ققنوس مرغی نادر و تنها، که هزار سال یکبار، بر توده‌ای هیزم با منقار خویش آتشی می‌افروزد و با سوختن خود در آن آتش از خاکستر او ققنوس جدیدی متولد می‌شود شاید اسم این رمان نوعی حس کنجکاوی براتون به وجود آورده باشه دختر قصه ما از بسیاری از لحاظ شبیه به این مرغ افسانه‌ای هست اون زندگی پر فراز و نشیبی رو پشت سر می‌ذاره وارد زندگی میشه که زمین تا آسمون با زندگی خودش فرق داره شکست می‌خوره اما ناامید نمیشه به وسیله بورسیه درسش موفقیت‌های زیادی کسب می‌کنه و مرد زندگیش رو پیدا می‌کنه ولی این شباهت دختر قصه‌ی ما به ققنوس رو تا رمان رو نخونید نمی‌فهمید تو این رمان غم هست شادی هست شکست و طعم شیرین پیروزی هست تمام احساسات توی این رمان گنجانده شده

ژانر : عاشقانه، طنز، اجتماعی

تخمین مدت زمان مطالعه : ۹ ساعت و ۱۷ دقیقه

مطالعه آنلاین ققنوس عاشق
نویسنده : یاردخت(بهاریاری)

ژانر: #طنز #اجتماعی #عاشقانه

خلاصه :

ققنوس مرغی نادر و تنها، که هزار سال یکبار، بر توده‌ای هیزم با منقار خویش آتشی می‌افروزد و با سوختن خود در آن آتش از خاکستر او ققنوس جدیدی متولد می‌شود شاید اسم این رمان نوعی حس کنجکاوی براتون به وجود آورده باشه دختر قصه ما از بسیاری از لحاظ شبیه به این مرغ افسانه‌ای هست اون زندگی پر فراز و نشیبی رو پشت سر می‌ذاره وارد زندگی میشه که زمین تا آسمون با زندگی خودش فرق داره شکست می‌خوره اما ناامید نمیشه به وسیله بورسیه درسش موفقیت‌های زیادی کسب می‌کنه و مرد زندگیش رو پیدا می‌کنه ولی این شباهت دختر قصه‌ی ما به ققنوس رو تا رمان رو نخونید نمی‌فهمید تو این رمان غم هست شادی هست شکست و طعم شیرین پیروزی هست تمام احساسات توی این رمان گنجانده شده

غزل

با صدایی که از سالن شنیدم، چشم‌هام رو باز کردم. باز هم مثل همیشه دعوا!

دیگه برام عادی شده بود.

نور از پنجره‌ی کوچیک اتاقم به خونه می‌تابید. خب اگه بشه اسمش رو اتاق گذاشت؛ یه اتاق نه متری با یه فرش کوچیک شیش متری که گل‌های قرمز و

سورمه‌ای درشت داشت. یه در کوچیک چوبی که کنارش، یک کمد متوسط قدیمی بود که بالاش کتاب‌هام رو چیده بودم و پایینش هم لباس‌هام بود و

تقریبا رو به روی در چند تیکه رخت‌خواب بود که هر شب می‌نداختم.

اتاق من تقریبا انتهای خونه قرار داشت.

کلا مجموعه‌ی خونه‌ی ما از دوتا اتاق که یکی نه متری و بعدیش دوازده متری بود و یه محوطه‌ی کوچیک که آشپزخونه مادر بیچارم بود؛ تشکیل می‌شد.

جایی که ما کلا زندگی می‌کردیم یک خونه‌ی بزرگ قدیمی، پر از اتاق بود که شعبان، صاحب خونمون، به همه اجاره داده بود که این دو تا اتاق هم سهم

ما شد.

دوباره صدای جیغ اومد. وای! الهی بگردم غزل خانم مامان داره جوش می کنه، اونوقت تو خیلی ریلکس خونه ی عتیقمون رو آنالیز می کنی ؟!بلند شدم و

تند رخت خواب رو جمع کردم و رفتم تو اتاق بعدی که دیدم مامانم داره تو سر خودش می زنه و گریه می‌کنه و بازم بابام (هه! اگه بشه اسمشو بابا

گذاشت) مشغول گند کاریشه(بابام معتاد بود). از مامان خوشگلم که لپاش سرخ شده بود پرسیدم :« چی شده؟»

مامان: چندر غاز پول کارگریم بود واسه خرج خونه و کرایه قایم کرده بودم آقا رفته باهاش کوفتی خریده، حالا چکار کنیم ؟

بابام پرید و به مامانم گفت :«خفه شو!»

اومد بزنه مامانم رو، که نذاشتم و گفتم :« بسه تو رو خدا!»مامانم و بغل کردم و بردم تو آشپزخونه .

مامان: الهی بگردم مادر! اول صبحی تو رو هم در به در کردم .

غزل: فدای سرت گلم غمت نباشه، من میرم دستشویی و برمی گردم و یه نیمرو می زنیم بر بدن و حالش و می‌بریم . خندید، با خندش دلم آروم گرفت

وگفتم: «قربون اون خنده هات!» و رفتم. اوف! وای حالا خدا می دونه چند نفر دم دستشویی صف کشیدن، آخه من نمی دونم خونه به این بزرگی یه

دستشویی می خواد ؟!

وارد حیاط شدم حیاط نسبتا بزرگی هستش البته خوب واسه چند خانوادست، وسط حیاط یه حوض متوسط مثل همه ی حوض ها هست که دور برش

همیشه زنای همسایه مشغول رخت شستنن که کنارش یه تخت چوبی هست و روش دو تا پشتی قرار داره، دور تا دور حیاط پر اتاق هایی بود که به مردم

اجاره داده می شد که یه بخششم ما می شستیم، تو خونه باغچه با درختای بلند هم هست .

خب رسیدم به دستشویی (همچین میگم انگار چقدر راه اومدم) .وای! مثل همیشه دستشویی هم پره هم گرفته، برم حداقل صورتمو بشورم. لب حوض

خم شدم و تا اومدم یه آبی به صورتم بزنم وز وز فضول بزرگ همسایه‌ها، اشرف خانم وشنیدم .

اشرف خانم: این دختره غزل دیوونه هست اگه بره زن شعبون بشه کل این خونه مال این میشه و تو آرامش زندگی میکنه، حالا ناز میکنه براش، انگار کی

می گیرتش ؟

خدیجه زن همسایمون گفت : «نفرمایید ایشون منتظر شاهزاده سوار بر اسب سفیدن !»

اشرف: عشوه ها طبق طبق، سگا به دورش وق و وق !

بعد از این حرف هر دو خندیدن. از حرصم یه لگد به لگن لباساشون زدم که افتاد و بخش زمین شد. اشرف خانوم با حرص گفت : « دخترک دیوونه!»

منم یه لبخند شیطانی زدم و رفتم.

هی شعبون صاحب خونمون، چشمش منو گرفته بود . مردیکه‌ی بی شرف شیش تای بابابزرگم سن داشت. *کم دروغ بگو غزل خانم بابابزرگ تو که رو

دست نوح هم زده بود. اه اصلا به تو چه؟ حالا ما یه چیزی گفتیم، تو هم همش گیربده، والا!

یواش یواش از پله ها بالا رفتم، بازم مثل همیشه بابام مشغول چرت زدن بود، نمی دونم کی و چطور؟ برای چی ؟ معتاد شد، ولی ازوقتی چشم باز کردم

همین طور بود وهمیشه حسرت یه بابای خوب و مهربون روخوردم. هه! چمیدونم شاید سرنوشت، شاید تقدیر! بیخیال غزل خانم برو فکر نون بکن که

خربزه آبه .

وارد آشپز خونه که شدم دیدم مامانم مشغول سبزی پاک کردنه. قبلا که گفته بودم، آشپزخونه‌ی ما یه محوطه کوچیک چهار متریه، که کلا چهار تا

کابینت داره که وقتی از در وارد می‌شی، یه ظرفشویی کوچیک که یه کابینت درب و داغون پایینش هست و با دو تا کابینت درب و داغون تر از اون که دو

طرفشه ، اون گوشه ی آشپزخونه هم یه یخچال کوچیکه که سمت چپش یه کابینت دیگه هست، خب آنالیز تموم شد.*خوبه کاخ نیست غزل خانم وگرنه

شیش ساعت نگاه می‌کردی .

غزل: خب به تو چه فوضول ؟

وقتی سر جنبوندم دیدم مامانم با چشای از حدقه بیرون زده داره نگام می کنه.

مامان: بگردم مادر! این زندگی تو رو هم نابود کرد، چراشیش ساعته با خودت حرف می ‌زنی ؟!

خاک به سرم بازم بلند فکر کردم.

غزل: نه مامانیم فدات بشم بلند فکر کردم .

مامان: خخخخ دیوونه !

عمته(خاک به سرم شنید) .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان: پرو !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یوهو به عادت همیشگی گفتم: «نیمرو!»

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان: چـــــی ؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هیچی مامان گلم قرار بود نیمرو بخوریم دیگه؟! من میرم الان درستش می‌کنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خب حالا باید برم نیمرو درست کنم . نگاهی به مامانم انداختم خوب مشغول سبزی پاک کردنش بود، زیر پاش یه پارچه انداخته بود و یه سبد کنارش که

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وقتی سبزی های روی پارچه رو پاک میکرد؛ مینداخت داخلش !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

*غزل بسه برو گند تو جمع جور کن!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

غزل: آخه بتوچه هان؟ (وای خاک به سرم! الان مامان می‌شنوه باز میگه دیوونه شدم). رفتم سر یخچال با دیدن یخچال پر از هیچی آه از نهادم بلند شد؛

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زکی ! این که از مخ فتانه هم خالی تره(فتانه بچه خنگ کلاسمون بود که یه نمه شیرین می‌زد). آخ جون! یکدونه تخم مرغ کشف کردم. انقدر که من ذوق

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کردم به بچه پاستیل میدادی ذوق نمی‌کرد. اوف گفتم پاستیل دلم خواست !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

*غزل خانم تخم مرغ تو بخور که همینم از دستت میره !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

غزل: هی! راست میگی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه دفعه یه صدا من و از تو توهماتم بیرون کشید .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان: غزل خانم مگه در طویله هستش که شیش ساعت بازش گذاشتی !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

غزل:صدرحمت به طویله، حداقل یه گاوی یه گوسفندی توش هست، این که کوفتم نداره .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان:همینم بخور خدا رو شکر کن !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با این حرف مامان عین اراذل و اوباش دستمو بردم رو به خدا و گفتم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

«اوس کریم شکرت، غلومتیم چاکرتیم نوکرتیم !»

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان: بسه بسه تو سر خدا هم درد آوردی، برو تخم مرغ تو درست کن !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خودمو خم کردم و دستمو گذاشتم روی چشم و گفتم: «به روی چشم !» که مامان خندید و گفت: «دختره‌ی چابلوس» .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رفتم که نیمرو درست کنم، کبریتو برداشتم (وای که چقدرمن از کبریت زدن بدم میاد!) از بچگی تو روشن کردنش مشکل داشتم (خب بسم الله شروع

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

می‌کنیم). اولی و زدم نشد که برای دومین بار تلاش کردم که بازم نشد. (اوا! دردنگیری پلشت). بایه حرکت تکنیکی اومدم کبریت بزنم گفتم:«گودا» که

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کلا کبریت شکست! خاک بر سرم نکنن ‌تمام این مدت مامانم داشت با تعجب کارای من و نظاره می‌کرد .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان: خدا از بچه هم بهمون شانس ندادی! عین این منگولا می‌مونه، داره با یه کبریت شیش ‌ساعت سرو کله می‌زنه .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بلند شد و اومد برام کبریت زد .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

غزل: به جان خودم مال من سرتق گری درمیاره، اصلا، اصلا خیس بود .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه دفعه دیدم مامانم داره با ابروهای بالاو پایین نگام می‌کنه، نمیدونم چرا تو این موقعیت یه آهنگ یادم اومد . با خودم گفتم: « چی بود؟» یکم به مخم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فشار آوردم که بلاخره متنش و کامل یادم اومد .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

غزل: ابرو میندازی بالا بالا، میدونم سرت شلوغه حالا! با خودم دوباره گفتم: «راستی خوانندش کی بود؟!» به خودم که اومدم دیدم بلند خوندم و مامانم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

داره نگام می‌کنه، بعدش سری از روی تاسف تکون داد و رفت .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وای حالا این ماهیتابه کو؟ آهان اون بالا به میخ آویزونه، رفتم برش دارم که خورد تو مخم، آخ آخ مادر جان! آی آی سرم! آخ بازم جای شکرش باقیه که

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامانم از آشپزخونه رفته بود بیرون، وگرنه دوباره بهم لقب منگول و میداد.بلاخره ماهیتابه رو برداشتم‌ و روغن ریختم. از فاصله ی سه متریه گاز تخم مرغ

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ها رو پرت کردم که نصفش ریخت رو گاز و نصف دیگش ریخت تو ماهیتابه و آن چنان برپاچ کرد و پاچید تو صورتم که آتیش گرفتم. آی آی سوختم،

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دوئیدم سمت ظرفشویی صورتمو بشورم ‌که از شانس گندم شیر آب داغ و باز کردم که بازم سوختم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامانم تندی اومد تو آشپزخونه، اول تخم مرغ ها رو خاموش کرد و بعدشم آب یخ و برای من باز کرد که زدم به صورتم و اون لحظه کلی دعا به جونش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کردم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان: تو روحت دختر با اون تخم و مرغ درست کردنت !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیشام و براش باز کردم که از پرویه من خندش گرفت .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرانجام مامانم با یه تکنیک ماهرانه در عرض پنج دقیقه تخم مرغ درست کرد .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان: غزل خانم سفره رو دیگه درست بنداز !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شونه‌ای تکون دادم و با خودم گفتم: «مگه درست و غلط داره ؟!»

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سفره رو یخچال بود، برش داشتم و انداختم که نون هم توش بود. پارچ آب هم آوردم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

غزل: به به صبحونه !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان: البته فکر کنم که با این گند کاریای شما ظهرونه شد .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تخم مرغ که دیدم گل از گلم شکافت به طوری که اصلا نفهمیدم مامان چی گفت و منظورش چی بود. رو هوا قاپیدمش و یه لقمه گنده تر از کلم گرفتم و

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کردم تو لپم حالا داغ هم بود و پایین هم نمی‌رفت دیگه قرمز شده بودم، به مامانم که هاج و واج مونده بود اشاره کردم آب می‌خوام. مامانم تندی آب

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ریخت و بهم داد‌ که گفتم: «آخیش پایین رفت، نفسم بالا اومدشا».

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان: آخه دختره‌ی دیوونه مگه از قحطی فرار کردی؟! یه ذره خانومانه غذا بخور .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

غزل: مامانی دلت میاد من به این نازی !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان: قلوه هامم میاد .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با این حرف مامان جفتمون زدیم زیر خنده .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد از عملیات خوردن پاشدم وسفره رو جمع کردم. وضع مالی خانوادمون خیلی بد بود، ولی‌ به هرنحوی‌که بود، مامانم نمی‌ذاشت که من کار کنم و

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

میخواست درس بخونم. من کنکوری بودم و باید چند روز دیگه کنکور می‌دادم. میدونستم که عشقم پزشکیه و تو این رشته موفق میشم. با اینکه وضع

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مالیمون خوب نبود اماهیچ وقت پزشکی و به چشمه یک شغل پردرآمد نمیدیدم، به چشم یک علاقه، یه هدف و یه راه خدمت به مردم میدیدم. چون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بودجه‌مون آنچنان یاری نمی‌کنه که کتاب بخرم، میرم خونه‌ی آتنا، آتنا دوست چندین و چند سالمه که خیلی ماهه و مامانشم فوت شده و با باباش که

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مرد مهربون و صبوریه زندگی می‌کنه . احساس میکنم بابای آتنا صبوره چون با همه‌ی مسائل خیلی خونسرد برخورد می‌کنه و اصلا عصبانی نمی‌شه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امااتنا درست نقطه‌ی مقابله باباش بود و سر کوچیک ترین چیزها حرصی می‌شد. آتنا کتاب های تست کنکور میخره ومنم از اونا استفاده می‌کنم، الانم پنج

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

روز بیشتر به کنکور نمونده و این به این معنیه که باید دیگه هر روز برم. وای! باید برم آماده بشم. رفتم تو اتاقم و کمدمو باز کردم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بااین که اصلا وضع مالی خوبی نداریم ولی خوش سلیقه هستم چون احساس میکنم که ظاهر آراسته بهترین چیزیه که یه دختر می‌تونه داشته باشه،همین

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لباسایی هم که دارم، اگر چه نسبتا کمه، ولی قشنگه! یه دست از لباسام وکه دوست داشتم پوشیدم. (خب،‌ غزل خانوم پیش به سوی درس !) ازپله هایی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

که به حیاط خونه وصل می‌شد، پایین رفتم. خب خدارو شکر فضول ها نیستن تا باز غیبت کنن. باید زود تر می‌رفتم تا از اتوبوس جا نمونم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مسافت خونمون تا ایستگاه اتوبوس رو دوئیدم که وقتی رسیدم، خدارو شکر اتوبوس نرفته بود و سوار شدم و رفتم. روی صندلی نشستم و به منظره ی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بیرون زل زدم. یکی شاد بود و یکی ناراحت، یکی عجله داشت و یکی هم مثل من ریلکس به این ور اون ورش نگاه می‌کرد. تو ایستگاه بعدی یه پیرزن بامزه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سوار شد، ولی جا نبود که بشینه، زود بلند شدم و جام رو بهش دادم که یه لبخند مهربون زد و ازم تشکر کرد. از این کارم خیلی راضی بودم . وایساده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بودم و دستم و گرفته بودم به میله اتوبوس تا نیفتم. با هر حرکت اتوبوس دل و رودم میومد تو دهنم و دوباره برمی‌گشت. خلاصه تا رسیدن به اونجا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خوردو خاکشیر شدم. فاصله خونه ی آتنا اینا زیاد طولانی نبود، ولی چون رو پا ایستاده بودم خسته شدم. خوبیش این بود که جفتمون منطقه پایین شهر

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بودیم، آخه اگه بالا شهر بود که باید یه فصل تو راه می‌خوابیدم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وقتی پیاده شدم زنگ خونشون و زدم خونه‌ی نقلی و جمع جوری داشتن. من عاشق خونشون بودم! در باز شد و آتنا با چهره ی همیشه خندونش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ظاهرشد .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آتنا دختری با قد متوسط وتقریبا تپل با چشای قهوه ای روشن درشت لبای باریک دماغ گوشتی و موهای لخت مشکی و پوست سفید بود. در کل به نظرم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ترکیب صورتش به اندازه‌ی خودش خاص بود . وای! ولی هیشکی به پای من نمیرسه .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

منم یه دختر با چشمای درشت مشکیه خمار و پوست گندم گون با لبای قلوه ای و دماغ نه بزرگ و نه کوچیک ولی انگار ساخته شده واسه صورتم، بودم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جون قربونم برید. *میخوایم نریم. اومد جواب توهماتم رو بدم که آتنا گفت: «خوشگل ندیدی دختر تو که خوردیم» ،بعد هم خندید .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

غزل: ایش ایش هیچکی هم نه، تو آخه ؟! باز خودم روبگی یه چیزی، واسه این نگات می‌کردم، آخه نگران بودم که کی میاد تو رو بگیره. والا !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یهو دیدم آتنا گوجه شد و انداخت دنبالم که منم فرار کردم. حالا من بدو اون بدو آخر سر جفتمون نفس کم آوردیم و مشغول درس خوندن شدیم. این

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پنج روز هم عین برق و باد گذشت و زندگی منم رو این روال بود که هر روزمیرفتم ؛ خونه‌ی آتنا درس میخوندم. الان شبیه که فرداش باید کنکور بدم و

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دارم از استرس می‌میرم. گلاب به روتون توالت خونه رو پر کردم. ( وای دلم! )پاشدم برم یه آبی به صورتم بزنم که دیدم مامان گلیم مثل همیشه مشغول

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به کاره و بابامم مثل همیشه گم و گوره، آب و که به صورتم زدم یکم بهترشدم . مامانم که دید کلافم گفت: «چی شده غزل خانم؟»

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

غزل: دارم از استرس می‌میرم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامانم از اون خنده های نازش کردو گفت :« دور از جونت! الهی قربونت برم! تو تلاشت رو کردی و خدا هم می‌بینه، پس نگران نباش! من میدونم که موفق

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

می‌شی». با این حرفاش همه‌ی غصه های دنیا رو یادم رفت. لبخندش برام مایه آرامش بود. سرمو گذاشتم رو پاهاش و با نوازش دستاش خوابم برد .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صبح از خواب که بلند شدم، دیدم مامانیم متکا زیر سرم گذاشته و پتو هم روم انداخته. بازم استرس داشتم. بلند شدم ورخت خوابم رو جمع کردم. آتنا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

انگار قرار بود که با باباش و ماشینه شون دنبال ما هم بیان. رفتم تو آشپزخونه که دیدم مامانم الهی قربونش‌ برم! برام سفره صبحونه رو انداخته بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نشستم عین گودزیلا خوردم که مامان یه دفعه اومد تو آشپزخونه دیدم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان: الهی بگردم مادر! استرس داشتی، انقدر خوردی؟ اونوقت نداشتی فکر کنم که کل خونه رو باری میکردی می‌خوردی .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

غزل: متلک نگو مامان !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد از عملیات جمع کردن سفره آماده شدیم و منتظر موندیم. یک ساعت بعد اومدن، که ماهم راه افتادیم و زودتر رفتیم که معطل نشن. ماشین آتنا اینا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پراید بود. آتنا جلو نشسته بود و باباشم پشت رل بود. من و مامانم عقب نشستیم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آتنا از استرس سرخ شده بود که منم بدتر از اون داشتم ترتیب ناخن هامو میدادم و آقای جباری (بابای آتنا) با مامانم مشغول سخنرانی بودن. تا رسیدیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ما دو تا پریدیم پایین تا از یکم وقتمون استفاده کنیم. جایی که ما کنکور می‌دادیم، یه دانشگاه بود که روبه روش یه محوطه ی سرسبز قشنگ بود. ما هم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

که روی چمن ها ولو شده بودیم و مشغول درس خوندن بودیم. وقتی صدامون کردن که بریم، قلبم اومد تو دهنم، کلیم اومد تو رودم، وای ! باز قاطی کردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و دارم چرت و پرت میگم. تو دلم گفتم: «بسم الله خدایا خودت کمک کن». قبل از این که وارد بشیم میگشتنمون که تقلب با خودمون نبرده باشیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بلاخره از هفت خان رستم گذشتیم. قبل از ورود روی بنر کدامون رو زده بودن و این که کدوم طبقه باید بریم. بلاخره بعد کلی گشتن نشستم وصندلیم و

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پیدا کردم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آتنا طبقش با من یکی نبود. ( بسم الله!) برگه ها رو پخش کردن. خیلی تلاش کرده بودم و برای من تو این وضعیت یک سال عقب افتادن هم بد بود، پس

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خیلی دقیق شروع کردم تست زدن. بعد یکم تست زدن صدام در اومد و با خودم گفتم: «اه، خسته شدم از دست این مراقبه نمیدونم از من چی دیده که

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عین کروکدیل سه سر بالا سرم وایساده». در این بین یه نقشه شیطانی به سرم زد و تو دلم باز گفتم: «ها ها دارم برات آقا کورکودیل!» اولش یه جوروانمود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کردم که انگار کف دستم تقلب نوشتم که مثلا آقا بیاد مچمو بگیره، اینم که کلا تو خط من بود. همین طور که حدس میزدم، عین زرو اومد بالا سرم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وایساد .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مراقب: چکار داری می‌کنی ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قیافمو مظلوم کردم انگار که تقلب کردم و بعد گفتم: «من! هیچی چکار دارم بکنم؟! »

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مراقب:هه! دستاتو بیار ببینم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برای وانمود با ترس دستامو جلوش بردم و بعدش قشنگ دستامو باز کردم که بنده خدا کلی ضایع شد. حواسم نبود زبونمو براش بیرون آوردم که چشاش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از کاسه داشت در میومد. (خخخ) بعدشم خیلی مظلومانه رفت. آخی ناز نشی یه وقت کروکدیل !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دوباره شروع کردم به تست زدن. تا دقیقه ی نود نشسته بودم و بیرون نمی اومدم. آخه یکی از عادت هام این بود، تو دوران مدرسه هم همینطور بودم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حتی اگه نوشته بودمم تا دقیقه نود تحویل نمی‌دادم. دیگه دست آخر به زور لنگ و لگد پرتم کردن بیرون، وگرنه بازم می‌موندم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از سالن بیرون اومدم که آتنا رو دیدم، داشت دنبالم میگشت و حواسش نبود . پشت به من ایستاده بود برای همین منم از فرصت استفاده کردم و یواش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یواش رفتم و خوابوندم؛ پس کلش که بیچاره پنج متر پرید هوا و اومد پایین .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آتنا: مرض داری؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

غزل: تو مماغتون شیش تا مگس دارید؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آتنا: هان؟! دیوونه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دو تایی داشتیم می‌رفتیم سمت در خروجی که آتنا رو به من پرسید: «چطور دادی؟» بهش داشتم توضیح می‌دادم درباره ی سوال هایی که داده بودن که

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اتفاقی چشمم به همون مراقبه افتاد. (به قول خودم کوروکدیل سه سر) داشت میرفت به سمت در خروجی که تندی خودم ازش جلو تر رفتم و تا اومد رد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بشه، خیلی شیک مجلسی پامو گرفتم جلوش، که بیچاره پخش زمین شد؛

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد هم تند گفتم: « الهی بگردم! چرا افتادین؟ کفشاتون لیز بود؟ شاید چون مراقب خوبی هستید، چشم خوردید» .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خودم میدونستم دارم چرت و پرت میگم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برگشت بهم مثل ببر زخمی نگاه کرد که خودمو خیس کردم. نمیدونم میخواست بهم چی بگه که خدا رو شکر دوستش، اون یکی مراقبه اومد ببینه که

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چی شده و به حرفش گرفت که من و آتنا هم فلنگ رو بستیم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آتنا: دیوونه اگه حذفمون کنه چی؟ چرا لج بازی درمیاری؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

غزل: اولن دیوونه خودتی دومن مگه اون کوروکدیل سه سر چکارست ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آتنا: جان ؟! چی گفتی ؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پقی زد زیر خنده که منم خندم گرفت. بعدشم اقای جباری و مامان و پیدا کردیم؛ و رفتیم سمتشون .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وقتی رسیدیم آقای جباری آتنا رو بغل کرد و مامانم هم منو بغل کرد و بوسید . هر دوشون برامون آرزوی موفقیت کردن. سوار ماشین که شدیم، من رفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تو فکر و با خودم گفتم :« ولی از هر چی بگذریم امروز با وجود استرس هاش خیلی خوش گذشت وحال این مراقبرو خوب گرفتم». با یادآوریش یه خنده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شیطانی کردم که وقتی صاف نشستم، سه تا چشم به اندازه ی توپ تنیس دیدم که دارن بهم نگاه میکنن. سه تاشون زدن زیر خنده آتنا: وای خدا مردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از خنده میدونم آجی درسا روت خیلی تاثیر گذاشته.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان: الهی بگردم! چرا داری عین سندرمی ها الکی میخندی؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آقای جباری : ولش کنید بچه رو! شاید تو فکرش یه چیز خنده دار بوده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آتنا : خودتم که اصلا نخندید پدرعزیزم، فقط اداشو درآوردی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از عصبانیت گوجه شدم و به حالت قهر سرمو برگردوندم رو به پنجره (الکی مثلا من قهر کردم) . دیگه تا اونجا هر چی منت کشی کردن جواب ندادم، فقط

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آخر سر حواسم نبود که تا آتنا گفت بریم بیرون یه ذره آب وهوامون عوض بشه، عین خل ها گفتم : «آره آره» که نگاهم کردن .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آتنا : مگه شماقهر نبودی ؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

غزل : هان؟! آره آره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان: الهی بگردم !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آقای جباری: تو ذوق بچه نزنید .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آتنا: خرس گنده کجاش بچس؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

غزل: آتـنا !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ایندفعه هممون زدیم زیر خنده، قرارمون این شد کباب بگیریم و پارک بریم. جلوی یه کبابی نگه داشتیم وآقای جباری کباب گرفت و اصلا هم به تعارف

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامانم که میگفت :«شما چرا برای ما بگیرید ؟» هم توجه نکرد .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد به سمت پارکی رفتیم که شهر بازی هم داشت. آخ که من عاشق قسمت شهر بازیش هستم! به خاطر همینم رفتن شهربازی اولویت کارام

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بود؛خواستم برم شهربازی ولی مامانم گفت: «غزل خانم اول غذا! » برای اینکه زودتر به شهربازی برسم دو تا لپامو پر از لقمه کردم. نفسم داشت بند

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

میومدکه به زور یه جرعه نوشابه خوردم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

غزل :آخیش پایین رفت .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اصلا هم حواسم نبود که همه دارن نگام میکنن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان: بسه بسه با اون غذا خوردنت آبروم رفت پاشو برو !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با این حرف مامان عین فرفره پاشدم و دست آتنای بدبخت هم که ریلکس غذاش و داشت میخورد و غذاش رو هم به شهربازی ترجیح میداد گرفتم و

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بلندش کردم، به زور بردمش.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آتنا : غزل گشنم ولم کن!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

غزل: بسه شکمو چاق میشی کسی نمیگیرتت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حالا نه که خودم کم میخورم، به این بدبخت گیر میدم. ولی نمیدونم چرا هر چی میخورم چاق نمیشم! همین جور مشغول وراجی تو ذهنم بودم و اصلا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حواسم به آتنا که از حرصش معلوم نبود چی بلغور میکرد نبودم ؛یهو نیشام شل شد .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آتنا: داری میخندی؟! منو حرص میدی میخندی ؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

غزل : غلط کردم تو جیگر منی اصلا خودم میگیرمت حالا بیا بریم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دیگه آتنا چیزی نگفت و حرکت کردیم . وقتی رسیدیم به محوطه ی شهر بازی عین این بچه های پنج ساله ذوق کردم . بر عکس من، آتنا با دیدن ترن و

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بقیه وسایل دل تو دلش نبود و سوار نشده حالش بد شده بود .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آتنا : من یه دونه از این وسایل رو سوار نمی‌شم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با یه لبخند شیطانی گفتم : «میشی عزیزم میشی».

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد دستشو گرفتم وکشیدم. برای اول کار سورتمه خوب بود. دو تا بلیط سورتمه گرفتم که البته باید بودجه رو هم در نظر می‌گرفتم. دم سورتمه وقتی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نوبتمون شد به یه ضرب و زوری با جیغ و داد آتنا روسوار کردم که یعنی خاک تو سرش نکنن آبروم رو برد. همه داشتن نگامون میکردن. بلاخره سوارش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کردم که همه دست زدن و گفتن: «هورا سوار شد» . آخ جون حرکت کرد! من همینطور داشتم کلی بازی در میاوردم و آتنا هم هنوز سورتمه حرکت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نکرده، رنگش مثل زردچوبه شده بود. سورتمه کج شد و شروع به حرکت کرد. اولش یواش بود برای همین همه فکر میکردن که تا آخرش همینطوره، آخه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برای همراهاشون دست تکون میدادن. بعدش که تند شد و مثل چی میرفت؛ حال همه جا اومد. آتنا که دیگه رو به موت بود، منم که جیغ میزدم و حال

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

میکردم. سورتمه که وایساد گفتم: «وای چرا انقدرکم بود ؟! » رومو برگردوندم سمت آتنا که دیدم یا خدا آتنا خشکش زده بود ولباش کبود شده بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وصورتش مثل ارواح سفید شده .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خدایا اگه بمیره همه یقیه منو میچسبن ؛ هر جوری بود؛ پیادش کردم وگرفتمش که یه وقت نیفته وداشتم میبردمش که روی یه بنده خدا بالا آورد .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ازخدا که پنهون نیست از شما چه پنهون که این بنده خدا بد تیکه ای نبود. من چی دارم میگم؟ اون گند زده به لباس مردم اونوقت من دارم چشم چرونی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

میکنم. تندی گفتم: « ببخشید!» که اصلا توجه ای نکرد وآتنا رو گرفته بود که ببینه چی شده و برای چی حالش بده. (اوا چرا این انقدرنگرانه؟!) آتنا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خانومم که ایشون روتا دید حال بدش رو یادش رفته بود و مشغول حرف زدن با آقا بود . عوق آتنا چه عشوه خرکی براش میومد . غلط نکنم چشمشون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هم رو گرفته بود . بعدش آقا پسر خوشتیپه که فهمیدم اسمش نوید آقاست، پیشنهاد داد که انگار یه بلیط اضافه واسه سینما چهار بعدی داره که فکر کنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من بدبخت فقط نخاله بودم. یعنی من باید واسه خودم میخریدم. عمرن اگه بزارم برن. آتنا عین گربه شرک زل زده بود به من وبا نگاهش التماسم میکرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

که کشیدمش عقب و از نوید آقا معذرت خواهی کردم. بعد بهش گفتم :«ببین میزارم بری ولی کارهای بد بد نکنی! آسه میری آسه میای!»آتناهم که انگار

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خدا دنیا رو بهش داده بود گفت: «چشم» آی پدر عشق بسوزه آدم رو چه حرف گوش کن می‌کنه. والا ! بعدش برگشتیم پیش نوید آقا ومن بهش گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

:«حالا با این لباس چطور میخواید برید؟! یادتون نبود که کثیف شده ؟!»

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هنوز این حرف از دهنم بیرون نیومده بود که آتنا واسه لوس بازی نگاه شرمساری به خودش گرفت که از شدت حالت تهوع میخواستم غش کنم. بعدش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نوید خیلی جنتلمنانه پیرهنش رو که زیرش تیشرت داشت و در آورد و گفت: «از اولم از این پیرهنه خوشم نمیومد».

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد یه نگاه عاشقانه به آتنا کرد که دیگه خیلی داشت فیلم هندی می‌شد که تندی گفتم :«خب بسه برید». اینام از خدا خواسته تندی رفتن. تو راه رفتن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بودن که دیدم نوید آقا عطرشو درآورد و زد که خندم گرفت. خب حق داشت بوی بوفالو میداد. خیلی زود غیب شدن که با خودم گفتم: «ای شیطونا!»

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

معلومه سر خر نمیخواستن منه بدبخت و رد کردن. آتنا اصلا یه تعارف هم نزد منه بدبخت هم بیام .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اوف! عین این یتیم مونده ها ویلون و سرگشته مونده بودم که با خودم گفتم: «حالا چیکار کنم؟! اصلا ولش کن خودمو عشقه میرم ترن سوار میشم».

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دوئیدم رفتم بلیط گرفتم و رفتم به سمت ترن، که دیدم دو تا پسر خوشتیب با دو تا دختر جیگرتر از خودشون دارن دعوا میکنن، منم یواشکی رفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پشتشون و مشغول فضولی شدم. یکی از دخترا به یکی از پسرا گفت : «ببین ما زودتر اومدیم پس حق ماست سوار شیم». پسره یه دفعه گفت: «کی گفته

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شما زودتر اومدید؟! ما زودتر اومدیم». بعد اون یکی دختره(عجب شیر تو شیری قاطی کردم.)که بغل همون دختره که داشت حرف میزد بود، گفت: «

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ولشون کن گیتی بیشعور ها رو بیا بریم». بعد اون یکی پسره که بغل این یکی پسره بود گفت: «کی به کی میگه بیشعور آرش ! خودشون هر چی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ازدهنشون دراومده به ما گفتن، اونوقت به ما میگن بیشعور!» اون پسرم که حالا فهمیدم اسمش آرشه یه پوزخند زد وگفت: «آره واقعا شروین !خیلی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

احمقانه‌به نظرمیاد». آهان حالا اسم پسر دومیم رو هم فهمیدم، خب اون دختره که گیتی بود، حالا اسم اون یکی دختره چیه ؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

*اونا دارن دعوا میکنن اونوقت تو به فکر اسماشونی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باز این وجدان اومد بهش گفتم: «اه به تو چه؟! باز اومدی که بزنی تو کاسه کوزه من؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

*باشه غزل خانم من رفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

غزل: خیر پیش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

توجه شما رو به ادامه دعوا دعوت میکنم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گیتی رو به اون یکی دختره کرد و گفت: «پانته آ من برو نیستم، باید حال این دو تا پروها رو بگیرم. آخیش اسم اونم فهمیدم! پانته آ! تلفظش سخته یه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دفعه اشتباهی پاندا بگی! همینطور با خودم فکر میکردم که انگار بحث بالا گرفته بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرش رو به گیتی گفت: «بچرخ تا بچرخیم خانوم خانوما! »

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گیتی: تو هنوز منو نشناختی انگار! تو میدونی من کیم ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شروین رو به گیتی با خنده گفت: «شما رو که نه، ولی فکر کنم دوستتون رو تو برنامه ی راز حیات دیده باشم». گیتی از شدت عصبانیت مونده بود که

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چی بگه، انگار زبونش بسته شده بود. (آخه لباس پانته آ پلنگی بود). پانته آ هم گوجه شد و رو به شروین گفت: «حرف دهنت رو بفهم». تازه متوجه شدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

که پانته‌آ لهجه انگلیسی غلیظ داشت. آرش یدونه از اون خنده باحالاش کرد و گفت: «خب خودتون گفتین بگیم کی هستین، دوست منم معلوماتش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

روگفت».

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گیتی: دوست شما غلط کرد با هفت جدوآبادش که معلوم نیست چه نسلی هست.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پانته آ: نمیدونستم تو مدت که من نبود بچه های منگولی مثل شما تربیت شد تو ایران.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شروین: تا ننه بزرگ هایی مثل شما تو ایران نباشن معلومه دیگه ما هم بد تربیت می‌شیم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعدش خودشو دوستش آرش زدن زیر خنده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گیتی گفت: «سندرمی های عقده ای»

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرش: جان !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پانته آ رو به شروین گفت: «آقای شوین یا هر چی دیگه حرف را یک بار زد بفهم چی میگی! »

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شروین: نفرمایید خانوم !خیلی بده اسم آدم رو اشتباه بگن که !مثلا خوبه من به شما بگم پاندا خانوم، خوشتون میاد؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عو عو یه دفعه پانته آ داغ کرد و کیفش و بالا اورد که بزنه تو سر شروین، وای! نزن حیفه، کیفشو نگاه! چه نازه عکسشو تو مجله های مد که تو ویترین

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مغازه همون پسر سوسول سیخ سیخه که مثل بز از این ریش بزی ها میزاره دیدم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چی دارم میگم؟! این ها افتادن به جون هم، اونوقت من دارم این جا چرت و پرت میگم. پسرا داشتن حرص دخترا رو درمیاوردن، دخترا هم گوجه شده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بودن که یه دفعه رگ غیرتم باد کرد. پسرای پرو با دختر جماعت در میفتن ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پریدم وسط و گفتم: «آهای نفهم ها چکار میکنید». که چشماشون چهار تا شده بود، بعدش همون پسره شروین رو به دخترا گفت: «خودتون هم کم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زبون نداشتین که این خانوم کوچولو هم اوردیدا ». کلمه خانم کوچولو تو سرم اکو می‌شد. به من میگن کوچولو؟! ژس این قهرمان ها رو به خودم گرفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و رو بهشون گفتم: «یا همین الان ازمون معذرت خواهی میکنید، یا کاری میکنم مرغ های آسمون به حالتون گریه کنن».

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شروین: منتظریم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

غزل: نه بابا منتظرید ؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرش: خب اره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد دو تایی خندیدن .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تندی شروع کردم جیغ زدن که دخترا هم انگار نقشه‌ی منو گرفته بودن که ازم تقلید میکردن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشای پسرا چهار تا شده بود. ما هم داد می زدیم: «کمک اینا به ما توهین کردن».

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تندی حراست رسید و پرسید: «چی شده؟! »

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

منم به پسرا که میخ شده بودن اشاره کردم و گفتم: «اینا به ما فوش ناموسی دادن و متلک گفتن».

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شروع کردم الکی گریه کردن که دخترا هم از روی من تقلید میکردن. شروین که تازه به خودش اومده بود گفت: «نه به خدا ما کاری...»

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حرفش تموم نشده بود که مامور حراست گفت: «خجالت نمی کشید ما هم جوون بودیم شما هم جوونید آخه؟! وقتی آب خنک خورید اونوقت میفهمید!»

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اومد بگیرتشون که با نگاهشون رو به دخترا التماس میکردن. اونام که دیگه حسابی به وسیله‌ی من حالشون رو گرفته بودن، گفتن: «نه آقا ولشون کنیداینا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ذلیل خدایی هستن».

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامور: یعنی سه تاتون رضایت میدید؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با هم گفتیم:«بعله» که ولشون کرد و رفت. به محض رفتن سه تامون زدیم زیر خنده. آرش رو بهم گفت: «دختر تو دیگه کی هستی؟!» بعدش هم شروین

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

«دست شروینم بستی».

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گیتی :حالا آدم شدین .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شروین: نه هنوز

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پانته آ: پس بگیم دوباره بیان.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شروین: نه بابا حالا یه چیز گفتیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ایندفعه همه زدیم زیر خنده که آرش رو بهمون گفت: «ببخشید اصلا نفهمیدیم داریم چی میگیم و بخاطر بعضی مسائل اعصابمون خورد بود».

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گیتی: ولی نباید سر ما خالی میکردید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرش:بله حق با شماست.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پانته آ: ماهم بی تقصیر نبودیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شروین: نه خانم این حرفا چیه همش تقصیر ما بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پانته آ: نه ما هم بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حالا تعارف تیکه پاره کردنشون شروع شده بود و ول نمیکردن. دست آخر گفتم: «بسه بسه چقدر تعارف تیکه پاره میکنید» که بازم همه خندیدن .ولی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من که میدونستم این اقا پسر های خوشتیب چشمشون این دختر های جیگر و گرفته بود. بحث و اینا همش بهونه هستش.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاه به ساعت کردم. (وای! چقدر دیر شده بود). با یه خداحافظی کوتاه ازشون جدا شدم واصلا هم به صدا کردناشون توجه نکردم و همین جور از ترسم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

داشتم میدویدم، چون مامانمو میشناسم خیلی زود نگران میشه. تو راه آتنا رو دیدم. (ای مارموزها تا این موقع چکار میکردن؟! اصلا چطور پنج دقیقه ای

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مخ پسر مردم رو زد؟!) اول تندش کردم ازش جلو زدم. اصلا حواسش به من نبود که وایسادم و پامو گرفتم تو مسیر رفتنش، اونم که اصلا من و ندیده بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پخش زمین شد. (تندی زدم زیر خنده) . وقتی منو دید و فهمید منم، هی فوشم میداد و نمیدونم چی بلغور میکرد که منم فقط میخندیدم. لامصب تموم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هم نمی شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به زور خودمو کنترل کردم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آتنا: بیشعور نفهم !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

غزل: خودتی یابو !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آتنا: تویی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

غزل: تویی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آتنا: خودتی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

غزل: خودت میدونی خودتی پس حالا بس کن و بگو سینما چهار بعدی خوش گذشت .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آتنا: وای نگو جات خالی بود .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با یه لحن چندشی گفت که میخواستم بالا بیارم عوق

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

غزل: همچین جام هم خالی نبود، تو چهار بعدی دیدی من لامصب هفت بعدی دیدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آتنا:وای! مگه سینما هفت بعدی هم داشت؟!نوید جان نمیدونست اگر میدونست می بردم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با حرص گفتم: «خدا چرا این انقدر خنگه؟! » بعد به حالت نمایشی آب دهنم ریختم کف دستم وخیلی بد خوابوندم؛ پس کلش که فکر کنم خالیه خالی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بود و بعدش با حرصی که توی صدام آشکار بود گفتم: «خنگ خر تو عقل هم داری؟»

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آتنا:چرا میزنی و چیز میگی؟مگه مرض داری؟خب نمیدونستم سینما هفت بعدی هم داره .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

غزل: وای خدا باز داره میگه آیکیو ! منظورم این نیست که یه سینما هفت بعدی دیگه هم داره، منظورم یه صحنه‌ی زندست.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

(هنوز یادش میفتم خندم میگیره.)

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آتنا: چی شده؟! دوست پسر گیر آوردی ؟! از نوید قشنگ تره؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

غزل: آی خدا این به فکر چه چیزاست .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه دفعه دوتاییمون یادمون افتاد داشتیم، میدویدیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با هم گفتیم: «وای دیر شد!» و بازم دویدیم. وقتی رسیدیم دیدیم مامانم یکی از دوستای قدیمیش رو پیدا کرده و مشغوله حرف زدنه و آقای جباری هم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بایه مرد که انگار شوهر همون خانومست داره صحبت میکنه واصلا عین خیالشون نیست. (ماروباش چه ترسیدیم) من و آتنا هم گوشه ی چمن ها بغل هم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ولو شدیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آتنا: خب تعریف کن !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

غزل: اول تو، اصلا وایسا ببینم تو چطور پنج دقیقه ای مخ زدی ؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آتنا: از بس جیگرم !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

غزل: خف بابا عین آدم بگو قضیه چیه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آتنا: من بانویدتوکلاس های کنکورآشنا شدم. بعدکه امشب همودیدیم خدادنیا رو بهم داد .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

غزل: پس بگو ای شیطون !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آتنا: حالا تو بگو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شروع کردم همه ی ماجرا رو تعریف کردم وحتی یه ثانیه اش هم جا ننداختم. دیگه دست آخر باید یا آمبولانس یا نعش کش میاوردم این آتنا رو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بارمیکردن،از بس خندیده بود؛ کف چمن ها ولو شده بود. فقط کم مونده بود چمن ها رو گاز بگیره. آبرومون رو برد، از بس خندید. نه که خیلی هم خوش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خندست .ولی عین چی پشیمون شدم که چرا با دخترا بیشتر آشنا نشدم و به خاطر نگرانی مامانم ولشون کردم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در کل شب خوبی بود و باعث شد استرس کنکور به کل یادم بره. بعد یه ساعت پاشدیم و آماده شدیم برای رفتن. بعد از خداحافظی مامان و آقای جباری

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از دوست مامان و شوهرش سوار ماشین شدیم. من و آتنا هم که حسابی خسته بودیم و همه چیز رو به قول معروف در هاله ای از ابهام میدیدیم. مامانم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نمیدونم داشت با کی حرف میزد که هیچی نفهمیدم و خوابم برد .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وقتی خونه رسیدیم، از خستگی داشتم غش میکردم. همش تقصیر این شروین ذلیل نمردست، انگار بچست که هی میگه بریم شهر بازی، آخ کمرم الهی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شروین بمیری! مثلا من بدبخت باید صبح برم شرکت. همین جور ولو شده بودم رو تخت که شروین اومد و گفت: «وای خاک به سرم کی بی آبروت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کرده؟! راستشو بگو!» قول میدم به خانوادت نگم، اصلا کی حامله شدی که من نفهمیدم؟! الانم زاییدی .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشمام از تعجب چهار تا شده بود که گفتم: «شروین خوبی؟!»

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شروین: من که خوبم قربونت برم تو زاییدی .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرش:شروین نصفه شبی دیوونه شدی؟! چی میگی؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شروین: اگه نزاییدی، پس چرا این مدلی رو تخت ولو شدی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تازه دو هزاریم افتاد چون به این حالت رو تخت ولو شدم، حرف مفت بلغور میکرد .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شروین: بازم میگم اگه بی آبرو شدی من نمیزارم این بچه بدون پدر بزرگ بشه . اصلا خودم میگیرمت. راستی بچه کو؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرش: شروین

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شروین: بله

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرش: میکشمت !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

این حرف هنوز از دهنم بیرون نیومده بود که شروین پا به فرار گذاشت. منم استکان روی میزه کنار تخت و پرت کردم؛ طرفش که جا خالی داد و به

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

درخورد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شروین: ایشش بیشعور خیلی هم دلت بخواد شوهر به این خوبی .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرش: این از ماجرای امروزت که عین این بچه ها منو کشوندی شهر بازی که مجبور شدم با دو تا دختر کل بندازم. اینم از الانت که شیش ساعته سر کارم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گذاشتی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شروین: نه که خودت بدت میومد. اگه بهت رو میدادن گیتی رو عقد میکردی .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرش: من !پس عمم بود که این همه به پانته آ توجه میکرد. کم مونده بود که دیگه قربون صدقشم بری. تازه از فیلمت همش سر به سر پانته آ میزاشتی .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شروین: تو یعنی نمیذاشتی؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرش: من به منظور نبود. میخواستم کم نیاریم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شروین: تو که راست میگی بوفالو.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرش: شروین

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شروین: هن؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرش: برو بکپ

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شروین: جون!بیام بغل تو بکپم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرش: شروین

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شروین: هان؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرش: ببند و گمشو !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شروین: انتر بی احساس من رفتم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرش: آخیش بلاخره رفت .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

انقدر خسته بودم که فوری چشام گرم شد .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گیتی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد از اون که اون دختر باحاله که نمیدونم اسمش چی بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

(غزل) ازمون دور شد. ماهم با پسرا گرم گفت و گو شدیم. نزدیک یک ساعت بود که رو پاداشتیم حرف میزدیم، تا این که گوشیم زنگ خورد. بابام زنگ

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زده بود و انگار پروازشون کنسل شده بود که منم ترجیح میدادم، بابام ندونه من و پانته آ با هم تا این موقع شب بیرونیم، پس به پسرا گفتم برام کار مهم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پیش اومده وجدا شدیم، رفتیم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همین طور داشتم به ماجرا امروز فکر میکردم که پانته آ اومد گفت: «همه پسرای ایران اینطور بود ؟!»

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با تعجب پرسیدم: «چطور مگه ؟!»

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پانته آ: این که اول دعوا میکنن و بعد گرم میگیرن .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خندیدم و گفتم: «آره تقریبا»

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پانته آ: ولی خوب بودن .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گیتی: اوهوم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پانته آ: ولی شروین همش سر به سرم میذاشت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گیتی: خب با این کارات ازت خوشش اومده بود دیگه !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد از این حرفم زدم زیر خنده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پانته آ: نه که تو آرش با هم گرم نگرفت بودین .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گیتی: من ؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پانته آ: اره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گیتی: من ؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پانته آ: اره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گیتی: پانته آ گیساتو میکشما !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پانته آ: چی ؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گیتی: هیچی بیخی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پانته آ: باشه ولی باید بعدا بگی من رفت ، دوش گرفت و بعد خوابید .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گیتی: اره منم باید دوش بگیرم. شبت خوش عشقم !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پانته آ: شب تو هم بخیر

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

غزل

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه ماه از کنکورم داره میگذره. دیگه امروز نتایج اعلام میشه. یعنی دیگه دارم از دنیا سقط میشم، از بس که صبح تا حالا حالم بد شده. منم که نه اینترنت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دارم، نه گوشی دارم، پس باید برم خونه ی آتنا اینا با کامپیوترش مال منم ببینه . رفتم که آماده بشم. از استرسم نفهمیدم چی پوشیدم. داشتم میرفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

که دیدم مامانم آماده دم در منتظرهستش .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان: چه قدر دیر کردی غزل ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

غزل: مگه تو هم میای مامان ؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان: اره مادر جان منم میام دل تو دلم نیست .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دو تاییمون راه افتادیم سمت ایستگاه اتوبوس، وقتی رسیدیم منتظر شدیم تا اتوبوس بیاد سوار بشیم. من که هیچی حالیم نبود، چون از استرس داشتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

میمردم. وقتی اتوبوس اومد سوار شدیم و رفتیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
شما به این رمان چه امتیازی میدهید؟
نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.