یه دختر... از جنس شیطنت...! که بقول پسر از جنس زندگی...! یه پسر... از جنس سنگ...! که بقول دختر از جنس اورانگوتان...! حالا...! این دختر زندگی بخش و این پسر اورانگوتانی! باهم چی میسازن؟! خب معلومه!

ژانر : عاشقانه، طنز، کلکلی، همخونه ای

تخمین مدت زمان مطالعه : ۲ ساعت و ۳۸ دقیقه

مطالعه آنلاین زندگی به سبک اورانگوتان
نویسنده : صبا حسینی

ژانر : #طنز #کلکلی #عاشقانه #همخونه_ای

خلاصه :

یه دختر... از جنس شیطنت...! که بقول پسر از جنس زندگی...! یه پسر... از جنس سنگ...! که بقول دختر از جنس اورانگوتان...!

حالا...! این دختر زندگی بخش و این پسر اورانگوتانی! باهم چی میسازن؟! خب معلومه!

دیرین،دیرین! دیرین،دیرین،دیرین،دیریییییییین!

زهرماااااااااااااار! ای تو روح بابات! با چشمای نیمه باز و نیمه بسته پتو رو کنار زدم و پا شدم! ای الهی جز جگر بگیری ترانه با این پیشنهادهای مزخرفت! دوباره صدای هشدار گوشیم بلند شد که بلند داد زدم...

_ببند فکتوووو!

صدای وجدان بیشعورم بلند شد!😐

وجدان:گوشی مگه فک داره؟!

_تو گمشو اصلاحوصلتو ندارماااا

وجدان:بی تربیت...!

دوباره اموات ترانه رو مورد عنایت کامل قرار دادم و پاشدم و با چشمای نیمه باز و نیمه بسته به سمت دستشویی رفتم! بعد از انجام عملیات در حالی که به ترانه فحش میدادم داشتم میرفتم سمت اتاقم...!

_آخ ترانه،آخ که الهی بمیری که همه جا باید از دستت بکشیم! از خواب نازم...

همینجوری داشتم ادامه میدادم که صدای نیما باعث شد از ترس بچسبم به سقف!

نیما:چی غر غر میکنی سر صبحی نفس؟!

در حالی که دستمو گزاشته بودم رو قلبم گفتم...

_واااااای نیما آخرش منو سکته میدی تو! غرغر چیه از دست این ترانه بیشعور میکشم دیگه!

نیما در حالی که میخندید گفت...

نیما:چی شده مگه حالا؟!

_دیوانه رو بگو دیگه! دیشب رتبه های کنکورو زدن تو سایت ترانه خانوم امر فرمودن که نریم تو سایت و وایستیم الان بریم با هم کافینت!

نیما غش غش خندید که حرصم در اومد و گفتم...

_کوفت! خنده داره؟!

نیما به سختی جلوی خندشو گرفت و رو به من گفت...

نیما:قیافه جالب آباجیم بعله!

و دوباره خندید!

_وااا؟! چمه مگه؟!

رفتم سمت اتاقم و جلوی میز آرایشم وایستادم... با دیدن خودم یه جیغ بنفش زدم! موهام که بیشتر شبیه جنگل آمازون بود تا مو! یه تاپ قرمز تنم بود که یه بندش بالای شونم بود و اون یکی بندش پایین شونم آویزون بود! شلوارکمم که یه پاچش بالا بود و یه پاچش پایین! ریملمم که پخش شده بود و زیرچشممو حسابی سیاه کرده بود! خلاصه که با دیدن خودم یاد انسان های اولیه ساکن در توابع آفریقای جنوبی واقع در آسیا شدم!😁

سریع شونه رو برداشتم و موهای مشکی و بلندمو شونه کردم! اصولا لخت بود ولی خب وقتی میخوابیدم اینطوری میشد! لباسامو درست کردم و یه نگاهی به خودم انداختم!

خب...یکم از خودم بگم و خونوادم...؛ من خودم که نفس مهرآرا هستم!😊یه دختر بقول همه مغرور و شیطون که لقبمم زلزست!😄 یه دونه قل هم دارم با اجازتون!😁 یه داداش گلم بنام نیما دارم که 25سالشه و یه شرکت داروسازی داره،حسابیم قربونش بشم خوشگل و خوشتیپه! یه آجی مهربون و ناناز مث خودم دارم که قلمه! ینی من و آجیم دو قلوییم! اسم آجیمم نیکی هستش و عاشقشممم! آها راستی من سال اول پام شکسته بود و نتونستم کنکور بدم و واسه همین نیکی الان دانشگاه میرفت ینی پارسال کنکور داد و توی رشته دلخواهش پزشکی تهران شهر خودمون قبول شد! خب بریم سراغ بقیه چیزا... وضع مالیمونم میشه گفت رو به بالاست و بابامم شرکت واردات و صادرات فرش داره و خلاصه که خونواده توپ و باحالی هستیم ما!😆

وجدان:اعتمادت نخوره به سقف یه وخ؟!

_نه قوربونت حواسم هس!

از پله ها طبق معمول سر خوردم پایین و بلند گفتم...

_سلااااام! صب بخییییر!

بابا در حالی که کتشو از رو مبل بر میداشت و آماده رفتن بود گفت...

بابا:سلام به روی ماهت گل دختر! ساعت خواب؟!

نیما هم در حالی که صبحونه میخورد گفت...

نیما:ساعت نه دیگه پدرجان بگو روزهای خواب!

_این خواب منم خوار شده رفته تو چشم توهااا...خب خوابم میومد دیگه!

بابا:اذیت نکن دخترمو نیما

نیما:ای بابا من کی از گل نازکتر به این خانوم گفتم که این بار دوم باشه آخه؟!

_مامانی کو؟!

نیما:حیاطه...

دویدم سمت حیاط بزرگمون که پر از گل و درخت و باغچه بود؛من که عاشقش بودم... مامانو دیدم که داشت درختچه کوچولوی نارنج رو آب میداد...پریدم و گونشو بوسیدم و گفتم...

_سلام بر ناهید جون خودم!

مامان برگشت و با مهربونی گفت...

مامان:سلام نفس خانوم خوشگلم!

مامانم 15سالش بود ازدواج کرده بود و توی17سالگی نیمارو و توی 20سالگی من و نیکی رو به دنیا آورده بود و چون تفاوت سنی زیادی باهامون نداشت خیلی باهم راحت بودیم... مامان شیرآب رو بست و گفت...

مامان:برو لباس بپوش عزیزم الان ترانه و دریا میرسنااا

_چشم،چشم رفتم...

بدورفتم سمت اتاقم و یه دوش گرفتم... موهای بلندمو تند،تند بالای سرم بستم ولی بازم انقدر بلند بود که به پایین تر از گودی کمرم میرسید و نیماهم همش گیر میداد که بدمش تو و منم چقدر حرف گوش کن! در کمدمو باز کردم و داشتم فک میکردم که چی بپوشم که گوشیم زنگ خورد... با دیدن عکس ترانه ناخودآگاه غش،غش خندیدم و گوشیو برداشتم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_هوم؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ترانه:کوفت من آخرش پیر میشم نمیتونم بهت یاد بدم که وقتی یکی...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هنوزم داشتم میخندیدم که ترانه ساکت شد و گفت...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ترانه:خل شدی نفس احیانا؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفس:نه قیافتو دیدم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پرید وسط حرفم و چنان جیغی زد که پرده گوشم پاره شد!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ترانه:نکبت بیشعوووووور! تو هنوز اون عکس مزخرفو برنداشتی؟! عوضی میمون خاک بر سر!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فحش هاشو که داد گفتم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_بدو آماده شو میام دنبالت...بدوووو!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و فرصت حرف زدن بهش ندادم و قطع کردم!😜 بعدشم یه شلوار لی یخی که فوق العاده تنگ بود رو پوشیدم و مانتو مشکی کوتاهمو هم باهاش ست کردم،یه روسری یخی هم گزاشتم و یه آرایش معمولی اما قشنگ کردم...اووممم! دیگه هیچی کم نداشتم... به قیافه خودم تو آینه نگاهی انداختم... پوست سفید و یا میشه گفت متمایل به سبزه،بینی قلمی که به صورتم میومد،لبای صورتی رنگ برجسته و درآخر چشمایی که هیچکس نمیدونست چه رنگیه! یه چیزی بین طوسی و آبی! راز جذابیتمم همین بود... چشمام واقعا عقلو از سر میپروند! همیشه نیکی بهم میگفت که هیچ وقت به مردی زل نزنم چون چشمام به زانو درش میاره! نیکی هم چشماش طوسی وخوشرنگ بود اما بقول نیما چشمای من پاچه میگرفت! چشمای نیما هم قهوه ای تیره بود که به پوست برنزش میومد! خب دیگه خیلی رفتیم تو فاز چشم و این حرفا...! کیف مشکیمو برداشتم و از پله ها مث همیشه سرررررر!!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_مامانی بابای! ناهار با بچه ها میریم بیرون...شب میام!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان:باشه مراقب باش مامان.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشمم به نیما افتاد که جلوی تلوزیون نشسته بود با تعجب رفتم روبروش ایستادم و گفتم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_مگه تو شرکت نمیری نیما؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیما درحالی که کانالا رو بالا و پایین میکرد گفت...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیما:نه! یکم کار دارم خونه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سریع رفتم کنارش نشستم واسه مخ زنی! دستمو دور گردنش حلقه کردم و گفتم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_داداشی جونمممم! تو که انقدر خوبی! انقدر مهربونی! انقدر دوسم داری! انقدر...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همینجوری مث فرقره داشتم میگفتم که نیما با خنده گفت...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیما:یه راست برو سر اصل مطلب نفس!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخندی زدم و در حالی که جلوش ورجه وورجه میکردم گفتم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_سوئیچ ماشینتو بده!تولوخدااا!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیما:اصلن فکرشم نکن نفس! تو مگه خودت ماشین نداری؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_خب آخه مال من بنزه واسه تو فراری! به خدا قول میدم سالم برش گردونم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیما:یکی مونده چهار تا دختر با فراری برن اینور،اونور!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_4تا چیه نیکی که رفته دانشگاه ساعت کلاساشو ببینه!3تاییم همش!!!😁

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیما:در هر صورت فرقی نداره!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

منم که دیدم خواهش و التماس جواب نمیده رفتم نشستم جلوش و همون کاریو کردم که روش بدجور حساس بود! چشمامو عین گربه شرک ریز کردم و زل زدم بهش و پلکامو چن بار بالا و پایین کردم! نیما بعداز چند ثانیه گفت...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیما:نکن چشماتو اینجوری نفس صد بار گفتم آدم سنگم باشه نرم میشه! اه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با لحن مظلومی گفتم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_داداشییییی،میدی ماشینتو؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ینی عجب فرصت طلبی بودم من! وجدانمم به حرف اومد!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وجدان:خجالت نکشی یه وقت!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_تو نگران نباش فعلا که دارم خوب پیش میرم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وجدان:دیوانه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در حال بحث و جدل با این وجدان فوضولم بودم که نیما سوئیچو پرت کرد و منم تو هوا قاپیدم و گفتم...!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_دستت مرسی عشقم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیما سری تکون داد و گفت...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیما:ولی یادت باشه هااا بازم از چشات...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حرفشو قطع کردم و گفتم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_دیگه،دیگه...!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیما:نفس موهات!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در حالی که کتونیای آل استارمو پام میکردم سرسری پشت موهامو که از روسری بیرون بود انداختم تو و درو بستم! آخخخشششش! با استرس دوییدم سمت فراری خوشگل نیما و سوار شدم و پیش به سوی نتیجه کنکور!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جلوی خونه ترانه اینا زدم رو ترمز و ترانه با دیدن فراری نیما نزدیک بود سکته کنه از خوشحالی! زودی نشست و جیغ جیغاش رفت رو هوا!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ترانه:واااااااایییییی نفس عاشقتممممم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_چاکریم دربستتتت!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

درحالی که میخندیدم رفتم سمت خونه دریا اینا! دریا هم با کلی جنگولک بازی نشت و با خنده گفت...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دریا:خانوما شماره بدم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ترانه مث این کسایی که انگار واقعا جلوشون یه مرد ناجور وایستاده خودشو کشید عقب و گفت...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ترانه:اوا مرتیکه هیز! مگه خودت ناموس نداری؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

منم عین این مردا صدامو کلفت کردم و گفتم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ضعیفه کی اذیتت کرده بوگو خودم جفت چشاشو از کاسه دربیارم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همه خندیدیم و نفهمیدیم که کی رسیدیم به کافینت! با ترس و لزر پیاده شدیم و تازه استرس گرفته بودیم! رفتیم و سریع پشت یه کامپیوتر نشستم و ترانه و دریا هم نشستن کنارم! سریع سرچ کردم و زیر لبم کلماتی که سرچ میکردمو میگفتم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_نفس مهرآرا...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یکم طول کشید که سیستم بالا بیاره! اههه! د بیا دیگه بیشعوووور! دریا از استرس تموم ناخناشو که فرنچ قشنگی کرده بود جوید! بلاخره بالا اومد! سریع خوندم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_نفس مهرآرا...معماری تهران...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چنان جیغی زدم که دریا و ترانه از جا پریدن!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_واااااای! وااااای خدا! باورم نمیشهههه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از بس عاشق رشتم بودم که از ذوق گریه میکردم،دریا و ترانه رو بغل کردم و از روی صندلی پا شدم و ترانه و دریا نشستن! سریع شماره نیما رو گرفتم...بعد از دوتابوق برداشت...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیما:جونم نفسی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با جیغ و گریه گفتم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_نیماااااا...! قبول شدممممم!...معماری...معماری تهران...تهران قبول شدم...!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از ذوق زیاد لکنت زبون گرفته بودم!😐 نیما هم که پیدا بود خیلی خوشحال شده گفت...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیما:این که گریه نداره قربونت برم من...! من مطمئن بودم قبول میشی آجی کوچولوم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعداز خداحافظی با نیما خواستم شماره نیکیو بگیرم که دریا و ترانه با جیغ و داد اومدن و گفتن که اونا هم معماری تهران قبول شدن! وای خداجون! دیگه چی از این بهتررررر! 3تایی عین خر تیتاپ خورده کلی ذوق کردیم و راه افتادیم سمت بام تهران! جایی که عاشقش بودیم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_خب پس مهمونی قبولیمونم میشه پس فردا شب!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ترانه و دریا با هم گفتن...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_《عالیهههههه!》

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مشغول خوردن غذام شدم...دریا در حالی که با سس روی پیش دستی شکلک میکشید گفت...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دریا:بچه ها پایه این قلیون؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ترانه:وای آره،آره!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_اره منم میخوااام!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دریا یه دوسیب سفارش داد و سریع هم آوردن! بی توجه به جیغ و داد های دریا و ترانه اول خودم کشیدم و وقتی حسابی سیر شدم دادم بهشون!😁

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ترانه:بمیری الهی که همیشه زور میگی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ویژگیم باید ازش استفاده کنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ترانه:کرم آسکاریس!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_انگل روده ای!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ترانه:خر خاکی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_زالوی خون خوار!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ترانه:لیسه زشت!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اومدم جواب بدم که دریا با لحن متفکری گفت...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دریا:باز شما این فحش های عتیقتون گل کرد؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

3تایی قهقهمون رفت هوا که باعث شد توجه میزای دیگه رستوران بهمون جلب بشه!ترانه با لحن بامزه ای گفت...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ترانه:گاومون زایید الان یکی میاد عین این فیلما میگه خانوما سکوتو رعایت کنید بعدشم من بهش نگاه میکنم و اونم تو نگام غرق میشه و دوروز بعدش میاد خواستگاریم منم دیگه ترشی لیته نمیشم!بعدشم یه دوجین بچه میزام و...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اون میگفت و من و دریاام که دیگه مرده بودیم بودیم از خنده!😂 بعداز حساب کردن پول غذا سریع اومدیم بیرون چون دیگه شب شده بود و ساعت دور و بر 10بود! دریا و ترانه رو رسوندم خونشون و رفتم سمت خونه! خب...بابام زیاد با بیرون بودنم مشکلی نداشت و معتقد بود که باید مستقل بار بیام نیکی هم همینطور! ولی نیما حسابی رو بیرون بودن دیروقت، حساس بود و هروقت من یا نیکی بیشتراز9شب بیرون میموندیم بدجور توبیخ میشدیم! ولی خب داداش بزرگه بود و هر دو حسابی بهش وابسته بودیم و ازش حساب میبردیم! به ساعتم نگاه کردم...11ونیم! بی صاحاب عین فرفره میگذره! فراری نیمارو گزاشتم تو پارکینگ و زیر لب در حالی که میرفتم تو خونه گفتم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_خدایا به امید خودت و بعدم چشمهام!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وجدان:گندزدی دیگه اینو نگی چی بگی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_وای ببند ببینم چه گلی باید بگیرم به سرم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

درو باز کردم و رفتم تو خونه مامان تا منو دید گفت...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان:یکم زود نیومدی نفس به نظرت؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در حالی که کتونیمو در میاوردم گفتم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_اولا سلام عشق خودم! دوما ببخشید دیگه ساعت از دستم در رفت! آها راستی قبول شدمااا مامانی ژونمممم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان:بابات که زیاد کاری نداره ولی نیما حساسه ها تا الانم هی به ساعت نگاه میکرد هی فوت میکشید! در مورد قبولیم بعله دیگه دختر خودمی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تندتند گونشو بوسیدم و رفتم بالا و خودمو پرت کردم تو اتاق مشترک خودم و نیکی! نیکی با دیدنم گل از گلش شکفت و با ذوق گفت...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیکی:بهههه خانوم مهندس خودم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خندیدم و بغلش کردم...یکم که حرف زدیم نیکی گفت...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیکی:نیما ازت دلخوره هااا میدونی که خیلی رو شب بیرون بودن حساسه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_اهوم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیکی:برو از دلش در بیار دیگه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_بااینکه سخته ولی خب یه داداشی که بیشتر نداریم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیکی:بعله داداش به این جیگری کی داره آخه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعدم بالشو پرت کرد سمتم و گفت...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیکی:بدو برو منت کشییی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بااخم ساختگی گفتم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_بی تربیت! با بزرگترت درست حرف بزن!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیکی:زارت! ما که دوقلوییم!😝

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_نه خیر! من سه دقیقه بزرگترم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیکی:ای بابا حالا توام هی اون سه دقیقه رو بکوبون تو سر منااا!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خندیدم و اومدم بیرون! بقول نیکی پیش بسوی منت کشی! رفتم دراتاق نیما و درزدم!بعداز چندثانیه گفت...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیما:بفرمایید!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

منم به فرمایش نیما رفتم تو! پشت لپ تابش نشسته بود و چن تا برگه هم دستش بود... تا منو دید اخماشو کرد تو هم و گفت...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیما:کاری داشتی؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آی،آی،آی! این ینی گمشو بیرون تا خودم بیرونت نکردم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وجدان:دقیقا!😊

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_تو خفه فعلا!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رفتم جلوش و گفتم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_به جون نفس زمان از دستم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستشو آورد بالا که ینی دیگه توضیح نده!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وجدان:همون لال شو خودمون!😁

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_خفه نشدی هنوز؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیما بدون اینکه نگام کنه گفت...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیما:هراتفاقی افتاده،افتاده! وقتی صدبار بهت یه چیزی رو میگم یعنی متنفرم از اینکه بخوای بهونه های بنی اسراعیلی بیاری!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اوه اوه! چه شمشیرم از پشت بسته! سریع دویدم در حالی که گونشو میبوسیدم گفتم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_بعله!ببخشید دیگه تکرار نمیشه به جون خودم از این به بعد6غروب نشده من خونه دارم بندری میزنم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خندش گرفت و گفت...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیما:برو بیرون زلزله! کم مزه بریز!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه بوس تو هوا واسش فرستادم و رفتم تو اتاق و یه سره جیش،بوس،لالا!چون تخت من و نیکی یه تخت دونفره بزرگ بود باهم میخوابیدیم و همو بغل میکردیم! میشد گفت به معنای واقعی چون دوقلو بودیم بدجوری به هم وابسته بودیم!گونه نیکی رو که خوابش برده بود بوسیدم و چراغ خوابو خاموش کردم!قضیه مهمونیم نیکی به مامان اینا گفته بود...با فکرفردا و مهمونی خوابیدم...!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_دریا اون کیف آرایش بی صاحاب منو بده هیچ غلطی نکردم خودم هنوز!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دریا در حالی که زیر چشمای خوشرنگشو خط چشم میزد گفت...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دریا:الان الان!... آها...! تموم شد!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و کیف آرایش پلنگیمو پرت کرد که تو هوا قاپیدمش!سریع شروع کردم به آرایش کردن...اول از همه کرم پودر و بعدشم خط چشم کلفتی بالای چشمم کشیدم که جذابیت چشمامو دو برابر میکرد بعدشم سایه مشکی،طوسی زدم به همراه ریمل و در آخر تیر خلاص! رژ نارنجی پررنگمو مالیدم روی لبامو و خودمو برانداز کردم! WOOOW!!! چی شدی نفس!😍 داشتم تو آیینه قر میدادم که ترانه و دریا هم لباس پوشیده و آماده اومدن تو...ترانه یه دکلته قرمز،دریا یه دلکته طلایی و منم یه دکلته مشکی پوشیده بودم! فقط رنگ لباسامون و مدل موهامون که من موهامو فردرشت کرده بودم و ترانه و دریا صاف کرده بودن با هم فرق میکرد! ترانه با دیدنم گفت...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ترانه:ورپریده بیشعور چه خوشگل شدی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به هیکل بی نقصم تو آیینه نگاه کردم! هیچی کم نداشتم...سینه های خوشفرم،کمر باریک و باسن برجسته! درست شبیه مانکن های ایتالیایی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_اسکول خاک برسر تو که خوشگل تر شدی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دریا:من از همتون خوشگل تر شدم بی تعارف!😁

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هردو به حرفش خندیدیم! صدای مامانم از پشت در بلند شد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان:دخترااا... مهمونا اومدنا بیاین پایین کم کم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هرسه تا عین جوجه اردک راه افتادیم سمت پایین! چون یه عالمه مهمون پایین بود متاسفانه نتونستم از پله ها سر بخورم!😑😁 خرامان،خرامان رفتیم پایین! ترانه زیر گوشم گفت...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ترانه:این همه شما پسر داشتین تو فامیل من نمیدونستم؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دریا:اونم چی یکی از یکی جیگر تر!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با خنده گفتم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_درویش کنین چشاتونو!😂

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رسیدیم پایین! همه نگاه ها برگشت سمتمون و یهو همه شروع کردن دست و جیغ و سوت زدن! ما هم عین این خر تیتاپ خورده ذوقیده بودیم!😊تک تک فامیلامون اومدن و باهامون سلام وعلیک کردن! خب از اول شروع کنم به توضیح دادن!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وجدان:نه که بقیه از آخر شروع میکنن!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_حرف نزن تمرکزمو از دست میدم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وجدان:زارت!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_بله!😌

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از خونواده مادری 2تا خاله داشتم بنام نادیا و نهال... خاله نادیا 2تا دختر داشت بنام سارا وسحر که هر دو همسن خودم و دانشجوی رشته گرافیک بودن... خاله نهال هم 3تا گل پسر داشت بنام آرمان و آرسام که همسن نیما و سینا که 22سالش بود! و یه دایی هم دارم بنام ناصر که اونم فقط یه پسر و یه دختر دو قلو داشت بنام صدرا و صنم که اوناهم 20سالشون بود! میریم سراغ خونواده پدری!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از خونواده پدریم دوتا عمو داشتم بنام پدرام و پرهام که عمو پدرام یه پسر همسن من بنام آرمین داشت و عمو پرهامم دو تا دختربنام ملیکا و ملینا داشت که ملیکا مثل نیکی دانشجوی پزشکی بود و ملینا هم 24ساله وتو کار طراحی لباس و این چیزا بود! یه دونه عمه هم دارم بنام پری که فقط یه پسر همسن نیما داره بنام سامان!خب دیگه تموم شدن!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وجدان:خدایی فکت درد نمیکنه؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_نوچ!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وجدان:عجب!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سارا وسحر سریع عین این میمونا از سر و کولم آویزون شدن و شروع کردن به حرف زدن...!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سحر:بیشعور چه خوشگل شدی؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سارا:ما نیایم تو یه سر نزنی به ما...!😡

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_خب بابا نخورین منو!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یکم بعدش نیکیو دیدم که نگاشو دوخته بود به آرسام! آرسامم همینطور! امشبم دست بر نمیدارن اینا! سریع رفتم و کشیدمش تو راهرو و گفتم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_حال عاشق دلخسته من چطوره؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیکی:دیوونه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ببین امشب میتونی از این آرسام مغرور اعتراف بگیری!😈

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیکی:توام دلت خوشه ها! اون بیشعور اصن عشق میدونه ینی چی؟! اصن دوزار احساس سرش میشه؟! اصن...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همینطوری داشت پشت سر هم ردیف میکرد که بااطمینان بهش گفتم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_تو آرسامو دوست داری؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیکی:چی؟!😕

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_میگم تو آرسامو دوست داری یا نه؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیکی:خب...خب معلومه که دارم!🙈🙊

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_آرسام چی؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیکی:اونم...خب اونم داره فک کنم ینی کاراش اینو میگه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_پس بقیشو بسپر به این یکی قلت!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و با دست خودمو نشون دادم!😎 نیکی پرید و بغلم کرد و با هیجان گفت...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیکی:عاشقتم قل من!😘

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از راهرو اومدیم بیرون...داد زدم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_داداشییییییی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همه پسرا برگشتن سمتم!😐 ای بابا اینا همه خودشونو داداش من میدونن؟!😕 ای بابا!😑 با خنده گفتم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_الان شماها همه داداش منین؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سامان با شیطنت گفت...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سامان:پس چی هستیم؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کوسن مبل کنار دستمو پرت کردم طرفش که باعث شد همه بخندن!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیما انگار تازه اومد تو باغ و گفت...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیما:کسی منو صدا زد؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ایندفعه دیگه همه پاشیدن از خنده! سریع رو به نیما گفتم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_نیمایی برو دوپس،دوپسو روشن کننننن!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرمان:دوپس،دوپس چیه نفس جان؟!😐

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ملیکا:همون نی نای نای خودمونه!😂

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همه خندیدن و نیماهم رفت آهنگ گزاشت و صدارو گزاشت رو 100!!! بزرگترا با غرغر رفتن تو حیاط تا بساط شامو آماده کنن... ما دختر،پسرا هم بزن و برقصی راه انداخته بودیم! در حال رقصیدن با صنم بودم که آرمین اومد و گفت...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرمین:افتخار میدین مادمازل؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_اوهو تو چه با ادب شدی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و با خنده یه دورم با آرمین رقصیدم... چشمم به ترانه و نیما افتاد که داشتن باهم میرقصیدن! اوه،اوه! یه عروسی افتادیم! تو خونواده ما پسرا مثل داداشامون بودن و واسه همینم نیما،بابا هیچکس گیر نمیداد که مثلا با فلانی نرقص یا با بساری شوخی نکن و این حرفا... واسه همینم همه با هم عین خواهر و برادر بودیم...اینبار با دریا و سینا رفتیم وسط...! خواننده داشت حلق خودشو پاره میکرد...!😁

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

DCGGB IKPP JNIUH

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

GYHBK UH U OPKMN

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

OBA GANDAM STAY...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

OBA GANDAM STAY...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

AWDQLMNVY GHUNP

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ZXRIUK OJJKLJH BCVDREM

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همه جیغ میزدیم و بالا و پایین میپریدیم... ما دخترا وسط بودیمو پسرا هم دورمون! پارتی ای شده بود واسه خودش...! انقدر زدیم و رقصیدیم که مامان اینا واسه شام صدامون کردن...پسرا رفتن تا کباب بزنن ما دخترا هم همه اومدیم تو اتاق من و نیکی تا لباس عوض کنیم...همینطوری که شلوارمو میپوشیدم ملیکا گفت...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ملیکا:جووووون! تاحالا لختتو ندیده بودم نفس عجب هیکلی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عین این زنا گونمو چنگ انداختم و گفتم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفس:خاک به سرم درویش کن چشاتو بیشعور!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صنم فیگور این مردای هیزو گرفت و گفت...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صنم:هیکلت جون میده واسه...!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با جیغ زدم تو سرش و دور تا دور اتاق دنبالش کردم...! بقیه هم میخندیدن خبر مرگشون! صدای صدرا از حیاط اومدن...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدرا:دخیاااا بیاین دیگه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با کلی جنگولک بازی رفتیم پایین و شاممونو خوردیم... هر کی یه طرف نشسته بود که آرسام گفت...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرسام:عاقا یه پیشنهاد!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_هوم؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرسام:بیاین جرئت حقیقت!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وای من عاشق جرئت حقیقت بودم!مطمئن بودم الان چشمام داره ستاره پرت میکنه که ملینا گفت...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ملینا:ببند اون پروژکتورتو نفس!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همه خندیدن و موافقتشونو اعلام کردن... سامان یه بطری آورد و همه رفتیم تو آلاچیق گوشه حیاطمون و به شکل دایره نشستیم! سحر بطری رو چرخوند...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرش سمت آرسام و تهش سمت سارا موند! سارا لبخند مرموزی زد و گفت...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سارا:جرئت یا حقیقت آرسام خان؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرسام با چندثانیه مکث گفت...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرسام:جرئت!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کف همه برید! سارا با همون لبخند موزیانش رو به آرسام گفت...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سارا:پاشو نیکیو ببوس!!!!😊

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یهو جیغ جیغای بچه ها قطع شد! همه با بهت به دهن سارا نگاه میکردن! نیکی بیچاره ام از بس خجالت کشیده بود شده بود رنگ لبو! آرسام کمی این پا و اون پا کرد و گفت...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرسام:یه چیزه دیگه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سارا حرفشو قطع کرد و گفت....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سارا:همین که گفتم! زود تند سریع!😏

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اخمای نیما بدرجوری توهم بود! آرسامم خیلی کلافه بود! صدا از سنگ در میومد ولی از ما نه! بی صاحاب انگار چسب قطره ای زدن همه به دهناشون! خو یه چیزی بگین دیگه از دست رفتن که اینا! آرسام بلند شد!!! یا خدا! این دیوانست! یهو پا نشه بیاد جلوی این همه ملت نیکیو بوس کنه؟! وای نه آجیم از خجالت آب میشه! آرسام داشت میومد سمت نیکی...نیکی سرش پایین بود...آرسام یکم اومد جلوتر و نیکی سرشو بالا آورد! هردو نگاهاشونو تو چشمای هم دوختن! همه بچه ها با هیجان داشتن به این صحنه استرس آور نگاه میکردن...آرسام داشت میرفت جلو تر که صدای پرتحکم نیما میخکوبش کرد!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیما:بشین سر جات آرسام!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدای نفس عمیق نیکیو شنیدم! آرسامم بی حرف نشست سرجاش و سینا سعی کرد جو رو عوض کنه...!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سینا:خب نیکی بچرخون!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیکی بطریو چرخوند...سرش سمت من و تهش سمت سامان موند...! یا خدا خودمو سپردم به خودت!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سامان:جرئت یا حقیقت زلزله؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سریع گفتم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_جرئت!!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بچه ها با کلی جیغ جیغ زل زدن به دهن سامان...سامانم تیر خلاصو زد...!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سامان:پاشو عربی برقص!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اووففف! گاوم زایید! بچه ها همه هورا کشیدن! چاره ای نبود باید انجام میدادم...! رفتم وسط حیاط سحر فلش گوشیشو زوم کرد روم! نیم تنه پولک،پولکیمو دور کمرم بستم...! بلوزمو تا بالای نافم دادم بالا! کش موهامو باز کردم و خرمن موهام تا پایین تر از گودی کمرمو پوشوند! کلا من یا نمیرقصیدم یا اگه میرقصیدم کولاک میکردم! نیما آهنگ عربی نانسی رو از تو ماشینش گزاشت و صداشو تا آخر برد بالا! نرم نرم شروع به رقصیدن کردم...شونه هامو همراه با کمرم به حالت موج تکون دادم...از 7سالگی کلاسهای آموزش رقص میرفتم و رقصم توپ بود! یه جای آهنگ فوق العاده تند شد که منم شروع به لرزوندن باسن و سینم همزمان کردم! همه دخترا هورا کشیدن ولی پسرا خشکشون زده بود...! خودمم میدونستم! رقصم انقدر خیره کننده بود که هر بیننده ای رو مجذوب خودش بکنه! با یه حرکت روی زمین نشستم و شروع به لرزوندن سینه هام کردم...دوباره نرم نرم اومدم بالا و درحالی که به بچه ها پشت کرده بودم کمر و باسنمو چند دور به حالت دایره بالا و پایین کردم و چند دور هم موهای بلندمو تو هوا چرخوندم! آهنگ تموم شد و همه دست و جیغ و سوت زدن! نیما همون جوری که در حال دست زدن بود یه چن تا چشم غره اساسی بهم رفت و نیکی و دریا و ترانه همزمان بغلم کردن که دیگه در حال خفه شدن بودم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دریا:تو محشری دختر خوش بحال شوهرت!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_شوهر کیلویی چنده بابا!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دریا:امشبو نمیدونم ولی تا دیروز کیلویی 2500بود!😂

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همه خندیدیم...! دوباره نیما رو دیدم که با چشم داشت واسم خط و نشون میکشید! نیکی ام خندش گرفته بود! امان از این داداش متعصب ما! ای کوفت بگیره تورو سامان که الان باید چشم غره های خان داداشمو تحمل کنم!😤 دیگه کم کم همه عزم رفتن کردن و بازیمون نصفه موند...! خلاصه ساعت دور و بر 12ونیم شب بود که همه رفتن و ترانه و دریاام قرار بود شب بمونن!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_اووووممم!ینی اولین روز دانشگاهمون میشه فردا!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ترانه با جیغ گفت...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ترانه:وای آرهههه!😍

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیکی:کلاساتونم که یکیه؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دریا:آره خوشبختانه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ترانه:آژانس خصوصیمونم که حاضر!😂

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خرسی کنار تختمو پرت کردم طرفش و گفتم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_زهرمار! انگار من راننده اینام!😤

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همه غش،غش خندیدن که باعث شد حرصم بیشتر دربیاد! بعداز نیم ساعت گپ و گفت نیکی گفت...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیکی:بچه ها پایه این بریم خرید؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همه با ذوق موافقت کردن و شروع کردن به آماده شدن... منم یه آرایش ملایم کردم و یه تیپ سر تا پا سفید زدم! کتونی سفید لژدارمم پام کردم و با بچه ها رفتیم طرف عروسک خوشگلم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وجدان:تا فراری نیما هس این بیچاره رو محل نمیزاری الان شد عروسک خوشگلت؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_بعله! اصن دلم میخواد به تو چه؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وجدان:تربیتتم که دوزار! اصن من موندم این همه آدم با فرنگ و باشعور تو دنیا هستن! من چرا وجدان توی روانی شدم؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_روانی هفت جد و آبادته! به شعور و فرهنگ من توهین کردی نکردیااا گفته باشم!!! برو که حوصلتو ندارم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وجدان:پوووفففف!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رسیدیم به خیابون اصلی انقدر صدای آهنگ زیاد بود که صدای بچه هارو نمیشنیدم! ای تو روح هر کی جا پارکو خلق کرد! آخ الهی ماشیناتون آتیش بگیره! دوساعت بود معطل یه جای پارک بودیم...! آهااا اونجا خوبهههه! فکرمو به زبون آوردم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_آهاااا پیدا کردم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و با سرعت به سمت اون جای پارک خالی حرکت کردم که همون لحظه یه ماشین بیشعورم انگار دنبال همون جای پارک بود! که با سرعت اومد طرفش و سپر ماشینامون محکم به هم اصابت کرد!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_آخ!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرم محکم خورد به فرمون...صدای نگران نیکی و بچه ها بلند شد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیکی:نفس...آجی چی شدی؟ نفسی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرمو از رو فرمون بلند کردم! بیشعور احمق! سریع از ماشین پیاده شدم ومنتظر،زل زدم به در ماشین اون یارو! وای ماشینشم چه ماشینی بود! جنسیس کوپه! ماشین مورد علاقه من! ای کوفتت شه ایشالله! اصن جنسیس کم پیداس! 280میلیون از کجا آوردی آخه خر؟! بمونه تو حلقت به حق پنج تن آل عبا! تو همین فکرا بودم که دوتا کفش اسپرت رو جلوی پام دیدم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خب،خب...! از پایین شروع کردم به ارزیابی! کالج اسپرت مشکی...! اوومم یکم بالاتر...! شلوار جین مشکی! خب...! پیراهن چسبون مشکی! اوا کی مرده مگه؟! اوه چه عضه هایی!😋 عجب هیکلی!!! کم کم رفتم بالاتر...! جونم ته ریششش! اوففف چه لبایی داره لامصب!🙈🙊 چشاشوووووووو!!!! انگار قیر گزاشتن جای چشم! از بس که مشکی بود! اهههه خدا جونم چی آفریدی؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وجدان:هیز شدیا جدیدا نفس؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_اه! خفه شو!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

واااای! این جمله رو بلند گفتم!خاک تو سرم الان پسره فک میکنه خل شدم! ای خاک برسرت نفس! سرمو آوردم بالا! پسره با چشمای قد لعلبکی داشت نگام میکرد! اوه،اوه! الان میگه این دیوانست! توی ظاهر مغرور خودم فرو رفتم و گفتم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_معلومه دارید چیکار میکنید؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پسره با لحن خشن و متعجبی گفت...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پسره:اینو من باید بپرسم نه شما!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

این از اون خدای اعتماد به نفس هاس!!😷 اما خب منو هنوز نشناخته!😎

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_شما با سرعت پیچیدین...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وسط حرفم پرید بیشعور!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پسره:خانوم زدی سپر ماشینمو داغون کردی حالا یه چیزیم شده طلبت؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چی شد؟! انگار نمیخواد باهاش عین آدم حرف بزنم...!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ببین اخوی من میدونم دارم چیکار میکنم،جنابعالی با سرعت پیچیدی! پس بیخودی واسه خودت نرخ تعیین نکن!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پسره که از جسارت من جا خورده بود با لحن تندی گفت...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پسره:معلوم نیست کی به امثال شما گواهینامه داده! اصن معلوم نیس سنتون به گواهینامه گرفتن رسیده یا نه؟! پاشین بجای ماشین سواری برین خونتون قرمه سبزیتونو درست کنین!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تلخ تر از خودش جواب دادم...!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_هوووی آقاهه! یه ترمز بگیر خفه نشی! یه سره تخته گاز داری شر و ور میبافی! من از جنابعالی درباره سن و دستپخنم نظر نخواسم که زرزر میکنی! درضمن یه قورمه سبزی نشونت بدم که حض کنی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بدنبال این حرف رومو از پسره که از عصبانیت بنفش شده بود برگردوندم و سریع سوار ماشین شدم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هه! هنوز نمیدونست نفس مهرآرا کیه! یه ماشین سواری ای نشونت بدم، تا عمر داری با دمت گردو بشکنی! وایسا و تماشا کن! پامو محکم رو گاز فشار دادم و از بغل سپر ماشینمو محکم بهش مالوندم که باعث شد صدای گوش خراشی ایجاد بشه! سریعم از اونجا دور شدم! همون از مهلکه گریختمه خودمون!😂 ترانه ودریا و نیکی که تا اون موقع تو هنگ بودن جیغ جیغاشون شروع شد!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دریا:ای ول!!!!👍😍

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ترانه:لایک داشتی بدجوور!😘😘

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیکی:دمت جیز آجی خودمی!😜 قشنگ قهوه ایش کردی!😂

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و با کلی نازو ادا به کل خرید رو هم فراموش کردیمو و برگشتیم خونه!😅

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

واسه هزارمین بار تیپمو تو آیینه نگاه کردم! به معنای واقعی محشر شده بودم! از این مقنعه های مشکی بلند گزاشته بودم که با رنگ فوق العاده چشمام هارمونی قشنگی ایجاد میکرد!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وجدان:جمله بندیت عمودی تو حلقم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_گیرنکنه یه وخ؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وجدان:آب موجوده!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_آهان!!!😑

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدای نیما بلند شد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیما:نفسی دیرت میشه هااا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_اومدم اومدم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و از پله ها سریدم پایین که مستقیم تو بغل بابا فرود اومدم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_چاکر شوماییم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا:به به! گل دختر!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان:پیمان؟! صد بار گفتم نذار اینطوری حرف بزنه حالا تو جوابشم میدی؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا درحالی که منو پایین میذاشت گفت...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا:جوونن ناهیدجان بیخی!!!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان با چشمای گرد شده به بابا نگاه کرد و گفت...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان:چشمم روشن!بیخی؟!!!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من و نیما ونیکی شلیک خندمون رفت هوا و نیما گفت...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیما:از کمالات همنشینی با این وروجکه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامانم خندید و مشغول پاک کردن میز شد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_خانواده گرامی من رفتم!😊👋

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیما:خدا پشت و پناهت ننه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خندیدم و اومدم بیرون! واقعا من بدون خونوادم افسردگی مزمن میگرفتم! همه ماشالله شاد و سرزنده!😁

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_نه!!!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با دهن باز زل زده بودم به همون پسر دیروزیه که باهاش تصادف کرده بودم!!! داشت از در دانشگاه میومد تو! وای خداجون این امکان ندارهه!!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دریا:چه گلی بگیریم به سرمون؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ترانه:چه جیگریم هس بیصاحاب!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_تری؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ترانه:الان که دقت میکنم اصنشم خوب نیس! انتر زشت بیریخت!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خندم گرفت! گفتم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_بیاین بریم بابا اون بهش میخوره سال آخر باشه کم کمش 26رو داره! تو کلاس ما نمیوفته که!😓

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دریا:پس چطور مهرسا که سال دومیه کلاس استاد رحمانی با مائه؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_خب...! خب اون استثناس!😐

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ترانه:الناز چی؟! الناز که سال سومه ولی بیشتر از نصف کلاسا رو ما ماس!😕

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آب دهنمو قورت دادم و گفت...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ااااا؟! بیخیال شماام! بیاین بریم الان کلاس شروع میشه!😑

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

داشتم از درون میمردم ولی خب ظاهرمو خونسرد جلوه دادم!😅 وااای! نکنه الان پسره بیاد خسارت بخواد؟! وای حالا خسارت هیچی الان میگه زدی و در رفتی؟! اه! اینو دیگه کجای دلم بزارم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وجدان:هر کی خربزه خورده پای لرزشم میشینه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_تو یکی خفه شو که هر چی میکشم از دست توئه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وجدان:ایییییش!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_زهرمار!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چیکار کنم من الان آخه؟! اه! لعنتییییی! سنگ قبرمو بشورم که همیشه در حال گند زدنم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وایستادیم پسره که رفت تو ماهم رفتیم...!😁 رفتیم تو کلاسی که این ساعت داشتیم! آخییییش! همش میترسیدم همکلاس باشیم...! یه نفس از سرآسودگی کشیدم و گفتم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_خداجون عاشقتمممم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با دریا و تری رفتیم و ردیف اول نشستیم! ردیفای آخرم که همه پر بود... ترانه آروم گفت...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ترانه:شانس آوردی تو کلاس ما نیس...!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دریا:از کجا معلوم کلاسای بعدی نباشه؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_خداروشکر اونقدر واحد برنداشتیم که کلاسامون زیاد باشه کلا 3تا کلاسه که کلاس استاد رحمانی یکشنبه هاس،کلاس استاد رضایی هم شنبه و چهارشنبه....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ترانه:پس ینی کلاس این استاده که هنوز ندیدیمش چیز...آها استاد محتشم فامیلیشه فک کنم! دوشنبه ها و سه شنبه ها و پنج شنبه هاس دیگه؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دریا:اهوم... الناز میگفت خیلی عالی درس میده ولی خیلی خشکه و مغرور و البته خوشگل! ولی خب با یه من عسلم نمیشه خوردش فک کنم!😅

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ترانه:تو مگه میخوای بخوریش؟!😕🙈🙊

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دریا خواست با کیفش بکوبه تو سر ترانه که یهو همه بچه ها بلند شدن!!!! واه؟! چه خبره؟! دریا و ترانه هم سریع پا شدن و زیر لب گفتن:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_استاد اومد!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آها! منم بلند شدم و سرمو که پایین بود بلند کردم و... از بس شوکه شده بودم زبونم قفل کرده بود! این...این استاده همون پسره بود...! ترانه و دریا به من نگاه کردن ولی من چشمام قفل شده بود توی چشمای مشکی اون پسره! ینی...ینی این پسره استادمحتشمه؟! یا خدا!!! خداکنه همه چی خواب باشه! زیر لب خودمو دلداری میدادم !!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ای بابا! چیزی نشده که! قوی باش نفس! قوی باش! همون دختری باش که هیشکی نمیتونست جلوس وایسته! آره!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پسره(که از الان شده استاد محتشم!😑) تا نگاش به من خورد واسه چند ثانیه متعجب بود اما بلافاصله اخم غلیظی تو چهرش نمایان شد که گند زد تو تموم دلداریایی که به خودم داده بودم!😑

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وای خدا جونم! چیز خوردم! الان وسط کلاس آبرومو نبره؟! واااای! اولین روز دانشگاه سوژه میشم! ای خداااا! کمک!😢

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شروع کرد به حرف زدن...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پسره:خب! من محتشم هستم و تا پایان این ترم استاد شمام! سر کلاس من قوانین اولین اصلیه که شما باید رعایت کنید! در غیراینصورت بدون شوخی این ترمو حذفید! اینو از الان گفتم که بدونید مزه پرونی و شوخی و اینجور چیزا توی کلاس من ممنوعه! امیدوارم لحظات خوبی رو باهم سپری کنیم!!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یاجدالسادات!!! لحظات چیز مرغی رو باهم سپری میکنم بخدا مطمئنم!😑 اینو که واقعا با یه من عسل نمیشه خورد! پسره بیشعور ایکبیری! اصن من مزه پرونی میکنم ببینم میخوای چه غلطی بکنی؟!(آره ارواح عمم😐) شروع به حضور و غیاب کرد خبر مرگش!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پسره:رویا نادری...سامان محمدی...آرمین کوهنورد...ساحل کیانی...نفس مهرآرا...!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستمو بردم بالا! نگاهشو از روی لیست برداشت و بهم نگاه کرد! اییییششش! همچین نگاه میکنه انگار ارث باباشو خوردم! پسره انتر!😁 دوباره شروع کرد به خوندن که به آخر رسید و تموم شد! ترانه آروم زیر گوشم گفت...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ترانه:خدا بخیر کنه این ترمو با این عزرائیل!!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از تشبیهش خندم گرفت! خیلی بهش میاد! خلاصه شروع کرد به درس دادن! ماشالله درس که نیس انگار داره چگونگی به نتیجه رسیدن مذاکره انرژی هسته ای در ژنو رو آموزش میده!!! از اول تا آخر درس جیک هیشکی در نیومد تا آخرش که مرحمت فرمودن و گفتن 《خسته نباشید!》 با تموم شدن درس خواستم با دریا و تری برم بیرون که گفت!:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

استاد:خانوم مهرآرا شما بیاید اینجا کارتون دارم!!!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یا امام جعفرالنبی ادرکنی!😐 من برم این منو میخوره یه وقت!😢 وای من جوونم هنوز آرزو دارم!😑 عقب گرد کردم و رفتم جلوی میزش! یه سرفه مصلحتی کردم و گفتم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_اهم،اهم! با من کاری داشتین؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
شما به این رمان چه امتیازی میدهید؟
نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.