یه پسر مغرور اخلاقش و یه دختر شیطون کنجکاو حالا اگه اون پسر مغرور جناب سروان باشه و اون دختر شیطون جناب ستوان با هم ماموریت برن. تو ماموریت چه اتفاقاتی میوفته............

ژانر : پلیسی، عاشقانه، کلکلی

تخمین مدت زمان مطالعه : ۳ ساعت و ۵ دقیقه

مطالعه آنلاین عشق به سبک من
نویسنده : فاطمه علیدوستی کاربر رمان فوریو

تعداد صفحات : 226

ژانر : پلیسی , عاشقانه , کلکلی

خلاصه رمان :

یه پسر مغرور اخلاقش و یه دختر شیطون کنجکاو

حالا اگه اون پسر مغرور جناب سروان باشه و اون دختر شیطون جناب ستوان با هم ماموریت برن. تو ماموریت چه اتفاقاتی میوفته............

ریما :سوزان من میترسم بیخیال شو بیا برگردیم!؟

شمیم :سوزان خواهش میکنم بیا برگردیم هنوز دیر نشده؟ ☹️?

__بچه‌ها خواهشا تمومش کنید من باید برم

شمیم :لجباز ی دنده ??

__اصلا نمیخوام بیاید خودم میرم

ریما :حالا چه سریع بهش بر میخوره! بریم

به ساعت ماشین نگاه کردم 12 شب بود

شمیم :اگه فقط ی درصد احتمال بدیم تو اون کلبه.... تو.. اون کلبه عباس جنی باشه میدونی چه بلای سرمون میاد؟؟ میفهمی؟؟؟؟

ریما :واااااای خدا من آرزو دارم با ترس رو به من گفت :سوزان نکنه.. نکنه ما هم مثل اون چند نفر که اومدن اینجا ناپدید بشیم ??

__ن بچه‌ها اینطوریا نیست اروم تر گفتم جناب سرهنگ که گفت تو این کلبه به اسم جن کلی خلاف میکنن من باید برم به هر قیمتی که شده

شمیم :ما که اومدیم پس بریم

از داشبرد شوکرم و چاقو ضامن دارم با کلتم رو برداشتم چاقو رو گذاشتم تو جورابم کلتم گذاشتم تو پشت شلوارم شوکرم گذاشتم تو جیبم رو به بچه‌ها گفتم :آماده؟ دوتاشون با تکون دادن سر اعلام آمادگی کردن چراغ قوه رو برداشتم با بچه‌ها از ماشین پیاده شدیم نفسم فوت کردم سوز شدیدی میومد باسر به بچه‌ها گفتم که پشت سرم بیان خودمم خیلی استرس داشتم اما ترسی نداشتم انقدر ماموریت رفته بودم که عادت کرده بودم اما خب این یکی ریسکش بالا هس انقدر نقشه این اطراف این کلبه رو دیده بودم حفظ بودم در کلبه قفل بود پس رفتم سمت پنجره پشتی بچه‌ها هم پشت سرم میومدن ضربان قلبم بالا بود با ی ضربه به پنجره باز شد با دست به بچه‌ها اشاره کردم که بیان. خودم زودتر رفتم همه جا تاریک بود تاریک تاریک ?

چراغ قوه رو روشن کردم

ی کلبه دوبلکس بود همه وسایل چوبی بود

شمیم :وای چقدر تاریکه!!

ریما :من میترسم بیا برگردیم ?

__بچه‌ها ??میگم هیچی نیس اصلا مگه من گفتم بیاید خودتون خواستید پس حرف اظافه نزنید. ی نگاه کلی به خونه کردم صدای زوزه گرگ با صدای جیرجیرک قاطی شده بود با کمک بچه‌ها طبقه پایین رو گشتیم حتی ی ذره خاک روی وسایل نبود پس کسی اینجا زندگی میکنه

شمیم :بیا دیدی چیزی نیست حالا بیا برگردیم

__اما هنوز بالا رو نگشتم

ریما شمیم کلافه با هم گفتن :سوزان ????

ای بابا بچه‌ها من نمیتونم دست خالی از این کلبه برم من باید بفهمم حرفای مردم درسته که این کلبه جن داره یا تحقیقات ما که این جا قاچاق میشه؟؟؟

بدون توجه به بچه‌ها اروم به سمت پله‌های چوبی رفتم با اجبار بچه‌ها هم دنبالم اومدن از پله‌ها رفتیم بالا استرس داشتم یا شایدم ترس وای خدا خودت کمکم کن به ی راهروی تنگ تاریک رسیدیم که فقط ی در توش بود اروم رفتم سمت در. در با صدای قیژی باز شد چراغ قوه رو گذاشتم لبه کلاهم شوکرم برای احتیاط دستم گرفتم به اتاق نگاه کردم ی تخت چوبی ی نفره ی میز کوچیک چوبی کنارش بود ی کمد چوبی اینطرف اتاق بود به بچه‌ها نگاه کردم طفلی ها از ترس میلرزیدن بی توجه به اونا اول رفتم سمت میز کشوش رو بیرون کشیدم چیزی نبود دریغ از ی کاغذ بیخیال میز شدم رفتم سمت کمد درشو باز کردم چیزی نبود ناامید داشتم درشو می بستم که دستم خورد به لبه کمد و پشتش باز شد ی تای ابروم رو بالا دادم ی لبخند فاتح زدم ی گاوصندوق قدیمی بود که باز کردنش خوراکمه با یکم اینور اونور کردن گاوصندوق با صدای تیکی باز شد

__ریما اون کوله رو بده من

ریما سریع کوله رو بهم داد منم هرچی تو گاوصندوق بود توی کوله خالی کردم بعد در گاوصندوق رو بستم در مخفیش هم بستم و در آخر در کمد هم بستم کوله رو دادم دست ریما خودم دوباره به اتاق نگاه کلی کردم خوشحال بودم که دست خالی بر نمیگردم سریع با بچه‌ها از پله‌ها اومدیم پایین

__دیدید عباس جنی در کار نبود ؟؟??

شمیم :باشه بیا بریم

-_ی لحظه صبر کن بعد صدام رو صاف کردم بلند گفتم :آهای آقای عباس جنی کجا هستید ؟؟بیاید دیگه

ریما ؛چی کار میکنی مگه دیونه شدی چرا صداش میکنی ؟؟

__؛نخیر من باید ثابت کنم اینجا جن نداره دوباره گفتم هویییییییییی عباس جون کجایی بیا دیگه همون موقع ی چیزی از رو پام رد شد پایین نگاه کردم سوسک بود من از سوسک بدم میاد برای همین جیغ زدم ریما شمیم که فکر کردن عباس جنی رو دیدم اونا هم جیغ زدن بالا پایین میپریدم که ی وقت به پام سوسک نباشه تو اون شرایط صدای پاشنیدم با سایه ی نفر روی دیوار ترسیده بودم برای همین به سمت پنجره دویدم بچه‌ها هم به تبعید از من هم میدویدن هم جیغ میزدن هم اشک میریختن بچه‌ها رو جلوتر سریع فرستادم بیرون منم داشتم میرفتم که یهو یکی از پشت سر کتفم رو کشید

داشتم سکته میکردم نمیدونستم چی کار کنم که یهو مغزم فعال شد شوکرم رو روی دستش گذاشتم با گفت آخ دستشو برداشت منم از فرصت استفاده کردم رفتم بیرون میدویدیم سمت ماشین قفل ماشین رو زدم سوار شدیم استارت زدم روشن نشد دوباره زدم روشن نشد از آینه بغل نگاه کردم یکی داشت به سمتمون میدوید ریما با گریه گفت :روشن کن دیگه الان میاد دوباره استارت زدم وای داشت میرسید با داد گفتم

د روشن شو لعنتی که یهو ماشین روشن شد گاز رو گرفتم رفتم وقتی رسیدیم به جاده خیالم راحت شده بود اما شمیم ریما همش پشت سرشون نگاه میکردن که ی وقت کسی دنبالمون نباشه اما خدایی چه ترسناک بود تو اون سرمای زمستون عرق کرده بودم به سمت خونه ی که کرایه کرده بودیم رفتیم

__فردا اول وقت برمیگردیم تهران

شمیم ریما حرفم رو تایید کردن بعد یکم رانندگی رسیدیم ماشین رو پارک کردم سریع پیاده شدیم شمیم در خونه رو باز کرد رفتیم تو همه ی طرف افتادن کوله رو از ریما گرفتم درشو باز کردم روی زمین خالیش کردم ی عالمه پاکت بود یکیشون باز کردن قرارداد ی 500 کیلو کرارک از ترکیه به ایران ??

وای خدای من اون یکی باز کردم قرار دادتحویل 100 نفرآدم به فرانسه وای خدا جون اینا چه جور ادمایی هستند به پایین قراردادها نگاه کردم پای هر قرار دادی ارسلان شایان بود پوفی کشیدم همه کاغذا رو گذاشتم تو کوله زیپشو کشیدم به بچه‌ها نگاه کردم روی مبل همین جوری خوابشون برده بود رده های اشک روی صورتاشون بود من چقدر ظالمم اگه ی بلای سرشون میومد من هیچ وقت خودمو نمی بخشید. رفتم از اتاق دوتا پتو اوردم انداختم روشون الهی چه ناز خوابیدن به ساعت نگاه کردم واااااای ساعت 3بود سریع رفتم لباسم رو با ی بلیز شلوار عوض کردم بعد رفتم مسواک زدم بعد بدون انجام دادن هیچ کاری رفتم خوابیدم

با صدای قوقول قوقول خروس همسایه از خواب بیدار شدم

__عهه مردم یکم درک ندارن با این خروساشون بی حوصله بلند شدم رفتم دست صورتم شستم بچه‌ها هنوز خواب بودن سماور زدم بالا همونجور که رختخوابم رو جمع میکردم بچه‌ها رو صدا کردم

__ریماااا شمیم بلند شید انگار نه انگار رختخوابم گذاشتم اونطرف موهای بلندم رو بالا سرم بستم دوباره صداشون کردم ن اینا انگار نمیخوان بلند بشن رفتم بالا سرشون __ریمااااا بلند شید دیگه

شمیم :بذار بخوابیم عهه

__باشه بخوابید، رفتم تو اشپزخونه دوتا دیوان آب خنک اوردم بالا سرشون

___بلند نمیشید؟؟؟؟

دوتای گفتن :نوچ

__پس خودتون خواستید بعد ی لیوان روی صورت ریما ی لیوان رو صورت شمیم خالی کردم که یهو دوتای مثل فنر از جا پریدن سردرگوم منو نگاه میکردن منم ریسه میرفتم از خنده تازه مغزشون فعال شد دوتای هجوم اوردن سمتم شروع کردن به قلقلک دادن داشتم میترکیدم از خنده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

واای...ول..ولم.. کنی..کنید.. از خنده نمیتونستم درست حرف بزنم شمیم رو به ریما گفت :ولش کنیم؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ریما :ولش کنیم که علافا رو میخوره!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شمیم رو به من گفت :راست میگه علفا رو میخوری؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

__وای ترو.. خدا.. بچه‌ها.. ن نمیخورم.. ولم کنید ?

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شمیم :قول دادی هاا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

__باشه.. قول قول

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دست از قلقلک دادنم برداشتن منم سریع فرار کردم وای دلم درد گرفته بود با حرص رو بهشون گفتم من علفا رو نمیخورم میذارم برای شما ?که دوتای میخواستن دوباره بیان طرفم سریع گفتم هوییی یهویی رم میکنید برید حاضر بشید که باید بریم با چشم خط نشون کشیدن که دستم بهت نرسه از کاراشون خندم گرفته بود سرم تکون دادم سفره پهن کردم سه تا چای شیرین ریختم پنیر کره هم اوردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

___ریمااااا شمیم بیاید صبحانه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دوتای همزمان اومدن نشستن بدون حرف صبحونه رو خوردیم شمیم سفره رو جمع کرد ما هم رفتیم حاضر بشیم ی شلوار جین مشکی با مانتوی جذب آبی نفتی هم پوشیدم ی شال آبی مشکی هم سرم کردم کوله اسناد رو برداشتم اون دوتا هم آماده بودن رفتیم بیرون سوار ماشین شدیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

__بچه‌ها ی لحظه صبر کنید من کلید خونه رو بدم به این املاکیه بعدش پیاده شدم رفتم سمت املاکیه کلید رو دادم اومدم بیرون سوار ماشین شدم خوشحال بودم این ماموریت هم با موفقیت به اتمام رسوندم ی آهنگ شاد از تتلو گذاشتم بچه‌ها هم از خوشحالی من خوشحال بودن سه تای با آهنگ میخوندیم جاده خلوت بود گازشو گرفتم رفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

****

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد از 4ساعت به تهران رسیدیم بچه‌ها که خوابشون رفته بود اینا هم هی بخوابن نمیدونم چرا اینارو برای چی با خودم اوردم دایی(جناب سرهنگ )اجازه نمیداد خودم بیام به چه بدبختی راضیش کردم ی فکر خبیثانه به سرم زد یهو ضبط ماشین رو زیااااد کردم دوتای از خواب پریدن وای چه خنده‌دار بودن شمیم که تازه فهمیده بود چی شد با حرص انگشت اشارش رو تکون داد گفت ::سوزان خانم امروز دوبار مارو اذیت کردی منتظر تلافی باش ??

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من که فقط میخندیدم ریما فقط با حرص منو نگاه میکرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

__خب دیگه رسیدیم بپرید پایین

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ریما ::خواهش میکنم کاری نکردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

__راست میگی دیگه کاری نکردی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شمیم :عجب روی داره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

__باشه حالا مرسی زحمت کشید حالا برید کار دارم دوتای پیاده شدن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شمیم :بای ماموریت خوبی بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ریما :بای برو بذار باد بیاد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_بای عشقم بعد بدون این که اجازه بدم حرف بزنن گازشو گرفتم رفتم سمت خونه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدای مبایلم از داشبرد میومد برداشتم ا دایه سریع تماس رو برقرار کردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

___سلااااام دایی جونم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دایی خیلی رسمی جوری که انگار کسی کنارشه گفت :سلام ستوان کجاید؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

منم مثل خودش گفتم :من دارم میرم خونه از اونجا میام اداره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دایی :پس سریع تر خودتو برسون اداره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

__چشم جناب سرهنگ امر دیگه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امری ندارم کارت تموم شد خودتو برسون. بعد قطع کرد مردم دایی دارن ما هم دایی داریم ی حالی ازمون نپرسید مثلا ماموریت بودم بیخیال شونه بالا انداختم سرعتمون بیشتر کردم رسیدم جلوی آپارتمانمون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

.....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد ی دوش کوتاه لباسم رو با لباس فرم عوض کردم چادری نبودم اما شغلم ایجاد میکرد که تو محل کار سرم کنم برای همین چادرم سرم کردم کیف مشکی برداشتم اسناد رو گذاشتم داخلش رفتم بیرون سوار ماشین شدم رفتم سمت اداره بعد 20 دقیقه رسیدم با ی شوقی وصف نشدنی رفتم تو اداره سربازا بهم احترام نظامی میزاشتن با ی ذوقی رفتم اتاق دایی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

___سلااااام دایی جوونم چی طوری ی حالی ی احوالی نپرسی از ما هاا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هی با چشم بهم اشاره میکرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

__وای دایی چشمت درد میکنه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دایی :نه... اومدم وسط حرفش گفتم ::اها چشمت میپره پول دستت میاد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

که یهو از پشت سرم صدای سرفه اومد با تعجب به پشت سرم نگاه کردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

__هیععع ووویی این کی اومد از نشونه های روی شونه هاش فهمیدم سروان، نمیدونستم چی کار کنم که دایی مثل همیشه نجاتم داد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دایی (جناب سرهنگ) رو به من گفت :ایشون سروان آراد ریاحی هستن و بعد رو به جناب سروان گفت ایشونم ستوان سوزان فرجام هستن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

__س..سلام. وای احترام هم نذاشتم مثلاً ی درجه از من بالا تره خب چی کار کنم قایم شده بود اما چه جناب سروانی چقدر نازه الهی زنت برات بمیره خاک تو سرت از کجا میدونی زن داره خب باشه نامزدت بمیره شاید اصلا نامزد هم نداشته باشه خیلی خب دوست دخترش بمیره اصلا چرا کشدار راه انداختی؟؟ میام میزنمت وجدان خان هاا. باشه اصلا من خستم میرم میخوابم. یالا برو بخواب وجدان جونم شب بخیر. اما خدایی چه جیگره پوستی گندمی چشمای توسی ابرو مو مشکی چهارشونه تو لباس فرم هم خیلی جیگر بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با صدای دایی از جام دو متر پریدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دایی:ستوااان؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

__بع...بعله.. بعله دای..یعنی جناب سرهنگ

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دایی نفسشو فوت کردو گفت نمیشینی؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به رو به روم نگاه کردم ا این سروانه کجا رفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دایی :اینجا نشستن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وای خدا گند زدم سرم انداختم پایین رفتم رو صندلی پشت میز بزرگی که وسط سالن بود نشستم درست روبه روی این سروانه تا حالا تو اداره ندیده بودمش حتما جدید اومده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دایی :ستوان چی اوردی برامون؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کیف دستی رو به دایی دادم دایی درشو باز کرد پاکتا رو باز کرد یکی یکی خوند اخماش تو هم رفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خب ما دیشب به کمک سروان تونستیم دستگیرشون کنیم اما متاسفانه یکیشون ارسلان شایان مونده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

__جدی؟؟ دیشب؟؟ همشون؟؟ چه جوری؟ مگه اصلا اومدن؟؟ ????

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

این سروانه چی بود اسمش اها آراد دستاشو رو میز قفل کردو گفت :بعله دیشب حوالی ساعت 1نیم من رفتم اون کلبه پنهان شدم سر صدای از بالا میومد میخواستم برم بالا دیدم س نفر اومدن پایین (با تعنه گفت) یکیشون میخواست شجاعتشو به دوستاش نشون بده شروع کرد صدا کردن عباس جنی نمیدونم چی شد جیغ زدن اومدم ببینم چرا جیغ میزنن که تا منو دیدن فرار کردن نفر آخری رو گرفتم اما با شوکر دستنو سوزند

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

واااااای این.. این که میگه من.. به دستش نگاه کردم جای شوکر رو دستش مونده بود با دهن باز نگاش میکردم یعنی این بود ما از این ترسیده بودیم وای خدای من

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

__شما.. یعنی.. تو بودی؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پوزخندی زد گفت بعله من بودم خب میدوی هاا ی سوال منو اون موقع شبیه چی دیدی که اونجوری فرار میکردی؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

__من.. من..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بیخیال ادامشو گوش کن بعد رفتن شما چنددقیقه بعد چندتا ماشین اومد چند نفر پیاده شدن رفتن تو منم برام جالب شد یعنی فهمیدم همون خلافکارا هستن به سرهنگ خبر دادم نیرو فرستاد همشون رو دستگیر کردیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دایی ادامه داد ::البته با این مدارک دیگه نمیتونن در برن حاشا کنن اما متاسفانه یکیشون قصر در رفت ارسلان شایان

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

__حالا باید چیکار کنیم؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بهتون میگم حالا میتونید برید موفقیتتون هم بهتون تبریک میگم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سروان :ممنون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

__مرسی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

داشتیم میرفتیم که دایی صدام کرد::ستوان تو بمون کارت دارم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سروانه به دایی احترام نظامی گذاشت رفت بیرون منم دوباره رفتم رو صندلی نشستم منتظر شدم دایی شروع کنه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دایی :من چند بار بهت گفتم تو اداره محل کار منو دایی صدا نکن ?

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

__ا دایی.... یعنی اذیت نکن دیگه.. باشه سعی خودمو میکنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سعی ن نباید دیگه تکرار شه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با حرص گفتم :چشم جناب سرهنگ

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آفرین حالا بگو ببینم آراد چی میگفت؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_آراد؟؟؟ آراد کیه؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

منظورم سروان آراد ریاحی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

__اهاا اینو میگی خب چی میگفت؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من دارم از تو میپرسم چی میگفت؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_خب میگفت همشونو دستگیر کردن........ اومد وسط حرفم گفت :ن اینو نمیگم قضیه شوکر اینا؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

__اهاا اونو میگی هیچی بابا من با بچه‌ها رفتیم اسناد رو برداشتیم موقع برگشت میخواستم به خودمو. بچه‌ها ثابت کنم جنی در کار نیست منم.. صداش کردم همون موقع از رو پام سوسک رد شد میدونی که من از سوسک نمیترسم اما بدم میاد برای همین.... برای همین جیغ زدم بچه‌ها فکر کردن من جن دیدم اونا هم جیغ زدن همون لحظه ی سایه رو دیوار دیدم.. فکر کردم.. جنه اما حالا نگو این سروانه بوده هیچی دیگه ما فرار کردیم موقع فرار کتفمو کشید خو منم ترسیدمو شوکرو گذاشتم رو دستش بعد فرار کردم دیگه ??

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به دایی نگاه کردم که یهو زد زیر خنده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

__وا دایی چرا میخندی؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هیچی اما واقعا تو اون موقع آراد رو شبیه چی دیدی؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

__نمیدونم دایی اما هرچی بود ترسناک بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دایی خندش تموم شد گفت :خب پس پسر مردمو ناقص کردی!؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

__ناقص چیه دایی جون ی شوکر خورد پشت دستش دیگه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعله خب بگذریم اتفاقی براتون که نیوفتاده زخمی نشدید؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ن دایی همون سالمیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خوبه مثل همیشه خوب بودی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_مرسی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خب میدونی که ی کی از اون خلافکارا رو نگرفتیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_بعله میدونم ارسلان شایان

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سوزان میدونی.... یعنی.. ارسلان شایان پسر.. پسر همایون شایانه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پسر همایون پسر همون نامرد واااااای خدای من یعنی ارسلان شایان پسره... ن ن وای خدای من هیچی نمیشنیدم (7سال پیش مثل فیلم از جلوی چشمام رد شد 7سال پیش همین همایون زندگیمون رو به گند کشید پدرمو توسط مواد مشروب کشت مامانم...به مامانم ت*ج*ا*و*ز کرد مامانم سکته کرد مورد و من موندم بی پدری بی مادری من اون سال افسردگی گرفتم دایی منو برد پیش خودش بزرگم کرد دایم پلیس بود منم تصمیم گرفتم پلیس بشم انتقام مامان بابام رو بگیر.) حالا بعد 7سال موقعش رسیده موقع انتقام هنوز صدای گریه های مامان تو گوشمه و این شعله انتقام. رو بیشتر میکرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با خنکی آب بهل*ب*م از فکر یادآوری گذشته بیرون اومدم به دایی که به خاطر من ازدواج نکرد دایی که الان نگران رو به روی من زانو زده نگاه کردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دایی جان یکم از این آب بخور حالت جا بیاد چرا اشک می ریزی فدات شم. آب رو از دست دایی گرفتم یکمیشو خوردم لیوان رو گذاشتم رو میز من برای انتقام نباید ضعیف باشم اره نباید برای همین بغضم رو قورت دادم رو به دایی گفتم :خب باید چیکار کنم هر کاری باشه انجام میدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دایی که دید حالم بهتره کنارم نشست گفت :اگه کسی بهتر از تو رو سراغ داشتم عمرا میذاشتم به این ماموریت بری

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

__ن دایی من به این ماموریت میرم به خاطر خودم به خاطر اشکای مامانم من میرم حالا بگید من باید چی کار کنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دایی سرشو تکون داد رفت پشت میزش نشست خیلی جدی بهم نگاه کردو گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همایون کلی خلاف کرده اما مدرکی ازش نداریم اون همه جا اسم ارسلان پسرش رو آورده ما میتونیم ارسلان رو دستگیر کنیم اما اصل خلاف رو همایون انجام میده ما نمیخوایم این دفعه هم همایون از دستمون فرار کنه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

__من باید چی کار کنم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تو باید بهشون نزدیک بشی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_چجوری؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ارسلان فرداشب از آمریکا میاد همایون براش مهمونی گرفته تو میری به اون مهمونی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

__به چه عنوانی؟ یعنی.. بگم من کی هستم؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همایون عموی ناتنی آراد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

__چییی؟؟ عموی آراد یعنی عموی جناب سروان؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اره عموی ناتنی مادر آراد با داداش همایون ازدواج کرده بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_یعنی مامان آراد دوبار ازدواج کرده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اره آراد از شوهر اولش بوده الان پدر مادر آراد مردن باباش که تصادف کرد مامانش هم خودکشی کرده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

__هیععع برای چی؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مسائل شخصی، اینا مهم نیست تو با آراد میری به این مهمونی به عنوان همراه آراد فهمیدی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

__بله

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خوبه وقتی رفتی باید کاری بکنی که ارسلان ازت خوشش بیاد باید کاری کنی که بهت اعتماد پیدا کنه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_دایی من.. دقیقا باید چیکار کنم دایی اصلا میدونی چی میگی؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اره میدونم فکر میکنی برای من آسونه گفتن این حرفا ن ن به ولا ن اسون نیس که ناموست رو بفرستی تو دهن شیر اما ما مجبوریم ببین دایی جان میدونم سخته اما راه دیگه نداریم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

__بعله دایی میدونم بفرمایید میگفتید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گفتم دیگه.... .. باید خودتو به ارسلان نزدیک کنی یادت باشه ارسلان برای تو پله برای رسیدن به همایون. ی مدارکی قطعاً هست که دست خود همایون تو باید اون مدارک رو به دست بیاری

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

__خب چرا از اول به همایون نزدیک نشم؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فکر کردی همایون بچه هس ن دایی جون اونجوری میفهمه ی نقشه ای داری نگران نباش من مواظبتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باشه دایی.. یعنی.... چشم جناب سرهنگ. دایی خنده ریزی کردو گفت اگه بخوای میتونی بری خونه استراحت کنی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

__باشه اگه خواستم میرم با من کاری ندارید؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ن برو مواظب خودت باش خودتو برای فردا شب آماده کن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

__چشم پس من رفتم خدافظ

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خدافظ

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از اتاق اومدم بیرون فردا شب چه شبی بشه یعنی میتونم اعتماد ارسلان رو جلب کنم؟؟ حالا تا فردا شب خیلی مونده اوخ تازه باید با این پسره آراد برم همایون خان منتظرم باش که میخوام کله پات کنم. خسته بودم از خودم از این زندگی حال حوصله اداره رو نداشتم باید یکمی استراحت کنم برای همین تصمیم گرفتم برم خونه قفل ماشینم رو زدم سوار شدم استارت زدم روشن نشد بازم زدم روشن نشد عهه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

__نکبت اگه من تورو نفروختم اون از دیشبت اینم از الان کلافم کردی.. صدای ضربه زدن به شیشه پرید وسط گفت وگو منو ماشینم کلافه شیشه رو دادم پایین ا این که آراد (چه پسر خاله شدم) خو چی کار کنم من که جلوش اسمشو نمیگم که پیش خودم که میتونم اسمشو بگم راستی این زن داشت یا نه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خانم فرجام؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با صداش از فکر خیال اومدم بیرون (اما جدیدا خیلی میرم هپروت)

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

__ب..بعله؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من شاخ دارم یا این که خیلی خوشگلم؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشمام از سوالش اندازه توپ پینگ‌پنگ شده بود یعنی چی؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از حالتم فهمید که نفهمیدم پوزخندی زدو گفت :اخه هر وقت منو میبینی دیگه متوجه چیزی نمیشید ??

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پسره پروووو من فکر کردم چی میخواد بگه نکبت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با حرص گفتم :اتفاقا خوشگل که تا دلت بخواد دیدم اما خوشگل خودشیفته ندیده بودم که به لطف شما دیدم. ?حالا نوبت اون بود که حرصش دربیاد ?ی پوزخند تحویلش دادم گفتم حالا امرتون؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ی نگاه به ماشین کردو گفت میخواستم ببینم اگه روشن نمیشه تا ی جای برسونمتون اما حالا میبینم به ی آدم خودشیفته نیازی نداری پس روز خوش ی لبخند مسخره زد رفت.پسره پرو خودشیفته عهه اصلا من نیازی به تو ندارم نکبت دوباره استارت زدم روشن نشد میخواستم برم ماشین دایی رو بگیرم میدونستم نمیده چون رو ماشینش در حد مرگ حساسه پس بیخیال شدم از ماشین پیاده شدم ی لگد به ماشین زدم __بزار ماموریتم تموم شه میفروشمت بعد رفتم کنار خیابون وایسادم تا تاکسی گیرم بیاد که ی ماکسیما مشکی جلو پام ترمز زد گفت روز خوش خانم فرجام ?

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ا این که آراد نکبت منو میرسوندی دیگه اما بر خلاف میلم لبخند مسخره زدم گفتم روز شما هم خووش آقای ریاحی ?

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستشو تکون داد بعد گازشو گرفت رفت ا ا پسره بیشعور خب ی تعارف میکردی هوا زیاد سرد نبود بعد 5-6 دقیق ی دربست گرفتم رانندش ی پیر مرد بود ماشینش هم سرد سرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_پدر جان میشه بخاری روشن کنید؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دخترم بخاری خرابه پول ندارم درست کنم خرج زندگی بالاه کمرم زیر بار زندگی خورد شده...... تا خود خونه این از مشکلاتش گفت منم تو سرما هی جمع تر میشدم 200 بار خودمو لعنت کردم که به اون پسره پریدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دخترم رسیدیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سریع کریه رو حساب کردم پیاده شدم اوووف سرم رفت چقدر حرف زد همه مشکلاتم اومد جلو چشمم یه سوال کردما همین جوری که با خودم حرف میزدم در خونه رو باز کردم لباسمو عوض کردم جلوی TV نشستم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یهو صدای گریه بچه بلند شد خخخ صدای زنگ گوشیمه ی مدت خنده بچه بود حالا گریشو گذاشتم تو کیفم بود برداشتم. ا شمیمه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

__سلااااام شمیم خانم خوبی خواهر گرامی خوبن (ریما خواهر شمیمه نگو که نمیدونستی!!!)

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شمیم :سلام سوزان جونم همه خوبن ما که صبح هم دیگه رو ندیدیم ??

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

__کوفت حالا کارتو بگو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پایه هستی امشب بریم بیرون؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

__اووووم.. اره بریم رستوران همیشگی؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اره دیگه ما خودمون میایم تو برو ساعت 7نیم اینجورا اونجا باشی هااا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-_باشه پس شب میبینمت کاری نداری؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ن برو شرت کم بای

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_عوضی سلام به اون خواهرت برسون بای و قطع کردم خوب شد شبم میریم تفریح به ساعت گوشیم نگاه کردم 12نیم بود دایی که نمیاد رفتم تو اشپزخونه خب چی داریم در یخچالو باز کردم اوووووو باقالی پلو. باقالی پلو کجا بوده؟؟؟؟ یادم باشه از دایی بپرسم اما الان مهم نبوده مهم اینه که این خندق بلا (شکم) پر بشه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ی قاشق خوردم اوووم چه خوشمزس تند تند خوردم و در آخر ی لیوان دوغ

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

__هر کی درست کرده دستش درد نکنه ظرف غدا رو شستم رفتم اتاقم روی تختم ولو شدم نمیدونم چقدر گذشت که خوابم رفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

*******

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با احساس کردن برخورد چیز نرمی با گوشم بیدار شدم یکمی از چشمم باز کردم ا دایه که!! ریز میخندید پر سفیدی تو دستش بود تو گوشم میکرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یهو بلند شدم دایی دیگه کنترلش دست خودش نبود میخندید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

__دااااااایی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با خنده گفت :جو..جون دایی؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خودمم خندم گرفته بود که یهو یاد ی چیزی افتادم مثل قرقی بلند شدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دایی :چی شد؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

__ساعت چنده دایی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

6نیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_هیععع دایی دیرم شد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کجا می خواستی بری؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با شمیم اینا میخواستم برم بیرون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باشه دایی جان دیر نشده حاضر شو برو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

__دایی جونم؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چی میخوای؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

__من؟؟ هیچی میگم دایی جونم.. ماشینت رو.. ماشینت رو میدی؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نع

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

__دایی جونم بده دیگه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سالم برام میاری ها

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گونشو ماچ کردمو گفتم نوکرتم دایی جونم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جای ماچم رو پاک کردو گفت خوبه خوبه بیا برو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خندیدمو رفتم حاضر بشم موهام رو شونه کردمو بالا سرم بستم پوستی سفیدی داشتم برای همین سفید کننده پنکک نزدم ی رژگونه گلبهی زدم ی رژلب صورتی زدم ریمل هم زدم خب اینم از آرایشم خب چی بپوشم ی شلوار مانتوی مشکل جذب پوشیدم ی سویشرت صورتی تنم کردمو ی شال صورتی مشکی هم سرم کردم اووم عالی شدم کتونی مشکیم هم پوشیدم کوله ام هم برداشتم اسپری مخصوص خودمو زدمو رفتم بیرون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

__دایی سوئیچ کجاست؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تو کتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سوئیچ رو از جیب دایی برداشتم __دایی من رفتم خدافظ

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مواظب خودت باش خدافظ

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اومدم بیرون سوار ماشین شدم رفتم سمت رستوران همیشگی سر ی ربع رسیدم بدو بدو ماشینو پارک کردمو رفتم تو با چشم دنبالشون گشتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سوزااان...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به سمت صدا چرخیدم ریما بود از اون سمت داد زد دختره دیونه ابرو برا آدم نمیزاره چند نفری بهم نگاه کردن با یه لبخند مسخره عذرخواهی کردم رفتم سمتشون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ریما :معلوم هست کجایی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شمیم :کدوم گوری بودی چرا دیر کردی؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_-علیک سلام خوبم ممنون..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شمیم اومد وسط حرفمو گفت :گیریم که علیک چرا دیر کردی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رو صندلی نشستم گفتم :خواب بودم شرمنده چیزی سفارش دادید؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ریما :اره برای تو هم سفارش دادیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_مرسی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شمیم :کنارت رو نگاه کن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_چرا؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تو نگاه کن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کنارم رو نگاه کردمو گفتم :خب؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ریما :خره منظورمون اوناست بعد به میز کناریست

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به میز کناری نگاه کردم سه تا پسر بودن چه نازن یکیشون پوستی گندمی چشمای آبی در کل خوشگل بود اون یکی پوستی تقریبا سفید با چشمای سبز مو ابرو قهوه‌ای اون یکی هم.... دستش جلوی صورتش بود نمیتونستم قیافش رو ببینم برگشتم سمت بچه‌ها گفتم :خب؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دوتای گفتن :خبو زهرمار

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دیگه دربارشون بحث نکردیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شمیم :میاید بازی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ریما :چی بازی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شمیم ؛جرات یا حقیقت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ریما من که هستم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_منم هستم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شمیم از کیفش ماژیکی درآورد گفت :این طرفش سمت هر کی بیافته باید سوال کنه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_اوکی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ماژیک روی میز چرخوند شانسی گندم افتاد به منو شمیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شمیم :خب سوزان جونم جرات یا حقیقت؟ معلومه دیگه انقدر ترسوی که حقیقت رو انتخاب میکنی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_نخیر کی گفته جرات انتخاب میکنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شمیم :جدی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_اهوم جدی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خب برو با اونا سلام علیک کن بیا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_با کیا؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با اون پسرا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_شمیمممممم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خودت گفتی جرات پس برو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_باشه ی گفتم بلند شدمو رفتم سمت میزشون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وای اخه من برم ی کاره چی بگم اما دیگه برای برگشت دیر بود رسیدم سر میزشون اون دونفر با تعجب نگام میکردن اما اون یکی اصلا به درک

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

__ا.اووم.. چیزه... یعنی.. سلام

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اون دوتا :سلام بفرمایید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخند پهنی زدم گفتم :-خوبی.....همون لحظه همون پسره که سرش پایین بود بهم نگاه کرد هیعععععع این... این که این پسره خودشیفته هس آراد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ورور با چشمای گشاد شده نگاش میکردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستشو جلو صورتم تکون داد گفت :من میگم زیادی خوشگلم تو میگی خودشیفته

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

___چ..چی میگی.. منظ... عهه نفسمو فوت کردمو درست گفتم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_در خودشیفتگی شما که شکی نیست اما خب فکر نمیکردم شما باشید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پوزخندی زدوزیر لب گفت ستوان مملکت رو باش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با حرص گفتم :منظور؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بهم نگاهی کردو گفت منظوری نداشتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اون پسر چشم ابیه گفت :آراد معرفی نمیکنی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آراد :راست میگی ی لحظه صبر کن اسمت چی بود... سو..سوز..سو..سوزن؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دندون قورچه رفتم پسره پروووو اسم منو مسخره میکنه با ی لبخند پهن رو به من گفت :درست گفتم دیگه سوزن؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بی اهمیت به سوالش رو به اون پسره چشم ابیه گفتم :سوزان.. سوزان فرجام هستم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پسره ریز خندیدو گفت خوشبختم منم امیرم امیر مجد به روش لبخند مصنوعی زدم. اون پسره چشم سبزه گفت :خو منم فرهادم آریا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به اونم ی لبخند مسخره زدم بعد رو به آراد گفتم مزاحم نمیشم آقای آرد ببخشید آقا آراد ?اونم با حرص گفت راستی ماشینتون درست شد ?یاد پیرمرده سرما.... افتادم گفتم بعلهههههه. ریز خندید میخواستم بیام که فرهاد گفت :حالا چی کار داشتید؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_هیچی میخواستم حال جناب سروان رو بپرسم ی لبخند پهن زدم رومو کردم اونور که برم هنوز قدم اول رو برنداشتم بووووووم خوردم زمین ای خدا جون دیگه پامو حس نمیکردم ای واااااااااااااااااای جلو این پسره خوردم زمین زیر چشمی نگاه کردم داشتن میخندیدن شمیم ریما سریع اومدن کمکم اوی دردم گرفته بود شدید ای ای ??

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آراد :اخه میخوای کمکت کنم ?

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با خشم حرص نمیدونم هر چی بود خندشو قورت داد با کمک شمیم ریما رفتم نشستم سر میز خودمون همین اومدم بهشون فش بدم گارسون غذاهارو اورد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گارسون غذاهارو چید روز میزو رفت منم از فرصت استفاده کردمو گفتم :_بیشعورا نکبتا خوب شد؟ ن میخوام بدونم خوب شد خوردم زمین؟؟؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شمیم با خنده گفت :وای سوزی خیلییییییی خنده دار بود وای میشه ی بار دیگه بخوری زمین ??

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

__شمیمممممم ?

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شمیم خندشو خودرو گفت غلط کردم حالا ی ساعت چی میگفتی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ریما :شماره داد ?

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

__نخیر

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دوتاشون پنچر شدنو گفتن پس چی میگفتی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

منم همه رو تعریف کردم از کلبه تا اینجا که خوردم زمین

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_تموم شد دیگه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شمیم :یعنی اون موقع این بود ما اینجوری ترسیدیم اگه من میدونستم همچین هلووویی دنبالمونه من خودم میرفتم پیشش ??

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_واقعا که.. همونجور که حرف میزدیم غذامون هم خوردیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_-راستی بچه‌ها من فردا میرم ماموریت ی مدت نیستم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ریما :ماهم میایم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

__نخیر مگه قراره همه جا شما هم ببرم تازه با این شازده باید برم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ریما شمیم گنگ نگام کردن گفتن :کی ??

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با سر به آراد اشاره کردم بهم نگاه کردن دوباره گنگ گفتن :خب کی؟؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

__ای بابا این پسرو میگم دیگه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دوتای با هم گفتن :جدی ???

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_اهوم جدی خب دیگه بسه پاشید بریم ماشین اوردید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شمیم :نوچ

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_پس با چی اومدید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ریما :با بابا کار داشت اینطرفا ما هم رسوند

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_مرض حالا بیا برسونمتون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

داشتیم میرفتیم سمت ماشین که یکی گفت :ا ماشین جناب سرهنگ رو اوردید ?

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به سمت صدا که همون آراد بود برگشتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_اره میدونی چیه همش با ی ماشین باشم برام سخته عادت دارم هر دفعه با ی ماشین باشم هه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دندون قورچه ای رفت گفت :جدی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعله جدی ?

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امیر: سوزان خانم معرفی نمیکنید بعد به ریما شمیم اشاره کرد اومدم بگم که ریما سریع تر گفت :من که ریمام اینم ابجیمه شمیم ?

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کوفت این پسر دید دست و پاشو گم کرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امیر :خوشبختم منم..... ریما پرید وسط حرفشو گفت میدونم شما آقا امیری ایشونم آقا فرهاد اوشونم آقا آراد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فرهاد با تعجب گفت :از کجا میدونی؟؟ این دفعه شمیم گفت :سوزان گفت دیگه. تند شمیم رو نگاه کردم گند زد الان اینا پیش خودشون چی فکر میکنن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فرهاد زد زیر خنده گفت :اها بگو پس سوزان خانم گفتن ?

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

__خب دیگه بچه‌ها بریم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شمیم :حالا داریم حرف میزنیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_شمیمممممم ?

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فرهاد :راست میگن دیگه عجله دارید؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

__ن اما دایی نگران میشه باید برم بعد رو به شمیم ریما گفتم :شما بمونید حرف بزنید من رفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ریما :ن دیگه خو ما هم میایم دیگه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_خدافظ جناب سرواان بعد با بقیه هم خداحافظی کردم منتظر خدافظی اونا نشدم سوار ماشین شدم شمیم ریما هم سوار شدن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ریما :چقدر نازبودن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شمیم :دیدی گرفتم سوزی خانم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_چی گرفتی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کارتی رو جلوم تکون داد و گفت :شماره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

__چی؟؟ کدوماشون داد؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شمیم :فرهاد بعد صداشو عوض کردو گفت :لطفاً اینو بگیرید برای آشنایی بیشتر لازم میشه بعد دوتایی خندیدن واقعا هم خنده دار بود ماشین رو روشن کردمو رفتم سمت خونه شمیم اینا بعد 10 دقیقه رسیدیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_خب دیگه برید شرتون کم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شمیم :باشه دیوث خودم بای?

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ریما :خدافظ عشقم خوش گذشت مواظب خودت باش ماموریت این آقا ارادی که من دیدم ی کاری میکنه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_خفه مثلا میخواد چی کار کنه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شمیم :شاید رفتی وقتی برگشتی خدا خواستو ما خاله شدیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

__ن بابا خاله جون برو گمشو انگار من چلاقم که تو خاله شی ?

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دوتای خندیدن پیاده شدن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ریما :از ما گفتن بود بای عجقم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خیالتون تخت خواب هیچی نمیشه برید بای. بعد گازشو گرفتم رفتم راست میگن ی وقتی...... ن بابا مثلا سروانه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مگه سروانا دل ندارن ن جرات نداره داییم سرهنگه اما وقتی... عهه این خل وچلا باز ی چیزی گفتن منو برد تو فکر در پارکینگ رو با ریموت باز کردمو ماشین رو پارک کردمو رفتم سوار آسانسور شدم دکمه 8رو فشار دادم بعد چند ثانیه آسانسور رسید اومدم پایین در خونه رو با کلید باز کردمو رفتم تو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

__کسی نیست؟ دایی جون؟؟ یهوووو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اینجام دایی. جلو TV نشسته بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_سلام عرض شد دایی جون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سلام چه دیر اومدی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_مگه ساعت چنده؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

11

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_واقعا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعله

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_انقدر گرم حرف زدن شدیم زمان از دستم در رفت خب دایی من خستم میرم بخوابم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باشه برو فقط فردا باید بری خرید برای ماموریت بعد از اونطرف میری خونه آراد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

__واا دایی جون چرا اونجا؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مثلا خدمت کار آرادی از اونجا میری مهمونی درضمن اونا نمیدونن آراد پلیسه فکر میکنن شرکت داره نباید سوتی بدی آراد چند ساله که داره سعی میکنه همایون بهش اعتماد کنه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

__چشم دایی هواسم هست من رفتم شب بخیر

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شب بخیر

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رفتم سمت اتاقم لباسم رو با ی تاپ شرتک عروسکی زرد که عکس باب اسفنجی روش بود عوض کردم موهام رو باز کردمو روی تختم ولو شدم به ماموریتم فکر کردم نفهمیدم کی خوابم برد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با صدای آیفون از خواب پریدم عهه کیه این وقت صبح بی حوصله بلند شدم چشمام رو باز نکردم که خواب از سرم نپره اروم رفتم سمت آیفون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

__هان؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هان چیه؟ درو بزن سوئیچ یادم رفته

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دایی بود بیشتر اوقات ی چیزی جا میزاره درو زدم دوباره رفتم اتاقم خوابیدم نمیدونم چقدر گذشت که دوباره صدای آیفون بلند شد عهههههه دایی ما هم عاشقه هااا همش ی چیزی یادش میره مثل قبل با چشمای بسته رفتم سمت آیفون گفتم دایه برای همین این. دفعه نپرسیدم کیه درو زدم در آپارتمان رو باز گذاشتم داشتم میرفتم دوباره بخوابم که تلفن خونه زنگ خورد صداش از زیر مبل میومد خم شدم دنبال تلفن بودم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سوزان خانم خانم فرجام کسی نیست؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با صدای آراد دو متر پریدم که سرم خورد به میز همونجور که سرمو ماساژ میدادم بلند شدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

__تو اینجا چی کار میکنی؟؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سر تا پامو نگاهی کردو بعد سرشو انداخت پایین واه چرا اینجوری کرد به خودم نگاه کردم هیععععع خاک برسرم با تاپ شرتک جلوی این مردکم زدم تو سرم سریع رفتم تو اتاقم جلوی آیینه وایسادم به خودم نگاه کردم چشما پف کرده موهام شولیده پولیده و از همه مهمتر با تاپ شرتک باب اسفنجی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سریع لباسم رو با ی شلوار تنیک عوض کردم موهامو شونه کردمو صورتمو ی آب زدمو ی شال انداختم رو سرم رفتم بیرون وای روم نمیشد تو چشماش نگاه کنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پشتش به من بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

__نگفتی اینجا چیکار میکنی؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به سمتم برگشت دوباره سرتاپامو برانداز کرد که سرفه الکی کردم به چشمام نگاه کرد به از چند ثانیه به خودش اومدو گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جناب سرهنگ گفتن بیام.. یعنی گفتن بیام دنبالتون بریم خرید برای ماموریت این حرفا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آخ راست میگه دایی دیشب گفت من یادم رفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_باشه شما برید من حاضر میشم میام

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بیرون سرده همین جا میمونم تا بیای

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_وا خب برو تو ماشینت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ن همین جا هستم تا بیاید نگاش کردم انگار چشماش میخندیدن وای یاد حرف شمیم اینا افتادم اگه جدی جدی خاله بشن چی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

__غلط میکنه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با بهت گفت :کی؟ من؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اوخ انگار بلند گفتم ی لبخند مسخره زدمو گفتم :ن با خودم بودم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زیر لب گفت :خدا شفا بده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حرص گرفته بود در حد لالیگا با حرص رفتم سمت اتاقم ی مانتو آبی تیره با ی شلوار مشکی پوشیدم ی شال مشکی هم سرم کردم مثل همیشه ریمل رژگونه رژلب اسپری همیشگی رو زدم کیف کفش آبی رنگ مانتوم هم برداشتم رفتم بیرون اوا کجاست؟؟ با چشم دنبالش گشتم جلوی اپن اشپزخونه وایساده بود عکس منو مامانو بابا که سه تایی گرفته بودیم نگاه میکرد رفتم پشت سرش یهو گفتم :من آمادم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سریع سمتم برگشت دوباره سرتاپامو نگاه کرد شیطون گفتم :خیلی خوشگلم؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گنگ نگام کرد دوباره گفتم :اخه هر بار منو میبینی میری هپروت ?

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هه هه حرفای خودشو به خودش گفتم مرموز نگام کردو گفت :مثل اینکه جامون عوض شده خانم خودشیفته ??

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پسره پروووو با حرص گفتم :نمیخوای بری؟؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

البته سوزن خانم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_سوزن درد ?س..و..ز..ا... ن. تکرار کن سوزان

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ریز خندیدو بی اهمیت به حرفم رفت بیرون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با حرص پامو کوبیدم به زمین زیر لب هرچی فش بود نثارش کردمو رفتم بیرون درو بستم پسره پرو صبر نکرد منم سوار آسانسور بشم همینجوری رفت نکبت منتظر شدم آسانسور بیاد اما انگار قصد اومدن نداشت فکر کنم کسی درشو باز گذاشته کلافه از پله‌ها رفتم پایین وقتی رسیدم پایین به آسانسور نگاه کردم ی کیسه زباله جلوش بود. حتما کار این پسره احمق خودشیفته رفتم از آپارتمان بیرون اطرافم نگاه کردم حالا کجا هس یهو با بوق ماشینی سه متر از جام پریدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

__هووی یارو چه خ....... با پیاده شدن آراد ازماشین حرف تو دهنم ماسید نکبت این که اون روز ی چیز دیگه سوار بود با پوزخند گفت :سوار نمیشی؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رومو ازش گرفتم سوار شدم اونم سوار شد گازشو گرفت منم در حد مرگ از سرعت میترسم کمربندم رو بستم رفته بودم تو در از ترس نگاهی بهم کردو یکم سرعتشو کم کرد اما بازم زیاد بود چشمام رو هم فشار میدادم خداخدا میکردم که سریع تر برسیم همه آیه های کوچیک قرآن که حفظ بودم خوندم. نمیدونم چقدر گذشت که ماشین ایستاد اروم چشمام رو باز کردم اطرافم نگاه کردم این جا که پاساژ نیست سریع رو به آراد گفتم :اینجا کجاست؟؟؟؟ ?

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

معلوم نیست؟؟؟ بعد به ی تابلوی اشاره کرد رو تابلو رو خوندم (چهره سازان)

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

__واا آرایشگاه چرا؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شما میری بالا اونا خودشون میدونن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

__من نمیرم ☹️?

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

میری

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

__لجبازانه گفتم ؛:ن..م..ی...ر... م

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ای بابا برای ماموریتت باید بری باید یکمی تغییر قیافه بدی برو دیگه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وا چه مهربون گفت تو کف مهربونیش بودم که دوباره گفت::برو دیگه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نمیدونم چی شد به حرفش گوش کردمو اومدم پایین همین که اومدم گازشو گرفتو رفت بچه پرو نذاشت خدافظی کنم اصلا به درک خیلی خانم وار رفتم سمت آرایشگاه زنگ رو فشردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعله؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

__وقت داشتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در با صدای تیکی باز شد رفتم بالا در اتاق هم باز شد ی زن فوق‌العاده جذاب اومد استقبالم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سلام عزیزم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از این همه صمیمیت جا خوردم :س.. سلام

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بیا داخل گلم بعد به داخل اشاره کرد منم رفتم تو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
شما به این رمان چه امتیازی میدهید؟
نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.