رمان سکوت بی پرو به قلم ناشناس
روزهای خوبی را میگذرانی میخندی، شادمانه به گردش میروی خوشحالی، همه چیز داری... اما یک شب، بعد از روزهای خوبت، معشوقه ات دیگر دوستت نخواهد داشت... و تو چقدر به یاد من که عاشقت بودم اشک میریزی چقدر حسرت میخوری و چقدر دلت برای کسی که دوستت داشته باشد تنگ میشود! یک چیز را میدانی ؟ تازه میفهمم "معشوقه" بودن از "عاشق" بودن خیلی بهتر است ... و من معشوقه ای هستم که دیگر عاشقت نیست اما واژه به واژه ی عشق را عاشقی میکند... پایان خوش
ژانر : عاشقانه
تخمین مدت زمان مطالعه : ۵ ساعت و
بعد از روزهای خوبت، معشوقه ات دیگر دوستت نخواهد داشت...
و تو
چقدر به یاد من که عاشقت بودم
اشک میریزی
چقدر حسرت میخوری
و چقدر دلت برای کسی که دوستت داشته باشد تنگ میشود!
یک چیز را میدانی ؟
تازه میفهمم "معشوقه" بودن
از "عاشق" بودن
خیلی بهتر است ...
و من
معشوقه ای هستم
که دیگر عاشقت نیست
اما واژه به واژه ی عشق را عاشقی میکند...
پایان خوش
مقدمه:
وقتی کسی را پیدا کردی که روحش عمیق تر از آن بود که در عمق کم شنا کند، دلیلی برای بغض چشمانش نباش...
وقتی هنوز تکلیفت با دلت معلوم نیست، دوست داشتن را به گند نکش...
تنها چیزی که از آدمی برایت می ماند، اعتمادش است؛ که تاوان شکستنش می شود خوره و می ماند در جان و دلت! که حسرت نبودنش بیزارت میکند از تمام دوست داشتن های غیر از او... اویی که آمد، اویی که ماند؛ اویی که راندی اش از خود...!
****
به نام او
سه شبه دلمو دخیل بستم به مهربونیش،
که شاید یه نگاه بندازه...
با دل پر اومدم که خالی روونم کنه...
منی رو که صدام در نیومد، ناله نزدم، به روم نیاوردم که چطور گند زدن به زندگی و اعتقاد و باورای دخترونه م!
الان اینجام زل زدم بهت...
مگه حواست به همه نیست؟؟؟
تو که بودی وقتی دل دل کردم واسه داشتنش و نداشتمش، تو که دیدی وقتی خواستم و خواست و شد اونیکه نباید میشد...
تو که مهربونی و سایه ت از سرم کم نمیشه...
چرا حالا؟؟؟
حالا که نفسم بند کسی نیست، حالا که شب میتونم بخوابم و بزرگترین دغدغه م فقط کنار اومدن با دانشجوهای پر ماجراست...
حالا که دارم زندگیمو زندگی میکنم،خدا تو که میدونی از امتحانات میترسم!
با خودم و دلم و دنیا جنگیدم که بشم اینی که الان هستم...حالا چرا؟؟
بغض چند ساله م شد خار تو گلوم، ولی نذاشتم بشکنه....
نذار بشکنم خدا، که دنیاتو آب میبره! که نمیتونی اینبار روپام کنی...
آقا شما یه چیزی بگو
ضامن آهو شدی پس من چی؟؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکی بیاد ضامن دلم شه که خدا بیخیال این عذاب شه؟؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسه روزه نگاه پر دردم دو دو میزنه واسه یه نشون که بگه خوابم... که اتفاقی نیفتاده و نمیفته...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا اعتقاد و بی اعتقاد مسیرمو همه زندگیم سمت حرم امنت کج کردم و مثل کوآلا چسبیدم بهت که دیروزم درد نشه واسه امروزم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتو مرز سی سالگی نارنجک افتاده وسط زندگی آرومم، خدا ضامنشو نکش که دیگه نا ندارم واسه افتادن و باز بلند شدن...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکه کسی نیست واسه گرفتن دستم و یاعلی رو زمزمه کردن تو گوشم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمه ی من جمع شده تو خودم، کاش دیگه دلت نیاد به اینکه ببینی باز شب و روز کارم بشه بند زدن چینی شکسته....منی که صدام تو خلوتمم بلند نشده...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهر وقت اینجا میام، میبرم از دنیات و دل میدم به مهرت... حالم همیشه با تو خوبه حتی اگه مشکلم هنوز مشکل بمونه و من دربدر کوچه باغ خاطره هام شم و بنده هات وادارم کنن به نبش قبر!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدست میکشم روی چشمام که خسته شدن بس که ابری شدن و نباریدن. چند ساله یادشون دادم واسه دنیا نبارن، واسه آدمای این دنیا نبارن...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاعتقادمو امتحان نکن که میترسم پا کج بذارم و همه هستی مو به باد بدم. وسط اینهمه فکر، نمیدونم چی بهش بگم که از این یهو رفتنم دلگیر نباشه...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگوشیم سه روزه آف شده که دلم دو دل نشه واسه ترکوندن بغضش، که مامان صدای ناشادمو نشنوه و به روم نیاره حال بد اون روزامو...!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخیلی بده الان دلم بغلشو ازت بخواد؟؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمیشه که تو بچگی نمی مونیم که بی خجالت سر بذاریم رو پاهاشون و نفس بکشیم با نفساشون، گاهی بزرگترا دلاشون کوچیکتره...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمه کسم، محرم ترینم تو بودی وقتی درد رو درد اومد و صدام در نیومد...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irایندفعه اگه کارد به استخونم برسه وا میدم به بزرگیت قسم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتو راضی نباش که هی نمک بریزن رو زخم، که هی بغض پشت بغض بشینه تو شهر صدام...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدلگیرم از آدما، تو که میدونی چرا؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمیدونی...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدلگیرم و مهر میپاشم به دلاشون،غم دارم تو خونه ی چشمام و لبخند می کارم رو لباشون؛ تنهام و تنها نمیذارمشون...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتو که میدونی قولم قوله، که اگه پاش بیفته خودم میشکنم ولی حرفم همونی می مونه که رو زبونم آوردم...که همه زندگی و دار و ندارمو میذارم وسط، فقط تو کنارم باش و نذار بترسم از شکستن و دم نزدن و تو خودم ریختنا...!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرسیدم به تو، بذار تو همین رسیدن بمونم که بیزارم از نرسیدنای مصلحتی بنده هات!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگوشی رو روشن کردم و پیاما رسیدن...، دلم برای بهاره سوخت که حتی اونم موند تو خماری این جنون بی قید و قانون من...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکه اونم نمیدونه چرا من گاهی دنیا دنیا آرومم و یهو بریدن از همه کس و همه جا میشه چاره ی این دل بیقرار و مردم گریزم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاولی رو باز کردم، کجایی و چرا رفتی بود؛ تو پیام سوم به نگرانی و پنجمی به فحش رسیده بود! بقیه رو ترجیحا نخوندم چون میدونستم به تهدید ختم میشه...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستم لرزید وقتی چشمم خورد به پیام اونی که قال گذاشتمش و بی برنامه راه افتادم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبازش کردم فقط یه کلمه بود: بی مرام!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکاش میدونست رفتن عاقلانه ترین کاری بود که از پسش برمیومدم، کاش میدونست همه ی رفتنا بد نیست که اگر پشتش به فکر بقیه باشی و نه دل خودخواه خودت...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکاش میشد حرف زد و گفت از همه ی لحظه هایی که تک و تنها روی رد پاشون خاک ریختی و سیاه شونو پوشیدی و الان رسیدی به سفیدی؛ به یقین...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزیر و رو کردن گذشته فقط باید واست تجربه به بار بیاره و گند نزنه به زار و زندگی امروزت...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدل نبستم به محبت کسی تا پسون فردا نرم زیر دین محبتای ریز و درشت کرده و نکرده شون...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irولی این آدمو نمیشد نادیده گرفت که ندید گرفتنی نیست، این توجه وابستگی نیست اما عادت از سر محبت که هست، نیست؟؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبهاره رو میشه با دو تا جمله درست و درمون ادبی قانع کرد و نهایتا دلخوریشو با مهربونی و لبخند و تنگش یه شام مخصوص سرآشپز رفع کرد؛ نقلم رو میشه با محبت نرم کرد ولی اونو نمیدونم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکاش اونم ازم نپرسه و قانع باشه به نبودنای به ظاهر بی دلیل و سوال برانگیزم، که من خودم سوال بی جوابم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخدا کاش حالم مهم بود حتی واسه یه نفر از اینهمه میلیارد آدمت... حالمو به نگاه مهربونت سنجاق کردم که دیگه افسوس نمونه رو دلم، که نخوام چشم بدوزم بلکه از سر منت یکی دست محبت بکشه به سرم، که امروز لبریز محبت توام و بی نیاز از غیر تو...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفقط یکم درد داره دلم، فقط یکم مظلومه دلم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحاضر بودم روزی صد بار تموم ضرب المثلاتو مرور کنم و ازشون مشق شب بنویسم و تنبیهم کنی به از بر کردن همه شون، ولی یکی شون نمیشد بغض...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکه کاش کوه به کوه میرسید اما آدمت به آدمت نه...! که کاش اصلا این ضرب المثلت نمی بود که من لرز نگیره تنم واسه دیدن آدمت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدست دلم گروی خودت باشه، به حرمت تموم ثانیه هایی که دلگرمم کردی به بودنای خودت و تنها نموندنای من...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباید این راه اومده رو برگشت، باید رفت و ساخت و نباخت...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباید...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir****
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنقطه سر خط...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبالاخره تموم شد...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه نفس عمیق همراه با حرص کشیدم و دوباره یه نگاه به پشت سرم انداختم، به محل کارم...!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهوای شرجی و گرمش از الان رو مخم اسکی میره، امیدوارم با این نفس تنگی کمی که دارم اینجا اذیت نشم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irالحق دکتر مصطفوی خیلی شخصیت غیر قابل درکی داشت، فقط خدا بهم صبر بده اونم از نوع استمراریش، که بتونم تحملش کنم. واژه ی نچسب دقیقا برازنده و قاب تن این دکتر مملکت بود و بس...!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irداشتم به در ورودی دانشگاه میرسیدم و با خودم در حال اختلاط کردن بودم که صدای گوشیم بلند شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدست انداختم تو کیفم و برداشتم،رو صفحه اسم مهربونترین موجود زندگیم افتاده بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوصلش کردم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ سلام مامان جان
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ سلام مهتاب جان خوبی مامان؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ خوبم مرسی شما خوبی؟ بچه ها همه خوبن؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ خوبن فدات شم، کاراتو انجام دادی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستمو بالا گرفتم واسه تاکسی که داشت بوق میزد، سوار شدم و آدرس دادم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمزمان جواب مامانو هم دادم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ آره تازه الان تموم شد اومدم بیرون یه چیزی بخورم بعدش برم استاد سرا، یکم استراحت کنم و عصر برم خرید وسایلی که نیاز دارم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ مهتاب جان مریض نشی با غذای بیرون، تنبلی نکن وقت بذار واسه خودت آشپزی کن اونجا خونه خاله نیست.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمترادف ترین واژه ی تموم عمرش همین بود: نگران....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ چشم فقط امروز خسته م و حس آشپزی نیست ولی از فردا خودم یه چیزایی سر هم میکنم میخورم. نگران من نباش، کامیار عمه چطوره؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباید با آوردن اسم تنها نوه ی مغز بادومش بحث رو عوض میکردم، تنها موجودیه که مامان کل محبت مادرانه شو یکجا خرج اون گودزیلای فسقلی میکنه که بنظر من با چرچیل برابری میکنه در قیاس سیاست مدار بودنش!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_خوبه کل خونه رو طوری بهم ریخته که احساس میکنم تازه خونه تکونی کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلابلای حرف زدنش میتونستم لبخند و ذوق مامانو حس کنم، کامیار دل بردن و دلبری کردن واسه مادربزرگشو خوب بلد بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ خداروشکر که خوبه، مگه غیر به هم ریختن کار دیگه ای هم بلده اون شیطان رجیم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ نگو مهتاب، نوه م میوه ی دل منه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ خدا این میوه ی دلو برات حفظش کنه از گزند بلایا، البته به شرطی که بلایا و رخدادهای طبیعی هم از شر اون در امان بمونن... تو دلم اینم اضافه کردم به گردباد و سونامی گفته زکی!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدیگه چه خبر؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ سلامتیت مامان جان، فعلا که کامیار پیش منه سارا رفته خرید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلحنش یکم ناراحت شد و شصتم خبردار شد غم ته تغاریش لحنش رو عوض کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_مهردادم دیشب با کارت تلفن یه تماس گرفت بچه م کلی اذیت میشه هنوز یکماه گذشته اصل سربازیشم به کنار.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ عزیز من سربازی خونه خاله که نیست بذار مرد شه برگرده، بعدشم الان دیگه عهد تیر و کمون نیست کلی راحتن آموزشی، ان شاءالله زود میگذره.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمهبان کجاست؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ طبق معمول سر کارشه مادر.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ خوبه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشمام خورد به تابلوی شیک رستوران و به راننده گفتم نگه داره
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ مامان جان من رسیدم، کاری نداری باهام؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپول تاکسی رو حساب کردم و رفتم سمت رستوران، فقط دعا دعا کردم غذاهاش همه دریایی نباشن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نه عزیزم فقط تکرار نکنم مواظب خودت باش حواست به خورد و خوراکت باشه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهوای اونجا اذیتت نکنه زیاد بیرون نرو.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاینجور وقتا عقل دستور میده در سکوت ممتد به حرفای مامان گوش بدی و تهش به یه چشم کشدار ختمش کنی که هم مامان بخاطر حرف گوش دادنت دلش خوش باشه و هم به خودت تلنگر بزنی که تنبلی موقوف!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ چشم مواظبم،
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشمام نگران این و اون نباش بیشتر حواست به خودت باشه، به همه سلام برسون اون دایناسور رو هم ب*ب*و*س*.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_این چیه تو دهنت گرفتی و راه و بیراه همش به اون بچه میگی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمه امیدم شماهایین باشه برو عزیزم؛ خدا حفظت کنه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهیچوقت دوس ندارم خداحافظی کنم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخداروشکر منوی رستوران چلوکباب داشت، حین خوردن فکرم روی حرفای بهاره و پیشنهادش بود...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنمیدونستم به حرفش گوش بدم و برم همخونه ی یاسمن شم یا همین استاد سرا بمونم...؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز یه طرف خونه ی مستقل داشتن حس خوبی داشت و دلم رو قلقلک میداد اما از اون طرف یاسمن که همیشه تنها نیست، شاید خانواده ش دیدنش بیان اونوقت میشم لولو سرخرمن و سر جهازیش...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد از حساب کردن پول غذا، کل مسیر رو با پای پیاده برگشتم. یه سلام کوتاه به نگهبان دادم و رفتم سمت استادسرا...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدر ورودی باز بود منم رفتم بالا، کلید اتاقو از تو کیفم در آوردم همزمان در اتاق روبرویی باز شد و صدای یه سلام به گوشم رسید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه رسم ادب کامل برگشتم عقب و جواب سلام دادم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ خوبین خانوم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا یه لبخند دوستانه بهش نگاه کردم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ اکبری هستم، ممنونم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمیخواستم برگردم و در اتاق رو باز کنم که ادامه داد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ شما استاد مدعو هستین یا ثابت ان شاءالله؟ و همکاری تون با کدوم گروه خواهد بود؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجدی حرف میزد اما با تواضع، بالطبع منم با متانت جواب میدادم چون توی نگاهش چیزی جز یه کنجکاوی و آشنایی ساده با یه همکار نبود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ جدیدالورود ثابت هستم ان شاءالله... با گروه زمین شناسی همکاری میکنم و در ادامه، لبخندی چاشنی حرفم کردم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ خوشبختم سرکار خانوم، امیدوارم موفق باشین. بنده شهریاری هستم و تخصصم ژئوتکنیک هست.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ خوشحال شدم از آشنایی تون...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه با اجازه گفتم و برگشتم سمت در اتاقم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ خواهش میکنم، خدا نگه دار.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو آروم از پله ها پایین رفت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاتاقش زیاد بزرگ نبود اما برای من مناسب بود، گاهی وقتا میچسبه بی هوا خودتو پرت کنی روی تخت و بدون هیچ دلنگرانی بابت چروک شدن لباسات تخت بگیری بخوابی....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا حساب این هوا، باید هر روز پرید تو حموم و یه نفسی تازه کرد؛ آب یخ باشه اونم واسه منی که ر به ر باید هر صبح قبل صبحانه یه دوش کوچولو بگیرم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفقط موهامو باز کردم و با همون مانتو روی تخت ولو شدم، چشمام تابه تا شده بود دو شبه نخوابیدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکم کم داشتم میخوابیدم که صدای گند پیامک گوشی بلند شد، همیشه سایلنته امروز فقط بخاطر کارم صداشو باز گذاشتم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا غر زدن نیم خیز شدم و به بند کیف ولو شده م کف زمین چنگ زدم، و گوشی رو پیدا کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصفحه پیام گوشی رو باز کردم، اسم بهاره چشمک میزد؛ نوشته بود شنبه پیشتم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمیشه همین بود، یهو با اومدن و دعوت سر خود بودنش سورپرایزت میکرد...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir****
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشمام باز شد همه جا تاریک بود، یکم موقعیت سنجی کردم یادم افتاد کجام. دست انداختم دور و بر دنبال گوشی که دیدم کنار بالش افتاده.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا یه چشم باز و یکی بسته صفحه شو روشن کردم یهو با دیدن ساعت گوشه ی صفحه چشمام چهار تا شد و تا آخرین حد باز شد...!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباورم نمیشد؛ تکمیل 4 ساعت خوابیده بودم و 7 شب بود!!!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه تماس از دست رفته هم داشتم که از یاسمن بود، یادم رفته بود بهش خبر اومدنمو بدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه کش و قوس به کمرم دادم و روی تخت نشستم، موهامو با یه دست جمع کردم و ریختم روی شونه م. دکمه ی اتصال تماس رو لمس کردم، بعد از سه بوق صدای یاسمن بلند شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ سلام مهتاب جان خوبی عزیزم؟ تماس گرفتم بگم بیای اینجا شب با هم باشیم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخندی از مهربونیش رو لبم نشست؛ این رفتارش دقیقا شبیه بهاره بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ سلام عزیزم مرسی خوبم شرمنده م که خبر ندادم. راستش انقدر خسته بودم که سرم رفت روی بالش، رفتم دیار باقی تا همین حالا اونجا بودم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ با خنده ی تو صداش گفت: حق داری عزیزم دشمنت شرمنده؛ منم جای تو بودم و یه ساعت با اون مدیر گروه مومیایی عتیقه مصاحبت داشتم نایی برام نمی موند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irالانم دیر نیست لباس بپوش پاشو بیا اینجا، منم تنهام. با اینکه ازت توقع داشتم از همون اول با وسایلت اینجا باشی خانوم ! نه استادسرا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ همینجوری هم کلی نیومده بهت زحمت داده بودم عزیزم؛ امشب یکم خرید دارم که باید انجام بدم اما اگه فردا هستی ظهر بهت سر میزنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ زحمتی نبود همه ش رحمت بود؛ هنوز که ترم کامل شروع نشده منم بیکارم، باشه مهتاب جان فردا منتظرتم؛ عصرش هم میریم بیرون.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ حتما، پس تا فردا عزیزم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد از تماس، پا شدم یه آب به دست و صورتم زدم. رفتم سراغ چمدون و انتخاب لباس؛ یه لباس بهاره ی نخی خنک داشتم که مناسب هوای اینجا بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشمام یکم پف کرده بود که با کشیدن یه خط چشم روی پلک پایین قابل تحمل تر شد. چادر عربیم رو هم پوشیدم و با برداشتن گوشی و کیف پول زدم بیرون...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه ساندویچ فلافل خوردم و بعد از دو ساعت بالا و پایین کردن مغازه ها؛ وسایل ضروری مو گرفتم و برگشتم استادسرا...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمسواک زدم و لپ تاپ رو روشن کردم، تموم زندگی من با گوش دادن به موزیک گذشته... هم روزای خوب؛ هم روزای........
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبهاره همیشه سرک میکشید توی لپ تاپ و گوشیم واسه پیدا کردن یه موزیک شاد ر*ق*ص*ی اما مثل حسرت زده ها میرسید به پوشه های سنتی و آروم یا پاپ ملایم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد از اینهمه سال رفاقت به تموم رفتارام عادت کرده؛ به زیادی آروم بودنم.... به مغرور بودنم.... به شاد بودنای زیر پوستیم.... به خونسرد بودن ظاهریم.... به احساسات نشون ندادنام... به درد دل نکردنام...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدرست نقطه ی مقابلم بود و شاید این با هم بودن ما بعد از گذشت این همه سال ثابت کننده ی قانون جذب قطب مخالف بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرفاقتی با قدمت ده سال، تموم روزای خوب و بد رو کنار هم پشت سر گذاشته بودیم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاما بهاره هم میدونست خلوت من برای خودمه و تنها همدمم فقط و فقط اون بالاسریه ولاغیر.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir****
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتوی این دو سه روز تا اومدن بهاره، همراه یاسمن کل پاساژهای بندر رو سر زده بودم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحسابی پیاده شدم اما هیچوقت واسه خرید کردن حساب کتاب خاصی نداشتم؛ فقط همیشه حواسم بود اونقدری داشته باشم که بتونم توی بدترین شرایط هم دست تو جیب خودم کنم نه جیب خانواده م.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا نسرین دوست یاسمن و همسرش هم آشنا شدم و برنامه ی تفریحی رو موکول کردم به وقتی که بهاره بیاد چون با شنیدن هر خبری که از من به گوشش میرسید، یه پیامک با محتوای فحش دستم میومد!! که بدون اون خوش نگذرونیم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irواقعا دوسش داشتم، با وجود تموم شیطنتاش که گاهی ناجور حرص درآر میشد اما به غایت دوست داشتنی و شیرین بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصبح امروزم رفتم سراغ کاری که مدتها بود میخواستم انجامش بدم و پشت گوش مینداختم؛ پر از حس خوب شدم وقتی موافقت کردن و من بدون هیچ منظوری، دست به انتخاب زدم. جزو بهترین انتخابای زندگیم بود که شک نداشتم پشیمونی پشتش نبود...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدکتر مصطفوی هم باهام تماس گرفته بود و میخواست شنبه برای اعلام ساعت های دروس این ترم برم دفتر گروه، پشت تلفنم احساس میکردم با نارضایتی خاصی حرف میزد؛ مقصر من نبودم که خواهرزاده شو هیئت علمی قبول نکردن و من بعد از مصاحبه و تحویل مدارک و پشتیبانی دکتر مرادی مدیرگروه معدن، قبول شدم، بودم؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاگه پیگیری بهاره و کمک بی دریغ یاسمن نبود؛ شاید هیچوقت پام باز نمیشد به شهری که ندیده خاطره ساز بود و یادآور روزای کمی دور...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتوی چشمای مامان تردید بود وقتی شنید این شهر هیئت علمی میخواد، اما بهاره همه ی بحث های پیش نکشیده رو توی نطفه خفه کرد با یه دستی زدن و ارسال مدارکم اونم بی خبر از خودم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتوی کش رفتن همه چی استاد بود؛ تازه تزم میداد با کلی پیشنهاد...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوقتی خبر موافقت و دعوت به مصاحبه رو بهم داد فقط ماتش شده بودم و مغزم در حال پردازش اطلاعات وارد شده، کمی هنگ بود و بالا نمیومد!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irقوی بودن هنر تازه یاد گرفته ی منه که با تموم خوب بودنا عوضش نمیکنم چون واسش زندگی دادم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخندم بدرقه ی مهربونیای امروز آدماست بی انتظار و حاشیه... برحسب تلکیف از اون کوه پر غرور کل زندگیم، یاد گرفتم خوب باشم و چشم ببندم رو بدی و دل ندم به هر نگاهی و امید داشته باشم به این باور که ذات هر انسانی خوبه؛ حتی اگر به ظاهر بد شده باشه...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتنها نقطه ضعفم نبودن اون پشت همیشه مهربون و کوه محکم همه ی روزا و لحظه هامه که؛ نبودنش خار شده و نشسته به چشمام...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکه کاش بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکه کاش.....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحسرت خوردن بلد نبودم...، با رفتنش بلد شدم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir****
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرسام گرفتم با سر و صدای بهاره، از وقتی پاشو گذاشته توی خونه؛ یه بند داره ریز آمار ما رو از یاسمن میگیره و نق میزنه به جونش که چرا بدون من رفتین!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدیشب با اصرار یاسمن و بخاطر تشریف فرما شدن خانوم؛ از استادسرا اومدم خونه موندم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irساعت 10 بود و صدای بهاره هر لحظه رو به اوج!!! از تو رختخواب در اومدم و یه نگاه به آینه ی روی کنسول انداختم؛ موهامو پشت سرم با کلیپس جمع کردم و رفتم توی هال؛ چشم بهاره بهم خورد و با سرعت مافوق نور خودشو پرت کرد تو بغلم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبخاطر حرکت ناگهانیش کنترلمو از دست دادم محکم به در اتاق خوردم و پرس شدم!! شانس آوردم در رو پشت سرم بسته بودم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه نگاه تیز بهش انداختم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ بهاره جان ترکوندی منو، درست کردن حلوام دستتو میبو سه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیکم ازم فاصله گرفت و با یه نیشخند زل زد بهم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ مهتابی جونم چقدر دلم واست تنگ شده بود، روزی ده بار پشت دستمو داغ گذاشتم که چرا فرستادمت اینجا و خودم اونور یکه و یالغوز موندم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپر از مهره وجودش، دل به دلت که بده دنیا حریفت نیست.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخندی به روش زدم و گفتم بذار حداقل برم دست و صورتمو بشورم بعد بیام به دلتنگیات گوش بدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیاسمن بهم یه اشاره زد و پاورچین اومد پشت بهاره؛ محکم زد روی شونه ش و کنار گوشش یه جیغ بنفش زد!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبهاره یه لحظه مات موند ولی بعد از پنج ثانیه بی هوا برگشت و خودشو پرت کرد روی یاسمن!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدوباره صدای جیغ و دادشون بلند شد. گاهی واقعا تو کار این دو بشر می مونم! اگه نسبت شونو نمیدونستم، فکر میکردم دو تا هوو یا نهایتا جاری هستن نه دخترعمه و دختردایی!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسری به تأسف تکون دادم و راه سرویس رو در پیش گرفتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبالاخره با وساطت من، بعد از بیست دقیقه کلنجار رفتن؛ بیخیال همدیگه شدن و هر کدوم مثل لشکر شکست خورده روی یه مبل ولو شدن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخیلی وقتا پیش میومد با وجودیکه همسن و سال هستیم همه فکر میکردن من خواهر بزرگتر بهاره ام؛ همیشه خرابکاریاشو جمع و جور میکردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتنها وقتی که ازم حساب میبرد سر کلاسای دانشگاه بود؛ چون میدونست اگه وسط کلاس و گوش دادن به درس منو با حرفاش بخندونه؛ بدجور تحریم میشه. معمولا در مقابل دوستان و اقوام همیشه لبخند همیشگیم رو لبم بود اما بیرون کاملا مترادف سنگ بودم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irولی وای به روزی که اگر اتفاق خیلی خنده داری میفتاد و من علیرغم سیستم کنترل خودم؛ سر به خنده میزدم...!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدیگه نمیتونستم کاریش کنم، تا حد نفس کم آوردن میخندیدم و تا وقتی یه نفس عمیق از ته دل نمیکشیدم خنده م تموم نمیشد!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبهاره این اخلاق منو میدونست و چون یکم نفس کشیدن اذیت میشدم سعی میکرد مراعات کنه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ مهتاب جونم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه نگاه به چشمای مرموز و پر خواهش بهاره دوختم و بدون عکس العمل خاصی منتظر ادامه حرفش شدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ حالشو داری بریم بیرون؟ باور کن توی اون تهران بدون تو قدم از قدم برنداشتم هر جا تصمیم میگرفتم برم یاد تو میفتادم و راه رفته رو برمیگشتم!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irساکت شد و بهم زل زد تا جوابشو بدم؛ روی مبل صاف نشستم و گفتم :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ هفته ی قبل ما قرار بیرون رفتن با دوست یاسمن رو فقط بخاطر عدم حضور سرکار خانوم کنسل کردیم و قرار شد وقتی رسیدی برنامه بذاریم با هم بریم بیرون.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنیشش باز شد و چهار زانو روی مبل نشست. یاسمن با سه لیوان آبمیوه از آشپزخونه زد بیرون ؛سینی رو روی میز گذاشت و روبروی من نشست:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ آره منم موافقم بهتره به اونام یه خبر بدیم و دسته جمعی بریم لب ساحل؛ یه غذای حاضری هم آماده میکنیم میبریم. چطوره؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن سری به نشونه ی تأیید تکون دادم و میدونستم بهاره هم قید همچین پیشنهادی رو نمیزنه... که نزد و با کله قبول کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیاسمن برای پیدا کردن گوشی از جا بلند شد و حین رفتنش گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ پس من یه تماس با نسرین میگیرم ببینم برنامه ای نداشته باشن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir****
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irروی میز ناهار خوری توی آشپزخونه خم شده بودم و داشتم با سالاد الویه ساندویچ درست میکردم که بهاره از پشت سر دست انداخت دور گردنم و محکم گونه مو ب*و*س*ی*د؛ یه نیم نگاه بهش انداختم و حین ادامه دادن کارم؛ پرسیدم چی میخوای که چسب رازی شدی و ازم آویزون شدی؟؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدای خنده ش بلند شد و دستاشو از دورم باز کرد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ مهتاب چرا نمیتونم کار غیرقابل پیش بینی انجام بدم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبینی ش یه چین خورد و ادامه داد: که تو متوجهش نشی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصاف ایستادم و برگشتم سمتش؛ روبروش توی چشماش نگاه کردم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ چون مثل شیشه ای؛ میشه فهمید پشت نگاهت چیه...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرشو کج کرد و با یه قیافه ی متفکر بهم نگاه زد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ این یعنی الان من خوبم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ آره این یعنی خوبی و خوب بمون...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتوی سرم جمله ها ردیف شدن و قافیه ساختن واسه دلم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسیاه نشو، بلوری بمون حتی اگه شکستنت...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتاوان شکستن که بشه سفید موندن؛ که بشه قوی شدن؛ که بشه سیمرغ زاده شدن و خاکستر روزای خاکستری رو به باد دادن؛ یعنی برد...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیعنی دنیا و آدماش 3-0 ازت عقب افتادن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدای یاسمن از توی هال بلند شد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ بهاره، مهتاب کجایین؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدیر شد، دیگه کم کم پیداشون میشه. من دارم میرم پایین؛ فلاسک و یه سری خورده ریز رو هم میبرم. شمام زود بیاین.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irساندویچ های آماده رو توی سبد گذاشتم و روی میز رو جمع و جور کردم، بهاره هم سریع پرید تو اتاق که لباسش رو دوباره چک کنه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irقبل از انجام کارا، آماده شده بودم فقط چادرم مونده بود که از روی صندلی برداشتمش و همراه سبد بیرون رفتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآسانسور رو زدم، پایین در که باز شد نسرین رو دیدم کنار یاسمن مشغول احوالپرسی بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمراه بهاره بهشون رسیدیم و نسرین اومد جلو، با لبخند سلام داد و حال بهاره رو هم پرسید. همونموقع کیوان هم پشت سرش ایستاد و به گرمی حالمونو پرسید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمتوجه یه ماشین شدم که دو مرد به همراه یه خانوم ازش پیاده شدن و به این سمت نگاه انداختن. سرمو به سمت یاسمن و بهاره برگردوندم که صدای کیوان رو شنیدم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ همراه خودمون مهمون آوردیم، اگه ایراد نداره معارفه بمونه واسه مقصد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهر سه سری به نشونه ی تایید تکون دادیم و من کنار ماشین کیوان یه لحظه توقف کردم و از پنجره سمت راننده سرمو بردم داخل و با یه لبخند عمیق حال بهانه کوچولو رو پرسیدم که با عروسک تو بغلش بهمون نگاه میکرد. با شیرین زبونی جواب داد و دوباره سر جاش نشست. سرمو بیرون آوردم و دنبال بهاره و یاسمن سمت ماشین راه افتادم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ یاسمن اون مهمونا رو میشناسی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبهاره بود که میپرسید، منم کنجکاوانه منتظر شنیدن جواب یاسمن بودم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ مارال ، دخترخاله ی نسرین و وحید شوهرش رو قبلا یه بار دیدم اما اون مردی که همراهشون بود رو نشناختم. حالا برسیم میفهمیم کیه این مهمون جدید ما.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ میگما اون مرده خوشتیپ بودا!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرمو کج کردم و با ابروهای بالا رفته چشم دوختم به بهاره بلکه بتونم بفهمم چی توی مغزش داره جولون میده!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمعمولا کاری به مرد جماعت نداشت که اونم تحت تأثير همنشینی با من بود اما خیلی حواسش جمع بود حتی به ست رنگ جوراب طرف با لباس تنش!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ خب یه نگاه که گ*ن*ا*ه* نداره داره؟؟ اگه به چشم برادری هم باشه که بهتر!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدای خنده ی من و یاسمن بلند شد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ بهاره تغییر جنسیت دادی؟؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسری واسش تکون دادم و سکوت کردم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتو حال و هوای موزیک بودم که یاسمن ماشین رو متوقف کرد، بالاخره رسیدیم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشب و دریا.....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباید تجربه ش کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباید شب و دریا رو تنها تجربه کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتنها یعنی به شعله نکشیدن یاد و خاطرات زیر خاکستر و شرکی نکردن دیرچزت با امروز ، یعنی تنهای ت ن ه ا...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir****
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکیوان برای معرفی کردن مهمونا پیشقدم شد و به ترتیب با اشاره ی دستش معرفی کرد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ ایشون مارال خانوم، دختر خاله ی نسرین جان، که با لبخندی مهربون اظهار خوشحالی کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوحید خان همسرش و دوست من.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوحید هم دقیقا مشابه مارال با خوشرویی احوالپرسی کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه اون مرد جوون هم که کنار در ماشین ایستاده بود اشاره زد و گفت پیمان جان رفیق فابریک بنده و همینطور وحید جان که امشب به ما افتخار داد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمرد جوون سری به نشونه ی احترام خم کرد و یه سلام رسا و بلند به هر سه ی ما داد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه جواب دوستانه تحویلش دادیم و من برای برداشتن سبد و کمک به یاسمن، به طرف ماشین برگشتم. بهاره با تکیه دادن به در جلوی ماشین؛ با نگاه متفکر همچنان به پیمانی که داشت برای پهن کردن زیر انداز به وحید کمک میداد، زل زده بود و تو فکر بود. خیلی آروم کنارش رفتم و سقلمه ای نثار پهلوش کردم؛ به خودش اومد و چشم انداخت به حالت صورتم که بفهمه چی ازش میخوام.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ مهتاب این پسره نافرم آشناست واسم، احساس میکنم یجا دیدمش.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ بهاره جان تو انقدر دیگه به بندر رفت و آمد نداشتی پس چه جوری میشناسیش؟ البته شاید تو یکی از این پاساژهای مورد علاقه ت یه مغازه ی پوشاک داشته باشه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ نه ، تو که میدونی نگاه نمیندازم به هیچ مردی؛ ولی این یکی منو تو فکر برده. دوس دارم بدونم چیکاره ست، بذار برم سراغ نسرین شاید به جواب معادله ی مجهول ذهنم رسیدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاینو گفت و ازم دور شد. منم با کمی فاصله پشت سرش راه افتادم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوحید و کیوان نرسیده رفتن سراغ بدمینتون،بهاره و یاسمن و نسرین هم با رفتن کنار آب، اما من نرفتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه گوشه از زیر انداز نشسته بودم؛ سرم پایین بود و خودمو با خوردن چای سرگرم کرده بودم که دیدم کنارم یه جفت کفش اسپرت مردونه متوقف شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرمو بالا گرفتم و متوجه حضور پیمان شدم، که داشت بهم نگاه میکرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ چیزی لازم دارین؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ بله اگه ممکنه به منم یه لیوان چای لطف کنید بدین.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ حتما، چرا که نه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irواسش یه چای لیوانی ریختم و دستش دادم، تشکری کرد و نزدیک به من نشست. به لیوان زل زده بود که صداش به گوشم رسید:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ شما از دوستان نسرین خانوم هستین؟ چون معمولا توی جمع های دوستانه شون شرکت میکنم اما تابحال شما رو ندیدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ نه من تازه یه هفته ست با نسرین جان آشنا شدم، در واقع دوست بهاره و یاسمن هستم که تازه اینجا اومدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ اگر سؤالم بی ادبانه و از سر فضولی نباشه میشه بپرسم از کجا و چرا اینجا اومدین؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ خواهش میکنم، از تهران اومدم و اینجا عضو هیأت علمی دانشگاه هرمزگان شدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتوی صورتش حیرت و تعجب رو دیدم و سرمو پایین گرفتم و به لیوانم چشم دوختم، دوباره به حرف اومد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ خیلی عالیه و واقعا قابل تحسین... براتون آرزوی موفقیت دارم خانوم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخندی زدم و متواضعانه تشکر کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد از خوردن چای، بلند شد و برای همراه شدن با وحید و کیوان به اون سمت رفت، و من موندم و یه دریای وسیع و تاریک؛ با کلی سوال بی جواب.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن موندم و حکایت حکمتش...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن موندم و من...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir****
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ مهتاب چرا نیومدی باهامون؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه بهاره که کنارم نشست نگاه انداختم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ من بعد شام میرم، نشستم چای خوردم. میخوری بریزم یا گرسنه شدی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ الان فقط دلم یه دونه از اون ساندویچ های خوشمزه ی تو رو میخواد؛ اصلا این معده ی من در مقابل دستپخت تو هیچ گوش به حرف نمیده.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه این حرفش یه خنده ی کوتاه زدم و ازش خواستم زودتر بره همه رو صدا بزنه تا من بساط سفره ی شامو آماده کنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا اینکه خیلی ظریف بود اما شکمش خدای سکان مغزش بود. وای به لحظه ای که گرسنه باشه و چیزی واسه خوردن دم دستش نباشه؛ کل خونه رو میذاره روی سرش و غر میزنه و غر!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمیشه نگران مردی بودم که قرار بود با این جنس لطیف و شکمو زیر یه سقف بره!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدای نزدیک شدن شون اومد، به عقب برگشتم. روی لب همه شون لبخند دلنشینی نشسته بود. بهاره پرید طرفم و دقیقا کنار من جا گرفت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزل زده بود به وسط سفره، یاسمن هم جفتش نشست. بخاطر این موش و گربه بودنشون توی خونه و پت و مت شدن شون وقتی بیرون میرفتیم؛ نتونستم خنده ی کوتاهمو مخفی کنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرمو بالا گرفتم و متوجه نگاه ثابت پیمان روی صورتم شدم؛ ناخودآگاه چهره م سخت شد و سرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ مهتاب جان میشه بهم اون نوشابه رو برسونی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدای مارال بود که باهام حرف میزد، بطری نوشابه رو به بهاره سپردم که به مارال بده.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمه مشغول خوردن شدن و گاه گداری اون وسط وحید و کیوان با تعریف یه جوک یا اتفاق خنده دار فضا رو تلطیف میکردن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاما پیمان آروم مشغول خوردن شام بود و فقط با لبخند همراهی میکرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبهاره روی خوردنش تمرکز کرده بود و زیاد حرف نمیزد!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ پیمان اون دوستت که گفتی باهات اومده، چیکاره ست؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپیمان سرشو بالا گرفت و در جواب کیوان گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ راستش تهران که بود یه شرکت بزرگ معاون بود اما یهو تصمیم گرفت بیاد اینوری و خودش دنبال مجوز و زدن شرکت بره.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمیخواد یه شرکت واردات قطعات کامپیوتری بزنه ولی هنوز واسه مکانش نتونستیم جای مناسبی گیر بیاریم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکیوان سری به تأیید تکون داد و مشغول خوردن شد، اما نسرین بی مقدمه پرسید:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_کدوم دوستت پیمان خان؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ رفیق چندین ساله و فابریک من اما چون اینجا نبود شما نمیشناسیدش؛ یه یکسالی اونور آب بود اما بعدش تهرون موندگار شد؛ حالام که یه شبه خواب دیده و راه افتاده اومده اینجا واسه بساط پهن کردن...!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمه ملایم خندیدن به این حرفش.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمارال دختر خوبی بنظر میرسید و شباهت رفتاری چشمگیری با نسرین نداشت؛ نگاه وحید محبت داشت وقتی لقمه ی آماده شده میرسوند بهش و تنگش محبتشو به لبخندش میچسبوند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنسرین اما یه نگاه ریزبین و کنجکاوی ذاتی خاصی داشت که واسه برطرف شدنش از هیچ راهی فروگذار نمیکرد. اینو میشد راحت تو نگاهش دید؛ با اینکه قلبا زن مهربونی بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخیلی دوس داشتم بهانه رو ببینم بی نهایت به دلم نشسته بود اما اونو خونه ی مادر کیوان گذاشته بودن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشب خیلی خوبی بود، به همه خوش گذشت، قرار شد بازم این دورهمی تکرار شه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچون دیروقت بود کیوان تا رسیدن به در خونه، پشت ماشین یاسمن میومد و بعدش با یه تک بوق مسیر رو عوض کرد و رفتن خونه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irامشب نرفتم سراغ اون سیاه وسیع... نرفتم و سپردم به وقت مناسبش...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه شبی که تنها برم اونجا؛ راه برم و راه برم و راه برم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو تهش خیره ی اون عظمت دلفریب شم و بپرسم چرا؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبودنا و نبودنای بی موقع گند میزنن به حال و احوال آدمای منتظر، که میدونن ته انتظارشون هیچی نیست جز یه سیاه مطلق.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدریا و ترس... دریا و من...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir****
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ بهاره جان پاشو داره دیرم میشه دختر خوب!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاین جمله رو واسه دهمین بار تکرارش کردم و نتیجه ش همون شد که فکرشو میکردم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآب تو هاون کوبیدن!!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحتی محض دلخوشیم یه اینچ هم تغییر وضعیت نمیداد، یکی نیست به این خوشخواب بگه تو که جنبه نداری زیاد بیدار بمونی واسه چی تا سپیده ی صبح نشستی پای فیلم دیدن و الان کارت شده رو اعصاب من راه رفتن!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ بهاره جان عزیزم بیدار نشی من رفتما؛ بعد نبینم تا شب یه بند به یاسمن بدبخت پیله شی که چرا نبردمت!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irواقعا دیگه داشتم ناامید میشدم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ مهتاب جان بسپرش به من، رگ خوابش دستمه، تو زیادی لی لی به لالاش میذاری؛ الان ببین چه جوری سیخ میشینه تو رختخوابش!!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه نگاه لبریز از امید بهش انداختم و با کنجکاوی بهش زل زدم ببینم از کدوم هنر داشته یا نداشته ش میخواد استفاده کنه واسه کندن این خرس قطبی حرص درآر از زیر اون پتو...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرفت و برگشتش 30 ثانیه طول کشید که دیدم با پارچ آب یخ پیداش شد!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irواسه جلوگیری از کر شدن زودرس دست رو گوشام گذاشتم و چشمامو بستم که تیر ترکش بهاره بهم اصابت نکنه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ وای مامان یخ زدم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاین تنها صدای بلندی بود که ملایم به گوشم رسید، چشم باز کردم و دستامو آوردم پایین...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبهاره با موهایی که ولتاژ 220 گرفته بودش، صاف تو رختخواب نشسته و با دهن باز خیره ی یاسمنی شده بود که نیشش تا بناگوشش بازه و دست به کمر با ابرو بالا انداختن اوضاع و احوال بهاره رو رصد میکنه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمیدونستم حتی اگه همه دنیا به ساحل آرامش و صلح بشینه، این دو تا جنگ جهانی سومم راه میندازن!! و همینم شد...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنفهمیدم چطور بهاره از جا پرید و مثل میگ میگ به پاهاش سرعت داد و افتاد دنبال یاسمن!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ یاسمن به جان دایی که میخوام دنیاش نباشه دستم به توی مریض برسه پودرت کردم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ تو فعلا دستتو از پریز برق بکش بیرون بلکه م اون سیخ جاروهات تحت تأثیر نیروی جاذبه آبشار بشن و بیفتن تو سر پایینی!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاین مهتاب زیادی لوست کرده؛ باید آدمت کنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدور مبلمان وسط هال دنبال هم افتاده بودن، دیگه داشت واقعا دیرم میشد. حیف قول داده بودم روز اولی بهاره رو با خودم ببرم با محیط دانشگاه آشنا شه وگرنه تا حالا صد بار رفته و حتی رسیده بودم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ بهاره جان واقعا دیرم شده من میرم، هر وقت احساس کردی حسش اومده پاشو خودت بیا.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاینو گفتم و رفتم کنار جاکفشی و مشغول پوشیدن کفشای اسپرتم شدم، که صدای منقطع و پر از نفس نفس زدنای بهاره بلند شد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ مهتاب جان تا من لباس بپوشم تو ماشینو روشن کن، بشمر سه پایینم. دوس ندارم تنهایی بیام.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه پوف کلافه کشیدم و با چک کردن ساعتم، اخطار آمیز گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ بهاره جان بشمر سه شد بشمر چهار، دیگه وقتی میای که جا تر و بچه نیست. زود بپوش جان عزیزت؛ نمیخوام روز اولی گزک بدم دست اون خودشیفته ی بزرگ!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ رو جفت چشام بانوی مهربون، زود میام.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irداشتم در ورودی خونه رو باز میکردم که صداش از سرویس اومد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ تو که میدونی عزیزتر از تو ندارم پس جونت سلامت؛ الان میپوشم میام.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه بلا نگیری زیر لب نثارش کردم و برای یاسمن که داشت دولپی لقمه شو ایستاده وسط هال میخورد سری به نشونه ی خداحافظی تکون دادم و رفتم پایین.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir****
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپنج دقیقه فرصت داشتم ماشین رو ببرم پارکینگ دانشگاه بذارم و خودمو برسونم دفتر گروه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاومدم پایین و از اونطرفم بهاره پرید بیرون، قفل مرکزی ماشین رو فعال کردم و با قدمای بلند راه گروه رو در پیش گرفتم و دعا کردم نباشه یا حداقل نرمال باشه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرسیدم و یه نفس عمیق کشیدم؛ در زدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ بفرمایید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدای خودش بود، قبل از اینکه در رو باز کنم بهاره کنار گوشم لب زد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ چه صدای زمختی داره این جناب دکتر! آدم یاد برنامه های وحشتناک شبکه ی مستند میفته!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه زور جلوی خنده مو گرفتم و یه چشم غره مهمونش کردم که ساکتش کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتو گوشم گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ من همین بیرون توی راهرو می مونم، برو ببینم چه میکنی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآروم در رو باز کردم و یه قدم داخل اتاق گذاشتم و یه سلام رسمی دادم. دکتر سرش رو بالا گرفت و زل زد به چشمای من:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ سلام سرکار خانوم، بفرمایید بشینید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتشکر کردم و روی دورترین صندلی بهش نشستم و کیفم رو هم کنار پام گذاشتم و منتظر نگاهش کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ برنامه ی کلاسی استادا مشخص شده، از شما هم همینطور، چون یه استاد تازه کار هستین بنابراین دروس پایه دوره ی کارشناسی رو برای شما منظور کردم، برای اداره ی کلاس های پایه ی ارشد و دکترا خودم و چند تن از دوستان هستیم. شما بهتره کمی تجربه ی تدریس کسب کنین.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ بله در اینکه بنده باید کسب تجربه کنم شکی نیست، اما تا اونجایی که من اطلاع دارم شما تنها استاد تخصصی این رشته هستین؛ این سوال برای من پیش اومده که وقتی سقف معینی برای تدریس وجود داره، آیا میشه بیشتر از اون سقف تعیین شده؛ واحد برداشت؟ در صورتیکه نیروی متخصص و ثابت به تازگی اضافه شده؟؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irته جمله م ابروهامو به حالت تعجب بالا بردم، حرص و اخمی که پیوند ابروهاش شده بود کاملا مشخص بود. فقط دلم میخواست بدونه با هالو طرف نیست!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ سرکار خانوم.....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمیخواست جمله شو ادامه بده که وسط حرفش پریدم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ اکبری هستم جناب دکتر؛ خوشحال میشم به این صورت منو مخاطب قرار بدین.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ بله خانوم اکبری، یا شایدم باید به جوونایی مثل شما دکتر گفت که براتون راضی کننده تر باشه؟؟!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا تمسخر نگاهم میکرد، مثل همیشه خیلی خونسرد زل زدم به صورتش:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ بنده با ذکر این عنوان دهن پر کن هم همون رفتاری رو خواهم داشت که قبل از این داشتم. بنظرم اونقدر به اندازه ی نیاز، توانایی دارم که با حذف یا تکرار یه عنوان، شعور و شخصیتم باهاش سنجیده نشه یا زیر سوال نره دکتر!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدکترش رو با تأکید گفتم و لبخندی نشوندم روی لبم که دقیقا تا عمق وجودش بسوزه! درسته مظلوم و آرومم اما بی زبون نیستم؛ حداقل این سالها دیگه نیستم و یاد گرفتم بجنگم واسه داشته هام و دربدر نداشته هام نباشم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوقتی روز رو به شب و شب رو به روز وصل میکردم ، وقتی تموم دغدغه م شده بود ترجمه ی مقاله ی ژورنال های خارجی و معتبر، وقتی روی برگه های ویرایش مقاله هام خوابم میبرد؛ برای امروزم بود که نذارم کسی منو ، توانم رو، حقم رو نادیده بگیره و چشم ببنده روی داشته هایی که به قیمت گزاف توی این چند سال بدست آورده بودم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه قیمت یه زندگی...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزندگی مهتابی که شب کسی رو تاریک نکرده ولی به سپیده و نور نرسید...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمهتاب شده بود مترادف سکوت... سکوتی که گم شده بود لابلای مرز روزمرگی و زندگی...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه سکوت بی پروا....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir****
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ چرا برای افتتاح و باز شدن شرکت دوست پیمان، ما دعوت شدیم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاینو من از یاسمنی پرسیدم که اول صبح خبر این دعوت به شام رو داد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ راستش خودمم نمیدونم جریان چیه ولی مثل اینکه نسرین ازمون اسم برده؛ پیمانم گفته این افتتاح شرکت بهونه ای باشه واسه دور همی جدیدمون.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ من امروز تا 6 عصر کلاس دارم، یاسمن بیکاری؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ من امروز وقتم آزاده ولی فردا باید برم معدن بازدید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ باشه عزیزم، راستی سوییچ ماشین رو دم در سرجاش گذاشتم مرسی خیلی این چند روز بدردم خورد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ باشه دستت، من که نیازی ندارم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه نگاه به قیافه ی بغ کرده ی بهاره انداختم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ شماها امروز برین واسه مهمونی امشب به خودتون برسین، منم با تاکسی میرم. میدونستم درد قیافه ی بهاره چیه؛ حدسش سخت نبود که الان با این حرفا نیشش شل شده، ولی یه تذکر دادن جای دوری نمی رفت وقتی این مارمولک رو میشناختم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir