مادرم از طرف دکترها جواب شده بود و من برای عملی که سی به هفتاد بود کلیه ام رو زیر قیمت فروخته بودم.

—اما...

با مکث کوتاهی ادامه داد:

_رنگتون خیلی پریده.

—می‌دونم شما دکتر هستید اما من خوبم،چه انتظاری دارید،مادرم توی این وضعیت گیر افتاده و اونوقت شما از من لپ های گل انداخته و لب های سرخ آتشین می‌خواید؟

کمی خودش رو گرفت و اخم کرد.لحنم خیلی تند بود و صدای تحلیل رفته ی بی حالم عاقبت لرزید.

—من همچین منظوری نداشتم اما شما...

حرفش رو با همون تندی قطع کردم و گفتم:

—ممنون من خوبم،جای نگرانی نیست.

این چند وقت خیلی ضعیف شده بودم.درد به اعصابم چیره شده بود و چشم هام رو در کسری از ثانیه خیس می‌کرد.توانم رو گرفته بود و همیشه خدا عصبی بودم.

از این مرد هم حرصم می‌گرفت.منکر جذابیتش نمی‌شد بشم و اینکه خیلی دور و دست نیافتنی بود بیشتر اذیتم می‌کرد.اینکه هیچ چیز تو وجودِ بی عیبش به من شباهت نداشت تا بلکه بتونم این اجازه رو پیدا کنم تا برای خودم خیال های دخترانه ببافم و تو عالم خودم خوش باشم.

آسانسور طبقه اول ایستاد.تعدادی از انترن‌هایی که در این پنج شش ماه خوب همدیگرو شناخته بودیم از بس با همه‌شون درگیری پیدا کرده بودم که به مادرم رسیدگی کنند و چرا خوب به وظایفشون نمی‌رسن،داخل شدن.

یکی از اون ها که با دیدن دکتر تجلی خوشتیپ و خوشبوی کنارِ منه یه لا قبای رنگ و رو پریده ایستاده که لب‌هام رو بهم فشار می‌دادم از کمر درد،نفسم رو حبس کرده بودم از فشار استفراغ،

هول شد و آرنجش ضربه محکمی به شونه ‌ام زد که کمی جابه جا شدم و درد امونم رو برید و آخی گفتم.

—خانم شاکری،خانم شاکری چی شد؟

صدای ساها بود،همان دکتر تجلی افسانه ای.

هیچوقت نفهمیدم ساها دقیقا چه معنی میده.

بوی گرمش نزدیک‌ترم شده بود و نفس های منه از درد تا کمر خم شده سنگین و سنگین تر.

چطور می‌تونستم بگم از من فاصله بگیر،منه بیچاره طاقت اینهمه نزدیکیِ تو رو ندارم؟

—چیزی نیست.

و صاف ایستادم.

—چی شد یه دفعه؟

این مرد امروز چقدر نگران من می‌شد؟

موبایلم که زنگ خورد،دخترها به حرفش گرفتن و از وضعیت من کمی دورش کردن،همه طبقه دوم پیاده می‌شدیم.

شماره کیوان دلم رو زیر و رو کرد.با استرس جواب دادم:

—الو،کیوان.

الکی خندیدم،حتی لبخندم بوی درد می‌داد و اشک به چشمم میاورد.دلم می‌خواست بی محابا جیغ بزنم و گریه کنم بر این شکسته بالی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

—زهرمارِ کیوان،کدوم گوری رفتی دختره ی نفهم،حالا دیگه برای من کلیه فروشی می‌کنی؟دستم بهت برسه می‌کمشت نگار،بخدا که می‌کشمت،مگه تو بی صاحبی که سرخود از این کارها می‌کنی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

موبایلم رو دست به دست کردم.دوست نداشتم صدای فریاد های کیوان رو بشنون.مخصوصا دکتر تجلی که کنارِ من ایستاده بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سعی کردم با ملایمت جوابش رو بدم تا کمی آروم‌ تر بشه:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

—این کار لازم بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با تمام بی حوصلگی‌م خندیدم و گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_در ضمن برای تو نفروختم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرم رو به آینه پشت سرم تکیه دادم و چشم هام رو بستم.دلم خواب می‌خواست.فقط یک خواب راحت،همین.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باز هم داد کشید:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

—نخند،نخند لعنتی،نخند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و زد زیره گریه،مرد مهربان و همیشه همراه من زده بود زیره گریه و من خسته بودم،خیلی خسته.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کجای قصه بود اینجا؟اینهمه از پا افتادگی برای کدوم مرحله از زندگی‌ِ من بود؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

—کیوان چته؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشم هام رو باز کردم.تکیه ام رو از آینه گرفتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

—منه بیشرف،منه نامرد اگه پول داشتم تو کلیه‌ات رو نمی‌فروختی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اعصابش بهم ریخته بود.روحیه اش رو از دست داده بود و فقط فریاد می‌کشید.خوب درکش می‌کردم.این روزها حالِ همه ما همین بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

—کیوان میام خونه باهم حرف می‌زنیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

—کجا رفتی تو با اون حالت،می‌خوای خودت رو برای مادرت بکشی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از کوره در رفتم و گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

—می‌فهمی چی میگی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خودش هم پشیمون شد.عصبانی بود و نمی‌فهمید چی میگه.باز هم گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

—من حالم خوب نیست کیوان،بعدا زنگ می‌زنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و قطع کردم.رسیده بودیم به طبقه دوم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

انترن ها و آقایی که طبقه اول سوار سوار شده بود پیاده شدن،من اما عقب‌تر از بقیه ایستاده بودم،صبر کردم تا ساها پیاده بشه که در کمال ادب خودش رو کنار کشید و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_بفرمایید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهش کردم.لابد بقیه یا بهتره بگیم همه ی ریز و درشت بیمارستان شیفته همین وجنات فوق جنتلمنانه اش شده بودن دیگه،نه؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

—ممنون.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چیزی نگفت.نگاهمم نکرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بهتر؛سنگینی نگاهش زیاد بود و مطمئنا دلم رو بی قرار تر از چیزی که بود می‌کرد اینهمه جذابیت،همون بهتر که نگاهم نکنه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به سمت اتاق مادر می‌رفتم.باز هم کمرم تیری کشید.دستم رو آروم به دیوار زدم،خودم رو کنار کشیدم و روی صندلی نشستم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

—یادمه گفتید حالتون خوبه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ترسیده از حضور ناگهانیش کنارِ خودم سرم رو بالا گرفتم و گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

—آقای دکتر،ترسیدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

—این بود اون اطمینانی که می‌دادید؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کنارم نشست و لیوان آبی به سمتم گرفت و باز گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_من می‌فهمم حالتون خوب نیست،جاییتون رو جراحی کردید؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از سوالش ترسیدم.نمی‌خواستم کسی بفهمه،مخصوصا غریبه ها،مخصوصا این مرد،وای از پرستیژِ دخترکش این مرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

— آپاندیس.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

—کی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

—همین هفته.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهم می‌کرد.باور کرده بود؟فکر نمی‌کنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

—باید بخیتون رو ببینم،این رو بخورید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و لیوان آب رو بیشتر به سمتم گرفت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

—ممنون.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لیوان رو از دستش گرفتم و جرعه ای از آب رو نوشیدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سارا،یکی از انترن هایی که از قضا تحت نظر ساها آموزش می‌دید و یکی از خیل عظیم عشاقش هم بود نگاهمون می‌کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خجالت زده گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ممنون آقای دکتر اما احتیاجی به معاینه نیست.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

—من می‌دونم شما خانم قوی و محکمی هستید،بله هستید،درش شکی نیست،اما من هم دکترم،لطفا بذارید کارم رو انجام بدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

—ممنون اما باور کنید نمیشه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهم کرد.نمی‌تونستم بگم نه،اگر میدید هم میفهمید که بخیه به این بزرگی نمیتونه برای آپاندیس باشه،اون هم سمت چپ!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بلند شد و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

—کمکتون می‌کنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

—آقای دکتر شما چه اصراری دارید حتما من رو معاینه کنید؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

—آب رو نخوردید،باید مایعات زیاد مصرف کنید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کم کم داشت کلافم می‌کرد.حرف من انگار براش هیچ اهمیتی نداشت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

—بله خودم می‌دونم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هنوز ایستاده بود،نگاهش کردم،چرا نمی‌رفت؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

—شما چه اصراری دارید که من معاینتون نکنم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

—اصلا شما تخصصتون چیزه دیگست،فکر نمی‌کنم بتونید کمکم کنید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

—مطمئنید آپاندیستون رو عمل کردید؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرش رو کمی پایین گرفته بود و نگاهم می‌کرد.از زیر این نگاه نمی‌تونستم فرار کنم.نگاهم رو دزدیدم.خودم هم می‌دونستم یکم زیادی تعارف می‌کنم،اما چاره ای نداشتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

—من...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

—بلند شید لطفا.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اخم‌هاش رو در هم کشیده‌ بود.جدی تر شده بود و من انگار داشتم از هیبتش حساب می‌بردم.اصلا مگه می‌شد از این چشم ها و ابروهای در هم گره خورده حساب نبرد؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دوباره نگاهش کردم و گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

—یعنی من دارم به شما دروغ میگم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستِ پیش گرفتن شاید کمکی به من می‌کرد.تیری بود تو تاریکی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

—بنده همچین جسارتی نکردم،فقط لازم می‌بینم که معاینتون کنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

—ولی من احساس می‌کنم منظورتون همین بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

—شما همچین برداشتی دارید؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

این حسِ لطیفی که رخنه کرده بود توی صداش چی بود؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نمی‌دونم،شاید چیزی شبیه یک دلخوری ناباورانه که من حتی نمی‌تونستم تو این موقعیتِ بغرنج به اون فکر کنم،چه برسه به حلاجی و پیدا کردنِ علت وجودش.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

—بله،الآنم حالم خوبه،با...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و خواستم از جام بلند بشم که با جدیت گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

—اصلا می‌دونید چیه؟بله من احساس می‌کنم شما مشکلتون چیزه دیگست.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهش کردم.حالا با اخم های غلیظ تری نگاهم می‌کرد.دست و پام رو جمع کردم.انگار دست بردار نبود و قرار بود آبروریزی بشه تماشایی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

—من آپاندیسم رو عمل نکردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حالا رو به روش ایستاده بودم و به سنجاق کرواتش نگاه می‌کردم و قلبم بود که به‌سانِ پتک می‌کوبید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

—پس...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفس عمیقی کشید و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_به من نگاه کنید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهش کردم.از خجالت رو به مرگ بودم.من کم نسوخته بودم و مثل یک شمع قطره قطره آب نشده بودم توی این چند وقت،چرا باید حتی آبروی من پیش این مرد غریبه ی کمی زیاد از حد جذاب که خیلی هم سر همین جذابیت ازش خجالت می‌کشیدم می‌رفت؟ چرا زندگی انقدر سخت شده بود برای من.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

—پس...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

—من،خب،چیزه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهم می‌کرد و با وجودِ این نگاه مستبد شده ی مشکوک حرفی به ذهنم نمی‌رسید،جز گفتنِ حقیقت.زیر این نگاه شکلاتی رنگ مشکوکِ شبیه ناظم های مدرسه،حس کودک خطاکاری رو داشتم که سرِ همکلاسی اش رو شکسته.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

—شما چی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باز هم نگاهش کردم.اینبار خیره شدم به چشم هاش،خواستم حقیقت رو بگم که صدای آشنایی رو از پشت سرش شنیدم.سارا بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

—دکتر تجلی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ساها که از حس توبیخ و اعتراف گرفتن از من بیرون اومده بود با اخم،بدون اینکه نگاهش کنه گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_بله؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

—یه سوالی داشتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

—الآن کار مهم تری دارم.لطفا بفرمایید بعدا سوالتون رو بپرسید،شما هم بفرمائید داخل اتاقم،اونجا حرف می‌زنیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با من بود،تذکر آمیز نگاهم کرد.من هم از ترسش ماستم رو کیسه کردم.چقدر چهره مردونه ی با جذبه ای داشت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سارا گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اما دکتر.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چقد بی مزه رفتار می‌کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

—بفرمایید لطفا.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چاره داشت لگدی به من می‌زد که با زبون خوش به اتاقش برم و تیپایی هم به سارا که زودتر شرش رو کم کنه.ولی حیف که این کارها به پرستیژش نمی‌خورد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رو به سارا گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_شما هم بفرمایید سرِ کارتون.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کیفم رو روی شونه ام جا به جا کردم و به سمت اتاقش رفتم.انگار برام هیچ راهِ چاره و دست آویزی نمونده بود.در رو پشت سرم بست.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

—شما چی کار کردید؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لحنش خیلی بوی توبیخ داشت،مثلِ برادری که مچ خواهرش رو در حال نخ دادن به پسر همسایه گرفته!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

—من کار خاصی نکردم،فقط یکی از کلیه هام رو...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نتونستم حالا که دلم رو به دریا زده بودم حرفم رو ادامه بدم،چرا که صدای فریاد مانندش توی اتاق پیچید:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_چی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با دو سه قدم بلند خودش رو به من که نمی‌دونم چرا انقدر از واکنشش ترسیده بودم رسوند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_شما چی کار کردید؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

—من برای عمل مادرم به پولش احتیاج داشتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

—می‌تونستید از کسی کمک بخواهید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کم کم عصبانیتش جای خودش رو به استیصال می‌داد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

—پنجاه ملیون پول عمل رو از کی می‌گرفتم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و لحن ترسیده ی من مثل همیشه به قدرت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

—یه آدم خیر،یه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چقد این موضوع ناراحت کننده بود که دکتر تجلی رو هم اینطور کلافه کرده بود،حالا حقِ بیشتری به کیوان می‌دادم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

—من نمی‌خوام مادر به هیچ وجه چیزی بفهمه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

—ولی...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

—اگه بفهمه خیلی از دستتون ناراحت میشم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهم کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

—شما،شما خانم قدرتمندی هستید و بسیار بسیار فداکار،اینهمه از خودگذشتگی واقعا ستودنیه،خوش به حال کسی که...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفس عمیقی کشید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

—دوستش دارید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

متعجب نگاهش کردم.تلاقی نگاهش با نگاهم مثل وزیدن نسیمی گرم به چله های نحیف اقاقیا بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

—بفرمایید مادرتون منتظر هستن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به سمت در می‌رفتم که باز هم گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_از حالا به بعد اگه به پول احتیاج داشتید به من بگید،من هستم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برگشتم به سمتش.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

—شما؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

—من کسی رو می‌شناسم که کمکتون می‌کنه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

—بله،ممنون.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و از اتاقش بیرون اومدم.هنوز اون نسیم گرم و غبار اقاقیا رو حس می‌کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مادر منتظر نگاهم می‌کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

—اومدی،دیر کردی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

—ببخشید دیگه،خوبی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نشستم روی صندلی کنار تختش،با عشق و دلتنگی نگاهش کردم،ای کاش می‌تونستم به‌جای اون بمیرم،ای کاش.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

—خوبم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با همون لبخند نگاهم کرد.می‌فهمیدمش،دلتنگ بود و من چه بسا دلتنگ‌ تر.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستش رو بین دست‌هام گرفتم،آروم آروم نوازشش کردم.اگه می‌رفت،اگه از دستش می‌دادم،اون می‌رفت و چیزی از درد دلتنگی نمی‌فهمید و من،من بدون اون چه باید می‌کردم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

—دوست داری برات قصه بگم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با مهر نگاهش می‌کردم.توی چشم های خمارش،چشم های خمارِ زیبا ولی ناامیدش.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

—می‌خوام نگاهت کنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با لحن آروم و شعر گونه ای گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_دوست دارم نگات کنم، تا که بی حال بشم،تو ازم دل ببری،منم اغفال بشم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و آهسته خندیدم،فقط برای تلطیف فضا،وگرنه هیچ چیز تو این لحظه برای من درد آور تر از خندیدن نبود و مادر،نگاه بیمارش به من رنج می‌داد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

—رنگت پریده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفس عمیقی کشیدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

—حتما موقع دورمه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

—خسته ای،بگو خاله همتا امشب بیاد پیشم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

—چه خسته ای،خاله همتا هم بیاد من دلم طاقت نمی‌گیره خونه بمونم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باز هم لبخندی زد.دستش رو بالا آوردم و بوسیدم و روی چشم هام گذاشتم.کاش می‌تونستم انقدر گریه کنم و جیغ بزنم که از این حس خفگی کم بشه،اما حیف.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دکتر تجلی به همراه پرستار و انترن‌هایی که تحت نظارتش آموزش می‌دیدند وارد اتاق شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اصلا دلم نمی‌خواست فعلا باهاش رو در رو بشم،اما چاره ای نبود،اون یکی از پزشکان معالج مادر بود و باید وضعیتش رو چک می‌کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با لبخند کمرنگی گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_به به خانم شاکری قوی و سرحال،صبحتون بخیر.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کنار تخت ایستادم و توی دلم قربون صدقه ی عینک مطالعه ی ظریف و شیکش رفتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مادر با لبخندی که هنوز روی لب هاش بود جوابش رو داد.اینبار رو کرد به سمت من و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

—خانم شاکری کوچک،شما حالتون چطوره؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

—ممنون،خوبم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مادر گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_آقای دکتر من کی می‌تونم برم خونه،این دختر خسته شد بس که اومد و رفت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

—چرا به خودشون استراحت نمیدن؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

داخل پرونده مادر رو نگاه می‌کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مادر گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_نمی‌دونم والا،حرف من رو هم گوش نمیده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_من مشکلی ندارم مادر.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ساها خطاب به مادر گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_مجبورشون کنید برن استراحت کنن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مادر:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_فکر می‌کنید قبول می‌کنه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و با دلِ پری ادامه داد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_یه شب مثلا فرستادمش خونه،خواهرم اومد اینجا موند پیشم،این بچه تا خود صبح تو حیاط بیمارستان موند که نکنه من چیزی بخواهم و سختم باشه به خواهرم بگم،فردا شبشم سینه پهلو کرد و دور از جون داشت می‌مرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با خنده گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

—یه سرما خوردگی ساده بود عزیزم،اصلا فدای سرت،گیرمم که می‌مردم،فدای تار تارِ موهات.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مادر با اخم نگاهم کرد و اینبار با همون لبخند رو به ساها گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_حالا آقای دکتر،حال مادرم خوبه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با حالت خاصی نگاهم کرد و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_خوده شما چی،حالتون خوبه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پیش بقیه از این لحن گرمِ تا حدی نگران خجالت کشیدم،از این خیرگی نگاه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

—بله،من خوبم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رو به مادر گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_فردا عملتون انجام میشه،جراحتون هم دکتر شرفی هستن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باز هم به من نگاه کرد و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

—حالا که پول عمل جور شده دیگه دلیلی برای عقب انداختن وجود نداره.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به مادر گفته بودم پول عمل رو از شوهرخاله قرض کردم،هرچند شوهرخاله انقدر پولدار نبود اما خدا رو شکر با راست و دروغ سرهم کردن مادر باورش شده بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با نگرانی از ساها سوال می‌پرسید و من دلم جای دیگه ای رفته بود،شاید جایی حوالی فردا.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پشت در اتاق عمل نشسته بودم.خاله همتا گریه کنون رو به روم بود و کیوان،پسرخاله ی مهربانم قهر کرده با من به دیوار کنارم تکیه داده بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شوهر خاله هم کنار خاله و نسترن،دختر خاله‌ام هم چند ردیف اون طرف تر فس فس کنون جا خوش کرده بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به زمین خیره شده بودم.ذهنم خالی بود و به چیزی فکر نمی‌کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

احتمال زنده بیرون اومدنِ مادر از این اتاق فقط سی درصد بود و من بخاطرش کلیه ام رو فروخته بودم که حتی اگه ده درصد هم بود این احتمال من باز این کار رو می‌کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مادر راست می‌گفت.خیلی خسته بودم.انقدری که می‌تونستم روی همین نیمکت های فلزیِ روکشِ چرم خورده ی سالن انتظار دراز بکشم و بخوابم.بخوابم تا آخر دنیا،تا هرجایی که وقتی بیدار شدم مادر دمِ درِ خونه‌امون منتظرم باشه،از این مرحله های سخت رد شده باشیم و خونه بوی قرمه سبزی و شربت سکنجبین بده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وقتی پدر رفت من خیلی کم سن بودم،هیچ خاطره ای ندارم از زمان بودنش،وقتی که از دنیا رفت رو اما تا حدی به یاد دارم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدای عمه ملیحه هنوز بعد از چندین سال توی گوشم مونده که جیغ می‌زد و می‌گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_دستی دستی داداشم رفت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و من هیچوقت،حتی الآن معنی حرف های اون روزش رو نفهمیدم،ولی اگه اون موقع ها سن و سالِ الآنم رو داشتم،برای بودنِ پدر تلاش می‌کردم تا دستی دستی نمی‌رفت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شاید اگه زنده بود من مجبور نمی‌شدم انقدر زود ازدواج کنم که در آستانه بیست و شش سالگی خیانت ببینم و هر چیزی که هنوز یک سال هم از شروعش نگذشته بود رو به بادی که می‌وزید تا تمام شمع های روشن شده در مسیر آینده رو خاموش کنه بسپارم.صدای نگرانِ کیوان رو شنیدم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

—نگار،نگار خوبی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهش کردم.آشتی کرده بود یا هنوز قهر بود ولی من انقدر زار و نزار بودم که دلش به رحم اومده بود؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

—خوبم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

—دِ نیستی،خوب نیستی آخه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کلافه دستی توی موهای بلندش برد.عاشق موهاش بودم،حالت مواجِ قشنگی داشت.شبیه موهای ساها بود اما تیره تر.با یادآوریِ مردِ جذابِ این بیمارستان،لبخند خسته ای روی لب‌هام نشست.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

—پاشو بریم یه چیزی بخرم بخوری،داری خودت رو از پا در میاری،پاشو.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

—اشتها ندارم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

—یه لیوان آب بخور لااقل.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

—نمی‌خورم،نمی‌خواد،تشنم نیست.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نسترن کنارم نشست.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عطر خوشبوش زیر دماغم زد.نفس عمیقی کشیدم و سرم رو روی شونه های نحیفش گذاشتم که گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

—از صبح تا حالا یه لیوان آب هم نخوردی،تو الآن بدنت ضعیفه،باید...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

احساس حالت تهو کردم،بلند شدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کیوان گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_کجا؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

—حالم خوب نیست.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و به‌ سرعت قدم هام به سمت دستشوییِ توی راهروی قبلی که به اورژانس می‌رسید افزودم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کیوان و نسترن هم به دنبالم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در دستشویی رو هول دادم و داخل شدم.عق زدم.توی معده ام چیزی نبود،دریغ از یک قطره آب،فقط عق می‌زدم و ته حلقم درد می‌گرفت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نسترن دستم رو گرفت،تنم مثل بید می‌لرزید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

—بشین،بیا اینجا بشین.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کمکم کرد تا بشینم،چشم هام داغ شده بود از اشک.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نسترن گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

—کیوان برو یه چیزی بخر بدیم بخوره.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شونه هام رو ماساژ می‌داد.حالم خراب بود،انگار مرگم از دور می‌رسید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کیوان چند دقیقه بعد با آبمیوه و کیکی که حتی دیدنش هم حالم رو بهم می‌زد برگشت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

—نمی‌تونم بخورمش،حالم بهم می‌خوره.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کیوان گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_بخاطر گرسنگیه،بخور خوب میشی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نسترن:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_این یه تلقینه،بیا اول یه شکلات بخور.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

این انگار گزینه بهتری بود.جلد شکلات مغزدار رو باز کرد.شیرینی‌اش حالم رو بهتر می‌کرد،شکلات دوم و سوم رو هم خوردم.اشتهام کم کم باز می‌شد.کیک رو از دست کیوان گرفتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گاز زدم و با جرعه ای آبمیوه فرو دادمش که ناگهان حالم بهم خورد.عق زدم و دویدم به سمت دستشویی و اینبار ده برابر چند تا چیزی که خورده بودم رو برگردوندم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کیوان با نگرانی گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_چت شد یه دفعه؟بیا بریم یه سرم بزنیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و منو که دیگه حس مبارزه ای برام نمونده بود رو به سمت تریاژ بردن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرم وصل کرده روی تخت دراز کشیده بودم،شوهر خاله بیرون از اتاق با کیوان حرف می‌زد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به سمت آی سی یو می‌رفتم.خاله و شوهر خاله به همراه بچه ها رفته بودن و هر کاری که تونستن کردند اما نتونستن من رو با خودشان همراه کنند تا بلکه کمی استراحت کنم و بعد از دعوا و درگیری حسابی با کیوان و تا حدی نسترن که همه حواس ها رو به طرف ما جلب کرده بود،راهی خونه شدند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کیوان آخر سر داد کشید:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_انقدر اینجا بمون که تلف بشی و کف همین بیمارستان چالت کنیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از یادآوریش آهی کشیدم و سعی کردم فراموشش کنم.به سمت پذیرشِ آی سی یو می‌رفتم.ساها رو دیدم که با پرستارِ شیفت حرف می‌زد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_هر نیم ساعت وضعیتشون رو چک کنید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برگشتم به سمتش،اون هم به همراه دکتر شرفی توی اتاق عمل بود،پس حتما می‌دونست مادر حالش خوبه یا نه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صداش زدم،صدام انگار از ته چاه در می‌اومد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

—آقای دکتر.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرش که تو کاغذی بود که پرستار به دستش داده بود رو بلند کرد و نگاهش رو به من داد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من اما سرم رو پایین انداختم.از صبح به خودم توی آینه نگاهی ننداخته بودم،اما حدس اینکه چقدر داغون و نابسامان هستم،اصلا سخت نبود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سلام کردم.جوابم رو داد‌.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

—سلام.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

—می‌خواستم بدونم حال مادرم چطوره؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و سعی کردم همه چیز رو فاکتور بگیرم و نگاهش کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کاغذ رو به دست پرستار داد و دستش رو تو جیب شلوارش فرو برد و به من نزدیک تر شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

—فعلا بیهوش هستن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

—بیهوش چرا؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

—نگران نباشید،عمل سنگینی بوده،اصلا شاید تا فردا بهوش نیان،فعلا هم تو آی سی یو تحت نظر هستن تا بهوش بیان و بعد ریکاوری بشن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

—یعنی عادیه که انقدر بیهوش باشه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

—کاملا.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

—یعنی تا فردا بهوش میاد؟اصلا اگه فردا هم بهوش نیومد چی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

—شما نگران چی هستید؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

—اینکه بهوش نیاد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

—مادر شما اولین مریض ما نیستن خانم شاکری،دارید با اینهمه استرس خودتون رو آزار می‌دید،به نظر من باید می‌رفتید خونه و استراحت می‌کردید،من نمی‌دونم شما چرا الآن اینجا هستید؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

—من فکر می‌کردم مادر بهوش میاد و می‌تونم ببینمش.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و سرم رو با ناراحتی پایین انداختم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با احساسِ سنگینی نگاهش باز هم سرم رو بالا گرفتم که اینبار نگاهش رو شکار کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفس عمیقش رو رها کرد و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

—صورتتون،قرمز شده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

—چیزِ مهمی نیست.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ولی بود،کیوان به من سیلی زده بود و من فقط تونسته بودم ناباورانه نگاهش کنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

—باید باهاشون می‌رفتید خونه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پس می‌دونست این قرمزی بخاطر چیه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حتما خبر از دعوای پر شکوه من و کیوان وسط سالن تریاژ بیمارستان داشت که نگهبان اومد و با خشم و خشونت به حیاط فرستادمون.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بحث رو عوض کردم و گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

—نمیشه برم مادر رو ببینم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

—خیر.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از این خیر قاطع دلم گرفت،نمی‌دونم چرا ولی انتظار داشتم حداقل اون با من راه بیاد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با لجبازی گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

—از دکتر شرفی می‌خوام که بهم اجازه ملاقات بده،از اولش هم باید همین کار رو می‌کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و خواستم از کنارش بگذرم که خودش رو کشید به سمت چپ،درست سر راه من،کمی به سمتم خم شد و در حالی که جذبه نگاه قشنگش ذره ذره آبم می‌کرد گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_شما فکر می‌کنید تا من نخوام کسی بهتون اجازه ملاقات میده؟اصلا می‌تونه بده؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صورتش خیلی نزدیکم بود.قدم ازش تا حدی کوتاه تر بود،هرچند من قد کوتاه به حساب نمی‌اومدم،اما با این حال تفاوت قد داشتیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با خشم و دلخوری گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_نه خیر،حق با شماست،من یادم رفته بود که شما رئیس بخش هستید و پارتیتون خیلی کلفته،متاسفانه منم که هیچ پارتی ندارم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و باز هم خواستم از کنارش عبور کنم که اینبار با حرفش نگهم داشت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

—پارتی شما خوده من هستم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهش کردم.گیر کرده بودم تو شیش و بشِ حرفش که باز هم صداش رشته افکارم رو از هم گسست:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

—الآن موقع مناسبی برای ملاقات نیست،بذاریدش برای فردا،شما الآن همراه من میاید تا یه سرم بهتون بزنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اسم سرم تنم رو لرزوند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

—تازه سرم زدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

—اون برای ضعفتون بوده،این فرق می‌کنه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

—مثلا چه فرقی می‌کنه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخند کمرنگی زد و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_عرض می‌کنم،بفرمایید لطفا.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و به راه افتاد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

روی تختی که داخل اتاقش بود نشستم و آستینم رو بالا زدم و گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

—شما بلدید سرم بزنید؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

داشتم شوخی می‌کردم.چه اشکالی داشت،خسته شده بودم از بس پیش این مرد پرستیژ به جا آوردم،چیزی که اصلا کار من نبود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با کش مخصوص به سمتم آمد و نگاهم کرد.با لبخند عریضی گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_آخه نکه شما تخصصتون چیزه دیگه است،از اون جهت گفتم شاید بلد نباشید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و عاقبت خندیدم و باز هم گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

—ببخشید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کش رو دور دستم بست و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

—برای چی عذرخواهی می‌کنید؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

—خب شما ناراحت شدید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با تعجب نگاهم کرد و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

—چرا فکر کردید ناراحت شدم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کش رو سفت تر کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

—خب کاملا واضح بود که من دارم شوخی می‌کنم،ولی شما نخندیدید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

—من هم متوجه شدم که شوخی کردید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

—پس چرا نخندیدید؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

—چون به خنده های شما نگاه می‌کردم،قشنگ می‌خندید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و مستقیما به چشم هام نگاه کرد.شرم زده از این توجه فاحش،سرم رو به زیر انداختم و نفسم توی سینه حبس شد.آنژیوکت رو نزدیک دستم آورد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سوزنش که توی دستم رفت اخم کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

—رگتون خیلی نازکه،باید یکم تحمل کنید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صداش آروم شده بود و ملایم،صورتش نزدیکم بود و گرمی نفس هاش روی گونه های تبدارم می‌نشست.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چسب زد و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_لطفا دراز بکشید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

—نمیشه بشینم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

—نه،نه،ممکنه سرتون گیج بره.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خندیدم و گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

—مگه چی ریختید تو سرم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

—تقویت کننده،دراز بکشید لطفا.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و به سمت روشوییِ کوچک توی اتاق رفت و صدای شیر آب رو شنیدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دست هاش رو می‌شست که صداش رو باز هم شنیدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

—پسرخالتون...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهم کرد و ادامه داد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

—اون آقا پسرخالتون بودن دیگه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

—بله،چطور مگه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستمال کاغذی برداشت،روی صندلی های توی اتاق نشست،درست رو به روی من.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

—خیلی نگرانتون بودن،بیشتر از اینکه نگران مادرتون باشن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

—آره کیوان خیلی نگران منه،چون من زیاد مریض میشم،واسه همین حواسش خیلی بهم هست.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

—معلوم بود که بخاطر خودتون باهاتون دعوا کرد و حتی...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهش کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

—قرمزی صورتتون کمتر شده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

—تلافی این رو که حتما سرش در میارم،اصلا سابقه نداشته این اتفاق،خودش هم تعجب کرده بود که چطور به من سیلی زده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخندی زد و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_حتما خیلی اعصابش رو خورد کردید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

—هرچی،نباید که دست روم بلند کنه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

—پس حتما قهر می‌کنید؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

—قهر می کنم؟پدرش رو در میارم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخندِ عمیقش رو که دیدم تازه حواسم جمع شد که چی گفتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

—چیزه،خب یعنی من کلا خیلی بد قهرم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خنده‌‌ام گرفت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

—کیوان همیشه بهم میگه قهر که می‌کنی مثل زهرمار میشی از بس که تلخ و بدمزه ای.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

—پس با این حساب خیلی بد می‌شید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

—اصلا شما خانمی رو می‌شناسید که بد قهر نباشه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

—آره،مثلا مادرم و خواهر هام،اینجوری نیستن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
شما به این رمان چه امتیازی میدهید؟
نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.