شروع کنننده وتمام کننده زندگی ام نیستم مسیرزندگی ام راتابخشی اش رو خودم رقم میزنم ونیم دیگررا نویسنده زندگی ام رقم میزند که عجیب برهمه چیز آگاه است چون خوب این آیه را لمس کرده ام"ومااعلمو به کُلُّ شَئی" وحقاکه زیباترین وشیواترین قلم را برای سرنوشتم داشته است ومن چقدرخوشحالم که خودم وتقدیرم رابه دست او سپردم‌..‌‌.

ژانر : عاشقانه، اجتماعی

تخمین مدت زمان مطالعه : ۲ ساعت و ۴۲ دقیقه

مطالعه آنلاین پیله پروانه
نویسنده : مبینا شفیعی

ژانر : #عاشقانه #اجتماعی

خلاصه :

شروع کنننده وتمام کننده زندگی ام نیستم

مسیرزندگی ام راتابخشی اش رو خودم رقم میزنم

ونیم دیگررا نویسنده زندگی ام رقم میزند که عجیب برهمه چیز آگاه است

چون خوب این آیه را لمس کرده ام"ومااعلمو به کُلُّ شَئی"

وحقاکه زیباترین وشیواترین قلم را برای سرنوشتم داشته است ومن چقدرخوشحالم که خودم وتقدیرم رابه دست او سپردم‌..‌‌.

باکلافگی به ساعت مچیم نگاه کردم نمیدونم چرا این مترو انقدرتاخیرداره به قطارقبلی نرسیدم ومجبورشدم منتظربشینم،گوشیموازتوکیفم دراوردم ومشغول بالاپایین کردن تواینترنت شدم که صدای نزدیک شدن قطاراومد ازجام بلندشدم دستی به مانتوم کشیدم وکیفم رومرتب روی شونم انداختم وسوارشدم.

طبق معمول واگن کیپ تاکیپ پربود یه گوشه ایستادم ودستمو به دستگیره هابندکردم

بالاخره بعدازیه ربع به ایستگاه موردنظرم رسیدم‌

ازجلوایستگاه یه تاکسی وگرفتم وبعدبه محل کارم رسیدم فعلابااین روندگرونی وتورم نمیتونستم یه ماشین واسه خودم بگیرم مجبوربودم باوسیله های عمومی بیام سرکار...

وارداتاق استراحت بیمارستان شدم ولباس هامو باروپوش سفید کارم تعویض کردم مقنعه ام رومرتب کردم وکارت پرستاریم روبه جیب روپوشم سنجاق کردم

به ایستگاه پرستاری رفتم همونطوری که مشغول صحبت باصدف بودم سوپروایزرمون(سرپرستار)خانم زارعی سررسیدخیلیم خانم غرغروبداخلاقی بود بااخم روبه منو صدف گفت:خانم مشکات وخانم توکلی به جاصحبت کردن به اوضاع بچه های اتاق شماره(7)رسیدگی کنین

چشمی گفتیمو وپرونده وگزارش پزشکی بچه های اتاق هفت روبرداشتیم به سمت اتاق راه افتادیم

توهراتاق دوتاتخت بود صدف رفت سراغ ارشیا که یه پسر فوق العاده شیرین زبون بود ومنم رفتم سراغ یه دختره که تازه بستری شده بود بالبخند بهش سلام کردم ودستی به موهاش کشیدم وگفتم:خب دخترخانم نازم شما اسمتوبه من میگی؟توصورتم نگاه کردوگفت:اسم من آوینه اسم شماچیه؟!

+اسم منم مهداس،خب قشنگم چندسالته؟

دستشو گذاشت زیرچونش وباحالت مظلومانه ای گفت:واقعاقشنگم آخه وقتی میرفتم مهددوستام ازم میترسیدن تازه یکیشونم میگفت من خیلی زشتم

این اولین باری نبودکه این حرفارومیشنیدم حداقل تواین مدت زیادبه پستم خورده بود این بچه هابخاطر مشکل وبیماری پوستیشون کم حرف از مردم توجامعه نمیشنون وهمه انگاربایه حالت چندشی باهاشون برخوردمیکنن!سعی کردم عادی باشم وگفتم:آوین جان توخیلی هم خوشگلی منتهادوستات ازعلت این زخمای وخشکی خبرنداشتن واسه همین فکرمیکردن زشتی حالابگوببینم چندسالته؟

-من6سالمه خاله مهدا

دوباره سرشو نوازش کردم وگفتم:آوین خانم من‌باید الان پانسمان دستاتوعوض کنم قول میدی باهام همکاری کنی؟

سرشوبه نشونه موافقت تکون داد بانداژهای مخصوص پانسمانشو اوردم مشغول عوض کردن پانسمان شدم کارم‌که تموم شد لبخندی روبه بهش زدم گفتم:من کارم تموم شدهروقت هرمشکلی داشتی بهم بگو باشه؟

سرشوتکون دادوگفت:باشه مهداجون مهربون.

ازاتاق بیرون اومدم وپوفی از روی ناراحتی کشیدم وخودموروصندلی ایستگاه ولوکردم همیشه تومواجه بابچه هایی که بیماری خاص دارن حالم خراب میشه وخب البته بخاطراینکه سابقه ام کمه وگرنه‌برای همه عادیه کلادوماهه مشغول به کارشدم توبیمارستان کودکان واقعاعاشق پرستاری بودم اونم مخصوصاپرستاری برای کودکان بازحمت کلی بالاپایین کردن تونستم تواین بیمارستان استخدام بشم‌.صدف بادوتالیوان چایی کنارم اومد‌ ونشست دستی به مقنعه اش کشیدوگفت:میگم مهدادقت کردی چقدراین دکترهوش بری تونخته؟

جرعه ایی ازچاییم خوردم وگفتم: من انقدر شوتم متوجه این چیزانمیشم خودت که میشناسی منو مگه ندیدی اوپسره سعیدرفعتی تودانشگاه پرپرمیزد من‌ معنی کاراشو نمیگرفتم!

خنده ریزی وکردوگفت:کلا تویه دنیادیگه سیرمیکنی الان من آگاهت کردم این پسره بدنیستا هواشوداشته باش

پشت چشمی نازک کردم وگفتم:تولیست بررسیم قرارش میدم برای اینکه مسیرحرفو عوض کنم گفتم:صدف دیدی این آوین فرحمند طفلی رو؟

-آره،دلم خیلی میسوزه براشون خیلی گناه دارن

+پرونده پزشکیشو که خوندم بخاطر مشکل ژنتیکی ومادرزادی اینطوری شده یعنی ازنوزادی این شکلی متولد شده

-اسم مریضیشون چی بود یادم رفته؟

+اپیدرمولیزبولوسایاعامیانه اش میشه اِی بی

-آهان

یه خانمی نزدیکمون اومدوگفت که ساعت تزریق آنتی بیوتیک برای بچشه ازجام بلندشدم وهمراهش رفتم آمپول روتو سرمش تزریق کردم وسری هم به بقیه بچه هازدم که چیزی نیاز نداشته باشن...

شیف شب داشتم دوباره به آوین سرزدم خواب بودساعت سه صبح بود وقتی ازهمه چیزمطمئن شدم به اتاق استراحت رفتم تاسرمو گذاشتم روبالشت خوابم برد...

باصدای صدف ازخواب بیدارشدم:مهدا پاشو باید شیفت روتحویل بدیم

دستی به صورتم کشیدم وروتخت نشستم وازصدف پرسیدم:ساعت چنده؟

-8

سری تکون دادم لباس هامو عوض کردم ووسایلم روبرداشتم وباصدف از بیمارستان بیرون اومدم

-مهدا

+بله

-پایه ای بریم یکم دوربزنیم بریم سمت خیابون انقلاب؟

+وای صدف توچقدرانرژی داری وصدات ازجاگرم بلندمیشه!انقدرگشنمه وخوابم میاد که حد نداره

-خیلی خب حالاتوهم میدونستم پایه نیستی

+میای بریم خونه مایکم بخوابیم بعدش بریم بیرون

-باشه

صدف دوست دوران دبیرستانم بود ازسال دوم بعدازاینکه که انتخاب رشته کردیم باهم همکلاسی شدیم وبعدازاونم جفتمون دانشگاه شهیدبهشتی قبول شدیم البته صدف دوماه زودترازمن توبیمارستان استخدام شد والان نه سال ازرفاقتمون میگذره دقیقامثل اون مطلبه که مگیه رفاقت وقتی ازهفت سال بگذره شماجز خانواده هم به حساب میاین منو صدفم همین شکلی بودیم وهمش وردل هم بودیم...

بعداینکه یکم‌خوابیدیم مامان برامون ناهاراورد که بامسخره بازی های صدف نفهمیدم چی خوردم بس که خندیدم!

-میگم مهدا یادته یه دبیرداشتیم صداش کلفت بود(بعدم اداشودراورد)وگفت:شماخانم مهداتوکلی به من بگو که...

دستمال رویِ میزپرت کردم توصورتشوگفتم:خیرنبینی صدف یه بارم سرکلاس اداشو دراوردی اومد خِرمنوچسبید که توادامو دراووردی!

برام زبون دراوورد ومشغول جمع کردن ظرف هاشد

بعدازاینکه ظرف هاروشستیم دیگه بیخیال بیرون رفتن نشدومجبورم کردبریم بیرون یکم بگردیم خلاصه که راسته مانتو فروشی های خیابون هفت تیروبعدشم جمهوری روازپادراورد بس که پایین بالاکردمنو!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دیگه شب شده بود که رضایت دادبرگردیم خونه،خونه هامون باهم یه خیابون فرقش بود ازهم خداحافظی کردیمو به خونه اومدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کلیدانداختمو واردشدم روبه باباسلام کردم که بااون همون اخمش جواب دادازبعداون اتفاقی که برام افتاددیگه مثل قبل نشدباهام!وهمین باعث میشد که روزبه روز برم تولک تنهایی وبه هیچ کس نتونم اعتمادکنم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

روتختم درازکشیدم وخاطراتم مثل یه فیلم روسقف برام اکران شد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

/

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

روز اولی که دارم میرم امتحان نهایی های سال سوم روبدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

داشتم ازخیابون ردمیشدم که یه موتوری نزدیک بودبزنه بهم بادادیه نفربه خودم میام وخودمو میکشم عقب تاموتوری ردبشه میادکنارم وبهم میگه حالتون خوبه طوریتون که نشد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ومن محوصداشم سعی میکنم خودموجمع وجورکنم ومیگم:نه ممنونم که صدام زدین اگراین کارنکرده بودین من نمیدونم چه اتفاقی برام افتاده بود!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خواهش کنمی میگه ودورمیشه ومن رسیدم جلودرحیاط مدرسه وتالحظه آخرباچشمام رفتنشو نگاه میکنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

/

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باتقه هایی که به درمیخوره ازگذشته میام بیرون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

+جانم مامان

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بیااگرچیزی نخوردی بیا یکم شام بخور

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

+چشم میام الان

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرمیزشام دقیق میشم به کارای بابا‌معنی انقدر سرسنگین بودنشو بعداز دوسال متوجه نمیشم دلیلشو میدونم بخاطرانتخاب اشتباهم بود اما اگرم ضرری بود فقط وفقط خودم دیدم ولی اینکه بقیه بخوان تنبیهم کنن ویاحتی بخوان سرزنشم کنن رواصلانمیفهمم چون زندگی خودمه امامتاسفانه بقیه اینو درک نمیکنن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وکارخودشونومیکنن...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ازمامان تشکرکردم وبدون اهمیت به چشم غره ای که بابابهم میره‌ به اتاقم رفتم وبعدازیکم مطالعه رمانی که صدف بهم داده بود خوابیدم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دم دمای ظهر ازخواب بیدارشدم امروزبرنامه داشتم یکم اتاقمو مرتب کنم مختصرصبحانه ایی خوردم وشروع به کارکردم اول ازکتاب خونه م شروع کردم کتاب هاروخالی کردم دستمالی به طبقه ها کشیدم داشتم کتاب هاروسرجاشون برمیگردوندم که یه عکس افتاد دولاشدم وعکس رواززمین برداشتم یکی ازعکس های دونفرمون بودودوباره غرق خاطراتم شدم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

/

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هر روز منتظربودم ببینمش امانبود... امتحاناتم تموم شدوبامعدل خوبی قبول شدم کل روزای تابستون روباصدف میگذروندیم انگارنه انگارکه سال بعدکنکور داریم ومتقاضی تورشته مازیاده یه روزباصدف درحالی که داشتیم بستی قیفی لیس میزدیم ومیخندیدیم دیدمش ازروبه روداشت میومدخودموجمع وجورکردم وسعی کردم سرسنگین بنظربیام ازکنارم بالبخند ردشدودیدم که به مشاوراملاکی رفت که سرکوچه صدف اینابود...صدف سقلمه ایی به پهلوم زدوگفت:مهداجوون مردم تموم شد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشم غره ایی بهش رفتم وگفتم:گمشوصدف خداچشم داده برانگاه کردن دیگه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-این درست ولی‌نداده که پنج دقیقه زول بزنی به اون مادرمرده درحدی که لباسات با بستنی تودستت یکی بشه نگاهی به خودم کردم بستنی آب شده بود وگندخورده بود به لباسام وبایه بدبختی خونه صدف اینا شستمشون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خلاصه بعدازاینکه فهمیدم محل کارش کجاست هر روز به بهانه مختلف میرفتم خونه صدف ویامیرفتم‌میرسوندمش دم خونشون ویامیرفتم دنبالش تااینکه یه روز وقتی صدف رو رسوندم دم خونشون اومدازمغازه بیرون وگفت:ببخشیدیه چندلحظه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دل تودلم نبود واسترس داشتم اماسعی کردم بروزش‌ندم وگفتم:بفرمایین

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اجازه دارم اسمتونوبپرسم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

+مهداهستم مهداتوکلی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرشوتکون دادوگفت:منم میلادم،میلادنوبخت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فهمیدم داره مسخره میکنه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

درجوابش سکوت کردم وسرموپایین انداختم چون این اولین برخورد رودررو من بایه پسربود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به روم لبخندی زدوگفت:چندسالته شما

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

+18سالمه،شماچی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-منم 22

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

+کاری داشتین؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بله میتونم شمارتونو داشته باشم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

+برای چی باید شماره منوداشته باشید؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-میدونم کاردرستی نیست شماره ردوبدل کردن امامن ازشما خوشم میادوواقعا نیت بدی ندارم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وانگارقلبم ازیه دست انداز بزرگ گرومپ به پایین میوفته

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ومنم شماره دادم وازهمون ساعت های اول من دیوونه دیوونه ترشدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

/

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کارکتاب خونه تموم شدوکمد لباس هامم مرتب کردم دست ودلم به این نرفت که کمددیواری اتاقم روتمیز کنم اونجا پربودازیادگاری های میلادکه یه حسی نمیزاشت دوربندازمشون...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امروز بیمارستان شیفت داشتم حاضرشدم ودوباره خودمو به محل کارم رسوندم عاشق شغل بودم باهمه سختیاش ودردسرایی که داشت باشیفت های خسته کننده ش بعضی اوقات 24/24بودیم(یه روزشیفت یه روزتعطیل)یه وقتاهم24/48(یه روز شیفت دوروزتعطیل)

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ساعت ملاقات بیمارستان بودومن بایددوباره پانسمان های آوین روعوض میکردم دراتاق بسته بود تقه ایی به درزدم ووارد شدم‌ ارشیامرخص شده بود وتختش خالی بودومن تودلم آرزو کردم که هیچ وقت دیگه اینجانبینمش واصلادیگه هیچ بچه ایی مریض نباشه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه آقاپشت پنجره اتاق ایستاده بودوپشتش به من بود به سمت تخت آوین رفتم وگفتم:سلام دخترخوشگله بخش حالت خوبه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخندشیرینی زدوگفت:سلام خاله مهداجونم آره خوبم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

+خب آوین جونم دوباره باید پانسمان دستات عوض بشه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-باشه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

موقعی که داشتم پمادهارومیزدم همون مرده که بعدفهمیدم بابای آوینه نزدیک اومدوصداشوصاف کردوگفت:خانم پرستاردخترم یک مقدارتب داره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرموتکون دادم وتوگزارش پزشکی درج کردم وگفتم:به دکترمیگم بیادکه کترل کنه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ودوباره روبه آوین گفتم:عزیزدلم امیدوارم فردا بعدازعملت دیگه هیچ نشونی دیگه ازاینا نباشه وبه دستاش وصورتش اشاره کردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وازاتاق بیرون اومدم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه بچه تصادفی رواوردن همه تو تکاپو افتاده بودن منو داشتم سریع میرفتم تاخودمو به اورژانس برسونم که توراهرو بایه نفربرخوردکردم بابای آروین بود عذرخواهی کردم وازکنارش ردشدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مریض تصادفیمون یه پسربودکه چهارسالش بودوبراثرشدت ضربه ایی که خورده بود پرت شده بود وتحالش ترکیده بود به بیمارستان انتقالش داده بودن همون ساعت های اولیه امانتونستن بودن کاری کنن وانتقال دادن به بیمارستان کودکان ومتاسفانه کاری ازدست ماهم برنیومدچون توعکس هامشخص شدکه دنده هاش رفته توقلبش وقبل ازاینکه ببریمش اتاق عمل تموم کرد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بغض کرده بودم ازاتاق بیرون اومدم ورفتم نشستم یه گوشه یه دل سیرگریه کردم من خیلی دختراحساساتی بودم وطاقت دیدن یه همچین ضایعه های دردناکی رونداشتم!...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تاصبح بیداربودم وموقع تحویل شیفت متوجه شدم که آوین روبردن اتاق عمل مریضی آوین تقریباهیچ درمانی نداشت وهزینه هابرای مقابله بااین بیماری زیادبود بیماریش یه بیماری پوستی که ارثیه وتوبافت های پوستی هستش که توپوست وغشای مخاطی تاول ایجاد میکنه.شدت بیماری هم بستگی داره وبرای آوین تودوز بالاقرارداشت وبخاطرهمینم ازقبل عملش بستری شد تاهمه جوانب سنجیده بشه!بیماریشم ازیک جهش ژنتیکی درکراتین یاکلاژن ایجادمیشه و به دوصورت بروز میده دسته اول کسایی هستن که به صورت مادرزادی مبتلامیشن ودسته دیگه دربدوتولد دچاراین بیماری میشن وآوینم تودسته ایی قرارداشت که مادرزادی بود...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سعی کردم ازفکرآوین بیرون بیام وبخوابم اما یه گوشه ازدلم جابازکرده بود ودوستش داشتم وبه همین خاطراسترس گرفته بودم وانگارکه درقبالش مسئولم اون روزهافکرمیکردم که شغلم اینطوری ایجاب میکنه اما قضیه جوردیگه ایی بود...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دلم طاقت نیووردوبابیمارستان تماس گرفتم گفتن که عملش باموفقیت انجام شده والان توریکاوری بعدازعملِ دلم کمی آروم گرفت وتونستم بخوابم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باصدای زنگ گوشیم ازخواب بیدارشدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

+الو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-سلام‌،جونی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

+چیه دوباره صدف که منوازخواب بیدارکردی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-حوصلم سررفته پاشو بیاخونمون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

+به من ربطی نداره خودتو یه جوری سرگرم کن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باجیغ گفت:نیای،میام دونه دونه موهای سرتومیکنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

+اهههه صدف جیغ نزن میام

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-آفرین ازاول حرف گوش کن که نخوام تهدیدت کنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

+قطع کن وقتمو نگیرتاحاضربشم بیام

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یکم آرایش کردم وحاضرشدم درحینی که داشتم کفش میپوشیدم به مامانم گفتم:من رفتم خونه خاله الهام ایناپیش صدف

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ازتوآشپزخونه دادزد:باشه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وقتی که رسیدم سرکوچشون با مامان میلادبرخوردکردم‌که مثل قاتلانگاهم کردوازکنارم ردشدورفت اونامنومقصرهمه چیزمیدونستن درحالی که من بیگناه ترین آدم تواتفاقی که برای میلادافتادبودم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خاله مثل همیشه استقبال گرمی ازم کردوکلی ازم حالمو پرس وجو شد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به اتاق صدف رفتم وخودشم پشت سرم اومد ودراتاق روبست

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به عکس دونفره ازخودم وصدف روکه زده بود روبه روتختش چشمم افتادو منودوباره غرق گذشته کردونمیدونم چه چیزی بود که همش باعث میشدمن یادگذشته م بیوفتم!:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

/

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دوستیمون بامیلادروزبه روز گرم ترمیشدومیلادمشوق من شدومنوتشویق به درس خوندن کردتازمان کنکوربعدازاینکه فهمیدمن قبول شدم وانگاریه جوری خیالش ازبابت درس من راحت شد گفتش که میخوادپاپیش بزاره ورابطمون جدی بشه و از این قایم وموشک بازی دربیادوخانواده هامونم درجریان قراربگیرن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سه ماه تمام بابامخالفت کرد من که دیگه هیچی ازم نمونده بود ازبس که غصه خوردم ومیلادم دیگه داشت خسته میشدازاین رفت وآمدها تااینکه باوساطت بابابزرگ میلاد که حاج آقانوبخت بود ویه جوری یه بازاری معتمد به حساب میومد باباراضی شدکه بیان برای بله برون ولی ازبرخوردش میشد فهمیدکه راضی نیست به خواست بابادوماه صیغه کردیم توهمین دوماهم من دانشگاه میرفتم ومیومدم بایدباخودِ میلادمیرفتم وبرمیگشتم ومتوجه شدم که آدم شکاکیه!اماخب بخاطرعشق دوست داشتنم نادیده میگرفتم شکاکی هاشو وخلاصه مدت صیغه تموم شدوخانواده میلادوقت عقدروتعیین کردن ومن ومیلادرسمازن وشوهرشدیم وازاونجایی که مامان خیلی ذوق داشت چون من تک فرزندبودم برام یه جشن عقدمفصل گرفت وکل فامیل رودعوت کرد ودقیقایادمه که این عکسی که باصدف گرفتم درست موقعی بود که داشتن شام سرومیکردن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

/

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدف دستشوجلوی چشمام داشت تکون میدادبرگشتم سمتشووگفتم:هاچیه داری بال بال میزنی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-دوساعته خیره شدی به اون عکسه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

+داشتم به اون موقع هافکرمیکردم،این چندروزه یادمیلادخیلی میوفتم والانم داشتم میومدم مامانش رودیدم داشت بانگاهش برام خط نشون میکشید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ول کن مهدااین گذشته رو یکم به خودت فرصت زندگی بده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

+صدف بنظرت من به درحق میلاد بدی کردم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نه،خودش میخواست بچسبه به تودست ازکاراش برداره بنظرم اون درحق جفتتون بدکرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

+نمیدونم باوجود دوسال هنوزم نمیتونم بیخیال روزای خوبمون بشم درسته جنگ ودعواهامون زیادبوداماروزای خوب کم‌نداشتیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ولش کن،چایی میخوری

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

+بیشعوروببینادارم باهات دردودل میکنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- مهداجان من میخوام مسیرفکریتوعوض کنم یه وقتاحس میکنم بیش ازحدفکرگذشتتی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

+صدف بخدانمیشه یه دفعه همه چیوروفراموش کرد زمان میبره ولی من بنظرخودم خیلی خوب تونستم خودم روجمع وجورکنم وبه زندگی برگردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-آره واقعا‌تحسینت میکنم ازاین لحاظ خیلی قوی بااین قضیه برخوردکردی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وبغلم کردوگونم بوسید...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شب روپیش صدف موندم‌،فرداش جمعه بودوطبق هرهفته خاله میخواست بره سرمزارهمسرش من تاحالابابای صدف روندیده بودم چون وقتی که صدف اول راهنمایی بوده فوت شده وصدف بامامانش تنهازندگی میکردن البته یه برادرم داشت که اونم بخاطرشغلش عسلویه بودوچندوقتی یه باربهشون سرمیزد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

منم همراهشون به بهشت زهرارفتم صدف بابغض وآه مزارباباشو شست‌ وکنارمزارنشست خاله الهامم گل رُزهاروآروم آروم پرپرمیکرد وهردوشون گریه میکردن وخودشون روخالی میکردن ومن هم حس کردم به قدری خالی شدن نیازدارم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خیلی وقت بودکه تظاهرمیکردم که حالم خوبه ومن قوی ترازاین حرفام ولی خودم میدونستم که یه بازنده روبه زوالم درست تواوج شادی خنده فکرم پرمیکشه به یه سمت وسوق دیگه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خاله وصدف ازجاشون بلندشدن برگشتیم خونه ومنورسوندن ورفتن..‌.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به مامان سلام کردم وداشت باتلفن حرف میزدو باکله جوابموداد رفتم تواتاق وبعدازتعویض لباسام رفتم توسالن وبعدشنیدن اسمم گوشامو تیزکردم به مکالمه مامان گوش دادم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-مهدام اره خوبه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

+......

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نه دیگه چشمش ترسیده یه وقتا حرفش‌میادوسط میگه نه تنهاییموبیشتردوست دارم آرامش دارم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

+......

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ای بابا خواهراینم شانس بچه من بود دیگه دوسال گذشته توخونه حرف زدن راجبش قدغنه علی میگه اشتباهی بودگذشت ورفت دیگه البته هنوزم که هنوزه بامهدامثل قبل نشده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

+.....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اره دیگه منم بهش میگم این طفل معصوم به محبتت احتیاج داره بایدبه بازسازی روحیش کمک کنیم ببین آخه منم مادرم میفهمم بچم داره اداآدمای خوشحال درمیاره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

+....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-همینه بخدا وگرنه چشماش غمشودادمیزنه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پوفی کشیدم وبه اتاقم برگشتم نمیدونم این روزا تاکی ادامه داره اما امیدوارم که تموم بشه چون خودم ازحال روحیم خستم اگربتونم یکم زندگیمو تغییربدم شاید بقیه هم بیخیال بشن ودست ازسرحرفای تکراریشون بردارن...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سه روزازعمل آوین گذشته بودوخداروشکردکترهم ازعملش راضی بودونتیجه خوبی گرفته بودن.بعدازاینکه آمپولش روتزریق کردم قصدخروج ازاتاق روداشتم که باباش اومدکنجکاوشده بودم تواین ده روز که آوین بستری شده بودمادرش روندیده بودم وباباش همیشه به عنوان همراه کنارش بود!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سلام کردم وباگفتن بااجازه ازاتاق خارج شدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدف داشت باچهره ایی خندون وبشاش سمتم میومدوقتی که بهم رسیددستموگرفت کشیدگفت:بیابریم کارت دارم یه خبرمهم دارم برات

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

+آیی ول کن دستمو خودم میام تابگی خبرمهمتو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وقتی که با اتاق استراحت رسیدم دستمو ول کردوباهیجان گفت:وااای مهدا بالاخره موفق شدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

+چی شده؟برای چی موفق شدی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-آخ آخ نگم برات یه چندوقتی بود من از دکترعمومی اورژانس خوشم اومده بودوهی جلوش مانورمیدادم بلکم‌چشمش منوبگیره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

+خب اینوالان باید به من بگی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-میخواستم زودتربگم ولی منتظربودم تاببینم حرکتی میزنه یانه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

+خب چی شده حالاکه داری بادمت گردومیشکنی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-الان یه مریض اورده بودن کناردستش بودم وقتی مریض یکم روبه راه شدبهم گفت برم اتاقش منم رفتم یکم مقدمه چینی کرد ولی گفت آره خانم مشکات من ازاول ازشماخوشم اومده وزیرنظرداشتمتون وفهیمدم دقیقاهمونی هستین که من میخوام،ازم خواست یکم باهام آشناشیم تابعد اگرجوربودیم جدیش کنیم رابطمون رو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

+به به بالاخره پس به نیتت جامه عمل پوشوندی وجوون مردمو ازراه به درکردی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-آره مهداجون،ازحالابه بعدمنوهمسردکترفرهادآذرمنش بدون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

+بزاربینم بنده خدامیتونه بااخلاقای گندت کناربیادوهمین اول کاری پشیمون نمیشه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مشتی به بازوم زدوگفت:حالاببین نکبت خانم پشیمون میشه یانمیشه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بهش چشم غره رفتموپاشو لگد کردم وازاتاق بیرون اومدم پشت سرم اومدوبشگونی ازبازوم گرفت وگفت:بالگدتت فلج شدم گراز

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دست ازماساژجای بشگونش برداشتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وضربه به سرش زدم وگفتم:چیزی که عوض داره گله نداره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ادامودراوورد وبه حالت قهررفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همونجوری وایستاده بودم وسط راهروکه دیدم بابای آوین داره میادسمتم خودموجمع جورکردم واومدجلوم ایستادوگفت:خانم توکلی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

+بله

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-من کاری برام پیش اومده ونمیتونم شب پیش آوین بمونم اگرمیشه لطف کنیدیکم بیشتربهش رسیدگی‌کنین

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

+چشم حتما

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ببخشیدامامتوجه شدم‌رابطه آوین باشماازبقیه پرستارابهتره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخندی زدم وگفتم:رسیدگی میکنم آقای فرحمندخیالتون راحت باشه من خودمم آوین رودوست دارم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-لطف دارید،بااجازه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یکم که سرم خلوت شدوازحجم کارم کم شدرفتم تواتاق آوین بیداربودوباتبلتش مشغول بود روصندلی کنارتختش نشستم وگفتم:آوین خانم چطوره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خوبم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

+خداروشکر دردکه نداری

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نه فقط یکم دستام میخاره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

+درست میشه عزیزم یکم بایدتحمل کنی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خاله

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

+جانم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-شماخیلی مهربونی کاش یه مامان مثل شماداشتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

+ای جانم مامان خودتم مهربونه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-من مامان ندارم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

+چرا؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-مامانم وقتی کوچولوبودم رفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

+کجا رفت؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-باباسانیارفکرمیکنه من نمیدونم اما یه روزکه داشت بادوستش حرف میزدشنیدم که طلاق گرفته تاقبل اون روزبه من میگفت مامانم رفته پیش مامانش بمونه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پس به همین خاطربودکه مامانش کنارش نبود حالا ازشوهرش جداشده چرا نمیادپیش بچش؟!...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دست نوازش به سرآوین کشیدم حس ترحمم نسبت بهش بیشترشد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

غذای آوین رواوردن سوپ بدون ادویه بودخودم تودهنش میزاشتم وقتی که سوپش تموم شد ظرف هاروتحویل دادم ودوباره به اتاق برگشتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ساعت دارووتزریق آمپولش بود داروهاش روخوردوآمپولش روتزریق کردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خاله مهدا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

+جانم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-برام قصه میگی باباسانیارهمیشه برام قصه میگه تاخوابم ببره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

+باشه خاله جان میگم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبم رویکم بازبونم ترکردم وقصه ایی که مامان بچگیام برام میگفت روبراش گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

《 به نام خدایِ پروانه ها

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به رسم قصه هایکی بودیکی نبود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

روزی مرد جوانی وسط شهری ایستاده بود و ادعا می کرد که بهترین قلب دنیا را در تمام آن منطقه دارد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جمعیت زیادی جمع شدند. قلب او کاملا سالم بود و هیچ خدشه ای بر آن وارد نشده بود. پس همه تایید کردند که قلب او به راستی زیباترین قلبی است که تاکنون دیده اند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مرد جوان در کمال افتخار و با صدایی بلندتر به تعریف از قلب خود می پرداخت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ناگهان پیرمردی جلو جمعیت آمد و گفت: اما قلب تو به زیبایی قلب من نیست.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مرد جوان و بقیه جمعیت به قلب پیرمرد نگاه کردند. قلب او با قدرت تمام می تپید. اما پر از زخم بود. قسمت هایی از قلب او برداشته شده و تکه هایی جایگزین آنها شده بود، اما آنها به درستی جاهای خالی را پرنکرده بودند و گوشه هایی دندانه دندانه در قلب او دیده می شد. در بعضی نقاط شیارهای عمیقی وجود داشت که هیچ تکه ای آنها را پرنکرده بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مردم با نگاهی خیره به او می نگریستند و با خود فکر می کردند که این پیرمرد چطور ادعا می کند که قلب زیباتری دارد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مرد جوان به قلب پیرمرد اشاره کرد و خندید و گفت: تو حتما شوخی می کنی! قلبت را با قلب من مقایسه کن، قلب تو تنها مشتی زخم و خراش و بریدگی است.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پیرمرد گفت درست است. قلب تو سالم به نظر می رسد اما من هرگز قلبم را با قلب تو عوض نمی کنم. می دانی هر زخمی نشانگر انسانی است که من عشقم را به او داده ام؟ من بخشی از قلبم را جدا کرده ام و به او بخشیده ام. گاهی او هم بخشی از قلب خود را به من داده است که به جای آن تکه بخشیده شده قرار داده ام، اما این دو عین هم نبوده اند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گوشه هایی دندانه دندانه بر قلبم دارم که برایم عزیزند، چرا که یادآور عشق میان دو انسان هستند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعضی وقتی ها بخشی از قلبم را به کسانی بخشیده ام اما آنها چیزی از قلب خود را به من نداده اند این ها همین شیارهای عمیق هستند گرچه درد آورند، اما یادآورعشقی هستند که داشته ام.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امیدوارم که آنها هم روزی بازگردند و این شیارهای عمیق را با قطعه ای که من در انتظارش بوده ام پر کنند پس حالا می بینی که زیبای واقعی چیست؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مرد جوان بی هیچ سخنی ایستاد. در حالی که اشک از گونه هایش سرازیر می شد به سمت پیرمرد رفت. از قلب جوان و سالم خود قطعه ای بیرون آورد و با دست های لرزان به پیرمرد تقدیم کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پیرمرد آن را گرفت و در قلبش جای داد و بخشی از قلب پیر و زخمی خود را در جای زخم قلب مرد جوان گذاشت. مرد جوان به قلبش نگاه کرد، سالم نبود ولی از همیشه زیباتر بود ...》

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

این داستان بچه بودم درک نمیکردم اماوقتی بزرگ شدم فهمیدم اشاره به زیبایی درون داره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آوین خوابش برده بودروشومرتب کردم وبه اتاق استراحت رفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدف بالبخندباگوشیش سرگرم بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خودموروتخت ولوکردم وروبه صدف گفتم:نیشت چرابازه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-دارم بافرهادچت میکنم،میگه خیلی خوشحاله که بهم حسشو گفته آخه منم گفتم که دوست دارم دیگه سرازپانمیشناسه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تودلم ذوق کردم برای صدف،صدف دخترخوش قلبی بود ولایق بهترینا ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

روزمرخص شدن آوین بود باباش تمام وسایل روجمع کرده بودوداشتن ازدراتاق بیرون میومدن که‌آوین خودشو انداخت توبغلم سرشو بوسیدم وازخودم جداش کردم وگفتم:آوین عزیزم امیدوارم دیگه روتخت بیمارستان نبینمت وحالت همیشه خوب باشه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-مرسی خاله جونم ولی من دوست دارم دوباره شماروببینم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرموبالااووردم وباپدرش نگاهمون گره خورد لبخندی زدم وگفتم:منم همینطور ولی جایی به غیرازبیمارستان!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باباش جلوتراومدوگفت:خانم توکلی ازشما ممنونم خیلی برای دخترم زحمت کشیدین

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

+خواهش میکنم،کاری جزوظیفه ام نبود امیدوارم همیشه حال آوین جان خوب باشه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ممنونم،یه خواسته میتونم ازتون داشته باشم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

+بفرمایید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-میشه شماره تماس شخصیتون روبهم بدین که درصورت الزام باهاتون تماس بگیرم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خودمم نمیدونم چرا ولی شماره تماسم رودادم وخداحافظی کردن ورفتن...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جای آوین خالی بودیه جورکه انگار خواهریابرادرم کنارم نیست...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تابستون هم تموم شدوپاییزازراه رسید،پاییزفصل خاطره انگیزیه برام طبق دوسال گذشته روزسالگردعقدمون یه دسته گل رز سفیدکه همیشه دوست داشت روخریدم بارون نم نم داشت میبارید باتاکسی به قطعه موردنظرم رفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بطری گلاب روخالی کردم روسنگ مزار وخیره شدم به عکسی که روسنگ بود یکی ازعکسای تکی روزعقدمون بود چشماش همیشه یه برق شیطنتی داشت ولی درعین حال همیشه باجذبه بود دستی روعکس کشیدم وگفتم:سلام یکم مکث کردم وبعدادامه دادم امسال پراز گلایه ام ودیگه مثل سالای قبل دوریت اذیتم نمیکنه وجای خالیت برام زجرآورنیست آهی کشیدم وگفتم:اخه میدونی هرجوری فکرمیکنم تواتفاقایی که افتاد فقط تومقصربودی درسته شایدیه جایی منم کم کاری کردم ولی خودت نخواستی انگاربعدبهم رسیدنمون دیگه اون آدم سابق نبودی درسته دیدم که کلت بادداره وهمش فکرشاخ وشونه کشیدن برای دیگرانی امابازم خواستمت کاش اون روزا به حرف بابام گوش کرده بودم که میگفت این پسره پی خوشگذرونی به دردت نمیخوره اماعشقت منوکوروکر کرد میلاد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گلاروپرپرکردم وآروم آروم زمزمه کردم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

《امروز نه آغازونه انجام جهان است

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ای بس غم وشادی که پس پرده نهان است

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گرمردرهی غم مخورازدوری ودیری

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دانی که رسیدن هنرگام زمان است

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تورهرودیرینه ی سرمنزل عشق

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بنگرکه زخون تو به هرگام نشان است

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آبی که برآسودزمینش بخوردزود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دریاشودآن رودکه پیوسته روان است

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باشدکه یکی هم به نشانی بنشیند

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بس تیرکه درچله این کهنه کمان است

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ازروی تودل کندنم آموخت زمانه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

این دیده ازآن رویت که خونابه فشان است

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

درداودریغاکه دراین بازی خونین

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بازیچه ی ایام،دل آدمیان است

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دل برگذرقافله ی لاله وگل داشت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

این دشت که پامال سواران خزان است

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

روزی که بجنبدنفس بادبهاری

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بینی که گل وسبزه کران تابه کران است

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ای کوه توفریادمن امروزشنیدی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دردی ست درین سینه که هزارجهان است

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فریاد،زدادآن همه گفتندونکردند

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یارب چقدرفاصله ی دست وزبان است

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خون میچکدازدیده دراین کنج صبوری

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

این صبرکه میکنم افشردن جان است

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ازراه مروسایه که آن گوهرمقصود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گنجی ست که اندرقدم راهروان است》

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ایستادم ودستی به بارونیم کشیدم بارون داشت شدیدمیشد خودموبه ایستگاه تاکسی هارسوندم منتظرتاکسی وایستاده بودم که یه ماشین مدل بالاجلوپام ترمز فکرکردم مزاحمه وداشتم میرفتم که شیشه پایین اومدوچهره ای آشنا معلوم شد.‌..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بایکم فکرکردن فهمیدم بابای آوینه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهی به صورتم انداخت وگفت:فکرنمیکنم حالاحالاهاتاکسی بیاد بفرمایین سوارشید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

+نه ممنون مزاحمتون نمیشم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بفرمایین خانم توکلی تاالانم کلی خیس شدین

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رودروایسی وخجالت روکنارگذاشتم وسوارشدم وگفتم:ببخشیدکه مزاحمتون شدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خواهش میکنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ازبرخوردتصادفی که اتفاق افتاده بود تعجب کردم فکرشم نمیکردم دیداربعدیمون بهشت زهرا باشه...!یکم وخودمو جابه جاکردم ودستی به شالم کشیدم وگفتم:آوین چطوره حالش خوبه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باصدایی لرزون گفت:آوین رفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باتعجب گفتم:چی؟؟؟کجارفت؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باصدای بمی که بغض داشت گفت:رفت دخترم یه فرشته بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بغضی که توگلوم بودترکیدواشکام روکویرخشکی زده گونه هام بارید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باصدایی دردآلودگفتم:کی این اتفاق افتاد؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-دوماه بعدازاینکه ازبیمارستان مرخص شد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

+آخه چرا به چه دلیلی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

معلوم بودکه درحال مبارزه بااشکاشه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-یکی اززخمای دستش عفونت کرده بودودائم تب داشت بردمش بیمارستان خصوصی بستری شدکلی آزمایش انجام دادن گفتن که عفونت واردخونش شده ومریضی خودشم دوزش‌خیلی بالاست دکتراجوابش کردن وگفتن خیلی امیدواربه موندنش نباشم اما آوین من بااون تن دردمندونحیفش دوماه برای زندگی مبارزه کرداماخب دوومی نیورد والان نزدیک سه ماهه که ازدستش دادم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گریم شدت گرفت وگفتم:خیلی متاسفم واقعاتاسف واژه کمی برای دردمندی باشما وسعت غم شماروهیچکس به جزخودتون نمیتونه درک کنه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ممنونم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

+آقای فرحمند

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بله

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

+میدونیدگاهی وقتایه چیزایی دست مانیست یه موقعه هست که دست تقدیرمیشه قدرت برتر

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

درجوابم سکوت کرد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعدازاینکه ازبهشت زهرا خارج شدیم گفت: مسیرتون کدوم سمته؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

+سهروردی،ولی مزاحمتون نمیشم تاهمینجاشم زحمت کشیدین

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-تعارف نکنیدخانم توکلی مسیرمون تقریبایکیه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

+زحمتتون میشه بازم ممنون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خواهش میکنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بینمون سکوت برقراربود که آهنگی پلی کرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

《تو با قلب ویرانه ی من چه کردی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ببین عشق دیوانه ی من چه کردی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در ابریشم عادت آسوده بودم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تو با حال پروانه ی من چه کردی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ننوشیده از جام چشم تو مستم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خمار است میخانه ی من چه کردی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مگر لایق تکیه دادن نبودم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تو با حسرت شانه من چه کردی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مرا خسته کردی و خود خسته رفتی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سفر کرده باخانه ی من چه کردی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جهان من از گریه ات خیس باران

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تو با سقف کاشانه ی من چه کردی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تو با قلب ویرانه ی من چه کردی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ببین عشق دیوانه ی من چه کردی》

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آهی کشیدم وبه قطرات بارون که میخوردبه شیشه ماشین نگاه کردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خانم توکلی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

+بله

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-میتونم یه سوال ازتون بپرسم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

+بله بفرمایید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-شما اونجاچکارمیکردید؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

+اومده بودم سرمزاریکی ازدوستای قدیمیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بله،تعجب برانگیزبودبرام که شمارواونجادیدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

+برای منم همینطور

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-من تواین سه ماه هرروز میام پیش آوین،آوین تنهاآدمی بودکه میخواستم براش زندگی کنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

+هنوزم نمیتونم باورکنم که اون دخترمهربون تنهاتون گذاشته

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خودمم باورم نمیشه هنوزم صداش توگوشمه که باباسانیارصدام میکرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

+خدادردمیده،صبرتحملشم میده ازخداصبروآرامش میخوام براتون...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نزدیکای خونه بودیم که گفتم:دست شمادردنکنه آقافرحمند ازتون ممنونم خیلی اسباب زحمت شدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کنارخیابون ایستادوگفت:خواهش میکنم خانم توکلی تصادف جالبی بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ازماشین پیاده شدم وگفتم: خدانگهدار

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خدانگهدار...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تاخودصبح به آوین فکرکردم به رنج وسختی هایی که تومسیر بیماریش متحمل شده وبه دردهایی که باتن نحیفش سعی کرده شکستشون بده‌!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

داشتم توصفحه اینستاگرامم چرخ میزدم که برام یه فالوواومدبازکردم دیدم نوشته سانیارفرحمندصفحه م قفل بود درخواستشون روقبول کردم‌وخودم هم صفحشون روفالوکردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آخرین پستش برای ده روزقبل بودکه یه عکس دونفره ازخودش وآوین گذاشته بودوزیرش نوشته بود《دررفتن جان ازبدن گویندهرنوعی سخن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من خودبه چشم خویشتن دیدم که جانم میرود》پست رولایک کردم ودردلم برای آرامش این پدردعاکردم‌...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعدازچنددقیقه برام یه لایک اومدیکی ازعکسایی که خیلی دوستش داشتم رولایک کرده بودگوشیم روکنارگذاشتم وخوابیدم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بااحساس کرختی ازخواب بیدارشدم یه جورایی بدن دردداشتم فکرکردم بخاطرتوبارون موندن سرماخورده بودم یه قرص سرماخوردگی خوردم تاازپانیوفتم وبعدبه بیمارستان رفتم تقریبا شلوغ بودبخاطرسردشدن هوابیمارای سرماخوردگی وآنفولانزازیاد مراجعه میکردن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تابعدازظهرهمینطوری مریض میومدومیرفت تقریباوقت سرخاروندن هم نداشتیم یکم که سرمون خلوت شدوباصدف رفتیم تومحوطه وروی یکی ازنیمکت هانشستیم آهی کشیدم وگفتم:صدف حالم خیلی گرفته اس

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-برای چی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

+آوین فرحمندرویادته؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یکم فکرکردوگفت:آره همون که ای بی داشت دستاشوعمل کردن،خب چی شده؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

+فوت کرده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هیم بلندی کشیدوگفت:واای دروغ نگوتوازکجافهمیدی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

+پدرشوخیلی تصادفی دیدم اون برام گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-آخی خداصبربده به خانوادش ولی مهداطفلی هاخودشونم خیلی عذاب میکشن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

+آره،توفکرکن تمام مدت قسمتایی ازبدنت تاول وخشکی داشته باشه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-حالاباباشوکجادیدی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

+بهشت زهرا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-وااونجاچرا!؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

+مگه یادت نیست که26مهرسالگردعقدمن ومیلادِ

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-یادمه چه ربطی بهم دارن این دوتاموضوع

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

+من مثل سالای قبل رفتم سرمزارمیلادومنتظرتاکسی بودم که آقای فرحمندرودیدم ومنورسوندخونه وتوراه بهم گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-آهان که اینطور

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وباحالت مشکوکی سرشو تکون داد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-مهدا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

+بله

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-یه چیزی میخوام بهت بگم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

+بگو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-فرهادوخانوادش میخوان بیان خواستگاری فرداشب‌ وسعیدم(برادرش)امروزاومده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باذوق بغلش کردم وکلی چلوندمش بالاخره بهترین دوستمم عروس میشد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

منوازخودش جداکردوگفت:توروخدابیاخونمون فردابهم بگوچیکارکنم ولباس چی بپوشم تومراسمم باش مامانم گفت به مهدام بگوبیاد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

+برای دلگرمی میام ولی من مثله جارودستی وسط مراسم خواستگاری چی میگم بزارواسه مراسمای دیگت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بروباباخانم جارودستی من که خواهرندارم گفتم تومثل خواهرکنام باش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

+دورت بگردم صدف خله ترشیده ام که داری عروس میشی...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لباس هاووسیله هایی که برای مراسم خواستگاری میخواستم روبرداشتم وبه سمت خونه صدف ایناراه افتادم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خاله وصدف حسابی خونه روبرق انداخته بودن بالبخندبه تکاپوشون خیره بودم یادمراسم خواستگاری خودم افتادم برخلاف تصورم اونجوری که میخواستم پیش نرفت!بابام یک قاضی بودودقیقامقابل پدرمیلاداوناازاملاکیشون برای پوشش استفاده میکردن وگرنه تجارت اصلیشون خیلی وحشتناک بود آشپزخونه شیشه داشتن ودرکنارشم یه لابراتورداروکه دراصل موادمخدرصنعتی تولیدمیکردن وبابام تاحدودی ازدوستاش وهمکاراش شنیده بودکه خانواده میلادودراصل برادرش مهردادوپدرش چکاره هستن همه سعی کردن متقاعدش کنن که میلاد راهش جداست ولی قانع نشدویادمه یه جمله به حاجی نوبخت گفت:(فقط به حرمت موی سفیدت اجازه بله برون وصیغه رومیدم وگرنه من میدونم خودتم میدونی راهی که پسرتونوه هات دارن میرن درست نیست این دخترمنم میره ولی دست ازپادرازتربرمیگرده)دقیقاهمونم شداونموقع حرف توکلم نمیرفت فکرمیکردم همه چیزدوست داشتنه امانبودازدواج وصلت دوتاخانواده بود خانواده هامون دخالت داشتن میلادتحت تاثیرحرفای خانوادش بامن برخوردمیکردورفیق بازبود وبعداینکه عقدکردیم همش افتادپی عیش ونوش...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرموتکون دادم تاازفکربیرون بیام سعیدازکنارم ردشدوگفت:مهدا دیوونه دوساعته میوه هاروگرفتی دستت بعدخیره شدی به روبه رو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سیب روپرتاب کردم سمتش وگفتم:توفکربودم منگل خان

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرشو به نشونه تاسف تکون دادوچیزی نگقت...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سعیدم تورفاقت ومنوصدف نقش پررنگی داشت ویه جوری دوست من هم به حساب میومدوکلیم سربه سرمنوصدف میزاشت اماازوقتی که مهندس نفت شد،برای حفظ دیسیبرین کاری کمترمسخره بازی درمیووردومتشخص برخوردمیکرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

میوه هاروتوظرف چیدم وروی میزجلومبل گذاشتم کلاوسایل پذیرایی حاضرشده بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به اتاق صدف رفتم لباس انتخابیمون که جفتمون سرش به توافق رسیدیم یه کت وشلوار بودکه کتش سرخابی بود مدل فوق العاده خوش دوختی داشت وشلوارش هم سفیدبودیه تاپ ساده سفیدرنگم زیرکتش بود صدف کت وشلوارپوشیدوروسری هم به روسری ساتن سفیدوسرخابی سرش کرد ومضطرب روی تخت نشست منم خودم یه دامن پلیسه طوسی رنگ پوشیده بودم بایک شومیزپوف دارآبی نفتی وشال طوسی رنگ

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باصدای زنگ آیفون صدف مثل فنرازجاش پرید ومنم نگاه آخرتوآیینه به خودم کردم وباهام ازاتاق خارج شدیم به استقبال مهمون هارفتیم برعکس خانواده صدف که کم جمیعت بودخانواده فرهاد تقریباپرجمیعت بودودوتابرادربودن ودوتاخواهر که خواهرازدواج کرده بودن وبچه داشتنبرادرشم که مجردبودخلاصه کل خانواده اومده بودن وتومراسم خواستگاری شرکت کرده بودن حرفای اولیه شون زده شدصدف وفرهادتواتاق رفتن صحبت هاشونم کردن وبه تفاهم رسیدن ووقتی بیرون اومدن مهریه ام تعیین شدومادرفرهادانگشترنشون دست صدف کردچون سعیدکارداشت وبایدزودبرمیگشت قرارعقدهم برای یک هفته بعدش گزاشته شد همه فهمیده بودن که این دوتاهموازقبل میشناختن ویه پنج ماهی باهم دوست بودن این بودکه حرف آشناییت بیشترورفت آمدزده نشد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعدازبجااوردن رسم ورسومات خانواده ها یکم جوصمیمی پیداکردن منم هی لبخندمیزدم فرهادوصدفم رفته بودن وردل همو هی ریزریزمیخندیدن..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مادرفرهادکه اسمش عالیه بودکنارم نشسته بودلبخندی بهم زدوگفت:گلم شمااسمت مهدابوددیگه درسته؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

+بله مهداهستم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-قربونت برم چقدرنازی شما

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

+خدانکنه عالیه جون چشماتون نازمیبینه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-مهداجان شماهمکارصدف هستین

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

+بله منوصدف جفتمون پیش هم کارمیکنیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-موفق باشی عزیزجان

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

+ممنونم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-راستی مهداجان شماچندسالته؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

+من25سالمه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خداحفظت کنه برای مادرت گل دختر

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

+انشالله خدابچه های شماروهم حفظ کنه براتون...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فرهادوخانوادش رفتن ومنو صدفم خونه رومرتب کردیم وباخاله همونجورکه چایی میخوردیم مشغول نظردادن راجب خواهرا وکلاخانواده فرهادشدیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدفم که کلاتوهپروت بودوخیلی هم خوشحال

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

منم خیلی براش خوشحال بودم وواقعاوسط این روزای زندگیم به همچین خوشحالی نیازداشتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تورخت خواب دراز کشیده بودم تاخوابم ببره وداشتم وول میخوردم صدفم که صدای خروپفش دراومده بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

درجدل باخواب بودم که صدای اس ام اس گوشیم دراومد بازکردم ازیه شماره ناشناس بود ونوشته بود:(سلام خوبید خودمم نمیدونم چرابهتون پیام دادم حس کردم شماتنهاکسی هستی که میشه باهات حرف زد)

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یعنی کی میتونست باشه؟!!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

درجواب نوشتم:(سلام ممنونم،ببخشیدبجانیووردم شما؟)

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعدازچندمین جواب داد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

(سانیارفرحمندم‌ بابای آوین)

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باتعجب اس ام اسو چندبارخوندم ودرجواب نوشتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

(بفرماییدگوش میکنم)

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اینسری یکم زودترجواب داد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

(خیلی دلم گرفته بودوکسی نبودباهاش صبحت کنم تاکه باشماره شما تومخاطبینم برخوردکردم ویاد چندروزقبل افتادم که وقتی اتفاقی دیدمتون وباهاتون صحبت کردم کمی آروم شدم)

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دلم برای بی کسیش سوخت ونوشتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

(آقای فرحمند خوشحالم که اینطوری میگین همیشه دوست دارم دلیل حال خوب آدم هاباشم)

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

داشت خوابم میبردکه بعدمدت طولانی نوشت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

(اگرشرایطش روداشتید ببینمتون یک روز)

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جواب دادم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

(باشه،شبتون بخیر)

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جواب داد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

(زمانش رواطلاع میدم بهتون،شبتون بخیر)

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
شما به این رمان چه امتیازی میدهید؟
نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.