از چند زاویه روایت میشه و گاهی اوقات هم یه راوی بیرون از قصه داستان رو روایت میکنه شخصیت ها: مهران ریاحی:یه پسر ۲۰ ساله پولدار و بی نهایت خوشتیپ . غرق تو هرزگیای مردونه که امروز بعضی پسرا درگیرش نیست.یه پسر صاف و ساده با جذبه و رفتار مردونه و یکمی هم مغرور .دانشجوی مهندسی عمران دانشگاه شریف با رتبه دو رقمی.که تنها پناه ترسا و خستگیاش عمو و خواهرشه.این پسر داستان ما دچار حوادثی توی داستان میشه که………. پانیذ ریاحی:دختری هنرمند مهربون دلسوز و همیشه نگران.۱۶ سالشه وقتی قصه شروع میشه و تا ۱۰ سال بعد زندگیشو روایت می کنه.تنها کسایی که تو زندگیش داره برادرشه عموشه و ویولنش. دوتا شخصیت بعدی رو هم تو خلال داستان بخونین بهتره

ژانر : پلیسی، عاشقانه، غمگین، هیجانی، معمایی

تخمین مدت زمان مطالعه : ۱ روز و ۲ ساعت و ۱۳ دقیقه

مطالعه آنلاین با عشق با بغض
نویسنده : tedis

ژانر : #عاشقانه #پلیسی #معمایی #هیجانی #غمگین

خلاصه :

از چند زاویه روایت میشه و گاهی اوقات هم یه راوی بیرون از قصه داستان رو روایت میکنه

شخصیت ها:

مهران ریاحی:یه پسر ۲۰ ساله پولدار و بی نهایت خوشتیپ . غرق تو هرزگیای مردونه که امروز بعضی پسرا درگیرش نیست.یه پسر صاف و ساده با جذبه و رفتار مردونه و یکمی هم مغرور .دانشجوی مهندسی عمران دانشگاه شریف با رتبه دو رقمی.که تنها پناه ترسا و خستگیاش عمو و خواهرشه.این پسر داستان ما دچار حوادثی توی داستان میشه که……….

پانیذ ریاحی:دختری هنرمند مهربون دلسوز و همیشه نگران.۱۶ سالشه وقتی قصه شروع میشه و تا ۱۰ سال بعد زندگیشو روایت می کنه.تنها کسایی که تو زندگیش داره برادرشه عموشه و ویولنش.

دوتا شخصیت بعدی رو هم تو خلال داستان بخونین بهتره

مقدمه:

رها می شوم روزی ز بندت زندگی

که خوش نیست در بندت این بندگی زندگی

گرچه دو روزی خوش دادی ما را زندگی

فردا و پس فردا را زهر بودی زندگی

سه چهار روزی را سخت گیرم به خود زندگی

که پس فرداها خوش باشم در آن زندگی

ﺑﻪ ﻗﻮﻝ ﺣﺴﯿﻦ ﭘﻨﺎﻫﯽ :

ﺩﺭ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮔﺎﻫﯽ ﺑﺎﺧﺘﻪ ﺍﻡ !!...

ﮔﺎﻫـــــﯽ ﺑﺎ ﮐﺴﯽ ﺳﺎﺧﺘﻪ ﺍﻡ !!...

ﮔﺎﻫــــــــﯽ ﮔﺮﯾﻪ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﻡ !!...

ﮔﺎﻫــــــــــﯽ ﺑﺨﺸﯿﺪﻩ ﺍﻡ !!...

ﮔﺎﻫـــــــــــﯽ ﻓﺮﯾﺐ ﺧﻮﺭﺩﻩ ﺍﻡ !!...

ﮔﺎﻫـــــــــــــﯽ ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ ﺍﻡ !!...

ﮔﺎﻫـــــــــــــــﯽ ﺩﺭ ﺗﻨـــــــﻬﺎﯾﯽ ﻣﺮﺩﻩ ﺍﻡ !!...

ﺍﻣﺎ ﺣﺎﻝ ﺯﻣﺎﻧﺶ ﺭﺳــــــﯿﺪﻩ ﮐﻪ ﺑﮕــــــــﻮﯾﻢ :

ﻣﻦ ﺍﺯ ﺗﻤــــــــﺎﻡ ﺍﯾﻨﻬﺎ ﺩﺭﺱ " ﺁﻣﻮﺧــــــــﺘﻪ ﺍﻡ !!...

"ﺍﮐﻨﻮﻥ ﺧﻮﺷﺤـــــﺎﻟﻢ ﮐﻪ ﺧﻮﺩﻡ ﻫﺴﺘﻢ !!...

ﺷﺎﯾﺪﺳﺎﺩﻩ ﺑﺎﺷﻢ !!...

ﺍﻣﺎ ﺻﺎﺩﻗﻢ...!!

ﻣـــــــــــــﻦ ﺧﻮﺩﻡ ﻫﺴﺘﻢ !!...

ﻭ ﺍﯾﻦ ﺑﺮﺍﯾﻢ ﮐﺎﻓﯿﺴﺖ...

بهت فکر می کنم با عشق با بغض

پیانو میزنم گریم میگیره

همه چراغای شهر خاموشه؛هیچ صدایی از بیرون نمیاد جز صدای جیرجیکایی که خستن از این همه روزمرگی مفرط. تنها نوری که توی شهر روشنه، انعکاس چراغ مطالعه منه که روی سقف افتاده.نشستم کنار پنجره و خیابونو نگاه میکنم و کاغذارو خط خطی.از این خط به اون خط که شاید بین این همه عدد و رقم خودمو که گم شدم پیدا کنم.خستم از اینکه هر روز یه کار عادی رو انجام بدم و انتظار یه نتیجه متفاوت داشته باشم٬ از اینکه مجبورم وانمود کنم من خوبم و هیچ مشکلی نیست٬از اینکه خنده های مصنوعی تحویل اطرافیان بدم.غمگینم مثه اون مادری که پسرش بهش میگه مامان جون امسال سین هشتم سفرمون تو عید سرطان منه؛مثه عکسی تو اعلامیه ترحیم که لبخندش اشک بقیه رو در میاره خستم از همه چی اونقدر خستم که دلم میخواد داد بزنم خدایا خستم فردا صبح بیدارم نکن؛بذا بخوابم مثه اصحاب کهف؛ اما قصه اصحاب کهف یه شوخیه، اینجا یکه روز که بخوابی همه فراموشت میکنن.

بعضی وقتا دلم میخواد دور شم از هرچی که منو از خودم دورم کرده.دوست دارم همه چیو فراموش کنم .بیخیال شم !تکلیفم با خودم مشخص نیست٬ ذهنم پره از سوالایی که وقتی بهشون فکر میکنم میترسم! وقتی که می بینم راهو اشتباه اومدم، دوست دارم جبران کنم. ولی نمیدونم از کجا باید شروع کنم؟ اما اینو میدونم که همیشه زندگی رو باید زندگی کرد نه اینکه بعضی وقتا زندگی کنم و بعضی وقتا بمیرم .دارم از شبای سرد و ساکتم حرف میزنم، شبایی که انقدر ستاره میشمرم تا خوابم ببره ... به 1359 که میرسم نا خودآگاه دست می کشم از شمردن .بعضی شبایی که سکوت به اوج خودش میرسه ٬وقتی مطمئن میشم کسی جز من بیدار نیست ٬شروع می کنم بغضایی رو که دارم بیرون ریختن. بغضام به وسعت قلبم هستن و قلب منم یعنی..... تموم زندگیم! گریه می کنم، انقدر آروم که خدا هم صدامو به زور میشنوه.

تو دلم خاطراتمو مرور میکنم؛ ولی خستم از خاطرات موندگار، بدم میاد از همشون. از خوابیدن متنفرم و خواب دیدن برام معنی نداره ... سخته نه؟چند سال تو انتظار یه خواب باشی ولی دیگه دلت نخواد بخوابی فقط به خاطر اینکه نکنه یه موقع انتظارت به پایان برسه. عشق من ویولنم بود ٬عشق من بوم نقاشیم بود ٬درد و دل بود و خیلی چیزای دیگه که همشو ازم گرفتن. 6 سال زمان زیادی برای پنهان کردنه آره! بعد 6 سال امشب اولین شبیه که نه دوست دارم ستاره بشمرم و نه به خیابون زل بزنم نه مثه تیر چراغ برق سرمو بندازم پایین و بیخیال باشم و نه روزای تکراریمو مرور کنم و یا حتی دلم نمیخواد به شادی عروس دامادی که امشب بهترین شب زندگیشونه فکر کنم. ولی یه چیزی که خیلی ذهنمو مشغول کرده اینه که از خدا بپرسم چقدر میگیری شب اول قبر قبل از اینکه تو از من سوال کنی من بپرسم چرا؟واقعا چرا؟من زندگیمو باختم خدا منو از جهنم میترسونی؟مگه جهنم تر از دنیاتم وجود داره؟

همین کافیه که من تو شهری زندگی می کنم که برای دیدن آسمون آبیش باید دعا کرد ٬دعا کرد که بارون بیاد و آسمون آبی شه... هوا خیلی کثیفه و آلوده اما دلا بیشتر . دلم گرفته از لبخند هایی که مصنوعیه ٬از جهنمی که اسم دیگه زمینه!

امشب با همه شب ها فرق داره، امشب حالم خنده داره،چشمام شده مثل ابر بهاری، تو نخند به حالم چون اشکتو در میاره!چهار ساعته دارم با خودم کلنجار میرم ولی نه پلکام روی هم میرن و نه می تونم از تماشای بارون دست بکشم!وقتی ابر داره گریه می کنه وقتی آسمون چشماش قرمز شده حتما با من همراه شدن تا همگی بگیم خدا رحمت کن کسی رو که نیازمند رحمتته!دیروز از اخبار شنیدم که قراره تو اتاقم زلزله ای با قدرت ۸ ریشتر بیاد....

**********

فردای دیروز ؛تنها تو اتاقم نشستم،تمام حرفا و خاطراتو سوزوندم و این آخرین حرفمه که دارم می نویسم واسه سوزوندن !امروز داره به دیروز نزدیک میشه ولی هنوز هیچ خبری از زلزله نیست !نه حوصله نصیحت دارم و نه کسی از حالم سر در میاره! هیشکی هیچی دربارم نمیدونه ،همه میگن مرموزی! آدم تو نگات گم میشه و چشمات چیزی رو نمیگن !من با یه موج بیمار تکیه دادم ب دیوار اتاقم خسته از شلوغی آدمای دور و برم ام!

کلمات روزه سکوت گرفتن ،من هم همینطور،نه نیازی در من برای نوشتن هست و نه حوصله ای برای گفتن اتفاقات ... فقط می خوام سکوت کنم و باز دوباره سکوت کنم .یادم نمیاد آخرین بار کی کنترل تلویزیون رو دستم گرفتم. بعد از مدت ها نینو (همون عروسک خرسیه) رو بغل کردم و دلتنگیمو با سکوت بهش گفتم ... به یاد اولین باری که نینو رو هدیه گرفتم واسه تولدم و خوشحال بودم ،الآنم سعی می کنم خوشحال باشم .ولی درد داره وقتی واست جشن گرفتن تو ،تو جشن نباشی.چند ساعت پیش بین یه جمعیت انبوه بودم اما بازم احساس تنهایی کردم.فهمیدم حوصلم فروکش شده. تا قبل این که بزرگ شم فکر می کردم دنیای آدم بزرگا خیلی قشنگه ولی نمیدونستم بزرگ که می شی غصه ها و دردها زودتر از خودت قد می کشن. به خیابون نگاه می کنم، به این فکر می کنم راه و جاده و اتوبان و خیابون چیزایین که آدمو ب مقصد می رسونن اما آدما راه ها رو نساختن فقط برای اینکه یه بار از روش رد شن ،ساختن و آباد کردن که موقع برگشتن زودتر برگردنو و گمراه نشن. جاده فقط برای رفتن نیست،برای برگشتنه! اینا وجود دارن تا ما زودتر به خونه هامون برسیم... هدف زندگی رفتن نیست؛برگشتنه. تا حالا از این زاویه بهش نگاه نکرده بودم. عاشق اون دیالوگ پدر ژپتو ام که می گفت: پینوکیو! چوبی بمون آدم ها سنگی ان دنیاشون قشنگ نیست! زندگی برام یه جنگ روزمرست اما هرچیزی ارزش جنگیدن نداره! زندگی از دروغ تا سوگند ،خسته از زیر و روی رو در رو ،زیر صورت هزار ها صورت ،خسته از چهره های تو درتو!

**********

از زبان نویسنده داستان

مسخ دفترچه خاطراتی بودم که روبروم بود ! برا یه خودم یه چای سبز می ریزم و شروع می کنم بقیه اش رو بخونم ! دفترچه خاطراتی که باعث شد تا من این داستانو شروع کنم . سرگذشت.......به قول صاحبش گذشت ولی از سر گذشت.کاش نمیگذشت.....

.

.

-:چشمامو می بندم و می شینم رو به روی دیوار سعی می کنم خرت و پرتای ذهنمو جا به جا کنم ۱۲ سال پیش ......

صدای هلهله و کی و آهنگ کل فضای کوچه رو پر کرده و همسایه ها از پنجره خونشون دارن تماشا میکنن .

-برای سلامتی عروس داماد صلوات .....

همه فلاشرا روشنن و منتظرن تا عروسو همراهی کنن.

آقا جون: نیما جان پسرم مواظب دخترم باش .

یه بوسه به پیشونی عمه لادن می زنه !قرآن رو میبره بالا و از زیرش رد می شن، فامیلای آقا نیما همراهیشون میکنن !هممون به طرف خیابون برگشتیم و به مسیر حرکتشون خیره میشیم. عمه پریوش تو دستش کاسه خالی رو نگه داشته و لبخند می زنه.یه قطره اشک از گونش می افته رو لباسش. نفس عمیق کشید و برگشت سمت خونه. بابا دست گذاشت پشتم تا باهم بریم تو خونه......

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عمه پریوش:خداروشکر لادنم رفت.حالا نوبت مهرداده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عمه نسیم وسیله هاش تو دستش بود، بابا سرشو گذاشت رو سرم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا:نازنین پانیذ من چطوره؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:خوبم....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

می خواست نشون بده اصلا حواسش به عمه نسیم نیست.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عمه نسیم:خب آبجی منم میرم، صبح میام .محمد میمونه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-آره.در پناه خدا .خیر پیش.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بدون خداحافظی از ما میره. البته ما اونجا نبودیم. با فاصله از اونا وایساده بودیم. مامان شنل رو دوششو جا به جا کرد و رفت داخل خونه.ریسه هارو خاموش می کنن! فقط یه چراغ روشن میمونه ،اونم برای اینه که وقتی عمو مهرداد میاد تو تاریکی نمونه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عمه پریوش:پانیذ جون جاهارو انداختم تو اتاق عمه لادن !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:مرسی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

منو بابا موندیم بیرون. بابا به بالا نگاه می کرد.... دستاش تو جیبش بود. چه تیپی زده بود امشب. کت شلوار براق مشکی با پیرهن سفید و کروات مشکی.... کفشای براق ورنی نوک دراز هم پاشه. این دفعه حجم موهاشو کم کرده . موهای مشکی حالت داری داره که الآن صافن چون کوتاهن. پیشونی بلندی داره و این باعث میشه جلوه چشماش دو چندان بشه. چشمای مشکی نافذ و گیرا، ابروهای هلالی متناسب با صورت، بینی خوش فرم و لبای نازک..... اندازه یه انگشت تو امتداد بینیش رو جای سبیلش فرو رفتگی داره. صورت صافی داره و یه ماه گرفتگی هم رو دست چپش داره. قد بلند و هیکل چهارشونه ........

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدای گرم و بم مردونش که همیشه آرامش داشت ، منو به خودم آورد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا:مهرداد نیومده هنوز؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به بالا نگاه کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:نه بابایی.... بعد از تالار دیگه نه مهرانو دیدم، نه عمو رو......

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرشو پایین آورد و رفت سمت ماشین.... آب دهنشو قورت داد و دستشو گذاشت رو سقف و بهم گفت.....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا:برو خونه، دیر وقته!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سنگینی نگاهشو رو شالم حس کردم. فهمیدم منظورش چیه،شال رو سرم که زیادی عقب رفته بود رو جلو آوردم.....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:مگه شما نمیاین؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا:میام، ماشین رو قفل کنم......

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخند زدم.....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:پس وایمیستم باهم بریم.....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دست به سینه وایسادم ،ماشینو قفل کرد،یه سیگار برگ از جعبه مخصوص سیگارش برداشت و فندک نقره ای کوچیکش که روش طرح دوتا ماره رو در آورد، سیگارشو گذاشت رو لبش تا روشنش کنه.... برداشتم و شکوندمش..... با اخم شیرینی نگاهش کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:بابایی مگه قول نداده بودی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خندید و دست گذاشت پشتم. منو به خودش چسبوند.....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا:میدونستم نمیذاری.....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

واحد همکف خونه مامانبزرگ بابابزرگمه.اما بالا.......یه چیز دیگست.اتاق عمو....... اتاقی که همه خاطره های خوبمو ساخته.... اتاقی که یه واحد کامله ، آشپزخونه داره، سرویس داره.... همه چیش تکمیله. واسه مردی که تنها رفیقش سقف و دیواره و شباش هم با تنهایی سر میشه، بسه. کاناپه و یه مبل تک نفره گذاشته روبروی در تراس که سمت چپ در ورودیه و یه تخت و یه تلویزیون هم دقیقا وسط اتاقه.پیانو و گیتارش هم یه گوشه از اتاقشه. دیزاین اتاقش سفیده. حتی بدنه پیانو هم سفیده... یه آرامش خاصی داره اتاقش.....کاش میشد برم بالا و اتاق عمو مهرداد بخوابم.همه خسته شدن و زود خوابشون می بره .اما من طبق معمول خیره میشم به سقف.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نور خورشید چشمامو اذیت می کنه ،این نور آخر من و می کشه ! عاشق ی جای تاریکم !پتو رو کشیدم رو سرم. دست میکشم رو تشک کنارم، مامان بیدار شده و رفته. نیمخیز شدم و یه چشممو باز کردم. باباهم نبود. اصلا نای بیدار شدن ندارم، بلند میشم، تو جام میشینم ولی همچنان چشمام بستست. دستی به سرم می کشم، موهام به هم ریخته و چسبناکه به خاطر شنیون دیروز! با چندتا انگشتم ، کف سرمو میخارونم......

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-پانیذ دنبال چی می گردی؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:هی وای عمو ترسیدم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با همون لبخند همیشگیش خیره شده بود بهم. پوست سبزه، لب های نازک و بینی قلمی و چشم های سیاه که آدم تو سیاهی چشماش گم میشه. و اون ته ریشاش که یه عالمه خوشتیپش کرده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ببخشید ترسوندمت ،خوابالو شدی!قبلا اینطوری نبودیا ،می دونی چند وقته نشستم؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به ساعتش اشاره کرد، نگاه کردم به ساعت دیواری.... ساعت 10 صبح بود... چقدر خوابیدم. البته شایدم به خاطر جنب و جوشای بیش از حد منو مهران تو تالار باشه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:هنوز عادتونو ترک نکردی؟۱۶ سالمه .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عادت داشت از بچگی می نشست بالا سرم و نگاهم می کرد تا وقتی بیدار شم .میگفت حض می کنم وقتی به نقاشی خدا خیره میشم.میگه پانیذ، وقتی خدا سرحال بوده تورو آفریده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-تو هنوزم همون پانیذ ناناس خودمی،لذت داره تماشای هنر خدا. سامان گردو هارو تموم کرد،پاشو بریم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عمو یه درخت گردو داره ک خودش کاشته و هیچ کسی جز خودش حق نداره بهش دست بزنه. البته من فرق دارم با همه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سامان:چه عجب میس پانیذ لطف کردن بیدار شدن .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با چاقو افتاده بود به جون یه گردو. رو زانوی چپش نشسته بود و پای راستش هم خم بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:سامان خیلی حرف می زنیا ،پاشو بشین اونور !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سامان پسر عمه زیباست؛ لبای گوشتی ،موهای سیخی سیخی و چشمای قهوه ای .بینیشم ای از بینی بودن گذشته! دندونای بالاشم از هم فاصله داره!با هم قهرن دندوناش!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:عمو اینجوری نه قربونت برم ،دستت سیاه میشه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

می خواستم چاقو رو از دستش بگیرم که مهربون نگاهم کرد....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-می شورم ،عیب نداره خانومی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گردو هارو میشکوند و برای اینکه دعوامون نشه، یه دونه ب من و یه دونه به سامان میداد .چاقو رو گذاشت کنار و با لبخند شیرینش خیره شد بهم.فهمیدم چی می خواد .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-پانیذ جان حامد اومده، میری پایین؟ بگو میام الآن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

درو باز میکنم ،حامد با اون بازوهای ورزشکاریش تو قاب در جا میگیره! موهاش فر بود ،همیشه اتو میکشید کلا صورتشم خوش ترکیب بود .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:سلام.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حامد: إإإ.... سلام پانیذ! خوبی؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:مرسی عمو! بفرمایید تو.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با دست به داخل اشاره کردم. خودمو پشت در قایم کرده بودم تا سرمو نبینه. روسری سرم نبود.... شلوارک پام بود و نمیتونستم جلوی در وایسم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نه دیگه، مزاحم نمیشم .به مهرداد بگو بیاد بریم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:گفت که منتظر باشین میاد!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با احتیاط بالا رو نگاه کردم تا ببینم اومده یا نه،

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:عمو توروخدا مواظبش میشین؟! خیلی تند میره ،من نگرانشم.به حرف من که گوش نمیده.شما گوششو بپیچونین.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-حواسم هست ....جلو خودش نگیا، ناراحت میشه .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خم شده بود و آروم بهم میگفت که صدای سرفه عمو از پشت سرمون اومد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

--:حامد جان ،داداش ببخشید معطل شدی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-حلال زادست. اشکالی نداره،آماده ای؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سر تکون داد. آماده نبود، یه چیزی اشکال داشت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:عمو مهرداد یه کوچولو میاین پایین؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بوی عطرش بینیمو پر کرد. یقه پیرهنشو درست کردم. یه کت اسپرت نوک مدادی با پیرهن طوسی و شلوار لی طوسی تنش بود.چشمای مشکیش دیوونم میکنه.هیچوقت تا حالا نتونستم مستقیم تو چشماش زل بزنم. ابرو های کشیده مدل هشتی و مژه های پری داره. بینی قلمی و صورت لاغرش زیبایی چشماشو چند برابر کرده .لباشم خوش فرم و نازکن. موهاش لخت مشکیه تار نازکه و اکثرا به طرف راست سرش شونه می کنه البته الآن ژل زده جیگر پانیذ شده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در خونه باز شد .جادوگر وارد میشود... مادر جون با عصای معروفش که ترکیب زرشکی و طلایی و مشکیه تو دستش میاد بیرون. کت دامن زیتونی تنشه با کفشای مشکی. دوتا دستش روی عصاست و تکیشو داده به عصا. عمو مهرداد که پشتش به طرف راه پله بود، تغییر موضع داد و پشت به حامد وایساد. سرشو آروم تکون داد و زیر لب گفت...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بسم ال.... خدا به خیر کنه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

موهای مادرجون کلا سفید بود و همیشه مدل توپی کوتاهشون می کرد. یه جفت سنجاق سیاه هم می زد سمت راست سرش.... رو صورتش چروک افتاده،ابروهای نازک هشتی کوتاه، چشمای ریز مشکی و بینی گوشتی بزرگ داره. لباش هم گوشتی ان. یه خال هم گوشه بینیش داره.با اخمی که رو صورتشه، واقعا خدا بخیر کنه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مادرجون:داشتین تشریف می بردین آقا مهرداد؟ کجا انشالا..؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عمو:زود برمی گردم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اصلا نگاهش نمی کرد. منم دستمو گذاشته بودم رو در و فقط به عمو نگاه می کردم....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مادر جون: لازم نکرده، جایی نمیری .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عمو با اخم نگاهش کرد ولی چیزی نگفت... دست برد تو جیب کتش و سوئیچشو در آورد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عمو:پانیذ جونم خداحافظ .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خم شدو گونمو بوسید و زیر گوشم گفت:دوست دارم گل نازم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مادر جون از اینکه بازم عمو مهرداد از دستورش سرپیچی کرد، عصبانی شد و عمو دقیقا میدونست چی عصبانیش می کنه.چون باهاش خداحافظی نکرد.براش دست تکون میدم . از پارکینگ، موتورشو در میاره... موتور هوسانگ مشکی خوشگلی داره که عاشقشه. منو سوار نمی کنه، میگه انقدر جیغ جیغ می کنی آدم هول میشه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

درو بستم و برگشتم تو راه پله....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مادرجون:پسره خیره سر! بری دیگه برنگردی !خستم کردی .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عمه به هوا خواهی عمو مهرداد از پشت سر مادر جون بیرون اومد و بازوشو کشید تا ببرتش خونه.....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عمه زیبا:مامان بیا تو، چرا حرص می خوری؟پانیذ جان نمی خوای حاضر شی؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:میام الآن .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگران نگاهش کردم، بازوی مادر جون تو دستش بود و میخواست ببرتش تو. با مهربونی چشماشو هم گذاشت که چیزی نیست. نگران نباش. این نگاهو خوب میشناسم. زیاد میبینم... مهران،بابا،عمو مهرداد! این نگاها خاص اوناست.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از شنیدن حرف مادر جون، یه حسی بهم دست داد ! چرا این کارو می کنه؟مگه جون بچه آدم کشکه؟ اون جادوگر به بچشم رحم نمی کنه! جادوگر اسمیه که عمو مهرداد براش انتخاب کرده.واقعا برازندشه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان و عمه پریوش رفتن آرایشگاه. منم که شدم دخمل عمه زیبا و قراره موهاشو فر کنم٬ خب طفلکی بارداره ،نمی تونه زیاد بشینه رو صندلی .موهام خدادادی شنیون داشت ،البته اعتماد ب نفس نیست و واقعیته .اگه آب بزنم، فوری حالت می گیرن! لباسمو پوشیدم و با یه رژ صورتی کمرنگ دیگه تکمیل می شدم .... جلو آینه وایسادم و خودمو نگاه کردم.سر جام نیم چرخ میزدم و پیرهنمو نگاه می کردم.به دامنش دست می کشدم و مرتبش می کردم. لبخند رضایت اومد رو لبم.....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عمه زیبا:وای پانیذ عروسک شدی ٬لباست و از اینجا نخریدی آره؟لباس دیشبیتم تک بود. مثه الماس بودی تو سالن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:مرسی عمه جونم، لطف دارین شما . بله نبود .سه ماه پیش رفته بودیم ترکیه برای خرید... همشونو از اونجا خریدیم. مهران هم کت شلوارش ترک بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عمه زیبا شونه های لباسو مرتب کرد. انگار زیاد قالب تنش نبود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عمه زیبا:خیاط پارچه منو خوب ندوخته بود. راضی نبودم، ولی کلا از لباساتون خوشم اومد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:قابل نداره.تقدیم کنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عمه زیبا:مرسی گلم. به تن شماها برازندست خانوم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پانیذ می بینی چقدر ورم کردم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خم شدم و سرمو گذاشتم رو شکمش... کوچیکه.. نازی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:اینام خودش براتون خاطره میشه. انشاءا... صحیح و سالم به دنیا میاد .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

میبوسمش. عمه زیبا دقیقا یه کپی پیست از رو قیافه باباست. بینیشون انگار جراحی شده، لب بالاشون نازک و پایین یکم گوشتی و چشمای مشکی و مژه های پرپشت. همه به من میگفتن عین زیبایی ! یعنی هرکی میبینمتم میپرسه دختر زیبا خانمی؟ما سه نفر شبیه همیم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پذیرایی رو تزیین کردن. از در که وارد میشیم سمت چپ آشپز خونه و روبه رو دوتا اتاقه کنار اتاق سمت چپی حمومه! پذیرایی و حال هم قاطین!حریرا و تورهای رنگی شاد آویزون بودن از سقف.همه مهمونا جمع میشن اول می رقصیم و پذیرایی میکنیم... آخرش هم کادو هارو باز می کنن . اینارو خلاصه می نویسم چون از حوصله من خارجه .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

*********

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان: ایشالا که خوشبخت شن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عمه، دستای مامانو گرفت تو دستش و نگاه تشکر آمیزشو به هردوشون دوخت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عمه پریوش:مرسی شهرزاد جون لطف کردین،محمد جان داداش مرسی از کادو!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا:وظیفه بود آبجی.من فقط به خاطر شما اومدم... ولا خودت که میدونی نمیومدم!یه تشکر خشک و خالی هم از دهنش بیرون نیومد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عمه یه کوچولو سرشو به سمت راست خم کرد و با چشماش خواهش کرد بابا ادامه نده!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-داداش......کدورتو بذار کنار.خواهرته!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا:خواهری که به حرف برادرش گوش نده خواهر نیست.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ای بابا. پانیذ جان مرسی خانومی. خیلی زحمت کشیدیا.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا رفت سمت ماشین...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخند زدم:وظیفم بود عمه جون. با اجازه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا با ازدواجشون مخالف بود .عمه لادن خودش خواست که ازدواج کنه با نیما.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هرچه قدر می گشتم نینو رو پیدا نمیکردم .مطمئن بودم کار سامانه. عمو برای تولد ۷ سالگیم خریده بودش .یه عروسک خرسی سفید تپل مپل.یه کادوی خاص، همدم تنهاییام.میدونه من روش حساسم، عمدا میخواد حرصمو دربیاره.بذار عمو بیاد، میگم حالتو میگیره.با اخم نشسته بودم و بیرونو نگاه می کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:مامان صبح میشه بیام اینجا؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان:خب الآن اینجایی دیگه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستشو تکیه داده بود به شیشه و پیشونیشو ماساژ می داد. باز چی شده؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:خب حتما کار دارم .اصلا نمیخوام ،با داداشی میام.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهران داداشمه .....۲۰ سالشه، ی پسر خوشتیپ البته از نظر من و قد بلند و موهای موج دار که همیشه صافن چون اتو می کشه وبینی و لب کوچولو و یکمی گوشتی و وایییی امان از چشمای مشکیش.... قرنیش تو سیاهی چشماش گم شده ! ابرو های صاف.یعنی نه هشتی نه هلاله.تویه خط صافه مژه های پر خلاصه که جیگر آجیشه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

میرسیم خونه !طراحیشو داییم انجام داده.تو سبک معماری، میشه گفت جزو خاص ترین خونه های شهره!3سال طراحیش طول کشید و تو زمان خودش فوق مدرن بود. ویلایی تریبلکس جنوبیه که طبقه پایین پارکینگ و حیاطه و یه طبقه پایینتر از پارکینگ سالن ورزشه. و بالا هال و آشپزخونه،طبقه وسط پذیرایی و یه آشپزخونه سرد و طبقه آخرم اتاقا! وسط حیاط یه استخر بزرگ داریم که توش پره از ماهی . دورتا دور حیاط درخت هست.یه باغچه کوچیک هم به گلستان معروفه، چون توش فقط گله.تابستونا پروانه های خوشگل جمع میشن اونجا. تاب دونفره سفید با میز و صندلی هم گوشه راست حیاطه.دقیقا روبروی استخر.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

میریم بالا .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اقدس خانوم:سلام خانوم؛

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اقدس خانم برامون آشپزی می کنه.نظافت خونه به عهده خدمتکارای دیگست که وقتی ما نیستسم میان .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان:سلام ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-:خانوم غذا آمادست .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان:من نمیخورم ،پانیذ؛ مهرانو صدا کن بیاد بخورین .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:دیدین که خونه نیست!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بازم نمیخوره.بازم سرش درد می کنه و من باید تنها بمونم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

میرم اتاق مهران،دستم میره رو کلید برق و روشنش می کنم.عکسای گرافیکی خوشگلی رو در کمد دیواریشه و همه دیواراش با عکس من پر شده.در اتاق که باز میشه آینه و قفسه و کتابخونش دیده میشه. تخت دو نفره سفید و مشکیش زیر پنجرست. یه میز تحریر کنار در ورودیه و آینه و کتابخونه و قفسش کنار تختن. مدل خاصی نداره و اکثرا شلوغه. من مرتب نکنم، صد سال هم همونجوری میمونه. شلخته نیست، واقعا وقتشو نداره. چون در که باز میشه همه چی دیده میشه، معمولا در اتاقشو می بنده. کت شلوار دیشبش و انداخته رو تخت. وسایلای کمد هم بیرونن. دنبال کفش بوده چون کفشا فقط بیرونن. در کمدو بستم و رفتم سمت آینه. رو آینه یادداشت گذاشته ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-پانیذ جونی ،آجی خوشگلم ؛من میرم کویر .... با باربدم !مواظب خودت و همه چی باش .ببخشید بدون خداحافظی رفتم.بوس ..... دوست دارم هوارتا!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخند میزنم، یه شکلک ناراحت کشیده .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان سردرد داره و میخوابه. باباهم میره بیرون. من میمونم و یه میز بزرگ خالی ،همیشه متنفر بودم از اینکه تنها پشت ی میز بزرگ غذا بخورم!زیاد طولش نمیدم ،میدونم دیرش شده و منتظر منه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:ممنون اقدس خانوم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صندلی رو عقب کشیدم.دستمال رو گذاشتم رو میز. دست گذاشتم رو شعله شمع و خاموشش کردم. فضا یکم تاریک تر شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نوش جان دخترم.پانیذ خانم من برم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:بله میتونید تشریف ببرید.شبتون بخیر.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پخشو خاموش کردم و منتظر شدم تا کارشو انجام بده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آژانس میاد دنبالش.دلش میخواست بیاد و با ما زندگی کنه اما چون یه پسر بزرگ داره ،بابا راضی نشد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

********

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دل درد عجیبی گرفتم! خوابم نمیبره، تو هال میگردم دور خودم. بابا و مامان اتاقشونن ... میرم واسه خودم نبات داغ درست می کنم. قلوپ اولو که می خورم ،حالم بد می شه و می دوم سمت دستشویی.... صورتمو میشستم ک تلفن رفت رو پیغامگیر .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-:الو....آقا محمد؛نیستین؟!الووووو...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با حوله صورتمو خشک میکنم... با فاصله سه دقیقه، تلفن دوباره زنگ میخوره :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

--:الو داداش.....محمد زنگ بزن بهم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عمه زیبا بود و اولی هم شوهر عمه زیبا، آقا حسین .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا:نصفه شبی هم ول کن آدم نیستن. پانیذ چی شده؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:عمه زیبا زنگ زد ،نمی دونم گفت که زنگ بزنید بهش.ولی صداش گرفته بود و میلرزید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا:با شوهرشم دعواش میشه من باید پا درمیونی کنم، ای بابا!خودم کم مشکل دارم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حوله رو گذاشتم رو مبل. نشستم رو دستش و به بابا نگاه کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شمارشو میگیره:زیبا چی شده؟زیبا٬گریه نکن.حرف بزن ببینم! کجا؟گریه نکن بگووو!اومدم آبجی، باشه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گوشی رو پرت کرد رو مبل .دستاشو گذاشت رو صورتش. اگه کمکش نکرده بودم، افتاده بود زمین. دستمو گذاشتم پشتش و ازش خواستم بشینه رو مبل.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:بابا چی شده؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آه بلندی کشید و اخماشو از هم باز کرد....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا:سوییچمو بیار ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از پله ها رفتم بالا و از جیب کتش درش آوردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صداشو از پایین شنیدم:عجله کن پانیذ....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گوشیش رو از پاتختی برداشتم و رفتم پایین.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از دستم میکشه و رد ناخنش میفته رو دستم. با همون لباسای تنش میره .خدای من چی شده؟! عمه زیبا دعواش شده با شوهرش؟ یا آقاجون و عمو مهرداد ؟وای خدا چی شده !!!!از دلشوره دارم می میرم! صدای تیک تیک عقربه ها اعصابمو خورد کرده.چک چک شیر آب ظرفشویی از تنهایی درم آورده و با ساعت دوتایی رو مخم راه می رن. با صدای ساعت به خودم میام ! یکساعته که بابا رفته، صدای اذان صبح تو فضای خونه می پیچه! نماز میخونم تا شاید آروم شم. جانمازو پهن می کنم ،تلفن دوباره صداش در میاد. کنار سجاده بود، جواب دادم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:الو بابا، چی شده؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-پانیذ....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سکوت کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:جونم بابایی...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بینیشو کشید و گلوشو صاف کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-مامانتو بیدار کن ،بیاین خونه آقا جون.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:بابا چی شده؟نصف عمر شدم. بابا؟ الووووو.......

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدای بوق اشغال. اصلا گوش نداد که چی میگم، قطع کرده بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آروم درو باز می کنم... مامان خوابیده .ای خدا، حالا اینو چجوری بیدارش کنم؟زانو زدم کنارش. چشم بندشو برداشتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:مامان.....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

--پانیذ گفتم سرم درد می کنه، بیدارم نکن!بابات بیداره، به اون بگو.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من : مهمه! بابا گفت بیاین خونه آقا جون.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

--موقع رفتن تورو هم میبرد باخودش دیگه.خرده فرمایشاش تمومی ندارن...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:نمیدونم مامانم!زود پاشین بریم ،دارم می میرم از دلشوره ... پایین منتظرم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اصلا نفهمیدم چی پوشیدم، فقط می خواستم برم ببینم چه خبره!با کلی تل تل، بالاخره حاضر شد. راه افتادیم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

--مهرانم اونجاست؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:نه مامان!کویره.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ماشینو جلوی خونه پارک کرد. بابا جلوی در ایستاده و با دیدن ما میره داخل.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سکوت خونه عجیبه و یه جورایی سنگین،هواش ی جوریه، آدم نفس کم میاره .... پشت سر مامان میرم داخل!درو که بستم، انعکاس صداش تو راه پله پخش شد. وای، الآن عمو بیدار میشه! شایدم بیداره... مامان میره خونه مادر جون.من به بالا نگاه کردم، خاموشه چراغش. آروم و بی توجه به خونه مادرجون چندتا پله رو رفتم بالا که بابا دستمو کشیدو بردم تو خونه... با دستش به اتاق اشاره کرد. نذاشت صورتشو ببینم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا:پانیذ برو اتاق لادن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:نمیگی چی شده؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا: بروووووو.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستشو گذاشت پشتم و یکمی به جلو هلم داد.صداش بلند بود.خیلی عصبانیه. بدون مخالفت، راه اتاق عمه رو پیش گرفتم....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

میرم اتاق عمه لادن ،لای درو باز میذارم!با مامان حرف می زنه اما مامان رنگش می پره و میزنه تو سرش . بابا دست می ذاره رو صورتش و تکیه می ده به دیوار. آروم آروم میخزه پایین و می شنیه رو سرامیک.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-پانیذ درو ببند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جیغ زدم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چته؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:سکته کردم روانی،مگه خفاشی؟چرا تو تاریکی نشستی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستمو گذاشتم رو قفسه سینم. با شتاب و شدت بالا پایین می رفت. نفس عمیق کشیدم تا آروم شم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-پانیذ حوصله کل کل ندارم.ننشستم، خوابم مثلا!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چراغو روشن کردم و سرمو برگردوندم سمتش.یه پام موند لای در تا هم بیرونو زیر نظر داشته باشم،هم سامانو....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:باشه،حالا بگو ببینم چه خبره!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در باز میشه و حرفمون نصفه میمونه .تو جاش نیمخیز شد و با حالت پرسشی نگاهم کرد.سعی می کرد بیرونو ببینه اما در اونقدر باز نبود که بتونه ببینه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-مامانمه؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:آره !سامان چی شده؟!اینجا چه خبره؟ عمه لادنو برگردوندن؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشماش پف کرده بودن و خون افتاده بود. دوتامونم 16 سالمون بود اما سامان انگار بچه بود. بلند شد و درو بست... دستمو گرفت و نشوند جلوش.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-دایی.....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:کدوم دایی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- یه اتفاقی برای دایی مهرداد افتاده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رفتم جلو تا صورتشو بهتر ببینم... پتو رو کشید رو صورتش و صدای هق هق اش بلند شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:چی؟عمو مهرداد؟ چی شده؟الآن کجاست؟حالش خوبه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جواب نمیداد و زیر پتو گریه می کرد ... با یه حرکت پتو رو از روش برداشتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-.......دیگه نیست! اون رفته...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرشو برد زیر بالشت...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:سامان چرت نگو! مطمئنم عمو بالا خوابه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-:پانیذ بدبخت شدیم! چی می گی تو؟!دایی مهرداد رفت . رفت پیش خدا.سه ساعته...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با شدت زیادی هق هق میزد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خندم گرفته بود!عضلات پاهام شل شدن... باور نمی کردم، عین دیوونه ها شده بودم. پاهامو دراز کردم تا یکمی دردش ساکت شه. از شنیدن این خبر بهم شوک وارد شده! زل زدم به دیوار ،به آخرین تصویر عمو که تو ذهنمه فکر می کنم.عمو تو نباید بری! هنوز خیلی کارا باید انجام بدی!عمو برگرد.تو افکار خودم غرقم . دست پرستو جلو چشمام تکون تکون می خورد....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پرستو:پانیذ!پانیذ جان؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پرستو دختر عمه پریوشه، شبیه سامانه فقط دندوناش منظمه و چشماش مثل ژاپنیاست.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پرستو:زندایی جواب نمیده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان:پانیذم،دخترم ببین منو. عمو مهرداد ....... میدونی خودت!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گریه میکرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-حرف بزن .یه چیزی بگو.دق میکنیا!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

انگشت اشارمو به طرف شقیقم نشونه گرفتم و میچرخونمش(به نشونه اینکه قاط زدین)

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:سامان قاطی کرده!دیوونه شده، عمو نرفته .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان:پانیذ جان، رفته مامان.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:همتون دیوونه شدین.الآن می رم بالا و میارمش. شما دروغ میگین. اون هیچوقت منو تنها نمی ذاره.خودش بهم گفت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پا میشم، کم مونده بود با سر برم تو چارچوب. همشون پشت سرم میان. مامان صدام می کنه اما واینمیستم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان:محمد برو دنبالش.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پشت سرمو نگاه نمی کنم ولی موقع رد شدن از پذیرایی، دیدم نشسته رو صندلی و سرشو بین دستاش گرفته.می دوم طرف پله ها ٬در اتاق عمو رو قفل میکنم .بابا هم پشت سرم میاد.در میزنه. دستشو چسبونده به شیشه های در.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا:پانیذم، درو باز کن دخترم. با این کارات مهرداد برنمیگرده بابا!جوجوی من بیا، دلم دریای آتیشه، تو بدترش نکن. دیدی که نیست. حالا بیا بیرون قربونت برم... کجایی عزیزم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سعی می کرد داخلو ببینه اما شیشه ها مات بودن و نمیتونست. منم دقیقا زیرشون نشسته بودم و نمیتونست منو ببینه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدای مامان دور بود ،فکر کنم پایین وایساده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-محمد چی شد؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-- جواب نمیده ،برین .تو راه پله واینستین.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جواب هیچ کسو نمیدادم ،اصلا حرف نمیزدم. گوشه گوشه این اتاق برای من پر خاطرست.عکس عمو مهردادو چسبوندم ب سینم. زل زدم به دیوار روبرو.قدرت انجام هیچ کاری رو ندارم ،حتی حرف زدن.سرم سنگینه.تنم سرده. با شدت زیادی عضلاتمو منقبض کردم.تنها کاری که میتونم انجام بدم، استشمام بوی عطرشه که تو فضا پیچیده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا:باشه پانیذ ما می ریم پایین .اما یکم بعد نیای، بازم میام دنبالت...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

واسم مهم نبود چی میگن .با شنیدن این خبر، انگار نصف وجودم لمس شد! من عمو مهردادو خیلی دوست داشتم! دیوارای اتاق خیسن.آره شمام به حال من گریه کنین،بوی عطرش همه جا هست. انگار همین چند دقیقه پیش اینجا بوده و رفته. خدا انقدر می شینم، یا از غصه دق می کنم می میرم یا عمو رو برمی گردونی.یام میبری منو پیشش. خدا پانیذو تو خودش کشتی .دنیای من عمو مهرداد بود. توی تاریکی نشستم .آفتاب طلوع می کنه! دیروز وقتی چشمامو باز کردم، عمو مهرداد بالا سرم بود. اینا چی میگن؟ یعنی دیگه نمی یاد بشینه بالا سرم؟نگام کنه؟ صدای آب از حیاط میاد. می رم رو تراس. هوا سرده .لرزم میگیره.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عمه پریوش:مهرداد من جواب مینوش رو چی بدم؟بگم بی وفا بود و رفت؟تورو نخواست و رفت؟چجوری بگم همه چی تمومه؟چجوری بگم مهردادم زیر خاکه مینوش،بیا ببرش. فردا رو چیکار کنم که قرار بود داداشم داماد شه؛گل خواستگاریتو بذارم رو قبرت ؟آخ مهرداد قلبم میسوزه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

درخت گردو بی حاله،انگار اونم فهمیده تنها شده و از درد تنهاییه این بی حالیش. یه قطره اشکم نمی ریزم! به رو به رو نگاه می کنم، قسمتی از شهر روبه رومه. من هر گوشه این شهر باهاش خاطره دارم.نمیخوام باور کنم عموی من، کسی که سالم از این در رفت و خودم بدرقه اش کردم، حالا میگن دیگه جونی نداره تا رو پاهاش وایسه.دیگه نیست که با صداش جون بگیرم، عمو انتظار خیلی بده ،خیلی بد! آفتاب همه اتاقو روشن کرده. کت و شلوار آبی کاربنی با کراواتش از گوشه در کمد آویزونه. گوشه کتو می گیرم تو دستم و نوازشش می کنم. بی حال می افتم رو بالشت، نمیدونم چه مدت تو اون حالت میمونم اما یهو ی تصویر ،یه صحنه ،یه صدای گوش خراش!همه جا پره دوده، بوی خون همه جا پیچیده،زمین خیسه،میرم جلو ......

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با دقت همه جارو نگاه میکنم.....چشمم می افته به یه دست. دست آدمی که قطع شده!نه!!!! دستامو محکم می ذارم رو چشمام...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عمو رو زمینه و غرق خوون،جیغ میزنمو از خواب میپرم ...به جیغ زدنم ادامه میدم.دستگیره در تکون میخوره . یقه مانتومو محکم گرفتم تو دستم. دلم میخواد بکشم تا پاره شه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا:پانیذ باز کن ببینم چی شد .ای بابا... حالت خوبه؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پشت سر هم دستگیره رو تکون می داد.صورتم خیس عرقه و نفس نفس می زنم.بالشتو بغل کردمو فشار میدم.همه وجودم میلرزه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا:پانیذ چراغو روشن کن بدونم حالت خوبه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستام می لرزه،واقعا عمو تو همچین تصادفی فوت شده؟! نمیتونم پاشم.چه برسه به اینکه بخوام چراغو روشن کنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا:پانیذ برو کنار میخوام درو بشکونم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گریه نمی کردم، اما از شدت ترس به سکسکه افتاده بودم .چراغو روشن کردم ،کنار در تکیه دادم به دیوار و نشستم زمین!همه بدنم می لرزید...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

طاقت نمیارم و میرم رو تختش، سرمو فرو می کنم تو بالشت و ریه هامو پر عطرش می کنم. تار موش روی بالشته!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یاد حرف سامان افتادم،روتخت تو حیاط نشسته بودیم و آسمون و تماشا می کردیم که یه چیزی شبیه ستاره دنباله دار رد شد از جلو چشمامون؛سامان گفت خاله پریوش گفته هرکی ستاره دنباله دار ببینه، صبح نشده یکی از عزیزاش می میره... اینو که گفت ،دلم لرزید... انگار همه چی آماده بوده برای رفتن عمو!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آلبوم عکسشو نگاه می کنم؛قربونت بره پانیذ که تو اوج خوشبختی خدا تورو برد! با همه عکساش خاطره دارم، همه رو خودم ازش گرفتم .مثه همینی که رو دیوار اتاقشه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دیگه حرفاشونو واضح نمیشنوم .تبدیل شدن به همهمه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پرستو:پانیذ نهار حاضره،شنیدی؟دایی گفت بگم بیای پایین.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نهار؟اینا چه خجستن.مگه حالیم برای غذاخوردن مونده؟واسه چی بخورم؟ میخوام بمیرم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد از ده دقیقه دوباره آرامشمو بهم می زنن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عمه پریوش:دخترم؛پانیذ برات غذا آوردم ،میذارم اینجا ،بردار بخور!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پتو رو می کشم روم. می خوام بخوابم .گرسنه شدم ولی توجه نمی کنم .خوابم نمی بره و زل میزنم به سقف .مثلا این سقف دنیا باشه، آخه عمو مهرداد کجای این دنیای درندشت رو می گرفت؟!مثل یه نقطه کوچیک تو عظمتش گم می شد. جای کی رو تنگ کرده بود مگه؟! گشنگی خیلی بهم فشار میاره .از تو یخچال عمو یه تیکه سوسیس مونده پیدا می کنم ،بوش که بهم میخوره بالا میارم.تو اتاقش سرویس داشت، درشو باز کردم و خم شدم روی روشویی. شیر آب بازه و منم زل زدم بهش.دست راستمو تکیه دادم به دیوار و خودم خم شدم.نفس نفس می زنم.چندتا تار موم از شالم زده بیرون.خیس شدن.پشت سر هم به صورتم آب می زنم.نگام می افته تو آینه.یه مشت آب برمیدارم و میکوبم تو آینه.چقدر دلم میخواست یه چیزی رو با دستام خرد کنم.لذت بخشه برام تو این حال.حالا سامانه که خلوتمو بهم میزنه.شیر آبو بستمو تکیه دادم به چارچوب.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سامان:توام نخوردی نه؟ دایی کوبیده دوست داشت .پانیذ،می شنوی صدامو؟ توام به اون ستاره دنباله داره فکر می کنی؟ کاش اصلا آسمونو نمیدیدیم.پانیذ من از اینجا می ترسم، از روح می ترسم.روح دایی مهرداد پیشته که انقدر آرومی؟ نکنه روح دیدی و دیوونه شدی؟!چرا گریه نمی کنی؟ من دارم دیوونه می شم.مامانم حالش بده ،میدونم اما به من نمی گن. خوابی؟پانیذ!!!! اه.......!چرا جواب نمیدی؟میخوای همه نگرانت شن؟مگه بچه ای!بفهم، دایی مهرداد رفته.خودتم بکشی برنمیگرده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با حرص از پله ها می ره پایین.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دوباره من میمونم و یه عکس و خاطرات اون............

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حتی دیگه صدای مرتضام آرومم نمی کنه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

********

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهران

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صبح شده !نسیم خنکی گونمو نوازش می ده. کار باربده، پنجره چادر رو باز گذاشته. این آدم بخاری تو تنش روشنه انگار. همیشه گرمشه! شب کویری عجب صفایی داشت . دستامو چسبوندم به هم و کشیدم به سمت بالا. صدای ویبره گوشیم، لبخندو آورد رو لبم. عشقمه ، دلم براش یه ذره شده.... با دیدن صفحه گوشی لبخندم پر رنگ تر شد. پانیذ نبود، عمو مهرداد بود.از چادر اومدم بیرون.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-به به عمو مهرداد گل، قربان شما به مام زنگ میزنید؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

--مگه جز تو و پانیذ کیو دارم؟شب عروسی یهویی غیب شدی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-عمو شما که میدونین اهل عروسی نیستم .کویرم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

--کویری؟بی معرفت تنها؟کی برمیگردی حالا؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آره .ببخشید. بدون برنامه ریزی و یهویی شد.این دفعه ایشالا!نهایتا تا فردا برمیگردم ،بله!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

--چقدر زود یادت رفت.امشب مگه قرار نداشتیم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-امشب؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرمو خاروندم. چرا یادم رفته بود؟ هول شدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:نه نه ،حتما میام ... مبارکا باشه، خوشبخت شین!یادم رفته بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

--ماشالا......!دیر نکنی...!زود بیا.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- .نه عمو دیر نمیشه ،نگران چی هستین؟!زودی میام میبینمتون... خدافظ.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عمو مهردادم که به جمع متاهلان پیوست . یکمی به صفحه گوشیم نگاه کردم و قربون صدقه پانیذ رفتم. داداشی قربون اون خنده هات بشه. سرمو بردم تو چادر و جلوی آفتابو گرفتم. بلند گفتم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:باربد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشماشو باز نکرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تکونش دادم:پاشو باید برگردیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ای زهر مار باربد. من نمیام دیگه باهات. خودت تنهایی برو.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:پاشو ببینما. حالا یه بار همراهم اومدی دیگه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-از دیشب تا حالا چهار بار، میشه یه بار؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پتو رو بیشتر به خودش چسبوند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:بابا پاشو دیگه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چرا؟!مهران فقط یکم دیگه بذار بخوابم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:مهمونی دعوت شدم... پاشو ،زوود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با لبخند بلند شد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-کجا؟تولده؟منم دعوتم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشماش چهارتا شده بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:نه. خواستگاری عمومه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وسیله هارو جمع کردم و گذاشتم تو ماشین. باربد طفلکی بیدار شده بود ،دوست خوب من ! ۱۶ سالی میشه دوستیم! خاک روی شلوارشو تکوند و جلومو گرفت و نذاشت سوار شم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باربد:سوییچو بده به من .الآن عجله هم داری، دیگه فکر کنم با دنده هوایی میخوای بری.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:برو،من خودم رانندگی یادت دادم ،از من ایراد می گیری؟! هیجان داره سرعت، ولی تو محروم می کنی خودتو .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باربد:چون من زندگیمو دوست دارم ،سوییچو بده .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

منکه حریفش نمی شم ،ازم گرفت و نشست پشت رول .۴ ساعتی فاصله داشتیم. پخشو روشن کرد ،صدای من و پانیذ و عمو مهرداد بود باهم خونده بودیم . ولومو بالا برد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باربد:صدای پانیذه؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:زود عوضش کن!لازم نکرده صدای خواهرمو گوش بدی .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باربد: خیلی خب حالا ،یه صدا بود دیگه .چته!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زیر لب بهش گفتم:شیطونه میگه.......لا اله الا الله .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باربد:چیزی گفتی؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:نه حواست به جلو باشه به فنامون ندی آقای راننده ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

راننده رو گفتنی کشیدم ،جوری که دارم مسخرش می کنم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باربد:حوصلم سر رفت، توام که مثه میرزا غضب الدوله انقدر با اخم میشینی با یه من عسلم نمیشه خوردت... بابا بیا پیش خودمون، سیست خیلی بالاستا!آهنگی چیزی بذار دلمون وا شه .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنبال یه آهنگ خوب براش گشتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آهنگ وای چقدر مستم من ساسی مانکن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باربد:آفرین اینه٬ صبحونه که ندادی بخوریم، بازم آهنگت خوبه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اعصابم داغونه وینستون لایتم کو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

موشولینا دارن میان خدا بلکم وایتم کو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کو کو کوری مگه تو دو دو دو دور لبتو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از اونا بزن که همه میزنن و تق تق دارن در میزنن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آخ اومدم که درو وا کنم و وا کردم و تا وا کردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یکی منو بوس کرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از کجا؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از نوک پا تا گردن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قدم قدم دم دم قدم قدم دردردر

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من سر کوچشون میرفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هی می گفت ساسی نیا ولی باز می رفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آخه رفتنی باید بره خب

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تو منو می خوای خیلی خب

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قلپ قلپ مشروبتم برو بالا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بیا تو بغلم همین حالا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وای چقدر مستم من

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آخ ببین بدنمو راه رفتنمو تاب کمرمو....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خیلی دیگه منشوری شد .خخخ با این آهنگ انتخاب کردنم الآن مامان بود یه چشم غره می رفت و می گفت خاموشش کن!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باربد:مهران تو عروسیم باید تو بخونیا...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:گمشو!پرو شدیا.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باربد:خواستی پانیذم بیار.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

انگشت اشارمو به نشونه تهدید گرفتم سمتش. جوری با اخم نگاهش کردم که حساب کار دستش بیاد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:باربد دفعه آخرته اسم پانیذو میاری، فهمیدی؟!چته امروز پانیذ پانیذ می کنی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باربد:پانیذ جای خواهر منه، هیچی.اعصاب مصاب تعطیله ها.بردار زنگ بزن بهش یه ذره خوش اخلاق شو.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:فقط مال خودمه.دوست ندارم راجع بهش حرف بزنی .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرمو برگردوندم طرف جاده ،عصبانی می کنه آدمو ...میدونه من حساسم رو پانیذ اه! مهران خوشحال باش، بیخیال! بالاخره عموت داماد میشه ! آره بیخیال باربد ! هرکی بخواد به پانیذ چپ نگاه کنه ،چشماشو در میارم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باربد:بگم ببخشید خوبه؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:بیخیال!آره.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با دنده درگیر بود...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:بذار رو اتومات. مجبوری مگه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باربد:مهران؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:چیه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باربد:بگم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:چی رو؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باربد:بوسم کن بگم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:اییییش!چی؟!تورو؟!نمیخوام آقا جان.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حرصمو در آورد ،حالا خودش قهقهه میزنه! فهمید عصبیم، یکم معقول شد رفتارش، سر به سرم نذاشت! یه روزه پانیذو ندیدمش ، دلم واسش تنگولیده... چیکار کنم خب، آجی ناز خودمه .قربون اون خنده هاش برم عزیزدلم! نا خودآگاه لبخند رو لبم اومد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باربد:بگو منم بخندم ببینم چیه که باعث شد لبخند بزنی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:هیچی... حواست به جلو باشه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستاشو گرفت به فرمون و خودشو فشار داد به پشتی صندلی ! قیافش به باباش رفته ،چشمای سبز ،موهای بور، بینی گوشتی ولی کوچیک و آره یه کپی از روی صورت آقای کمالیه !بهش خیره شدهم، لبخند موذیانه می زنه. الآن چی میخواد بگه؟ داشتم دنبال جواب می گشتم کم نیارم پیشش.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باربد:خوشگلم نه؟!خودم میدونم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:خوشگل؟!نه خودشیفته ای!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خواست بزنه پس سرم، نذاشتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باربد:مهران دو ساعت بخواب ،بعدش جامونو عوض کنیم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:باشه ،پس صدای آهنگو زیاد کن، شیشه رم بده پایین خوابت نگیره، باشه؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باربد:خوابم گرفت بیدارت می کنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اطمینان نداشتم بهش؛ چشمامو بستم ولی نخوابیدم .به صورت خوشگل پانیذ فکر می کردم که خدا چه ماهرانه خلقش کرده.چشمای سیاه درشت، وااای برق نگاهش دیوونم می کنه .ولی بیشتر مواقع لنز می ذاره.ابروهای مشکی، بینی کوچولو .بچه بود می گفتم خدایا این چجوری نفس می کشه. لباشم غنچست ،وقتی لنز نیلی مشکی میذاره با رژ قرمز مثه عروسک میشه. عروسی دایی شهنام بود تو آتلیه، انقدر چلوندمش دستش کبود شد.خدایا مرسی که خواهری مثل پانیذبهم دادی، عاشقتم! قوبونت بره داداشی!چشمش نزنم خوبه ،ولی کسی نمی دونه آرامشی که دستای پانیذ داره ؛هیچ چیز دیگه ای نداره!وقتی خطا میکنه ،چشماش خیس میشه ،اما اشک نمی ریزه و با نگاه غمزدش نگام می کنه، میگیرم بغلم و می گم آبجی داداشیم دیگه! عیب نداره، گونمو می بوسه! ۴ سال ازم کوچیکتره اما واسم هم مامانه هم آجی!هم برادر، هم بابا... نمی دونم ولی فکر کنم بیشتر از مامان و بابا به پانیذ وابستم! البته عمو مهردادم داداش خودمه !چند وقتیه انگار ازم دلگیره ،به روم نمیاره ....آدم تو چشماش گم میشه؛ انگار انتها نداره! هیچوقت نمیفهمم کی از دستم ناراحته ،البته پانیذم همینطوره... یعنی هیچ موقع نشده بگه من اینو نمیخوام ،از این بدم میاد ،اینو دوس ندارم یا نه به خاطر رفتارت ناراحتم. مثل عمو همه چیو تو خودش حل میکنه، ناراحت بشه به روی طرف نمیاره اما باهاش سرد میشه ...این خودش بدترین مجازاته! پانیذ و عمو خاصن! اینجوری خودشون عذاب می کشن! اما یه چیزیش خوبه.بابا که شدم ،دخترم شبیه عمش میشه ...یعنی مثل پانیذ و بعد زنم حرص میخوره. خخخخ!بدجنسی.خوابم میاد،نه مثل اینکه باید بخوابم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

********

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پانیذ

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چرا نمیذارن تنها باشم؟خستم کردن.مگه چی میخوام؟فقط تنها باشم. میرم رو تراس. یه تخت داره شبا می خوابید و ستاره هارو می دید.الآن شب نیست؛شب ! کاش هیچوقت دیشب نمیومد. رفت، ولی نمیگم به سلامت... شب لعنتی، تو عمومو ازم گرفتی! بوی عطرش تو فضا پیچیده!..... می خوای چیو یادم بیاری؟که عموم تو سرد خونست؟که باور کنم دیگه برنمی گرده؟چرا پس انقدر همه جا هست این بو.عمو که خیلی وقته رفته،فکر کنم من به بوی عطرش حساسیت دارم ،یادم می اندازه نبود صاحبشو و گریم می گیره.اما نه، من گریه نمی کنم؛عمو خودت گفتی بر غم هایت صابر باش.صبر می کنم تا خدا برت گردونه. همه اومدن دنبالم اما مهران نیومد،کسی که الآن به شونه هاش احتیاج داشتم.مهران کجایی بیای ببینی عمو تنهامون گذاشته! من بهت چی بگم ؟بگم عمو رفت بدون خداحافظی؟ قلبم داره از جا کنده میشه خدا .شماره مهران رو گرفتم.دستام می لرزید. بعد از چند بار اشتباه کردن، بالاخره درست گرفتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- الو جانم عمو مهرداد؛

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:مهرااااان؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-جانم عزیزدلم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرفه کردم... حالم خوب نبود .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چی شده گلم؟ حالت خوبه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:نه .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بی اجازه رفتی اتاق عمو؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:دیگه اجازه نمی خواد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-پس طلسم شکست.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-الو؛پانیذ؟ الو من صداتو ندارم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من: مهرااان؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-جون مهران بهارنارنجم؟چی شده؟ نگو هیچی که کاملا معلومه یه خبرایی هست.با سامان دعوات شده؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
شما به این رمان چه امتیازی میدهید؟
نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.