آرشیدا یکتاهستم ملقب به آشی دختر سپهر یکتا یه برادر وخواهر بزرگ تر از خودمم دارم آرام خواهریم مزدوجه و برادرمم تو فرانسه درس میخونه منم خیر سرم پلیس شدم یه پسر عمو دارم اسمش آرمانه یا به قول خود‌م چغندر بی خواصیت کاملا باهاش لجم حتی از لج اون پلیس شدم وبا کلی زور وپارتی یه شبه سروان شدم حالا تو این وضع دایی جان یه عملیات میذاره که ...

ژانر : پلیسی، طنز، کلکلی

تخمین مدت زمان مطالعه : ۱ ساعت و ۲۶ دقیقه

مطالعه آنلاین عملیات با چاشنی شیطنت
نویسنده : طناز.پ

ژانر : #پلیسی #طنز #کلکلی

خلاصه :

آرشیدا یکتاهستم ملقب به آشی دختر سپهر یکتا یه برادر وخواهر بزرگ تر از خودمم دارم آرام خواهریم مزدوجه و برادرمم تو فرانسه درس میخونه منم خیر سرم پلیس شدم یه پسر عمو دارم اسمش آرمانه یا به قول خود‌م چغندر بی خواصیت کاملا باهاش لجم حتی از لج اون پلیس شدم وبا کلی زور وپارتی یه شبه سروان شدم حالا تو این وضع دایی جان یه عملیات میذاره که ...

بایه بسم الله وارد اداره شدم.

عاشق کارم هستم و وقتی که به اداره میام حس غریبی دارم. اداره مثل همیشه شلوغ بود. و متقاضی برای شکایت زیاد بود. یکی با سرشکسته آه و ناله می کرد یکی به دست و پا افتاده بود برای رضایت گرفتند و سرباز هایی که مشغول آروم کردن این افراد بودند. داشتم از پله ها بالا می رفتم و فکر می کردم که خب الان حتما به اتاق دایی باید برم که یه سرباز، جف پا وسط افکارم پرید.

سرباز: آهای خانوم این جامگه کاروان سراست که سرت رو انداختی مثل...استغفر الله

-ببخشیدا من سروان آرشیدا یکتا هستم خواهر زاده ی سرهنگ نادری

سرباز که لکنت گرفته بود گفت :بـ بفرمایید

بدون کوچک ترین توجه ای بهش از کنارش رد شدم وخودم رو به اتاق دایی رسوندم.

مثل همیشه بدون این که در بزنم به اتاق دایی رفتم.

-سلام، دایی جون من چطوره؟

دایی:باز تو مزه پروندی، برو برو خونتون ساکات رو جمع کن که یه عملیات توی فرانسه افتادی

-جــــــــــانم

دایی:بروخونه من امشب میام خونتون برات توضیح می دم.

-اطاعت قربان

سریع از اتاق دایی بیرون اومدم و سوار لکسوس سفیده ی جیگرم شدم و پیش به سوی خونه...

وارد حیاط ویلامون شدم وماشینم رو پارک کردم و به سمت خونه رفتم. تو این ساعت از روز کسی خونه نبود. هم مامان هم بابا هر دو شاغل هستند. مامان که پزشکِ و الان در بیمارستان شیفتش هست.

وبابا هم تو شرکتی که با عمو سپهر راه انداختند؛ سرش گرم هست.

برای همون پر سرو صدا وارد ویلا شدم.

-من از راه اومدم بایه گاو اومدم حالا بگو کجارفتی با این الاغ کجا رفتی...

مامان:چـرا انـــــــقدر زود اومدی؟

-هـه ترسیدم مامان یه اِهمی یه اوهومی

مامان: انقدر حرف نزن سرم رفت جواب من و بده

-اصلا تو چرا الان خونه ای؟

مامان:به تو چه اخه دختر

به نظر شما این مادره ماداریم؟

-وای مامان من گشـــنمه

مامان:ای کارد بخوره به اون شکمت اول بزار برسی بعد حرف غذا رو بزن...

بعد از خورد‌ن نهار به زور از ‌دست مامان ‌در رفتم تا ظرفارو نشورم، به اتاقم رفتم که دیدم گوشیم داره زنگ می خوره به صفحش نگاه کردم. کمند‌(‌دوستم) پشت خط بود. حوصلش رو نداشتم ولی اگرجواب نمی دادم می خواست تا صبح زنگ بزنه

_بنال

کمند:بی تربیت یه سلامی یه علیکی

_کمند اصلا حوصلت رو ندارم.

کمند:چته تو؟

_هیچی

کمند:باشه بابا نمی خواد من وبخوری من و هلن وهلنا می خوایم بریم پاتوق میای؟

_حالا ببینم چی می شه!

کمند:کوفت و ببینم چی می شه! اگه نیای باهات حرف نمی زنم.

شــــــپــــــلـــــق تلفن و قطع کرد. عوضی‌ همون موقع یه پیام از طرف کمند اومد که نوشته بود ساعت هفت تو پاتوق منتظرتیم. کلافه شده بودم.

گوشیم و پرت کردم رو میز عسلی و روی تخت نشستم. وبه فکر فرو رفتم و به اطرافم نگاه می کردم.

اتاقم نسبت به اتاقی که قبلا برای آرام بود واتاق آراد بزرگ تره،کاغذدیواری هایی با زمینه ی یاسی وگل های بنفش تخت سلطنتی که تاجش از جنس مخمل بودو تر کیبی از رنگ یاسی-بنفش کنار تختم وسط اتاق بود. طرف راست تخت یه پنجره ی سرتاسری بود که به یه تراس بزرگ باز می شد وروش یه پرده ی سفید ساده ویک والان بنفش می خورد یه لوستر خیلی ناز از سقف آویزون بود‌ روبروی تخت ،دوتا صندلی بنفش رو به رو ی هم بو‌د، وسطشون یه میز میز آرایش وکمدمم سفید بنفش بود ویه فرش برجسته به رنگ یاسی-بنفش وسط اتاق پهن بود. همان طور که به اتاقم و وسایل ها نگاه می کردم.چشمام سنگین شد و نفهمیدم که چطوری خوابم برد...

باصدای زنگ گوشیم از خواب بیدار شدم. هنوز گیج خواب بودم و

بدون این که حتی به صفحه ی گوشیم نگاهی بندازم باهمون صدای خواب آلودم جواب دادم.

من:الو

کمند:زهرمار و الو من به خانوم می گم بیا پاتوق خانوم خوابیده!

من:مگه ساعت چنده؟

کمند: شیش و نیمِ ها... اگه نیای نابودت می کنم.

من:اوه ترسیدم.

کمند:همین که گفتم.

شــــــــــپـــــلــــــق...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بازم این خر تلفن رو، روم قطع کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از جام بلند شدم و به سمت سرویس بهداشتیِ توی اتاقم رفتم. صورتم و شستم وبا حولم خشک کردم. از سرویس بهداشتی بیرون اومدم و روی صندلی میز آرایشم نشستم. به صورتم نگاه کردم... موهای طلایی و بور، چشمای آبی فیروزه ای که تیله ای بود و رگه های سبز وطوسی داشت که هر وقت لباس طوسی می پوشیدم طوسی می شد وهر وقت لباسای سبز می پوشیدم سبز می شد‌. پوستی سفید، لبایی که رنگشون قرمز بود واز بچگی حالت غنچه داشت. انگشتای دستم کشیده بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هم لاغر بودم هم قد بلند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه رژ نارنجی به لبم زدم با یه رژگونه ی آجری رنگ یه مانتو، شلوار، شال، کیف و کتونی ال استار طوسی رنگی پوشیدم که باعث شد چشمام طوسی بشه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

(می دونم تعجب کردین ولی یه همچین چشمایی وجود داره تحقیق کردم) سویچ ماشینم و برداشتم و از ویلا بیرون اومدم وسوار ماشینم شدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گاز دادم به سمت پاتوق که یه رستوران و کافی شاپ شیک بود...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ماشین و پارک کردم و وارد کافی شاپ شدم. با ورودم به کافی شاپ با چشم به دنبال بچه ها گشتم. این جا بهم آرامش می داد. مثل همیشه شلوغ بود و اکثرا دخترها و پسرها بودند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از دور کمند و دیدم و به سمت میز همیشگی رفتم و پشتش نشستم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-سلام

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کمند:زهرمار و سلام

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تااومدم حرف بزنم که صدای هلن اومد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هلن:سلام سلام. توروخدا دوباره عین سگ و گربه به جون هم نیوفتید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-به به هلن خانوم بی معرفت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هلن:به به آرشیدا خانوم بامعرفت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-هلنا کو؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کمند:پشت کوه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چقدر تو نمکدونی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کمند:په چی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هلنا:سلام رفیق رفقا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-سلام خانوم دندون پزشک

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همون موقع صدای دادی از اون طرف رستوران بلند شد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-انگاری دعواشده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از سر میز بلند شدم وخودم و رسوندم سمت کسایی که داشتن دعوامی کردند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-تمومش کنید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مرده:شما کی باشی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-فکر کن یه پلیس که می خواد نظم و برقرار کنه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مرده یه پوزخند زد وگفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مرده: منم باور کردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کارت شناساییم رونشونش دادم که گرخید وفلنگ و بست ماهم برگشتیم سر میزمون...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خب... خوش گذشت پاشین کاسه کوزتون و جمع کنید بریم خونه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کمند:خونه ی شما!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-مگه خو‌دتون خونه ندارید؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کمند:بی ذوق

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-همینی که هست

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همگی بلند شدیم واز رستوران خارج شدیم. هرکی سوار ماشینش شد وپیش به سوی خونه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در ویلا رو با ریموت باز کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد از این که ماشین رو پارک کردم؛ به سمت در ورودی رفتم و بازش کردم که، فکم خورد به پارکتای خونه"دهنت رو ببند الان مگس می ره توش"سلام وجدان جون گرام

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فقط این رو بگم که خوانواده ی داییم (همون دایی سرهنگم)با آیدین (پسر عمو سپهرداد که شوهر خواهرمه)اونجا بودند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-سلـــــــــــــام بر اهل فامیل

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان:کجاموندی تو؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اومدم دیگه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دایی:آرشیدا بیا اینجا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سریع رفتم کناردایی نشستم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بله دایی جون؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دایی:می خواستم درباره ی عملیات باهات حرف بزنم تو با آرمان قراره به این عملیات برید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-کدوم آرمان؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دایی:پسر عموت دیگه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

(آرمان و آیدین برادرن ویه خواهر به اسم ارغوان دارن)

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-دروغ می گی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دایی: نه راست می گم تازه این عملیات چون تو فرانسه ست. تو و آرمان اونجا تنها هستید، باید حتما عقد موقت کنید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نه دایی جون، تازه مامان اینا محاله بزارن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دایی:اجازت و هم واسه عملیات هم واسه عقد موقت گرفتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نــه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آخـه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چــرا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من!؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کل شب داشتم فکر می کردم که چیکار کنم با این چغندر بی خاصیت، بعد از بدرقه ی دایی اینا به اتاقم رفتم تا بخوابم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

(یک هفته بعد)

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان:آرشـــــیــــدا! زود باش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با حرص تو آینه به خودم نگاه کردم تا ببینم وضعیتم چطوره یه کت و دامن شیری پوشیدم باجوراب شلواری هم رنگش یه شال حریررو سرم انداختم وصندلای سفیدم رو پام کردم،چمدونم رو برداشتم. به طبقه پایین رفتم. که دیدم آرام وشوهر گرامش هم اونجابودند. بابا اومد چمدونم رو ازم گرفت وتو صندوق عقب گذاشت و پشت فرمان نشست. مامان کنارش من و آرام و آیدین هم صندلی عقب نشستیم. بعد از رسیدن ما عمو اینا هم رسیدن همگی با هم بالا رفتیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرمان:سلام ما واسه عقد وقت گرفته بودیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مرده:اسم وفامیل؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرمان:آرمان یکتا ،آرشیدا یکتا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مرده:بله بفرمایید رفتیم تو سالن برای عقد موقت...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دوشیزه ی مکرمه آرشیدا یکتاآیا وکیلم شمارو به عقد موقت آرمان یکتا در بیاورم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بــــــــــلـــــــه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همه دست زدن وتبریک گفتن حالا انگار واقعا عروسیمون بودا ! شیطونه می گه"شیطونه خیلی غلط می کنه"بله شما درست می فرمایید...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همه از محضر اومدیم بیرون من با کلی غرغر سوار بی ام و آرمان شدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرمانم بعد از گذاشتن چمدونم توی صندوق ماشینش، اومد نشست وهمگی رفتیم طرف فرودگاه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرمان:بفرمایید پایین مادمازل

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از ماشین پیاده شدم وداخل فرودگاه شدم که با دیدن قوم دایی (کارمندای اداره)دهنم مثل اسب آبی باز موند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دایی:سلام بر خواهر زاده ی عزیزم، هواپیماتون آمادس

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-مگه هواپیما خصوصیه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دایی:آره، یعنی ضایع شدن تا چه حد!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از مامان وبابا خدافظی کردم از عمو هم خدافظی کردم که رسید به زن عمو.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خدافظ زن عمو جون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زن عمو ساحل: خدا کنه سرتون به سنگ بخوره وتو واقعا عروس من بشی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-شاید آرمان سرش به سنگ بخوره سر من به سنگ نمی خوره!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زن عمو :از دست تو نیم وجبی،

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد از خدافظی از ننه بابای شوهرم رسیدم به آرامی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خدافظ گلم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرام:خدافط خلم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-لیاقت نداری که، یهو یکی پرید تو بغلم و شروع کرد بوس کردنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اهه ارغوان آبیاریم نکن که

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ارغوان:دارم خو‌د شیرینی می کنم، که برادرم و سالم بهم تحویل بدی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-برو بابا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرمان:بیا دیگه آرشیدا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اومدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با آرمان سوار هواپیما شخصی شدیم، من همون اول کل راه رو خوابیدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرمان : آرشیدا بلند شو دیگه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-جون عمت بزار بخوابم، خوا بم میاد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرمان:وا پاشو ببینم دختره ی سرتق

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-انقدر کنار گوش من مثل مگش وزوز نکن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرمان:باشه وزوز نمی کنم ولی رسیدیما

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-کجارسیدیم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرمان:یعنی واقعا خاک تو سرت دختر رسیدیم فرانسه،

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همین که گفت فرانسه مثل فنر از جام پریدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خدایی رسیدیم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرمان:نه دروغ گفتم بخندیم رسیدیم دیگه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باآرمان از هواپیما بیرون اومدیم، آرمان رفت چمدوناروتحویل بگیره منم رفتم سالن انتظار آقابیان

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرمان:بریم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بـــــــــریـم(باذوق گفتما)

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از فرو‌گاه اومدیم بیرون؛ آرمان به سمت یه ون مشکی رفت منم دنبالش در ون که باز شد از تعجب چشمام داشت از کاسه می زد بیرون چهارتا صندلی داشت که روبه روی هم بود ویه زن و مرد توش نشسته بود، من و آرمان هم سوارشدیم وماشین حرکت کرد آرمان که نگاه کنجکاوم و روی اون خانومه ومرده دیدگفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرمان:ایشون(به زنه اشاره کرد)ستاره خانوم هستن ومثل تو سروانن واین اقاهم شوهر ستاره خانوم سرگرد هستن؛ وقتی رسیدیم خونه برات درباره ی عملیات بیشتر توضیح می دم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرمان:رسیدیم پیاده شید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از ماشین پیاده شدیم، که با دیدن برج مغزم سوت کشید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-آرمانی اینجا چند طبقس مگه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرمان:بیست و پنج طبقه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-وماطبقه چند‌میم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرمان:طبقه ی بیست

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-جــــــــــــــــانم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرمان:چی شد؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-هـ هیچی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وای دد حالا چیکار کنم، چطوری برم تو اون اتاقک آهنی(آسانسور) این مرض لعنتی پدر من و در آورده ها

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرمان:آرشیدا چی شده چرا وایسادی؟مگه سوار نمی شی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چرا، چرا الان سوار می شم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با ترس ولرز رفتم تو آسانسور وچسبیدم به دیواره ی سرد اون اتاقک لعنتی وچشمام و بستم؛ تند تند نفس می کشیدم بعد از چند ثانیه که یه قرن گذشت آسانسور ایستاد از آسانسور پیاده شدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ویه نفس راحت کشیدم آرمان در واحدمون رو بازکرد واول خودش رفت تو مثلا خانومامقدم ترن مــــثلا!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعدش ستاره بعدش سامیار ودر آخرم من رفتم تو هنوزم دستو پاهام از ترس سست شده بودن. ولی با دیدن دکوراسیون خونه، آسانسورو ترسو فراموش کردم چیدمان آشپز خونه وپذیرایی سفید-طلایی بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سریع رفتم توی یه اتاق که با دیدنش دهنم چسبید به پارکتای اتاق، کل چیدمان سفید مشکی بود در کل خیـلی اتاق خوشگلی بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چمدونم و گزاشتم تو اتاق و اومدم بیرون که خوردم به یه چیز گرم و نرم سرم و آوردم بالاو... نه بابا خوردم به ............ خوردم به ستاره، کرم دارم دیگه خواستم یه کم جو بدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ستاره : وای ببخشاید ببخشید آشی جون ندیدمت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اخشال(اشکال)نداره عخشم(عشقم)

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دست ستاره روکشیدم وباهم رفتیم روی مبل ال سفید-طلایی جلویtv داد زدم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-آهای عمو ها، مگه نمی خواین درباره ی عملیات یه توضیح به ما بدین

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سامیار:چرا که نه، نشست بغل ستاره آرمان هم اومد کنار من نشست بی ادب شاید من نخوام پیشم بشینی آخه چغندر

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرمان:خوب این عملیات خیلی مهم و حیاطیه؛ ستاره وآرمان از قبل وارد گروه خلافکار ها شدن ماهم به عنوان بزرگ ترین سهام دار های ترکیه با اون ها مــثــلا شریک می شیم اسم من مرت واسم تو هم الیف، اینم کارت شناسایی تقلبیت منم یکی مثل همین و دارم سامیار هم اسمش کرمه ستاره هم اجه فقط خواهش می کنم سوتی نده شما کار خاصی انجام نمی دین آها داشت یادم می رفت، برای اطمینان بیشتر یه دونه تفنگ به هر کدومتون می دیم تادر مواقع ضروری ازش استفاده کنید دیگه مشکلی نیست؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نه ممنون، ستی (مخفف ستاره)پاشو بریم شام درست کنیم که این آقایون از گشنگی نمیرن ستاره تک خنده ای کرد وگفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ستاره:باشه بریم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با ستاره رفتیم تو آشپز خونه وشروع به درست کردن غذاکردیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پختن غذاتموم شد چه غذاییم شد بوش کل خونه رو گرفته بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_آهای آقایون بفرمایید سر میز غذاتون و بخورید، انقدر تو اینیستا ول نگردین

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سامیار:حالا از کجا می دونی اینیستاس شاید تلگرامه یه فیس بوک

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_تورو مطمئن نیستم ولی آرمان رو مطمئنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرمان:از کجا می دونی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-دیگه دیگه ماهم یه ترفند هایی داریم واسه خودمون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ستاره:اهههه بسه دیگه خیلی حرف می زنین بیاید غذاتون روبخورید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نشستیم سر میز وشروع کردیم به غذاخوردن، وسطای غذابود که آرمان گفت:آرشیدامی شه نمکدون و برام بیاری؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_باشه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ازجام بلند شدم و نمکدون و آوردم و دوباره نشستم ویه قاشق از برنجم خوردم، که احساس کردم تمام محتویات معدم داره میاد بالا سریع دویدم سمت سرویس بهداشتی وهرچی خورده بودم و بالا آوردم فکر کنم تاپیتزای هفته ی پیشم و هم بالا آوردم توری که دیگه فقط اوق می زدم وهیچی بالا نمی آوردم؛ حالم که بهتر شد از سرویس بهداشتی اومدم بیرون ستاره با نگرانی گفت :حالت خوبه آرشیدا؟نکنه مس...نه مبارکه الهی زیر سایه ی پدر مادرش بزرگ شه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جانم این الان چیچی گفت؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

می کشمت آرمان، باچشم براش خط نشون کشیدم تا بعدا حالیش کنم وایسا ببینم مگه اینا نمیدونن من و آرمان صوری ازدواج کردیم؟ ای تو روحت آرمان!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-من حالم خوبه ستی جان اون چیزیم که تو بهش فکر می کنی بهش فکر نکن چون نیست

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

غذا که کوفتم شد، رفتم توی اتاقم که با دیدن چمدون آرمان توی اتاقم داشتم از تعجب شاخ در می آوردم چمدون این اینجا چیکار می کنه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرمان:شاخات نزنه بیرون، منو تو مجبوریم توی یه اتاق بخوابیم چون ستاره وسامیار نمیدونن که ما ازدواجمون صوریه پس سوتی نده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اونوخت چرا بهشون نگفتی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرمان:چون دایی جون گفتن بهشون نگیم اکی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ولی گفته باشما من رو تخت می خوابم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرمان:اونوقت من کجا بخوابم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-کاناپرو برای یه هم چین مواقعی می زارن، تو اتاق دیگه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرمان:جهنمو ضرر باشه من روی کاناپه می خوابم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-آفرین پسره خوب

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یهو گوشیم زنگ خورد و قطع شد حتما کار اون کمنده بی کاره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرمان:گوشیت و عوض کردی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-په فکر کردی هنوز اون هواوی سفیدرو دارم نه خیرم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرمان:به پای گوشی منـکه نمی رسه گوشی من اپله گوشی تو ال جی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-به نظر من ال جی از اپلم بهتره، هالا دهنت و ببند خوابم میاد می خوام بکپم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بفرمایید بانو، رفتم روی تخت دراز کشیدم وبه سه نرسیده خوابم برد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با تابش نور شدید خورشید به صورتم چشمام و باز کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وبه سقف خیره شدم؛ اوف یعنی امروز قراره عملیات شروع بشه از جام بلند شدم که چشمم خورد به آرمان روی کاناپه مچاله شده بود. دروغ نگم یه ذره دلم براش سوخت، فقط یه ذره ها گفته باشم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پتو رو هم پس داده بود رفتم جلوش و پتو شو انداختم روش و نشستم رو زمین جلو ی صورتش وبهش زل زدم تو خواب شبیه پسر بچه‌های مظلوم می شه ولی وقتی بیداره تخس و لجباز و مغروره، مثل من برای همین همیشه مثل تام و جری به جون‌هم میفتیم اززمین بلند شدم و از اتاق اومدم بیرون ساعت هشت بود ودر تعجبم که چطوری صبح به این زودی بیدار شدم، رفتم توی آشپز خونه وچای سازو روشن کردم میزو چیدم چایی که دم کشید واسه همه یه لیوان چایی ریختم و رفتم توی اتاق آرمان از خواب بیدار بود وداشت گردنش و ماساژمی داد و اه و ناله می کرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چرا آه و ناله می کنی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرمان:به نظرت برای چی آه و ناله می کنم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وقتی کل شب روی کاناپه بخوابی همین می شه دیگه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خوب چیکار کنم، من که نمی تونم رو کاناپه بخوابم حالا هم انقدر نمی خواد غرغر کنی بیا صبحانه آمادس بیا بخوریم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

که قراره از امروز بریم سراغ اون خلاف کارا، با آرمان از اتاق اومدم بیرون که همون موقع ستاره و سامیارم از اتاقشون اومدن بیرون چهار نفری نشستیم سر میز و شروع کردیم به صبحانه خوردن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ستاره:خوب بریم آماده شیم، که از امروز کارمون‌شروع می شه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سریع رفتم توی اتاق و لباسم و بایه زیر سارافنی آستین سه ربعی مشکی وسارافن سفید مشکی و یه جوراب شلواری مشکی عوض کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

موهای لختمم تیغ ماهی بافتم آوردم روی شونه ی راستم و رهاش کردم، از اتاق رفتم بیرون تا آرمان هم لباسش و بپوشه یه سندل سفیدم پام‌کردم؛ چند دقیقه بعد آرمان وسامیار و ستاره هم اومدن ماشالا آرمان چه‌تیپی هم زده یه کت وشلوار سورمه ای پوشیده بود وزیرشم یه لباس مردونه ی سفید وکروات هم رنگ کت و شلوارش. چهار تایی از خونه اومدیم بیرون. که با دیدن آسانسور، نفسم تو سینه حبس شد حالا چیکار کنم ای خدا اینم خونه بود، که برامون اجاره کردن با قدم هایی لرزون وارد آسانسور شدم آرمان هم اومد کنارم وایساد بعد از این که ستاره و سامیار هم سوار شدن در آسانسور که بسته شد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سریع دست آرمان رو گرفتم و فشار دادم حالم اصلا خوب نبود وچشمام داشت سیاهی می رفت و نفسم جا نمی اومد کم کم پلکام افتاد رو هم ودیگه هیچی نفهمیدم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

"آرمان"

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وارد آسانسور شدیم من نمی دونم چرا این دختر تا آسانسورو می بینه رنگش مثل گچ دیوار می شه، حتما از آسانسور می ترسه دیگه اول رفتم وکنارش وایسادم که یهو یکی دست مو سفت گرفت وفشار آورد دست آرشیدا بود، انگاریه تیکه یخ تو دستم بود تو همین موقع یهو دیدم آرشیدا داره میفته زمین سریع گرفتمش.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ستاره:ای وای خدا مرگم بده چیشد؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نمیدونم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سامیار:بیاید ببریمش درمونگاه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آسانسورایستاد از آسانسور اومدم بیرون ودویدم طرف ماشینی که در اختیارم قرار داده بودن، ستاره نشست عقب منم آرشیدارو خوابوندم صندلی عقب وسرشو گذاشتم رو پای ستاره سامیارم نشست صندلی شاگرد منم سریع نشستمو گازدادم طرف درمانگاه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دکتر:نگران بیمار نباشید حالش خوبه شوک عصبی بهش وارد شده سرمش که تموم شه میتونید ببریدش.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ممنون دکتر زحمت کشیدین.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دکتر:وظیفه بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

"آرشیدا"

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشمام و که باز کردم، نور شدیدی چشمام و زد سریع دوباره چشمام و بستم همون موقع صدای در اومد وبعدصدای قدم های یکی چشمام و که تازه به نور عادت کرده بودرو باز کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرمان:حالت خوبه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-آ آره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرمان:چت شد برای چی حالت بد شد؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همینم مونده به این چغندر بگم، که فوبیا از فضای بسته دارم من حتی به مامان بابامم نگفتم چه برسه به این چغندر

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ هـ هیچی برای عملیات استرس داشتم الان حالم خوبه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرمان:مطمئنی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ آره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرمان:استرس نداره که دختر، آرمان اومد گردنش و یکم کج کنه که نالش در اومد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ چی شد؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرمان:اثرات خوابیدن رو کاناپس

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ اها

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرمان:آرشیدا بزار منم رو تخت بخوابم دیگه به خدا نمی تونم رو کاناپه بخوابم نمی خورمت که

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ نه نمی شه حرفشم نزن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرمان:خیلی بدی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ می دونم، نیاز به تکرار نبود که گلم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرمم تموم شد، از جام بلند شدم هنوزم سرم گیج می رفت برای همین آرمان زیر بغلم و گرفت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ نیازی به کمک ندارم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرمان:لجبازی نکن، با کمک آرمان سوار ماشین شدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرمان:خوب چون حال آرشیدا خوب نیست می ریم خونه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از ماشین اومدم بیرون و وارد لابی شدم چشمم روی در آسانسور خشک شد، ای خدا چیکار کنم من با این آسانسور تو همین فکرا بودم که یکی دستم و گرفت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

"آرمان"

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ترسو تو چشمای آرشیدا دیدم و حدسم به یقین تبدیل شد که از آسانسور می ترسه، رفتم جلو ودستش و گرفتم با تعجب به من نگاه می کرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نترس من پیشتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستشو گرفتم و بردم توآسانسور سامیار وستاره سوار شده بودن با بسته شدن در آسانسور چشمای آرشیدا هم بسته شدو دستش و که تو دستم بودو فشار داد دم گوشش گفتم:نترس الان می رسیم نفسای عمیق بکش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد از چند دقیقه در آسانسور باز شدسریع از آسانسور اومدیم بیرون. در واحدو باز کردم وبه آرشیدا کمک کردم، وبردمش توی اتاقمون دراز کشیدرو تخت وچشماش و بست وخوابید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

"آرشیدا"

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بااحساس بدن درد از خواب بیدار شدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نشستم رو تخت، هواتاریک شده بود وچراغ اتاق خاموش بود الان یه حمام باآب داغ می چسبید. حولم و برداشتم ورفتم تو حموم داخل اتاق، یه حموم یک ساعته حالم و بهتر کرد حولم و که یه تن پوش بود رو تنم کردم واز حموم اومدم بیرون.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اوف چقدرکیف داد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرمان:عافیت باشه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-سلامت باشـ...ببینم تو اینجا چیکار داری بـــــــرو بـــــیــرون ببینم زود،

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه لبخند شیطنت آمیز زد وگفت:نه من راحتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-من ناراحتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرمان:به من چه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دویدم طرفش و هلش دادم طرف در اتاق، ولی دریغ از یک میلی متر هرچی تقلاکردم اصلا تکون نخورد با یه تصمیم آنی یه قدمه فاصله ی بینمون و پرکردم، فاصله ی صورتم به صورتش یه وجب بیشتر نبود. ونفسای داغش می خورد تو صورتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-گفتم برو بیرون چغندر

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرمان:الان چغندرو نشونت می دم وایسافقط

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

‌باگفتن مگه مغز خر خوردم، فرار کردم اونم دنبالم دوید یهو نمیدونم چی شدکه پام گیر کرد به پایین تخت ومن افتادم رو تخت آرمانم که پشتم بود افتاد روم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه چند دقیقه به هم نگاه می کردیم که من به خودم اومدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-جات راحته دیگه کم و کسری نداری؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرمان:‌نه راحت راحتم، تو همین موقع بود که صدای ستاره از پشت در اومد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ستاره:آرمان تو قرار بود به آرشیدا بگی آماده شه بریم رستوران خودتم موندگار شدی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرمان:الان میایم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ستاره:اوکی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرمان از اتاق رفت بیرون، منم لباسم و با یه تاپ سفید که یه کت لی خواکستری آستین سه ربعی می خورد ویه شلوار لی خاکستری و یه کتونی آل استار سفید-خاکستری عوض کردم ومو های طلاییم و آزادانه ریختم دورم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وگوشیم و گذاشتم تو جیب شلوارم و از اتاق اومدم بیرون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-من آمادم بریم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرمان:بریم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد از چک کردن گاز، اومدم از در واحد بیرون که با دیدن آسانسور نفسم حبس شد سریع بادستای سردم دست آرمان و گرفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرمان:حالت خوبه آرشیدا چرا تو هروقت آسانسورو می بینی رنگت مثل کچ می شه؟از آسانسور می ترسی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فقط تونستم بگم: نـ نه نه خـ خوبم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرمان:نترس اصلا ترس نداره، من پیشتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باقدم های لرزون وارد آسانسور شدم بازوی آرمان رو محکم گرفتم وچشمام و بستم بعد از چند دقیقه در آسانسور باز شد خودم و پرت کردم بیرون ویه نفس راحت کشیدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

"آرمان"

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دختره ی سرتق معلوم نیست چه مرگشه که تاآسانسور

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و می بینه سفید می شه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرشیدا:خوب حالا کجا می ریم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سامیار:اول بریم رستوران شام بخوریم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ستاره:یعنی سرو ته شما مردارو بزنن، بازم شکم پرستین.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سامیار:اختیار دارین ستاره خانم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سه تایی سوار ماشین شدیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خوب خانومارسیدیم بفرمایید،

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همگی از ماشین پیاده شدم و وارد رستوران شدیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه میز چهار نفره انتخاب کردیم و وستاره وسامیار کنار هم من و هم کنار هم گارسون اومد وسفارشاتمون و گرفت؛ همه جوجه سفارش دادیم و منتظر شدیم تا غذامون و بیارن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ستاره:آرشیدا چند سالته؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرشیدا: بیست و سه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ستاره:اها من یک سال ازت بزرگ ترم بیست و چهار سالمه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرشیدا:واقعا؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ستاره:آره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

غذارو که آوردن تو سکوت خوردیم و بعد دوباره سوارماشین شدیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خوب کجابریم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرشیدا و ستاره همزمان گفتن:شهربازی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-مگه بچه اید اخه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرشیدا:از بچه هم بچه تر

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نچ نچ نچ نچ، ببین ما با کیا شدیم هشتاد میلیون جمعیت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرشیدا:آرمان جون نزار جوری بزنمت، که بشی دلیل پروتز دخترا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرمان:‌آرشیدا جان احساس می کنم شکرخوردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ماشین و روشن کردم و رفتیم سمت شهر بازی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

"آرشیدا‌"

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وقتی رسیدیم شهر بازی عین هو بچه های هفت ساله شده بودم، فکر کنم نصف بازی هارو سوارشدیم که دست بردار شدیم وبرگشتیم باید به آرمان بگم خونه رو عوض کنه نمی تونم، ماشین و نگه داشت سریع پیاده شدم وبه طرف آسانسور دویدم من باید بتونم به ابن بیماری غلبه کنم چهارتایی سوارآسانسور شدیم وبعد ازچند دقیقه در آسانسور باز شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حالم دوباره بد شده بود، آرمان درخونه رو بار کرد سریع به طرف اتاق رفتم ولباسم و با یه دست لباس خواب بلند که آستین کوتاه بود، عوض کردم ورفتم روتخت آرمان هم لباس راحتیاش و برداشت وتو حموم عوض کرد خواست بره رو کاناپه که با صدای خواب آلودگی گفتم:بیا رو تخت بخواب، ولی از اونور تخت نیای تو ناحیه یه من.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فقط فهمیدم که آرمان اومد روتخت من وبعدش دیگه نفهمیدم چی شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با احساس این که تو بغل کسیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشمام و باز کردم که ای دل غافل آرمان من و مثل عروسکش بغلش گرفته بود، اومدم از بغلش در بیام که محکم تر گرفتم حرصم گرفته بود به زور از بغلش اومدم بیرون. پسره ی الدنگ حتما باید کارش و تلافی کنم، حالا چیکار کنم اوم اها فهمیدم با دو رفتم طرف آشپز خونه، دره یخچال وباز کردم واون چیزی روکه می خواستم برداشتم یه پارچ بزرگ از آب یخ،چه شود به طرف اتاق رفتم وبالا سر آرمان ایستادم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وکل آب پارچ و خالی کردم روسر آرمان بیچاره فکر کنم سنکوب کرد. مثل فنر از جاش پرید و نعره زد"نعره چیه بیتربیت"توروخدا بیخیال وجدان جان

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نعره زد'می کشمت دختره ی سرتق، دو روز بهت خندیدم پررو شدی سریع فلنگ و بستم ودر رفتم اونم پشت سرم دویدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

طرف آشپز خونه ودر یخچال و باز کردم، یه برش کیک خامه ای تو یخچال بود اون و پرت کردم طرف آرمان که جری تر شد. وگفت:نابودت می کنم آرشیدا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-البته اگه دستت بهم برسه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همین جور داشتم می دویدم که پام به فرش گیرکرد، وافتادم زمین سرم خوردبه میز عسلی بدجوری دردداشتم همینجوری روزمین دراز کشیده بودم و ناله می کردم که آرمان گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دختره ی تخس این کارارو می کنی اینجوری می شی دیگه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-به جای این که بیای کمکم کنی هی ورور می کنی از رو زمین بلند شدم اون چغندر مثل مجسمه همونجا وایساده بود یعنی خاک توسرش، بااین احساس وطن دوستیش ای هم وطن تودیگه مثل آرمان نباش به هم وطنت کمک کن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-یه ذره کمک نکنی ها دستت چلاق می شه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرمان:ببند بابا حالاکه من و کله ی سحر بیدار کردی باید بریم واسه صبحانه خرید کنیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با به یاد آوردن آسانسور چشمام و بستم ویه نفس عمیق کشیدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-مـ من نمیام خـ خودت برو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرمان:بخاطر آسانسوره؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نـ نه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرمان:من که می دونم بخاطر آسانسوره، تواز آسانسور می ترسی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نه، نه، نه، نه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرمان:تامن ندونم مشکلت با آسانسور چیه تو اتاق زندونی می شی وبعد بازوم و گرفت وبرد طرف اتاق من و انداخت توی اتاق ودرو روم قفل کرد سریع به طرف در حجوم بردمو وبامشتام محکم به درکوبیدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-آ آرمان جون مـ من د دروباز کن حالـ لم خـ خوب نیست دیگه کم کم چشام سیاهی می رفت ونفسم بند می اومدافتادم روزمین، نفس نفس می زدم که آرمان در اتاق وباز کرد وبادیدن وضعیت من دوید طرف ومن وتو بغلش گرفت باسرعت به طرف در رفت وبعد از اون سراغ آسانسور

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-آ آسانسور نـ نه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وبعد پلکام افتاد رو هم وهیچی نفهمیدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

"آرمان"

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرش افتاد روی سینم وچشماش وبست، عذاب وجدان داشتم که انداختمش توی اتاق سریع سوار آسانسور شدم و بعد از ایستادن آسانسور ازش دویدم بیرون. آرشیدارو گذاشتم صندلی عقب و خودم هم نشستم وگاز دادم سمت بیمارستان، بعد از رسیدن پیاده شدم ودوباره آرشیدارو بغلم گرفتم وبردم داخل.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

"آرشیدا"

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشمام و که باز کردم، داخل یه اتاق سفید رنگ بودم ویک پرستار هم داشت آمپولی به سرومم تزریق می کرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-مـ من چم شده بود؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پرستار:فشار عصبی بهتون وارد شده بود مراقب خودتون باشید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد از گفتن این حرف رفت بیرون، به ثانیه نکشید که آرمان اومد تو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرمان:توچت شد موش کوچولو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یاد بچگیامون افتادم من از بچگی به ارمان می گفتم چغندر بی خاصیت اونم بهم می گفت موش کوچولو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خـ خوبم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرمان:خوبه، راستی تو برای چی حالت بد بود؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-هـ هیچی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرمان:چرا می خوای لجبازی کنی یه کلام بگو، چه مرگته دیگه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-هیچی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرمان:خیلی لجبازی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-آره آخه به تو کشیدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرمان:زبونتم نیش داره!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-په بپا نیش نخوری.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرمان:درازم که هست ماشالا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-آره بابا ده متره.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرمان با شیطنت گفت:من می دونم، چطوری کوتاهش کنم موش کوچولو.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد این که سرومم تموم شد با آرمان از بیمارستان اومدیم بیرون نمیدونم تا کی میخوام با وحشت سواروآسانسورشم، من حتی به مادرو پدر خودم نگفتم این مرض و دارم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بیام به آرمان بگم، عمرا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کلی پیش روان پزشک رفتم کلی دارو مصرف کردم ولی خوب بشونیستم تازه بد ترم شدم. سرچشمه ی فوبیایی که دارم از هفت سالگیه اون موقع یکی از دشمنای تجاری پدرم من و دزدید و یک ماه کامل من و توی یه اتاق زندانی کرد؛ از اون روز این مرض لعنتی افتاد توجونم وتا الان که بیست و سه سالمه هم راحتم نذاشته

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرمان:بریم خونه لباسات و عوض کن، چون ساعت یک بعد از ظهربا اون خلافکارا قرار داریم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه نگاه به تیپم انداختم یه شلوار جین مشکی یه تاپ سفید که روش یه کت آستین سه ربعی کوتاه می خورد که مضکی بود وجنسش لی بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-من تیپم خوبه نمی خواد بریم خونه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرمان:باشه پس مشکلی نیست،

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با آرمان سوارماشین شدیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرمان ماشین و روشن کرد وراه افتاد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرمان:از همین الان به بعد من مرتم، وتو هم الیف همسر من فهمیدی؟ سوتی ندیا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-می دونم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرمان:آفرین.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ــــــــــــــــــــــــــــــــ

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد از این که آرمان ماشین و پارک کرد با هم از ماشین پیاده شدیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرمان:تفنگت و بیار لازم می شه اونا خطرناکن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-باشه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با آرمان وارد رستوران شدیم، آرمان به سمت یه میز ده نفره رفت ومنم دنبالش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

(از الان به بعد تمام گفتگوها به زبان فرانسویه)

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرمان:سلام جناب ایلماز

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مرده که حالا فهمیدم فامیلیش ایلمازه گفت:سلام آقای یوروکهان(یکی از فامیلی های ترکیه ای) سلام بانوی زیبا.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ایش مردک چندش هیز چطوری هم نگاه می کنه، شیطونه می گه با ناخونام چشاتو از کاسه دربیارما!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-سلام آقای ایلماز

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ایلماز:جان.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وات با من بود؟باقیافه ای که مثل خنگولا شده بود، نگاهش می کردم فکر کنم فهمید که گفت:بهم بگید جان با اسمم راحت ترم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

این الان چه زود پسر خاله شد بی تربیت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دوتایی با آرمان کنار هم نشستیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حوصلم سر رفته بود، در حدتیم ملی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرمان با اونادرباره ی شرکت خیالی ما صحبت می کرد منم هیچی از حرفاشون نمی فهمیدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گه گاهی برای اینکه نگن این زنه چقدر خنگه، سرم و تکون می دادم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چون می دونستم زبونم وابشه دیگه بسته نمی شه وکلی هم سوتی می دم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آروم جوری که فقط آرمان بشنوه به فارسی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گفتم:پس ستاره وسامیار کجاموندن؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرمان:چمیدونم، شاید مشکلی براشون پیش اومده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ارمان جون عمت که می شه عمم بیا بریم حوصلم بد سررفته

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرمان:خوب من چیکارکنم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بریم خــــــــــونــه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرمان:الان کارمون تموم می شه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه کم دیگه هم اونجا موندیم، ولی من دریغ از یه کلمه که فهمیده باشم ارمان ساز رفتن زد بالاخره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با ارمان سوار ماشین شدم وبه سمت خونه به راه افتادیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ارمانن:آرشیدا تو چرا از آسانسور می ترسی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-هـ هیچی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرمان:منم گوشام درازه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
شما به این رمان چه امتیازی میدهید؟
نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.