راجب به چهارتا دختر شیطون و کنجکاو به اسم فـاطمه،رز،شیما،هدی که علاقه ی زیادی دارن به احضارجن داشتن،که مشکلاتی برای اونا پیش میاد،که در اخر باعث میشه یک اتفاق ناگوار بیفته،رمان تکراری نیست و بر اساس واقعیته و تک تک اتفاقات برای چند نفر اتفاق افتاده بود که همه رو تو رمان نوشتم براتون

ژانر : طنز، کلکلی، ترسناک

تخمین مدت زمان مطالعه : ۴۵ دقیقه

مطالعه آنلاین دختران بی باک
نویسنده : فاطمه کرملاچعب

تعداد صفحات : 62

ژانر : ترسناک و طنز و کلکلی

دانلود رمان دختران بی باک

خلاصه رمان :

راجب به چهارتا دختر شیطون و کنجکاو به اسم فـاطمه،رز،شیما،هدی

که علاقه ی زیادی دارن به احضارجن داشتن،که مشکلاتی برای اونا پیش میاد،که در اخر باعث میشه یک اتفاق ناگوار بیفته،رمان تکراری نیست و بر اساس واقعیته و تک تک اتفاقات برای چند نفر اتفاق افتاده بود که همه رو تو رمان نوشتم براتون

ادامه رمان:

_رزا من میگم خری تو میگی نه

رزا_خر اجی باباته من چه میدونستم همچین میکنه

_اخه من به تو چی بگم هاااا چی بگم تو خودت میدونی چقدر منتظر این کتاب بودیم

رزا_اه بس کن من چه میدونستم اگه بش بگم برا احضار میخوایم پرتم میکنه بیرون اه اه دختری نچسب مانتوم خاکی شد چقدر وحشیه

_هه دختره زهرش ترکید تو میگی وحشیه،حالا کتاب رو چیکار کنیم

رزا_خودت برو کتاب رو بیار اه هرچی کار سخته میندازه گردنم

_اخه منگل دختره که منومیشناسه دختر خانم رستگاره

رزا_عهههه همون دوست مامانت

_نه پ دوست بقال سرکوچه

درحالی که داشتیم از نیمکت پارک بلند میشدیم و به سمت پاتوق خودمون حرکت میکردیم هر دو تو خیالمون غرق بودیم

رزا_وای دخترا رو الان خفه مون میکنن

_جمله بندیت اشتبِ خفه ات میکنن

رزا-خعلی نامردی

_تقصیر خودته

نمای کافی شاپ از بیرون شیشه ایی بود و میتونستی داخل رو ببینی شیما و هدی نشسته بودن و حرف میزدن حتما درباره کتاب حرف میزدن ای انشالله نفله اش کنن این رزا هـــی خداااااا من اون کتاب رو میخوام،رفتیم داخل و نشستیم پیش دخترا

_سلام دخترا

بی توجه به من با ذوق و شوق به رزا نگاه میکنن ،رزا خندید و گفت تموم شدم خوشکل ندیدین

هدی_نه عشقم هر روز تو اینه میبینم کتابو بده

شیما_بدش دیه زود باش

رزا خندید و کتاب در اورد و من چشمام شدن اندازه میز گردی دورش نشستیم،مثل وحشیا پریدم رو کتاب و نگاش کردم

شیما_اه وحشی چرا همچین میکنی بدش ببینم بعدشم گرفتشو با دخترا شروع کردن نگا کردنش منم از شوک اومدم بیرون یه چشم غره به رزا رفتم که به من گفته بود کتاب رو نتونست بیاره و زل زدم به کتاب هـــی جان کتاب همه چیز درمورد جن و احضار آن ،هیچکس کتاب رو باز نمیکرد و فقط با ذوق نگاش میکردیم

جلد کتاب قهوه ایی رنگ بود و حسابی هم سنگین بود ،خلاصه هدی رفت پول بستنیا رو که قبل اومدنمون خورده بودن حساب کرد و رفتیم خونه ما تو اتاقم رو قالیچه ایی که وسط اتاقم بود نشستیم و کتاب رو گذاشتیم جلو مون البته من و هدی جفت هم نشسته بودیم و شیما و هدی رو به رومون کتاب رو باز کردیم وشروع کردیم ورق زدن و به عکساش نگاه میکردیم البته بگم ها کتاب+۱۸ بود ما هم ۱۶سالمون هست دقیقا از ۱۴سالگی دنبال جن اینا بودیم خب همش هم تمرین اینا بود و کتاب میگرفتیم و میخوندیم و تو نت هم همش دنبال این چیزا بود هرچند خیلیا معتقد بودن حرامه و خطرناک ولی ما فقط فکرمون سمت جنه،وتوجهی به حرف بقیه نداشتیم، کتاب رو گذاشتیم کنار

-بچه ها باید بیخیال صفحه بشیم

شیما_اااه چرا عاخه من خیلی دوست دارم امتحانش کنم

هدی_اره بابا میدونی از کی دنبالشیم

رزا_هه همچین میگی انگار گیرش اوردیم

هدی_ول کن باوا هی تو ضد حال بزن

شیما_حالا چرا بیخیال شیم؟

_به دو دلیل، یک گیرش نمیاریم،دو خیلی خیلی خطرناکه

رزا_از چه نظر خطرناکه اخه

_خب من مسئول تحقیق درباره ی اون تخته بودم میدونم چقدر خطرناکه البته امروز فهمیدم ها

هدی_اولا صفحه نه تخته،دوما خطرش چیه اخه

_صفحه یا تخته یکیه،راستی اسمش وی یا هست،هرکی این کار رو کرده پشیمون شده خیلی هم قصه اش طولانیه ولی حتی مدیوم هایی که استفاده کردن هم پشیمون شدن

رزا_نه باباااا،چرا اخه

شیما_پس بیخیالش دیگه دخترا حتما دلیلی داره و گرنه فاطی خودش خیلی دوست داشت امتحانش کنه مگهـ نه فاطی؟

_اره خب

هدی_ای بابا حالا چیکار کنیم

چشمک زدم و گفتم_یه راه دیه هس عشقولیا

شیما_ قیافه اینا رو ببین دارن از ذوق جوون مرگ میشن زود بگو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_احم احم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رزا_بنال دیگه اه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چپ چپ نگاش کردم و جدی گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_یه وسیله دیگه هست امروز تو سایت داخل بخش نظرات یکی گفته بود که انجام داده و جواب گرفته و کاملا بی خطره،فقط وسایلش رو باید بیاریم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هدی_حالا وسایلش چی هست

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_یه شیشه ی تخت مربعی یکم بزرگ باشه مثلا ۲۰سانت در ۲۰سانت یه ماژیک یه نعلبکی و ماژیک که فقط شیشه رو نداریم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رزا_الان به مهناز(خواهرش) زنگ میزنم تو چهار راه نادریِ بهش میگم از شیشه بری بگیره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد گوشیشو در اورد و به مهناز زنگ زد و قرار شد عصر دوباره همه بیان خونمون و و اون شیشه رو هم بیارن.وای چه شود شب هم خونمون میمونن.خدا رو شکر خانوادشون تو این یه مورد گیر نمیدادن البته ما خیلی وقته دوستیم و یه سال دو سال نیست و خانوادهامون به ما اعتماد دارن برا همین هر چند مدت خونه یکی دیگه پلاسیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رفتم یه دوش گرفتم و خودمو انداختم رو تخت از خستگی نمیتونستم چشمام رو باز بزارم رو شکمم خوابیدم و پتو رو تا گردنم بالا کشیدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان_فاطـــی،فاطــــی بلندشو نهارت رو بخور

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا_این دخترت چقدر میخوابه، فاطــی بلند شو بیا نهارت رو بخور

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تو دلم گفتم خدایا چرا نمیزارن بخوابم اومدم دوباره بخوابم که باز صدام کردن بلند شدم و رفتم دست و صورتم رو شستم و و از اتاقم اومدم بیرون زود نهارمو خوردم دیگه خوابم پریده بود پریدم تو اتاقمو و در رو بستم و شیرجه پریدم رو تخت شارژ شارژ بودم ساعت ۲:۱۴دقیقه ی ظهره رفتم موهام رو شونه کردم و همونطور باز گذاشتم عاشق موهام بودم لباسام هم که پسرونه بودن از لباساس دخترونه زیاد خوشم نمیومد مخصوصا این صورتیا اه چقدر خل شدم دارم باخودم جلو اینه حرف میزنم اگه مامان ببینه میگه از بس دنبال جنی خل شدی خخخ مامانم میدونست درباره جن تحقیق میکنم اما از تمرین هام فقط از روح فکنی هام خبر داره که اونم وقتی خبردار شد به چیز خوردن افتادم و علکی بهش گفتم بیخیال شدم خب بگذریم رفتم تو نت و تا عصر داشتم درباره تخته وی یا میخوندم واقعا خوب شد که انجامش ندادیم خخخ.عصر ساعت حدود ۵:۳۰ رزا رسید خونشون یه خیابون اونور تر بود بدبخت نیم پز که نه کاملا پخته بود هوای اهواز هم افتضاح گرمِ خلاصه یکم بعدش هدی اومد و طبق معمول شیما هم نفر اخر رسید مامانم هم که رفته بود مغازه بابام هم بیرون بود داداشمم که از صبح بیرونه بیکاره دیگه خلاصه تنها بودیم خب همه خودمون رو یه جا انداخته بودیم یکی رو میز تحریر بود یکی رو صندلی میز تحریر یکی رو تخت یکی هم رو قالیچه و داشتیم میحرفیدیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شیما_دخترا امشب برنامه چیه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هدی به من اشاره کرد_از این بپرس

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رو به هدی گفتم_هووی این به درخت میگن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رزا_اه بگو دیه حوصلمون سر رفته

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شیما با لودگی گفت_گلم زیرشو کم کن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_دخترا خب امشب یه برنامه ی معرکه دارم براتون امشب که ساعت ۱۱بابا و مامانم راه میفتن برن مشهد اون داداشم هم ساعت ۱۲میاد خودشو میندازه بلانسبت خرس تا ساعت ۱،۲ ظهر میخوابه و ما میمونیم و اجنه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هدی_وای فاطی یعنی امشب احضار میزنیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همه با ذوق نگام میکردن خودمم از هیجان به زور نشسته بودم اخه اولین احضارمونه دوسال و خورده ایی فقط اطلاعات جمع میکردیم(البته فقط تابستونا) از رو میز تحریرم پریدم در حالی که قر میدادم گفتم اوورره اجیا هیچکس پایه ر*ق*ص نبود و فقط من عین منگلا وسط اتاق قر میدادم شیما که از ر*ق*ص متنفر بود رزا هم که معتقد بود ر*ق*ص خیلی مسخره اس و هدی هم که نوچ یه قر هم نمیداد البته میگفت بلد نیستم البته الله اعلم این همه چیزو لو نمیده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شیما_اه بیا بتمرگ بابا حالمونو به هم زدی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_خفه باوو یعنی تو خوشحال نیستی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شیما_چرا ولی مثل منگلا نمیرم قر بدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_منگل تویی نه من

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شیما_اره اصلا تو خیلی عاقلی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_اله عجقم خعلی عاقلم عسیسم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شیما که از اینجور حرف زدن بدش میومد افتاد دنبالم حالا من بدو شیما بدو تا اینکه خسته شدیم و نشستم البته شیما هم که جفتم نشسته بود یکی خوابوند پس گرنم که با سر رفتم تو سرامیکا (-_-) دوباره همه برگشتیم اتاقم همه تو گوشیامون غرق بودیم تا اینکه برا شام صدامون کردم البته داداشم هم اومده بود شام خوردیم و با مامان بابام خداحافظی کردیم تو دلم گفتم کاش یوسف(داداشم) رو هم میبردید اینجور راحت تر احضار میزدیم خخخ خلاصه بعدا که رفتن رفتیم تو اتاق و داداشم هم رفت اتاقش یکم بعد برام اس اومد بازش کردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یوسف_فاطی بیا اتاقم کارت دارم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اون که کار داره خودش میاد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یوسف_خیلی لوسی بیا دیه اجی ژوون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_باش خر شدم اومدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بلند شدم و رفتم اتاقش داشت موهاشو تو اینه حالت میداد بدون اینکه نگام کنه با لحنی که سعی در خر کردنم داشت گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یوسف_قلب داداش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ها باز چیه خر نمیشم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یوسف_عزیزم چرا همچین میکنی من که هنو چیزی نگفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_خب بگو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_خب فاطی جون من میرم بیرون فردا شب برمیگردم اگه کسی در زد و قیافه اش رو نمیشناسی باز نکن فقط اگه دوستات اومدن در رو باز کن برا همسایه ها هم باز نمیکنی به مامان بابا هم نمیگی من رفتم ها درا رو هم قفل میکنی جایی هم نمیری باشه گلم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_یوســـف خر خودتی با اون دوستای احمقت کجا باز میخوای بری بابا که گفته پیشم بمونی یه دختر تنها اینجا بمونه تو غیرت نداری بعدشم نمیگی دزدی چیزی بیاد منو بدزده ها

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_اه چقدر ور میزنی یه لحظه استپ کن بابا مغزمو خوی اه بعدشم (یه چشمک زد)فک نکنـم دختری که جن احضار کنه از دزد بمیترسه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عههه یا خود خدا این از کجا میدونه،به هرحال کم نیوردم و گفتم به تو مربوط نیس فقط برام پول بزار بعدشم تیغش زدم و ازش پول گرفتم و رف اه چقدر به نفعمون شد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خلاصه رفتم اتاق و به دخترا همه چیو گفتم و شب ساعت دوازده همه گرد نشسته بودیم و تنها روشنی اتاق دوتا شمع بود روی شیشه حروف فارسی رو کامل نوشتم و پایینشون بله یا خیر هم نوشتم و روی نعلبکی هم فلش کشیدم و گذاشتم رو شیشه و اماده نشسته بودیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستمو گذاشتم رو نعلبکی و گفتم آیا اینجا جن هست،نعلبکی تکون نخورد دوباره گفتم،ایا اینجا هیچ جنی وجود نداره، نعلبی تکون خورد و فلش بله رو نشون داد،با خوشحالی به هم دیگه نگاه میکردیم،هدی دستشو گذاشت رو نعلبکی و گفت،تو کافری یا مسلمان یکم گذشت دستشو برداشت اما تا دستش کنار نعلبکی شروع کرد به چرخیدن سمت حروف ها و تو ذهنم من کلمات رو به هم چسبوندم و گفتم دخترا دمش گرم مسلمونه دوباره با ذوق نگاهی به شیشه انداختیم شیما دستشو گذاشت رو نعلبکی و گفت، تو الان کجای خونه ایی و دستشو برداشت بعد رزا گفت تو حیاطه بعد سریع دستشو گذاشت رو نعلبکی و پرسید،یه نشونه بده،داشتیم نا امید میشدیم دوتا ضربه محکم به در خورد همه سه متر پریدیم و به در نگاه کردیم هیچکس نبود راستش یکم ترسیده بودیم اخه اولین بارمون بود دستمو گذاشتم رو نعلبکی و گفتم تو مذکری یا مونث با اشتیاق به شیشه و نعلبکی خیره بودیم بعد شیما گفت که مذکره هدی زود دستشو گذاشت رو نعلبکی و پرسید تو خوشکلی،همه خندمون گرفته بود دستشو برداشت گفتم،میگه فک نکنم اگه منو ببینید فکر کنید خوشکلم،همه ساکت شدیم و با یکم ترس گفتم اه ما امادگیشو نداریم یهو نیاد ببینیمش خل بشیم،هدی گفت،با این نمیشه شوخی کرد،رزا پرسید تو چه کمکی میتونی به ما بکنی،بعدش شیما خوند،میگه من کمکی به شما نمیکنم،رزا گفت خیلی بد اخلاقه ها،دستمو گذاشتم و پرسیدم الان در چه حالی،تند تند خوندم ،بچه ها میگه در حال کتک خوردنه،بعد بهم نگاه کردیم،شیما زود دستشو گذاشت و پرسید،چرا داری کتک میخوری،بعدش هدی خوند،میگه چون ارتباط با ما برای اونا حرامه و اون گیر افتاده و خانوادش به خاطر گ*ن*ا*هش دارن کتکش میزنن،با ترس دستمو گذاشتم و پرسیدم،متاسفیم اما چطور میشه ازادت کنیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعدخوندم، میگه من به خاطر اینکه به سوالات شما جواب دادم و گ*ن*ا*ه کبیره کردم دیگه مسلمان به حساب نمیام و کافرم و تنها راهش اینه که کسی رو بکشید،با ترس به هم خیره شدیم با تته پته گفتم،دخترا این چی میگه،شیما گفت اخه کی رو بکشیم،هدی کلافه شده بود،دستشو گذاشت و گفت،ما قاتل نیستیم و نمیتونیم کسی رو بکشیم،فوری رزا شروع به خوندن کرد،میگه که پس خانوادم دست به کار میشن و چراغ خود به خود روشن شد،همه حسابی ترسیده بودیم وقتی دیدیم اتفاق خاصی نیافتاد یکم اروم شدیم ولی دیگه هر سوالی میپرسیدیم طرف جواب نمیداد،حتی اسمشم بلد نبودیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شیما_فاطی بدو کتاب رو بیار تا کسی رو نکشتن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زود کتابو اوردم اما در کمال تعجب همه ورقه هاش خالی بود و دریغ از یک کلمه دیگه واقعا داشتم میترسیدم اون لعنتی هم جواب نمیداد هیچکاری نمیتونستیم بکنیم از همه جای خونه صدای خنده میومد باهم شروع کردیم به خوندن سوره هایی که اولشون قل بود صدای خندها رفت و بعد از یکم حرف برا همه مون رخت پهن کردم و پتو و بالش اوردم و همه رو زمین خوابیدیم و چراغو هم خاموش کردیم ،همه فکر میکردیم ماجرا تموم شده غافل از اینکه این تازه اول ماجراست.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هوا گرگ و میش بود هنوز که از سرما بیدار شدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هدی_وای تو این شرجی چرا اتاقت اینقدر سرده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_نمیدونم،تو هم بیداری

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شیما_منم بیدارم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_عه رزا فقط کپیده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رزا_بابا حتی یادم رفت اسمم رز هس دیگه نگید رزا بابا،منم بیدارم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_اینو تازه بیدار شده چقدر فک میزنه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شیما پتو رو رو سرش کشید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شیما_وای فاطی چرا اتاقت اینقدر سرده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یهو رزا با ترس سیخ سرجاش نشست

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_چی شده رز

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رزا_ وای دخترا شنیدین میگن جایی که ارواح هست سرده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هدی_هییییی یعنی اینجا روح هست

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شیما_وای خدایا،اخ ما که روح احضار نکردیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعدش باهم گفتیم_جن احضار کردیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همه مثل فنر از جا پریدیم و همه جا رو نگاه میکردیم بعد حمله کردیم سمت شیشه یه کاغذ روش بود رزا سریع برداشتش و خوند

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رزا_وای نوشته اول بازیه خودتون خواستید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شیما بلند شد و کتاب رو گرفت دستش با استرس گفت وای هنوز صفحه ها سفیده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_اخه چطور

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با یه خیز کتاب رو از دستش قاپیدم و شروع کردم صفحه به صفحه تند تند جلو رفتن یهو هدی دستشو گذاشت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_اینو رد کردی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد چند صفحه چند صفحه ی قبلی رو در اورد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_وای خدا ببینید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شیما_نوشته خودتون خواستید،این اول بازیه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هدی_سریع دستشو گذاشت رو نعلبکی و گفت،خواهش میکنم ازت بگو منظورت کدوم بازیه مگه ما چیکار کردیم،بعدش خوند،میگه همون بازی که شما شروع کردید،شما لعنتیا منو اسیر کردید بعدش صدای یه فریاد از پشت سرمون باعث شد دومتر بپریم هوا با ترس برگشتیم پشت سرمون اما هیچکس نبود دستمو گذاشتم رو قل*ب*م بعد داد زدم لعـنتی،خدا لعنتت کنه،یهو اینه ی اتاقم شکست و ریخت رو میز همه بلند شدیم ،هدی دخترا بلند شید بریم خونه ما اینجا جای موندن نیست،سریع اماده شدیم زود گوشیمو انداختم تو کیفم و همه پریدیم بیرون با هول همه درها رو قفل کردم و از خونه زدیم بیرون تا سر خیابون داشتیم میدویدیم،هدی سریع گوشیشو در اورد گفت،اه ساعت ۶:۱۶کدوم گوری بریم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_بریم پارک بهتر از اینه که تو خیابون بشینیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رفتیم و تو پارک نشستیم منو شیما جفت هم نشستیم و هدی و رزا رو به رومون،هنوز قل*ب*م تند تند میزد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هدی_اه قرار نبود اینجور بشه ما که دعای لازم رو خوندیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شیما_اره،البته اون فقط رو جن های عادی اثر داره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رزا_یعنی چی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شیما_فهمیدنش زیاد سخت نیست

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_اه به نظرتون پس این چه موجودیه روح هم نمیتونه باشه،جن هم که با اون دعا هیچ غلطی نمتونه بکنه،پری هم نیست

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هدی_چقدر دور میری حتما طرف جن عادی نیست ولی مطمعنم که ساخور هم نیست

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_اه خدا نکنه مارو چه به ساخور(رییس یک طاییفه بزرگ اجنه)

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همه تو فکر بودیم که با بشکن رز از جا پریدیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رزا_گرفتم،حتما طرف بچه شه یا یکی که پیش ساخور کار میکنه،یا شاید هم یه مدیوم باشه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_مگه جن ها هم مدیوم دارن،خنده داره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شیما_خنگول صد در صد دارن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هدی_هرچی که باشه،باید بفهمیم طرف کیه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_چطوری اخه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هدی_‌خودمم نمیدونم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رزا_هی بچه ها کی باورش میشه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_رزا چی میگی من که بدبخت شدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شیما_چرا اخه مگه چی شده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_امروز داداشم برمیگرده خانوادمم چند روز دیگه اگه بفهمن چی میشه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هدی_اره فکر اینجاشو نکرده بودیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رزا_نا امید نشید حتما راهی هست

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شیما_اره بابا،این عالم دینی اینا که علکی نیستن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هدی_اره باید بهشون سر بزنیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_به نظرتون دعا نویس خوبه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شیما_اره چرا بد باشه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ساعت گوشیمو نگاه کردم از هفت و نیم گذشته بود،چه زود!یهو یه چیزی یادم اومد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_دخترا یه سوال برام پیش اومد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هدی_چی؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_اون یارو جنه چرا اولین بار که پرسیدیم کسی اونجا هست یا ن جواب نداد چرا بار دوم اونم با تاخیر جواب داد،در حالت عادی باید زود جواب میداد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شیما_اینم حرفیه هااا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رزا_خب دیگه بلند شید بریم خونه ما

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همه بلند شدیم و راه افتادیم سمت خونه ی رزا اینا تا رسیدیم در رو با کلید باز کرد کفشاشو هر کدوم یه گوشه انداخت و رفت داخل بعد درحالی که شالشو در میاورد رفت جلو کولر به ما که هنوز تو راه رو ایستاده بودیم نگاه کرد و گفت بیاید بابا،حتما مامانم رفته سالن بابامم سرکاره اجیام هم خوابن ماهم رفتیم داخل خودمو انداختم رو کاناپه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_رز بپر یه چی بیار دارم میمیرم از گشنگی رز_هــی مهمونا هم مهمونای قدیم یکم حیا داشتن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_مهمون چیه ما صاحب خونه ایم :-)

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رز_هی رو تو برم فاطی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهناز از اتاقش اومد بیرون از اتاقش و در حالی که موهاشو جمع میکرد گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهی_هی فاطی تو یکم خجالت بکش کسی نمیگه چرا بعدشم به دخترا سلام کرد مهناز ۱۹سالشه و من باهاش صمیمیم البته یه قول شیما من با همه صمیمیم خب دیگه من اینطوریم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_هوی مهی منم که هویج یه سلام کن نمیمیری

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهی_گیریم که سلام بعدش چی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_من جواب میدم علیک سلام جغجغه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهی در حالی که جیغ جیغ میکرد دنبالم میدوید و منم فرار میکردم تا اینکه بیخیالم شد یکم بعد رفتیم صبحونه خوردیم اون دوتا اجیای رز هم اومده بودن بعد از سلام و احوال پرسی شروع کردیم به خوردن و من خیلی تو فکر بودم یعنی کلا ماچهارتا تو فکر بودیم داشتم چایی ام رو بهم میزدم که حس کردم اگه قاشق رو ول کنم باز هم تکون میخوره انگار یه نیروی نامرئی داشت قاشق رو تکون میداد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زیر چشمی به بقیه نگاه کردم کسی حواسش یه من نبود اروم طوری که تابلو نباشه دستمو برداشتم وای خدا الان قل*ب*م میاد تو دهنم بلند شدم یه نگاه به قاشق کردم دیدم دیگه تکون نمیخوره بقیه با بهت به من نگاه میکردن دویدم سمت دستشویی و در و بستم از ترس حالم به هم خورده بود خیلی گرمم بود صورتمو شستم سعی کردم خودمو ریلکس نشون بدم در باز کردم و به بقیه که پشت در بودن لبخند زدم و گفتم ببخشید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رزا_چی شد فاطی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شیما_وای نکنه مریض شدی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هدی زود دستشو گذاشت رو پیشونیم و گفت_خدا رو شکر تب نداره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به خودم گفتم واقعا چقدر خوبه که همچنین دوست هایی دارم سه تاشونو ب*غ*ل کردم بعدم ب*و*سیدم بعد هم در حالی که سمت اتاق رزا میرفتم گفتم رزا من خیلی گرممه میرم یکی از پیرهنات رو بپوشم این پیرهنمم بوی عرق میده انگار بعد رفتم تو اتاق مانتوم رو اویزون کردم وبعد جلوی اینه پیرهنمو در اوردم با تعجب به خودم زل زدم جلوتر رفتم اب دهنمو قورت دادم روی بازوم کبود بود دقیقا ابی بود یجورایی ابی و بنفش دست زدم درد نداشت اما عجیب بود من که جایی نبودم اخه چطور اون لعنتی هم که به ما نزدیک نشد که حتی اگه از دور میخواست ما رو بزنه حس میکردیم ،دیگه مطمعن بودم با یه جن غیرعادی طرفیم سریع یکی از پیرهنای استین سه رب رو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رزا رو پوشیدم و رفتم بیرون و دخترا رو صدا کردم اومدن تو اتاق و من رفتم در رو بستم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همشون هنوز مانتو تنشون بود با اخم گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_زود همه مانتوتون رو در بیارید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مانتوهاشون رو در اوردن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_پیرهناتون رو هم در بیارید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هدی_دیونه برا چی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_بچه ها خواهش میکنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شیما_چیزی شده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_اره،زود پیرهناتون رو در بیارید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همه پیرهناشون رو در اوردن دقیقا همونجا که من زخم داشتم اونا هم زخم بودن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_خدا لعنتش کنه اخه چطور تونست،چرا ما حس نکردیم،دخترا اون یه جن عادی نیست

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رزا_چطور فهمیدی عادی نیست

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_همه با بازوهای چپتون نگاه کنین میفهمید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هدی_وای بسم الله الرحمان الرحیم این لعنتی چطور این کارو کرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شیما_زود لباس بپوشید باید بریم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_کجا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شیما_باید برگردیم خونتون اون وسایل و کتاب رو بیاریم زود باشید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همه زود اماده شدیم و زدیم بیرون خونه ما نزدیک بود و زود رسیدیم رفتیم داخل روبه روی در بسته ی اتاقم بودیم داشتیم خل میشدیم اخه صدای حرف میومد با اینکه صدا ضعیف بود و نمیفهمیدیم چی میگن در رو باز کردم صداها قطع نشد رزا با کمی ترس با پاش در رو هل داد در کامل باز شد چیزی داخل اتاق نبود صداها هم قطع شد سریع وسایل رو برداشتم و از اتاق زدیم بیرون دوباره همه درها رو قفل کردم و رفتیم بیرون ساعت نه رب کم صبح بود قرار شد بریم یه جای خلوت میترسیدیم بریم خونه ی رزا اونا هم تو دردسر بیفتن رفتیم پارک ملت از گرما پرنده پر نمیزد یه جا بین درختا که توی دید نبود زیر سایه ی دخترا نشستیم دقیقا دور تا دورمون درخت بود سریع همه چیز رو مرتب کردیم دستمو گذاشتم رو نعلبکی و گفتم، تو اسمت چیه،فک میکردیم جواب نمیده اما تند تند نوشته شد،اسمم رو نمیشه بگم،اه زرنگ تر از این حرفاس،رزا دستشو گذاشت و پرسید_نمیشه بدون قتل کسی ازادت کنیم،بعد شروع کرد به خوندن،نه مگر اینکه هدایت رو پیدا کنید،هدی گفت،هدایت دیگه خر کیه بعد دستشو گذاشت و پرسید هدایت کیه،بعدش خوندم،میگه هدایت یه جنه که شبیه انسانِ نمیتونم اطلاعات بیشتری بدم،شیما گفت،ولش کنید این دیونه رو سرکارمون میزاره معلوم نیس هدایت اهل کدوم قاره اس یا حداقل کدوم کشوراومدیم ازش یه سوال دیگه بپرسیم که یه چیز پرید وسط و جیغمون رفت هوا اه یه سنگ بود تقریبا بزرگ بود لعنتی این از کجا اومد تو روحت هدایت که تا اسمت اومد شیشه شکست لابد دفعه ی دیگه سرمون میشکنه شیما سنگ رو برداشت و با دقت نگاهش کرد و گفت دخترا این یه سنگ عادی نیست به نظرتون چیه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هدی سنگ رو از شیما گرفت و گفت_اه چرا اینقدر یخه بعدش من گرفتمش و با دقت نگاش کردم یه سنگ عادی فکر نکنم مثلثی باشه گفتم_دخترا چرا مثلثه رزا گرفتش و گفت _این هیچ مثل بقیه سنگا سنگین نیست تازه چرا مشکی مشکیهِ انگار ذغاله تاحالا همچین چیزی ندیدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هدی_شایدم از طرف دنیای ماورا باشه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شیما_چرت نگو هدی دنیای ماورا مال ارواح چه ربطی به جن داره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

درحالی که داشتم فکر میکردم گفتم_شاید هدایت فرستاده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رزا_اخه هدایت هم که جنه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_یعنی جنایی که خودشون رو شبیه انسان میکنن روح ندارن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شیما_من که تاحالا همچین سوالی برام پیش نیومده بود نمیدونم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_دخترا شب داداشم میاد چیکار کنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هدی_این پسرا فرصت طلبن بگو فعلا خوش بگذرونه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باشه به داداشم زنگ زدم اونم از خداش بود بمونه منم گفتم که خونه رزا میمونم چون رزا داداش نداره و مامانم اینا هم میشناسنش زود قبول کرد منم قطع کردماومدم راه برم که حس کردم یه چیز تو کفشمو در اوردم اه لعنتی سطح کفشم سفید بود و با خون نوشته شده بود امروز منتظر یه اتفاق باش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نه لعنتی دیگه حوصله ام داست سرمیرفت و اعصابم داغون بود کیفمو قاپیدن و رفتم تو پیاده رو شروع کردم پیاده روی دخترا دنبالم اومدن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رزا_کجا میری اخه دیونه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اومدم بگم دیونه عمته اما بیخیال شدم دلم واسه ی عمش سوخت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شیما_هــی فاطی به کجا چنین شتابان

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_میرم به سمت بیابان

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرمو برگردوندم دیدم هدی کیفا همه رو گرفته داره میدوه سمتمون بدبخت همیشه کیفامون رو مینداختیم پیشش میرفتیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هدی_وای وایسید دخترا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رزا_چی شده هدی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هدی_نفسم گرفت اینقدر دویدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_هدی جان یکم لاغر کن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هدی یه چشم غره ی اساسی بهم رفت که باعث شد همه نیششون باز شه،همه کیفاشون رو گرفتن و دوشادوش هم شروع کردیم راه رفتن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شیما_حالا کجا داریم میریم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_مسجد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رزا_عههه باوا بچه مثبت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_مرض،دارم میرم ببینم کسی رو میشناسن عالمی چیزی باشه،امروز تو کفشم با خون یه جمله نوشته بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هدی_هی خدا جنا هم جنای قدیم اینقدر وحشی نبودن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_بچه ها سنگ پیش کیه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رزا_تو کیفمه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رفتیم مسجد بخش زنانه حالا چون صبح بود و نزدیک ظهر بود یکم شلوغ بود برا نماز از الان اومده بودن حالا همه هم چادری فقط ما با مانتو کوتاه و ساپورت بودیم خخخخ راستش یکم خجالت کشیدیم ولی بعد بیخیال کفشامونو در اوردیم و رفتیم داخل دنبال این خانمه که مسئول جشن و مراسم اینا بود،میگشتیم تا اینکه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هدی_دخترا داره میاد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خانم محمدی_سلام دخترا خوش اومدین

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مارو میشناخت چون تو مدرسمون میومد جلسات نماز میگذاشت،یه جورایی هم همگی باهاش صمیمی بودیم،همه سلام کردیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

محمدی_خب،دخترا چه عجب اومدین اینجا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_راستش خانم کارتون داشتیم میشه بیاید یه گوشه اخه بعضیا دارن نگاه میکنن نمیخوایم کسی بشنوه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

محمدی_خب حالا بفرمایید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رزا_راستش ما دنبال یه عالم دینی هستیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

محمدی_چیزی شده دخترا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شیما_راستش چندتا سوال داشتیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

محمدی_خب عالم دینی کم هست،ولی پدربزرگم هست تقریبا میشه گفت عالم دینیه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هدی_میشه ادرسش رو بدین

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد از اینکه ادرسش رو گرفتیم و گفت که اسمش حاج محسن هست از مسجد زدیم بیرون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رزا_عهه این حاج محسن حتما سنش خیلی زیاده ها؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ههههه،اره دخترا فک کنم فسیله

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هدی_هی،بی ادبی نکن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_باش بابا تا نکشتیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خلاصه ساعت ۱۰:۵۶ بود که به ادرس رسیدیم،یه خونه ی ویلایی ساده که معلوم بود معماریش قدیمیه،خلاصه در زدیم تا اینکه یه پسری حدود ۲۲،۲۱در رو باز کرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پسره_بفرمایید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ببخشید حاج محسن هستن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_بله شما با ایشون کاری دارید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پ ن پ اومدیم بگیم اگه دارید خوش به حالتون ما نداریم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شیما_بله،هستن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پسره_بله بفرمایید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خلاصه راه افتادیم پشت پسره و از حیاط گذشتیم و رفتیم توی پذیرایی نشستیم،یه پیرمرد حدود ۶۵،۷۰ نشسته بود البته زیاد پیر به نظر نمیومد،داشت قران میخوند تا اینکه قران رو بست

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حاجی_سلام،خوش اومدید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_سلام،ببخشید مزاحم شدیم ما دنبال عالم دینی میگشتیم،که شما رو معرفی کردن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حاجی_خب،در خدمتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_راستش ما،چطور بگم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حاجی_راحت باش دخترم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ما یه جورایی با موجودات ماورا ارتباط برقرار کردیم و الان برامون یه مشکل پیش اومده یه جن پیش ما یعنی فک کنم تو اتاقم اسیر شده و میگه تا یکی رو نکشیم نمیتونه ازاد بشه اگه هم ما دست به کار نشیم خانوادش دست به کار میشن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حاجی_شما میدونید اون چه نوع جنه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_نه هرچی پرسیدیم چیزی نگفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حاجی_چیز خاصی به شما نگفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شیما_چرا اون گفت که هدایت رو پیدا کنیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رزا_تازه یه سنگ هم اومد و شیشه ی رابطمون رو شکست منظورم وسیله ایی هست که جای صفحه ازش استفاده میکردیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد هم سنگ رو گذاشت جلوی حاجی،حاجی با تعجب به سنگ نگاه کرد،من یه ببخشید گفتم و سنگ رو برداشتم و با تعجب به اشکالی که روی سنگ بود خیره شدم و گفتم،این اشکال قبلا روی سنگ نبود،بعد دوباره گذاشتم جلو حاجی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حاجی_برای اینکه مطمعن این جن همونیه که تو فکرمه یا ن بگید دیگه چیکار کرده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هدی_بدون اینکه ما بفهمیم بازوهامون کبود شده بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_والبته همون زمان که اسیر شد داد و فریاد میکرد و آینه ی اتاقم رو هم شکست

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رزا_درسته حتی وقتی رفتیم خونشون اون شیشه رو برداریم قبل از اینکه در رو بار کنیم صدای پچ پچ میومد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شیما_وحتی روی سطح کفش دوستم هم با خون جمله نوشته بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هدی_‌چند بار هم روی برگه نوشته بود این اوله بازیه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حاجی با چشم های متحیر نظاره گر ما بود و به حرفهامون گوش میداد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حاجی_شما درگیر بد کسی شدید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_یعنی چی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حاجی_فک کنم اون جن ذوبعه(رییس شیاطین و اجنه ی خبیث)یا بچه اش باشه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رزا_منظورتون ساخوره؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حاجی_من فقط به اسم ذوبعه میشناسمش،شاید ساخور اسم دومش باشه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حاجی گفت خودمون باید همه چی رو حل کنیم ما هم بعد از خداحافظی از اونجا زدیم بیرون دیگه نزدیک ۱۲ظهر بود شیما و هدی به خونه هاشون رفتن و منم با رز به خونشون رفتم،اونجا هم همش روی تخت رزا خوابیده بودم و فکر میکردم بعد از نهار هم برنامه همین بود،رزا هم خودشو کنارم انداخت و درحالی که مثل من دستاشو زیر سرش میذاشت به سقف نگاه میکرد گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رز_حالا چیکار کنیم فاطی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_نمیدونم خیلی گیجم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رز_به نظرت بدبخت شدیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_چرا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رز_‌اگه اون شیشه مثل صفحه کار کرده باشه و مرز بین ما و اجنه از بین رفته باشه چی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_نه رز،فکر نکنم وگرنه تا الان بدبخت شده بودیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رز_مگه نیستیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_فعلا نیستیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رز_چطور؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_رز اسم گروهمون یادت رفت بی باک یعنی نترس ما که نباید از جن بترسیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رز_اره،حق با توِ ما از اونا قویتریم جن از ما پاینتره ولی فاطی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_چیه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رز_اونا از همه قدرتشون استفاده میکنن درحالی که انسان نمیدونه چه قدرت های دیگه ایی داره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_به نظرت اگه از جنا بپرسیم میگن؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رز_فک نکنم یادت که نرفته اونا فقط از گذشته میدونن که اونم از ذهن ما میخونن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_اره،یادم رفته بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رز_حالا چیکار کنیم ۶روز دیگه خانوادت میان داداشتم میاد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_فقط باید فکرامونو رو هم بریزیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رز_کتاب دسته کیه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_شیما فک کنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رز_فاطی،باید جدی تحقیق کنیم و شوخی رو بزاریم کنار قرار نیس تو همین دفعه ی اول اینجور حیرون بمونیم و کاسه ی چه کنم چه کنم دستمون بگیریم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_تو میگی چیکار کنیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رز_به نظرم اون کتاب حتما راه حلی داشته

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_‌رز من یه فکری دارم ولی ریسکش خیلی بالاس

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رز_چی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ببین قاطی نمیکنی ها

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رز_بگو کنجکاو شدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_من میگم تو اهواز حتما یه دعا نویسی چیزی هس ولی یکم دوره البته نه تو شهرمون یکم دور تر یعنی شما خانوادتون میگید که خاله ام اومده پیشم و شما چند روز پیشم میمونید مجبوریم بریم دنبال جن گیری دعا نویسی چیزی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رز_بابا مگه جن تسخیرمون کرده که بریم جن گیر

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_نه ولی حتما میتونه کمکون کنه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رز_فاطی دیونه چندتا دختر ۱۶ساله راه بیفتن از این شهر به اون شهر دنبال جنگیر فکر نمیکنی شبا رو کجا بمونیم ها ها ها تو اصلا فکرشو کردی چی بخوریم چیکار کنیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_رز خواهش میکنم اروم باش ما داریم میریم تو ۱۷ سالگی بعدشم یکی کشته بشه بهتره یا اینکه ما دنبال راه حل بریم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با جمله ی اخرم دوتامون رفتیم تو فکر،میدونستم هدی پایه اس،فقط میمونه شیما که باید راضیش کنیم البته میدونیم خوشش میاد ولی خب سخته!!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خلاصه قرار شد عصر تا رزا به دخترا خبر بده من برم از خونه وسایلمو بیارم،که ای کاش نمیرفتم....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ساعت ۵عصر بود خونه ما هم نزدیک بود داشتم بند کفشمو میبستم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رز_زود بیای ها

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_کجا بیام،برین پاتوق همونجا میام

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رز_باشه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

منم راه افتادم سمت خونه کلید رو انداختم و در رو باز کردم و رفتم داخل تند تند از حیاط گذشتم یکم ترس داشتم یکم ها زود رفتم سمت اتاقم در رو باز کردم و رفتم داخل سریع همه چیزای لازم رو تو کوله ام انداختم و سریع لباسام رو عوض کردم البته خیلی معذب بودم همش فکر میکردم این جن لعنتی داره نگام میکنه تا اومدم برم بیرون در با شدت بسته شد با بهت به در نگاه کردم رفتم بازش کنم اما باز نمیشد دیگه داشتم میترسیدم یهو دوتا دست منو با قدرت به عقب هل دادن محکم خوردم به دیوار پشت سرم کمرم داغون شده بود کوله از دستم افتاد اومدم حرف بزنم که محکم یه مشت خورد به شکمم بعد یکی پام رو کشید که محکم با صورت رفتم تو زمین البته در این بین صورتم هیچیش نشد،محکم یکی زد به پهلوم،از درد اشکام روی صورتم رون شدن،ضربات بی وقفه با قدرت روی بدنم فرود میومدن از درد خون بالا اوردم از دیدن اون همه خون حالم به هم خورد خودمو تکون دادم تا بتونم بلند شم اما حس کردم دوتا دست سعی میکنه خفم کنه از زمین فاصله گرفتم اون دوتا دست از گردنم منو به سمت بالا میکشیدن تا جایی که دیگه پاهام از زمین جدا شده بودن از ترس گریه میکردم و به سختی تو هوا دست و پا میزدم داد زدم خداااا،اما فقط صدای خنده ی بلند اومد و بعد اون دوتا دست منو رها کردن و با شدت خوردم زمین همه بدنم کوفته شده بود از درد نمیتونستم تکون بخورم یادمه فقط از اسم خدا اونم به عربی میترسیدن برا همین با همه توانم داد زدم:یا الله یهو انگار که از خواب پریده باشم به خودم اومدم دیگه درد نداشتم اما تا ساپورتمو بالا کشیدم دیدم نه جای ضربات هست فقط دردش نیست،همینم نعمت بزرگی بود زود کولمو برداشتم و زدم بیرون صورتمو شستم درها رو قفل کردم و زدم بیرون خدارو شکر لباسام کثیف نشده بود صدای خنده ش هنوز توی گوشم اکو میشد تند تند رفتم سمت پاتوق همیشگیمون که زیاد هم دور نبود،یه نگا به کافی شاپ کردم و رفتم داخل ساعتمو نگاه کردم نزدیک یه ساعت دیر کرده بودم تند تند رفتم سراغ دخترا و خودم انداختم رو صندلی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رز_عزیزم فردا میومدی،الان خیلی زوده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با صدای خش دار گفتم_خفه شو رز

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شیما_چته،چرا صدات اینجوریه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرمو گذاشتم رو میز و گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_کتکم زد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستی رو شونه ام قرار گرفت و بعدش هدی گفت_چرا اخه،خوبی الان؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_اره درد ندارم،ولی خیلی وحشتناک بود اتاقمم که به قطب شمال گفته بود زکی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رز_فاطی میخوای بریم دکتر

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شیما_فیلسوف میگه درد نداره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هدی_حالا چیکار کنیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرمو بلند کردم همه کوله اورده بودم پس میان

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_از الان حرکت میکنیم،شما رو نمیدونم ولی من عمرا کم بیارم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شیما_حالا کجا بریم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_صبر کنید یه لحظه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به یکی از دوستام که اهل یه شهر دیگه بود اس دادم _سلام یاس،ادرس جنگیری دعانویسی چیزی سراغ داری

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زود انلاین شد و اس داد اره،میای خونمون؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_یاس من و دوستام چهار نفریم اشکال نداره؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یاس_چرت نگو بابا قدمتون رو چشم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_یاس میتونی بیای دنبالمون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یاس_هی مگه نوکرتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_هرجور میلته بای

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یاس_اه اه اه دختر تو چقدر بی جنبه شدی الان راه میفتم کجا منتظرتون باشم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_پارک شهروند،اونجا منتظرتیم زود بیای ها

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یاس_اوکی فعلا بای

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_بای

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یاس ۱۸سالشه،و یه روز توی کتابخونه با دختر خاله اش اومده بود منم به صورت تصادفی باهاش اشنا شدم بعد دیدم این همون رفیقمه که یه سال تو اینستا باهاش میچتم جالبه مگه ن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شیما_چی گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_الان راه میفته،دخترا بریم پارک شهروند اونجا منتظرش میمونیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هدی_خیلی دووووره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رز_هی هدی دوقدم بیشتر نیس

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هدی_من از الان خسته شدم نمیشد پارک ملت میومد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_هدی چقدر غر میزنی به جاش یکم لاغر کن هدی_تو چه گیری به من دادی اخه مگه من چاقم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_اره تو و رزا خیلی چاقین البته تو یه خورده بیشتر

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رز_اولا رزا نه و رز بعدشم اندام من خیلی هم عالیه اما دیدنش چشم بصیرت میخواد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شیما_ای خدااا اینا چقدر ور میزنن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_اه شیما تو چقدر گند اخلاق شدی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شیما_فاطی جون تو این روزا حوصلم زیر خط فقره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با این حرفش هممون زدیم زیر خنده،دیونه ایی نثارش کردم و دوباره به راه رفتنمون ادامه دادیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_دخترا خیلی دوس دارم بدونم هدایت کیه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هدی_باز اسم اینو اوردی حالا شاید حیوونی چیزی باشه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رز_خنگول کدوم حیوونی رو دیدی اسمش هدایت باشه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هدی_چه میدونم حدس زدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شیما_حالا چیکار کنیم تا اوضاع وخیم تر نشده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_به نظرتون میشه از ارواح پاک کمک گرفت؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هدی_بابا اون بدبختا دستشون از دنیا کوتاهه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رز_تازه من یه جا خوندم نمیتونن به چیزی دست بزنن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شیما_حالا شاید هدایت یه روح باشه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ممکنه،اخه به اسمش میاد مثلا فکر کنین یه روح باشه که کارش هدایت دیگران باشه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هدی_فاطی کم چرت بگو ما که گفتیم نمیتونن به چیزی دست بزنن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_چه ربطی داشت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هدی_کلا نمیتونن کاری کنن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رزا_شاید یه چیز فراتر باشه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_مثلا چی نه جنه نه روحه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هدی_حیوون هم نیست

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشم غره ایی بهش رفتم،

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_احمق اینقدر بهش نگو حیوون شاید یهو دیدی فرشته ایی چیزی بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هدی_فرشته رو ما سنگ میندازه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شیما_تو چقدر کینه ایی هستی هاا به خاطر یه سنگ انداختن هی دوس داری خفش کنی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دیگه به پارک رسیده بودیم،پارک یکم شلوغ بود اکثرا هم پسر بودن برا همین معذب بودیم ساعت ۸عصر بود و داشت یواش یواش شب میشید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رز_فاطی خدا نکشتت این دوستت کو بابا دیگه جز ما دخترای دیگه ایی تو پارک نیستن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یهو صدای یه پسر باعث شد چندشمون بشه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پسره_سلام دخترا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_هی پسره نکبت شبیه دختراس ابروهاشو شیطونی گرفته

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پسره_شنیدما

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_اره گفت که بشنوی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دوست پسره_اخی مثل اینکه اینجا۴تا جوجو داریم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پسره_اره داداش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شیما_اجی صداش کنی سنگینتره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دوست پسره_اوخی جوجو دوس داری زبونتو ببرم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_شما شلوارتو بکشی بالا هنر کردی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پسره_رهام من دوست دارم حساب اینو برسم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رز_بس کنید لطفا مگه شما خواهر ندارید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رهام_چرا جوجو داریم ولی این وقت شب تنها بیرون نمیمونه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هدی_اگه دوس دارید به چیز خوردن بیفتید یکم دیگه بیاید نزدیک تر

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ای تو روحت هدی این چه حرفی بود زدی نمیبنه اینا چقدر غولن بیان که نفلمون میکنن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پسرا خندیدن و اومدن نزدیک ،ماهم بهم چسبیدم و گارد گرفتیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پسرا یکم دیگه جلوتر اومدن و پوزخند زدن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه قدم فقط فاصله داشتیم تا اومدن یه قدم دیگه بردارن ناخودآگاه ماجلو رفتیم و بدون اینکه بخوایم با تمام قدرت شروع کردیم به کتک زدنشون پسرا هم معلوم بود خیلی درد داشتن نزدیک بود اشکشون در بیاد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رهام_اخخخخ بس کنید بابا چقدر شما وحشی هستین

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هدی_وای من نمیخواستم بزنمتون اما گفتم که جلوتر نیاین

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شیما_وای هدی نمیتونم خودمو کنترل کنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رز_چیکار کنیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پسره_تو روحتون اخخ ببخشید شکر خوردیم بابا ولمون کنین

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یکم گذشت تا تونستیم خودمونو کنترل کنیم پسرا هم با اه و ناله بلند شدن و الفرار

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_هدی، چی شد که اینجوری شد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هدی_اه دخترا باورم نمیشه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شیما_چی باورت نمیشه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هدی_فکر میکردم هدایت بیاد بزنتشون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تا اومدم حرف بزنم صدای یاس اومد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یاس_سلام دخترا ببخشید رفتم بنزین بزنم خیلی شلوغ بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همه سلام کردیم و سوار شدیم همه ساکت بودیم حدود ۴۵دقیقه بعد رسیدیم خونشون شیما اروم دم گوشم گفت،عجب خرپولین

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خندیدم و گفت،اره بگو ماشالله اونم ریز خندید و سرشو تکون داد رفتیم داخل زنگ و زد که خدمتکارشون در رو باز کرد بعد از اینکه از حیاط بزرگشون گذشتیم رفتیم داخل یاس داد زد،سلامممم مامان بیا دختر خوشکلت با دوستاش اومد،مامانش اومد باهامون سلام و احوال پرسی کرد یه خدمتکار اومد و ما رو برد اتاقامون رو نشونمون بده خخخخ همچین میگم انگار قراره تموم عمرمو اینجا زندگی کنم خلاصه هرکی رفت تو اتاقم منم رفتم کمد رو باز کردم خوبه لباساش سایزم بود یه پیرهن استین بلند مشکی برداشتم چون حتما عنوز کبودیا روی پوستم بود با یه ساپورت قرمز و حوله برداشتم و رفتم دوش گرفتم اومد بیرون تند تند لباسام رو پوشیدم و لعنت میفرستادم به این جن بیشعور همه بدنم کبود بود طوری که میترسیدم نگاش کنم یه صندل مشکی هم برداشتم نشستم تند موهامو سشوار زدم بعد هم دم اسبی بستم شال قرمز پوشیدم ورژ کمرنگ صورتی زدم و رفتم بیرون همزمان با من دخترا هم اومدن بیرون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به هم لبخند زدیم و باهم از پله ها پایین اومدیم عهههه یاس داداش داره خوبه شال پوشیدیم پایین که رفتیم یه خدمتکار ما رو تا خانواده ی یاس راهنمایی کرد همه رو صندلیا منتظر ما بودن تا شام بخوریم به به چه احترامی اورین اورین،خب نشستیم و سلام و احوال پرسی کردیم با خانوادش بعد یاسی به باباش اشاره کرد گفت ایشون بابا جونمه بعد به پسری که کنار باباش بود اشاره کرد گفت این داداش بزرگمه شایان بعد هم به پسر جفتی شایان اشاره کرد گفت اینم سایان داداشم البته سایان و شایان دوقلو ناهمسان هستن برا همین شبیه هم نیستن بعد همه منتظر بودن ما خودمونو معرفی کنیم منم گفتم من فاطمه هستم ایشون دوستم هدی هست و این هم دوستم گلم رز و ایشون هم شیما جونه چه تحویل میگیرم دوستامو خخخخ،خلاصه بعد اظهار خوشبختی شاممون رو خوردیم و رفتیم بالا همه نشستیم تو اتاق شیما و بهم نگاه میکردیم یاس هم با یه ببخشید بلند شد رفت شیما_خب فاطی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_خب به جمالت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دوباره همه بهم زل زدن آب دهنمو قورت دادم گفتم_چیزی شده،همه گفتن نه و دوباره زل زدن بهم ،یه سرفه ی مصلحتی کردم و رو به هدی گفتم_هدی ماجرا چی بود امروز تو پارک چرا اونا رو تهدید کردی نیان جلو از کجا میدونستی ناخواسته کتکشون میزنیم ،هدی دستشو گذاشت زیر چونه اش گفت_حدس زدم بلایی سرشون بیاد چون جنه به ما احتیاج داره حتما نباید بزاره به اسیبی وارد شه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستمو با ترس گذاشتم رو قل*ب*م و گفتم نکنه رفته تو بدنمون که اونجور قوی شده بودیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
شما به این رمان چه امتیازی میدهید؟
نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.