در اولین قسمت رمان خواندیم که امین، سوپر استار سینما، با پیدا کردن دفترچه خاطرات مریم و پی بردن به راز سر به مهر او متحول میشود و برای کمک گرفتن و حلال طلبی از مریم، نزد حاج آقا نیکو سرشت می رود. مریم بر خلاف میل قلبی و به خاطر باز یافتن آبروی از دست رفته اش با توصیه حاج آقا نیکو سرشت به عقد امین در می آید. امینی که عاشق مریم است و میداند هنوز از طرف مریم بخشیده نشده است.

ژانر : عاشقانه، اجتماعی

تخمین مدت زمان مطالعه : ۲ ساعت و ۲۱ دقیقه

مطالعه آنلاین اسوه نجابت
نویسنده : چیکسای

ژانر : #عاشقانه #اجتماعی

خلاصه :

در اولین قسمت رمان خواندیم که امین، سوپر استار سینما، با پیدا کردن دفترچه خاطرات مریم و پی بردن به راز سر به مهر او متحول میشود و برای کمک گرفتن و حلال طلبی از مریم، نزد حاج آقا نیکو سرشت می رود. مریم بر خلاف میل قلبی و به خاطر باز یافتن آبروی از دست رفته اش با توصیه حاج آقا نیکو سرشت به عقد امین در می آید. امینی که عاشق مریم است و میداند هنوز از طرف مریم بخشیده نشده است.

زیباترین خوی زن ، نجابت اوست

ارد بزرگ

مریم

شقیقه هام نبض میزنن. سرم به شدت درد میکنه. انگار یک مته تو سرم فرو کردن و هی اونو می پیچونن! روز بدی داشتم. از اون روزهایی که احساس می کنم دیگه انرژی ای تو بدنم نمونده. دفتری رو که مدتی بود گم کرده بودم و دلنوشته هامو توش مینوشتم، تو خونه ی امین شاهکار پیدا کردم. خدا میدونه که اون زمان چقدر از دیدن دفتر روی میز جلوی مبل وحشت کردم. ایکاش همون موقع زمین دهن باز میکرد و منو می بلعید! اصلا نفهمیدم این دفتر چطور از خونه ی اون سر در آورده؟! چقدر آبرو داری کردم و دندون روی جگر گذاشتم که امین به رازم پی نبره و نفهمه که آیلین بچشه! ولی نشد که نشد! مثل اینکه عالم و آدم از روز ازل خلق شدن که مریم ملکوتی نامی رو که هویتشم مثل آبروش جعلیه رسوا کنن. از همون روزی که امین شاهکارهمسایه ام شد، سکوت کردم و چیزی نگفتم! حضورش برایم ارزشی نداشت، از روی ادب، احترامش میکردم و ترس از ریختن مجدد آبروی نداشته ام! بعد از اسباب کشی و رفتن از همسایگی امین شاهکار، هنرپیشه ی مشهور سینما، به خیال خودم از دستش رها شدم! ولی از کجا میدونستم که اون رد حاجاقا نیکوسرشت رو میزنه و دومرتبه موی دماغم میشه! ولی این امینی که من تو این ماه دیدم، با اون چیزی که اونشب اون بلا رو سرم آورد، زمین تا آسمون فرق میکنه! ولی من هنوز هم بدترین کابوس خوابهام، دیدن صحنه های التماس و ضجه هام زیر دوش حمام هتله! تحت هیچ شرایطی نمیتونستم ببخشمش و دلم رضا نمیداد که همکلام و همپاش بشم! ولی حاجاقا منو تو بد مخمصه ای انداخت! دست و پام رو چهار میخه کرد! مجبور شدم که به خواسته ی حاجاقا عمل کنم و یکماه تموم همراه امین شاهکار تدارکات افطاری رو فراهم کنم. اول که نمیدونستم، حاجاقا میدونه که امین شاهکار همون کسیه که منو در 16 سالگی بی سیرت کرده و داغ ننگ رو دامنم نشونده! ولی اگه هم میدونستم مگه روم میشد رو حرف حاجاقا حرف بزنم؟ چی بهش میگفتم؟ می گفتم شرمنده ام حاجاقا! من با ایشون یک قدم هم بر نمیدارم! این آقا که ادعای خدا و پیغمبری دارن، همون آدم نامردیه که یک بچه نامشروع تو دامنم گذاشت و منو تو این جامعه ی بی درو پیکر ول کرد! دیگه چیزی واسم به عنوان آبرو و شرم و حیا جلوی حاجاقا نیکوسرشت می موند؟

آبرومو خیلی بیشتر از این حرفها دوست داشتم. با توجه به اینکه مطمئن بودم امین اونشب درک درستی از دور و بر نداشته و اون خاطره رو هم به یاد نداره، به خودم گفتم:

-مریم، این یک ماهه رو هم دندون به جیگر بذار، تا تموم بشه. اونوقت تو میری پی کارت اونم همینطور...

نذار بیشتر از این پیش حاجاقا رسوا بشی؟ باورم شد که امین منو به عنوان همسر شهید محمد علی نیکو سرشت میشناسه! تا اینکه دفتر خاطراتمو تو خونه ش دیدم! به قدری شوکه شدم و احساس ناتوانی و بیچارگی کردم که روی زمین آوار شدم و گریه کردم! از ته دل! از سوز دل! اشکهام یک لحظه گونه هامو تنها نمیذاشتن. امین شاهکار به من گفت که شرمنده ست! پشیمونه، میخواد جبران کنه! اون از من حلال بودی میخواست! چی رو باید حلالش میکردم؟ باکرگیمو که با بیشرمی و وقاحت تموم از من گرفت؟ و یا روزهایی که با شکم پر از صبح تا شب سگ دو میزدم تا شکممو سیر کنم و رسوای کوچه و بازار نشم؟ و یا شبهایی رو حلالش میکردم که بالای سر آیلین تبدار، جون میدادم تا بتونم کمی از درد طفلمو کم کنم! اون گفت که عاشقم شده و میخواد سایه ی سر من و بچه ش بشه! سایه سر؟ چه حرف مسخره ای! مگه منو آیلین تو این چند سال سایه سر داشتیم که حالا بدون سایه از پس خودمون بر نیایم؟ امین گفت واسه اینکه منو آیلینو پیدا کنه، دست به دامن حاجاقا شده! چرا تو این مدت نفهمیدم که حاجاقا به راز من پی برده؟ من خیلی گیجم یا حاجاقا خیلی زرنگه؟

امین شاهکار به مولا قسم خورد که جبران می کنه! اون از من فرصت میخواست! چی رو میخواست جبران کنه؟ آبروی رفته ی منو؟ مهر حقارتی که رو پیشونیم خورده بود؟ یا داغی که از هرزگیش، هنوز که هنوزه سر دلم مونده و میسوزونش؟ کدومو میخواد جبران کنه؟!

از بس امشب گریه کرده م، چشمهام از درد داره از حدقه در میاد! خسته شدم از این بازی تکراری روزگار که هر روز یک جور رو سرم خراب میشه! انگار سوار چرخ و فلکی شدم که با دور زدنهای متوالی، دل خوش میکنم که این دفعه منو یک جایی بهتر پیاده کنه ولی بعد از مدتی دل خوش کردن می بینم هنوزم سر خط اولم. زندگیم شده نقطه سر خط! عین مشق کلاس اول دبستان که چند کلمه میدادن و میگفتن یک صفحه بنویس. یک صفحه شبیه هم! درست مثل زندگی من که تو خطهاش فقط چند کلمه نوشته شده: بلاتکلیفی! آشوب! اضطراب و نا آرامی! خنده هام زورکیست، عین دلقک یک سیرک!

تازه افطار خانمها رو دادیم. هنوز تعدادی مهمون تو مسجد نشسته ان که در حال افطاری کردن هستن! انقدر واسه پذیرایی از مهمونها این ور و اونور دویدم که کف پاهام زق زق میکنه! چشم میگردونم. آیلینو می بینم که کنار کیفم نشسته و فرشته ی نگهبان کیفم شده! امشب تازه پی بردم که چقدر دخترکم شبیه پدرشه! ولی نمیدونم چشمهای آبیش به کی رفته؟ چشمهای امین که تیره ست. شاید خواهرش یا داداشش چشم رنگی ان! ولی دخترکم یک فرق اساسی با پدرش داره و اون اینه که آیلین خیلی پاکه! آغوش حاج خانم و حاجاقا همه تهمت ها رو از دخترم دور کرد و ناپاکیهای پدر و مادرشو از روح و بدن کوچولوش پاک کرد.

چهار زانو نشسته و کیف منو جلوی پاهاش گذاشته و دسته ی کیفو محکم به دستش گرفته!

با صدای نازش به خودم میام. جلوم ایستاده و کیفو بالا گرفته.

- مامان، موبایلت زنگ میزنه

کیفو از دستش می گیرم و موبایلمو در میارم. نگاهی به صفحه اش میندازم. حاجاقا؟! چکار میتونه داشته باشه؟ اونکه میدونه ما الان درگیر جمع کردن افطاری خانمها هستیم! اتفاقی افتاده؟

- الو

- سلام حاجاقا. بفرمایید

- مریم جان! چند دقیقه بیا پیش من بابا! تنها بیا! آیلینو بده دست فریده خانم

- چشم

- چشمت بی بلا

حاجاقا به من سفارش میکنه، آیلینو به دست فریده بسپارم وخودم پیشش برم. نمیدونم با من چیکار داره ولی دلم گواهی بد میده. دلشوره می گیرم! این چه کار مهمیه که به من گفت بدون آیلین برم!

فریده، مائده رو به مادرش سپرده و خودش مشغول صحبت کردن با خواهراش و زن داداششه.

صدا میزنم:

- فریده جان! فریده خانم!

- بله!

- میشه چند لحظه بیای؟

فریده از جاش بلند میشه و به سمتم میاد. دست آیلینو می گیرم و چند قدم به اون نزدیکترمیشم.

- چی شده مریم جان؟

- آیلین به دستت سپرده، نمیدونم حاجاقا چیکارم داره! میرم. ولی زود بر میگردم. مواظب دخترم باش.

- چشم! خیالت جمع. برو.

- خدا از خواهری کمت نکنه! شرمنده م به خدا!

- دشمنت شرمنده باشه! مگه چیکار میخوام بکنم؟ برو خواهر جان! برو ببین حاجاقا چه کارت داره! هلاک شدی تو این ماه. خدا انشا... با فاطمه زهرا محشورت کنه! هیچ سالی سفره افطاری این مسجد اینقدر مرتب و پر برکت نبوده! شنیدم امین شاهکار هم امسال کمک حالت بوده؟!

نگاهی به چهره آیلین که چشم به من دوخته میندازم و آه کوتاهی میکشم:

- آره! اونم کمکم کرد. من برم تا حاجاقا دوباره زنگ نزده!

- برو! برو! خیالت از بابت آیلین جمع باشه!

از در حیاط پشتی وارد مسجد میشم، هزاران فکر تو سرمه که میان و میرن. این چه کاریه که حاجاقا مصره که الان برم پیشش؟!

از در مسجد که وارد میشم، چشمم به چشمهای منتظر امین میفته. شاید خیلی از زنها در حسرت این هستن که این مرد خوش تیپ و معروف نگاهی به اونها بندازه و یا لااقل با اونها همکلام بشه، چه برسه که از اون بچه ای داشته باشن! ولی من همیشه آرزو میکنم که ایکاش هیچ ارتباطی با امین شاهکار نداشتم حتی اگه این رابطه به باریکی و نازکی یک تار مو باشه! ولی متاسفانه محکم ترین و مستدل ترین رشته منو به امین وصل میکنه که اونم آیلینه! در نگاه امین برق بی سابقه ای دیده میشه! بی انصافیه بگم اگه در این مدت به من هیزی کرد یا رفتار نامناسبی داشت! ولی هر بار با دیدن آیلین یاد اون خاطره ی شوم میفتم و نمیتونم ببخشمش. از نگاهش ته دلم خالی میشه. چادرمو محکم با دستم میگیرم و به سمت حاجاقا میرم. آقای شریفی همون که صیغه نامه جعلی من و شهید محمد علی رو درست کرد، کنار حاجاقا نیکوسرشت ایستاده. به هردوتا سلام میکنم.

حاجاقا نیکوسرشت منو به یک گوشه میکشه و قول و قراری که یک روز بابت خرید آبروم ازم گرفته به یادم میاره!

خوب یادمه همون روز که حاجاقا میخواست لکه ی ننگی رو که امین رو ی دامنم نشونده بود، پاک کنه از من خواست در ازای این محبتی که برام انجام میده، اگه روزی از من کاری رو خواست که به صلاحم بود، نه نیارم! اونروز به قدری در مونده و بی پناه بودم که تمام شرط و شروط حاجاقا رو پذیرفتم ولی چه میدونستم که بعد از 8 سال سرو کله امین شاهکار پیدا میشه، اونم به شکلی که دل حاجی رو به دست بیاره و منو ازش خواستگاری کنه!

در اینکه امین هنرپیشه قابلیه که شک ندارم ولی حاجاقا هم مرد خداست و خوب میتونه بین مردان خدا و مردان شیطان رو تشخیص بده! یعنی امین مرد خدا شده که حاجاقا اونو بین خودشون راه داده؟!

با شنیدن اینکه امین منو از حاجاقا خواستگاری کرده، سرمای زمهریر تو تنم میشینه! و دچار درموندگی میشم! امین شاهکارمیخواد با من ازدواج کنه! کسی که من آرزوی هر لحظه م ندیدن اونه! من چطوری میتونم همسر مردی بشم که یکروز طناب رسوایی رو با بیشرمی تو گردنم انداخت و با وقاحت دنبال لذتهای زندگیش رفت و یادی از زنی به اسم مریم نکرد که چی به سرش اومده! تنها کاری رو که واسه خالی کردن دل پرم میتونم بکنم، فشار دادن انگشتهای پاهام تو فرشه.

خودم خوب میدونم که نبضم تو دستهای حاجاقا نیکوسرشته. خوب میتونه منو راضی کنه، مثل همیشه! با نگاه و کلام گرمش منو متقاعد میکنه! اون میگه که رو حرف خدا حرف نزنم چون این خواست خدا بوده که من و امین بعد از این همه سال باهم روبرو بشیم. حاجاقا از من میخواد با ازدواج با امین، آیلین زیر سایه ی پدر خودش بزرگ بشه و خود امین آبروی از دست رفته ی منو بهم برگردونه و طوق نامشروعی رو از گردن آیلین برداره!

مثل همیشه حرفهای حاجاقا منطقیه! نگاهی به چهره ی امین میندازم، نگرانی و ترس و پشیمونی رو تو چشمهاش میخونم.

امین ازم میخواد که فرصت جبران اشتباهشو ازش نگیرم!

مگه من کی هستم که بخوام رو حرف خدا و حاجاقا حرف بزنم! حرف سر قولی که به حاجی دادم نیست! حرف حرفه آبروست! تا کی میتونم خودمو به زور بند خونواده ی نیکوسرشت کنم؟ و اسم شهیدی رو که یک زمانی آبرومو خرید، در بند خودخواهیم بکشم؟ خودمم میدونم که چرا همه ی خواستگارامو رد میکردم، منکه نمیتونم تا آخر عمر ادعا کنم که آیلین فرزند شهید محمد علی نیکو سرشته! هر خواستگاری که میومد باید بهش میگفتم که آیلین، نتیجه ی یک لحظه هوس و بی حیاییِ یک نامرده که خودشو در فیلمهاش تو جلد بزرگترین مردای خدا جا میزنه! اگه اینو میگفتم، کی قبول میکرد که من مقصر نبودم و اگه هم قبول میکرد، کی حاضر میشد یک زن که بهش تجاوز شده و یک بچه رو دستش مونده بپذیره! اگه هم قبول میکرد، از کجا معلوم که اونقدر مرد بود که روزی هزار بار این ننگو به سرم نزنه! از همه اینها بگذریم، مگه من چندتا خواستگار مناسب احوالاتم داشتم! تک و توک! بیشتر کسایی که در خونه مو میزدن زن مُرده یا زن طلاقهایی بودن که سنشون کمتر از سن پدرم نبود! اونهایی هم که سرشون به تنشون می ارزید، منو واسه راه اندازی یک کارخونه جوجه کشی و کلفتی خانم بزرگشون میخواستن! پس در این شرایط باز هم بهترین انتخابم امین شاهکاره! اگه وصلت من با امین باعث بشه که طبق گفته حاجاقا حرمتم سر جاش برگرده، و آیلین هم مثل همه ی بچه ها از مهر پدری برخوردار بشه و سایه نامشروعیت رو سرش نباشه، قبول میکنم. حتی اگه به قیمت این باشه که بقیه ی سالهای عمرمو کنار کسی بگذرونم که هیچ حسی بهش ندارم! شاید تا حالا خودخواه بودم. نبخشیدن امین نباید باعث بشه که آیلین از مهر و محبت پدر واقعیش دور باشه و نگاه حسرتش به دستهای قلاب شده ی دوستاش تو دست پدراشون باشه! چقدر دخترم امسال حسرت کشید و گفت:

-خوش به حال نسترن که به جای سرویس، باباش میاد دنبالش.

هیچوقت یادم نمیره روزی رو که امین آیلینو به مدرسه رسوند و دخترکم تا چند روز یکسره خاطره ی اونروز رو تعریف میکرد.

لب باز میکنم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- هرچی شما بگید حاجاقا!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- مبارکت باشه دخترم! مطمئن باش خیر و صلاحت در اینه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حاجاقا رو به امین میکنه و منو به دست اون میسپاره. چرا تا حالا متوجه نشدم که حاجاقا به قول خودش شبها از نگرانی حال و روز من، خواب نداره!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با مهریه ی یک جلد کلام ا... مجید، 14 شاخه نبات، 14 تا سکه ی بهار آزادی به نیت چهارده معصوم و یک سفر حج واجب، که حاجاقا تعیین میکنه، همسر امین شاهکار میشم. باز هم چرخ و فلک زندگیم، منو کنار امین شاهکار پیاده کرد ولی ایندفعه به عنوان همسرش!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به خواست حاجاقا نیکو سرشت، امین دستمو از روی چادر میگیره. گرمای دستشو از ورای چادر حس می کنم. به چشمهاش نگاه میکنم تنها چیزی که می بینم عشقیست که بی محابا به من هدیه میکنه! نگاهم از نگاهش گرم میشه! ایکاش میتونستم ببخشمش و منهم مثل زنهای دیگه در آغوش همسرم و در کنار دخترکم زندگی آرومی داشته باشم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نمیدونم تو دل امین شاهکار چی میگذره. به خواست حاجاقا بلند میشه و شیرینی ها رو واسه مهمونها پخش میکنه! همه بهش تبریک میگن. میدونم فردا این خبر مثل توپ تو کشور میپیچه که امین شاهکار هنرپیشه مشهور سینما با فردی به نام مریم ازدواج کرد! منم به سایه ی سرش معروف میشم! پوزخندی میزنم که صدای آیلینو میشنوم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- سلام مامانی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهم به روی آیلین میچرخه که جلوم ایستاده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- سلام گلم! تو اینجا چکار می کنی؟ زن عمو فریده کو؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- منو رسوند دم در مسجد و گفت که به شما بگم که با مائده میره خونه تا عوضش کنه! گفت بعدا به موبایلتون زنگ میزنه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در همین موقع حاجاقا به سمتم میاد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چطوری آیلین جان!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- سلام آقا جون!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- سلام به روی ماهت! برو بابا اون تسبیحها رو از روی میز واسم بیار

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چشم آقاجون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

میدونم که حاجاقا آیلینو دنبال نخود سیاه فرستاده و میخواد با من حرف بزنه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حاجاقا یکی یکی دونه های تسبیحشو رد میکنه و بعد از چند لحظه مکث، تو صورتم نگاه میکنه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- میدونم بابا برات سخته! میدونم که باید بهت فرصت میدادم که فکر کنی ولی باور کن خیرو صلاح تو و آیلین تو همینه! این مردهم یک زمانی خبطی کرده و حالا هم پشیمونه. به درگاه خدا توبه کرده و توبه ش مقبول درگاه حق شده. ازت میخوام که تو هم ببخشیش و سعی کنی زن خوبی براش بشی! حالا که اون به خدا برگشته و به تو علاقه پیدا کرده تو هم دلسردش نکن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشمهام پر از اشک میشه و به چهره ی حاجاقا نگاه میکنم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خیلی سخته حاجاقا! بخشیدنش خیلی واسم سخته! اصلا نمیدونم میتونم ببخشمش یا نه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- سعیتو بکن دخترم! نمیگم همین الان ببخشش ولی خودتم به بی قیدی نزن! وقتی دیدی که دلش باهات راهه و هست و نیستشو داره به پای تو و بچه ش میریزه، تو هم دست تو دست شیطون نده و از حکم خدا سرپیچی نکن! خدا از گناهش گذشته که بهش فرصت جبران داده! تو که نمیخوای رو امر خدا نه بیاری؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نه حاجاقا! خدا منو مرگ بده اگه بخوام با خدا بجنگم. ولی....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حاجاقا نذاشت حرفمو ادامه بدم و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ولی نداره! اون الان شوهرته و شرعا و عرفا صاحب توست! مبادا ببینم که تو زندگیش به عنوان همسرش کوتاهی کنی و اینبار تو باعث بشی که پاش به راه کج باز بشه... من و محمد علی نمی بخشیمت اگه قطام زندگیش بشی! امین تازه پا به راه حق گذاشته. مدت کوتاهیه که از پروازش از دیار شیاطین به سرزمین مَردهای خدا میگذره! هر آن ممکنه بار سفر ببنده و به دیار گناه برگرده. میخوام ثابت کنی که مریمی! همون چیزی که من از تو شناختم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نالیدم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- من نمیتونم به این سرعت همه چی رو فراموش کنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- گفتم سعیتو بکن مریم! سعیتو بکن!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در همین موقع آیلین تسبیح به دست نزد من و حاجاقا میاد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آقاجون آوردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حاجاقا دستشو دراز میکنه و تسبیحها رو میگیره:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بارک ا... گلم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از جا بلند میشم. آیلین دوان دوان به وسط مسجد میره.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- با اجازتون حاجاقا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- برو در امون خدا! از خدا صبر زینب رو برات میخوام که بتونی با موقعیت جدیدیت کنار بیای! برو بابا! الان شوهرتو میفرستم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زیر لب مزه مزه می کنم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-شوهر! شوهر!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رو به حاجاقا میگم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خدا حافظ

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خدا به همراهت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدا میزنم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آیلین!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بله مامان

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بیا بریم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دست آیلینو می گیرم و به سمت در مسجد میرم! انقدر درگیر هیجانات پشت سر هم شدم که سردردمو فراموش کردم. دستمو به پیشونیم میبرم و با چهار انگشت ماساژ میدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- هنوزم سرتون درد میکنه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آره دخترم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- کجا داریم میرم؟ پیش مائده؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نه میریم خونه ....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چی بهش میگفتم؟ میریم خونه ی آقای شاهکار؟ یا خونه بابات؟ یا خونه جدیدمون؟ چطور بهش حالی کنم که امین پدرشه؟ بچه که نیست! 8 سالش شده! نمیگه تا حالا بابام کجا بود؟ نمیگه چرا وقتی همسایمون شد نگفتی که بابامه؟ اونم آیلین! که مو رو از ماست بیرون می کشه! فکر کنم باید این وظیفه رو روی دوش حاجاقا نیکوسرشت بذارم. اون بهتر میتونه آیلینو قانع کنه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تو همین فکر وخیال هستم که امین به سمتمون میاد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امین

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حاجی با دستی که تسبیح داره به پشتم میزنه:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- فردا صبح زود بیا که کلی کار واسه جشن داریم. میخوام تو فردا مجلسو بگردونی! برو مرد! زن و بچت منتظرتن!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهی به اونطرف مسجد، میندازم. همونجایی که مریم و آیلین منتظرم هستن! از دیدن هردوی اونها شوقی وصف ناپذیر زیر پوستم میخزه! این دونفر خونواده من هستن، زنی که در حقش جفا کردم و اکنون مالک قلب و ملکه ی زندگیم شده و دختری که تک تک سلولهای بدنم وابسته به اون شده! هیچکس نمیتونه حال منو بفهمه و شادیمو درک کنه! بعد از چند سال درموندگی و افسردگی، یکدفعه بهت میگن که این دختر 8 ساله که به صدای سگکهای بند کفشش دلخوش کردی، بچته! چه حالی میشی؟ انگار که از قعر جهنم به طبقه هفتم بهشت میبرنت! واسه ی من که همچین حسی داشت! پر شدم از حس خوب امید به زندگی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خدایا چطوری باید شکرتو بگم و چطوری باید گناهانمو جبران کنم! دست حمایتگرتو از روی سر من و زن و بچه م برندار! خیلی پر توقع نیستم! فقط یک ذره آرامش میخوام و یک عمری که بتونم دل مریمو بدست بیارم و آینده ی خوبی واسه دخترکم بسازم! میدونم تازه اول مشکلاتم و تا بیام دل چرکین مریمو نسبت به خودم صاف کنم به عمر نوح نیاز دارم و صبر ایوب! نذار یک بار دیگه شرمنده این زن بشم و رو سیاه بچه م! خدایا به امید تو! که تنها امید نا امیدهایی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رو به حاجی میکنم ودست به گردنش میندازم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- حاجی خیلی مردی به مولا! به خدا جبران میکنم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قطره اشکی روی شونه حاجی میچکه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- مریم که ازت راضی باشه، انگار جبران کردی! برو خدا به همرات. بیشتر از این، اون دو تارو سرپا نگه ندار. خدا رو خوش نمیاد! مریم امروز، روز بدی داشته! برو ببینم چیکار میکنی مرد! علی یارت باشه که این ماه مبارکو علی وار در خدمت مردمت بودی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- به مولا قسم میخورم که لحظه لحظه ی زندگیشو پر از شادی و نور کنم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- میدونم که میتونی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخند به لب به سمت عزیزانم میرم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به آیلین که میرسم، خم میشم و دخترک کوچولومو بغل میکنم و یک بوسه طولانی رو گونه ش میزنم و بلندش میکنم. لبخند محوی روی لبهای مریم میشینه که سعی در مخفی کردنش داره!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخندی حاکی از سرخوشی میزنم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بریم خانمم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مریم سر به زیره و چادرشو در ناحیه قفسه سینه، سفت چسبیده و با انگشتهای ظریفش اونو مچاله میکنه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بریم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گامهامو آهسته بر میدارم که مریم از من عقب نمونه! چهره خسته و چشمهای قرمزش حاکی از روز بدیه که پشت سر گذاشته! دومرتبه بوسه ای بر گونه آیلین میزنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آقای شاهکار

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- جون دلم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- کجا میریم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهی به مریم میندازم که چشم به دهن من دوخته.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- میریم خونمون دخترم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خونه من و مامان مریم یا خونه ی شما!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خونه ما عزیزم، قراره از این به بعد همه با هم باشیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آخ جون! میریم خونه قدیمیمون! من اونجا رو خیلی دوست دارم. از خونه جدیدمون بدم میاد!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مریم نگاهی معترضانه به آیلین میکنه:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اِاِاِا! آیلین! مگه قرار نبود که انقدر به همه چی اعتراض نکنی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خنده سرخوشی میکنم و سرمو میبرم نزدیک گوش مریم که مریم میترسه و سرشو عقب میکشه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آهسته میگم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بچمون به باباش رفته! مثل باباش همیشه از عالم و آدم شاکیه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ایندفعه مریم لبخندش واضح میشه و من دومرتبه لپ آیلینو میبوسم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چقدر بوسات شیرینه! هر دفعه هم شیرین تر میشه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آیلینو سوار ماشین میکنم. در جلوی ماشینو باز میکنم تا مریم هم سوار بشه! چون ماشین شاسی بلنده. واسه ی خانمها، سوار شدن کمی سخته! مریم پاشو بلند میکنه که سوار ماشین بشه. چادر زیر پاش گیر میکنه و به عقب متمایل میشه که ازپشت دستمو دور کمرش حلقه میکنم تا نیفته، مریم خودشو جمع میکنه. بوی عطر لاوینیاش تو بینیم میپیچه! چشمامو میبندم و نفس عمیقی میکشم و زیر لب میگم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- تو که منو میکشی تا به دلم راه بیای!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نمیدونم مریم شنید یا نه ولی بدون زدن حرفی و یا نشون دادن عکس العملی، به سرعت سوار ماشین میشه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سوار ماشین میشم و راه میفتم! خیابونها شلوغه و پر ترافیک. همه به خاطر تموم شدن ماه رمضان تو خیابونها ریختن و در حال شادی کردن و بزنو بکوبن! چه اونهایی که روزه میگرفتن و چه اونهایی که نمیگرفتن! هرکدوم دلیلی واسه شادی داشتن!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سکوت بدی تو ماشین حکمفرماست. مریم سرشو پایین انداخته و چادرشو روی زانوها توی دستش مچاله میکنه! حتی نیم نگاهی به من نمیکنه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از تو آینه به آیلین نگاه میکنم که صورتشو به شیشه ماشین چسبونده و داره به مردم نگاه میکنه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- دخترم، چیزی نمیخوای واست بخرم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نگاهی به سمت آینه میندازه و چشمهای آبی زیباشو می بینم و زیر لب میگم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- قربون اون چشمهای آب خوشگلت بشم بابایی که کپیه چشمهای مامان بزرگ خدا بیامرزته!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مریم که تا حالا سرش پایین بوده نگاهی به من میندازه! فرصتو غنیمت میدونم و به سرعت نگاهمو در نگاهش قفل میکنم! تنها چیزی که تو چشمام میشینه این جمله است:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-تو رو خدا مریم، روزه سکوت نگیر!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آیلین با هیجان میگه:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آقای شاهکار!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از اینکه آیلین به من میگه آقای شاهکار غم بدی تو دلم میشینه. نکنه یکوقت حسرت بابا گفتنش به دلم بمونه! اونقدر ناراحت میشم که نمیفهمم چی میگه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهی ملتمسانه به مریم میندازم. مریم زیر لب میگه:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- یادش میدم که بابا صدات کنه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تو دلم میگم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- وای وای! مریم! بهترین و زیباترین هدیه ی عید بود که تو این شب به من دادی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بی اختیار میشم و به خودم اجازه میدم که به روش خودم ازش تشکر کنم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستمواز روی دنده برمیدارم و روی دستش که چادرو ول کرده و روی زانوش گذاشته میذارم! فشار کمی میدم و آهسته میگم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ممنونم مریمم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

احساس میکنم که دست مریم زیر دستم لرزش خفیفی میکنه. تو دلم میگم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- کم کم به اینها عادت میکنی! حداقل خوب بلدم دل خانمها رو بدست بیارم. فقط خدا کنه که تو از اون لجبازهاش نباشی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدای آیلین بلند میشه:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- مامانی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مریم روشو به عقب برمیگردونه:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بله دخترم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- یعنی راستکی، ما امشب میریم خونه ی آقای شاهکار؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بله عزیزم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آیلین با صدای شل و وارفته ای میگه:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خو! منکه لباس خواب ندارم. با همین شلوار لی بخوابم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آیلیییییییییین!!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خو! راست میگم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهی از توی آینه میندازم و آیلین چشمهای آسمونی رنگشو به من میدوزه:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- به خدا!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تو دلم میگم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- قربون اون به خدا رفتنت بشم، جیگر بابا!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رو به مریم میکنم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بچه راست میگه! خودت هم نیاز به لباس داری! الان میریم فروشگاه واسه هردوتاتون لباس میگیرم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مریم مکثی میکنه:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نیاز نیست به فروشگاه بریم. اگه زحمتی نیست یک سر تا خونه ی من بریم تا وسایلمونو برداریم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- حتما! حتما! چرا زودتر نگفتی؟ فقط آدرس خونه رو بده تا بریم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- پونک.....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد از یکساعت گیر کردن تو ترافیک تهران به خونه ی مریم می رسیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از ماشین که پیاده میشیم مریم با دستش منو به یک آپارتمان سه طبقه ی قدیمی راهنمایی میکنه! اینجا خیلی با برجی که من میشینم فرق میکنه! ساختمون نشون میده که حداقل 20 سال ساخته!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وارد ساختمون میشیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مریم با صدای زیری میگه:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- طبقه سومه. ببخشید که آسانسور نداره!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خواهش میکنم. شما جلوتر برید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رو به آیلین میکنم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بیا عزیزم بغلم. خسته میشی تا بالا بری.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ولی من همیشه خودم بالا میرم. اونروزها که شما نبودید منو بغل کنید! حالا دیدید چرا از اینجا بدم میاد؟ تازه خونمونم خیلی کوچیکه. اتاق منو و مامانم یکیه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهی به مریم میندازم. مریم با سرعت از پله ها بالا میره و منم دست آیلینو میگیرم و باهم به آهستگی به سمت آپارتمان مریم راه میفتیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مریم جلوتر از ما وارد آپارتمان شده و در نیمه بازه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با آیلین وارد خونه میشم. یک آپارتمان کوچک که به زحمت 70 متر میشه. وسایل چفت در چفت چیده شده! و مبلها توهم، توهم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یک نگاه اجمالی به خونه میندازم. مریم چادرشو رو مبل انداخته. صدای تق و توقش از آشپزخونه میاد. سرمو میچرخونم. در حال آماده کردن شربت آلبالوست.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نمیخواد زحمت بکشی! وسایل خودت و آیلینو جمع کن تا زودتر بریم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- هوا گرمه.هممون تشنه شدیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

روی مبل میشینم و چادر مریمو بر میدارم و دوردستم می پیچم. به سمت بینیم میبرم. و نفس عمیقی میکشم و دومرتبه روی مبل میذارم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آیلین به اتاقش رفته. بعد از مدت کوتاهی مریم با یک سینی که سه تا لیوان شربت داره به هال میاد. دو مرتبه چشم میگردونم و به وسایلی که به زور کنار هم جا شدن نگاه میکنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- این خونه رو هم با بدبختی پیدا کردم! کی الان خونه رهن میده؟ همه دنبال پول نقدن! صاحبخونه نصف اجاره رو رهن قبول کرد بقیه شو ماهانه اجاره میدم. با یک حقوق بخور نمیر کارمندی که نمیشه هم از پس خرج خونه و خورده فرمایشهای آیلین بر بیای و هم اجاره خونه بدی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آپارتمان قبلی مال یکی از دوستهای حاجاقا بود که چند سالیه خارج رفته. نیاز مالی نداشت. به حرمت حاجاقا اونجا رو رهن کامل داده بود. پول رهن هم نصفش مال حاجاقا بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سینی رو روی میز میذاره و به سمت اتاق میره تا لباسهاشونو برداره! آیلین در حالیکه یک بلوز شلوار سبز روشن عروسکی پوشیده با چند تا عروسک در بغل بیرون میاد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- من که آماده ام. مامانی بقیه لباسامو تو ساک بذار.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من و مریم از دیدن قیافه با مزه و عروسکهایی که بغل گرفته خندمون میگیره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آیلین سرشو پایین میندازه :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- مگه چی شده بهم میخندید؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به سمتش میرم و بغلش میکنم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چیزی نیست عزیزم. خیلی ماه شدی بریم تا باهم لباساتو برداریم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مریم رو به من میکنه:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خودم جمع میکنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من و آیلین به سمت مبل میریم و مشغول نوشیدن شربت میشیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لیوان شربت مریمو به آیلین میدم و میگم ببر واسه مامان مریم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد از بیست دقیقه مریم با یک چمدون بزرگ بیرون میاد. لیوان خالی از شربتو روی میز میذاره:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بریم. من آماده ام

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهی به صورتش میندازم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چند روز دیگه میایم و همه وسایلتو میبریم و خونه رو تحویل میدیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اسباب و اثاثو چکار کنیم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- یک آپارتمان تو بابلسر پیش خرید کردم که دو ماه قبل تحویلش دادن. اونقدر بی حوصله بودم که نرفتم حتی ببینمش. اونجا نیاز به وسایل داره. هرچی از وسایلتو دوست داشتی تو خونه ی برج جا میدیم بقیه رو هم اگه موافق باشی می بریم بابلسر. خوبه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرشو پایین میندازه:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- هرچی شما بگید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تو دلم میگم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نکن مریم اینطوری تابع شوهرت نباش! سرم داد بزن! توهین کن! ناسزا بگو! این خانمی تو منو نابود میکنه! نکن مریم ! بیشتر از این منو شرمنده نکن!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همراه مریم و آیلین به سمت برج راه میفتیم. مسافتمون خیلی زیاده! خونه مریم غربه و خونه من شمال تهران! تو این ترافیک خدا میدونه کی برسیم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

موبایلمو از جلوی ماشین برمیدارم و شماره کاوه رو میگیرم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- الو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

.....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خوبم. توچطوری؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

........

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- دارم میرم خونه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

.........

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نه، نمیام.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

..................

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بعدا علتشو بهت میگم. ببین کاوه! میتونی یک زنگ به منصور بزنی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ..........

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آره همون شعبده بازه! بگو امین گفته فردا دو ساعت بهش نیاز دارم. واسه بعد از ظهر میخوام

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

...........

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- یکی از آشناها فردا بعد از ظهر مسجد جشن عید گرفته. گفتم اگه منصور بتونه بیاد، از ساعت 4 تا 6 مهمونها رو سرگرم کنه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

....................

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- حتما جورش کن. آدرس مسجدو فردا واست اس ام اس میکنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد از کلی علافی تو ترافیک و اعصاب خوردی من از سکوت حاکم تو ماشین و معطلی پشت چراغهای قرمز، خسته و کوفته به خونه میرسیم. ماشینو تو پارکینگ میبرم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مریم از ماشین پیاده میشه و به سمت در عقب میره و درو باز میکنه. دست میبره تا چمدونو برداره. به محض اینکه دستش به دسته چمدون قفل میشه دستشو تو دستم اسیر میکنم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- تو با آیلین برو بالا. من چمدونو میارم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بدون حرفی دستشو از دستم بیرون میکشه:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ممنونم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به طرف در سمت دیگه میره تا آیلینو که عقب ماشین خوابیده بغل کنه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چمدونو برمیدارم. مریم در حالیکه آیلین بغلشه و شالش عقب رفته دم در آسانسور منتظرم ایستاده. معلومه که بغل کردن آیلین 8 ساله واسش سخته چون هی آیلینو به طرف بالا میکشه! با هم سوار آسانسور میشیم و به طبقه 19 میریم. همون طبقه ای که یک زمانی هر دو روبروی هم زندگی میکردیم و حالا دست روزگار مارو کنار هم قرار داده تا باهم زندگی کنیم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کلید میندازم و در آپارتمانو باز و رو به مریم میکنم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- برو تو. بچه بغلته.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مریم بدون هیچ حرفی وارد خونه میشه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهی به دور و اطراف میندازه. به سمت مبل میره که آیلینو روی مبل بذاره که چمدونو پایین میذارم و به سمتش میرم و دستمو زیر دستهاش میگیرم. تماس دستهامون با هم، لحظه ای زمانو متوقف میکنه. به چشمهاش نگاه میکنم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آیلینو بده به من

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بدون اینکه چشم ازم برداره آیلینو تو دستهام رها میکنه. بوسه ای بر گونه ی آیلین میزنم و اونو به اتاق خواب میبرم و روی تخت میذارم. پتو رو به روش میکشم و از اتاق بیرون میام.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مریم چمدونو گوشه هال گذاشته. صداش میکنم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- مریم جان!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پشتش به منه. سرشو بر میگردونه و با دستش شالشو درست میکنه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به سمتش میرم. دستهامو دو طرف بازوهاش میذارم و چشم در چشمش میشم. لبخند مهربونی رو گوشه لبم مینشونم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- به خونه ت خوش اومدی مریم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرشو پایین میندازه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یک دستمو از روی بازوش برمیدارم و چونشو میگیرم و سرشو بالا میارم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- از من خجالت میکشی خانومی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مریم حرف نمیزنه. فقط به چشمهام خیره میشه. با دو دست شالشو از سرش بر میدارم! و روی شونه هاش میندازم. موهای ابریشمیش خرماییه که هایلایتهای عسلی داره. درست مثل چشمهاش. موهاش بلنده و با گل مو دم اسبی بسته!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستمو به موهای بسته اش میبرم. و زیر اونها رد میکنم. دومرتبه بازوهاشو میگیرم و مریمو به سمت خودم می کشونم. یک دستمو پشت سرش میذارم و سرشو روی قفسه سینه م قرار میدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- مریمم، بهت قول میدم که جبران کنم! تو فقط منو ببخش!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مریم حرفی نمیزنه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

احساس میکنم بدنم در ناحیه ای که سرش قرار گرفته خیس میشه. سرشو از روی قفسه سینه م بر میدارم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مریم گریه میکنه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با دوتا انگشت سبابه م به طور همزمان اشکهایی که رو گونه هاش روونه رو می گیرم. دستمو قاب صورتش میکنم. به خودم اجازه میدم که اولین گامو در ابراز عشقم به مریم بردارم. اعترافی که پر از صداقت و محبت یک شوهر به همسرشه! صورتشو نزدیک میارم. نزدیک و نزدیکتر. لبهامو روی لبهاش میذارم. مست میشم از این عشق خالصی که به همسرم هدیه میکنم، از اولین تماس با مریم و اولین بوسه ای که بعد از سالها از روی عشق میزنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مریم هیچ حرکتی نمیکنه! حرفی نمیزنه! چیزی نمیگه! اعتراضی هم نمیکنه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اشکم در اشکهاش قاطی میشه اشکهای سرد مریم که حکایت از سردی قلبش به منه و اشکهای سوزان من که شرح حال دل غمدیده، عاشق و پشیمونمه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نمیدونم چقدر میگذره که مریمو از خودم جدا میکنم. با لبخند به چشمهاش نگاه میکنم و دومرتبه سرشو به سینه م میچسبونم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هق هقش بلند میشه! فقط با دستم سرشو نوازش میدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تو گریه ش میگه:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- میدونم که الان صاحبمی و حق داری که شرعا و عرفا منو تصاحب کنی! میدونم که پشیمونی و دلت میخواد جبران کنی! یادم نرفته که به حاجاقا قول دادم زن خوبی واست باشم! اینو بدون که اگه تو هرچیزی که در ارتباط مسئله زناشویی باشه، از من بخوای من حرفی نمیزنم و اعتراضی نمیکنم ولی به خداوندی خدا هنوز پذیرشت برام سخته! هنوزم نمیتونم کاری که در حقم کردی فراموش کنم! دوست دارم منو بفهمی و درکم کنی! دلم نمیخواد اینجوری باشه ولی چکار کنم؟ تو بهم بگو چکار کنم؟ دوست دارم بدونی که واسه خواسته حاجاقا، آبروم و آیلین بود که زنت شدم! میخوام درکم کنی و بهم فرصت بدی! ازت خواهش میکنم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرشو از روی سینه ام برمیدارم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به چشمهای پر از غمش نگاه میکنم. چقدر عاجزانه التماس میکنه! چشمهاش پر از خواهشه! حرفهاش تو گوشم زنگ میزنه و تو ذهنم سلسله وار تکرار میشه! خواسته ای که میدونم قبولش برام سخته! من یک مردم و پر از نیازهای مربوط به خودم. چطوری میتونم کنار یک زنی که دیوونه وار دوستش دارم، زندگی کنم، محرمم باشه، زنم باشه، حلالم باشه ولی به اون فقط به چشم یک خواهر نگاه کنم؟ خیلی سخته! مگه خود داری مرد چقدره! اینهم یک امتحان جدیده! یک راه سخت دیگه که به قول حاجی تو مسیر پروازمه! چاره ای ندارم. باید مریمو نرم نرم وابسته و دلبسته خودم کنم. تنها راهیه که میتونم واسه خودم نگهش دارم! باید صبر کنم! صبر!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به چشمهاش خیره میشم. لحظه ای در عمق نگاهش غرق میشم! با هردو دستهام، دستهاشو میگیرم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- هرچی تو بگی عزیزم! ببخشید، اشتباه کردم! حق با توئه! شاید خیلی زود بود! از امشب تو و آیلین تو اتاق خواب میخوابید و من، تو اتاق مهمون. تا تو اجازه ندی، کاری باهات ندارم. قول میدم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مریم در حالیکه سعی میکنه بر سکسه اش غلبه کنه میگه:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ممنونم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بدون اینکه به مریم نگاه کنم به اتاق خواب میرم. از تو کمد، لباس راحتیمو برمیدارم و صورت آیلینو میبوسم و از اتاق خارج میشم. مریم متفکر وسط هال ایستاده و به روبرو خیره شده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به سمت آشپزخونه میرم و از آب سرد کن یک لیوان آب جا میکنم و میخورم. یک لیوان آب هم واسه مریم میبرم و به دستش میدم. هنوز چشمهاش نم داره! لیوان آبو از دستم میگیره:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- مرسی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نوش جان! شب بخیر

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به سمت اتاق مهمون راه میفتم. قبل از وارد شدن رومو سمت مریم میکنم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- فردا واسه نهار هر سه تا میریم رستوران. از همونجا هم میریم مسجد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مریم لبخندی زیبا میزنه:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- باشه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در اتاق مهمونو میبندم. لباسمو عوض میکنم و خودمو رو تخت پرت میکنم! میرم تو فکرو خیال . به روزهایی میرم که در حالت سکون و یا شاید سقوط بودم. فکرمو سوق میدم به سمت روزهایی که به قول حاجی پرواز کردم. ولی چقدر پرواز روح آدمو سبک میکنه! انگار که دچار بی وزنی شدم، چقدر شبها راحت میخوابم و صبح ها سرحال هستم. چقدر آرامش به من نزدیک بود و من سرگردون به دنبالش میدویدم. یاد یاسمن میفتم. کسی که یک زمانی عاشقش بودم و جدا شدن از اون، منو وارد یک سیر قهقرایی کرد. نا خود آگاه علاقه ای که به یاسمن داشتم رو با عشقم به مریم مقایسه میکنم. مریمو یک جور دیگه دوست دارم. یک جور دیگه میخوامش. مریم مثل منبع آرامشی میمونه که نبودش منو بیقرار میکنه و نوع بیقراریش با نا آرومی که از ترک یاسمن گرفتم، فرق میکنه! رشته ای که منو مریمو به هم وصل میکنه خیلی محکمتر از عشقیه که به یاسمن داشتم. من آیلینو از مریم دارم و هیچوقت نمیتونم منکر این بشم که مریم به واسطه ی آیلین خیلی به من نزدیکتره تا یاسمن! مریم باعث پروازم به اوج انسانیت شد و یاسمن منو به ته دره ی حقارت، پستی و ضلالت پرت کرد! ولی کی مریم منو قبول میکنه؟ یکماه، یکسال، یا..... در حالی که در سرم جمله با مریم چکار کنم هزار بار میچرخه، خودمو به دست فرشته خواب میسپارم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با صدای تق و توقی که از تو آشپزخونه میاد بلند میشم. صبح شده و نمازم قضا. از اتاق بیرون میرم. مریم پشت به من در حالیکه شالش از روی سرش افتاده، مشغول جابجا کردن ظرفهاست. لبخندی میزنم و با خودم میگم چقدر زود با حضور مریم، رنگ و بوی خونه عوض شده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به دستشویی میرم و بعد از شستن دست و صورتم به آشپزخونه وارد میشم. مریم مشغول دم کردن چای است.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بلند سلام میکنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرشو برمیگردونه و یه دستشو به شالش میبره و اونو از روی شونه هاش به سرش میکشه:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- سلام. صبح بخیر

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخندی به روش میزنم و به سمتش میرم. نباید بهش اجازه بدم که خیلی غریبگی کنه. هرچی به خجالت و شرم این زن دامن بزنم، دیرتر به هدفم میرسم! دستمو دراز میکنم و شالشو برمیدارم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- دیگه نمیخوام اینو تو خونه سرت کنی! اینجا خونه ته. پس راحت باش!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شالشو به هال میبرم و روی مبل میندازم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آیلین در حالیکه چشمهاشو میماله دم در اتاق خواب ظاهر میشه:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- سلام. صبح بخیرمامانی! سلام آقای شاهکار!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مشتهاشو از روی چشمش بر میداره و چشمش به سر برهنه مامانش میوفته:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- مامان! پس کو روسریت؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مریم نگاهی به من میندازه. میفهمم که در جواب دادن به آیلین در مونده. به سمت آیلین میرم و دستشو میگیرم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- سلام دختر گلم! صبح شما هم بخیر! من جواب سوالتو میدم. مگه قرار نیست که ما سه تا با هم زندگی کنیم؟ پس دیگه نباید جلوی هم روسری سرمون کنیم. واسه همینه که مامان شالشو برداشته!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- یعنی هرکسی که با یکی دیگه زندگی کرد، میتونه روسریشو در بیاره؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آره گلم! بیا بریم صورتتو بشورم که به قول خودت شیطونها تو خواب کثیف کردن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ولی من جیشم دارم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خنده بلندی میکنم که صدای مریم از آشپزخونه میاد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آیلین باز تو گزارش کار دادی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آیلین معترض سرشو به سمت آشپزخونه بر میگردونه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خو اگه نمیگفتم که بد میشد! به خداااااااااااااا!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

این بچه خیلی ساده ست! رفتارهاش و حرفهاش منو یاد مادرم میندازه! اون خدا بیامرز هم خیلی ساده بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مریم سرشو پایین میندازه و ریز میخنده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چیکارش داری خانم؟ بذار بچه راحت باشه! با غریبه که نبوده!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با آیلین به دستشویی میرم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وقتی از اونجا بیرون میاییم، صدای مریم بلند میشه:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بیایید که صبحونه آماده است

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چقدر در این چند ساعت حال و هوای زندگیم عوض شده! یک نفر داره به خونه م روح میبخشه. کسی که فکر میکنم یک فرشته است! یک زن آسمونی! کسی که نجابتش منو اسیر خودش کرده! مریمِ من، یک کدبانو و خانم به تمام عیاره! یک اسوه ی نجابت!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با آیلین به آشپزخونه میریم و پشت میز میشینیم. همه چیز روی میز، مرتب و با سلیقه چیده شده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نون، پنیر، گردو، عسل، کره و خامه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دست به نونها میبرم. داغه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رو به مریم میکنم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نون تازه خریدی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آره. نونهای تو فریزر بیات شده بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- این کارها وظیفه مرد خونه ست. از این به بعد هرچی لازم داشتی به خودم بگو. همینقدر که به امورات آیلین میرسی کافیه! نمیخواد خودتو درگیر خونه داری بکنی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- من قبلش هم اینکارها رو میکردم. اینها وظیفه ی هر خانم خونه داریه. به هرحال تو این زمینه که میتونم زن خوبی واسه خونه ت باشم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- تو همیشه خوبی مریم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حرفی نمیزنه. استکانهای چایی رو روی میز میذاره! خوشمزه ترین صبحونه ایست که بعد از ترک خونه پدریم میخورم! یاسمن هیچوقت واسم صبحونه آماده نمیکرد و من صبحونه رو با بچه های سر صحنه میخوردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد از خوردن صبحونه به مریم در جمع کردن میز کمک میکنم. آیلینو دنبال نخود سیاه به اتاق میفرستم. دوست دارم با زنم تنها باشم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رو به مریم میکنم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- میشه ازت خواهش کنم تا من اینجا رو جمع و جور میکنم بری و یک دست کت و شلوار واسم از تو کمد لباسها انتخاب کنی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مریم لبخندی میزنه و سرشو چند بار تکون میده و به اتاق خواب میره. دنبالش راه میفتم. در اتاق نیمه بازه. از درز بین دیوار و در نگاه میکنم. مریم یکی یکی کت و شلوارها رو از توی کمد در میاره و با دقت نگاه میکنه و دومرتبه تو کمد میذاره!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به یکی از کت و شلوارها نگاه سرسری میندازه و به کمد برمیگردونه. هنوز چوب رختی رو به میله کمد نزده، چند لحظه دست نگه میداره و دومرتبه کت و شلوارو بیرون میاره! خیره میشه! کت و شلوار آبی نفتی. اشک تو چشمهاش جمع میشه. چوب رختی از دستش میفته و مریم شل و وارفته روی تخت میشینه. رفتارش واسم عجیب به نظر میرسه! سرشو بین دستهاش میگیره و به کت و شلوار که وسط اتاق افتاده زل میزنه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وااای!! این همون کت و شلواریه که من اونشب تو مهمونی کرمان تنم کرده بودم!!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حقش نیست که اینهمه عذاب بکشه، اونهم بابت کاری که اون مقصر نبوده. وارد اتاق میشم. هنوز با دو دستش سرشو گرفته و به کت و شلوار خیره شده. با پام کت و شلوار رو از جلوی چشمهاش به یک طرف دیگه پرت میکنم. اصلا من نمیدونم چطور این کت و شلوار رو 9 سال نگه داشتم. خیر سرم میخواستم امروز که عیده، زن و بچه م رو خوشحال کنم! به من زندگی آدمیزادی نیومده! کنارش میشینم و دستمو دور شونه اش میندازم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- مریم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با یک دستش دستمو از روی شونه اش برمیداره:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشمم به آیلین میفته که در آستانه در ظاهر شده و با یک دست عروسک خرسی رو گرفته:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- مامان

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مریم سرشو بلند میکنه و اشک روی گونه ش رو با سر انگشتش میگیره:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بله عزیزم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستشو باز میکنه و آیلین خودشو تو بغل مریم میندازه:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- گریه میکنی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نه عزیزم. از چشمهام اشک میاد. سرما خوردم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آیلین نگاه چپ چپی به من میندازه. 8 سالشه! بچه که نیست! این مدل نشستن کنار مامانش و دیدن دست من دور شونه ی مریم و حالا اشک مریم! این بچه نباید تا زمان فهمیدن اینکه من پدرشم، شاهد این صحنه ها باشه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از جا بلند میشم و کت و شلوار رو از گوشه اتاق برمیدارم و از آپارتمان بیرون میرم. این کت و شلوار رو باید تو سطل زباله دم در برج بندازم. وارد آسانسور میشم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مشتی جعفر رو میبینم که سطل آب و تی دستشه:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- سلام آقای شاهکار

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- سلام مشتی؟ اینورا؟ کم پیدا بودی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- مریض بودم آقا. کمرم درد میکرد. دکتر بهم استراحت داده بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فکری به ذهنم میرسه! کت و شلوار رو به سمتش دراز میکنم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- مشتی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بله آقای شاهکار!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- فکر میکنی این کت و شلوار اندازه ات بشه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستشو دراز میکنه و کت و شلوار رو میگیره:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- برای منه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اگه دوستش داری میتونی واسه خودت نگهش داری

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خدا از بزرگی کمتون نکنه! هفته دیگه عروسی برادر زنمه. غم عالم به دلم بود که یک دست لباس درست و حسابی ندارم. اندازه ام هم نبود، میدم اصغر آقا خیاط سایزم کنه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به لابی رسیدیم. مشتی جعفر خارج میشه. تکمه طبقه 19 رو فشار میدم و به آپارتمان برمیگردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به سمت دستگاه پخش میرم و روشنش میکنم تا کمی حال و هوای خونه عوض بشه! تو دلم خدا، خدا میکنم که مریم آروم شده باشه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مـرا به بـند می کشی از این رهــا ترم کـنی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زخـم نمی زنی به مـن کـه مـبتـلا ترم کـنی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از همه تـوبـه می کنم بلکه تـو بـاورم کـنی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به اتاق خواب میرم. مریم و آیلین سر چمدون باز شده، پشت به من نشستن و مریم در حال گشتن بین لباسهاست.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آیلین هم دو زانو کنار مادرش نشسته و خرسکو کنارش گذاشته:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- مامان اون شلوار صورتی رو میخوام با بلوز سفیدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- گفتم که نیاوردم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خو، من این شلوار سورمه ای رو دوست ندارم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدا میزنم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آیلین

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

روشو برمیگردونه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- مامانو اذیت نکن! دختر خوب، رو حرف مامانش حرف نمیزنه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهی به مریم میندازه و سرشو پایین میگیره:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چشم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مریم سرشو به سمت من میچرخونه:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- کت و شلوارتو به در کمد دیواری آویزون کردم. اگه دوستش نداشتی یکی دیگه بردار.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخندی بهش میزنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قلب من از صدای تـو چه عـاشقانـه کوک شـد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تمــام پـرسـه هـای مـن کنــار تـو سـلوک شـد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خودم، ازت خواستم واسم انتخاب کنی! ممنونم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خواهش میکنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشمهاش هنوز هم پر از غمه! لبخندی میزنه که قلب من از اندوه تو چشمهاش به درد میاد!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عـذاب می کشم ولی عـذاب من گنــاه نیست

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وقتی شکنجه گر تویی شکنجه اشتبــاه نیست

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مریم بعد از چند لحظه مکث میگه:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- میشه یک کمد به من بدید تا لباسهای خودم و آیلینو بچینم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهی به صورتش میندازم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- همه ی این خونه متعلق به تو و آیلینه! هرجا دوست داری لباسهاتو بچین. ولی.....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به سمت کمد لباسهام میرم و با یک حرکت تمام چوب رختها رو از میله لباس بر میدارم و پیراهنها و کت و شلوارها رو به اتاق کارم میبرم و روی زمین میندازم. دومرتبه بر میگردم و کشوهای کمد رو هم خالی میکنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مریم هاج و واج به من نگاه میکنه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- لباسهاتو تو این کمدها بچین! کمد اتاق مهمون هم خالیه. لباسهای آیلینو هم اونجا بچین. فردا عصر به خونه ت میریم و هرچی که میخوای بیاری جمع میکنیم و پس فردا با باربری هماهنگ میکنم که اونها رو به اینجا بیارن! من هم تخت اتاق مهمونو به اتاق کارم میبرم و اونجا اتاقم میشه! اتاق مهمون هم واسه آیلین. دلیلی نداره یک اتاقو مخصوص کارهام کنم و آیلین بی اتاق بمونه! تو هم تو این اتاق باش!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آخه..........

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آخه نداره دیگه! باید زودتر جمع و جور بشیم و سرو سامون بگیریم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- من و آیلین تو یک اتاق......

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

انگشت اشاره امو روی بینیم میذارم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- شششش... همین که گفتم. زودتر هم حاضر بشید تا واسه نهار به رستوران بریم. داره دیر میشه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مریم لباسهای آیلینو برمیداره و به اتاق مهمون میره! به سمت کیف سامسونتم میرم . 6 تا تراول 50 تومنی بر میدارم و به اتاق آیلین میرم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مریم شلوار آیلینو در آورده و آیلین هم ریز ریز میخنده:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- مامانی زود باش پام کن دیگه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- باشه گلم. بذار راسته ش کنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دست به سینه به چهار چوب در تکیه میدم و غرق در تماشای همسرم و دخترم میشم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آیلین سرشو بلند میکنه:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- وای مامان زود پام کن! آقای شاهکار دم در ایستاده داره نگام میکنه! مگه نگفتی، خدا کورم میکنه اگه مردای غریبه بدنمو ببینه؟ زود باش پام کن!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مریم رو به من میکنه و هردو با هم میزنیم زیر خنده!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مریم شلوار آیلینو پاش میکنه. به سمتشون میرم دوتا تراول پنجاهی به آیلین میدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اینم عیدی دختر گلم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
شما به این رمان چه امتیازی میدهید؟
نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.