سرگرد بخش جنایی،کسی که فقط و فقط سرهنگ از زندگیِ او خبر دارد. کسی که همچون مجهولی برای اطرافیانش است. تک دختری که توانسته به سِمَت سرگردی برسد تنها او،بانو وانیا سهیلی دختری که با تمام سختی هایش ساخته است و توانسته همه ی مسئله های زندگیش را به خوبی حل کند. اما تنها یک مسئله سخت سعی در از پای در آوردنش را دارد؛ و سوال این جاست او به تنهایی می تواند حلش کند؟!

ژانر : عاشقانه، درام

تخمین مدت زمان مطالعه : ۳ ساعت و ۳۱ دقیقه

مطالعه آنلاین پرواز
نویسنده : زلفا خلیلی

ژانر : #درام #عاشقانه

خلاصه :

سرگرد بخش جنایی،کسی که فقط و فقط سرهنگ از زندگیِ او خبر دارد.

کسی که همچون مجهولی برای اطرافیانش است.

تک دختری که توانسته به سِمَت سرگردی برسد

تنها او،بانو وانیا سهیلی

دختری که با تمام سختی هایش ساخته است و توانسته همه ی مسئله های زندگیش را به خوبی حل کند.

اما تنها یک مسئله سخت سعی در از پای در آوردنش را دارد؛ و سوال این جاست او به تنهایی می تواند حلش کند؟!

با قدم های محکم مثل همیشه به سمت اداره حرکت کردم.

سرم تیر می کشید و عصبانیت از تمام حرکاتم حس می شد و این را از چهره ی وحشت زده ی بعضی از افراد در اداره متوجه میشدم.

دآنقدر عصبانی بودم که حتی به سروان حسینی سلام نکردم و فقط به تکون دادن سر اکتفا کردم.

دختره ی ا*ح*م*ق چطور توانسته بود با یک اشتباه تمام ماموریت را به هم بزند

پاهایم را محکم تر از قبل به زمین می کوبیدم و حرکت می کردم.

در اتاق را باز کردم و بعد از داخل شدنم محکم در را به هم کوبیدم.

با خودم تکرار کردم لعنتی لعنتی لعنتی

آخه بی احتیاطی تا کجا؟

تا چه حد یک آدم می تونه بی احتیاط باشه

بی اراده تمام چیز هایی که روی میز بود را به سمت زمین هل دادم که صدای بدی را ایجاد کرد.

دست هایم را دو طرف میز قرار دادم و نفس نفس می زدم.

یکی از بهترین افراد من تو دام افتاده بود و این فقط و فقط به خاطرِ یک فرد بی مسئولیت بود.

سروان حسینی با ترس در زد و وارد شد

احترام گذاشت

با عصبانیت به سمتش رفتم می خواستم تمام حرصی را که داشتم رو سر اون خالی کنم.

-اجازه دادم وارد شی؟!

سروان که به تته پته افتاده بود با ترس نگاهم کرد

-سرگرد سهیلی شرمنده ببخ...

قبل از اینکه بذارم حرفش را تمام کند با صدای نسبتا بلندی گفتم

-حرفت رو بزن و برو بیرون؛ زود باش.

رنگ از رخش پرید

-سرگرد، سروان محمدی که تو اون باند گروگان گرفته شده بودن موفق به فرار شدن

به سمتش براق شدم

-و پرونده ها؟!

-تمام و کمال تا ده دقیقه دیگه به دستتون میرسه.

هنوز از آن حجم عصبانیتم کم نشده بود

-می تونی بری

بعد از رفتن سروان حسینی روی صندلی نشستم و سعی کردم خودم را آرام کنم.

اخه بی احتیاطی تا کجا؟! تا چه اندازه؟!

نزدیک بود مأموریت به این بزرگی را از دست بدهم.

عصبی پاهایم را تکان دادم.

زیر لب زمزمه کردم

-امیدوارم سروان محمدی اطلاعات رو کامل آورده باشه.

تلفن را دستم گرفتم و شماره ی اتاق سروان فرهمند رو گرفتم

-سروان تا پنج دقیقه ی دیگه بیاید اتاقم.

و بی هیچ حرف اضافه ی دیگه ای قطع کردم.

به عکس هایی که رو به روم به دیوار زده شده بود زل زدم.

بلند شدم و به سمت دیوار حرکت کردم.

اولین عکس از راست مهم ترین فرد این باند بود.

باربد کیانی؛ پسرِ 27 ساله ای که با سنِ کمش رأس هِرَم قرار داشت و تمام باند زیر نظر او بود.

دست راستم را به سمت عکس بردم و دستی به رویش کشیدم و زیر لب زمزمه کردم

-به زودی می گیرمت باربد کیانی منتظرم باش.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و با انگشت اشاره ام ضربه ای به عکس زدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدای تقه ای که به در خورد من را به خودم آورد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بیا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سروان فرهمند داخل شد و احترام گذاشت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سری تکان دادم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بشین سروان

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد از نشستنش من هم نشستم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-باربد کیانی آخرین بار کِی و کجا دیده شد؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سروان نگاهی به من انداخت و شروع به توضیح دادن کرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-کیانی روز بیست و هفتم آذر تو پاساژ سپهر دیده شدن که همراه با یک خانم مشغول خرید بودن، ناگفته نمونه که دو بادیگارد مصلح همراهشون بود و خودِ کیانی هم مصلح بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و خیلی جالبه که بدونید کیانی وارد مغازه های خاصی میشد که یک وجه مشترک با هم داشتن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چه وجهی؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-تمام مغازه ها حراج زده بودند و خیلی هم عجیب بود که کیانی با کیسه ی سفید رنگی وارد مغازه ها می شد و بعد از خارج شدن رنگ کیسه به زرد مایل به کرمی تغییر می کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مثلِ همیشه اطلاعات کاملِ کامل بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اون دختر شناسایی نشد؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چرا سرگرد شناسایی شد، محدثه فرهانی 27 سالشه و خیلی عجیبه که فقط و فقط از اسمِ همسرش تو اطلاعاتش نام برده شده و خانواده ای نداره.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-و اسم همسرش؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به وضوح استرس را در چهره ی سروان دیدم. حرفم را تکرار کردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اسم همسرش؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- باربد کیانی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یا تعجب نگاهی به او انداختم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-تو مطمئنی سروان؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سری به نشانه بله تکان داد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با عصبانیت سری تکان دادم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-عکس محدثه فرهانی رو می خوام. حالا هم می تونی بری.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سروان بی حرف احترامی گذاشت و خارج شد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چطور ممکنه؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باربد کیانی ازدواج کرده باشه و ما نفهمیده باشیم؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قصدش از این کار چیه؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پوزخندی روی لبم نشست.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از بی احتیاطی سروان قادری و اتفاقی که قرار بود بیوفته و کلِ مأموریت رو خراب کنه و به لطف خدا نیوفتاد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بی اراده با انگشت هام روی میز ضرب گرفتم که صدای در بلند شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بیا تو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سروان محمدی با یه وضعیت بدی وارد اتاق شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با تعجب بلند شدم و به سمتش حرکت کردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-سروان چرا با این حالت اومدی اداره؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صورت خونیشو تکانی داد و بی اراده روی کاناپه نشست.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اگر تو حالت عادی بود حتما برخورد بدی با سروان می کردم اما الان وضعیت فرق می کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در اتاق و باز کردم و رو به سروان حسینی که داشت به اتاقم نزدیک می شد گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-سروان زنگ بزنید دکتر هاشمی بیاد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و در را بستم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

***

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

منتظر به حرکات دستِ دکتر هاشمی نگاه می کردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-دکتر تموم شد؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-تموم شد دخترم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پنبه ای.که در دستش بود را از کنار ابرو های سروان محمدی گرفت و بلند شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سری به سمتم تکان داد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-آقای محمدی لطفا این دارو هایی که می گم رو مصرف کنید و این سرم رو حتما بزنید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چشم آقای دکتر

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دکتر هاشمی برگه ای را به سروان محمدی داد و از اتاق خارج شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رو به روی سروان نشستم و پرسیدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خب چی شد؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سروان محمدی که به خاطر پارگی کنار لبش حرف زدن برایش کمی سخت بود آرام آرام شروع کرد به حرف زدن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-تونستیم بفهمیم مخفی گاه یا بهتره بگم جایی که توش اقامت دارن کجاست و این که باربد کیانی به تازگی با خانمی ازدواج کرده و کسی خبری نداره چطور و کجا با محدثه فرهانی آشنا شده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سری تکان دادم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

محدثه فرهانی کیه؟! یعنی چی؟! باربد چرا باید ازدواج کنه؟! اونم با یک دختر بی کس و کار؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سروان محمدی ادامه داد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-سرگرد؛ کیانی بیشتر از نصفِ بادیگارد هاشو به قتل رسونده...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با تعجب نگاهش کردم، مجهولِ دیگه ای به این پرونده اضافه شده بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چرا؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-فکر کنم جاسوسی تو این باند هست که تمام اطلاعاتشون رو به باند تُرک می رسونه و کیانی تمام افرادش رو مرخص کرده. اما باز هم اخبار به باند تُرک می رسه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جاسوس؟! کیانی؟! محدثه؟! ازدواج؟! حراج؟! تُرک؟!بادیگارد مصلح؟! خرید؟! پاساژ سپهر؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تقه ای که به در خورد باعث شد رشته افکارم پاره شود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اخمی بر روی پیشانیم نشاندم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بیا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سروان فرهمند داخل شد و پس از احترامی که گذاشت پرونده آبی رنگی را به دستم سپرد و به سرعت از اتاق خارج شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-سروان تمام اتفاق های اخیر رو به عنوان گزارش کار به صورت کتبی برای من بیارید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چشم سرگرد امرِ دیگه؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-می تونی بری

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به سمت صندلی رفتم و پرونده را باز کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عکس محدثه فرهانی بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عکس ها را یکی یکی بیرون کشیدم و به دختر آشنای رو به روم خیره شدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دختری با چشمان قهوه ای و صورتی کاملا معمولی اما با آرایش زیادی که کرده بود و گریم کوچکی که داشت چهره اش تغییر کرده بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ناخوداگاه دستانم را مشت کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پس داستان از این قرار بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لیندا معتمدی از باند تُرک به باند باربد کیانی نفوذ کرده بود و با کلک های مختص خودش با باربد ازدواج کرده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کم کم پازل داشت چیده میشد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دیگه باید آخرین تیکه های پازل را در کنار هم قرار دهم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بی اراده پوزخندی روی لبم نشست.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فقط دو روز باقی مانده بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از اتاق خارج شدم و به سمت دفتر سرهنگ سلیمی رفتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تقه ای به در زدم و وارد شدم احترام گذاشتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرهنگ لبخندی به رویم زد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بشین دخترم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با همان اخم که روی پیشانیم جا خوش کرده بود نشستم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرهنگ که دید کاملا جدی هستم بحث را شروع کرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خب چه خبر سرگرد؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-سرهنگ سروان قادری با داشتنِ عکسی از خودش و سروان محمدی باعث شد که فرید رضایی متوجه بشه و محمدی رو گروگان بگیره.تا اینجا رو که میدونید؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سری تکان داد که ادامه دادم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خب سروان محمدی موفق شدن از اونجا فرار کنن و بیان اینجا....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همه ی اطلاعات را یکی پس از دیگری برای سرهنگ بازگو کردم که در آخر سرهنگ سری تکان داد و گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-عالیه سرگرد. حالا می خوای چی کار کنی؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-سرهنگ شک ندارم کیانی متوجه جاسوس شده و مطمئنم میدونه این جاسوس کسی نیست جز لیندا معتمدی یا همون محدثه فرهانی وقتی هم که باهم به خرید تو پاساژ سپهر رفتن متوجه شدم که لباس های عادی خریداری نکردن و جالب بود که صاحب تمام آن مغازه ها پرونده اشون سیاهه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرهنگ با چشم های ریز شده نگاهی به من انداخت و منتظر ادامه حرف هایم شد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-سرهنگ کیانی می خواد لیندا رو مثلِ سهیلا فاضلی از کشور خارج کنه و به دست عرب ها بسپره. دقیقا مثلِ همون اتفاق همون جا همون مغازه ها رو برای خرید انتخاب کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ما می تونیم صبح فردا به مقصد جایی که اونجا اقامت دارن حرکت کنیم و چند نفری رو برای تعقیب کیانس بفرستیم. وقتی متوجه شدیم چه زمانی می خواد از کشور خارج شه می تونیم دست گیرشون کنیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اینطوری با یک تیر دو نشون میزنیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هم باربد کیانی دستگیر میشه هم لیندا معتمدی و دو تا باند هم زمان از بین می رن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برای خود من هم جالب شده بود. لیندا معتمدی دست راستِ پدرش منصور معتمدی خود دست به کار شده بود و حالا به خاطر این کارش کلِ باند تُرک را به فنا میداد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخندی زدم که سرهنگ گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-عالیه دختر... بازم گل کاشتی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخند زدم و سری تکان دادم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-سرهنگ اجازه هست؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرهنگ سری تکان داد و من از اتاق خارج شدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چادر سرم را صاف کردم و بعد از برداشتن موبایل و کیف و سوئیچم از اتاق از اداره خارج شدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باز هم طبق معمول دیرتر از خانم های اداره از اداره خارج شدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به سمت ماشین رفتم که موبایلم که رو ویبره بود به لرزه در آمد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهی به صفحه گوشی انداختم یگانه بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بله؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-یک بار شد من به تو زنگ بزنم و با این طرز حرف زدنت سکته ام ندی؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در ماشین را باز کردم و ردی صندلی نشستم و همونطور که در را می بستم جوابش را دادم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چیزی شده؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-داری میای یه دوتا پیتزا مخلوط بگیر و بیا.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-باشه دارم میام.فعلا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و قطع کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یگانه دوست صمیمی من بود و از وقتی که مادرم و بنیا از ایران خارج شده بودند چند وقت در میان به خانه من می آمد تا از تنهایی درم آورد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعضی وقتا از این نزدیکی بیش از اندازه خودم و یگانه می ترسیدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شغل من شوخی بردار نبود و این صمیمیت می تونست خیلی ترسناک باشه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخندی زدم و بیخیال ماشین را روشن کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وقتی از اداره خارج می شدم روحیه ام به کل تغییر می کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ضبط ماشین را روشن کردم و سعی کردم اتفاقات امروز و از ذهنم خارج کنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سر دردم شدید شده بود.امروز بیش از توانم عصبانی بودم و این باعث سر درد های پی در پی من می شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

****

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یگانه با چهره ای متعجب نگاهی به من انداخت و با تته پته گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-وانیا خوبی؟!چت شده؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خندیدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-روزِ پر از تنشی داشتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

انگار هنوز هم نگران بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بی توجه بسته های پیتزا را در ب*غ*لش انداختم و به سمت اتاقم حرکت کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فرمم و با یک دست بلوز شلوار ورزشی عوض کردم و از اتاق خارج شدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خونه دویست متری که داشتیم برای من خیلی بزرگ بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خونه به نام مامان بود و از وقتی که رفته بودن من اینجا زندگی می کردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تا وارد سالن شدم نگاهِ یگانه به روی من چرخید و دستش را کنارش به روی مبل زد و زیر لب گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بیا بشین ببینم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخندِ کمرنگی زدم و کنارش رفتم و بر روی مبل کناریش نشستم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خب چه خبر وانیا؟! کارا چطور پیش میره؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خوبه... تو چی؟! چی کارا می کنی؟! از سهیل چه خبر؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخند خجولی زد و گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اگه تو بذاری یک روز ببینمش خیلی خوب میشه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خندیدم... سهیل محمدی یا بهتره بگم سروان محمدی نامزد یگانه است.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خب من چی کار کنم؟! سهیل عاشق مأموریتِ و کار از دست من بر نمیاد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خندید و چیزی نگفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد از خوردن پیتزا یگانه رو به من گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-رفتم برات خرید کردم از گوشت مرغ تا جونِ آدمیزاد توی یخچال هست. تروخدا یه چیزی بخور جون بگیری با این وضعیت تا دو ماهِ دیگه پوست و استخون میشی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-مرسی یگانه ولی چرا خرید کردی؟! می دونی که خراب میشه تو خونه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خراب نمیشه چون تو می خوریشون.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشم غره ای بهش رفتم که کاملا کارساز بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چندین بار بهش گفته بودم برای خونه ی من خرید نکنه اما کو گوشِ شنوا؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مثلِ مادر ها هفته ای سه روز میومد و کلی نصیحت می کرد و می رفت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

****

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آفتاب با بی رحمیِ تمام به چشم هام می تابید و سعی در بیدار کردنم داشت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشم بند سفید رنگم را پایین کشیدم تا روی چشمام قرار بگیره و بتونم بخوابم اما دیگه نشد بخوابم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از تخت خواب دل کندم و بلند شدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

موهای مشکی رنگم و با دست هام احاطه کردم و با کلیپسی که دستم بود جمعش کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به سمت سرویس بهداشتی رفتم و بعد از شست و شوی صورتم و دوشِ کوتاهی که گرفتم خارج شدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهی به ساعت انداختم ساعت هفت و پونزده دقیقه را نشان می داد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

موهام و شانه کردم و بستمش و بلافاصله فرمم و پوشیدم چادرم و سر کردم و با گرفتن وسایلم از خانه خارج شدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وارد اداره که شدم سروان فرهمند با دو به سمتم دوید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-سرگرد سهیلی سرگرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وسط اداره فریاد می زد؛ نگاهِ خشمگینی به چهره ی برافروخته اش انداختم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چی شده سروان فرهمند؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سروان احترامی گذاشت و همانطور که نفس نفس می زد سعی کرد جواب دهد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-سروان قادری...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-سروان قادری چی؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با ترس نگاهی به من انداخت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-پرسیدم سروان قادری چی؟ چی شده؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به گریه افتاد و با هق هق گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بیمارستانِ... فرید رضایی با تیر زدش و فرار کرد.باربد هم وقتی متوجه سروان شد سریع از محل اقامتشون نقل مکان کردن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-سروان فرهمند شما برید بیمارستان به همسرتون برسید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سروان فرهمند نگاهی پر از تعجب به من انداخت و سری تکان داد و رفت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اون سالن بلند بالا را طی کردم و به در قهوه ای رنگی که اتاق خودم بود رسیدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در و باز کردم و کیف دستی مشکیم و روی پرت کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چادرم و در آوردم و به سمت عکس های روی دیوار رفتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ماژیک قرمز رنگی دستم گرفتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تا حالا نگار قاسمیان،صادق قاسمیان،فرهاد ساحلی و نگین قاسمیان دستگیر شدند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بدون هیچ سر و صدایی دستگیر شدند و هنوز هم لب از لب باز نکردند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

روی عکس این افراد خطی کشیدم و زیر لب زمزمه کردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-فرید رضایی و باربد کیانی منتظرم باشید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ماژیک و کنار کیفم انداختم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فرمم و درست کردم و با گذاشتن چادرم از اتاق خارج شدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امروز قرار بود نگار قاسمیان و ببینم؛ آخرین فرزند صادق قاسمیان بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرهنگ چند روزِ قبل به من خبر داده بود که بازجویی از خاندان قاسمیان فقط و فقط از عهده من بر میاد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به سمت اتاق سروان محمدی رفتم و وارد شدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سروان بلند شد و بلافاصله احترام گذاشت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-سروان گزارش کتبی و بذارید رو میزم؛ راجب حالِ سروان قادری هم پرس و جو کنید البته فراموش نشه که باید احتیاط کنید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چشم سرگرد؛ امرِ دیگه؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سر تکان دادم و از اتاق خارج شدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

***

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

درِ اتاق آهنی را باز کردم و داخل شدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگار قاسمیان آروم روی صندلی نشسته بود و انگشت های کشیده اش در هم گره خرده و با حرص به هم فشارشان می داد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به سمت میز وسط اتاق رفتم و نشستم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ببین دختر جون من حوصله مقدمه چینی و این چیزا رو ندارم بهتره سریع تر بری سر اصل مطلب و همه چی و مو به مو تعریف کنی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرش و بلند کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دخترِ خوشگلی بود و در عین حال کمی چهره ی عجیبی داشت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشم های خاکستری،بینی عملی و لب هایش هم متناسب با صورتش بودند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پوزخندی به روی صورتش شکل گرفت و کم کم تبدیل به قهقه شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مانند همیشه بر روی صندلی نشستم و پا روی پا انداختم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگار نگاهی به من انداخت نمیدونم چی تو چهره ام دید که کم کم لبخندش محو شد و خیره نگاهم کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برگه و خودکارم و جلو بردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بنویس.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چی و؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با عصبانیت بلند شدم و دست هام و روی میز کوبیدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-دختر خودتو نزن به اون راه، بنویس ببینم چه گندایی زدین.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگار با بهت به من نگاه کرد؛بیش از اندازه صدام و بالا برده بودم اما لازم بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کسی در و باز کرد که فریاد کشیدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-تا وقتی که نگفتم نیاین تو حالا هم بیرون، زود باش.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدای در باعث شد متوجه رفتن او فرد بشم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خب نگار قاسمیان حرف می زنی یا نه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرش و با ترس به سمت بالا تکانی داد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باز هم بی اراده فریاد زدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بی جا کردی؛ میرم بیرون تا ده دقیقه ی دیگه شروع به نوشتن کردی که کردی وگرنه فردا پروندتو می فرستم دادگاه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و همانطور که سمت در می رفتم ادامه دادم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خودتم بهتر می دونی که حکم تو و خواهر و پدرت چیه مگه نه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پوزخند زدم و از در خارج شدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از در که خارج شدم صدای جیغ پر از حرصِ نگار توجهم و به خودش جلب کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دیگه مطمئن شدم به همه چی اعتراف می کنه و من دقیقا همین رفتار و ازش می خواستم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به سمت سرهنگ که پشتِ گوشی در حال گوش کردن مکالمه من و نگار بود حرکت کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرهنگ با دیدنم لبخندی زد و بلند شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

احترام گذاشتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-الحق که برادرزاده خودمی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخند محوی نشان سرهنگ دادم و سر تکان دادم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-واقعا عالی بود داره اعتراف می کنه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بله سرهنگ؛ فقط یه چیزی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چی شده سرگرد؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-سرهنگ اگر میشه حکم هایی که باید برای گرفتن باربد صادر بشه رو امروز بگیرید و تایید کنید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چطور مگه؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-حسِ ششم میگه مأموریت زودتر از اونچه که باید انجام میشه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرهنگ سر تکان داد و من باز هم با گذاشتن احترام به سرهنگ؛ به سمت ان سالن تاریک که فقط با یک چراغ روشن می شد رفتم و در اتاق باز جویی را باز کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگار مشغول نوشتن بود؛ کمی صبر کردم و به سمتش رفتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برگه را از دستش گرفتم و ضبط سوتی که به همراه داشتم را روشن کردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خب خانم قاسمیان باید تمام چیز هایی که نوشتید و به صورت شفاهی هم توضیح بدید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سری تکان داد و با حرص شروع کرد به توضیح دادن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یادمه یه چند وقتی بود بابا همیشه عصبی میومد خونه و عصبی می رفت؛ هرچی هم از نگین می پرسیدم چی شده و چه خبره جوابی نمی گرفتم تا این که یه روز بابا اومد خونه با عصبانیت فریاد می کشید و اسم نگین صدا می زد هردومون با ترس از پله ها رفتیم پایین که بابا با دیدن نگین صداش دوبرابر شد و گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-حالا دور از چشمِ من هر غ*ل*ط*ی که دلت می خواد می کنی آره؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعدش هم کمربندش و باز کرد و خواست نگین و بزنه که نگین من و فرستاد جلو و دیگه از بحثشون خبری ندارم... اما وقتی به هوش اومدم تو خونه باربد بودم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفس کم آورده بود؛ لیوان آب و سر کشید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خب ادامه؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-آره خونه ی باربد بودیم و بابا و نگین داشتن با باربد حرف می زدن. نگین بعد از مرگ مامان خیلی تغییر کرده بود و کم کم متوجه شدیم با باربد دستش تو یه کاسه است؛ بابا خواست نگین و از اون باند مزخرف بکشه بیرون اما باربد با پیشنهاد پولی که به بابا داد چشم های بابا رو هم کور کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خلاصه اون روز یه نقشه کشیدن که حتی عقل جن هم بهش نمی رسید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اشک از چشم هایش سرازیر شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چه نقشه ای؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-باربد می خواست باند ترک و تو هَچَل بندازه و یه نقشه کشید اونم این بود که می خواست منصور معتمدی و مجبور کنه که یه نفر و بفرسته تو باندش.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باربد مثلِ همیشه بی نقص نقشه کشیده بود و وقتی نقشش راحت تر پیش رفت که منصور بی عقلی کرد و دخترش لیندا معتمدی و فرستاد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اونا طبق قراری که گذاشتن باید روزه پونزدهم دی ماه لیندا رو از کشور خارج کنن اگه اشتباه نکنم ساعت دو یا سه شب.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ذهنم به سمتی کشیده شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پانزدهم دی ساعت دو شب؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پانزدهم؟! پانزدهم؟! پانزدهم؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سریع از جام بلند شدم و گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-از کجا؟!چطوری و کجا می خوان از کشور خارج شن؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فریاد زدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-هان؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با تته پته گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-قاچاقی همراه با کامیون حمل لوازم کامپیوتری تو گمرک...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با دو بلند شدم چادرم و گرفتم و قبل از اینکه از اتاق خارج شم صداشو شنیدم که گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خدایا تروخدا کمکم کن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

توجهی نکردم و به سمت سرهنگ رفتم تُنِ صدام بالا رفته بود و میشه گفت داد مانند صحبت می کردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-سرهنگ امروز پونزدهمه،امروز میرن امروز

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرهنگ با تعجب نگاهی به من انداخت و گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چی؟ چطور ممکنه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بدون توجه به سوال سرهنگ سری تکان دادم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-سرهنگ حکم...؟؟؟ حکم چی شد؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرهنگ با تعجب و چشم های خیره نگاهی به من انداخت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-وای وای وای سرهنگ نگید که حکم و نگرفتید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرهنگ با ابروانی گره خورده سری به نشانه تایید تکان داد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-برو دخترم،هرکاری که لازمه انجام بده اگه چیزی شد با من.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-آخه سرهنگ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-آخه و اما نداره برو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چشم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

****

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-سرهنگ قادری کجایید؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-دقیقا سرِ پُلیم سرگرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-حواستونو جمع کنید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چشم سرگرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ضد گلوله را بستم و چادرم و داخل وَنِ اداره انداختم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یک بار دیگه اصلحه و تعداد گلوله ها را چک کرده و به سمت نگهبانی گمرک رفتم بعد از صحبت باهاشون و نشان دادن کارت شناسایی گذاشتند ما در آن قسمت گمرک م*س*تقر بشیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ده دقیقه ای طول نکشید که کامیون حمل لوازم کامپیوتری رسید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-سروان صدای من و می شنوی؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بله سرگرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-آماده باشید. یگان ویژه توراهن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دیگه صدایی نیومد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اصلحه را بر دستم گرفتم و به سمت کامیون حرکت کردم و رو به راننده گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نمی تونید خارج شید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

راننده که مرد چاقی بود با صدای تو دماغیش گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-که چی شه؟! واس چی؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-مشکوک می زنید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

راننده بلافاصله اصلحش را در آورد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-باید بذاری بریم، شیرفهم شد؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فشاری به دکمه بی سیم وارد کردم و در صدم ثانیه صدای گلوله به گوش رسید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

راننده که وحشت زده شده بود سرش را با ترس به سمت عقب برگرداند و این هم موقعیتی شد برای من....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اصلحه ام را در آوردم و کنار سرش گذاشتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-پیاده شو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با تته پته جواب داد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-آبجی جانِ ننت بی خیال ما شو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فریاد زدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-گفتم پیاده شو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

راننده را با دستبند به میله های کناره ی کامیون وصل کردم و به حرف هایش هم توجهی نکردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با آرامش کامل درِ کامیون و باز کردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یگانِ ویژه رسیده بودند و کار من هم راحت تر شده بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رو به سرگرد فاضلی کردم و سری تکان دادم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با سر تکان دادن من سرگرد فاضلی به تمام افرادش اجازه وارد شدن به کامیون و داد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حدودِ نیم ساعت بعد و کمی تیراندازی باربد کیانی لیندا معتمدی و فرید رضایی دستگیر شده از کامیون خارج شدند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کیانی با حرص دست هاشو تکان می داد و فریاد می زد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حق هم داشت کسی فکر نمی کرد باربد کیانی که در رأس قرار داشت با همچین بی احتیاطی به دام بیافتد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با عصبانیت و دست های بسته به سمتم آمد بزاق دهانش و جلوی پاهام انداخت و با تمسخر گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-این کارت بی جواب نمیمونه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خندیدم و به سربازا اشاره کردم که ببرنش.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

****

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آسون تر از چیزی بود که فکرش و می کردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باربد به این سادگی دم به تله داده بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخند محوی زدم و از ورودی بیمارستان داخل شدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فضای کاملا سفید بیمارستان و اون بویِ بدی که داشت حالم و کرد کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مطمئنا اگه مجبور نبودم نمی رفتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به سمت پرستاری که همان نزدیکی ها نشسته بود رفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-سلام خانم. آقای مرتضی قادری کدوم اتاقن؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-سلام عزیزم اتاق شماره هفت انتهای سالن دست راست.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

محکم با لحنِ سردی گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ممنون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زن با تعجب نگاهی به من کرد و من هم بی تفاوت به سمت جایی که گفت حرکت کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سالن طویل بیمارستان و طی کردم و وقتی به اتاق هفت رسیدم بدون کوچک ترین مکثی تقه ای به در زدم و وارد شدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-سلام سرگرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خواست بلند بشه که نشستم و گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نه سروان راحت باش.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پاهاش کاملا باندپیچی شده بود و اصلا نمی توانست تکان بخورد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ساکت نگاهی معذب به من انداخت و سپس به پاهایش خیره شد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-سروان شما لازم نیست تا یک هفته بیاید اداره.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با تعجب نگاهی به من انداخت؛ چند وقتی بود کمی آرام شده بودم و این واقعا برای افرادم تعجب انگیز بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بلند شدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مطمئن شده بودم خوبه و الان وقتِ رفتن بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به سمت در حرکت کردم اما قبل از آنکه از در خارج شوم برگشتم و گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-باند کیانی دستگیر شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با بهت نگاهم کرد و من هم عین همیشه بی تفاوت سری به نشانه خداحافظی تکان دادم و از اتاق خارج شدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به آرامی قدم بر می داشتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

این هوا را دوست داشتم؛ درخت های سر به فلک کشیده ی خالی از برگ منظره قشنگی را ساخته بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ماشین و تو پارکینگ بیمارستان گذاشتم و خواستم کمی قدم بزنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آخرین باری که یک همچین حسی داشتم وقتی بود که بنیا برادرم همراهم بود؛ اما الان تنها بودم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برف آرام آرام شروع به بارش کرد؛ لبخند زدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برای اولین بار لبخندم محو نبود کوتاه نبود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برف،خیلی وقت بود حسش نکرده بودم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بی اراده دستم به سمتِ موبایلم رفت و روی شماره بنیا ثابت ماند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بزنم؟ نزنم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

انگشتم و روی دایره سبز رنگی فشردم و منتظر شدم تا جواب بده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چندین بار بوق خورد دیگه داشتم نا امید می شدم که

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-سلام کیه؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خندیدم انگاری خواب بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-سلام داداش بی معرفت من

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ها؟ من داداشِ کی ام؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ریز ریز خندیدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
شما به این رمان چه امتیازی میدهید؟
نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.