داستان در مورد دو تا آدمه که دنیاشون باهم خیلی متفاوته….یکی از دیار حقیقت های تلخ. یکی از دیار شعر و رنگ و نور…هیچ چیز تصادفی نیست و حضور هر کس در کتار ما یا ورودش به دنیای ما نشانه ایست برای رفع کردن اشتباهات و کسب تجربه…… و اینکه گاهی صدای بعضی ادمها یاد اوره یه حجمینه سبزه…….

ژانر : عاشقانه، اجتماعی

تخمین مدت زمان مطالعه : ۶ ساعت و ۴۴ دقیقه

مطالعه آنلاین به سبزی دست های تو
نویسنده : Beste

تعداد صفحات : 628

ژانر : #عاشقانه #اجتماعی

دانلود رمان به سبزی دست های تو

خلاصه رمان :

داستان در مورد دو تا آدمه که دنیاشون باهم خیلی متفاوته….یکی از دیار حقیقت های تلخ. یکی از دیار شعر و رنگ و نور…هیچ چیز تصادفی نیست و حضور هر کس در کتار ما یا ورودش به دنیای ما نشانه ایست برای رفع کردن اشتباهات و کسب تجربه…… و اینکه گاهی صدای بعضی ادمها یاد اوره یه حجمینه سبزه…….

ادامه رمان:

امکان نداره!!!!فکرشم نکنید،من حالیم نیست این چیزا اخه.

سعید با لبخند بجنسانه:راست میگه دیگه حاجی این تنها مجسمه ای که دیده تو میدون اونم سر کوچست... باز من ی چیزی!! جنس خوب و بدو تشخیص میدم..

امیر علی با عصبانیت:چرت و پرت نگو توام تو این وضعیت،رو به سمت حاجی که کلافه تو صندلیش تکون می خوره:من با ریخته اینا مشکل دارم،پسر همسایمون از ایناست از شلوار قرمزش هم که بگذریم یک دری وری هایی راجع به حس و فضا می گه ...

سعید:اون همیشه تو فضاست...

حاجی:ولتون کنم ته صبح صغره کبرا میچینید...پدرش از هم رزمای من و پدرت بود تو شیمی صاحب نظر،خیلیا دنبالشن حالا دارن با بچه اش تهدیدش می کنن؛ادم با نفوذیه نمی شه باهاش کل کل کرد....

_اما حاجی؟؟؟

_این ی دستور.پوشه سبز رنگی رو به دستش داد:خواهش ی پدر هم هست.من دیگه برم حاج خانم منتظره ی سر بزنید بی معرفتا..

_چشم حاجی..

.با رفتن حاجی،سعید با قهقه:کارت در اومده داداش،فکر کنم باید موهاتم بلند کنی!!

_دهنتو ببند مسخره!

_حالا پاشو بریم خونه ما،منزل یک چیزی برای شام داره حتما.

_اخه بیچاره تو که جلوش جرات نفس کشیدنم نداری غلط می کنی پشتش قدقد میکنی..

_تورم می بینیم

_من غلط بکنم زن بگیرم،دارم حالشو می برم

. _اینو یکی میگه که دورش کسی باشه نه تو که تو خونت مگس ماده هم نمیاد...انسان شو پسر

. امیر علی به شلوغی خفقان اور خیره شده بود:کل ملت اینجان؟؟!!

_غیر ادمیزادی دیگه 1 ماه تا عید مونده

. _فکرم مشغوله..اخه چرا من اه ه

سعید ترمز دستی رو می کشه:چته..انگار دارن اعدامش می کنن..بده ی مشت دختر... ا

میر علی با عصبانیت:بس کن...

_تا کی علی جان اخه..

_تا هر وقت...حالا چرا وایسادی؟؟

_بپر در پارکینگ رو باز کن،همه که مثل تو پولدار نیستن ریموت داشته باشن

_کم حرف بزن اخه چه ربطی داره....

امیر علی با سعید از پله ها بالا میره بوها تو هم پیچیده تو دلش میگه بوی زندگی می یاد،بوی خونه،هه هه خانواده

_خودمونیما علی جان رسما خلی....به جک نمی خندی الکی تو دلت یه چی تعریف می کنی می خندیا...

_چرت نگو زنگ بزن...

سعید می خواد جواب بده که مریم در رو با خوش رویی باز می کنه

سعید:سلام گلم

_سلام خسته نباشی

امیر علی:تا نیم ساعت پیش که منزل بود ......

سعید به چشمای خشن مریم نگاه می کنه:دروغ می گه این عذب اوغلی حسود....

. مریم:درست صحبت کنا پسر عموم ها

_منم عشقتم

_اون زودتر بوده...

امیرعلی همین طور که با مریم به سمت میز غذا میره رو به سعید اخمو: حسود خان بیا حالا تو هم بازی.سعید در حالی که می خنده:حالا شام چی داریم؟

_قیمه

مریم تنگ اب رو از رو میز برمیداره به علی که با چنگال ته بشقابش خطای خیالی می کشه نگاه می کنه:مسئله چیه؟

سعید:یک خانم 19 ساله که مجسمه ساز هم هست!!!

_چی؟؟؟ چرا قسطی جواب میدی اخه؟!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سعید پوشه سبز رنگ و رو میز میگذاره:بیا اقای خوش خلق یه نظر بندازی خدا رو خوش میاد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

.سعید پوشه رو بازمی کنه وچند ثانیه سکوت می کنه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امیر علی:چیه؟مسئله خیلی حاده؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_از حادم اون طرف تر بیچاره شدی داداش...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ای بابا مثل ادم حرف بزن دیگه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_دختر یکم چه طور بگم...زیادی خشگله

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امیر علی با عصبانیت پوشه رو به دست می گیره،دو تا گوی سبز عسلی شیطون می بینه رو صورت گرد سبزه،گونه بر اومده،بینی سر بالا،لبهای قلوه ای...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سعید:نفست گرفت نه...حقم داری والا...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مریم محکم به بازوش می زنه:بده ببینم ندید بدید... نگاهی به عکس می ندازه:چه قدر اشناست.. سریع به سمت تلفن میره و در اتاق رو میبنده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سعید:این چرا این طوری کرد؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امیر علی جواب نمیده از پنجره به بیرون خیره میشه به تلاش گربه ای برای پاره کردن کیسه زباله..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدای مریم سکوت رو میشکنه:اسمش نازیلا امیری تو دانشگاه ما درس می خونه ترم 4...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سعید:قربونه زن باهوشم برم اینا رو که خودمون می دونستیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مریم:اه یک دقیقه صبر کن...شاگرد اول،خلاق و باهوشه.ولی بیشتر با بچه های نمایش می پره.خیلی تو بچه ها نفوذ داره،یعنی خیلی قبولش دارن،بازیگر ماهری هم هست تو جشنواره تئاتر دانشجویی جایزه برده... مریم سکوت می کنه تا تاثیر سخنرانیش رو ببین به چشم های سرد و متفکر امیر علی خیره میشه:حالا مشکل چی هست

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_باید مواظبش با شم،البته خودشم نفهمه...موضوع کمی پیچیدست

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مریم:با مدیر گروهشون دکتر تابان حرف زدم،اگه می خواید بریم پیشش هر کاری بتونه انجام میده...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سعید گونه مریم رو می ب*و*سه و با لودگی میگه:تو نبودی ما هیچ کدوم از این کار ها رو نمی تونستیم انجام بدیم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مریم با دلخوری:میدونم خوب... خواستم کمک کنم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_فدای اخمت می دونم گلم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امیر علی دوباره به تاریکی شب زل میزنه:گربهه موفق شد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سعید:چــــی؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_هیچی بابا فردا اول یه سر بریم پیش حاجی بعدم دانشگاه.....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سعید با خوشحالی:افرین پسر خوب همین جوری محکم به چسب به کار...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدای ازار دهنده مته....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ای بابا ساعت تازه 7 این احمد اقا چیه این خونه رو هر روز سوراخ می کنه اخه!!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

....کش و قوسی میادوپله ها رو بپربپر پائین میره....بوی چای با بوی شوینده قاطی شده:اخه مادر من بگذار بیدار شی بعد بیفت به جونه خونه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_تو هم اول سلام کن بعد حرف بزن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_چشم گیتی جون ....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مادر ب*و*سه ای طولانی روی گونه دخترش میگذاره:امروز کلاس داری؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_بله تاریخ هنر با دکتر تابان ساعت 1 البته قبلش میرم پیش فهیمه قول دادم کمکش کنم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_تو رو خدا رعایت کن نازلی جان جریان دیشب رو به بابات نگفتم میدونی که....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_همچین می گی انگار من مقصرم من کار خلاف نمی کنم این 10 دفعه ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گیتی موهای بلند دخترکش را نوازش کرد:بابات خیلی رعایتت رو می کنه اوون روشو بالا نیار....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_این بحث دور باطله،پس طبق معمول من جیم میزنم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ای خانم کجا کجا؟!! بفرمائید صبحانه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ای بابا...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_غر غر نکن!!!......

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از در خونه بیرون مییاد به سمت مرکز شهر روان میشه...نفسهای عمیق میکشه بوی عید میاد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

،بوی قیر...:پدر این خیابونها رو در اوردن انقدر کندن پر کردن خوب کوچه هم دردش میاد،نمی گذارن هیچ رد پایی رو رو تنش بیشتر از چند ماه برای یادگاری نگه داره...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فهیمه در حالی که داره تند تند دکمه لباس عروسکش رو می دوزه:این فکرارو می کنیم که میگن خلیم دیگه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_خل اونیه که نمی تونه حس کنه نه ما.. من با همه چیم حرف میزنم،با مدادام،گچام،ماشینم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_راستی ماشینت کو؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_نیاوردم جای پارک پیدا نمی شه تازه می خواستم یکم راه برم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فهیمه نخ رو با دندون جدا می کنه:شنیدم دیشب باز بساط داشتی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

. نازیلا عروسک رو رو دستش میگیره:پاشای فضول امار داد نه؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فهیمه با خنده:اره گویا باهاش قرار داشتی نرفتی،زنگ زده مادرت گفته....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_اره بابا طبق معمول...ولش کن نمی خوام یادم بیفته...حالا این دماغ دراز نقشش چیه؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_نگو بچم ناراحت می شه،نمایش نامه کار استاد،این شازده هم نقشش شیطونه محلست

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_پس چرا دماغش درازه؟؟!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_چون یکم فضوله...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نازیلا با قهقهه:عین تو.......

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_سایلنت.....من فقط یه کم کنجکاوم.....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_نازیلا که از شدت خنده خم شده:جدیدا خارجکی در می کنی .....حالا خوبه انگلیسیت در حد i am a window هستشا....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_غلط کردی من میتونم شکسپیر ترجمه کنم...ا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نازیلا اشک رو صورتش رو پاک می کنه وبه گونه دوستش ب*و*سه می زنه: حالا پا شو بریم دانشگاه،شکسپیر زمان.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سعید:به مریم زنگ زدم گفت دکتر تابان منتظره...از شانست دانشگاه خلوته..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امیر علی نگاه اجمالی به اطراف انداخت نگاهش از روی دختر ریز نقشی گذشت که کشان کشان بوم بلندی رو دنبال خودش می کشید... به دنبال سعید وارد دفتر دکتر تابان شد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تابان رو به سعید:سلام خوش امدید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سعید:سلام من سعید نیک سرشت هستم. با دست به امیر علی اشاره کرد:ایشونم امیر علی بردبار...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دکتر با سر سلام کرد و دست داد : خوب من در خدمتم البته صبح اقایی از اگاهی نامه ای فکس کرد اما من ترجیح میدم شما بگید...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امیر علی:من تا جایی می گم که لازمه... من باید قاطیشون بشم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تابان در صندلی تکانی خورد: نازیلا امیری خیلی محبوب،اما اگر می خواید به اکیپش نزدیک بشید بیشتر رو بچه های بازیگری دقت کنید....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سعید:خانمم می گفت بازیگر خوبیه....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_بله کلا خیلی با استعداد و بلبل زبونه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امیر علی:همون زبون دراز خودمون دیگه؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تابان با لبخند:نه...هیچ استادی رو بی جواب نگذاشته ولی هیچ کسم ناراضی نیست،چون نکته سنج و مودبه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تابان بلند شد و چند عکس جلوی امیر علی گذاشت:اینا دوستایی هستن که همیشه باهاشن... این پاشا ست دانشجوی سال اخر کارگردانی،پدرش از کارگردانای بزرگه تو جشنواره های مختلف کلی جایزه برده،اینم نیماست ترم 5 بازیگری اما تو گیتارو پیانو نابغست،اهان اینم فهیمه ترم 3 تئاتر عروسکی،اینم مهران ترم اخر طراحی صحنه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امیر علی در حالی که با دقت عکس ها رو برسی می کرد با اخم عمیق:این همه دوستاش پسرن...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سعید که به زور خنده اش رو جمع می کرد:اقای تابان شما با این گروه کلاس مشترک دارید،اقای بردبار قرار نقش دستیار شما رو بازی کنن،می دونیم که بچه ها هفته ای یه شب می یان منزل شما...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_بله...شعر می خونیم،فیلم می بینیم نقد می کنیم.... ولی ایشون رو نمی شه به جای هنر مند جا زد،من فکر دیگه ایی دارم....می گم ایشون روان شناسن و دارن تحقیق می کن راجع به دلایل انزوای هنرمند....این جوری می شه نگاههای نافذ و بد اخمی ایشون رو توجیح کرد... سعید که دیگه به وضوح می خندید:نفرمائید استاد عالی قدر ایشون منبع اخلاقند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امیر علی چپ چپ به سعید نگاه کرد:امروز باهاشون کلاس دارید؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_بله نیم ساعت دیگه شما هم بیاید،قرار یک سفر به اصفهان بگذاریم فرصت خوبیه تا باهاشون بر بخورید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سعید زیر چشمی به امیر علی نگاه کرد:پس ما تو راهرو منتظر کلاس شما می ایستیم.....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امیر علی:درد!!! به خند خلاص شو....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سعید با خنده نسبتا بلند: اخه واقعا بند خدا...اونو چرا می خواستی بزنی؟؟؟!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امیر علی با لبخند کم رنگ: اره بنده خدا....ولی اخ جون روانشناسم شدم.... _چه تحقیق با کلاسی هم برات جور کرد......

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در مشام امیر علی بوی شاتوت پیچید و صدای صحبت دو دختر جوان در راهرو.....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دختر:ولی راست می گه دیگه،سفید نپوش خوب....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ای بابا تو هم مثل گیتی جون منو مقصر می دونی!!!!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

......در عین این کلمه دخترک سبک و راحت با نسیمی از بوی شاتوت بی توجه از کنار مرد جوان رد شد....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سعید:خودش بود نه؟؟؟ امیر علی از بهت در مییاد:اره فکر کنم.... تابان دستی رو شانه علی می گذاره:بریم تو؟ علی با سعید خداحافظی می کنه و وارد می شه..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ورود دکتر تابان به کلاس همراه مرد جوان همهمه کلاس رو به سکوت کنجکاوانه تبدیل می کنه،امیر علی به ته کلاس نگاه می کنه به فهیمه که مثل دستگاه اسکن نگاه می کنه،پاشا که همه حواسش پی نازیلاست،مهران که معلومه اندکی کنجکاوه و در اخر.... اون موجوده بی نهایت ظریف و زیبا که با مانتوی سفیده بلندومو های جعد داره خرمایی که از همه طرف از مقنعه بیرونه با بی خیالی سبک باری داره نگاهش می کنه...عرق رو پیشونیش رو پاک می کنه و تازه متوجه می شه که چندین نفر دارن ارزیابیش می کنن.....تابان این سکوت ازار دهنده رو می شکنه....:می بینم که بلاخره چیزی توجه شما رو جلب کرد.... چند نفری می خندند

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهران:استاد ایشون مدل کلاس طراحی که نیستن؟!!!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تابان با خنده به اخمای در هم امیر علی نگاه می کنه:نه....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_اخه ما شالا به این قدو هیکل....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لودگی و لحنه پر حسرت مهران کلاس رو رو هوا می بره... اما نازیلا فقط لبخندی عمیق می زنه... تابان که به زور خودش رو نگه داشته با خودکار رو میز میزنه...بچه ها تقریبا ساکت می شن...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نازیلا رو صندلیش جا به جا می شه و به چهره بی نهایت جدی علی خیره می شه و با صدای رسا رو به امیر علی:شما از دست این اقا تپل ما ناراحت نشید یه چند وقتیه مردا توجه شو جلب می کنن...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کلاس این بار تقریبا منفجر می شه... امیر علی اما اخماش بیشتر می شه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهران: اااا...چشم سفید این حرفا چیه می زنی چرا بازار منو کساد می کنی...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تابان:بسه بسه بچه ها....حالا حتما نباید جلسه اول خودتون رو نشون می دادید،می دونم دارید از فضولی میمیرید...ایشون روانشناسند دارن جایگاه هنرمند در جامعه،مسائلشو دلایل انزواش رو برسی می کنن... چند وقتی تو برنامه ها و کلاسا هستند.با هاشون همکاری کنید...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدایی از صندلی اول: اسمشون استاد..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امیر علی رو به کل کلاس:علی اخوان.... صدای بم و لحن محکم ونظامی علی راه هر عکس العملی رو بست...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تابان با تک سرفه علی رو به نشستن روی صندلی دعوت می کنه...: خوب حالا که کنجکاویتون ارضا شد میریم سراغ کارمون....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کلاس با نجوای خسته نباشید پایان گرفت....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تابان:نازیلا تو با من بیا دفترم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهران:می دونستم دکتر که شما انتقام منو از این می گیرید... فلکش کنید تا عبرت عالمیان شود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نازیلا:تو وجودت عبرت عالمیانه....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نازیلا نگاهش به چشمان مشکی نافذ علی میفته و لبخندش محو می شه....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خوب نظرت چیه مرد جوان... امیر علی می خواد جواب بده که ذباره اون بوی ملس شاتوت تو بینیش می پیچه....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تابان:بیا تو گل دختر درم ببند...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نازیلا:چشم استاد ولی...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تابان:شنیدم دوباره گردو خاک کردی...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نازیلا:از دست این پاشای فضول،عالم و ادمو پر کرده..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تابان با لبخند:خوب تو هم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نازیلا:نگید رعایت کن که شاکی می شم... این جماعت سبز پوش با من مشکل دارن من خلاف نمیکنم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تابان:حالا گذشته از این حرفا... می خوام یه وظیفه بهت بدم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

می خوام تو این چند وقت ایشون رو همراهی کنید، کل گروهتون،اجازه بدید مسائل و مشکلاتتون رو از نزدیک ببینن...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نازیلا نگاهی اجمالی به امیر علی انداخت و سرش را بلند کرد،بی پروا به ان چشمهای سیاه نافذ ذل زد: ما مشکلی نداریم اگر شما بتونید با فضای ما کنار بییاید...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امیر علی:شما هنرمندا همیشه فکر می کنید از بقیه جدائید..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نازیلا با حالتی نیمه عصبی:حرف کلیشه ای همیشگی...ببینید هر کسی هر شغلی که داره،فضاش مخصوص شغلشه و از اوون پنجره به دنیا نگاه می کنه.... بعد با دست بخشی از موهاش رو داخل مقنعه کرد و ادامه داد:بچه های گروه رو دیدید فقط نیما نبود چون امشب اجرا داره حالا تشریف بیاریدیه چای با ما باشید...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امیر علی که تحت تاثیر حاضر جوابی و منطق نازیلا قرار گرفته بود:خیلی ممنون از دعوتتون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ما به استاد خیلی مدیونیم،اگر ایشون شما رو تائید می کنن پس رو سر ما جا دارید....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تابان:تو لطف داری... حالا برید...راستی علی جان ادرس بگیر فردا پنج شنبه است بیاید منزل ما

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_چشم استاد....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امیر علی به دنبال نازیلا روان شد،احساس می کرد از این دختر نسیمی از سبک باری و سر خوشی می وزه...انگار روی ابرها راه میره...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نازیلا:شما خیلی محکم و با صلابت راه میرید..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

علی لبخند کم رنگی زد:بده؟؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_البته که نه....شبیه پدرم راه میرید،پر از حس ممنونیت از مرد بودنتون....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امیر علی می خواست جواب بده که صدای لوده مهران نازیلا رو صدا کرد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهران:کبودت کرد استاد یا نه.....به به خوشتیپ خان منت گذاشتید...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امیر علی دستش را جلو اورد و با مهران و پاشا دست داد و به فهیمه باسر سلام کرد،مهران بین خودش و پاشا برای امیر علی جا باز کرد،نازیلا و فهیمه رو نیمکت رو به رو نشستند...پاشا چای خودش را به علی داد ....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

علی کمی معذب:خیلی ممنون...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نازیلا:از مهران نترسید یکم چشم چرون هست ولی خطر ناک نیست

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهران قند توی دستش را به سمت نازیلا پرت میکنه که با جا خالیه اوون به فهیمه می خوره...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فهیمه:من که حرفی نزدم چرا منو تنبیه می کنی اخه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همه به لحن مظلومه فهیمه خندیدند..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پاشا:حالا اقای اخوان این تحقیق برای چی هست؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امیر علی:علی لطفا...برای یه کتاب...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پاشا که از لحن خشن و جوابهای تلگرافی علی اصلا خوشش نیامد بود خواست ادامه بده که نازیلا گفت:حالا اینو بی خیال تو چرا تو بوق کردی دیشب رو...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهران با دهان باز:مگه باز گرفتنت....بابا رو تو برم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نازیلا که اصلا متوجه نگاه عصبیه امیر علی نشده بود خواست جواب بده که مهران رو به علی گفت:این پرنسس و میبینید تقریبا نصف بیشتر ونهای گشت ارشاد تهران رو سوار شده....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پاشا که از مطرح شدن موضوع پیش علی دلخور بود با لحن تندی:مهران اغراق نکن....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نازیلا :کلا 5 بار شده همش به خاطر لباسای رنگیمه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پاشا نگاه نوازشگری به نازیلا انداخت:و خوشگلیت...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

علی که سعی داشت صمیمیت بین انها را هضم کند این حرف باعث عصبیت بیشترش شد...نازیلا نگاه شاکیه علی به پاشا رو دید خواست چیزی بگه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

که موبایل امیر علی زنگ خورد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امیر علی نگاهی به گوشی انداخت و از جا بلند شد:من دیگه باید برم،مرسی بابت چای.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهران:بودید حالا...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

علی با پسرها دست داد و ازدخترها با سر خداحافظی کرد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نازیلا:صبر کنید تا دم در باهاتون مییام باید ادرس استاد رو بدم.....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

توی راه نازیلا:از سوال های پاشا دلخور نشید،اون سخت اعتماد می کنه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

علی که متوجه شده بود عصبیتش از طرف نازیلا جور دیگه ای بر داشت شده: شما زود اعتماد می کنید؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_من...خوب اره..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_کمی ساده دلانه نیست...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نازیلا که واقعا از این جمله بدش امده بود:شما همیشه انقدر تلخ زبانید؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_من منظوری...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نازیلا در حالی که داشت دور می شد:مهم نیست.....در مورد ادرس هم،شمارتون رو از استاد می گیرم،sms می کنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و سریع دور شد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

علی کنار خیابان متعجب رفتن دخترک رو تماشا می کرد....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

.... پس گند زدی که داداش گلم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_کلا زیادی صمیمین.... یه جورین...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مریم در حالی که داره کاهو خورد می کنه: ناخنک نزن سعید جان بدم می یاد،والا تو یه جوری هستی نازیلا تو دانشگاه هوا خواه زیاد داره....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سعید به سمت علی که رو میز با انگشتاش ضرب گرفته:حالا ادرس و خودت باید زنگ بزنی بگیری....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_روم نمی شه بعد از چرتی که گفتم... اوف...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_خوبه می دونی خودت..بعد خیاری رو به رغم اعتراضات مریم به دهان می گذاره:عشق های بزرگ از نفرت شروع می شه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

علی انگار که اتیشش زدن:خفه شو سعید.... عشق چیه بابا تو که می دونی...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_من هیچی نمی دونم...گندشو در اوردی... دیگه کم کم دارم به عقلت شک می کنم..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_من هیچیم نیست....فقط از زن جماعت خوشم نمی یاد...مریم منظورم تو نیستی...دختر از نوع این... تا این حد بی بندو بار...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_اخه مومن نمی ترسی تهمت می زنی...یه کم شیطون هست اونم اقتضاء شغل و نسلشه...11 سال از ما کوچیکتر...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_خوب باشه با این روابطش داره به خودشو خانوادش ضرر می زنه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سعید دستشو تو هوا تکون می ده: یه روزی می یای همین جا به من می گی که مثل سگ دنبالش افتادی و محلت نمی کنه....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امیر علی با فریاد :مننننننننن،عمرا....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_حالا می بینیم..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مریم:حالا ول کنید بیاید شام...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

علی در حالی که داره به سمت در می ره:من سیر شدم..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مریم:اخه.... با صدای بسته شدن در حرفش نصف می مونه...با غیظ به سمت سعید که بی خیال داره کاهو می خوره: راحت شدی ....چرا اینجوری می کنی...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_براش لازمه...تمام روز میخ دختر بود،مطمئنم دختر یه جورایی توجهش رو جلب کرده ولی داره با قضاوتهای نا به جا شانس خندیدن و خوش بودنو از خودش می گیره..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_اخههه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_حال ول کن اوون پسر عموی بد عنقتو بیا به من برس که دارم از گشنگی میمیرم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدای بگو مگو...شکستن گلدان...بسته شدن در...خورد شدن غرور یک مرد....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدای sms علی رو از خواب بیدار می کنه..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سلام اقای اخوان نازیلا هستم..ادرس استاد....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خوبه باز زیاد دور نیست...بلند می شه و لیوانی اب برای خودش می ریزه و از پنجره به کوچه تاریک زل می زنه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اون بوی ملس شاتوت مثل چسب به بینیش چسبیده و یه نگاه سبز عسلی بی خیال....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اه سعید عین دلقکا شدم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_اصلا برو تو غمت نباشه فقط ببین تو باید با نازیلا دوست شی پس پا چه اش رو نگیر...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_تمام سعیمو می کنم.....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_چه منتی هم میزاری کلک...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با باز شدن در دکتر تابان به استقبال اومد:به به علی خان خوش امدی....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ممنون از دعوتتون..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تابان با دست او را به داخل دعوت کرد،موجی از خنده وشادی از داخل خونه به سمت علی امد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

علی اولین صندلی را انتخاب کرد و نشست...ونگاهی اجمالی به دیوارها انداخت که پر از تابلوهای نقاشی بود..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با صدای فهیمه به خودش امد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_سلام خوش امدید...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

علی نگاهی جدی به او انداخت،چهره خواستنی داشت پیراهن ساده ای به رنگ قرمز پوشیده بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ممنون بقیه کجان؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهران:وای وای ببینید کی اینجاست..پاشا دکی اومده...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پاشا که داشت با موبایل حرف می زد با سر سلامی کرد..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهران:تو اخر به ما نگفتی این هیکل توپو کجا ساختیا..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

علی با لبخند:کیک باکس کار می کنم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فهیمه:جدییییی!!!!! چه خشن....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهران:من که بیشتر به شطرنج علاقه دارم....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

علی داشت می خندید که پاشا وارد بحث شد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_تو فقط عضله فکت مشغوله...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_حسودی دیگه،گیس بریده..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با قهقه های بلند بچه ها نگاه علی سمت مو های دم اسبی پاشا رفت..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهران:تعجب نکنید داستان داره ماجرا....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_خوب بگید بدونم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_جونم براتون بگه که... 2ماه پیش این شازده با پرنسس ما،منظورم نازیلاست از تمرین بر می گشتن که این دو تا رو می گیرن اونجا ازش می پرسن که گیس بریده نسبتت با این خانوم چیه....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پاشا:خوداییش اگه من گیس بریده ام..پس چیو می خواستن ببرن....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

علی واقعا خنده اش گرفته بود...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تابان در کنار زن بلند بالا یی وارد شد: می بینم که دورت کردن علی جان... راستی خانومم..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_خوشبختم... نه دارم استفاده می کنم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تابان:بچه ها نیما و نازیلا کجان؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فهیمه: با همن نیما گفت می ره اتلیه نازیلا رو می یاره...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

علی متوجه دلخوریه پاشا شد..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدای زنگ...خانم تابان:من در رو باز می کنم..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدای احوال پرسی از جلوی در امد....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نازیلا با طنازی و سبک باری خاص خودش وارد سالن شد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

علی پرنسس سفید پوشی را دید که با موهای بلند جعد دارش مثل یک نسیم خنک از کنارش رد شد و لرزی در بدنش ایجاد کرد....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نازیلا سلام اجمالی به همه کرد ولی تقریبا علی را نادیده گرفت...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

علی با لبخندی در دلش گفت: قهر کردی پرنسس.. از دلت در می یارم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تابان متوجه حرکت بچه گانه نازیلا و نگاه با لبخند علی شد:نازیلا جان عضو جدیدمون هم تشریف اوردن ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نازیلا که متوجه کنایه استاد شده بودبا نگاه بی پرواش به چشمان سیاه و خندان علی خیره شد چیزی در دل علی کنده شد: خیلی خوش امدید شرمنده ندیدمتون....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهران:ادم به این گندگی رو...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

علی:اشکال نداره... ایشون ترجیحشون این بود که بنده رو نبینند...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نازیلا نگاهی شرمسار به علی انداخت: این طور نیست....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیما: بابا کسی نمی خواد من رو تحویل بگیره....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

علی متوجه پسر ی لاغر اندام با لباس های درویشی شد که وسط سالن ایستاده بود..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیما: شما باید علی باشید نازیلا از شما گفته بود...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_حالا بد یا خوب...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_کم کم نازلی رو می شناسید اون از کسی بد نمیگه... وبعد با لبخند اطمینان بخشی اضافه کرد:در زمینه تحقیقتون من اماده همکاری هستم.. تا بگم که ما مطربیم نه هنرمند اصلا هم منزوی نیستیم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

علی همراه خنده بلند سایرین خندید: ممنون...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فهیمه به سمت نازیلا:واقعا خوش تیپه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نازیلا به مرد قد بلند و چهار شانه نگاهی انداخت به شلوار کتان سیاه،تی شرت خاکستری چسبان و پیراهن مردانه چاهار خانه که روی تی شرت پوشیده بود و دکمه هایش را نبسته بود..:نگاهش خیلی نافذه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

علی متوجه نگاه ارزیابی نازیلا شد و زیر لب گفت رسما یه دختر بچه شیطونه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پاشا:پرنسس چرا نگفتی من بیام دنبالت...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نازیلا با صداقت اشکارش:اخه دلم برای نیما تنگ شده بود..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیما: منم گفتم با یه پرنسس بیام پسرا حسودی کنن..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

علی متوجه کنایه نیما به پاشا شد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خوب حالا برنا مت چیه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- فردا شب می برمش سر تمرین هر چند اصلا خوشم نمی یاد این جوری سنجاقمه.....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چاره ای نیست چشمو چراغ استادی دیگه وگرنه بدم نمی یومد این جیگرو استاد به من میسپرد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نازیلا در حالی که گوشی را جا به جا می کرد و با دست ازادش رژ می زد گفت:ارزونیه خودت، تحفه گوش تلخ.....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بی خیال بابا مرد باید جذبه داشته باشه.....وقتی میاد خونه باید از در داد بزنه ضعیفه شام من چی شد.....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نازیلا در حالی که می خندید:اره دیگه یه هو بگو شیر علی قصاب باشه دیگه....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اره دقیقا.... حالا داری کدوم گوری میری؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خونه عمه جانم ناهار دعوتیم تا ایشون پز دختر خانوم مهندسشون رو بدن و پدر گرام هم فیلشون یاد هندستون کنه که بنده درس رو ول کنم و پزشکی بخونم....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اخ اخ پس کارت در اومده....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نازیلا خداحافظی کرد و از پله ها پایین رفت....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جان تو داره بهت حسودیم میشه...دلم تنگ شده برای رفتن دنبال خلاف کارا...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سعید در حالی که چای می خورد: نا شکری دیگه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_چه نا شکریی...قاطی چندتا بچه لوس افتادم کی می شه تموم شه بیام سراغ کارام...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_غر بی خود نزن از دیشب چشمات می خنده....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_کی من ؟؟؟1!!!اصلا این طور نیست...من با لباس پوشیدنشونم مشکل دارم؛می دونی نازیلا رو چند بار گرفتن...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_خوب گرفته باشن...به من و تو چه...تو باهاش گرم بگیر تا بفهمیم نفوذی کیه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_اخه سخته....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سعید یک ابرویش رابالا انداخت: واقعا؟؟؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_نه خوب حالا ....به این شدتم که نه....بعد لبخندی زد و در حالی که خودکار رو دور دستش می چرخاند گفت:خیلی شیطون و بچه است دیشب چند بار مچشو گرفتم وقتی داشت منو نگاه می کرد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سعید در حالی که صداش رو نازک کرده بود: غلط کرده مگه خودش نا موس نداره ....پاشو خودتو جمع کن انگار عسلی انگشتت بزنه....و بعد به چهره دلخور علی نگاه کرد :هان چیه نگاه می کنی...باید باهاش صمیمی شی....مجبوری...ماموریتته..این جوری زل نزن پاشو زنگ بزن بهش...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_زنگ بزنم چی بگم....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_یعنی خاک بر سرت پسر به سن تو با مال و منال و قیافیه تو این همه بی عرضه به بهانه برنامه فردا...د پا شو دیگه منم برم خونه،جمعه است مریم از صبح تنهاست....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امیر علی تا دم در بدرقه اش کرد: به مریم سلام برسون...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با رفتن سعید باز هم صدای سکوت در همه جا پیچید..دستش به سمت تلفن می رفت و بر می گشت...دستش را به پشت گردنش کشید و به یاد پرنسس سفید پوش افتاد و دکمه رو فشار داد..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد از 4 تا بوق صدای لطیف نازیلا در گوشی پیچید...: الو سلام..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_...سلام...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_چند لحظه لطفا... و بعد صدای بسته شدن در :شرمنده.. خوب هستید؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

علی به وضوح ناراحتی را تو صدای نازلی حس کرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_اتفاقی افتاده؟ من کار خاصی نداشتم اگه وقت خوبی نیست قطع کنم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_نه نه اتفاقا از یه جمع بیهوده نجاتم دادید...واقعا حوصله ام سر رفته بود...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امیر علی که از لحن دلخور نازیلا فهمیده بود که ماجرا باید مهمتر از یه بهانه گیری ساده باشه :می خواید نجاتتون بدم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نازیلا که انگار وسط یه بازی پلیسیه با هیجانه فراوون: چی؟؟!! اخه چه طوری؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امیر علی که از هیجان کودکانه نازیلا لبخندی به لبش نشسته بود :ادرس جایی که هستید رو برام sms کنید تا یه ساعت دیگه میام دنبالتون....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_اما اخه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امیر علی با لحن جدی:گفتم میام...وبعد بدون خدا حافظی قطع کرد..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نازیلا روی پیراهن یقه اسکی چسبان سبز و شلوار کتان هشکی اش پانچوی جلو باز مشکی پوشید وشال پشمی سبک و مشکی رنگی سر کرد واز اتق بیرون امد....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-وا عمه جان کجا میری تازه ساعت ۴ که.....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- راست می گه کجا داری میری....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نازیلا نگاهی به سمت پدرش که شدیدادلخور به نظر می یومد گفت: کار واجبی پیش اومد دارم میرم پیشه استاد....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- عمه جان هر کی ندونه فکر می کنه دارید مسایل مهم مملکتی رو حل می کنید...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گیتی: نگاهی ملتمسانه به نازیلا انداخت تا جواب نده...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نازیلا خدا حافظی کرد ....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به سر کوچه که رسید،ماشین شاستی بلند لوکسی رو دید علی از توی ماشین براش دست تکون داد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با سوار شدن نازیلا نسیم خنکی وزید علی به او نگاه کرد که مو های زیبایش را که باز گذاشته بود از اطراف شالش بیرون ریخته بود.. گونه هایش از هیجان گل انداخته بود وچشمانش برق خاصی داشت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- سلام... بزن بریم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

علی بلند خندید وحرکت کرد: سلام، چرا عجله داری...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- می میرم واسه کارای یواشکی و پلیسی شما الان دارید نقش سوپر منو بازی می کنی...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نقش؟؟؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اره دیگه همه ادم ها در طول روز چندین پرده نقش بازی می کنن،نقش دختر، کارمند، مادر، خیر..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- جالب بود حالا که سوپرمن شدم کجا برم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-فرقی نداره...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

علی به سمت دربند حرکت کرد....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-راستی من شما رو درگیره کارم کردم...شما با من کاری داشتید..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- می خواستم برنامه فردا رو هماهنگ کنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- میام دنبالتون بریم سر تمرین تا ببینید ما تو جامعه چه دردسرایی داریم هرچند محدود به جامعه نمیشه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امیر علی به چشمان غمگین نازیلا نگاه کرد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چیزی شده من شنونده خوبی هستما

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ناریلا خندید و گفت:درسشو خوندید خوب

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

علی متوجه اشاره نازیلا به دروغی که گفته بود شد و احساس عذاب وجدان کرد....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-غیر از اونم می شنوم فکر کنید دوستتونم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-شما از همه دوستای من بزرگترید و در ضمن خیلی خیلی جدی تر. .....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

علی خندید و گفت:رو درواسی نکن صاف بگو بد اخلاق...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نه منظورم این نبود....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

علی ماشین رو پارک کرد:حالا پیاده شید که امشب کلی وقت برای صحبت کردن داریم....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

علی جای ارام و نسبتا خلوتی را برای نشستن انتخاب کرد..:خوب چی می خورید..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_من عاشق چایی ام...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_همین خوب شما اهل قلیون هستید؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_علی با لحن خشنی :خیر...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_خوب چرا انقدر عصبانی می شید فقط پرسیدم... منم نمی کشم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

علی لبخندی به لحن کودکانه نازیلا زد و سفارش چای با میوه داد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خوب؟؟؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نازیلا با دستمال کاغذی تو دستش بازی می کرد :پدرم از کارام خوشش نمی یاد رعایتم می کنه از بازیگری بدش می یومد به همین خاطر رشته ام رو مجسمه انتخاب کردم ام عاشق تئاترم....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_بهش حق نمیدید...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاه نازیلا غمگین تر شد :نه... من کار خلافی نمی کنم مشکلات مردم رو روی صحنه بهشون دوباره نشون می دم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تو این کار موفقم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نازیلا به لیوان چایی تو دستش نگاه کرد:همیشه سعی می کنم حدس بزنم چه شکلی می شه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_چی؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_بخار چایی الان شبیه چشم شده...لابد الان می گید خلم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امیر علی که سعی داشت لحنش مهربون باشه :البته که نه...حالا چرا ظهر انقدر شاکی بودید؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_بابام و عمم دوره ام کرده بودن که از دانشگاه انصراف بدم برم المان پیش پسر عمم چیز دیگه ای بخونم...نمی پذیرن که من روحم همیشه در حاله پروازه..من تو قالب جا نمی شم که...با لباس پوشیدنم و دوستام هم مشکل داره...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

علی با لحن خاصی که توجه نازیلا رو جلب کرد :خوب اخه همشون پسرن...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_عین پدرم حرف می زنید....خوب باشن برای من دختر پسرشون فرقی نمی کنه..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_برای اونها هم فرقی نمی کنه؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_برام مهم نیست من مسئول حرفا و کارای خودمم نه بر داشتی که اونا می کنن...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امیر علی احساس کرد ادامه این بحث همه تلاشش برای نزدیکی به نازیلا رو به باد می ده:خوب حالا ....نقش شما تو تئاتر جدید چیه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نازیلا از جبهه ای که گرفته بود خارج شد: نقش لارا تو نمایش نامه خانه عروسک...وبعد با خنده ای بسیار جذاب اضافه کرد:شوهرم هم پاشاست...من ترجیح می دادم نیما باشه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_چرا؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_اخه پاشا رو جو گرفته فکر می کنه واقعا خبریه...دوباره خندید نازیلا با دیدن چهره متفکر علی خنده اش رو خورد و گفت:ببخشید سرتون رو درد اوردم؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امیر علی نگاه نافذش رو به نازیلا دوخت: چی کار می کنه مثلا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نازیلا روی میز رو نگاه می کرد :انگار دارید بازجویی می کنید...هیچ کار ...فراموشش کنید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امیر علی فهمید بود که گند زده خواست جفت و جور کنه که موبایل نازیلا زنگ خورد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جانم مهران جان....نه بیرونم.....تو چرا صدات اینجوریه چیزی شده.....احمق نشو چه مزاحمتی....د گندت بزنن به جای تعارف بگو چی شده استرس گرفتم......چییییییییییی؟!!!!.... ..الان می یام پیشت.....نزدیکم بابا 5 دقیقه دیگه اونجام،پشت کوه قافم بودم می یومدم رفیق...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نازیلا بلند شد و با لحن رسمی که علی می دانست علتش گند چند لحظه پیش خودشه گفت:ممنون که برام وقت گذاشتید و نقش سوپر منو بازی کردید ولی شرمنده مهران سر حال نیست می خوام برم پیشش...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

علی هم بلند شد و کیف پولش رو در اورد..این بهترین فرصت بود:حالا که سوپر من نسبتا خوبی بودم اجاز بدید منم بیام..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نازیلا مطمئن نبود کم کم داشت از این چشمهای نافذ می ترسید...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

علی که تردید نگاه نازیلا رو دید :من فقط همراهیتون می کنم....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_حالا هم چشم به نقش قیصر دوختید..؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

علی خندید :نه نقش خودمو می خوام اجرا کنم ...و در دل گفت فهمیدن اینکه این ادما تو زندگی تو کی هستن و چی می خوان..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نازیلا :باشه ...تشریف بیارید...اتلیه ما تو تجریش با اینجا 5 دقیقه فاصله داره...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سوار ما شین شدند نازیلا تو فکر بود و با دست علی رو راهنمایی می کرد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جلوی یه خانه قدیمی شمرونی با سقف سفالی شیرونی نگه داشتند نازیلا پیاده شد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خانه از اجر های قرمز ساخته شده بود که گذر زمان به وضوح روش دیده می شد در کوتاه فلزی داشت و از بالای در گلدان و فانوس اویزان بود..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نازیلا زنگ زد و در بلا فاصله باز شد...علی خم شد تا بتونه از در تو بیاد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

داخل خانه شدیدا بوی رنگ روغن وتینر و گچ میومد و همه جا پر از کاغذو بوم بود ...صدای موسیقی بدون کلام پیانو میومد....علی به طرز غریبی احساس کرد این خانه نا مرتب و پر رنگ رو دوست داره...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با صدای نازیلا به خودش اومد:بفرمایید بالا از چند پله بالا رفتند سالن کوچکی بود در کنارش اشپزخانه روی زمین فرش نبود و وسط سالن یه میزه ناهار خوری زوار در رفته...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بوی سیگار تمام اتاق رو گرفته بود...نازیلا مهران رو صدا کرد..مهران از در دستشویی با صورت خیس خارج شد اما چشمهای قرمزش نشان یه گرییه مفصل بود..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نازیلا به سمت مهران رفت و دستش را روی بازوش گذاشت :خاک بر سرم چی شده مهران؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهران نگاه پر مهری به نازیلا انداخت و پوزخند زد خواست جواب بده که تازه متوجه علی شد و جا خورد...علی :سلام

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهران با تردید دستش رو جلو اورد:سلام خیلی خوش اومدید انتظار دیدنتون رو نداشتم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-من با نازیلا خانوم بودم که شما زنگ زدید اصرار کردم که همراهیشون کنم ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهران که انگار توجیح شده بود به سمت نازیلا برگشت:مرسی که اومدی حالم افتضاحه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نازیلا:خوب بگو چی شده خوب مردم...مهران نگاهی به علی انداخت..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

علی:می خواید من برم شما راحت تر صحبت کنید؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهران: نه شما روانشناسید حضورتون ارامش می ده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امیر علی یه بار دیگه از دروغی که گفته بودند خجالت کشید...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهران پشت میز نشست...علی و نازیلا هم رو به روش نشستند...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نازیلا:خوب؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهران با بغضی اشکار در حالی که به میز ذل زده بود: بهم خ*ی*ا*ن*ت کرده...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
شما به این رمان چه امتیازی میدهید؟
نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
رمان های مشابه
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید