داستان درباره دختریه که مجبور هست به‌خاطر شغلش که دزدیه خودشو پسر معرفی کنه تا بتونه برای خواهر کوچک و پدر معتادش پول دربیاره… یه روز کیف یه پسر رو می‌زنه که توش مدارک و اسناد مهمی هست… دختر مجبور میشه برای پس دادن مدارک و برای شناخته نشدن چهره واقعی خودشو نشون بده که این کارش باعث میشه پسره یه دل نه صد دل عاشق دختر بشه و بعد تحقیقات بفهمه کسی که کیفشو زده خود دختره بوده و…

ژانر : عاشقانه

تخمین مدت زمان مطالعه : ۶ ساعت و ۵۳ دقیقه

مطالعه آنلاین کوچه پس کوچه های پایین شهر
نویسنده : افسون سرگشته

ژانر : #عاشقانه

خلاصه :

داستان درباره دختریه که مجبور هست به‌خاطر شغلش که دزدیه خودشو پسر معرفی کنه تا بتونه برای خواهر کوچک و پدر معتادش پول دربیاره… یه روز کیف یه پسر رو می‌زنه که توش مدارک و اسناد مهمی هست… دختر مجبور میشه برای پس دادن مدارک و برای شناخته نشدن چهره واقعی خودشو نشون بده که این کارش باعث میشه پسره یه دل نه صد دل عاشق دختر بشه و بعد تحقیقات بفهمه کسی که کیفشو زده خود دختره بوده و…

سراپا اگر زرد و پژمرده ایم

ولی دل به پائیز نسپرده ایم

چون گلدان خالی لب پنجره

پر از خاطرات ترک خورده ایم

اگر داغ دل بود ما دیده ایم

اگر خون دل بود ما خورده ایم

اگر دل دلیل است آورده ایم

اگر داغ شرط است،ما برده ایم

اگر دشنه ی دشمنان،گردنیم

اگر خنجر دوستان،گرده ایم

گواهی بخواهید اینک گواه

همین زخمهای که نشمرده ایم!

دلی سربلند و سری سر به زیر

از این دست عمری به سر برده ایم

به نام خدا

اسمم سمیراست ، ملقب به فلفلی ! حالا چرافلفلی ؟! به خاطر

تیز وفرز بودنم توی دزدی و قدوقوارم که البته به عنوان یک

دختر استاندارده ولی به خاطر شناخته نشدن مجبور به دستکاری توی ظاهرم شدم . کارم پرسه زدن توی معابر شلوغه . میشه گفت محل اصلی کارم محسوب میشه و تو اینجور جاها پول درمیارم . حقوقم بخورونمیره البته بستگی به تلاشمم داره ، خودم که راضیم اگه باباهه هم راضی باشه وباکمربند نیفته به جونم . اوایل ازاین کار خوشم نمیومد ولی بخاطر خواهر کوچیکم که یه جورایی گروگان بابامه مجبور به قبول کردن این کار شدم و میشه گفت از روی اجبار دست به این کارزدم . هه ! خدایی بابا به این با محبتی دیده بودین ؟که بچشو گروگان بگیره ودختر جوونشو راهی خیابونا بکنه ؟ بازم جای شکرش باقیه مثل خیلی از همسایه هامون منو وادار به کارای بدتر نمیکنه البته به ضررش هم هست چون دیگه کسی نیست خرجشو در بیاره . به سرو وضعم نگاهی میزنم ، یه شلوار گشاد که ازبابا خان بهم به ارث رسیده وخودم سرپاچه هاشو کوتاه کردم که اصلاً از خیاطی چیزی سرم نمیشه و خودتون عمق فاجعه رو تصور کنین دیگه ، با کت پینه بسته ای که بازم از صدقه سری بابامه و کلاه بافتنی که زمستونوتابستون باید سرم کنم تاموهای بلندم زیرش مخفی بمونه ، تنها وسیله ای که مال خودمه کفشای اسپورت مندرسمه که اونم برای دویدن خیلی بدردم میخوره . برای محافظه کاری پشت لباموهر روز با دوده کمی سیاه میکنم تا سبیل دارباشم و به ی پسر نوجون تازه به بلوغ رسیده شبیه باشم که البته موفق هم هستم وتوی این چند ساله هیچکس بهم شک نکرده . گفتم سبیل یاد بابام و دوستاش افتادم که از مردیت فقط سبیلشو به ارث بردن و هیچ بویی ازش نبردن . در واقع میشه گفت کار همیشگیشون خوش گذرونی ودود کردن زحمات من ، اونم تو ی لحظه هست . با زنجیری که توی دستم پروانه ای میچرخونم ، حواسم پی روزی رسونای عصا قورت دادمه تا بدترینشونو شکار کنم . همیشه سعی میکنم اونی که بیرحم تره رودرنظر بگیرم بعدش تعقیبش میکنمو بادرنظر گرفتن شرایط توی ی لحظه کیف یا جیب یارو رو میزنم تا بخودش بیاد از اون محل دور شدمو در حال شمردن اسکناسای تانخورده کیفشونم . البته تو قرن ما کم ترکسی پیدا میشه با خودش پول حمل کنه وبیشتر کارا کارتی شده واسه حال من که فرقی نمیکنه سعی میکنم اندازه سهم روزش بدست بیارم دیگه دوستاش به من مربوط نمیشن ، اگه کمترهم شد فوقش کمی باکمربند به جونم میفته تا خسته شه و دست اززدن ورداره

بلاخره با دیدن سوژه مورد نظرم دست به کار میشم . پایی که تکیه به دیوار داده بودمو روی زمین میذارم و دست از جون زنجیر برمیدارم . چند قدمی برمیدارم وتظاهرمیکنم چیزی یادم اومده و به سرعت برمیگردم و تنه محکمی به زن هفت قلم آرایش کرده میزنم و تو یه چشم به هم زدن زیر کیفشو باتیغم پاره میکنم ، حین بالا آوردن دستم به نشونه عذر خواهی کیف پولشو توی آستین کتم جا سازی میکنم که با انزجارمیگه :

- حواست کجاست پسره بیشعور ؟ ... لباساموکثیف کردی

با صدای از عمد کلفت شده جوابشو که در حال ورانداز کردن هیکل نحسشه ، میدم

- اِ اِ اِ شرمنده آبجی ... ندیدمتون

- عذر خواهیت بخوره توسرت ... تمام جونمو به کثافت کشیدی

با چینی که به دماغ عمل کردش داده بود " چندش " ی نثارم کردو به راهش ادامه داد . منم در کمال خونسردی خودموبه جایی رسوندم که بتونم کیفو خالی کنم . به این لحن صحبت کردن عادت کرده بودم و جوابشو در کاری که انجام داده بودمواونابعدش میفهمیدن ، خلاصه کردم که برای من بهتر از هرجوابی بود . با دیدن اسکناسای 50 تومنی تانخورده برق 3 فاز از سرم میپره ! ولی به روی خودم نمیارمو بعد ور داشتن پولا کیفومیندازم توی سطل آشغال . بعد جدا کردن مقداری از پول توی لباس زیرم جاسازیش کردمو بقیشوهم توی جیبم گذاشتم . برای امروز بس بودومیشه گفت شکار خوبی بود همیشه عادت داشتم ی مقدار پول برای روز مبادا کنار بذارم . نقششو ازچند سال پیش توی سر داشتم که با سمانه ( خواهر کوچیکم ) فرار کنم و برای همین نیاز به پول داشتم وباید پس انداز میکردم . خونمون خیلی دور بودوبرای اینکه بتونم راحتو بدون زحمت برسم مجبور میشدم از ترفند چسبیدن به طرف حین رد شدن از گذرگاه توی مترو استفاده کنم که اونم روش خودشو داشت اول اینکه شخص نباید نخاله باشه که اگه احیانا ًبعد فهمید ، الم شنگه راه نندازه دوم اینکه چاق نباشه که خودشم به زور رد شه وآخراینکه باید فاصله باطرف حفظ بشه تا متوجه سوء استفاده ای که ازش میکنیم نشه و همه اینا نیاز به تمرین زیاد داره که دیگه واسه من عین آب خوردن شده در ضمن باید توی شلوغی هم اینکار بشه وگرنه گرفتار شدیو کلاهت پس معرکست .

آخ که چقدر از شلوغی خوشم میاد ! بعضی وقتا اگه حال داشته باشم توی همون مترو هم یکم پول درمیارم البته ریسک بزرگیه چون راحت گرفتار میشی واسه خودم اتفاق افتاده ولی در مترو باز نشده فرار کردمو طرف توی خماری موند . امروز واسه یک هفتش پول درآوردم پس نیازی به ریسک کردن ندیدم . به خاطر ساعت کاری زیاد و لباسای زیاد اونم توی تابستون بوی بدی گرفته بودم و تقریباً همه ازم فاصله میگرفتن ولی من خیلی ریلکس به میله تکیه داده بودمو چشم تو چشمشونم میشدم که با تنفر بهم نگاه میکردن . توی محلمون آدمای خلفکار زیادی داشت در واقع یکی دیگه از علتای تغییر جنسیتم به خاطر آدمای کثیف این محلست . اینجا مرد وزن کار میکنن مردا که خوب مشخصه ولی زنا رو نمیدونم ! کم توشون آدم سالم پیدا میشه وهمه با هر روشی ازتن فروشی گرفته تا دله دزدی پول به دست میارن . تا رسیدن به خونه یه باردیگه اسکناسای بی گناه توی جیبمو نگاه میکنمو دلم به حالشون میسوزه که دست کسی مثل بابا خان باید بیفته هنوز به خونه نرسیده صدای قهقه هاشون تا هفت کوچه اونورتر میره نخ کنار در دو لنگه زنگ زده خونه رو میکشمو به محض باز شدن در با چهرههای کریه چند تااز دوستای ازخودش بدتر مواجه میشم وجودم پر میشه ازتنفر مثل انگل میچپن توی خونه ومثل زالو خونومونشو میخورن بعدشم چند تا خنده براش سر میدن و اونم خوش خوشانشه که همچین دوستایی داره .- به به نان آور خونه تشریف فرما شد ... بزن زنگو

و با حالت کریهی قهقه ی مستانه سر داد . بادیدن سمانه که روبه روشون کنار دیوار چمباتمه زده بود و گریه میکرد ، با عصبانیت گفتم

- چیکارش کردی عوضی ؟

و باسرعت خودموبهش که سرش روزانوهاش بود رسوندم

- آبجی جونم چرا گریه میکنی ؟الهی قربون چشای خوشگلت بشم

سرشو ازروی زانوهاش برداشت و به وضوح جای انگشتاشو روی صورت کوچیکش دیدم .

- به خدا کار بدی نکردم ... بهم گفت قلیونموبیار، داشتم میاوردم پام به پله گیر کرد افتادم قلیون شکست ! ... آخه قلیون خیلی بزرگ بود نمیتونستم جلوی پاموببینم

ودوباره سرشو روی پاهاش گذاشتو هق زد . چند سالش بود ؟ 5 سال! ی بچه 5 ساله پاش گیر نمیکنه بیفته ؟چرا زده بودش ؟ عزیز کرده مامانمو که قبل از دنیا رفتنش سر زا، اونو به من سپرده بود . میدونست که شوهر پست فطرتش رحمی نداره . فکم منقبض شده بودوخون جلوی چشمموگرفت . برام مهم نبود چه بلایی سرم میاد بلند شدمو باسرعت خودموبه بساطشون رسوندم . با لگد افتادم به جون قلیوناشونو منقلشونو پرت کردم توی باغچه

- چیکارکردی کرِخر پدر... ؟

- چرا زدیش عوضی آشغال ؟ چطور دلت اومد به صورت کوچیکش سیلی بزنی ؟

- الان بهت نشون میدم ... صبر کن

داخل خونه رفتو میدونستم منظورش چی بود . دوستای تن لشش هنوز نشسته بودن و انگار فیلم کمدی میدیدن که باداد گفتم

- به چی زل زدین ؟ گمشید برید خونه هاتون ... مفت خوری تموم شد ... هررری

وخودمم بعد بیرون کردنشون رفتم سمت سمانه . هنوز گریه میکرد ، صورت کوچیک خیس اشکشو بین دستام گرفتموبوسیدمش که گفت

- آبجی فرارکن ...

با لبخند آرامشموبهش نشون دادموگفتم

- نترس گلم ... هیچ غلطی نمیتونه بکنه ... توبرو ی جا قایم شو ... ی نقشه دارم نمیخوام جلو چشمش باشی ... زود

وبعد رفتن سمانه به کنجی از حیاط ، خودمو بادو به دستشویی رسوندموپولارو بالای چاه دسشویی گرفتم . کمربند به دست با ناسزایی که بارم میکرد دنبالم میگشت که به دسشویی رسید

- دستت بهم بخوره پولات به باد رفته

- تو گ.و.ه میخوری .... جرأت داری این کارو بکن

- وقتی انداختمشون تو چاه خلا میبینی دارم یا نه .... توکه نمیخوای به این آسونی از500 تومن بگذری ، ها؟

برق چشماشو میدیدم که چجوری به مشت پرازاسکناسم نگاه میکرد . آخرسرم دستشو جلوآورد

- بده به من اون پولارو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- شرط داره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نمیزنمت تن لش ... بده من

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نه من نه سمانه رو ، افتاد ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خیله خوب ، بده من اون پولارو تخم جن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اول کمربندوبده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حالت تهدید آمیز با فکی منقبض کمربندشو آورد بالا که تکونی به مشتم دادم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- هو ... حواست باشه چیکارمیکنی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کمربندوبا شدت انداخت کف زمین ودستشو به نشونه گرفتن پولا توی هوا تکون داد . بااحتیاط پولوبهش دادم که باخنده موزیانه ای سریع بیرون رفتو دروروی من بست . به درحمله ور شدموباتمام قدرتم میکشیدمش ولی فایده نداشت با مشتو لگد به جونش افتادم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- درو واکن نامرد عوضی ... واکن تا نشکوندمش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- همون تو جات بهتره جوجه ... تاتوباشی بلبل زبونی نکنی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دم رفتن برقو هم خاموش کرد و با قهقه های کریه دور شد ورفت . آخرین زورمم زدمو دوباره با مشت ولگد به جون در بدبخت افتادم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- باز کن این درو لعنتی ... فردا هم ازم کار داری ... ببین چه جوری برات انجام بدم عوضی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ودرنهایت با یه جیغ دست از تقلی برداشتم . توی تاریکی به دوروبرم نگاهی انداختم و برای خودم دنبال چیزی برای ترسیدن میگشتم اما مگه چیزی دیده میشد ؟ حسی مثل خفگی براثر نزدیکی دیوارای دسشویی بهم دست داد . لباساموازتن درآوردم ومنتظربودم که دربروم باز بشه .از ترس سوسک وحشرات سرجام ایستاده بودمواین پااون پا میکردم . با یاد آوری گوشیم ، از توی لباس زیرم درش آوردم ولی انگاراونم باتریش تموم شده بود چون صفحش روشن نمیشد . پاهام درد گرفته بودو به گریه افتاده بودم . توی دلم براش خطو نشون میکشیدم ونفرینش میکردم . دلم برای آغوش مادرم تنگ شده بود اون موقع ها که این کارومیکرد مامان بودو بلافاصله میومدودروبرام باز میکرد . روی زمین چمباتمه زدمو دلم هوای اون روزارو کرد . دلم برای قربون صدقه هاش تنگ شده بود کاش بودو مثل زمان بچگیم دلداریم میداد . صدای قدمای کسی توجهموبه بیرون جلب کرد نگاهمو به شیشه کدر در دادم ولی چیزی جز سایه شاخ وبرگ درختای توی حیاط دیده نمیشد . در آهسته باز شدو هیکل موجود کوچیکی باموهای ژولیده توی در گاه در پدیدار شد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آهسته گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آبجی جون بیا بیرون تا بابایی نیومده ... بهم گفت اگه دروبرات باز کنم منومیزنه ولی من نتونستم تنهات بذارم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لحظه ای مات به موجود کوچیک ناجیم نگاه کردم و خودموبهش رسوندمو به آغوش کشیدمش . حالاکه مامان نیست یادگارش آرومم میکنه .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- یواش ... خفه کردی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با عجله خودموعقب کشیدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ببخش عزیزم ... دردت گرفت ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نه ... بریم تا بابا نیومده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- کجا رفته ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- رفت بیرون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

میدونستم وقتی پول قلمبه دستش برسه بیرون میره معمولاً تا فرداش برنمیگرده . رفته بود سور بده . دست سمانه روگرفتمو به آشپزخونه بردم ، حتماً گشنش بود . خودمم داشتم ضعف میکردم . در یخچال وباز کردم وبادیدن طبقه های خالی آه ازنهادم بلند شد . تنهاچیزی که توش پیدا میشد آب سرد بود ویخ ! بادیدن تنها تخم مرغ توی در یخچال روزنه امیدی برام روشن شد وبا تنها سیب زمینی باقی مونده ، کوکوی رنده ای درست کردم . تا آماده شدنشون سفره رو به سمانه دادم تا پهن کنه وخودمم بعد خاموش کردن زیر گاز وگذاشتن کوکوهاتوی بشقاب ، به اتاق رفتم . با وجود اینکه کم بود ولی خوشمزه شده بود اینو از گفته سمانه هم فهمیدم . به هرحال ازهیچی بهتر بود . سمانه خوابش برده بود ومن هم دیگه داشتم از بوی خودم خفه میشدم برای همین حوله بدست سمت حمام درب وداغون وسط حیاط راه افتادم . آبگرمکنمون نفتی بودو نفت هم نداشتیم برای همین باید با آب سرد کارموراه مینداختم . بازم جای شکرش باقیه که همین حمام رو هم داریم وگرنه معلون نبود باید چیکار میکردم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

........................................

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امروز سومین روزیه که از بابا خبری نیست و به خونه برنگشته . سابقه نداشته اینقدر دیر به خونه برگرده . نه اینکه نگرانش بشم ، واسم تعجب برانگیزه ! تو این چند روز منو سمانه راحت بودیمو خبری از دعوا وزدن نبود و ازهمه مهمتردزدی ! توی دلم آرزوکردم ای کاش همیشه همینجوری میموند ولی بعدش که خوب فکر کردم بازم برای ما ی مرد محسوب میشد و باوجودش چشمای بد و هیز از خونمون دور بود. خداروشکر توی این چند روزه که اتفاقی نیفتاد و من هم فقط برای تهیه مایحتاج خونه ، باهمون لباس همیشگیم بیرون میرفتم . سمانه رو حمام برده بودم تا گرما کمتر اذیتش کنه آخه تنها وسیله سرمایشیمون ی پنکه فکستنی بود که اونم جوابگو نبود . حوله ای که دورش گرفته بودو درآوردم و لباسشو پوشیدم . بایددراولین فرصت ی لباس بهتر براش میگرفتم ، لباساش براش کوچیک شده بود . بعد از شونه زدن وبافتن موهاش ، سراغ موهای خودم رفتموبا حوله کوچیک دستیم خشکشون کردم . به قیافه خودم توی آینه نگاهی انداختم . من چی از بقیه دختراکم داشتم که سهمم اززندگی این بود ؟ نمیگم سیندرلام ولی زشت هم نیستم . کلاس سوم دبیرستان بودم که بابام مجبورم کرد از مدرسه برگردم که به قول خودش خرج مدرسمو نده که خودش بتونه خوش گذرونی کنه . بعد مرگ مادرمم هم هر کاری کرد تا مجبورم کنه براش کارکنم . اول سرچاراها دستفروشی کردم ولی انگار کفافشو نمیداد که مجبورم کرد به دزدی . براشم مهم نبود بیفتم زندان . مطمئنم اگه من روزی گرفتار بشم از سمانه استفاده میکنه و ... ! حتی فکرشم تنمومیلرزونه . ازتوی آینه نگاهی به صورت معصوم غرق در خوابش میندازم .حاضرم بمیرم ولی همچین روزی رو نبینم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امروز غیر آشپزی وتمیز کاری خونه ، کار دیگه ای نکردم . توی آشپزخونه مشغول درست کردن در کابینت زوار دررفته بودم که درحیاط باز شد و پشت بندش صدای کشیده شدن کفشای کسی ، از پنجره کوچیک توی آشپزخونه توی همون حالت نشته ،نگاهی به بیرون انداختم . خودش بود ! به زحمت راه میرفت و هر آن امکان داشت پخش زمین شه . باحالت تهوع آوری که بوی الکل ازش بلند میشد صدام زد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- سمیرا ... کدوم گوری دختر

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پشت سرهم سکسکه میزد و تلو تلو خوران خودشو به بهارخواب رسوند .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ها؟ چیه نکنه باز پول میخوای سمیرا رو شناختی ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- گل گفتی ... به تو میگن دختر باهوش ... پاشو ... پاشو برو سرکار که هیچی پول نداریم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اگه کمتر الکلو وافوروحشیش تو اون وجود صاب مردت میکردی ، اون پول واسه یک هفته بست بود ... من که ضامن رفیق بازیو اصراف کاریات نشدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- توغلط میکنی روحرف من حرف بزنی ... خودت بازبون خوش میری یا ی جور دیگه حالیت کنم ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- هه ... تو میخوای حالیم کنی ؟ ... بدبخت روپاهات بند نیستی ... فوتت کنم پخش زمینی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- الان نشونت میدم تخم سگ

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بلند شدو خودشو توی خونه انداخت . بعد چند دقیقه صدای جیغ سمانه بلند شد که خودموباسرعت بهش رسوندم . موهاشو گرفته بود تو مشتش و تکونش میداد . سمتش حمله ور شدمو باتمام توانم هولش دادم که باعث شد پخش زمین شه وسرش به دیوار بخوره . سمانه رو که مثل بید میلرزید توی بغلم گرفتمو سعی کردم آرومش کنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نترس عزیزم ... چیزی نیست ... آبجی سمیرا پیشته ... نترس

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ازپشت پرده اشک و تنفری که با تک تک سلولای بدنم احساس میکردم ، بهش نگاه میکردم .سرشو میدادتا ازشدت دردش کم کنه . توانی برای مقابله نداشت و من هم دیگه صبری برام نمونده بود . دست سمانه رو گرفتم وبه تنها اتاق خونه بردم . بعد آماده شدن خودم لباسی تنش کردمو مابقی وسایلامو توی ی پلاستیک چپوندم . دم رفتن ی بار دیگه به هیکل بی جونش نگاهی انداختم که هنوز توهمون وضعیت بود . بادیدن وسایلام اونم پشت چشمای خمار ، برام خطو نشون کشید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- پاتو ازخونه گذاشتی بیرون خودتو مرده فرض کن ... من که حالم خوب میشه ... میام دنبالتو پوستتو میکنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

طرفش تف انداختموباسرعت خودموبه در حیاط رسوندم . قبل رفتن پولایی که توی گلدون کنار باغچه جاسازی کرده بودموورداشتمو ازخونه زدم بیرون . سمانه هنوز گریه میکردو دستمومحکم گرفته بود . سعی کردم آرومش کنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- تو که هنوز گریه میکنی آبجیِ خوشگلم ؟ ... پاک کن اون اشکاتو که طاقت دیدنشوندارم ... تو که نمیخوای آبجی سمیرا رو ناراحت کنی ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- کجا میریم آبجی جون ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خودمم مطمئن نبودم جایی که میریم ، قبولمون می کنن یا نه ! ولی چاره دیگه ای نداشتم . نگاهی کوتاهی به چشمای منتظرش کردمو لبخند زدیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- میریم خونه عمه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آخ جون ... من تاحالاعمه روندیدم ... آبجی عمه چه شکلیه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- میریم خودت میبنیش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باخودش حرف میزد ومنم غرق افکارم بودم . میریم خونۀ عمه ای که 13 ساله سر ارثومیراث ، باهامون قطع رابطه کرده و مطمئن هم نیستم خونش همونجا باشه . تیری بود توی تاریکی ! بعد ازظهر بود وآفتاب مستقیم به زمین میتابید . مثل زیر دوشی که رفته بودم ازعرق خیس آب شده بودموچاره ای غیر تحمل نداشتم . نمیتونستم به ماشینی اطمینان کنم و غرزدنای سمانه هم شروع شده بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حقم داشت یک ساعتی راه رفته بودیم هنوز خیلی مونده بود که برسیم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- پس کی میرسیم ؟ ... خسته شدم آبجی جون ... پاهام درد گرفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- میرسیم ... چیز دیگه ای نمونده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

این چندمین بار بود که اینو میگفتم اما هنوز نرسیده بودیم . سمانه دستشو ازتوی دستم کشید و روی بلوکای کنار خیابون نشست .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- من دیگه نمیتوم ی قدم دیگه هم راه برم ... خسته شدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهی به صورت خیس عرقش کردم وپاهایی که تو دستش گرفته بودو ماساژ میداد . چیکارباید میکردم ؟ بلاخره نتونستم طاقت بیارمو به ته خیابون نگاه کردم شاید ماشینی پیداشه ظهر جمعه ای ازخیابون رد شه که یکی پیداشد ولی نگه نداشت . این چندمین ماشینی بود که رد میشدو خیالشم نمیاورد . کنارش روی لبه جدول نشستم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- میبنی که کسی نگه نمیداره ... پاشو بریم تا بابا نیومده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نمیتونم ... پاهاموببین

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پاهای کوچیک قرمزشو نشونم داد ودلموآتیش کشوند

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بخدا خیلی درد میکنه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همون لحضه صدای ی ماشین دیگه به گوشم خورد که بهمون نزدیک میشد . بلند شدمو براش دست تکون دادم و امیدی به نگهداشتنش نداشتم که خلاف نظرم ایستاد ! ی پیکان سفید که پسرجونی میروندش . از کردم پشیمون شدم ، قیافش داد میزد آدم درستی نباشه . در حال ورانداز کردن منو سمانه بود . حس خوبی بهش نداشتم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- کجا میرین ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

موشکفانه نگاش میکردم و دلم نمیخواست باهاش برم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- پنج تا میلان پایین تر

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهی سرتاپام انداخت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ببینم ... پول مول داری ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کفری ازتیکه ای که انداخته بود پشتموبهش کردمو پولاموازتوی یقم کشیدم بیرونو خورداشو جداکردم ونشونش دادم . درحالی که آدامس میجویید از گوشه لبش خنده موزیانه ای کرد وابروهای مرتب کردشو به نشونه سوار شدنمون بالا آورد . در ماشینو باز میکنموبعد سوار شدن سمانه روی صندلی عقب جا میگیرم . درحالی که ازتوی آینه نگاهمون میکنه ، ماشینو راه میندازه و دلشوریه من دوبرابر میشه . دست میکنم توی جیبم وجاقوی کوچیک تاشومو باز میکنم وآماده هر عکس العمل مشکوکی از جانب پسره میشم . سمانه مدام خمیازه میکشه وانگار خوابش میاد . به خودم میچسبونمشو اونم بعد گذاشت سرش روی بازوم خوابش میبره . آهنگ قدیمی از حمیراگذاشته وداره باهاش عشق میکنه . من زیر نظرش میگیرم و منتظرم دست از پاخطا کنه .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چند سالته بچه جون ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهمو از آویز آینش میگیرمو جوابشو میدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- 14سال

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- پس واسه خودت ی پامردی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- تابقیه چی فکر کنن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاه زیرچشمی از تو آینه بهم انداخت و به سرعتش اضاف کرد . خواست مسیرشو عوض کنه که با ی جهش چاقوی تو جیبمو گذاشتم روی گردنش .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نگه دار ... پیاده میشیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اوع ... نه بابا !! .... ازاینکارا هم بلدی ؟ ... حتماًخیلی پول همراته که نمیخوای ریسک کنی به مقصدی که من میخوام برسیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نگهدارشوخی ندارم ... شاهرگتو میزنم کثافت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سمانه با دادم بیدار شدو چشماشو میمالید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چی شده آبجی جون ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به محض گفتن سمانه چمای پسره ریز شدوموشکفانه نگام میکرد . باخنده موزیانه ای گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- تو ی زنی ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چاقو رو روی بازوش کشیدم که باعث شد دستش چاک بخوره و با آه وناله بادست دیگش ، بازوشو بچسبه و ماشینو وسط جاده نگه داره . به محض متوقف شدنش از ماشین زدیم بیرونو درحالی که دست سمانه تو دستم بود باسرعت از ماشینش دور شدیم ، هر از چند گاهی نگاهی به پشت سرم مینداختم که از ماشین اومد بیرونو روی زمین و پشت به ماشینش روی زمین سر خورد ، توی کوچه پس کوچه ها محو شدیم وبعد ازاینکه مطمئن شدم دیگه دستش بهمون نمیرسه دست ازدویدن برداشتیم . هر دومون نفس نفس میزدیم و پخش زمین شده بودیم . وقتی نفسمون جا اومد بازوهای سمانه رو توی دستام گرفتموروبه روش گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- وقتی بیرونم دیگه آبجی سمیرات نیستم ، داداشتم که اسمم سمیره ، دیگه منو جلوی بقیه آبجی خطاب نکنی ، هیچوقت ! ... فهمیدی ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرشو بالا و پایین کردوادامه دادم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خوبه ... پس چی شد ؟ من چیکارتم ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- تو داداشمی ... داداش سمیر

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آفرین دختر خوب ... حالابریم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وبه راهمون ادامه دادیم . نزدیکای خونه عمه بودیم ولی چون چند سالی بود که نیومده بودم نمیتونستم تشخیص بدم کدوم خونست . نگاهم به خونه ها بودو سعی میکردم ی چیز آشنا پیدا کنم . آخر سرهم مجبور شدم از ی خانم که دم خونش نشسته بود ، آدرسشو بگیرم . به درخونه رسیده بودیم و بعد فشوردن زنگ سوت بلبلی ، به پنجره طبقه بالا چشم دوختم . ولی انگاری خبری ازش نبود .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سمانه دستموفشاری دادوگفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- داداشی ... پس چرا عمه درو باز نمیکنه ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخند کشداری براش زدمو توی دلم گفتم « چه زود تو نقشش فرو رفت ! » فکر نمیکردم یادش بمونه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نمیدونم ... شاید خونه نیست

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ی بار دیگه زنگو فشوردم و ایندفه با نگاهم به پنجره ، افتادن پرده از چشمام دور نموند

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- شما دوتا اینجا چیکار میکنین؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرچرخوندمو با قیافه زننده یکی از دوستاش با تیپ بابا کرمی مواجه شدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- فکر نکنم به تو مربوط باشه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- به ما نه ... ولی به بابات آره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اون یکی دیگه هم از ماشین تویتا کرولا پیاده شد و بعد دست کشیدن به سبلش ، با ی حرکت سمانه رو ازروی زمین کند . جیغش رفت هوا وپشت بندش حرکت دفاعی من که گرفتن دستم توسط اون یکی دیگه مانع جلو رفتنم شد . با تقلی و سعیی که برای فرارداشتم گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ولم کن عوضی آشغال ... چی میخواین ازجون ما

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چیزی از جونت نمیخوام ... بابات به ما سپرده برتون گردونیم خونه ... داریم همین کارو میکنیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

توی ماشین پرتم کردو پشت بندش درارو قفل کرد . چاقوموازجیبم در آوردم که بذاریم رو گلوش ، ولی انگار منتظر این حرکتم باشه با ی حرکت دستمو پیچوندو چاقو رو از دستم گرفت . نمیتونستم با دونفر در بیفتم . سمانه هنوز گریه میکرد و خودشو بهم چسبونده بود ، آغوشموبراش بازکردمو اونم مثل ی گنجیشک خودشو بهم چسبوند . گرفتار شده بودمو کاری هم از دستم بر نمیومد . بلاخره کار خودشو کرد . هنوز این اول کار بود . امشب بزن بزنش به پاست . یعنی برای عمه هم خطو نشون کشیده بود که درو برامون باز نکرد ؟ اون که شماره ای ازش نداشت . چجوری میخواسته براش خطو نشون بکشه ؟ شاید به همینا سپرده وگرنه با اون حالی که من ازش دیدم به این زودیا نمیتونست از جاش بلند شه . کاش منم پسر بودم . پسر بودمو آزادی داشتم ومیتونستم باخیال راحت دست سمانه رو بگیرمو از این شهر وبابا وآدماش دور بشم . فریدونو گذاشته بودو انگار داشت از دل من میگفت چشمامو بستمو با تمام وجود متأسف شدم که هیچکاری ازدستم بر نمیاد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دلم از خیلی روزا با کسی نیست

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تو دلم فریاد و فریادرسی نیست

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شدم اون هرزه گیاهی که گلاش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پرپر دستای خار و خسی نیست

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دیگه دل با کسی نیست

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دیگه فریادرسی نیست

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آسمون ابری شده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دیگه خار و خسی نیست

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بارون از ابرا سبک تر می پره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هر کسی سر به سوی خودش داره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مثل لاک پشت تو خودم قایم شدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دیگه هیچ کس دلمو نمی بره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دیگه دل با کسی نیست

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دیگه فریادرسی نیست

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آسمون ابری شده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دیگه خار و خسی نیست

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ماهی از پاشوره بیرون افتاده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شاپرکها پراشون زخمی شده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نکنه تو گله بره هامون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گذر گرگ بیابون افتاده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دیگه دل با کسی نیست

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دیگه فریادرسی نیست

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آسمون ابری شده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دیگه خار و خسی نیست

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بلند شو تن لش ... لنگه ظهره ... پاشو برو سرکارت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشمامو آروم باز میکنم و سعی میکنم زمان ومکان یادم بیارم. بدنم بی نهایت کوفتست وگردنم درد بدی داره . سرمواز روی زمین بر میدارم وبا آه وناله گردنمو کمی ماساژمیدم بلکه بهتربشه . چه اتفاقی افتاده بود ؟ آخرین چیزی که یادم مونده بود مشت ولگدای پیاپی روی بدنم و گاهاً صورتم بود . تقریباً وسط اتاق بدون جا و حتی بالش خوابم برده بود . خواب که نه بیهوش شده بودم ! هرچی بیشتر برای بلند شدن تلاش میکردم گرانش زمین بیشتر میشدو وزنم سنگین تر ، تا حدی که نمیذاشت تکون بخورم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- مگه با تو نیستم دختره سر تق ؟ ... نکنه باز دلت هوای کتکای دیشبو کرده ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهی به پشت سرم انداختم که صدای نحسش میومد . پای بساط همیشگیش پهن بودو دود خونه رو ورداشته بود . با یادآوری سمانه اتاقو از نظر گذروندم ولی نبود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- سمانه کجاست ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جوابمو نداد و خیلی ریلکس به کارش ادامه میداد طوری که ترس به جونم انداخت که نکنه بلایی سرش آورده باشه ؟! نیرویی بهم تزریق شد که بتونم بلند شمو روی پاهای کوفته وکبودم بایستم . تکیه به دیوار از در خارج شدمونگاهی به حیاط انداختم ولی توی حیاط هم نبود ! بانگرانی صداش زدم و بغض گلومو گرفته بود که جوابمو از گوشه حیاط ، در حالی که از توالت بیرون میومد ، داد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بله آبجی جون ... من اینجام

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با دیدنش نفسی از سر آسودگیم کشیدم و تکیه به در دولنگه سالن روی زمین سر خوردم . خودشو بهم رسوندو روبه روم نشست

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- حالت خوبه آبجی جون ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خداروشکر سالم بود . جایی از کبودی روی صورتش نبود . نگاه بی رمقموبهش داده بودم و ازش پرسیدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خوبی ؟ ... اذیتت که نکرد ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نه ... فقط ... نتونستم کاری کنم وقتی تورومیزد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اشکالی نداره ... من کتک بخورم بهترازاینه که ببنم تو کتک میخوردی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صداش توی فضای کوچیک حال پیچید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- مگه باتو نیستم ... پاشو برو گمشو سر کارت تا اون روی سگ من بالا نیومده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاه غضبناکمو بهش که دم دراتاق ایستاده بود دادمو گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- مگه جایی از بدنم سالم گذاشتی که بتونم قدم از قدم ور دارم بی شرف ... میخواستی وقتی دیشب منو باکیسه بکست اشتباه گرفتی فکر اینجارم میکردی ... من تو این وضعیت هیج جا نمیرم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- تو گوه میخوری ... فکر کردی دست خودته ؟ ... بلند شو تا کار دستت ندادم آماده شو برو رد کارت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نه پس فکر کردی دست تو هه ؟ ... من از چی میترسونی ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نه ... دست منم نیست ... دست سمانه جون باباست

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با حرفش ناخدآگاه دست سمانه رو کشیدم و اونم توی بغلم افتاد . چشم تو چشم هم بودیم و عکس العملی نمیکردیم . با پوزخندی دوباره سر وقت بساطش رفت ومن هم سمانه رو که دستش تودهنش بود ، ول کردم . اگه خودم تنها بودم واسم فرقی نمیکرد . اینقدر سختی کشیده بودم که مرگ واسم ی حس شیرین بود ولی با وجود سمانه نمیتونستم . هرچی باشه مامان اونو به من سپرده بود . به زحمت از سر جام بلند شدمو خودموبه اتاق رسوندم . با هر تیکه ای از لباسم که به تنم میکردم درد بدی توی وجودم میپیچید و آه ازنهادم بلند میشد . به هر جون کندنی بود خودمو آماده کردم . قبل رفتن سراغش رفتموبراش خطو نشون کشیدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- من دارم میرم ... اگه بفهمم ی تار مو ازش کم شده دود مانتو به باد میدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ناامیدم نکن تا هیچ اتفاقی براتون نیفته

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حرفمو زده بودم ودیگه چیزی برای گفتن نداشتم بنابراین به قصد خارج شدن از خونه راه افتادم دم در روی زمین نشستم و کفشای اسپورت کهنمو پام کردم ، به طرف آشپزخونه که درش از توی حیاط بازمیشد رفتم وی تیکه نون برداشتم . قبل رفتن نگاهی به سمانه انداختم که فارق از هر دغدغه ای خط بازی میکرد . منم بچه که بودم همین بازیو میکردم ، ای کاش تو همون سن میموندمو تمام نگرانیم افتادن سنگ روی خط بود نه خطی خطی شدن تنها کسی که توی دنیا دارم . با دیدنم لحظه ای از بازی دست کشیدو سمتم اومد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- کجا میخوای بری آبجی جونم ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

درحالی که به نونمو سق میزدم گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- میرم سر کار کنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به وضوح دلهره رو توی چهرش حس کردم . جایی سمتی که بابا توی خونه نشسته بود چشم دوخت . لبخندی به نگرانیتش زدمو سعی کردم کمی آرومش کنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نگران نباش ... سپردم اگه چپ نگاهت کنه پدرشو درمیارم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد کنار زدن موهاش ازتوی صورتش راه افتادمواز خونه زدم بیرون . خودمم به حرفای بابااطمینان نداشتم ولی باید ی کاری میکردم تا به سمانه آسیبی نرسونه . امروز باید ی جای دیگه میرفتم . دیگه به اونجا رفتن ریسک بود . توی خیابونا راه میرفتمو پی سوژه امروزم میگشتم . امروز باید چجوری پول در میاوردم ؟ بدنم هنوز درد میکرد. ترس بدی بهم دست داده بودو دلم شور میزد . برای استراحت روی سکوی دم بانک نشستم و کمی پاهامو که از دردزیاد درحال منحدم شدن بود ، توی دستم ماساژ دادم . همون لحظه ی پسر جوون در حالی که با گوشیش صحبت میکرد از در بانک زد بیرون .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- الو ... خوب ی جایی برو که آنتن بده ... چند بار ی حرفو تکرار کنم ... پولا رو گرفتم ... شماره حسابو بفرست

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشمم به کیف رمزی توی دستش افتاد . طرف عابر بانک رفتو کیفشو روی لبه دیوار گذاشت . هنوز گوشی تو دستش بودو خودشو با عابر بانک مشغول کرده بود . نگاهی به دور بم انداختم وبعد مطمئن شدن ازخلوت بودن خیابون ، موقعیتو خوب دیدم . نباید ی لحظه رو هم هدر بدم . بلند شدمو طرفش رفتم که کاملاً سرگرم بود . بدون اینکه کوچکترین برخوردی باهاش داشته باشم تو ی لحظه کیفو از کنار دستش کشیدموپابه فرار گذاشتم . فریاد های دزد دزدش بلند شد و هر لحظه بهم نزدیک تر میشد که سرعتموبیشتر کردم وسر اولین پیچ ، پیچیدم . تک و توک آدم دیده میشد ولی دیگه کسی نبود که دزد خطابم بکنه . خودموتوی اولین کوچه انداختم و همینجور کوچه ها رو یکی یکی وارد شدم تا بلاخره مطمئن شدم کسی دنبالم نیست . ی گوشه ایستادم وشروع کردم نفس نفس زدن . دست بردم که کیف چرم رمزی رو باز کنم ولی انگار قفل بود . از رمز باز کردن چیزی سرم نمیشد وهرکاری میکردم باز نمی شد . باید میرفتم خونه و سر فرصت بازش میکردم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

توی کتم قایمش کردمو راهی خونه شدم بااین امید که پولی توش باشه و به کاهدون نزده باشم . پام لنگی میکردو واسه خودمم جای تعجب داشت که چجوری بااین بدن کوفته ازدستش فرار کردم ؟! تاخونه پیاده رفتمو و مدام اطرافمو چک میکردم . با صدای آژیر هر ماشین پلیسی ترس ورم میداشت که نکنه شناسایی شدم ؟ ولی با رد شدنشون از کنارم نفسی از سر آسودگی میکشیدم . نگاهای چپ چپ رهگذرهاروروی خودم حس میکردم ولی اهمیت ندادمو به راهم ادامه دادم . دم دمای ظهر بودو هواگرم که به خونه رسیدم . به محض رسیدن لباسامو که مثل بختک به جونم افتاده بود ، از تنم کندم و راهی حوضچه کوچیک وسط حیاط شدم . سرمو داخل آب فرو بردمو چند لحظه نگه داشتم تا کمی از گرمای به جوش اومدش کم شه بعد از سرم کفشامواز پام کندمو داخل آب گذاشتم . چه حس خوبی داشت ! سمانه بالا وپایین میپریدو برای اومدنم خوشحالی میکرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- سلام آبجی جونم ... اومدی ؟ برام چی آوردی ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خودشو به پشتم که لبه حوض نشسته بودم چسبوندو منم بعد بوسیدنش جوابشو دادم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- سلام خواهری ... هنوز هیچی ولی به زودی ی چیز خشکل میخرم برات

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آخ جونمی جون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مثل فنر بالا پایین میپرید و برای وعده سرخرمنی که بهش داده بودم خوشحالی میکرد . از جام بلند شدم ووارد خونه شدیم تا ی فکری واسه کیف بکنم. کمی با قفلش ور رفتم اما هیچ جوره باز نمیشد آخر سر هم به ی تیغ متوسل شدمو از پشت بریدمش . حین کارم سمانه سؤال پیچم میکرد که سرم روبه انحدام از دست سؤالاش . بلاخره به هر بدبختی بود بریدمش ومحتواشو بیرون ریختم . بین همه چیزایی که بیرون ریخت دو بسته دلار توجهموبیشتربه خودش جلب کرد که تقریباً تا مرز سکته پیش رفتم ! حتماً خیلی میشد وگرنه به خاطر دوبسته که کسی کیفشو قفل نمیکنه ! با صدایی که ازتوی حیاط اومد مغزم به کارافتاد و پولارو توی دودکش خونه قایم کردم . سمانه متعجب نگام میکرد که سمتش حمله ورشدموآهسته گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بابا اومد پرسید پول هم توی کیف بود بگی نه ، باشه ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- یعنی بهش دروغ بگم ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نه ... اونا که پول نبود ... اونا رواگه بابا میدید مارو میزد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- باشه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بالای سرمون ظاهر شده بود و به دلو روده کیف نگاه میکرد .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- این چیه ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اینو از یکی کش رفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خب ... چقدر توش بود ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- هیچی ! ... ی مشت مدارک بی ارزش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مدارکارو بالاوپایین کردو سمتم حمله ور شد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خر خودتی توله ... پولاشو کجا گذاشتی تانزدم لحت نکردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- دارم میگم هیچ پولی توی وامونده نبود ... چرا نمیفهمی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سیلی محکمی بهم زد که باعث شد سمانه سمتم بدوه و خودشو به پاهام بچسبونه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بابا نزنش ... راست میگه ... پولی درکارنبود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهشوبین منو سمانه ردو بدل میکرد که آخر سرگفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- وای به حالت اگه دروغ گفته باشی ... وردار این کاغذ پاره هارو بنداز دور ... بااین پولی که واسمون در آورده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ورفت ، نفس حبس شدموبیرون فرستادمو سمانه به رو بیشتر بع خودم فشردم . رفتم سر وقت برگه های پخش شده روی زمینو یکی یکی چکشون کردم . کارت ملی ،شناسنامه هرمدرکی که فکرشو میکردی توش پیدا میشد و ی بلیط که واسه آلمان بود! طرف حتماً خیلی خر پوله ! نگاهی به عکسش انداختم . به قیافشم میخورد .بچه سوسول به نظر میرسید . " پارسا رادمنش " حتی به اسمشم میخورد ! شونه ای از سر بی تفاوتی بالاانداختم و مدارکو به کیف برگردونم . باید در اولین فرصت پولارو ی جایی آب میکردم وگرنه بابا هه میدیدو دودشون میکرد . کیفو زیر تنها کمد توی خونه جاسازی کردم تا بعداً ی فکری به حالش بکنم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

.................................................. ..........

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چندروزی از کیف قاپیم گذشته بودو من هنوز نتونسته بودم پولارو معاوضه کنم تا بتونم ازش استفاده کنم . تا اون موقع به شغل شریفم ادامه دادم تا دهن باباهه بسته باشه . نزدیک غروب بود که توی خیابونا پرسه میزدم و دنبال ی سوژه واسه نون در آوردن ولی مگه پیدا میشد ! روی جدول توی خیابون نشسته بودمو رفتو آمد مردمو نگاه میکردم که صدای شکمم بلند شد! از صبح که از خونه زده بودم بیرون تاالان چیزی نخورده بودمو جرأت هم نداشتم دست خالی به خونه برگردم . چشمم به سوپر مارکت روبه روم افتادو به هوای خریدن چیزی سمتش راه افتادم . موقع حساب کردنو زدن بیرون از سوپری توجهم به کاغذ روی شیشه جلب شد . اطلاعیه واسه کسی که کیفی با مشخصات کیفی که من دزدیه بودم ، بود ! در نهایت مژدگانی برای کسی که پیداش کنه وتحویل صاحبش بده . طبق ی عادت نگاهی به اطرافم انداختم وروی شماره ای که داده بود ثابت موند . بعد حفظ کردن شماره از مغازه دور شدمو توی گوشیم ذخیرش کردم . میتونستم با تحویل کیف پول خوب و بدون دردسری به جیب بزنم و با ی تیر دو نشون بزنم ! تا رسیدن به خونه به نقشه ای که در سر داشتم فکر میکردم . باید وانمود میکردم کیفو توی خیابون پیدا کردم وگرنه گیر میفتادم و این که نمیتونستم بااین تیپم برم چون اون روز منو باهمین قیافه دیده بود . نخ کنار درو کشیدمو وارد خونه شدم که طبق معمول همیشه دوستاش توی خونه پهن بودن . نگاه نفرت بارمو نثارشون کردمووارد سالن شدم سمانه تلویزیون نگاه میکردو باوردم سلام داد . جوابشو دادموبرای عوض کردن لباسام به اتاق رفتم . گوشی به دست اتاقو متر میکردموروی حرفایی که باید میزدم فکر . بلاخره با نفس عمیق شمارشو ازتوی لیست شماره ها پیدا کردمو دکمه سبزو فشوردم . استرسی به جونم افتاده بود که خودمم نمیدونستم دلیلش چیه ؟ بعد سومین بوق صدا مردونه ای توی گوشم پیچید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بله ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- سلام

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- سلام ... بفرمایید ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- من امروز ی اطلاعیه دیدم که شماره شما زیرش نوشه شده بود ... من ی کیف پیدا کردم که فکر میکنم مال شماست ... مشخصات میدین ببینم درسته ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بله درسته ... ی کیف چرم قهو های رمز داره که ی سری مدارک توشه ، کارت ملی شناسانمه مقداری دلار....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بله درسته فقط ... وقتی این کیفو پیدا کردم پاره بود وپولی که شما میگید توش نبود ! فقط مدارکی که گفتین هست ... پولی توش نیست

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- حدس میزدم ... این کیفو 4 روزه پیش دم بانک ی پسر بچه ازم دزدید ... حتماً همون ورداشته ... باشه مشکلی نداره همون مدارکشم واسم ارزش داره ... خانم آدرس میدین بیام بگیرم ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ببخشید ولی ترجیح میدم آدرسمو ندم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خوب پس ی جایی قرار میذارم بیارین ... البته اگه زحمتتون نیست

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- باشه فردا دم همون بانکی که گفتین ازتون زده میارم .... خوبه ؟ ... فقط آدرس دقیقشو بهم بدین

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آره ... خوبه ... فردا صبح ساعت 9 دم بانک ( .... ) شعبه نواب منتظرتونم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همون موقع صدای بابا بلند شد که صدام میزد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- سمیرا ... کجایی دخترۀ ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تابیشتر آبروریزی نکرده باید قطع میکردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ببخشید ... من دیگه باید برم ... فردا میبینمتون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باخداحافظی سرسری بدون اینکه منتظر بمونم جوابموبده گوشیو قطع کردم . خداکنه صدای بابارو نشنیده باشه فقط خداکنه !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صبح روز بعد حاضرآماده برای تحویل دادن کیف ، نگاهی اجمالی به سرتا پام انداختم .تریپ مشکی زده بودمو رسمی که شاملِ مقنعه و مانتوی ساده و شلوار سوارکاری مشکی میشد ! تنها رنگ روشنی که توی تیپم پیدا میشد کفشای پیاده روی سفیدم بود که اونم گذاشته بودم برای همین روزا . اهل آرایش نبودم و در واقع ابزارشو هم نداشتم . جلوی موهای خوشرنگ خرماییمو کج بسته بودمو با پنس فیکسش کرده بودم که کمی از مقنعم بیرون اومده بودو همخونی جالبی با پوستِ برنزه از فرط زیر آفتاب موندن زیادم به وجود آورده بود . عادت نداشتم کیف دستم بگیرم برای همین پلاستیک حاوی کیف سرقتی و دستم گرفتمو به قصد خارج شدن از خونه راه افتادم. واسه یک روزم که آدم بریزو بپاش نمیکرد ! فقط میخواستم یارو نفهمه من کیفشو زدم . سمانه با دیدنم دهنش باز مونده بودو منم تک خنده ای به نگاه ماتش زدمو بهش نزدیک شدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چیه وروجک ؟ ... به آبجیت نیومده عین ی خانم واقعی تیپ بزنه ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خنده دندون نمایی زدو منم دماغشو به نشونه شیطنت فشوردمو تکونی دادم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- من دارم میرم کیف یارو رو تحویل بدم بابا اومد بهش بگی ؟ ... خب ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- باشه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با خیال راحت راهی شدم تا خودموبه موقع سر قرار برسونم . دیشب جریانو براش تعریف کرده بودمو خیالم از جانب کتک و کتک کاری و جنگ اعصاب راحت بود . قبل خارج شدن نگاهی به کوچه انداختم تا از خلوت بودن کوچه اطمینان پیدا کنم. کسی توی کوچه پرنمیزد و شرایط برای رفتن من مهیا بود برای همین تقریباً خودموتوی کوچه انداختم و قبل ازاینکه سروکله کسی پیدا بشه دور شدم . عادت نداشتم بااین تیپ دیده بشم و همش سنگینی نگاهایی رو روی خودم حس میکردم . برای من همون لباس مندرس پسرونه قابل تحمل تر بودو اینقدر احساس شرم نمیکردم . توی مسیر یک ساعتو نیمم صحنه ملاقاتو مرور میکردم و سعی میکردم حرفایی و رو ملکه ذهنم کنم که باعث گرفتارشدنم نشه . بلاخره رسیدمو با اضطرابی که از سروروم میبارید نگاهمو به اطراف و خیابون سپوردم . اصلاً حس خوبی نداشتم ، ی چند بارهم پشیمون شدم ولی چه فایده که خیلی دیر شده بود و فایده ای نداشت . نگاهی به ساعت گوشی لپ لپیم انداختم که تأخیر نیم ساعته صاحب کیفو نشونم میداد . کلافه پوفی کشیدم که ی ماشین مدل بالا جلوی پام ترمز کشید وپشت بندش آقا باعینک آفتابی ازش خارج شد . برای اینکه طبیعی جلوه کنم ، نگاهمو ازش گرفتم و به خیابون چشم دوختم تا بهم شک نکنه . حرکتاشو زیر چشمی زیر نظر داشتم که نزدیک تر اومدو خودشو به دو قدمی من رسوند

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- سلام ... شما باید کسی باشین که کیفمو پیدا کردین ؟ ... درسته ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهی بهش انداختم و وانمود کردم غافلگیر شدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اُ ... بله ... شما هم باید آقای رادمنش باشین ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بله ... واقعاً ممنونم که وقت گذاشتین تا کیفو تحویلم بدین ... نمیدونین چه استرسی برای گرفتن مدارک المثنی داشتم ... آخه میدونید من فردای روز سرقت عازم آلمان بودم و بهشون نیاز داشتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ساختگی با آهانی ابروهاموبالا انداختم و لبخند کشداری بهش زدم . تعارف بلد نبودم و هر کاری میکردم زودتر ازاین صحنه فرار کنم تا گیر نیوفتادم . برای همین پلاستیک حاوی کیفو طرفش گرفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چک میکنین ببینین درسته؟ ... البته غیر پولایی که گفته بودین همه چیز درست بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بله ... حتماً

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کیفواز توی پلاستیک درآورد و بادقت نگاه میکرد و من هم تونستم بهتر وراندازش کنم . تقریباً همه چیز تموم بود . البته با ماشین مدل بالاش! چشمامو که حامل فکر پلیدی بود روی ماشینش ریز کرده بودم که سرشو از توی کیفش بالا آورد و گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بله ... درسته ... دست شما درد نکنه ... واقعاً لطف بزرگی بهم کردین ... نمیدونم چجوری ازتون تشکر کنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خواهش میکنم ... وظیفه بود ... اگه امر دیگه ای ندارین مرخص بشم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نه خواهش میکنم فقط ی لحظه ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با دو خودشو به ماشینش رسوندو به ثانیه نکشیده با کیف پولش برگشت . چند تاتراول روش گذاشت ودودستی طرفم گرفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ناقابله ... هرچقدر میخوایین بردارین

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهی به پولا انداختم ، اخم ساختگی کردمو وخودموناراحت نشون دادم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- این چه کاریه آقای محترم ؟ ... من که واسه پولش این کارو نکردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ببخشید قصد توهین نداشتم ... من توی اطلاعیه هم زده بودم پاداش میدم ... الوعده وفا ... خواهش میکنم هر چقدر مایلید بردارین وگرنه ناراحت میشم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- مثل اینکه متوجه نشدین چی گفتم ؟ ... من این کارو واسه پولش نکردم ... الانم باید برم وگرنه مامانم نگرانم میشه ... با اجازه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و طرف مسیری مخالف خونه راه افتادم . توی دلم دعا میکردم نقشم بگیره که صداش از پشت سرم اومد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اینجوری که نمیشه ... پس حداقل اجازه بدین برسونمتون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سمت صداش برگشتم و توی همون حالت دلخوری جوابشو دادم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- مزاحم نمیشم ... خودم برمیگردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اختیار دارین چه مزاحمتی ؟ ... شما که پولی قبول نکردین این تنها کاریه که میتونم براتون انجام بدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ریموت ماشینشو زد و با اشاره دست به طرف ماشینش بهم گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بفرمایید خواهش میکنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وخودش جلوتر راه افتاد . مردد پشت سرش راه افتادم . باید نقشمو طبیعی بازی میکردم وگرنه بهم شک میکردو کلام پس معرکه بود . در جلورو برای خودم باز کردم و روی صندلی جا گرفتم . کمی معذب بودمو اینو چهرم دادمیزد . کمربندشو بستو راه افتاد . سعی میکردم جلوی جلف بازیامو بگیرمو ضایع بازی در نیارم . اولین بارم بود که توی همچین ماشینی مینشستم نباید تابلو میشد .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خب ... کجا برسونمتون ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باید آدرسیو بهش میدادم که حوالی جایی باشه که گمم کرده بود . برای همین نگاهی به خیابونا انداختمو با یادآوری اون روز اسم خیابونی رو گفتم . نگاهی بهم انداخت که باعث شد منم بهش نگاه کنم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ی چیزی بگم ناراحت نمیشین ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نه ... بپرسد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اگه ولو ازم قبول میکردین مطمئن میشدم خودتون پولو ورداشتین !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پوزخندی به حرفش زدمو پرسیدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- مگه چقدر توی کیفتون بوده ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چیزی حدود 6 تومن !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سعی کردم از تعجبم کم کنم تا تابلو نشدم و به اُهمی همراه تکون سر اکتفا کردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- حق داشتین ... پول زیادی بوده ... منم جای شما بودم همین فکرو مکردم !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خنده دندون نمایی سر داد منم همراهش خنده کوتاهی زدم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- مهم نبود ... حوصله پیگیری المثنی و کاراشو نداشتم ... همین که مدارک پیدا شد برام ی دنیا ارزش داره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خوبه پس ... خوش بحال دزد کیفتون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دوباره خندید و من هم در دل نهیبی به پرحرفیم زدم تا گرفتارم نکرده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چند سالتونه ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهی به نیم رخش انداختم تا از چهرش معنی سؤالی که پرسیده بودو بفهمم . یعنی به این زودی نقشم گرفت ؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- 18

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

3سال کوچکترازسن واقعیم و پشت این دروغم هم نقشه ای در سر داشتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- پس باید پشت کنکوری باشی !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بله ... درست حدس زدین

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چه رشته ای میخونی ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- تجربی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- پس میخوای دکتر بشی ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- شاید هم پرستار ! ... خودم که از هیچکدومشون خوشم نمیاد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چرا ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شونه هامو انداختم بالا و گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- معلومه ... ازخون بدم میاد ... ی جورایی چندشم میشه ... حالافکرشو بکنین دکتر بشم یا پرستار و ی مریضی که دلو رودش بیرون ریخته برام بیارن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چینی به دماغش داده بودو نیم نگاهی بهم انداخت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آره ... خیلی بده ... پس چه رشته ایو دوست داری ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- هنر !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خب چرا نرفتی ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- به خاطر اصرارای پدر مادرم ... بالاجبار!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- که این طور ! ... به هر حال برات آرزوی موفقیت میکنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ممنون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چیزی از خودش نگفتو منم نپرسیدم . دیگه رسیده بودیمو باید میگفتم نگه داره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- لطفاً همینجا نگه دارین ... من پیاده میشم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چرا ؟ ... هنوز که نرسیدیم ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بقیه راهو پیاده میرم ... سر راه خرید هم دارم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- باشه ... هر جور مایلید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگه داشتو من پیاده شدم . سرمو خم کردم تا بتونم صورتشو که توی ماشین نشسته بود ببینم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خیلی ممنون ازاینکه رسوندیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خواهش میکنم ... من باید ازتون تشکر کنم ... انداختمون توزحمت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بلاخره بعد تیکه پر کردن تعارفات معمولی خداحافظی کردیم و منم راه افتادم . با وجود اینکه دیدم از کنارم رد شد ولی به راهم ادامه دادمو بعد ازاینکه مطمئن شدم زیر نظر نیستم عقب گرد سمت خونه راه افتادم . مطمئن نبودم دوباره هم باهم ملاقات داشته باشیم ولی بازم برای دیدار اول انگار خوب بود . هرچند راه خونه برای من دو برابر شده بود ولی دلم برای گرفتن نقشم روشن بود .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به محض ورودم به خونه سین جیم کردناش شروع شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چی شد ؟ ... پولو آوردی ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نه ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مقنعمو از سرم کندم که خودشو بهم رسوند و حالت تهاجمی ادامه داد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- پس رفتی چه غلطی بکنی ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ی فکر زده بسرم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چه فکری ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- طرف خر پوله میشه راحت ازش پول چاپید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چجوری میخوای اینکارو بکنی ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- فقط کافیه باهاش دوست بشم ... همین

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- تو غلط میکنی دخترۀ انتر ... همینم مونده که تواین جور راها کشیده بشی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چه راهی ؟ ... مگه من گفتم میخوام از اون کارا بکنم ؟ ... بعدشم از کی تا حالا برات نوع پول درآوردنم مهم شده ؟ ... فک کردی تو این چند سال به اندازه کافی شناخته نشدم که هر آن پلیسا بریزن دستگیرم بکنن ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چیزی نمیگفت و نگام میکرد . آخر سر هم با تکون دستش از اتاق زد بیرونو گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- وای به حالت اگه نقشت نگیره من میدونم تو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خودمم هم به عملی شدن نقشم اطمینان نداشتم . کف اتاق طاق باز خوابیدمو به ملاقاتی که با پارسا داشتم فکر میکردم . شاید باید کمی نرم تر رفتار میکردم . شاید اگه ازهمون اول به ذهنم رسیده بود با کمی آرایش میتونستم نظرشو جلب کنم . این جور جونا خیلی به این چیزا توجه میکنن .اصلاً اگه نامزد داشته باشه چی ؟ به پهلو شدمو دستمو زیر سرم گذاشتم . چه فرقی میکرد؟ بازم میتونستم پول در بیارمو دهنشو بسته نگه دارم . کارم ی نوع ریسک محسوب میشد که احتمال موفقیتش خیلی کم بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آبجی جون ؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

طرف صداش سر برگردوندم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- جونم ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- من گشنمه ... ناهار چی داریم ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بلند شدمو به ساعت دیواری قدیمی داخل اتاق نگاه کردم . ساعت 12 رو نشون میداد . طفلک حق داشت گشنش باشه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- هرچی آبجی خوشگلم بخواد ... چی میخوای برات درست کنم ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

انگشتشو به نشونه فکر کردن جلوی دهنش گرفتو باهیجان گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ماکارونی !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستمو روی چشمم گذاشتمو لاتی لوتی گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- شما جون بخواه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ریز خندید و باهم به قصد درست کردن غذا از اتاق زدیم بیرون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به یاد دوران بچگیم وسط حیاط دراز کشیده بودمو به ستاره ها چشم دوخته بودم . با انگشت و ی چشم باز نشونشون گرفته بودمو لمسشون میکردم . خوابم نمیبردو میشموردمشون ولی هر دفه یا قاطی میکردم یا ی ستاره از زیر دستم رد میخورد . به آیندم فکر میکردم جایگاه الانم . چی به سرمن خواهد اومد ؟ اگه ی روز گرفتار پلیس میشدم چی میشد ؟ چه حکمی برام بریده میشد ؟ دستم خسته شده بودو خونش از جریان افتاده بود . روی شکمم گذاشمشو نگاهی به کنار دستم انداختم که سمانه خواب بود . ملافه رو روش کشیدمو به این فکر کردم این طفل معصوم بعد من چ بلایی سرش میاد ؟ آهی کشیدم که همزمان شد با روشن شدن ویبره گوشیم . صفحه کوچیکش روشن خاموش میشد و میلرزید . ورش داشتمو به شماره بی نهایت آشنا زل زدم . ساعت از 11 هم گذشته بود . این کی بود که این وقت شب یادی ازما کرده بود مردد دکمه اتصالو زدمو دم گوشم گرفتم و منتظر موندم حرف بزنه تا شاید بتونم از روی صداش بشناسمش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- الو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بفرمایید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- سلام

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- سلام ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خوبی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- با کی کار داشتین ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نشناختی ؟ ... منم ... پارسا رادمنش !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مثل فنر از جام پریدم و توی جام چهار زانو نشستم . بلاخره بعد یک هفته خبری ازش شده بود . هیجان توی وجودمو در نطفه خفه کردمو سعی کردم توی صدام مشخص نباشه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اُ .... بله ..... خوب هستین ؟ ... ببخشد نشناختمون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اشکالی نداره ... میذارم پای خوندن زیاد !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اول منظورشو متوجه نشدم ولی بعد ذهنم به کار افتاد تا حرفی نزدم که گندش در بیاد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- دیر جواب دادی ... خواب که نبودی ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نه ... داشتم میخوندم ... گوشیم رو سایلنت بود ... اتفاقی افتاده آقای رادمنش ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- والا تا بشه اسمشو چی گذاشت ... فردا برنامه خاصی ندارین ؟ میخواستم اگه از نظر شما مشکلی نداشته باشه ببینمتون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با هر کلمه حرفش ذهنم ی سمتو سویی میرفت و آخر سر هم با احساس خطری که کرده بود آلارم داد . ترس وجودمو گرفته بود که نکنه شناسایی شده باشمو اینا همش نقشه ای از طرف پلیس باشه ! برای همین مشکوک پرسیدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- درباره چه موضوعی ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- میگم بهتون ... میتونید فردا ساعت 10 خودتونو کافه روبه روی همون بانک برسونید ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کمی فکر کردمو برنامه ی دختر جون پشت کنکوریو رو در نظر گرفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ساعت 10 کلاس کنکور دارم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چه ساعتی میتونی بیای ؟ ... قول میدم زیاد وقتتو نگیرم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- قبل ساعت 10 شاید بتونم بیام

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خوبه ... پس همون 9 منتظرتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- هنوزم نمیخواین مناسبت این ملاقاتو بگین ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ترجیح میدم همون فردا حضوراً این کارو بکنم ... خب دیگه بیشتر ازاین مزاحم درست نمیشم ... تا فردا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نمیدونستم کی ازش خداحافظی کردمو گوشی قطع شده بود . صدای بوق بوق تلفن توی گوشم پیچیدو به خودم اومدم و دکمه قرمزشو زدم . سمانه قلطی زدو ملافه رو دوباره از روی خودش کنار زد . غرق افکار منفیم بودم که هرچیزی رو واسه فردا تجسم میکرد غیر از پیش رفتن نقشه اونم به خوبی . بی خواب بودموبا این تماس بی خواب تر شدم . تقریباً تا خود صبح فکر میکردم . گاهی از رفتن پشیمون میشدمو گاهی بی خیال هر گرفتاری ، به کاری که باهام داشت فکر میکردم و برای خودم حدسیاتی میساختم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهی به ساعت گوشیم انداختم که هشتونیمو نشونم میداد . از استرس زیاد سه ساعت بیشتر نتونستم بخوابمو بعدشم برای رفتن به ملاقات آماده شده بودم . تنها دست لباس بیرونمو تنم کردمو برای تغییر قیافه ناجورم از فرط بیخوابی وارد مغازه لوازم آرایشی شدمو به ویترنا زل زدم ولی تقریباًهیچ تجربه ای نداشتم و نمیدونستم چی باید بخرم ؟ فروشنده زن در حال جواب دادن به چند تا ازمشتریاش بودو منتظر بودم نوبت من برسه . بلاخره بعد رد کردنشون نوبت به من رسید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- سلام ... بفرمایید ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- سلام

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ساکت بودمو نگاهم روی اجناس رنگانگ داخل ویترین میرقصید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- میتونم کمکتون کنم ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ی رژ میخوام ولی نمیدونم چه رنگی بهم میاد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دست بردو صفحه رژارو بالا جلوم گذاشتو ازم خواست امتحانشون کنم . چندتا رو بالا پایین کردموروی دستم امتحان ، ولی هیچکدومشون بدرد نمیخورد . کلافه نگاشون میکردمو نمیتونستم تصمیم بگیرم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- میخوایین من براتون انتخاب کنم ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیم نگاهی بهش انداختمودوباره به رژا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بدمم نمیاد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با لبخندی ی چند تاروجدا کردو ازم خواست امتحانشون کنم ولی بازم ازهیچکدمشون خوشم نیومد . اصلاًمیونه خوبی با رژ نداشتم . چشمم خورد به چیز بیرنگی که تیوپی بود . هیجانزده گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اون چیه ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- برق لب

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- میاریش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آورد بالا و منم تستش کردم . این بهتر بود هم لبامو از بی حالتی در میاورد هم بهم میومد . با کمک فروشنده رژ گونه مسی رنگیو هم انتخاب کردموهمونجا ازش خواستم برام روی صورتم اعمال کنه به پیش نهادش رژلب ستشم برداشتم و چیز دیگه ای نمیخواستم . برای همین حساب کردمو تا دیر نشده از مغازه زدم بیرون . نزدیکای همون کافه ای بودم که با پارسا ملاقات داشتم . با استرس زیاد نگاهی به اطرافم انداختم تا ی چیز مشکوک به چشمم بخوره و از ورودم به کافه منصرف شم ولی هیچی پیدا نکردم غیر ماشین النترای سفید رنگ که صاحبشو میشناختم . بادلهره در شیشه ای کافی شاپو فشوردمو در دلنگ دلونگ کنان باز شد . چشمم به آویز میله ای بامزه ای که بالای در بود همزمان با ورودم میرصید ، افتاد. بند کولمو که ناچاراً اونم به خاطر کلاس کنکوری که گفته بودم دوشم انداخته بودم چنگ زدمو کتاب تستی که از دختر همسایه قرض گرفته بودم به دست دیگم دادم .صدای احسان خواجه امیری با صدای مشتری ها قاطی شده بود . نگاهی گذرا به سالن تقریباً پر کافی شاپ انداختمو دنبال چهره آشنایی توی چهره ها میگشتم که از گوشه چشمم تکون خوردن چیزیو دیدم . با دستش بهم اشاره میکرد که برم پیشش . خودمو به میزش رسوندم که بلند شدو سلام کرد . جوابشو دادمو منتظر ایستاده بودم که ازم خواست بشینم . حین نشستین نگاه سرتاسری به اطرافم انداختم تا توی چهره های داخل کافی شاپ برای خودم چهره مشکوکی پیدا کنم که با سؤالش به خودم اومد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خوبی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در حالی که کتاب تست فیزیک گاجمو روی میز میذاشتم ، جوابشو دادم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خوبم !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چرا اینقدر نگران به نظر میرسی ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- هان؟ ... نه ... نیستم ... تاحالا تنها به این جور جاها نیومدم ... دیشب که شما گفتین چند بار پشیمون شدم بیام ... ولی دیگه بهتون قول داده بودم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نگران نباش اتفاقی نمیوفته ... ی بار که هزار بار نمیشه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همون موقه گارسون اومدو سفارش خواست .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چی میخوری ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چیزی میل ندارم ... شما برای خودتون سفارش بدین

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دوست نداشتم اینقدر خشک برخورد کنم ولی رفتارم اصلاً دست خودم نبود ، با پام روی زمین ضرب گرفته بودموبه کتاب تستی که یک کلمه هم ازش سر در نمیاوردم زل زده بودم . عجب غلطی کردم گفتم پشت کنکوریم ! حالا اگه ازم سؤال درسی بپرس چی باید بگم ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چه خبر ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خبرا دست شماست ... من هنوز مناسبت این قرارو نمیدونم چیه ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- به زودی خواهی فهمید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
شما به این رمان چه امتیازی میدهید؟
نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.