يلدا دخترى سركش كه با عمه اش زندگى ميكند ، طى حادثه اى باز داشت ميشود و اتهام سنگينى در پرونده اش رقم ميخورد ناجى او به طور معجزه آسايى وارد زندگى اش ميشود و پرده از وقايع اصلى گذشته اين دختر برداشته ميشود، معين نامدار ! مردى از جنس خشم و تعصب ، با روح و زندگى اش در مى آميزد و روايتى نو رقم ميخورد...

ژانر : عاشقانه

تخمین مدت زمان مطالعه : ۱۴ ساعت و ۱۴ دقیقه

مطالعه آنلاین این مرد امشب میمیرد
نویسنده : زینب ایلخانی

تعداد صفحات : 1377

ژانر : عاشقانه

:: این رمان زیبا رو از دست ندین ::

دانلود رمان این مرد امشب میمیرد

خلاصه رمان :

يلدا دخترى سركش

كه با عمه اش زندگى ميكند ،

طى حادثه اى باز داشت ميشود

و اتهام سنگينى در پرونده اش رقم ميخورد

ناجى او به طور معجزه آسايى

وارد زندگى اش ميشود و پرده از وقايع اصلى گذشته اين دختر برداشته ميشود،

معين نامدار ! مردى از جنس خشم و تعصب ، با روح و زندگى اش در مى آميزد

و روايتى نو رقم ميخورد...

هیچ وقت دلم ه*و*س نوشتن روزمرگى هايم را نكرد و نداشت چرا كه چيز جالبى در روزها و ماه ها و سال هاى زندگى ام رخ نداده بود هر آنچه كه بود مزه اى جز تلخى و يا گس نداشت من همه زندگى ام مملو از آنچه بود كه نبايد ميبود و تكرار و ثبتش چه سودى داشت جز تشديد احساس درد در تك تك سلول هاى مغرم...

ولى گاهى به جايى از زندگى ميرسى كه احساس ميكنى نياز دارى هر چه كه جرات به زبان آوردنش براى احدى را ندارى جايى بازگو كنى ،بنويسى بايد حداقل كاغد و قلم بدانند آنچه كه ديگران و آينه از تو ديده اند و ميشناسند تو نيستى بايد خودت را جايى ثبت كنى ، شايد مديون اين منِ دروغين از خود ساخته بمانى بايد اعتراف كنى ...

و من امروزها عجيب دلم ه*و*س نگاشتن ثانيه به ثانيه اى كه بر من ميگذرد را دارم ، شايد زمانى،جايى، كسى بخواند خط خطى هاى دل دخترى كه هرگز خودش نبود...

******

اولين پك به سيگارم با لبخندى تلخ آغاز شد ياد اولين روز آشنايى در پارك ، بعدى ها را با مرور تك تك قرار هايمان ،آخرين پك هم با لبخندى تلخ تر با بغضى سنگين و قورت داده از يادآورى حرف آخرش:

_ هر تفريحى يك روز تموم ميشه يك تفريح بود كه تموم شد واسه جفتمون

من ٨ ماه تفريح پسرك تازه به دوران رسيده اى بودم كه شايد عاشقش نبودم اما همه باورِ همه تنهايي هايم بود و چه راحت با شروع يك تفريح جديد تر من را پس زد، تمام شد ! تمام ته مانده احساسم ، همين چند قطره اعتماد و باورم به دنيا و آدمهايش زير سايه اشكان به لجن تبديل شد آخرين پك را زده ام اين سيگار تنها يادگارى از پسرك تفريح طلب زندگى ام است اولين بار او سيگار كشيدن را يادم داد و باز دم معرفتش گرم كه حداقل يك مسكن براى زخم كاشته اش برايم تعبيه ديده بود ، از جايم بلند شدم ته مانده سيگار را زير پايم با تمام نفرتم له كردم ، اشكان دفترت را بستم تمام خاطرات و حتى اسمت را مثل همين سيگار زير پايم له كردم و تو بغضِ لعنتى ! با تواَم ! خيال دريا شدن نداشته باش حرام باشد قطره اشكى براى موجودى چون اشكان...

سوت زنان كليد را در قفل ميچرخانم و اين يعنى اعلام حضور براى عمه هميشه خسته و نالان ، وارد خانه كه شدم باز مثل هميشه بوى خوب غذا و برق عجيب وسايل خانه ، اين زن تنها دلخوشى اش حمالى در اين خانه اجاره ايست

وارد كه شدم صداى جيغش باز در مغرم فرو رفت

_صدبار گفتم با كفش نيا تو ذليل مرده

_باز افتادى به جون خونه و غر آخرشو گذاشتى واسه من !!؟؟؟؟

روبه رويم كه ايستاد باز نتوانست مهربان نباشد و مثل خودم بجنگد نگران دستش را روى پيشانى متورمم گذاشت و پرسيد

_ يلدا چى شده سرت باز با اون پسره احمق رفتى موتور سوارى؟ آخر سر يه روز اون بنگى تو رو به كشتن ميده .

و خدا ميدانست كه عمه پروين چه قدر از اشكان بيزار بود لبخند بى روحى زدم و در حالى كه روى كاناپه زوار در رفته ولو ميشدم برايش توضيح مختصرى دادم كه ميدانم تا چه حد خوشحال شد

_ نگران نباش سرم امروز به سنگ خورده سنگ كه نبود ولى با دسته كليدم جورى زدم تو سر خودم كه ديگه به يك بنگى اينقدر رو ندم كه راحت فيتيله پيچم كنه، پرى جون خوشحال باش اشكان قهوه ايم كرد امروز، جورى كه حالا حالاها بو گند بدم بعدم رفت با يك خر تر از من رو هم ريخت آخه ميتونى ديگه تفريح پارتى و دود و آب شنگولى بهش حال نميداد زده بود تو كار كمر به پايين كه من اهلش نبودم و اين دخى جديده بود

چشم هاى عمه از خوشحالى و تعجب مثل تيله گرد شده بود

_ الهى شكر عمه فدات شه بالاخره دعام گرفت پسره رو خودت شناختى ديدى گفتم اين دنبال فقط كثافت كاريه حيف تو دختر خوشگل من نيست با اين جور آدم ها اصلا برو و بيا داشته باشه؟

و باز نطق عمت باز شد و ادامه داد و ادامه داد:

_ به خدا اون دفعه كه دانشگاه تعهد دادى نذر امامزاده عباس كردم كه اين پسره بره بزار تو حد اقل يه پخى واسه خودت بشى ، هر شب كه دير ميومدى جون به لب ميشدم تيپ و قيافه اى كه اون واست ساخته والا تو خيابون همه توف و لعنتت ميكردن خدا صدامو شنيد

_ وايسا وايسا تند نرو چى دارى به هم ور ميكنى گفتم اشكان تموم شد نگفتم ميشم دختر گوشه خون چادر به سر خاله قزى قصه هاى تو!!! بسه ديگه ياسين خوندن نهار چى داريم؟

با عصبانيت و رو برگرداند و غر غر كنان سمت آشپزخانه رفت

ميدانستم اين زن چه قدر همه سالهاى بى مادرى ام برايم نگران بود اما دست خودم نبود انگار عمه پروين تنها بازمانده متهمين پرونده زندگى مسخره و همه بدبختى هايم بود او را به خاطر خواهر مردى فلك زده مقصر ميدانستم مردى كه آه در بساط نداشت و ازدواج كرد و حاصلش فرزندى به بدبختى و حقارت من بود از مادرم از همه عالم بيشتر متنفر بودم اينقدر كه اين تهوع باعث شد آن زن خوشگذران و فارغ از احساس مادرى را روزى براى هميشه بالا بياورم ديگر احساسم به او سِر شده بود ديگر حتى شايسته نفرت نبود واين تنها حس مشترك من و عمه بود هرچند كه علت

خشم و كينه عمه چيز ديگرى بود ...

عمه مقصر بود چون بعد مرگ پدرم هميشه بار بدبختى مرا به دوش كشيد مقصر بود چون هميشه نگران بود چون هيچ وقت زندگى نميكرد چون خيلى سال بود كه يادش رفته بود تمام زنانگى اش را ، از او به خاطر اينكه هميشه خدايى كه جز بدبختى نعمتى به او نداده است را شاكر بود دلخور بودم ، او زيادى براى دنيا و آدم هايش خوب بود انگار آفريده شده بود براى گذشت و خدمت به همه ...

***

دستمال آرايش پاك كن را كه به صورتم كشيدم احساس كردم چند كيلو وزنم كم شد خيره به دستمال استفاده شده كه حال رنگارنگ شده بود ياد حرف عمه راجع به ظاهرم افتادم و چه كسى ميدانست يلدا خودش را زير خروار ها آرايش پنهان كرده است كه كسى نفهمد اين دختر چه قدر بدبخت و ضعيف است من بد بودن را عجيب دوست داشتم ، تنها راه انتقام از روزگار همين است، آن شب براى خودم هم عجيب بود كه خيلى راحت خوابيدم شايد واقعا براى من هم تنها يك تفريح بود كه بى تاب بودنش نبودم و شايد من هم شبيه مادرم راحت ميتوانستم از مردهاى زندگى ام بگذرم، روز بعد هم مثل روزهاى عادى زندگى ام سپرى شد دانشگاه و بعد هم به قول عمه عياش گرى هاى روزانه و شبانه ام ، دوستانم كه از خودم بى قيد و بند تر بودن برايم به مناسبت اتمام رابطه ام با اشكان يك كات پارتى ترتيب داده بودند، همه خانه ميلاد جمع بوديم بساط هر نوع تفريح نا سالمى هم جور بود ، بار دهم بود كه شماره عمه روى صفحه گوشى ام خودنمايى ميكرد با بى ميلى پاسخ دادم

- بله پرى خانم

صداى ملتمس و نگرانش براى لحظه اى دلم را لرزاند

_ كجايى دخترم ؟ حالت بده ؟ مديونى اگه واسه اون بنگى بلايى سر خودت بيارى

از ته دل خنديدم

_ واى اين حرفها چيه باز زده به سرت؟ اون دو زارى ارزش ماتم گرفتن داره؟ من اومدم به مناسبت گم كردن گورش از زندگيم جشن گرفتم تو هم بگير بخواب كه دير ميام

اجازه ندادم حرف بزند و گوشى را قطع كردم، من مصيبت هاى بدتر از رفتن اشكان را در زندگى ام چشيده بودم من به نخواستن به ترد شدن خو گرفته بودم من مرد زندگى خودم تنها خودم بودم و بس چه نيازى بود به چون اشكانى؟

خيره به جمع دخترك هاى شاد جمع جرعه اى از نوشيدنى ام را با خيال اينكه بى خيال همه دنيا شوم نوشيدم اما هنوز هوشيار بودم آن قدر هوشيار بودم كه گرمى منزجر كننده دستى روى ران پايم را احساس كنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_يلدا خوشگله اسم اشكى كه ازت برداشته شد گفتم اين دفعه ديگه از دستت نميدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در چشمان هيزش چيزى جز ه*و*س نيست ، خنديدم و خنديم آن قدر كه بهت زده شد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_خيلى خوردى؟ مستى ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ چى ازم ميخواى پسر جون؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نيشش تا بناگوشش باز شد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ هيچى يكم خوش بگذرونيم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ ميدونى اشكى چرا ولم كرد؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ لياقتتو نداشت ناناز آخه تو با اين هيكل و تيپ آس و با جذبه چيت به اون تى تيش خشتك آويزون ميخورد؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سكوت كردم كه ادامه دهد..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ به جون خودت دختر هميشه تو كفت بودم هميشه به ميلاد ميگفتم شك ندارم اين دختر با اين همه تمرين و اين هيكل ميتونه قهرمان فيتنس پرورش اندام باشه ، ميدونى چيه يلدا تو عين اورستى با دخترا ديگه فرق دارى آدم دوست داره فتحت كنه محكمى و قوى، لوس نيستى، من عاشق همين موهاى كوتاهتم همين تيپ پسرونت عاشق اون اخم و خنده ها بلندتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

انگشتمو به علامت هيس نزديك لباش بردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ هييييش آقا پسر ادامه نده پس نميدونى چرا اون ولم كرد؟ چون اهل همين خوشگذرونى كه تو ازم ميخواى نبودم چون اين اورست فتح نشدنيه چون حالم از همه ه*و*سهاى مردونه به هم ميخوره چون نه ظريفم نه ضعيف كه محتاج آغوش و بغل يكى از خودم قوى تر باشم ، تفريح ؟ اوكى هستم هر نوعشو تا تهش هستم ولى اونى كه تو مغزه توئه تو سيستم مغز من تعريف نشده است رو مدل و استايل و شكل بدنم هم ارور ميده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ساكت نگاهم ميكرد ولى همين قدر كه حرمت نگه داشت و اصرار نكرد قابل تحسين بود ، يادم افتاد كه فردا از صبح باشگاه شاگرد دارم و بعد هم ٢ تا كلاس سخت و امتحان دانشگاه ، تفريح تا همين حد كافى بود بايد به خانه بر ميگشتم ،با اِفى (افتخار) دوست صميميم كه ماشين داشت به خانه برگشتم عمه بيدار بودغر زد و نفرين كرد هدفونم را گزاشتم و صداى آهنگم را به بلند ترين حد ممكن رساندم اين طورى هم او خالى ميشد و هم من مجبور به تحمل حرفهاى تكرارى اش نبودم ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به خاطر سر درد ناشى از نوشيدنى ديشب تمام ساعات باشگاه عصبى و بى حوصله بودم چند بار سر شاگردانم به خاطر حركات اشتباه فرياد زده بودم و يكبار هم با مسئول آن شيفت باشگاه مشاجره كردم، بعد از تمام شدن كلاسم طبق روال هميشه مشغول كار با دستگاه شدم براى حفظ اندامم هر روز ورزش ميكردم . عضلاتم را دوست داشتم از ظرافت هيكلم خوشم نمى آمد دوست داشتم ظاهرم حداقل قوى باشد و خشن ولى در كل استخوان بندى زنانه اى داشتم. اين قدر غرق حركات بودم كه متوجه حضور افى نشدم ، ظاهرش مثل هميشه عجيب و تابلو بود اين دختر از ٢٤ ساعت شبانه روز ١٢ ساعت را جلوى آينه ميگزراند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ سلام يلدا جونى خودم آخ با اين هيكلت دلم ميخواد بخورمت دختر

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خنده ام گرفت و لپ تپلشو كشيدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ كم كم دارى شبيه بادكنك ميشى يكم ورزش واست اصلا بد نيستا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ اييييييش من دو تا دمبل بزنم ٢ روز بدن درد ميگيرم بعدم آقامون ميگه دختر تپلش قشنگه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ كله بابا اون آقات ، احمق اون جفنگ چى حاليشه آخه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_اِ اِ اِ يلدا جونى نداشتيمااا به پيشى من فحش نده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

واقعا از عشق مسخره آرمين و افى چندشم ميشد ولى خوب اين دختر تنها دوستم بود و سعى ميكردم زياد ناراحتش نكنم ميدانستم ناشيانه و عميق عاشق آرمين شده است، آرمينى كه ميدانستم بدتر از اشكان نباشد بهتر نيست و خدا ميداند از احساسات اين دختر تا چه حد سو استفاده كرده بود براى رسيدن به اهداف مالى و جنسى اش...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد از دريافت حقوق آن ماه با افى از باشگاه خارج شديم ميدانست ذهنم باز درگير همين چندر غاز است

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ ميگم دختر خدايى بيا و اين باشگاه رو ول كن بريم ١ باشگاه خفن بالاى شهر ١ پول خوب در بيا ر بابا اين خيلى كم بهت ميده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ اونوقت هرچى در ميارم بايد خرج كرايه تاكسى بدم تا خونه بعدم حوصله اين بچه مايه دارا لوسو ندارم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ آخه اين همه سال زحمت كشيدى و خرج كردى اون مدرك كوفتى رو بگيرى كه بياى اينجا واسه چندتا بد هيكل تر از من خرجش كنى اون مدرك اون مدال و مقامات حيف نيست؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ نه ميدونى كه حقوق بابا و بانشستگى عمه هم هست من آدم مستمر و پيگير سر كار رفتن نيستم همين جا هم عادت به زور كردم كه ميام

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ معلوم نيست توى اون مخت چيه يلدا كه همه كارات بر عكسه همه عالمه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خنده ام گرفت راست ميگفت من افكارم و عمل كردن شبيه هيچ كدام از ٢٢ساله هاى عالم نبود چون سر تا سر زندگى ام شبيه هيچ كس نبود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پدرى كه تا ياد دارم بدبخت بود حتى اين بدبخت هم مرا به عنوان فرزند هيچگاه نه نوازش كرد و نه دوست داشت. مادرى كه هر بار در آغوش يك مرد جولان ميداد و در آخر هم عشقش را با يك الدنگ به وجود دخترش ترجيح داد و من را از دور فقط به عنوان فرزند پذيرفت من از اول ابتدايى تا به امروز كه در هر جمع هم سن و يا هم جنس هاى خودم بودم كسى به حقارت و مطرودى خودم نديده بودم من هميشه از بى كسى و بى پدر مادر بودنم شرم داشتم ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به دانشگاه كه رسيديم هنوز غرق در فكر خودم ودنيايم بودم تمام ساعات كلاس و امتحانم باز خبر از حضور فكر و تمركزم نبود .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آن شب هم به ١ ميهمانى دعوت شدم براى دور شدن از افكارم پذيرفتم اين مهمانى ها جز برنامه تكرارى زندگى ام به حساب مي آمد و چه كسى ميدانست شبى در يكى از همين مهمانى ها سرنوشت زندگى ام براى هميشه عوض شود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زمان بازگشت به خانه از بوى دودى كه همه لباس هايم را با خود درگير كرده بود مشامم آزرده شد و با خود فكر كردم عمه امشب حتما جورى نفرينم ميكند كه صبح در جا خشك شوم ولى خدا را شكر كردم كه وقتى رسيدم خواب بود، موقع عوض كردن لباسهايم جلوى آينه براى يك لحظه حس كردم خودم را نميشناسم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دخترى با موهاى بِلوندِ كوتاه پسرانه كه سمت چپش را كامل با ماشين كوتاه كرده بود صورت غرق در آرايش بينى تراشيده هنر دست جراح زيبايى كه با يك نگين در سمت راستش مزين شده بود ابروهاى كوتاه و بور رو به بالا يا به قول عمه شيطانى ، تنها عضو واقعى صورتم و بازمانده از همه معصوميت و چهره اصيلم رنگ چشمانم بود قهوه اى روشن روشن كه در آفتاب و نور عسلى ميشد ، حتى رنگ پوست سفيدم هم چند سالى بود با كمك سولار كاملا برنز شده بود من يك يلداى فيك از خودم ساخته بودم كه گاه عجيب دلم را ميزد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هنگام صبحانه متوجه شدم عمه چند دقيقه ايست به صورتم خيره شده است چنگال را رو ب رويش به حالت گارد گرفتم كه يكهو ترسيد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ چيه پرى ور نپرى زل زدى به من

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ ديوونه اين كارا چيه ميكنى يهو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ گفتم ار فكر درت بيارم بيرون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صندلى اش را كمى نزديكم كرد و به حالت مادرانه اى موهايم را نوازش كرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ دخترم چرا اينقدر زير چشمات گود افتاده ؟ نكنه جز سيگار اون پسره چيز ديگه هم داده بهت خداى نكرده...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگذاشتم حرفش تمام شود ابروهايى در هم گره خورد و ميان حرفش پريدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ نه معتاد نيستم من هرچيزى رو تفريحى امتحان كردم اما راستش پول اعتياد ندارم پس قطعا سراغش نميرم واگرنه واسه فراموشى اين زندگى نكبت بهترين راهه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهش پر از غم بود پر از افسوس براى برادرزاده اس كه در ابتداى دومين دهه زندگى اش اينقدر خسته و مغموم از اين زندگى بود، باز هم موهايم را نوازش كرد دستش را با مهربانى روى گونه ام گزاشت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ كفر نگو يلداى عمه ،شاكى نباش اينقدر ،هرچى كه از دست دادى تو كل زندگيت خيلى بى ارزش تر از اين بوده كه واسش غصه بخورى اينقدر با خودت و من و زندگى لج نكن و نجنگ

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پوزخندى به حرفهايش زدم اما سكوت كردم حتى حوصله بحث نداشتم حرفهايش حق يا نا حق هرچه كه بود در سر من نميرفت من از زندگى يك زندگى طلبكار بودم و عمه پروين هميشه راضى مصر بود كه طلبم را ببخشم و مثل او و مثل هميشه ى او حلال كنم ، عشقش را به مادرم بخشيد و همه جوانى اش را به برادر زاده جوانش همه زندگى اش متعلق به ديگران بود .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

٢ ماه از جدايى ام با اشكان ميگذشتندیده بودمش اما بى خبر نبودم با عشق جديدش مدام در سفر و ميهمانى ها جولان ميداد، واقعا اصلا برايم مهم نبود حتى ذره اى از حس حسادتم را قلقلك نميداد، چند روز به شروع امتحان ها باقى مانده بود و زندگى طبق روال هميشه ميگذشت ، آخر آن هفته تولد افى بود و آرمين برايش يك مهمانى ترتيب داده بود ، با همه حقوق آن ماه برايش يك ساعت فيك توانستم بخرم با مقدار سهمم از ماهيانه حقوق پدرم كه آن هم بعد كسر اجاره خانه و خرج خانه مقدار چشم گيرى نبود براى خودم ١ تاپ و شلوار جين خريدم ، بعد از دو ساعت درگيرى با لوازم آرايش و موهايم بالاخره آماده شدم ، آن شب با ميلاد و دوست دخترش به مراسم رفتم در طول راه صنم دوست دختر ميلاد مدام زير گوشم وز وز كرد كه برادر آرمين چندتا از همكلاسى هاى مايه دارش را به مراسم دعوت كرده است و خلاصه دخترك نديد بديد همى بسيار از رويارويى با آنها مشعوف بود ، و كاش هيچ وقت نه من نه آن ها به اين تولد دعوت نشده بودند...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سالن غرق نورهاى رنگارنگ و دود بود افى كاملا مست بود و مدام سيگار روشن ميكرد هيچ كس حال طبيعى نداشت جز گروه تازه وارد ما، صنم با ديدن يكى از آن بچه پولدار هاى مجلس به طور كامل ميلاد بدبخت را فراموش كرد پسرك كل هيكلش به لعنت خدا نمي ارزيد بوى گند فخر از چند فرسخى اش به مشام ميرسيد از لحظه اول كه چشمم به او خورد احساس كردم نشناخته از او متنفرم ، حسى مرا از او ميترساند ، بعد از كلى عشق بازى با صنم و دست مالى كردنش هيكل منحوسش به من نزديك كرد نفس هايش به صورتم ميخورد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ دخى تو خيلى دافى اوووووف چه هيكلى !!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و باز من حالم از تمام ه*و*س هاى مردانه به هم خورد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ اون دخى كه تا الان داشتى باهاش لاس ميزدى داف تر نبود يارو؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخند چرك و چندشى زد و دندان هاى اسبى اش را به نمايش گزاشت و در دل فقط سوالى در ذهنم نقش بست( اين يارو اين همه پول خرج تيپش كرده چرا يك فكرى به حال اين دندون ها بيريختش نميكنه؟؟!) و بعد خودم از فكر خودم خنده ام گرفت و او هم كه بى خبر از سوال ذهن من بود خنده ام را به حساب خوشبختى از آشنايي اش گزاشت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ آمارتو دارم يلدا كمربند مشكى ، رو تخت كمر بندت چه رنگيه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و من اينبار چنان حالم به هم خورد كه رويم را برگرداندم كه صحنه عق زدنم را نبيند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ آمارمو اشتباه دارى جوجه فكلى ، اگه درست بود ميدونستى من آشغالا مثل تو رو نگاهم نميكنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهش مملو از خشم شد انگار شعله هاى ه*و*سش به ناگاه در هوا منجمد شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ بالاخره يك بدبخت جنوب شهرى واسه گزروندن امورات زندگى گاهى اضافه كارى بره ديگه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ هه ، اين بدبخت جنوب شهرى زمينا رو طى بكشه بهتره كه بو گند تو رو با اون تركيب دندونات تحمل كنه ، راستى رو دكتر دندونپزشكت ١ تجديد نظر كن خرِ شِرِك عزيز

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و ای کاش لال میشدم و آن شب با چنین موجود خبیثی وارد میدان جنگ نمیشدم، دستش را که بلند کرد که حواله صورتم کند طبق درس های آموخته ام ساق دستش را نشانه رفتم و در جا دستش با آخ بلندی که گفت افتاده شد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ یادت رفت کمربند مشکیمو ؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاه توام با خشم و نفرتی انداخت انگشتش را به علامت تهدید چند بار در هوا تکان داد و بعد دور شد، دلم خنک شده بود ولی ته دلم نا آرام بود، در فکر بودم که متوجه حضور آرمین شدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ یلدا با این شروین کل کل کردی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ هوم؟! شروین این نی قلیون مایه داره است؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ آره بابا ازت شکاره میخواد حالتو بگیره شنیدم، منم خیلی ازش بدم میاد از دوستای صمیمی آرمانمونه خیلی دوست دارم یه بارم ما حالشو بگیریم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و من احمق باز با کاشتن تخم کینه و انتقام گند زدم به همه چیز

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ آره من که خیلی دلم میخواد بشونمش سرجاش بیریختو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ یلدا پایه ای یکم ادبش کنیم؟ خیلی داره از بالا مارو نگاه میکنه فکر میکنه چون قد اون پول نداریم میتونه کوچیکمون کنه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حس انتقام شعله ورتر میشد باید به او نشان میدادم این دختر جنوب شهری میتواند اعصابش را نابود کند

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ پایه ام فقط افی رو قاطی این جریان نکن میدونی که ترسوئه امشب کوفتش میشه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ اوکی حله, نقشمو بگم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ اوهوم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ سوییچ ماشینشو دو در کردم یه پورش قرمز مامان که تو پارکینگه، پسره هم زندگی و عشقش این ماشینشه، حواسشو پرت میکنم ماشینو ببر چندتا خیابون اونور تر بعد سوییچو بیار بذاریم سر جاش میخوام قیافشو وقتی فکر میکنه ماشینشو دزدیدن ببینم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ این چه نقشه ایه؟! تکلیف ماشین چی میشه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ هیچی چند ساعت بعد پیداش میکنن فکر میکنن خودش مست بوده اونجا پارک کرده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ بابا این که حالگیری نیست خیلی بی مزه است

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ میگن این ماشین شیشه عمرشه وای قیافشو تصور کن چقدر بهش بخندیم نبین پولدارن همینا اگه یه تیکه مالشونو از دست بدن زمینو به زمان میدوزن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فکر بدی هم نبود جمله اش راجب جنوب شهری بودنم و اضافه کاری مدام در گوشش تکرار میشد مثل یڬ نوار ضبط شده ،

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به آرمین اعلام آمادگی کردم و لعنت به من و تصمیم آن شبم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هنگام خارج شدن به خاطر آوردم که کیف و پالتویم را جا گذاشتم خواستم برگردم که آرمین مانعم شد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_یلدا برو سریع کارو تموم کن و برگرد تا من دارم سر اینارو گرم میکنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با خودم فکر کردم که حق با اوست کلا کارم ۱۰ دقیقه هم طول نمیکشید چه نیازی به کیف و پالتو داشتم؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خیلی فرز به پارکینگ رفتم بعد از زدن ریموت ماشین با روشن شدن چراغ هی پورش مورد نظر آن را شناسایی کردم و سوارش شدم الحق که عجب ماشینی بود حس میکردم سوار هواپیما شده بودم ، ریموت درب پارکینگ را هم زدم و خارج شدم چند کوچه پایین تر نزدیک همان باغی که آرمین گفته بود و جای خیلی خلوتی بود ماشین را پارک کردم خیلی سردم بود و در حال دویدن در مسیر بازگشت بودم که تلفنم به صدا در آمد شماره آرمین بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_الو الو یلدا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_بله؟تموم شد دارم میام

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_نیایا نیا اینور مهمونی لو رفته

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_چی؟؟؟؟؟!!!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_مامورا دم درن بگیر بگیره برو خونه ۱راست

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

این پسره خل شده بود این وقت شب من بدون پول چه طور برمیگشتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_آرمین کیفمو پالتومو جا گذاشتم چه طوری برگردم؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سوییچم که دسته منه هنوز

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_۱دربست بگیر برو خونه اینجا خیلی خطریه مواد پیدا کردن کار همه بیخ پیدا میکنه کیف و پالتوتو میدم نگهبانی صبح بیا بگیر ، سوییچم بزار زیر سطل زباله سر کوچه باغ رو به رو بانک ، اینور نیایا اصلا ، اوکی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_افی چی؟چطوره؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_به زور خودمو افی رو انداختم واحد کناری و از دستشون خلاص شدیم فعلا اینجاییم تا مامورا برن افی مسته هیچی حالیش نیست میبرمش خونه مامانم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چه قدر خوش خیال بودم که مسرور بودم این شوخی مسخره مرا از دست مامورا نجات داده است و چه قدر خوش شانسم ، غافل از اینکه . . .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدای زنگ خانه خواب شیرین را بعد از شبی سخت راحرامم میکند ، غر غر کنان سمت آیفون میروم میدانستم عمه طبق روال هر روز برای گرفتن نان تازه صبحانه بیرون رفته است، در را که باز میکنم رنگ خاکستری زندگی میرود که سیاه سیاه شود . .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چند مامور جلوی در ! سوال های گیج کننده ! حکم بازداشت ! دستبند سرد بسته به دستان لرزانم ، عمه از راه رسیده است و بیشتر از خودم بهت زده است اشڬ میریزد التماس میکند ، انگار لال شده ام نگاه شماتت بار همسایه ها !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حس میکنم میله ای آهنی را در مغزم مدام فرو میکنند ، هیچ چیز دیگر نه میشنوم نه برایم مهم است گنگ و مات تا رسیدن به کلانتری خیره به دستبند فولادی سوار شده روی مچ دستانم میمانم . .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در کلانتری رو به روی افسر بازپرس انگار تازه متوجه میشوم بیدارم و همه اینها یڬ کابوس تلخ نیست سرتا پایم را با تاسف و خشم برانداز میکند .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_بشین سرکار خانم افسری خیلی حرف داریم سر پا خسته میشی دیشب هم که خیلی زحمت کشیدی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد به سرباز دستور میدهد که دستبندم را باز کند مچ دستانم درد گرفته است

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_من هیچی نمیفهمم هرچی همکاراتون گفتنو نفهمیدم به خدا اینایی که میگن رو نمیفهمم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نميفهمممم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نيشخند معنا دارى ميزند و صفحه مانيتورش را سمت من ميچرخاند ، فيلمى كه نمايش داده ميشود صحنه به صحنه خارج شدن من با آن ماشين لعنتى است از سكوتم استفاده ميكند

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ هنوزم نفهميدى اين دختر توى فيلم دوربين هاى امنيتى كيه ؟ خوب بزار بيشتر كمكت كنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و بعد از داخل يك كيسه پلاستيكى كيف و مداركم را در مي آورد و جلويم مى اندازد ، چه چيزى براى گفتن دارم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ اگه كافى نيست نگهبانم هست كه شهادت بده؟ البته چند تا از دوستاتم هستن كه حرفها جالبى دارن ، الانم جرم خودتو سنگين تر نكن اسم و آدرس همكاراتو بده و بگو دلار ها كجاست؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ دلار ؟!! آقا من به همكاراتونم گفتم نميدونم راجب چى حرف ميزنين

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ دختر به من ميخوره احمق باشم ؟! ماشينو كه ل*خ*ت كردين و ازش ١ لاشه كه فقط به درد اسقاطى ميخوره باقى نزاشتين اون همه دلار رو كجا بردى؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ به خدا فقط ١ شوخى بود من دست به چيزى نزدم اصلا زنگ بزنيد آرمين اون ميدونه اون شاهده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ آرمين اولادى؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ بله بله

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ آدرس شما رو ايشون در اختيارمون گذاشتن و شاهد خارج شدن ناگهانى شما از ميهمانى بودند

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جا خورده بودم ميدانستم آرمين آدم درستى نيست ولى تا اين حدش را باور نميكردم اين چه بازى بود؟! چه اتفاقى در حال وقوع بود هر ثانيه همه چيز بدتر ميشد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ خانم افسرى متاسفانه يا خوشبختانه شما دزد ناشى هستين متوجه نشدين كيف پولتون داخل اتومبيل افتاده ، البته از كسى كه مواد مصرف ميكنه بيشتر از اين نميشه انتظار داشت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مواد؟! اين مرد چه ميگفت؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ بايد اضافه كنم كه اون بسته كوكايين داخل كيف پولتون هم به جرمتون اضافه ميشه پس بهتره هرچه سريعتر همكاراتون رو معرفى كنين

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خيلى عصبى و مشوش بودم موقع حرف زدن لكنت ميگرفتم بايد حرف ميزدم من بد بودم اما نه تا اين حد؟! حق من اين نبود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ آقا اينا همش توطئه است من فقط با صاحب اون ماشين ١ مشاجره لفظى داشتم به خدا به جون خودم فقط ميخواستم حالشو بگيرم دنبال ماشينش بگرده اصلا اينا همش نقشه آرمين بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ صاحب ماشين ادعا ميكنند شما رو اصلا نميشناسن فقط توى مهمونى از دور ديدنتون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدايم را بى اختيار كمى بالا بردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ دروغ ميگه مرتيكه عقده اى اينا همش نقشه اشه اون آرمين آدم فروش هم خريده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ بهتره آروم بشينى سر جات اينجا جاى صدا بلند كردن نيست اونم واسه متهمى مثل شما

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد رو به سرباز جلوى در گفت كه صاحب اتومبيل را به داخل اتاق هدايت كند، خودم را آماده كرده بودم يك سيلى حواله صورت بدتركيب شروين كنم مشتم را گره كرده بودم ناخن هاى بلندم در كف دستم بدجور فرو ميرفت در كه باز شد از جايم بلند شدم ، جوانى آراسته ولى عصبى وارد اتاق شد .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ بفرماييد آقاى طلوعى اينم سارق اتومبيلتون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از تعجب چشمانم توان پلك زدن نداشت ،

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ خانم ادعا دارن با شما مشاجره لغظى داشتن و شما براشون نقشه كشيدين كه تلافى كنين

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نه! نه! من اين پسر را نه ديده بودم نه ميشناختم ، مرد جوان خيره به من با نفرت گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_من با اين پاپتى هم كلام نشدم تا اين لحظه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پاپتى؟؟؟! به چه حقى اينگونه شخصيت و هويتم را لگدمال ميكرد ولى بايد خود دار ميبودم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ نه من اين آقا رو نگفتم شروين ، شروينِ ، نميدونم فاميليش چيه من اونو ميگم ماشين ماله اون بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مرد عصبى سمتم يورش آورد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ ببين دختره ى عوضى ماشينمو كه نابود كردى اون كيف و دلاراش از اموال پدر زنمه مطمئن باش نابودت ميكنه اگه ظرف ٢٤ ساعت پسش ندى

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نميدانم آن نيشخند مسخره ام و آن جمله لعنتى در آن لحظات چگونه وارد ماجرا شد؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ پدر زنت ميدونه با ماشين و پولاش ميرى مهمونى آنچنانى لاى كلى دختر پاپتى مثل من ؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

كم مانده بود كه دندانهايم را در دهانم خورد كند كه صداى بازپرس جفتمان را به سكوت و سكون وا داشت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ تمومش كنين حداقل اينجا خجالت بكشيد و از كثافت كارياتون با افتخار حرف نزنيد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

(٣)=>

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نميدانم چه قدر صحبت ها و سوال هاى مكررشان ادامه پيدا كرد ديگر نه گوش هايم ميشنيد نه زبانم يارى دفاع از خود را ميديد من قربانى انتقام كثيف شروين و طمع آرمين بى همه چيز شده بودم ، آوارى كه بر سرم خراب شده بود نفس كشيدن را برايم سخت كرده بود ، حكم بازداشتم مرا دستبند به دست راهى بازداشتگاه ميكرد عمه در راهرو ضجه ميزد نفرينم ميكرد و در عين حال به مامورها التماس ميكرد ، ميدانستم قطعا اين اتفاق او را دق خواهد داد لحظه اى ايستادم و نگاهش كردم با صدايى بى جان با همه قدرتم صدايش كردم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ عمه !!!!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نزديكم شد ،

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ به امام رضايى كه شفاتو ازش گرفتم و تا حالا قسم نخوردم قسم من بى گ*ن*ا*هم همش دروغه من دزد نيستم ،

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باز نگاهش شد همان پرى مهربان قصه شانه هايم را با دو دست گرفت زل زد در چشمانم،

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ منم به چشمات قسم ميخورم نميزارم اينجا بمونى تا من زنده ام نميزارم يلدامو تباه كنن مطمئن باش قوى باش همه كس و همه اميدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عمه قسم خورد ولى مغزم فرياد ميزد از دست يك زن تنها و بى پناه چه كارى براى نجات من از اين گرداب بر مى آيد؟!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بى هيچ اعتراضى راهى بازداشتگاه شدم تاريك و نمور ، جمعى از چند دختر جوان زنهاى معتاد و خلافكار با ظاهر هاى منزجر كننده از من استقبال كردند،

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در كه بسته شد روى زانو جسمم به زمين افتاد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

واى خدايا خدايا خداياااااااا !!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اين اولين بار بود بعد از ديدن مادرم در آغوش برهنه آن الدنگ خدا را صدا ميزدم ، حق من اين نبود اين همه سال بدبختى بس نبود؟؟ تحمل اين يكى از توان يلدا خارج بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بى توجه به جمع اتاقك بغضم سرباز كرد انگار تازه فهميده بودم چه بلايى سر خودم آورده بودم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ آى خدااااا خدااااا جز تو به كى بگم بى گ*ن*ا*هم كه باور كنه ؟؟؟؟؟؟ خدايا من بدم من ظلم كردم اما فقط به خودم و با خودم من دزد نبودم آى خدا كجايى ؟؟؟ چرا اينقدر ازم دورى؟؟؟؟ خدايا جنگ من و تو كى شروع شد كه ١ ضرب دارى تو اين زندگى بهم ميزنى ؟؟؟؟؟ تو كجاااايى كجاست اون عادل راحم رائف؟؟! راحتم كن امشب تمامش كن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تمام بدنم غرق عرق سرد بود گلويم ميسوخت دستانم ميلرزيد گاه گُر ميگرفتم و گاه از سرما لرز به جانم مى افتاد و دندانهايم روى هم ضرب ميگرفتند سرم و واى از سرم كه چون كوه آتشفشان فوران كرده بود و تمام وجودم را نابود ميكرد چشمانم به زور باز ميشد كم كم احساس ميكردم تمام مشاعيرم از كار مى افتادند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من در باغ گيلاس كودكى بودم كه چونان يك بچه غزال خرامان خرامان ميدويدم سبك بودم ناگهان زمين باز ميشد و قصد بلعيدنم را داشت آسمان تيره ميشد و درخت هاى گيلاس جاى خود را با خار بوته عوض ميكردند و در لحظه ى سقوط دستى مرا از پشت ميگرفت و...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من در دنياى ديگرى بودم نميدانم چند ساعت و چند روز در آن شرايط به سر بردم . نميدانستم اين شوك آنقدر بزرگ است كه چنين مرا تا مرز مرگ پيش برده است،

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

***

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشمانم را به سختى باز ميكنم نور سفيدى مجبورم ميكند كه دوباره چشم بر هم بگزارم ، خدايا كاب*و*س بود ؟! نه مطمئنم دوباره كه چشم باز كنم اسير آن بازى كثيف ميشوم نه نميخواهم چشمانم باز سقف بازداشتگاه را ببيند پس چرا نمردم؟ خدا حتى من را لايق مردن هم نميدانست؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با ترس و استرس گوشه چشمم را كمى باز ميكنم گوشهايم كمى هشيار تر از ساير اعضاى بدنم شده اند

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ دكتر به هوش داره مياد انگار

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صداى بم مردى را ميشنوم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ اتاقو خلوت كنين همه بيرون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جز نور سفيد چيزى نميبينم و دوباره سعى ميكنم تار ميبينم ، هيبت مردى مشكى پوش درست رو به رويم مرا وادار به تلاش و تلاش ميكند كم كم تصوير واضح تر ميشود ، اين غول زيباى جذاب عزرائيل است؟! تنها چيزى كه از تصويرش در ذهنم ماند هيبت و زيبايى است ، باز ناخود آگاه چشمانم بسته ميشود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باز همان صداى بم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ پرى خانم بيا عزيزم بيا بس كن گريه و ماتممو چشم هاى عسلى دوباره باز شد برات

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صداى هياهو و خدا و خدا كردن زنى را ميشنوم خودش است عمه پروينم تنها كسِ دلِ بى كسم ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قربان صدقه ميرود به پرستارها التماس ميكند نوازشم ميكند دلم ميخواست قدرت داشتم در آغوشش بكشم پيشانيم را ميب*و*سد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ تو كه منو كشتى مردم اين ١ هفته مردم خدايا شكرت خدايا هزار مرتبه شكر

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پر از سوالم و ناتوان از پرسيدن براى دلخوشى اش لبخندى كمرنگ ميزنم و چشمانم را به سختى كمى باز ميكنم ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

(٤)=>

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

كاملا كه به هوش آمدم و هوشيار شدم احساس سنگينى در دستم دارم. واى خداى من حتما دستم را با دستبند به تخت وصل كرده اند حتما چون حالم بد شده از بازداشتگاه به بيمارستان منتقل شدم سرم را به سمت دستم چرخاندم خبرى از دستبند نبود و در عوض سوزن سرم را رو دستم ديدم ولى باز هم از فكر و عذاب راحت نشدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ منو كى ميبرن عمه ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عرق پيشانى ام را با دستمال پاك ميكند

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ كجا عزيزم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ بازداشتگاه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبش را گزيد دستم را ميان دستانش گرفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ ديگه بهش فكر نكن تموم شد فكر كن يه خواب بد بود كه تموم شده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ قول ميدم ديگه حالم بد نشه بهم بگو ، بگو ديگه پذيرفتم كه قدرت مردنم ندارم و بايد زنده بمونم و درد بكشم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشمانش پر از اشك شد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ قسم خوردم كه نزارم تباهت كنن پاى قسمم وايسادم خدا باز هم به ما لطف كرد به منه بنده گ*ن*ا*هكار يلدامو بخشيد و معجزه كرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از حرفهايش سر در نمى آوردم هرچه بيشتر ميگفت گيج تر ميشدم فهميدم كه از تب بالا بعد از تشنج به كما رفته بودم و در طول اون روزها توسط يك وكيلِ قَدَر تبرئه شده بودم حتى كار به دادگاه هم نكشيده بود، واقعا يك معجزه بود اما پشت اين معجزه داستان ها و اتفاق هاى بسيارى پنهان شده بود...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عمه با برگه ترخيص وارد اتاق ميشود خنده به لب دارد: پاشو تنبل خانم وقتشه بريم سر خونه زندگيمون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و من هنوز منتظر يك خبر بد و بازگشتم به اتاقك اسارت هستم با نگرانى از جايم بلند شدم عمه كمكم كرد حاضر شوم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ عمه ،جون من بگو اون وكيل رو از كجا پيدا كردى ؟ جريان چيه ؟ نكنه يه مريضى لا علاج دارم و دم مرگم ، كه دلشون سوخت و آزادم كردن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ واى دور از جونت دختر يكم صبر كن دندون رو جيگر بزار ميفهمى

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به ناچار تسليم شدم و اطاعت كردم درست همانند كودكى هايم كه هميشه مثل جوجه اردك دنبالش راه مى افتادم ، جلوى درب بيمارستان كه رسيديم عمه با چهره اى بشاش توقف كرد ودر آنى هيبت عزرائيل زيباى من دوباره ظاهر شد، حتما اين دفعه آمده بود كه كارم را تمام كند نزديك تر كه شد حال دقيق تر قابل بررسى بود چشمهايم را باز و بسته كردم كه دقيق تر ببينم خودش بود همان مرد سياه پوش كه در لحظه به هوش آمدن ديده بودم باز هم سرتاسر مشكى پوشيده بود ، هيكل بسيار قوى و ورزيده اى داشت واقعا همان تشبيه غول مناسب قد و بالايش بود پوستى گندمى با موهاى پر و كمى حالت دار مشكى صورتش در عين معمولى بودن اجزا گيرايى و جديت خاصى داشت لبخند موقر و پر ابهتى هم لبهايش را زيبا تر نشان ميداد ، باز همان صداى بم و جذاب مردانه در گوشم طنين انداز شد ولى مخاطبش عمه بود نه من:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ خيالت راحت شد ؟ اينم دخترت صحيح و سالم ، ديگه بريم خونه ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نميدانم چرا عمه تا اين حد با عشق او را نگاه ميكند ته نگاهش شبيه همان نگاهى است كه هميشه به من دارد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ الهى خير ببينى مادر الهى خدا جواب اين همه محبت و زحمت اين چندوقتتو بده كه خوده خدا ميدونه من عاجزم از جبرانش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اخم ميكند و سر تكان ميدهد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ شما جبران كردين اين حرفها رو ديگه نشنوما

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و بعد در آنى نگاه مهربان و لبخندش از چهره اش رخت ميبندد و به من چشم ميدوزد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ سلام دادن خيلى انرژى ازت ميگيره؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و من هنوز گيج و گنگ مانده سلامى به آرامى ميدهم و با چشمانى غرق در علامت سوال به عمه چشم ميدوزم عمه هم كه با عشق فقط قد و بالاى غول جذاب را رصد ميكند و بالاخره نيم نگاهى به من هم مي اندازد و ميفهمد كه وقت معرفى است

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ يلدا جون ايشون آقاى نامدار هستند كسى كه وكيل برات گرفت و همه كار واسه تموم شدن اون جريان كرد خيلى بهشون مديونيم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خيلى سرد رو به نامدار ميپرسم : چرا به ما لطف كردى ؟ اصلا كى هستى؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عمه به پهلويم ميزند و لبش را گاز ميگيرد و نامدار هم كه اصلا انگار حرف مرا نشنيده است بى توجه رو به عمه ميكند و او را به سمت اتومبيلش هدايت ميكند با ديدن ماشينش كه درست شبيه خودش غول است جا ميخورم در دل ميگويم اين ماشينه يا كشتى؟!! دست كم يك ميلياردى ميرزه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صحبت هاى بين عمه و نامدار برايم مهم نيست و نميشنوم من فقط درگير علامت سوال هايم هستم،

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

درب عقب ماشين را براى من و عمه باز كرد وقتى سوار شديم متوجه شدم مرد ميانسالى با لباس رسمى پشت فرمان است كه هول ميشود و از نامدار به خاطر پياده نشدن عذر ميخواهد و نامدار با علامت دست به او دستور ميدهد كه پياده نشود و سپس خودش در كنار راننده نشست و درب را به آرامى بست ، طبق عادت هميشگى ام در صندلى ولو ميشوم و پاهايم را از زانو به پشت صندلى جلويى ام كه صندلى راننده است تكيه ميدهم ،حتى اينبار كه سوار همچين ماشين گران قيمتى شده ام اين عادت مسخره را فراموش نميكنم، شال مشكى نازكم را روى صورتم انداختم وقتى آرايش نداشتم حس بدى داشتم از ديده شدن صورت بى رنگ و لعابم و افشاى ضعيف بودنم، از زير شال چون نازك بود همه چيز را ميديدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نامدار كمى متمايل به صندلى عقب هيكل گنده اش را تكان داد و به من با يك نگاه متعجب توام با تاسف و تحقير خيره شد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عمه هم حتما متوجه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهش شد كه دوباره به پهلويم زد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ يلدا ، يلدا جان پاشو درست بشين اگه حالت خوب نيست سرتو بزار رو پاى من

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و باز صداى نامدار بهت زده ام ميكند:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_پروين جان فعلا كارى نداشته باش بزار راحت باشه تازه مرخص شده وقتش نيست

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وقت چى؟! از چه چيزى اين ناشناس گنده حرف ميزد؟ بعد هم پروين جان را از كجا آورد؟؟ چه قدر صميمى حرف ميزد ، خدايا چرا كسى به من نميگويد اين مرد وسط زندگى من از كدام چراغ جادو ظاهر شده است؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ آخه آقا من ميدونم شما حساسى رو اين قضايا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ گفتم كه الان زوده كم كم درست ميشه يعنى بايد درست بشه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

منظورش از درست شدن من بودم ؟! حيف كه هنوز بى حال و رمق بودم واگرنه حقش بود بگويم تو رو سنَنَه يارو ؟! عمت خرابه بايد درست شه، ولى ترجيح دادم خودم را به خواب بزنم تا شايد حداقل چيزى دستگيرم شود ولى از شانس بسيار خوب هميشگى ام هر دو سكوت را اينبار انتخاب ميكنند حدود نيم ساعت بعد ماشين متوقف ميشود اينبار در را راننده براى ما باز ميكند ولى نامدار خودش زودتر پياده ميشود، جلوى درب خانه خودمان بوديم و من براى اولين بار حس ميكنم عاشق اين خانه ام ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

راننده سريع از صندوق ماشين كيسه هاى مواد غذايى را خارج ميكند و ازعمه كليد را ميگيرد كه آن ها را داخل ببرد عمه شرمزده رو به نامدار تشكر ميكند:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ اى بابا پسرم اين كار ها رو چرا ميكنى

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نامدار باز اخم ميكند و سر تكان ميدهد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ داروها رو حتما طبق دستور بهش بدين ، فعلا هم اينجا باشين تا كارا رو درست كنم ديگه سفارش نميكنم پروين جان چون خيالم ازت راحته

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ چشم چشم ، نهار نمياى پيشم باشى؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

يا خدا عمه چه گرم گرفته بود !!! اگر سرى قبل پسرم خطابش نميكرد يقين نميكردم كه دوست پسرش است

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

غول محترم لبخند شيرينى زد و گفت: امروز خيلى كار دارم فردا حتما ميام دلم لك زده واسه فسنجونات

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عمه هم كه ضعف كرد براى شيرين زبانى گنده بك مذكور و خلاصه دل از هم كندن و بعد از روب*و*سى و در آغوش كشيدن هم نامدار عزم رفتن كرد دوباره چند ثانيه با آن نگاه شماتت بار به من خيره شد انگشت اشاره اش را به علامت هشدار به سمتم گرفت و خيلى جدى و محكم گفت: _تووووووووو ،

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عمه را جانم و شما خطاب ميكرد و من فقط تو بودم؟!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و بعد از آن توى غليظى كه نثارم كرد كمى آرام تر ولى با همان جديت ادامه داد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ آدم باش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و بعد سوار شد و در را بست حرصم گرفته بود خواستم فرياد بزنم حيوون باباته كه آدم شه ولى باباشم مثل عمه اش بخشيدم و باز نميدانم چرا در مقابلش كوتاه آمدم ؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نامدار رفت و كوهى نگفته براى من جا گزاشت عمه هم كه تا شب يا فرار كرد يا دو پهلو حرف زد حسابى كلافه شده بودم فقط اين دستگيرم شده بود كه افى شهادت داده است كه مواد را آرمين در كيفم گزاشته است ، و اينكه عمه از نوزادى پرستار معين نامدار يا همان غول جذاب بوده است...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

(٥)=>

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فرداى آن روز هنوز سر درد داشتم و بدنم سست بود، افى كه از عمه شنيده بودم به خاطر مريضى مادرش مجبور شده به شهرستان برگردد مدام زنگ ميزد و جواب نميدادم ،نميدانم چرا از عالم و آدم شاكى بودم حتى از خودم و حماقتم ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عمه از صبح در آشپزخانه مشغول بود و سر و صدا راه انداخته بود سر ساعت هم داروهايم را مى آورد و سريع ميرفت كه سوال پيچش نكنم ،

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بالاخره از جايم بلند شدم و جرأت پيدا كردم يلداى احمق را در آينه ببينم همان دختر بچه دبيرستانى چند سال پيش شده بودم ساده ساده ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بدبختى و ضعف در چهره ام فرياد ميزد و من از اين يلداى واقعى ميترسيدم اما اصلا آن روز دست و دلم به آرايش كردن نميرفت...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لباسم را عوض كردم يك نيم تنه و لگ اسپورت طوسى پوشيدم و موهايم را شانه زدم و نيمه بلندش را روى صورتم ريختم حداقل يكى از چشمانم زير موهايم پنهان ميشد ، چشمانم را اصلا دوست نداشتم نه رنگ چشمان مادرم بود نه پدرم ولى عمه عجيب عاشق چشمانم بود ،جلوى آينه چند تا عكس گرفتم كه در صفحه اينستاگرامم بگزارم كه همه بفهمند حالم خوب است و خلاص شدم نميخواستم دشمن شاد شوم ، بعد از تماشاى عكسها خودم دلم براى خودم سوخت در اين يك هفته انگار نصف شده بودم،

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صداى زنگ خانه كه بلند شد جيغ عمه هم روى هوا رفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ اومد اومد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عمه ديوانه شده بود؟! كى قرار بود بيايد؟ واى يكدفعه همه چيز در ذهنم با هم جرقه زد ، نهارامروز و فسنجان!!!!!!!! غول جذاب !!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چرا يادم نبود؟! واى من اصلا حوصله اين آدم و نگاه تحقير آميزش را نداشتم ،

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

غرق در همين افكار بودم كه صدايش را شنيدم كه با عمه سلام و احوال پرسى ميكرد سريع پريدم رو ى تختم و پتو را روى سرم كشيدم و گوش هايم را تيز كردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ آقا از صبح همش صداى بچه گيت كه تند تند صدام ميكردى پرى ما پرى ما تو گوشمه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با صداى نسبتا بلندى خنديد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ اى جونم پرى مامى خودم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اه اه كم كم حالت تهوع از ابراز عشق اين دو نفر داشت بهم دست ميداد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ محال بود فسنجون درست كنم و يادت نكنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ بى معرفت تو بدون من چه طورى دلت ميومد اصلا فسنجون درست كنى؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ اى مادر آخه يلدا هم عاشق فسنجونه خودشم كه آشپزى بلد نيست

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ همين كارا رو كردى اين دختر اينقدر بد و وقيحه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مردتيكه بى چاك و دهن !!!وقيح اون يكى عمه اته نكبت از ديروز داره هرچى لايقه خاندانشه بار من ميكنه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ كجاست حالا؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دلم ميخواست جاى عمه جواب بدم كه سر قبر باباتم به تو چه من كجام ؟!!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عمه جواب داد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ از صبح بيرون نيومده خيلى لاجون و بى حاله داروها و صبحونشم به زور خورد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ خوب ميشه يكم طول ميكشه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ نميدونم خدا بايد بخواد اين دختر خيلى بدقلقه شانسم كه نداشته از اول زندگيش ، با همه جنگ داره حتى با خودش و سرنوشتش ميترسم اين اتفاق ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ از هيچى ديگه نترس باشه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

يكى نبود به عمه بگويد به چه حقى در مورد من و سرنوشتم با اين غول مشورت ميكنى؟! به درك كه قبلا پرستارش بودى به درك كه كمكم كرده خلاص شوم ، كلا آدم قدر دانى نبودم چون قدرى نداشتم در تمام عمرم كه قدر دان باشم ، من مهم بودن را بلد نبودم من فقط براى عمه تنها و زحمت كشم مهم بودم ، روزى كه مادرم را كنار يك مرد ديدم كه پدرم نبود فهميدم مهم نيستم روزى كه مرا گزاشت و رفت ، تمام روزهايى كه پدر بدبختم انتقام همه بدبختى و زن خيانتكارش را با بى مهرى و فحش و كتك از من ميگرفت فهميدم ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

واى يلدا باز عزاى بدبختى ات را گرفتى ؟! تمامش كن يك هفته پيش نزديك بود همه عمرت را در زندان بگزرانى !! از اينكه نجات پيدا كرده بودم نفس راحتى كشيدم و دلم خواست خدا را مثل عمه شكر كنم ولى مگر با خدا قهر نبودم؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

درب اتاق كه باز شد مطمئن بودم عمه براى بيرون آوردنم از اتاق آمده است فتواييه صادر كند چشمانم را محكم تر بستم و خودم را در نقش خواب عميق غرق كردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ يلدا خانم يلداى عمه پاشو آقا نامدار اومده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در دل جوابش را دادم : بره به درك به من چه كه اومده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ولى آدم در خواب كه جواب نميدهد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ دخترم كسل ميشى همش بخوابيا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باز هم جوابى نشنيد ، حس كردم نزديك ميشود كنارم روى تخت نشست و پتو را به آرامى از صورتم كنار زد و صورتم را نوازش كرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ بيدار نميشى ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از اصرارش حسابى كلافه بودم ، بوى عطر تلخ و خاصى ناگهان مشامم را نوازش كرد و عمه كمكم كرد كه بفهمم اين بوى دلنواز از كجاست

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ آقا چرا بيدار نميشه نكنه دوباره بيهوش شده ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

( واى عجب غول پر رويى تو اتاق من چى كار داره؟؟)

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ نگران نباش بيهوش نيست ، كسى كه ١٠ دقيقه پيش عكس توى اينستاگرامش شِير كرده نميتونه خيلى هم خوابش عميق باشه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

( اى لعنت توى روحت اينو از كجا ميدونست؟؟!! عمه عمه عمه آمار همه چيمو به اين دادى)

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باز هم ادامه داد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ كسى كه خودشو به خواب زده رو نميشه بيدار كرد بزار فعلا بخوابه بالاخره ميفهمه بايد از خواب خرگوشى كل زندگيش دل بكنه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

( اين چرا همش با متلك هاى تحقير آميز منو به توپ ميبنده ؟! بالاخره نفهميدم اين با اين طرز فكرش در مورد من چرا ك

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مكم كرده؟؟؟؟)

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عمه كه نا اميد شده بود از كنارم بلند شد چند دقيقه بعد حس كردم از اتاق خارج شدند مطمئن كه شدم از جايم بلند شدم و سريع گوشى ام را از زير بالش بيرون كشيدم و صفحه اينستاگرامم را چك كردم زير عكسم پر بود از پيغام كه همه از دوستان و آشنايان فضاى مجازى و واقعى زندگى ام بودند تنها يك پيام توجهم را جلب كرد كه مربوط به يك صفحه قفل شده بود كه عكس صفحه اش هم نام خدا بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ و چه قدر دير ميفهميم كه "زندگى" همين روزهاييست كه منتظر "گذشتنش "هستيم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اولين پيام فلسفى و معنا دار صفحه ام تا به حال بود و برايم جالب بود كه چه كسى با چه هدفى اين پيام را گزاشته است؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هرچه گشتم صفحه غول جذاب را پيدا نكردم ، اما مطمئن بودم اين پيام نميتواند از طرف او باشد صفحه من كه قفل نبود فكر كردم حتما فقط يك نگاه به صفحه ام ، انداخته است كم كم احساس ضعف همراه با سرگيجه به سراغم آمده بود هنوز حال جسميم درست و ميزان نبود ، از اتاق ماندن هم كلافه شده بودم بايد دستشويى ميرفتم با خودم فكر كردم كه چرا بايد در خانه خودم راحت نباشم؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دل به دريا زدم و از اتاق خارج شدم و سعى كردم كاملا سرد و عادى برخورد كنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عمه در آشپزخانه بود و نامدار روى كاناپه هم زمان كه سرش در لب تاپش بود قهوه اش را مينوشيد با اينكه مطمئن بودم متوجه حضورم شده است حتى به خودش زحمت نداد سرش را بالا بياورد روبه رويش ايستادم با صداى رسا سلام دادم باز هم نگاهم نكرد و به يك سلام سرد اكتفا كرد ، ( اين ديگه عجب آدميه وقتشه مثل خودش رفتار كنم)

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ سر بلند كردن و نگاه كردن به كسى كه احترام بهتون گزاشته اين قدر انرژى ازت ميگيره؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باز هم بى اعتنا زل زد به صفحه مانيتور و جرعه ديگر از فنجانش نوشيد،

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ لباس مناسب تر بپوش وقتى من اينجام لطفا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

( اوهوك امل خاك تو سر فقط مونده بودم تو نظر بدى چى بپوشم)

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دقيقا مثل خودش بى تفاوت از شنيدن حرفش سوت زنان سمت آشپزخانه رفتم ، عمه با ديدن من شبيه برق گرفته ها به صورت خودش زد و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ خاك به سرم اين چيه پوشيدى؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ لباسه عمه خانم لباااااس

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ اين ١ تيكه پارچه لباسه؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ مگه هميشه جز اين ميپوشيدم؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ هميشه با الان فرق نداره ؟ معين اينجاست

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با صداى بلند خنديدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ مگه من هميشه جلو مرد جماعت چادر سفيد گل گلى سر ميكردم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ ميدونى معين نامدار كيه دختر؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ هركى هست واسم مهم نيست فقط ميخوام بدونم جريان حضور يهوييش تو زندگى ما و خونمون چيه؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عمه در حالى كه ميوه ها را در ظرف ميچيد نگاه عصبانى اش را روانه ام كرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ رنگ و روت عينه گچ ديواره با اين حال و احوال زارتم بايد بجنگى و با من لج كنى و تلخى كنى ادب داشتى ميرفتى دستشو ميب*و*سيدى كه نزاشت همه عمرت تو ٤ ديوارى بپوسى جا اين حرفها بشين واست غذا بكشم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ غذا بخوره تو سر اون غول گنده كه فعلا شده عزيز كرده اين خونه ميل ندارم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دروغ گفتم باز لج كردم باز جنگيدم اصلا پشيمان شدم كه از اتاق بيرون آمدم حالا براى لباس پوشيدن هم بايد به صد نفر جواب پس ميدادم با حرص از آشپزخانه خارج شدم و سمت اتاقم با قدم هاى تند راهى شدم كه ناگهان پرده اى سياه جلوى چشمانم را گرفت و سرم مثل گوى گردان چرخيد و چرخيد دنيا در حال سقوط بود يا من ؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفهميدم چه شد كه نقش بر زمين شدم و...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

(٦)=> اين مرد امشب ميميرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من كودكى ضعيف و بى پناه محتاج يك دل سير آغوش پدر ، هواى دلم گرم شده است ، كنار يك حوض بزرگ پر از ماهى پدرم مرا در آغوش گرفته است و موهاى بلندم را نوازش ميكند چه قدر آرامم!!! نگاهش ميكنم صورتش شبيه پدرم نيست اما بوى پدر بودن ميدهد ، افسوس و افسوس كه تنها يك خواب كوتاه و يك روياى شيرين است و من با سوزش شديد رگ دستم كه حال پذيراى سوزن سرم است بيدار ميشوم ، روى تختم هستم صداى گريه عمه نگاه عب*و*س معين كه در حال تنظيم درجه سرم است از اينكه به ياد مى آورم غش كرده ام از خودم خجالت ميكشم و دلخورم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ آقا فشارش اومد بالا ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ عزيزمممم اينقدر نگران نباش بدنش هنوز ضعف داره طبيعيه اين حالت الان واسش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سَرم را كه چرخاندم دلم براى صورت گريان عمه سوخت واقعا تا كى و كجا اين زن بايد ستم كش من ميبود و مثل شمع برايم ميسوخت با همه توان جمع شده ام خواستم چيزى بگويم كه كمى خيالش راحت شود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ خوبم فقط سرم گيج رفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ آره واقعا خيلى خوبى تو آخر منو ميكشى فشارت با فشار مرده ٢ نمره فرق داشت لجباز غد كله خراب

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

( جلوى اين غول كمتر بارم كن آخه عمه )

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قبل از اينكه حرفى بزنم نامدار تصميم به آرام كردن عمه گرفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ فعلا كه نمرده پرى ما فقط فهميده كه هر وقت لج كنه غذا نخوره به جاش مجبور ميشه سرم بزنه شما خودتم الان وضعيتت خوب نيست اينقدر به خودت فشار نيار

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

( اه اصلا حوصله درس دادن تو رو ندارم غول عنق)

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تلفنش كه زنگ خورد خيلى راحت بدون توجه به من لبه تختم نشست و مشغول صحبت شد انگار يكى از زير دستانش بود كه راجب بورس آن روز توضيح ميداد و نامدار هم به صحه صدر گوش ميداد و گه گاه سوال ميپرسيدعمه هم براى گرفتن آب ميوه از اتاق خارج شد از فرصت استفاده كردم و زير چشمى و با توجه به صورتش دقيق شدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

استخوان هاى برجسته و تراشيده خوش فرم جمجمه اش خيلى با صلابت نشانش ميداد با ته ريش آنكارد شده ، بينى اش با اينكه كوچك و سر بالا نبود اما كاملا خوش فرم و مردانه بود چشم هاى مشكى درشت كمى گود رفته كه در عين بى حالى خيلى نافذ بود ابروهاى پر و مشكى كشيده رو به بالا و خشنى داشت كه علت اصلى چهره عب*و*سش فرم ابروهاى دائم الاخمش بود مطمئن بودم حسابى اهل ورزش است با وجود درشت اندام بودن اما همه عضلاتش ورزيده و كار شده بود با خودم فكر كردم كه اين غول حتما ٣١ يا ٣٢ ساله بايد باشد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در طول صحبتش متوجه شدم كه عادت دارد مدام پنجه لاى موهايش بكشد ، چشمانم خسته شد از دقت زياد و سعى كردم كمى آن ها را ببندم اما نميدانم چه شد كه نا خود آگاه چشم گشودم شايد سنگينى نگاهش را حس كرده بودم چند لحظه بعد خداحافظى كرد و تلفنش را كنار گزاشت و همانطور كه نگاه سنگينش روى صورتم بود خيلى آرام پرسيد: خوبى؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

( مهربون شده چرا؟ )

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرم را به نشانه مثبت تكان دادم و رو برگرداندم چند ثانيه اى نگذشته بود كه عمه با آب ميوه وارد اتاق شد و جايش را با معين عوض كرد و كمكم كرد تكيه دهم و خودش نى را در دهانم گزاشت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ عمه من از اين لوس بازيا خوشم مياد؟! تو كه ميشناسيم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ بخور اين قدر حرف نزن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از اين كه عمه در مقابل ديگرى مثل يك بچه با من رفتار ميكرد اصلا خوشحال نبودم ، تلفنم كه زنگ خورد سريع سايلنتش كردم عمه كه اسم افى را گوشى ام ديد پرسيد چرا جوابش را نميدهم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ حوصلشو ندارم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ اگه افى نبود به خاطر اون مواد توى كيف پولت كارى از ما بر نميومد گ*ن*ا*ه داره دختره به خاطر تو قيد همه چيو زد تا قبل مريضى مادرشم هر روز ميومد بيمارستان بهت سر ميزد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ برام مهم نيست ميخواست نياد اصلا، من فعلا نميخوام يادم بيوفته اون دوست پسر عوضيش چه بلايى سرم آورد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حالا وقت سخنرانى غول اعظم فرا رسيده بود:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ چه اصراريه جواب تلفن يه آدم علاف و بيخودتر از خودشو بده هرچى از اين دنياى مسخره فاصله بگيره به نفع خودشه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و الان وقت اين بود كه بالاخره جواب همه توهين هايش را بدهم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ تو به چه حقى دهنتو هى واسه گنده بار كردنه من باز ميكنى؟؟!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از خونسردى و بى توجهى اش خيلى عصبى ميشدم با يك پوزخند كوتاه جوابم را داد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ به چه حقى رو خيلى زود ميفهمى بى ادب

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عمه كه حسابى از دست من شاكى بود مداخله كرد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ آقا به جان خودش زيادى زبونش تلخه واگرنه ميدونه كه شما بزرگترين كمك رو در حقش كردين

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ زبونشم درست ميشه نگران نباش بهتره تنها باشه يكم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قبل از اينكه از اتاق خارج شود با صداى بلند تر از معمول گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ چرا بهم كمك كردى؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همانطور كه پشتش به من بود جوابم را داد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ به خاطر پروين خانم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ ميشه بگى چه طور بهشون ثابت شد من دزد نيستم؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اين بار به سمتم بازگشت بعد از يك مكث طولانى پاسخى داد كه به جاى رفع علامت سوال ها هزاران سوال ديگر در ذهنم متولد شد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

معين _ هنوز به كسى ثابت نشده تو بى تقصير بودى

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من _ چى ؟! چرا حرف مفت ميزنى پس من چه طور آزاد شدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عمه_ يلدا اين چه طرز حرف زدنته؟ آقا زحمت كشيد صاحب ماشين رو راضى كرد كه بياد بگه اشتباه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

كرده و خودش سوييچ ماشينو به تو داده و چون مست بوده فراموش كرده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جا خورده بودم هيچ چيز نميفهميدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ من سوييچ رو از آرمين گرفتم نه از اون!!! چه طور راضى شد اينو بگه؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عمه_ خسارت ماشين و دلار هاشو گرفت حتى بيشتر

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من _ چرا باج دادين چرا؟! كار من نبود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نامدار كه تا آن لحظه سكوت كرده بود كمى نزديك تر شد و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ چون حتى اگر هم مدركى مبنى بر بى گ*ن*ا*هيت پيدا ميشد خيلى زمان ميبرد و تو اين مدت منتقلت ميكردن زندان و اين زن بيچاره از غصه ميمرد خودتم كه اينقدر قوى و شجاعى كه يك شب بازداشت از پا انداختت چه برسه به حبس.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خدايا قيمت ماشين و دلار ها خيلى بود نامدار خيلى مردى كرده بود حق داشت از بالا نگاهم كند كاش ميتوانستم از او تشكر كنم ولى اين غرور لعنتى اين اخلاق مسخره باز مانع شد فقط حس كردم بينى ام تير ميكشد و چشمانم از اشك پر ميشود اين از نشانه هاى انفجار يك بغض بود سريع پتو را رو سرم كشيدم با صداى لرزان گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ ميخوام تنها باشم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با صداى بسته شدن در متوجه شدم كه از اتاق خارج شدند اشك هايم بى محابا صورتم را ميشست در اين دو روز به اين باور رسيده بودم كه تمام وجودم ادعاى پوچ بود و راحت فريب ميخوردم وباز هم من در بازى زندگى هميشه عقب بودم ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با صداى ضربه به درب اتاق متوجه شدم زمان زيادى غرق در فكر بوده ام ، كمى به خودم آمدم و صورتم را با دستانم پاك كردم و باز در جلد يلداى هميشه بد و شاكى فرو رفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چند ثانيه بعد معين وارد اتاق شد اينبار هم مستقيم نگاهم نكرد و فقط به گفتن جمل سرمت تمام شده اكتفا كرد و سپس خم شد تا سوزن سرم را از دستم بيرون بكشد بوى آشنايى با عطرش در هم آميخته بود زير لب اسم مارك سيگارى كه بويش را تشخيص داده بودم را گفتم بالاخره نگاهم كرد اما خيلى مختصر باز نگاه بر گرفت در حالى كه ازپنجره اتاقم به بيرون نگاه ميكرد شروع كرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ فعلا بايد براى پاره اى از مسائل هم ديگرو تحمل كنيم نا گفته زياد دارم پس سعى كن سريعتر سلامتى جسم و مغزتو به دست بيارى تا بتونيم حرف بزنيم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ فقط بهم بگو كى هستى؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ معين نامدار

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_همين ؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ ٣٥ ساله از تهران كافيه؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

داشت علنا مسخره ام ميكرد !!! ولى انصافا جا خوردم اصلا ٣٥ سال به ظاهرش نميخورد سكوتم را كه ديد خواست بحث را خاتمه ببخشد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ گفتم كه اول سلامتى كامل بعد حرف ميزنيم. سعى كن عاقل باشى و اين چند روز اين زن بيچاره رو اذيت نكنى چون عواقب بدى داره واست ، خدا نگهدار

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و باز هم بدون لحظه اى مكث و نيم نگاهى به من از اتاق خارج شد..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پايان قسمت ٦ اين مرد امشب ميميرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
شما به این رمان چه امتیازی میدهید؟
نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.