دختری که تنهاس و برای گذروندن زندگی ، دست تو کیف و جیب ادم ها میکنه ! ... دزد ! ... اَمینه . دختری که معماها تو زندگیش هست . مثل تنها بودنش ! تو یکی از همین دزدی ها با پسری اشنا میشه که نقاش ! عماد ... درست زمانی که امینه درحال زدن کیف عماد بوده وارد یه دنیای دیگه میشه . دنیایی که خیلی دوره ... به اندازه چهارصد سال ! تو اون دنیا عاشق میشه ، تو راه عشق به خدا میرسه !

ژانر : عاشقانه، اجتماعی

تخمین مدت زمان مطالعه : ۵ ساعت و ۲۲ دقیقه

مطالعه آنلاین اَمینه (امینه)
نویسنده : مری 72

ژانر : #عاشقانه #اجتماعی

خلاصه :

دختری که تنهاس و برای گذروندن زندگی ، دست تو کیف و جیب ادم ها میکنه ! ... دزد ! ... اَمینه .

دختری که معماها تو زندگیش هست . مثل تنها بودنش !

تو یکی از همین دزدی ها با پسری اشنا میشه که نقاش ! عماد ...

درست زمانی که امینه درحال زدن کیف عماد بوده وارد یه دنیای دیگه میشه .

دنیایی که خیلی دوره ... به اندازه چهارصد سال !

تو اون دنیا عاشق میشه ، تو راه عشق به خدا میرسه !

ساعت حول و حوش هشت شب بود که رسیدم سرکوچه

کوچه ای که همیشه خدا شلوغ بود و پر بچه های قد و نیم قد با لباس ها و سر شکلهای کثیف و سیاه ...

توشون تمیز هم پیدا میشد اما دوتا بیشتر نبودن که اونم بچه های صغری بودن

صغری که یه روز شهرنشین بود و حالا تو خونه ای که پنج سر عائله توش میموندن ...

جعفر با دیدنم با اون دمپایی های ابی رنگ و رو رفته که پاهای سیاه و چرکیش رو قاب گرفته بود دوید سمتم ...

جعفر : امین امین

سرجام وایستادم و کوله پشتی که هم سن همین جعفر بود با یه دستم رو شونم گرفتم و دست دیگم رو به کمر زدم و با تشر گفتم : هووووی صد دفعه نگفتم درست صدام کن ؟؟؟

نفس زنان گفت : ببخشید ولی خب اسمت امین دیگه ... همه امین صدات میکنن

_ همه غلط میکنن با تو

_ هوی چته امین نیومده قال راه انداختی ؟ زورت به بچه رسیده ؟؟؟

سمت شفیع که مثل همیشه سیگارش گوشه لبش بود ، برگشتم

به سرتا پاش نگاه کردم ..

یه مرد دیلاق با پیرهن چهارخونه قهوه ای و کاپشن طوسی و شلوار مشکی و کفشای قیصری سیاه ...

ابرو بالا انداخت و گفت : ها چیه ؟ ... نیگا میکنی ...ادم ندیدی ؟؟؟

_ ادم که خیلی دیدم اما داشتم شباهت این توله رو با تو میسنجیدم

با این حرفم سیگارش رو به دست گرفت و اومد سمتم

شفیع : زنیکه خرررر به من میگی سگ ؟؟؟؟

_ بلانسبت سگ

جعفر رو پس زدم و خواستم برم خونه که کوله پشتیم کشیده شد

کوله رو چنان سمت خودم کشیدم که شفیع پرت شد جلو پام

لگدی به شکمش زدم و گفتم : اخه مفنگی تو که با باد شکم هم میفتی چرا عرعر میکنی ؟؟؟

سیگار توی دستشو زیر پام له کردم و گفتم : به جای این کوفتی بچتو بگیر ور دلت که عین یتیما میگرده ... گند زدی به زندگیت ، نزار این ننه مرده هم بدبخت شه

شفیع : لابد با دزدی ؟؟؟ ‌اره ؟؟؟

سر چرخوندم و با خودم اروم گفتم : نخیر ... میخااااارههههه

لگد به شکمش زدم که دوباره پرت شد رو زمین

_ دست تو کیف و جیب اون و این کردن شرف داره به دود کردن چندرغازای زن بدبخت تو

_ ها امینه چته نیومدی سَــس گرفتی ( صداتو بالا انداختی )

_ هیچی ننه ... بیا تو

با خودم بردمش تو که گفت : چی میگفت شفیع ؟ چیش گفتی که برزخ بود ؟؟

کنار حوض وسط حیاط نشستم و گفتم : پاچه گرفت جوابش دادم

_ سلام امینه ... خسته نباشی

خندم گرفت ...

دزدی کردنم مگه خستگی داره ؟؟؟

اره داره ...خیلیم داره

خستگی که بیشتر از کار پشت میز ...

دویدن ، فرار ، تیز بودن و هزار تا بدبختی دیگه ...

راستی از کی شد که شدم امین قاپ زن ؟؟؟

شاید دوسال پیش یا شایدم از بچگی ...

اره از بچگی ...

از نه سالگی

از همون سنی که میگن دختر به سن شرعی میرسه ، من به امین قاپ زن رسیدم ...

از همون روزی که از فرط گشنگی لقمه این و اون رو از تو کیفاشون برمیداشتم و میرفتم پشت دیوار توالت میخوردم ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خوب یادم حتی نصفشم همون پشت قایم میکردم که زنگهای بعد بخورم اما همیشه سهم مورچه ها میشد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ولی مگه ادم گشنه نون پر مورچه و خشک حالیش میشه ؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صبح شده بود و یه روز دیگه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

روزی که مطمنن مثل قبلی ها قرار با دویدن و استرس سر بشه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لقمه ای که ننه برام گرفته بود خوردم و کتونی های سفیدم رو که حسابی رنگ و رو رفته شده بودن پوشیدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حیاط مثل هر روز پر ادم بود و شلوغ ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه حیاط گرد و بزرگ که سه تا اتاق دورش کرده بودن ، اتاق های که تو هرکدوم چند نفر شب و روزشونو سر میکردن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صغری کنار حوض نشسته بود و لباس های بچه هاش رو میشست و شهین گوشه دیگه ظرف های کثیفش رو میشست

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با صدای بلند سلام کردم که هردو جواب دادن ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رو به صغری گفتم : بچه هات کوشن ؟ نمیان بریم ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بلند شد و گفت : چرا الان میان ... بزار صداشون کنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سمت اتاقشون رفت و از همون جا بلند شروع کرد به صدا زدن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ مانی ، مینا ... بیایید خاله امینه داره میره ها

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خاله امینه .. تنها کسی که مثل ادم صدام میزد همین صغری بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شهین با نگاه چپی به صغری نگاه کرد و با دهن کجی گفت : خاله امینه .. مثلا میخواد بگه خیلی ادم ... هه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پامو لبه حوض گذاشتم و درحالی که اب به کفش هام میزدم گفتم : لابد تو خوبی و با فرهنگ اره ؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لیوان توی دستشو با صدا اب کشید و گفت : تو این خراب شده فرهنگ دیدی سلام برسون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ ادم اگه ادم باشه تو توالت هم با عن و گوهش با ادب حرف میزنه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صورتش رو جمع کرد و گفت : سر صبح چیز دیگه نبود بگی ؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صاف شدم و نگاهی به سرتا پاش نگاه کردم و چشم چرخوندم سمت سمیه دخترش که موهاش همه بهم چسبیده بودن و نامرتب تو صورتش ریخته بودن و ارنجش از چرک به سیاهی میزد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ یه نگاه به خودت و بچت بنداز بعد از عن و گوه گفتن من ایراد بگیر

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با اومدن مانی و مینا بی توجه به پشت چشم نازک کردن ها و فحش های زیرلبیش ، رد شدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ بدوید که کلی دیر شده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مانی و مینا دوطرفم وایستادن و مثل هر روز هرسه راهی مدرسه شدیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ خب امروز چه درسی داریم ؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مانی : فارسی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مینا : نه ریاضی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ دعوا نکنید هردوتاش قبول ولی سوال های سخت سخت نپرسیدا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هردو باشه ای گفتن و شروع کردن به سوال کردن از من و توضیح دادن جدول ضرب و فارسی و ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و من به درس دادن های معلم های کوچیکم گوش میدادم و از بر میکردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اول مینا رو رسوندم و بعد با مانی راهی مدرسش شدیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مانی : خاله امینه یه سوال بپرسم ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ بپرس

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ من خیلی دوست دارم مثل شما باشم .... شما خیلی خوبی ، همه رو هم حریفی و هیچ کس نمیتونه اذیتت کنه ... چه جور بشم مثل شما ؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به چشمای سیاه و معصومش نگاه کردم و جدی گفتم : هیچ کس نمیتونه مثل کسی باشه ... فهمیدی ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستشو کشیدم و دوباره راه افتادیم که گفت : ولی من میخوام مثل شما بشم ... مامانم همیشه میگه شما خیلی مردی منم میخوام مثل شما مرد باشم ... بهم بگید چه جور مرد بشم خواهش میکنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بی حرف فقط دستشو کشیدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چی میگفتم ؟ ... کدوم مرد بودن رو بهش یاد میدادم ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کدوم کار خوبمو ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کدوم ادم بودنمو ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مدرسه که رسیدیم جلو پاش نشستم و گفتم : هیچ وقت نخواه که مثل کسی باشی ،همیشه خودت باش ... مانی باش ... اینم یادت باشه نه من مانی میشم و نه تو امینه ... هرکس خودش ،خود خودش ... تو اگه درس بخونی و موفق باشی یعنی خیلی مردی اون وقت مامانت به همه میگه مانی خیلی مرد ... باشه ؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فقط سر تکون داد و من امیدوار بودم این سر تکون دادن واقعا به معنی فهمیدن باشه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تو خیابون پرسه میزدم و با چشمای شبرنگم عین عقاب چشم میچرخوندم تا طعمه چرب و چیلی گیر بیارم ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با پیدا کردنش زیپ کاپشن مشکیم رو بالاتر کشیدم و خونسردو عادی سمتش حرکت کردم ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

درست لحظه ای که سر چرخوندن کیفش رو به چنگ گرفتم و ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باز من بودم و پاهای دوان و نفس های تند شده ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدای داد زدن و دویدن ها رو میشنیدم اما با همون کیف مردم رو پس میزدم و هرلحظه سرعتم بیشتر میشد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اونقدر سریع میدویدم که هیچ کس به گرد پامم نمیرسید ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اونقدر زندگی سر دوونده بودتم که برای خودم یه پا دونده شده بودم ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کاملا که از اونجا دور شدم سرعتم رو کم کردم و پیچیدم تو کوچه پس کوچه ها

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کوچه خلوت بود ، یه گوشه وایستادم و کیف رو باز کردم و هرچیزی که به دردم میخورد برداشتم ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و کیف رو پرت کردم یه گوشه و از همون کوچه ها وارد خیابون دیگه شدم و روز از نو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تا نزدیک های ظهر فقط دوتا کیف زده بودم و همینم بسم بود ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تو پارک نشستم و درحالی که ساندویچم رو گاز میزدم کیف پول یکیشون رو باز کردم و اولین چیزی که به چشمم خورد یه عکس بود ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قیافه زن رو که ندیده بودم اما حتما خودش بود یا فک و فامیلش ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بیخیال عکس ، پول های توش رو برداشتم و تو جیب کولم گذاشتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ساندویچم رو با ولع میخوردم و اطراف رو دید میزدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دید زدن عادتم بود ، اونقدر چشم چرخونده بودم که دیگه نگاهم ه*ر*ز شده بود و نمیتونست ثابت بمونه ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشمم به یه مرد قد بلند که لباس کرم با شلوار اجری پوشیده بود ، خورد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه کلاه لبه دار کرمی هم سرش گذاشته بود و با یه دقت خاصی به سمتی نگاه میکرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با خودم گفتم لابد اینم یکی مثل من اما وقتی اون سمتی که نگاه میکرد برگشتم هیچی ندیدم جز دار و درخت ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دوباره سمت مرد برگشتم که دیدم همچنان نگاهش به اون سمت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با انگشتش رو هوا شکل هایی میکشید و زیر لب چیزایی میگفت ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به تیپ و قیافش که نمیخورد دیوونه باشه ، به معتاد و دزد هم نمیخورد ... پس چه مرگش بود که همچین میکرد ؟؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اصلا به من چه ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کولم رو برداشتم و برای اروم شدنم تصمیم گرفتم تو همون پارک قدم بزنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه پارک بزرگ که تو اون ساعت خلوت بود و تک و توک چند نفر رو میشد دید که زیر الاچیق و سایه درخت ها نشستن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خدایی پارک با صفایی بود ، تصمیم گرفتم هر روز ظهر برم همونجا و ساندویچ هر روزم رو همون جا بخورم و قدم بزنم ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به نظر که ادم های پر مایه هم میومدن و حتما میتونستم چیزی کاسب بشم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تا شب فقط یه کیف دیگه تونستم بزنم اما همون سه تام اونقدر پر و پیمون بودن که کفافمو میداد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سر راه قرص های ننه و چندتا خرت و پرت دیگه خریدم و رفتم خونه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ساعت ده بود و طبق قانون خونه همه خواب بودن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از پشت پنجره به حیاط نگاه میکردم که چشمم به صغری افتاد ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زیر نور کم چراغ حیاط نشسته بود و با دقت مونجیق ها رو به لباس توی دستش میدوخت ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صغری حیف بود برای این کارها ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صغری ادم این کارها نبود ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه زن سی ساله که چهرش بیشتر میزد اما زیباییش همچنان پابرجا بود ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه زن با قد متوسط و هیکل لاغر اما مناسب ... چشمای قهوه ای و ابروهای کشیده و باریک و بینی کشیده و لب های کوچیک

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

موهای مشکی که همیشه فرق بود و کمیش از روسریش بیرون میزد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پای حرفاش نشسته بودم و میدونستم وضع زندگیش خوب بود اما عاشقی اونو میکشونه به همچین جایی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عشق مردی که بخاطر یه لقمه نون شهر دیگه کار میکرد و ماهی یه بار میومد ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رضا و صغری واقعا لایق هم بودن و هردو علاقمند بهم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بارها دیده بودم ، وقتایی که رضا میاد شبا باهم کنار حوض میشنن و حرف میزنن و اروم اروم میخندن ... خنده هایی که اروم بودن اما عشق ازشون میبارید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شال مشکیم رو سرم انداختم و سویی شرت طوسیم رو انداختم رو شونم و رفتمـ بیرون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با صدای پام برگشت سمتم و لبخندی زد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کنارش نشستم و به سبد قرمز کوچیکی که توش پر پولک و مونجیق بود نگاه کردمـ

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ رضا میدونه کار میکنی ؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخندی زد و پولکی رو به پارچه زد و گفت : مگه اون از سختی هاش بهم میگه ؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهش کردم که سرشو بلند کرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صغری : فکر میکنه نمیدونم کارش سخته و سنگین ... نمیخوام بخاطر من و بچه ها کار زیاد بکنه واسه همین با این کارها پس انداری میکنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با پوزخند گفتم : کفاف میده ؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دوباره مشغول شد و گفت : نه اما حداقل خیالم راحت وقتی شوهرم میاد با همین چندرغاز میتونم یه چیز خوب برای بچه هام بخرم و خیالش راحت باشه که ما اینجا همه چی داریم و نیاز به کار کردن بیشترش نیست

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهمو به انگشتاش دوختم و گفتم : چرا دوستش داری ؟ مگه بخاطر همین رضا خانوادتو از دست ندادی ... پس چرا میخواییش ؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به اتاقش اشاره کرد و گفت : مگه الان خانواده ندارم ؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با همون سوزن و پولک توی دستش ، دستاشو تو هم قفل کرد و درحالی که به حوض نگاه میکرد گفت : درسته مادر و پدرم رو نمیبینم اما همین که میدونم با برادر و خواهرهام خوشن ، بسمه ... منم با شوهرم ، با بچه هام خوشم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سمتم برگشت و با خنده گفت : رضا خانوادم رو نگرفت ، بلکه خانواده جدیدی بهم داد که با دنیا عوضش نمیکنم و بخاطرشون شده میرم کلفتی هم میکنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تو چشمای پر اشکش نگاه کردم و گفتم : خیلی مردی صغری ... خیلی ... رضا باید صبح تا شبش دلا راست بشه و شکر خدا که همچین زنی داره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با لبخندش قطره اشکی از چشمش چکید و گفت : رضا همه زندگی من ... خیلی دوستش دارم امینه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سر تکون دادم و گفتم : میدونم ... ایشالا که خدا واسه هم نگهتون داره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ ایشالا ... ایشالا واسه توام یه همچین رضایی پیدا بشه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخند تلخی زدم و گفتم : بچه مردم رو نفرین نکن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اخم ریزی کرد و گفت : اع این چه حرفیه ؟ مگه تو چته ؟ خانم نیستی که هستی ، خوب نیستی که هستی ؟ـدیگه چی باید بخواد ؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خنده کنان گفتم : هیچ کدوم اینا نیستم ...هرچی میگفتی شاید قبول میکردم اما این یه مورد خانم بودن هیچ رقمه تو کتم نمیره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ اره ظاهرت اصلا به خانم ها نمیخوره اما امینه جان به تیپ و قیافه نیست ، نمیگم مهم نیست ،هست ... اما عزیزم مهم ذات ادم ... خودت که بیرونی میبینی چه دخترا و زنایی که لباس انچنانی میپوشن اما یه جو غرور و غیرت زنونه ندارن و خودشونو تقدیم هر بی سر و پایی میکنن ... خانم اونی نیست که لباس و تیپ خانومانه میزنه ، خانم اونی که خانم بودنشو دو دستی تقدیم هرکسی نمیکنه و برای خودش حد و مرز میزاره تا هر مردی بهش دست درازی نکنه ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سمتم برگشت و گفت : اینکه تو این موقعیت و شرایط پا کج نزاشتی خودش کلیه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بی حرف فقط به حوض نگاه کردم ... حوضی که عکس شمعدونی های دورش و ماه اسمون رو به اغوش گرفته بود و اروم اروم موج میزد و تابشون میداد و انگار براشون لالایی میخوند

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شاید حرف صغری درست بود اما منم پا کج گذشته بودم ... منم باخته بودم ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اره هنوز دختر بودم و تنها دارایم همین خانوم بودنم بود اما پاک نبودم ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پولی رو خرج میکردم که حق و سهم کسی دیگه بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کسی دیگه پول دراورده بود و من میخوردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بخاطر همین خانم موندم مجبور بودم ... وگرنه قبلا اینطور نبودم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امینه ، امین مردم بودم ... اما یکی از همون مردم ، امینه رو کرد نون خور مردم ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نونی که با زدن کیف و موبایل و هرچیز دیگه سر سفرم میزاشتم ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاه به ماه دوختم ....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هیچ وقت کفر نگفته بودم ... هیچ وقت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دلم نمیومد به خدا حرفی بزنم ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خدا چه *گ*ن*ا*ه*ی داشت ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اون که راه راست و غلط روشن کرد اینکه بنده هاش کج میرن تقصیر اون نیست

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هیچ وقت *گ*ن*ا*ه* و کم کاری بنده هاش رو به اسم اون نمیزدم و تو همه حال شکرش رو میکردم حتی وقتی کیفی میزدم و راحت فرار میکردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

میدونستم *گ*ن*ا*ه* و حروم اما این *گ*ن*ا*ه* رو ترج

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یح میدادم به دست به دست شدن ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شاید دیگه امینه سابق نبودم اما همیشه امین جسمی بودم که روزی دست خدام بهش خورده بود ... هرچند روح دمیده شده ازش رو با *گ*ن*ا*ه* ودزدی تیره و تار کرده بودم ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جلوی آینه بی قاب روی دیوار نگاه کردم و شال مشکیم رو سرم کردم و از پشت سر اوردم و پر هاشو بهم گره زدم ... کاپشن مشکیم رو تنم کردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه لحظه تو آینه به خودم نگاه کردم ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صورت کشیده و پوست سفید چشمای درشت مشکی و ابروهای کشیده و پر ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لب های مناسب و بینی استخونی ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از نظر خودم تنها ایرادم دهنم بود که زیادی بزرگ بود \:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ اَمینه ... بیا بچه ها منتظرتن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با آه چشم از تصویر خودم گرفتم و بعد برداشتن کوله م از اتاق زدم بیرون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رو پله ها نشستم و درحالی که کتونیم رو پام میکرد بلند گفتم : معلم های من چطورن ؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هردو سمتم اومدن و سلام کردن جوابشون رو دادم و یاعلی گویان بلند شدم و گفتم : بدوید بریم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اون دوتا بدو رفتن سمت در و من هم پشت سرشون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ اَمینه جان ... چند لحظه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سمت صغری برگشتم و منتظر تا حرفشو بگه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با من من گفت : امروز مینا قرار بره اردو ... راستش من هنوز پولمو از صاحبکارم نگرفتم میشه ... که ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نزاشتم حرفشو بزنه و گفتم : خیالت راحت ... خودم حلش میکنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ جبران میکنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اخم ریزی کردم و بی حرف زدم بیرون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بچه ها جلو در منتظرم بودم که گفتم : بزنید بریم که سر راه باید خرید هم کنیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مینا : خرید چی ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

درحالی که دستاشون رو تو دستم تاب میدادم گفتم : قرار خانم معلمم بره اردو .. مامانش پول داده که واسش خوراکی بخرم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مانی با اخم گفتم : من بهش گفتم به مامان نگه اما گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مینا ناراحت گفت : خب همه دوستام میرن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ خیل خب حالا که چیزی نشده ، یکم خوراکی میخریم ... همین

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مانی : من بخاطر مامان میگم ... اون بخاطر ما کار میکنه خسته میشه ، بابام که نیست

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دست به موهاش کشیدم و گفتم : خوشم اومد مرد شدی مانی خان

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پر غرور لبخندی زد که خندم گرفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با پول کارم که پرستاری از پیر زنی بود و به قولی حلال بود ، برای مینا خوراکی خریدم و راهی مدرسش کردم و بعد هم مانی ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اون روز قرار به کیف قاپی نبود و روز حلال بود و باید میرفتم خونه مجاهد برای پرستاری از مادر پیرش که حتی نمیتونست خودش رو کنترل کنه ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سخت بود اما قابل تحمل تر از کارهای دیگه بود که ابروم رو باید پاشون میزاشتم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با کلیدی که داشتم در رو باز کردم و وارد حیاط بزرگ و پر و دار درخت خونه مجاهد شدم ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حیاط به اون بزرگی که داشتن نصفش ارزوی خیلی ها بود تو کثافط غرق بود و هیچ کس بهش نمیرسید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شاخ و برگ های خشک شده و ریخته تو حیاط ، استخر وسط حیاط که اونقدر خاک و اشغال روش ریخته بود ، لجن بسته بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

درحالی که تو دلم با خدا حرف میزدم و از این خوشی و بی توجهی بنده هاش میگفتم ، سمت ساختمون رفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بیچاره ملوک سه تا پسر و یه دختر داشت اما یکیشون حاضر نبود مادرشون رو نگه داره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اما تا فرصت پیدا میکردن میرفتن سفرهای خارجی و عشق و حالشون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

انگار نه انگار تو این خونه زنی هست که بزرگشون کرده و به اینجا رسونده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زنی که مادر و ارزوی خیلی ها .. مثل من

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در رو اروم باز کردم و رفتم تو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کولم رو همون جلو در رو زمین گذاشتم و رفتم سمت اتاق ملوک

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تا در اتاق رو باز کردم بوی گند و نجاست زد به دماغم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

که صورتمو جمع کردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شالم رو رو دماغم بستم و استین هامم دادم بالا و بعد از اوردن وسایل ها رفتم به جنگ کثیفی ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هه ... یادم تو تلوزیون یه تبلیغ دیده بودم که سفیدکننده و اینا رو تبلیغ میکرد و میگفت میره به جنگ کثیفی ... حالا من داشتم کثیفی رو پاک میکردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اون هم مثل من گند و کثافت بقیه رو پاک میکرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هیی روزگار ببین به کجا رسیدم که خودم رو با مایع دستشویی مقایسه میکنم ... پووووووف

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دوساعت فقط طول کشید اون گند و کثافت ها رو جمع کنم و بعدش رفتم لباس های کثیف رو انداختم تو ماشین و مشغول پختن غذا شدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خبر مرگش من میومدم اینجا از مادرش مراقبت کنم اما اقا خودش هم میومد و مجبور بودم براش غذا تو یخچال بزارم ،وقتایی که خانمش میره ددر و اون میاد اینجا کوفت کنه وگرنه گادر بیچارش که جز سوپ چیزی نمیخورد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زیر گاز رو خاموش کردم و رفتم تو اتاق ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اروم و بی حرف رو تختش دراز کشیده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گوشه اتاق یه میز گرد بود و کنارش یه کتابخونه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سمتش رفتم و پریدم روی میز و از بین کتاب ها یکی رو کشیدم بیرون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صفحه اولش رو باز کردم که چشمم به یه نوشته افتاد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

" تقدیم به همسر عزیزم ملوک بانو .... ایرج "

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشم از کتاب گرفتم و به ملوک نگاه کردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زنی که روزی معلم بود و شاگردها پرورش میداد و مطمنن با این همه مال و منال عزیزکرده بوده اما حالا تک و تنها تو این خونه افتاده بود و یکی نمیومد بگه مردی یا زنده ای

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کتاب رو کنار گذاشتم و رفتم سمتش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

روی تخت نشستم و گفتم : صدام رو میشنوید ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اولین بار بود که بعد از چند ماه باهاش حرف میزدم و تا حالا نه اون حرفی زده بود و نه من

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهش رو سمتم چرخوند که فهمیدم میشنوه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از پنجره به بیرون نگاه کردم و گفتم : توام از عرش به فرش افتادی اره ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هیچی نگفت که نگاهش کردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهش سمت دیگه بود و اخماش تو هم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ پسرت میگفت معلم بودی ... چی شده الان حرف نمیزنی ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باز هم هیچی نگفت و منم دیگه حرفی نزدم و رفتم و با همون کتاب مشغول شدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کتابی که یه داستان عاشقانه خارجی بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اونقدر اسم های عجیب و غریب و شبیه بهم داشت که همه شخصیت هاش رو قاطی کرده بودم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با حرص کتاب رو روی میز پرت کردم و گفتم : لعنت به این اسما ... خو یه چی مثل بزارید تا ادم گیج نشه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ کاترین ، کارولین ، ویکتور ، توماس ... این چهارتا شخصیت های اصلی داستان

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ پس میتونی حرف بزنی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اخم کرد و گفت : دخترجان بهتر نحوه حرف زدنتو با بزرگتر درست کنی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از رو میز پایین اومدم و درحالی که کتاب رو سر جاش میزاشتم گفتم : بزرگتر نداشتم بهم یاد بده همینم که میتونم حرف بزنم خودش کلیه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ حالا که میتونی پس درست حرف بزن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سمتش برگشتم و گفتم : بعد چند ماه زبون باز کردی و اما داری توبیخم میکنی و ادب یادم میدی ؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هیچی نگفت که سمت پنجره رفتم و پرده رو کامل کنار زدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کف دستام رو روی لبه تاقچه گذاشتم و گفتم : اون موقع که باید یکی ادب یادم میداد ، کسی نبود ... حالا بعد بیست و پنج سال یکی پیدا شده اما دیر ... خیلی دیر

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ برای ادب و درست کردن رفتار هیچ وقت دیر نیست

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تو همون حالت سمتش برگشتم و گفتم : شاید اما من دیگه اعصاب و حوصله گوش کردن به حرف کسی ندارم تا ادب بشم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با سر به درخت بزرگی که تو حیاط بود اشاره کردم و گفتم : این درخت رو میبینی ؟ ... صاف نرفته بالا ، پر خمیدگی و پیچ و تاب ... اگه یکی بود بهش میرسید الان مثل باقی درخت ها صاف وایستاده بود حالام هرچی بخوایی درست نمیشه چون اون شکلشو گرفته ... منم اینطور شکل گرفتم و هرچی تلاش برای درست شدن کنم بی فایدس

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بی حرف بهم نگاهم کرد که پوفی کشیدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صاف شدم و دستام رو که بخاطر تاقچه خاکی ، کثیف شده بود بهم کوبیدم و تو همون حال رفتم تا به غذا سر بزنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تا ساعت نه اونجا موندم و بعد از تموم شدن کارهام برگشتم خونه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همین که پرده جلوی در رو کنار زدم رضا رو دیدم که بچه هاشو بغل کرده بود و بقیه هم وایستاده بودن و نگاهش میکردن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ سلام اق رضا ... خوش اومدی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سمتم برگشت و گفت : سلام امینه خانم .. ممنون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرتکون دادم و سمت اتاق خودمون رفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چند،دقیقه بعد ننه هم اومد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ خداروشکر این پسر اومد بیچاره زن و بچش خیلی دلتنگش میشن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اروم گفتم : منم دلتنگ میشم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ چی میگی زیر لب ؟ـ

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سمت اتاق کوچیکی که حکم اتاق من رو داشت رفتم و گفتم : هیچی ننه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد از دوش و عوض کردن لباس هام رفتم بیرون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ شام چی داری ننه جون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ سیب زمینی کوکو کردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کمک کردم سفره و اب رو اوردم و باهم سر سفره نشستیم و مشغول شدیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ظرف ها که دوتا دونه بیشت گر نبود شستم و بعد از دم کردن چای رفتم پیش ننه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پاهاش رو دراز کرده بود و ماساژ میداد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خودم رو بهش نزدیک کردم و خودم اروم اروم با سر پنجه هام مشغول ماساژ دادن پاش شدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ چرا ارومی ؟ چیزی شده ؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخند کم جونی زدم و گفتم : نه فقط خستم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ برو بخواب ... بسه دیگه خوب شدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فشار دستم رو کمی بیشتر کردم و گفتم : خوابم نمیاد ... بزار کارمو بکنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مثل همیشه شروع به دعا کردنم کرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برام از خداش خیر و خوبی میخواست ، میگفت عاقبت بخیر بشی ، پیر شی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چیزهایی میگفت که بهشون شک داشتم و خندم میگرفت از شنیدنشون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خیر و خوبی برای منی که یه کار خیر نکرده بودم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عاقبت بخیری برای منی که از اول بختم مثل لباس هام همیشه سیاه بوده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ارزوی پیری برای منی که معلوم نیست تو کدوم یکی از فرار ها قرار برم زیر ماشین و له بشم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اونقدر پاهای ننه رو ماساژ دادم که خوابش برد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پای پنجره نشستم و به حیاط و خلوت و حرف زدن های یواشکی رضا و صغری نگاه کردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تنها کسی که شاید یه لحظه حسادتش رو کرده بودم همین صغری بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تو این خونه و منطقه زندگی میکرد اما برای شوهرش ملکه بود و بچه هاش شاهزاده وار میچرخیدن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

این خونواده عین نخود آش بودن و میشد راحت سواشون کرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

منم سوا میشدم نه بخاط خوبیم ، بخاطر تیپ و مدل گشتنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شده بود بارها منو با مرد اشتباه بگیرن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دختر بودم اما ارزوم بود یه بار مثل دخترها بگردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه بار لباس دخترونه بپوشم ، موهام رو بلند کنم و ببافم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه بار ناخونم رو بلند کنم و بهش لاک های رنگی بزنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اما تو کل عمرم یه بار بیشتر لاک دستم نگرفته بودم اونم مال همین مینا بود که رضا براش اورده بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تا جایی که یادم میومد مرد بودم و تو ماه فقط هفت روزش رو دختر میشدم که اونم بخاطر قانون خدا بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هرچند همون هفت روز هم برام توفیقی نداشت و برعکس دخترای دیگه از درد میشستن و استراحت میکردن ، من تو خیابون ها میدویدم یا تو خونه این و اون خرحمالی میکردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آه بلندی کشیدم و برای فکر نکردن بیشتر رفتم اتاق و گرفتم خوابیدم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سوز هوا بیشتر شده بود واسه همین کلاهمو سرم گذاشته بودم و یقه کاپشنمو تا چونم اورده بودم و تند تند راه میرفتم که چشمم به مردی افتاد که با کنجکاوی به در و دیوار نگاه میکرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یکم نگاهش کردم و با خیال اینکه دنبال ادرسی چیزی رفتم جلو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ ادرس میخوای ؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سمتم برگشت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه مرد قدبلند ... تو اون سرما فقط یه پیرهن سرمه ای پوشیزه بود اون وقت من با یه بقچه لباس تنم ، داشتم یخ میزدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سوالم رو دوباره پرسیدم اما اون با چشمای گرد شده نگاهم میکرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از طرز نگاهش یه حالی شدم ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قیلی ویلی و اینا نه ها... دل من اونقدر تو دویدن ها قیلی ویلی رفت بود که الان سنگ شده بود و ثابت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشمای مشکیش بین صورتم در گردش بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ هوی به چی نگاه میکنی ؟؟؟ادم ندیدی؟؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

موقع حرف زدن میخ لبهام شده بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بازم هیچی نگفت و انگار جز نگاه چیزی نداشت .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پسش زدم و به راهم ادامه دادم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هراز گاهی هم برمیگشتم و تا ببینم دنبالم میاد یا نه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اما هیچ خبری ازش نبود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دروغ چرا یکم ترسیده بودم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهش یه جوری بود که واقعا نمیدونم چه جوری :||

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تو کوچه که رسیدم خیالم راحت شد و سرعت قدم هامو کمتر کردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از جلو خرابه ای که تو کوچه بود رد میشدم که صدای اهنگ شنیدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وایستادم و چشم ریز کردم تا ببینم کیه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تنها چیزی که میشد دید نور کم سوختن سیگار بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ سالار ... ای سالار بیا ببینمت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بین تاریکی دیدم که برگشت سمتم و بلند شد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یکم که گذشت اومد بیرون و حالا با نور تیرچراغ برق میتونستم چهرش رو ببینم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشمای سرخش نشون میداد که گریه کرده .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ چی شده ؟ ... چشات قرمز

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بینی بالا کشید و گفت : هیچی ... برو خونت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خواست بره که استینشو کشیدم و گفتم : صبر کن ببینم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با سر به چشماش اشاره کردم و گفتم : چشات چیز دیگه میگه ... پس خرم نکن بگو چته

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با حرص خاصی گفت : لعنت به هرچی چشم ... لعنت به ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نتونست طاقت بیاره و با چشمای خودم دیدم که سالار ، پسر بیست و چهارساله ای که تازه سربازیش رو تموم کرده بود و همه دم از خوبی و کاری بودنش میگفتن ، داشت گریه میکرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از همون استینش گرفتم و کشیدم تو کنار تیر برق و نشوندم ... خودمم سمت دیگه نشستم و گفتم : بگو ببینم چته

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ ول کن امین ... بیخیال شو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خواست بلند شه که گفتم : خاطرخواهی بد چیزیه ... میدونم ،اما بدتر نارو خوردن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سر کج کردم و از گوشه چشم نگاهش کردم و گفتم : نارو خوردی اره ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هیچی نگفت که سر به تیر تکیه زدم و گفتم : با اهنگ و سیگار برنمیگرده ، اون که رفته دیگه رفته حالا هرچی عزا نگه داری برنمیگرده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با بغض گفت : اره اما هیچ جوره اروم نمیشم جز همین سیگار و اهنگ

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ اخرش که چی ؟ با اینا به کجا میرسی ؟ هرشب بشین اهنگ گوش کن و خون گریه کن ... برمیگرده ؟؟؟ اونقدر سیگار بکش که خودتم خاکستر شی ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهش کردم و گفتم : ارزش داره ؟ ... ارزش جوونیتو ؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ جوون ؟؟؟ کجام به جوونا میخوره ؟؟ ... صبح تا شب عین خر کار میکنم تا چندرغاز بیارم خونه که نصفش میشه کرایه خونه و بقیه خورد و خوراک ... تهش هزار تومن هم نمی مونه که برای خودم پس انداز کنم ... هه اگه یوسف تاناکورا نبود الان باید ل*خ*ت میگشتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خنده حرصی کرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرشو با تاسف تکون داد و گفت : بین همه بدبختیام زد به دلم و خاطرخواه شدم ، دختری که میگفت همه جوره پام هست اما تا رفتم خدمت اونم رفت ور دل یکی دیگه چون پسره همه چی بهش میداد اما من حتی نمیتونستم یه روسری براش بخرم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اهی کشید و گفت : تف به این زندگی ، لعنت به این عدالت و انصاف

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ هی پسر یواشتر ... با خدا چیکار داری ؟ مگه اون به دختره گفته ولت کنه که به اون لعنت میگی ؟ـ

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ میتونست که نزاره ... نمیتونست ؟ـ

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خنده ای کردم و گفتم : یعنی انتظار داشتی خدا بزن پس کله دختره که با پسره نره ؟ـ

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ نخند امین حوصله ندارم یه چی بهت میگم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تکیه از تیر گرفتم و گفتم : میدونم اما سالار چرا اینجور فکر نمیکنی که دختره رفت چون لایق تو نبوده ؟ هوم ؟؟؟ خدا گذاشت بره که تو بهترش رو پیدا کنی ..ها؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چپ نگاهم کرد و گفت : بهت نمیاد اینطور حرف بزنی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ هیچ جوره حرف نمیزنم فقط دارم فکر خودم رو میگم .... ببین سالار تو پسری با رفتن یه دختر عزا گرفتی اما من دخترم ، بدبخت تر ازتو ... از همه لحاظ ... اما هیچ وقت پای خدارو وسط بدبختیام نکشیدم چون اون کاره ای نیست

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ یعنی خدا هیچ کارس ؟ ... میفهمی داری چی میگی ؟ـ یه بار میگی خدا بعد میگی کاره ای نیست ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ نه خله ... منظورم اینکه خدا خودش تو کار بنده هاش مونده ... اون گفت راه این چاه این ، حالا من و تو با کله میریم تو چاه اون چیکار کنه ؟ـالتماس و ب پا بیفته نرو بمون ؟ ... ها ؟ بد میگم ؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرشو اروم به تیر زد و گفت : نمیدونم ... نمیدونم امین ، فقط مخم دیگه نمیکشه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پوفی کشیدم و بلند شدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ پاشو برو خونتون ... یخ میکنی تو این هوا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ روحم که مرد بزار جسمم بمیره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به پاش زدم و با حرص گفتم : پاشو جمع کن خودتو ... اینقدر این اهنگ های علی نن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ه و دده گوش کردی خل شدی .. پاشو ببینم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ امین جون ننت ولم کن بزار تو حال خودم باشم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ ب درکــــــــ ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ازش زور شدم اما صداشو شنیدم که گفت : همدردیت تو حلقم دختر

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هیچی نگفتم و رفتم خونه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حیاط رو تند رفتم تو و با همون کفش پریدم تو اتاق

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

درو بستم و رو زانو رفتم سمت بخاری ای که گوشه اتاق بود و شعلش رو زیاد کردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ننه از اشپزخونه بیرون اومد و تا چشمش به من خورد زد به دستش و گفت : ای ذلیل نمیری تو دختر .. با کفش چرا اومدی تو ، من اینجا نماز میخونم اخه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

درحالی که بند کفشمو تو هوا باز میکردم گفتم : زمین نزدم نترس ، رو زانو اومدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سمتم اومد و کفشامو ازم گرفت و برد انداخت تو بالکن و با غرغر رفت اشپزخونه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برف میبارید و خیابون خلوت بود و کار و کاسبی منم کمتر شده بود و باید برای زمستون دنبال یه کار میرفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

درسته دزدی میکردم اما اونقدر نه ... پیشش کارای دیگه هم میکردم تا حداقل نون حلال به خورد ننه بدم ، خودم که به لجن کشیده شده بودم و حروم خور ، حداقل اون که نماز و روزه حالیش بود حلال میخورد بلکه اینطور خدام یه ثوابی برام مینوشت و یه حالی بهم میداد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

روزنامه خریدم و روی سکوی بانکی که اونجا بود نشستم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به ساختمون بانک نگاه کردم که چه عظمتی داشت .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با خودم فکر کردم اونا که میرن بانک و دزدی میکنن چه حور میتونن ؟ حتما خیلی مجهز هستن و کلی دم و دستگاه دارن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشم از بانک گرفتم و زیر لب گفتم : هیع خدا بانک نخواستم یه حساب صدتومنی هم برسونی بسمه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مشغول خوندن روزنامه بودم بلکه یه کار درست و حسابی پیدا کنم اما هیچی عایدم نشد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

روزنامه رو با حرص چپوندم تو کیفم و از سکو پریدم پایین و تا خواستم از اونجا برم که چشمم خورد به مردی که اون سمت خیابون وایستاده بود و نگاهم میکرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشم ریز کردم که شناختمش ، همونی بود که اون شب دیدمش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بازم میخ نگاهم میکرد که اخم غلیظ کردم و تا خواستم برم سمتش که غیب شد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با دهن باز و چشمای گرد شده وایستادم سرجام

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ ک...کو...کجا رفت ؟؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشمامو باز و بسته کردم اما بی فایده بود نه اون بود و نه من خواب

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سومو تکون دادم و با خودم گفتم حتما خیالاتی شدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

راه خونه رو پیش گرفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تا خونه نزدیک به چهل دقیقه راه بود و مطمنن با اون سرما قالب یخ میشدم اما چاره نبود و باید پیاده میرفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یکم که گذشت چشمم به زن جوونی خورد که از سر و وضعش میبارید دارا و لباس های انچنانی تنش بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه پسر بچه پنج شیش ساله هم کنارش بود و جلوی پیراشکی فروشد وایستاده بودن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با خودم گفتم اینم روزی امروز

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مثل همیشه عادی رفتم جلو و پشت شیشه مغازه وایستادم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اما نگاهم به اون زن و پسرش بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کیف پولش رو دراورد که توش پر پول بود و بدجور چشمک بهم میزدن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پول پیراشکی ها رو حساب کرد و دست تو دست پسرش رفتن و منم پشت سرشون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

درست لحظه ای که میخواست از خیابون رد شه کیف دستیشو کشیدم و د برو که رفتییم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اونقدر سریع میدویدم که از سوز هوا صورتم سوزن سوزن میشد و سینم به خس خس افتاده بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برگشتم ببینم کسی دنبالم میاد یا نه که محکم خوردم به کسی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کیف رو تو سینم فشار دادم و یه قدم عقب رفتم که چشمم خورد به همون مرد .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفس نفس میزدم و با نگاه عجیب و غریب اون هک ترسیده بودم و حالم بدتر شده بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عقب عقب رفتم و یهو برگشتم و پیچیدم تو کوچه و با تمام سرعنی که داشتم شروع به دویدن کردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حتی میترسیدم برگردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به خیابون که رسیدم و اولین تاکسی که دیدم پریدم توش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اونقدر برگشتم و پشت سرم رو نگاه کردم که راننده گفت : چیزی شده همشیره ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفس زنان فقط سرمو تکون دادم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سعی کردم با نفس های عمیق خودم رو اروم کنم اما تصویر چشماش لحظه ای کنار نمیرفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهش اونقدر نافذ بود که تا مغز استخونم میرفت و میسوزوند

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یاد نداشتم از مردی ترسیده بوده باشم اما اون مرد عجیب بود ،

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهش ، سکوتش ، یهو ظاهر شدناش و غیب شدناش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرخیابون که رسیدم از ماشین پیاده شدم و با د خودم رو رسوندم خونه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همین که وارد اتاق شدم درو کوبیدم و حتی قفلش کردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
شما به این رمان چه امتیازی میدهید؟
نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.