امین شاهکار، هنرپیشه معرو ف سینما، فردی عیاش و خوشگذران است که احساس افسردگی و تنهایی دارد. در همسایگی او، یک زن با دختر 7 ساله اش ، آیلین ، زندگی میکند که...

ژانر : عاشقانه، اجتماعی

تخمین مدت زمان مطالعه : ۳ ساعت و ۳۶ دقیقه

مطالعه آنلاین پرواز را به خاطر بسپار
نویسنده : چیکسای

ژانر : #عاشقانه #اجتماعی

خلاصه :

امین شاهکار، هنرپیشه معرو ف سینما، فردی عیاش و خوشگذران است که احساس افسردگی و تنهایی دارد. در همسایگی او، یک زن با دختر 7 ساله اش ، آیلین ، زندگی میکند که...

از عصر مستاٴصل دم در خانه حاج آقا نیکوسرشت ایستاده ام.

یک خانه کلنگی در یکی از مناطق قدیمی تهران.

هنوز هم در شک و تردید درست بودن تصمیمم هستم.

آنقدر زنگ در حیاط را فشار داده ام، که جای انگشتانم روی زنگ مانده است.

تاکسی زرد دم در خانه نگه میدارد.

خودش است. حاجی نیکوسرشت، به همراه خانمی که بچه ی چند ماهه ای را در بغل دارد.

جلو میروم . دستم را به سوی حاجی دراز میکنم.

- سلام، حاج آقا

نگاهی به من می اندازد و دستش را جلو می آورد. دستم را در دستان گرم و پدرانه اش میفشارد.

- علیک سلام پسرم! اینجا چکار میکنی؟

- حاج آقا، اومدم دست به دامنت بشم. گره کارم فقط به دست شما باز میشه.

- پسرم، دست به دامن ائمه شو. من کی هستم!

دست در جیب کتش میکند و کلید را در می آورد و در خانه را باز میکند.

- بفرما تو پسرم.

رو به زن جوان میکنم:

- اول شما بفرمایید

آن زن رو به حاج آقا میکند:

- شما اول بفرمایید حاج آقا

حاجی با مهربانی میگوید:

- برو تو دخترم. بچه بغلته...

آن زن با کودکش به داخل میرود و من هم پشت سر حاجی وارد حیاط میشوم.

یک حیاط کوچک با حوضی گرد در وسط آن. داخل حوض به رنگ آبی آسمانی و چند تا گلدان شمعدانی به دورش چیده شده است.

با حاجی وارد خانه می شویم.

آنقدر داغان و کلافه هستم که توجهی به چیدمان خانه نمی کنم.

با حاجی وارد یک اتاق میشویم.

کف اتاق یک قالی دست بافت طرح افشان به رنگ زرشکی انداخته شده است. گلهای قالی درهم و برهم است درست مثل حال الان من...!

دور تا دور اتاق، تشکچه های باریکی قرار دارند که روی آنها پشتی های طرح ترکمن گذاشته شده اند.

حاجی با دست اشاره میکند:

- بفرما بنشین پسرم!

روی یکی از کناره ها مینشینم.

حاجی از اتاق بیرون میرود.

چشمم به قاب عکس روی دیوار می افتد. عکس چهره ی یک مرد جوان است که بسیار به حاجی شباهت دارد. یک مرد جوان 17 یا 18 ساله با ریش و سبیل کم پشت .

از روی کنجکاوی، از جا بلند می شوم و به سمت عکس میروم. یک عکس کوچک که سه تا رزمنده ، دست در گردن هم میباشند، در کناره قاب گذاشته شده است.

صدای حاجی را میشنوم:

- عکس شهیدمه، محمد علی. سال اولی که رفته بود جنگ برامون فرستاد. سال 1364 بود. عکس داخل قاب رو هم زمان اعزام گرفت.

سرم را به نشانه ی تاسف پایین می اندازم و آهسته می گویم:

- خدا رحمتشون کنه.

- خدا رفتگان شما رو هم بیامرزه... پسرم بنشین. چایی آوردم.

حاجی با خنده ادامه میدهد:

- خدا پدر ومادر مخترع کتری برقی رو بیامرزه. کار همه رو راحت کرده. در عرض سه دقیقه چای درست میشه.

حاجی سینی چای را روی زمین میگذارد و روبروی من روی کناره می نشیند.

حاجی استکان چای را از توی سینی بر میدارد و جلویم میگذارد:

- بخورتا سرد نشده.

یک قند از توی قندان داخل سینی بر میدارم و استکان را به لبم میبرم.

در دلم غوغایی برپاست. غوغا، نه...! محشر کبری است... هنوز هم نمیدانم آیا تصمیمی که گرفته ام درست است یا نه؟ اینکه پیش حاجی آمده ام تا همه چی را برایش روی دایره بریزم عاقلانه است یا نه؟

حاجی نیکوسرشت چشمانش را ریزمیکند:

- خیلی درهمی! گرفته ای! از اون شب که دیدمت، به نظر لاغر تر میای! چیزی شده؟ اتفاقی افتاده؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به چشمانش نگاه میکنم. پر است از آرامش و مهربانی . نور خدا را در چشمانش میبینم. انگار که دوچشم شیطان به چشمان فرشته ی خدا خیره شده اند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آشوب دلم بیشتر میشود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یک آن از تصمیمی که گرفته ام پشیمان میشوم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

انگشتانم را یکی پس از دیگری می پیچانم و صدای کشیده شدن تاندونهایش بلند میشود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تق، تق، تق

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سکوت سنگینی بین من و حاجی حکمفرماست.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حاجی استکان خالی چای را توی سینی میگذارد و بلند می گوید:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- فریده خانم! فریده خانم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همان زن با یک چادر رنگی در حالیکه کودکش را در بغل دارد به اتاق وارد میشود:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بله حاجاقا، کاری دارید؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- دوتا چایی دیگه بیار بابا!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

استکان خالی چای را توی سینی میگذارم و رویم را به سمت زن میکنم: - ممنونم. من دیگه چای نمیخورم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فریده خانم بچه را روی زمین میگذارد و سینی را بر میدارد و از اتاق بیرون میرود. بعد از چند دقیقه با یک استکان چای بر میگردد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چای را جلوی حاجی میگذارد و با بچه از اتاق خارج میشود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حاجی سکوت را می شکند:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نمی خوای حرف بزنی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دل به دریا میزنم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- از کجاش بگم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- از همون جایی که اگه بگی، دلت آروم میشه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به چشمانش نگاه میکنم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- حاج آقا، دلم بیشتر از این ها آشوبه... طوفان نوح تو دلم برپاست.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حاجی با آرامش کامل میگوید:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اون کسی که طوفانو فرستاده خودشم اونو میخوابونه. تو حرفتو بزن. دست، دست، نکن. هرچی تو دلته بریز بیرون . الان اگه حرفتو بزنی و دردتو درمون کنی بهتر از اینه که با یه درد بی درمون تو محکمه الهی حاضر بشی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ملتماسه میگویم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- پس قول بدید که اول به حرفام گوش کنید، بعد حکم صادر کنید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حاجی نگاهی به چهره ی داغانم می اندازد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- استغفرا... .. من کی هستم که بخوام بنده خدارو محاکمه کنم. بگو جوون... بگو تو دلت چی میگذره که مثل سپند رو آتیش شدی و دلت عین سیروسرکه میجوشه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باز هم ساکت میشوم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد از چند لحظه حاجی می گوید:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- می گی یا برم وضو بگیرم و راهی مسجد بشم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شروع میکنم. از اول... از ب بسم ا... .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دایره را جلویم میگذارم و همه حرفها را روی آن میریزم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تمام خاطرات این چند وقته مثل یک فیلم از جلوی چشمانم میگذرند

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

.................................................. .....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خاطرات امین شاهکار

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرمو بلند و به خودم تو آینه ی دستشویی نگاه کردم. چشمهام از مشروبهایی که شب قبلش خورده بودم پف کرده بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تقصیر سایرا بود. میدونست که مدتیه مشروب نمیخورم و با خوردن مشروب هم باید دو روز خودمو تو خونه حبس میکردم تا کسی پف زیر چشمهامو نبینه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تارهای خاکستری و سفید لابه لای موهام هایلایتهای خیلی جالبی رو درست کرده بودن. شب قبلش 40 ساله شدم. به قول فرشاد به دنیای چلچلی وارد شدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به خاطر شغلم، دوستهای زیادی دارم. زن و مرد٬ پیر و جوون٬ پسر و دختر٬ حتی بچه ها هم منو به خوبی میشناسن. آخه من یه سوپر استار هستم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

18 سال از زمانیکه واسه اولین بار جلوی دوربین فیلمبرداری ظاهر شدم میگذره. هیچکدوم از خوشیهایی رو که در زندگی تجربه کردم به پای شادی اون روزم نرسید. اون حس، چیزی بود ماورای حسهای معمولی روزانه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در طول دوران هنرپیشگیم٬ من فقط یه بار واقعا شاد شدم و اونهم در همون روز و همون لحظه بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بقیه خوشیهام مصنوعی بود. نه مصنوعی هم نبود واقعی بود ولی دیگه به من حس شادی دست نداد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

19 ساله بودم که با مخالفت پدر و مادرم از شهرستان به تهران اومدم. پسرهفتم یک مرد کشاورز بودم. خدا رحمتشون کنه چقدر زمانیکه به تهران می اومدم مادرم اشک ریخت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

6 برادرم همگی دنباله روی پدرم بودن و کشاورز شدن و همگی در شهرستان برای خودشون کیا و بیایی دارن. ولی من شیفته بودم و عاشق. عاشق چیزی که به اون سینما می گن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به خاطر همین عشق، بر خلاف میل پدر و مادرم به تهران اومدم. چند ماهی رو در خونه ی یکی از بچه های شهرستان که نسبت دوری هم با خانوده ش داشتیم، موندم. جواد شاگرد اول شهرستانمون بود و در رشته مهندسی عمران دانشگاه امیر کبیر ادامه تحصیل میداد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کم کم پولهای جیبم ته کشید و مجبور شدم دور میدون انقلاب سی دی آهنگ و فیلم دستفروشی کنم. چندین بار جواد بهم گفت که به شهرستان برگردم ولی من عشق سینما داشتم و هربار میگفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- جواد مطمئن باش که یه روزی وارد سینما میشم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

او نم در جواب میگفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- کی دیگه امین؟ سه ماهه که تهرانی. برای وارد سینما شدن که عشق و حرف و دوست داشتن کافی نیست. باید تحصیلات دانشگاهی داشته باشی. پارتی داشته باشی. دوره ببینی. الکی که نیست . کی گفته هرکی عشق فردین داره وارد سینما میشه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عاشق فیلمهای فردین بودم. بیش از ده بار هر فیلمشو دیده بودم. خدا بیامرز مادرم ، هر موقع که گنج قارونو میدیدم می گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- امین ! این گنج قارون واسه تو گنج نمیشه! پاشو بچه یه فکری به حال زندگیت بکن. از محمد یاد بگیر! صبح ها میره دبیرستان و بعد از نهار دو ساعتی به پدرت کمک میکنه و پولی هم واسه خودش پس انداز میکنه ولی تو چی صبحها دبیرستان. عصرها خواب و شبها فیلم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

منهم لبخندی میزدم و در حالیکه دراز کشیده بودم و یک پام روی پای دیگه م بود و چشمم به فیلم، میگفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- مامان جان غصه نخور. من یه روز از همه اینها پولدارتر میشم. اگه همین گنج قارون فردین برام گنج امین نشد، اسممو عوض میکنم میذارم شاسگول!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد از کلی غر زدنهای جواد و پند و نصیحتهاش، در کلاس کنکور هنر ثبت نام کردم. روزهایی که کلاس نداشتم دور میدون انقلاب سی دی فیلم و نوار کاست و هرچیزی که به صدا و سیما و سینما مربوط میشد، میفروختم و شبها تا دیروقت پا به پای جواد درس میخوندم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اوایل ماهی چند روز به شهرستان میرفتم و هربار برادرها و پدر و مادرم دوره م میکردن که به شهرستان برگردم و اونجا به دنبال کار پدرم برم. به همین خاطر هروقت از شهرستان به تهران بر میگشتم تا چند روز عصبی بودم. کنکور بهونه ی خوبی بود که کمتر به شهرستان برم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همون سال در رشته تئاتر و سینما دانشگاه تهران قبول شدم. بعد از ظهرها هم در کلاسهای کارگردانی و هنر پیشگی صدا و سیما شرکت میکردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد از قبول شدن درکنکور، به شهرستان رفتم و از پدرم کمک مالی خواستم. پدرم وضع مالیش بد نبود ولی اونقدر هم نبود که خرج بخور و بخواب و دانشگاه چهار سال منو بده. مادرم با فروش مقداری از طلا هاش منو روونه تهران کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با یکی از دوستهای جواد که مغازه لوازم صوتی داشت، شریک شدم. از ساعت 7 شب تا 12 نیمه شب و روزهایی که کلاس نداشتم، مغازه رو میگردوندم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سال دوم دانشکده بودم که گروهی از صدا و سیما به دانشکده اومدن و گفتن به چند نفر واسه ساخت یک کلیپ تبلیغاتی نیاز دارن. از همه تست گرفتن. من جز قبول شدگان بودم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کلیپ از طرف یونیسف، واسه حمایت از کودکان سرطانی بود. نقش من در اون کلیپ کمتر از 30 ثانیه بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باید با دسته گل به اتاق یه کودک سرطانی که به خاطر شیمی درمانی موهاش ریخته بود وارد میشدم و با لبخند دسته گلو به اون بچه میدادم. هیجانی رو که برای اولین بار جلوی دوربین داشتم٬ اضطرابی که در دل حس میکردم و شو رو شعفم همه بکر بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به قول کارگردان در کلیپ تبلیغاتی به قدری میمیکهای ( حالات ) چهره ام طبیعی بود که همونجا از من شماره تلفن گرفت تا در کارهای بعدیش از من استفاده کنه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کار من از چند کلیپ صامت تبلیغاتی شروع شد و به سال نکشیده در نقشهای کوتاه مدت در سریالهای تلویزیونی نقش ایفا کردم. به خودم که اومدم بازیگر سینما شده بودم. یک بازیگر مشهور و معروف که نه تنها به خاطر بازی، بلکه به دلیل چهره و تیپ و استایلم هم، خاطر خواه داشتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در هر کافی شاپی به دقیقه نکشیده، دور میزم پر از دختر و پسر و پیر وجوون میشد تا در دفترهاشون امضا کنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با چند پیشنهاد ایفای نقش در سینما، منزلم به یکی از بلندترین برجهای شمال تهران تبدیل شد و ماشین زیر پام هم آخرین مدل تویوتا.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سال آخر دانشکده با کسی که دوستش داشتم و دوستم داشت٬ ازدواج کردم. 5 سال از بهترین سالهای عمرمو در کنار اون بودم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عادت داشتم که دیگران، بزرگ جلوه م بدن، به من احترام بذارن، از من تعریف و تمجید کنن، مرد رویاهای دیگران بشم و همه از داشتنم به خود شون ببالن و یاسمن همسرم٬ کسی بود که منو خوب میشناخت و خواسته های منو ارضا میکرد. در کنارش پر بودم از شعف و شادی... عشق رو به پام میریخت و منو وابسته خودش میکرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با مشهور شدن من در دنیای سینما٬ همه چیز عوض شد و رنگ دیگه ای به خودش گرفت. رفتارهای یاسمن تغییر کرد و حساسیتهاش نسبت به همکاران خانمم بیشتر شد تا جاییکه موقع فیلمبرداری اونو با خودم به سر صحنه میبردم تا شک و شبهه ش کمتر بشه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد از مدتی، اینکار هم حساسیتهاشو کم نکرد و اصرار داشت که از کار هنرپیشگی کناره گیری کنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تمام اون عشق و محبتها دود شد و به هوا رفت...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حقشو گرفت و از من جدا شد و مجددا ازدواج کرد و از تهران به یزد کوچ کرد و من دیگه ندیدمش.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من موندم و شهرت افزایش یابنده ی هر روزه و تنهایی ای که هر روز بیشتر میشد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در خودم موندم و لولیدم. از بد جایی ضربه خورده بودم. غرورم شکست و من حیرون موندم و شدم یک آدم برباد رفته...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

افسرده شدم و مدتی از کار کناره گرفتم. به مدت یکسال٬ تحت مشاوره های روانشناسی قرار گرفتم تا دوباره شدم امین شاهکار. همون فردین دورانش... ولی زفتارم پر شد از عاداتهایی که دیگران میگن ناجوانمردی و ما می گیم کلاس زندگی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همه خونه ای هام شدن خانمهای رنگارنگی که یا تحت عنوان زن صیغه ای یا دوست دختر مدتی منو سرگرم میکردن و با دادن پول اونها رو از سرم باز میکردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فردین زمونه خودم شدم. ولی جوانمردیهای اون فردین تو فیلمهاش کجا و نامردیهای من کجا!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خط قرمزم مواد مخدر بود ولی تمام تفریحات دنیا رو انجام میدادم. از کشیدن سیگار گرفته تا مسافرتهای اروپایی که در اونجا از انجام هیچ نوع خوشگذرونی ای کوتاهی نمیکردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دوستهام همیشه دو رو برم بودن و تا نیمه های شب تو خونه م می موندن و یا بالعکس من به منزلشون میرفتم. ریخت و پاشم زیاد بود. ولی همیشه مقداری پول واسه روز مبادا کنار میذاشتم. حداقل چیزی بود که از 19 سال زندگی در کنار پدرو مادرم یاد گرفته بودم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

غافل شدم. از خودم، پدرم، مادرم، برادرهام، دوستهای واقعیم حتی جواد همخونه ی دوران سختیهام.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همه رو از دست دادم. پدر و مادرم٬ برادرهام و دوستان دوران کودکیم رو که ساعتها تو زمین خاکی ته کوچمون با هم فوتبال بازی میکردیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و من موندم و سینما و دوستانی که مگسهای دور شیرینی بودن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دیگر از هیچ چیز ارضا نمیشدم. دور و برم بود از آلات و اسباب تفریحی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سالها گذشت و من همون بودم. امین شاهکار، بازیگر محبوب و مشهور دنیای سینما. یک سوپر استار به تمام معنی... در حد برت پیت!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به طبقه نوزدهم یکی از برجهای زیبا نقل مکان کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در هر طبقه دو واحد بود یکی 220 متری و اون یکی دیگه 90 متری که درهای اونها، رو به روی هم باز میشد. من در واحد 220 متری ساکن شدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خانمی در همسایگی ما سکونت داشت که بنگاه دار گفته بود با دختر 7 ساله ش با هم زندگی میکنن و همسرش فوت کرده .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از موقع نقل مکانم به آپارتمان جدیدم، دوبار اونو با دخترش دیده بودم. یکبار پشتشون به من بود و سوار آسانسور شدن و یکبار هم دخترک در حال باز کردن بندهای کفشش، جلوی در آسانسور بود. روپوش مدرسه تنش بود و یک کیف صورتی با عکس باربی که روی کولش انداخته بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

منو که دید با لبخند گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- سلام آقا... شما همسایه جدیدمون هستید؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اولین بار بود که می دیدمش. چشمهایی آبی به رنگ آبی دریا با رگه های مشکی و پوستی مهتابی داشت و موهای قهوه ای روشنی که از زیر مقنعه ش بیرون بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ناز بود و خواستنی..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در جوابش لبخندی زدم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- علیک سلام دخترم... بله من تازه به اینجا اومدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- مامانم میگه سرایدار گفته همسایه جدیدمون هنرپیشه است... شما هنر پیشه اید درسته؟ اسمتون چیه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بله عزیزم. مامانت درست گفته. من امین شاهکار هستم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستشو دراز کرد و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- از آشنایی با شما خوشبختم. منهم آیلین هستم. آیلین نیکو سرشت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فامیل نیکو سرشت برایم آشنا بود. دستش رو به گرمی فشردم و گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- منهم همینطور

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- من دیگه باید برم. مامانم نگران میشه. خداحافظ آقای شاهکار!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خداحافظ دخترم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در حالی که میرفت و روش به سمت من بود. دستشو به علامت بای بای تکون داد. برخورد سگک کفشهاش با سرامیکهای کف راهرو تیک تیک جالبی راه انداخته بود. دختر با ادبی بود. از برخورد و رفتارش خوشم اومد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

****************************

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وارد سالن پذیرایی شدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شهر شام بود. همه چی درهم... همه جا کثیف... میزها پر بود از جامهای خالی مشروب و لیوانهای نصفه و نیمه نوشابه و بشقابهای حاوی غذاهای دست خورده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدای موبایلم بلند شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به دور و بر نگاه کردم. انگارصداش از ته چاه در میومد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

روی میز٬ روی مبلها٬ روی زمینو گشتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نبود که نبود...! فقط صداشو میشنیدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به اتاق خواب رفتم. اونجا هم که بدتر از سالن پذیرایی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کت وشلوارها و کرواتها، درهم و برهم، روی زمین افتاده بودن. یک طرف جورابهام٬ یک طرف کفشها و طرف دیگه پیرهن ها که آویزون به چوب رختی، کنار دیوار مچاله شده بودن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به صدا نزدیکتر شدم. پتوی روی تختو بلند کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بی وقفه زنگ میخورد. انگار کسی که پشت خط بود کار واجبی با من داشت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از لای ملحفه ی روی تخت پیداش کردم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- الو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- سلام امین، خوبی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- تویی سایرا؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- صدات چرا گرفته؟ خواب بودی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- تازه بیدار شدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ببین... خیلی این در و اون در زدم تا واسه خونت نظافتچی پیدا کنم. نظافتچی خونه ی خودم ، امروز جای دیگه قول داده. به چند تا از دوستهام هم زنگ زدم ولی اونها هم نتونستن برات کاری بکنن. زنگ بزن یه خدماتی بیاد کارهاتو بکنه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با داد گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نمیشه سایرا...! خدماتی خونه من بیاد و منو ببینه و بشناسه، زندگیم میشه ساز و دهل مردم کوچه خیابون. میخوای بیاد این شیشه های مشروبو ببینه و طبل بی آبرویی واسم تو کوچه و بازار بزنه. گفتم یک آدم مطمئن برام پیدا کن. خودمم از اول میتونستم به خدماتی زنگ بزنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سایرا صداشو بلند کرد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- حالا چرا داد میزنی؟ برو ببین خانم سرایدارتون کسی رو نمیشناسه.؟ چه میدونم! از همسایه هاتون بپرس یک آدم مطمئن سراغ ندارن که کلید رو بهشون بدی و خودت تو مدتی که خونه نیستی بیان خونه رو تمیز کنن؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پوف بلندی میکشم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- برم ببینم چی میشه. کاری نداری؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نه. برو به سلامت. بهم خبر بده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اگه تا یکساعت دیگه زنگ نزدم یعنی کارم اُکی شده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- باشه. خدا حافظ

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خداحافظ

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سایرا یکی از همکارانمه. یک زن مطلقه ی کاملا مستقل که بیشتر رفتارها و تکه کلامهاش مردونه است تا ادا اطوارهای زنونه. بیشترین نقشی که به اون میدن، نقش خانمهای لات و خلافکاره...با همکاران مردش بیشتر بر میخوره تا خانمها!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از زمان جدا شدن از یاسمن، نقشش تو زندگیم پر رنگ شده .سایرا منو مجاب کرد که تحت درمانهای یک روانشناس باشم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مثل خواهر نداشته م دوستش دارم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از عصبانیت به موهام چنگ انداختم و اونها رو به هم ریختم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با خودم گفتم حالا از کجا یک آدم مطمئن پیدا کنم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدای در بلند شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بدون مرتب کردن موهام از چشمی در نگاه کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خانم کوچولوی روبرویی بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در رو باز کردم. با چشمهای گردشده که زیباییِ مژه های مشکیشو بیشتر میکرد گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- سلام آقای شاهد... موهاتونو به برق وصل کردید؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از حرفی که به من زد بهت زده شدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با تعجب بهش نگاه کردم. یک کاسه آش جلوم گرفت و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- مامانم درست کرده. سالگرد فوت بابامه. گفته این کاسه رو واسه شما بیارم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کاسه رو از دستش گرفتم. بهم برخورد که اسمم یادش نبود:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- من شاهکار هستم نه شاهد... از مامانتون هم تشکر کنید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چشم. شما هم از خواب که بیدار میشید موهاتونو شونه کنید. مامانم میگه شبها که خوابیم شیطونها موهامونو به برق وصل میکنن، تا صبح که از خواب بیدار میشیم پَت باشه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در حالیکه از این استدلال با مزه ش واسه موهای بهم ریخته م میخندیدم گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چشم خانم کوچولو. امر دیگه ای باشه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خیلی جدی گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نه دیگه ! کاری ندارم... خدا حافظ آقای شاهکار. خودم میام کاسه رو می گیرم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دم در واحدشون که رسید برام دست تکون داد و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بای... بای

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فکری به ذهنم رسید و گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- کوچولو! مامانت خونه است؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بله. کارش دارید؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آره. ولی خودم میام بهش میگم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- باشه. بای... بای

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستمو جلوی گوشم بردم و چند تا از انگشتامو تکون دادم و گفتم: باااااااای.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کاسه آش رشته رو روی اپن گذاشتم. سرمو جلو بردم و بو کشیدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زیر لب گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- عجب بویی داره لامصب!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سالها بود که آش خونگی نخورده بودم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از زمانی که به تهران اومده بودم، هرچی آش خوردم در دربند و درکه بود که اونهم به علت توجهات بیش از حد ملت شریفمون با دیدن من، آش زهر مارم شده بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کوچکترین تفریح رو هم نمیتونستم با فراغ دل انجام بدم. به همین خاطر تمام تفریحام شده بود مهمونی رفتن و مهمونی دادن و رفتن به کشورهای خارجه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به جرات میتونم بگم 6 ساله که به توچال نرفتم. 10 ساله که به پارک ملت نرفتم. 8 ساله که رنگ پارک ساعی رو ندیدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سالهاست به سینما نرفتم. رنگ شیشه های ماشینم دودیه. تو شب هم عینک آفتابی میزنم که مردم منو مثه یه متهم محکوم شده، دم سوپر و فروشگاه جلب نکنن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اینهم آخر و عاقبت محبوب و مشهور شدن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خودم خواستم که لعنت بر خودم باد...!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در گیر ایفا نقش در چند تا فیلم بودم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از ساعت 6 صبح با چشمهایی خواب آلود و خمار به محل فیلمبرداری میرفتم و تا نیمه های شب اونجا بودم و صبح روز بعد با چشمهایی بسته تر از روز قبل روونه صحنه میشدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زندگیم همین بود!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

روی یک موج با تناوب یکنواخت حرکت میکردم که هرازگاهی یک پیک خیلی کوتاه روی این موجها سوار میشد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عاشق بی نظمی شده بودم شاید همین زندگی تکراری ، منو حریص بی نظمیها کرده بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد از مدتی از بی نظمی هم خسته شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مدتها است که به دنبال یک نظم هستم. نظم در نظم. نه نظم در بی نظمی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زندگیم هم مثل فامیلیم شاهکاره!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صبح تا شب سر لوکیشن فیلمبرداری. در طول هفته، گذروندن وقت با چند تا از عاشق پیشه های سینما که اکثرا دختر خانمهای زیبا بودن و رد دادن به مزاحمهای تلفنی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آخر هفته، مهمونی و پارتی های دوستها و خوشگذرونی و در نهایت ماهی یه بار دوستها رو به منزل دعوت کردن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چند وقت پیش به یک بیماری غریبی دچار شدم که با مراجعه به پزشک متوجه شدم که این بیماری در مردهایی دیده میشه که همخوابه های متعدد دارن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چقدر از شنید ن این حرف از پزشکم و خودم خجالت کشیدم و احساس حقارت کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در شأن هنرپیشه ی معروفی مثل من نبود که به این افتضاحی رسوا بشه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مدتی تحت درمان بودم تا بهبود یافتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد از اینکه دچار اون بیماری خجالت آور شدم، روابطمو با خانمها محدود کردم و بیشتر روابطم در حیطه کاری شد. داشتن جی اف هم جز خطهای قرمزم شد. رفت و آمدهای گاه و بیگاه جی اف ها رو به منزلم حذف کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دلیل اصلی تعویض آپارتمانم هم همین بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

طالب این شدم که یک زندگی محرمانه داشته باشم. مثل همه ی مردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دوست داشتم در زندگی رازهایی داشته باشم که خودم و خدای خودم از اون مطلع باشیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رازی که واسه مردم سر به مهر باشه و واسه خودم و خدام چون روز، روشن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

این تغییر روعلاوه بر بیماری٬ مرهون فیلمی هستم که دراون نقش یک جانباز شیمیایی رو ایفا میکردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چنان در قالب نقش فرو رفتم که انگار خودم هستم و زندگی خودمو به تصویر میکشم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

روحش شاد! که با یک فیلم داستانی 45 دقیقه ای که اونهم فقط یکبار تو تلویزیون پخش شد٬ انقلابی تو من بوجود آورد که هنوز که هنوزه تلاطم اونو درونم حس میکنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

این شد که چهل چلیم مصادف شد با جهشهای روحی و معنوی که خودم از اون مطلع هستم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دوست داشتم فردی عادی باشم. مثل فروشنده سر کوچه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مثل سوپور محله که شبها با صدای آهنگ ماشین آشغالانسش همه رو متوجه حضورش میکنه. مثل معلم کلاس اولم که 30 سال کلاس اول تدریس کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مثل پدرم که خودش بود و زنش و بچه هاش و اقوامی که اونو دوست داشتن و اونم دوستشون داشت و به اونها احترام میذاشت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به اتاقم رفتم و نگاهی تو آینه به خودم انداختم. بچه راست میگفت... موهام مثل برق گرفته ها شده بود. از این تشبیه بامزه خندیدم... اولین کسی بود که عیبمو به رخم کشید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

منو به عنوان یک انسان دید و از من انتقاد کرد. نه به عنوان یک سوپر استار.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

موهامو شونه کردم. لباس راحتیمو با یه تیشرت و جین عوض کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از واحدم بیرون اومدم و به طرف آپارتمان آیلین کوچولو رفتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زنگ واحدو فشار دادم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بوی نعنا داغ و سیر داغ، ریزش اسید معده مو بیشتر کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همیشه روز بعد از مصرف مشروبات الکلی، ترشحات اسیدی معده م بیشتر میشد و با کوچکترین تحریکی دل ضعفه میگرفتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آنروز هم یکی از آن روزها بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آیلین درو باز کرد و ازدیدن متعجب شد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- سلام آقای شاهکار با مامانم کار داشتید؟ بهش گفتم شما کارش دارید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

موهای بلند و فرفریشو با دوتا پنس عروسکی بالای سرش جمع کرده و مثل آبشاری روی شونه هاش ریخته بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آره عزیزم. میشه صداشون کنی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدای ظریف خانمی از داخل منزل به گوش رسید:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- کیه آیلین جان؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- مامانی... همون هنرپیشه هه که همسایمونه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اولین باری بود که کسی منو تا این حد راحت معرفی میکرد. هنر پیشه هه! که همسایمونه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- تعارفشون کن بیان تو. دستم بنده...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آیلین روشو به سمت من کرد و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- شنیدید که... مامان گفت بفرمایید تو.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ممنون از تعارفشون. همینجا منتظر میشم تا دستشون آزاد بشه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آقا شاهکار؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بله عزیزم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- شما کارتون هم بازی میکنید؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

منظورشو نفهمیدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پرسیدم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- یعنی تو فیلمهای کودکان؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آره.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- تا حالا بازی نکردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چرا؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چون بهم پیشنهاد ندادن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- حالا من بهتون پیشنهاد میدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اونقدر شیرین و با مزه حرف میزد که دوست داشتم لپشو گاز بگیرم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خانمی با بلوز و شلوارجین و یک شال رنگی دم در ظاهر شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به چشمهای عسلیش نگاه کردم. با دیدن من نگاهش پر از تعجب و بهت شد. احساس کردم یه جورایی مضطرب و دستپاچه شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

واسم تعجب دیگران از دیدنم طبیعی بود. هرکی که منو تو خیابون میدید، با دیدن من متعجب میشد چه برسه به اینکه بفهمه همسایه اونها هستم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ولی علت اضطراب و دستپاچگیشو نفهمیدم شاید از اینکه منو جلوی واحدشون دید هول کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با صدایی لرزونی گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بفرمایید؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- سلام خانم... من امین شاهکار هستم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آیلین وسط حرفم پرید:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آره مامان اسمش همینه. من به شما اشتباهی گفتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خیلی جدی گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بفرمایید آقای شاهکار. امرتون؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در آن زمان من بودم که از برخوردش متعجب شدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- راستش من مدتیه که همسایه شما شدم. دیشب مهمون داشتم .............

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دومرتبه آیلین حرفمو قطع کرد و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- صبح هم شیطونها موهاشو به برق وصل کرده بودن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آن خانم اخمی به آیلین کرد و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- برو تو و بیرون هم نیا!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آیلین شرمنده از حرفی که زده و ناراحت از تذکر مامانش سر انگشت اشاره ش رو تو دهنش کرد و در حالیکه سرشو پایین مینداخت، گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ببخشید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و به داخل منزل رفت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- من ناراحت نشدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اون باید یاد بگیره که با بزرگترش درست صحبت کنه! بگذریم! امرتونو بفرمایید؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- داشتم میگفتم... من تازه به این آپارتمان اومدم و دیشب هم تا دیر وقت مهمون داشتم. خونه خیلی بهم ریزه. از صبح دنبال یک کارگر مطمئن میگردم که کلیدها رو بهش بدم تا بیاد خونه رو تمیز کنه. دوست ندارم خونه باشم و اون بفهمه که خونه مال منه. نمیدونم حرفمو متوجه میشید یا نه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چه کاری از دست من بر میاد؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- میخواستم ببینم، شما نظافتچی مطمئنی سراغ ندارید که بتونه امروز بیاد خونمو تمیز کنه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- من فقط یه نفرو میشناسم که اونهم کارگر خودمه، نسا خانم، امروز خونه ما اومده تا در پختن آش سالگرد شوهرم، کمکم کنه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- میتونه خونه منو هم امروز تمیز کنه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نمیدونم قبول کنه یا نه. باید ازش بپرسم. امروز از صبح خیلی کار کرده. خسته شده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- هرچقدر پول بخواد بهش میدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- همه چیز که با پول حل نمیشه آقای شاهکار!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از اینکه احساس کرد پولمو به رخش کشیدم خجالت زده شدم و گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- شما صحیح می فرمایید. منهم منظورم توهین نبود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- من هم حمل بر توهین نکردم. نظر خودمو دادم ولی نمیتونم از طرف اون به شما قول بدم. اجازه بدید از خودش بپرسم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان آیلین به آپارتمان برگشت و من دم در منتظرش شدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اولین کسی بود که با دیدن من، هیجانی از خودش نشون نداد و شاد نشد!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اولین نفری بود که هیچ اشتیاقی در صحبت کردن با من نداشت!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اولین فردی بود که از من امضا ی یادگاری نخواست!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اولین شخصی بود که در اولین درخواست کمک من ، جواب مثبت نداد!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد از چند دقیقه برگشت و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نسا خانم قبول کرد که بعد از اتمام کارمن، خونه ی شما رو تمیز کنه. ولی ممکنه تا شب طول بکشه. اگه میخواید بیرون برید، کلیدهای آپارتمانتونو بدید تا بهش بدم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- فرد مطمئنیه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

احساس کردم که از سوالم عصبانی شد و سعی در کنترل تغییر چهره ش کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چند ساله که خونه زندگیم دستشه. از چشمام بیشتر بهش اعتماد دارم. ولی اگه شما شک دارید، به خودتون مربوط میشه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با ادبانه جوابهای کوبنده ای به من میداد که راه هرگونه اعتراضو میبست.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- شما که بهش اطمینان دارید کافیه. من میرم لباسامو عوض کنم. بعدش کلیدها رو براتون میارم. فقط میشه لطف کنید وسط کارش یه سر بهش بزنید تا جایی از قلم نیوفته.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- سعی میکنم برم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ممنون خانم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خواهش میکنم. ببخشید من تو خونه خیلی کار دارم. هنوز بیشتر از نصفی از کاسه های آشو پخش نکردم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- میتونم بهتون کمک کنم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- راضی به زحمت شما نیستم. نسا و آیلین انجام میدن. خداحافظ.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به سرعت به داخل آپارتمان رفت و درو روم بست. نه تعارفی کرد که به داخل برم و نه اجازه داد که ازش خداحافظی کنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من پشت در بسته موندم با یه علامت تعجب از بی تفاوتی او ن زن در اولین دیداربا من، سوپر استار مشهور و محبوب مردم، امین شاهکار.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به آپارتمانم برگشتم و لباسمو عوض کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سوییچ ماشینو برداشتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با کاوه، یکی از دوستان مجردم هماهنگ کردم تا پیشش برم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ظرف آشو برداشتم و از خونه خارج شدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زنگ آپارتمان روبرویی رو فشار دادم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خودش در رو باز کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کلید رو به سمتش گرفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- سلام مجدد. بفرمایید این هم کلید. 7 شب برمیگردم. خوبه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کلیدو از دستم گرفت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آره. -فکر میکنم تا اون موقع کارش تموم بشه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهی به ظرف آش دستم انداخت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با لبخند گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- میرم خونه دوستم. آش رو میبرم با هم بخوریم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستشو دراز کرد و بدون توضیح دادن، کاسه آشو از دستم گرفت و به داخل خونه رفت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هاج و واج از رفتارهای سوال برانگیزش چشم به ورودی خونه دوختم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با ظرف بزرگتری برگشت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اینو با خودتون ببرید. بیشتر آش داره. اون واسه دو نفر کمه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کاسه رو ازش گرفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- سپاسگزارم خانوم. شرمنده می فرمایید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- کاری نکردم. کسی نباید از سفره شهید نیکوسرشت گرسنه بلند شه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خداحافظی کردم و به سمت آسانسور رفتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ساعت 30 : 7 شب به خونه برگشتم. به در خونه ش رفتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به جای بوی آش رشته، بوی قهوه ترک در راهرو می پیچید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در زدم. آیلین که یه بلوز و شلوار بنفش عروسکی تنش بود، درو باز کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- سلام آقای هنرپیشه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- سلام آیلین شیطون. مامان خونه است؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آره.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-میشه صداش کنی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- باشه. چقدر خوشگل شدید؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- مرسی عزیزم. زود مامانو صدا کن کارش دارم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نمیاین خونه ما؟ من و مامانم تنها هستیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نه عزیزم باید به خونه برم، کلی کار دارم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدای پاشنه صندلهاش تو راهرو ورودی آپارتمانش توجهمو جلب کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- سلام آقای شاهکار.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باز هم همون نگاهی که من چیزی ازش نفهمیدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آیلین رو به مامانش کرد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- مامان من به آقای شاهکار تعارف کردم به خونمون بیاد، ولی قبول نکرد. شما تعارف کن شاید قبول کنه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فهمیدم که در برابر عمل انجام شده قرار گرفت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بفرمایید تو آقای شاهکار

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ممنون. مزاحم نمیشم. میشه لطف کنید کلیدها رو برام بیارید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آیلین نگاهی به من انداخت و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بیاید دیگه. مامانم قهوه درست کرده. خودش چند دقیقه قبل گفت قهوه تنهایی خوردن نداره. به من هم که نمیده بخورم! پس شما بیاید تا تنها نباشه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

روشو به مامانش کرد و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- مگه نه مامان!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بدون نشون دادن میل و یا اشتیاقی برای دعوت کردن من، گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- قهوه ترک درست کردم. فکر کنم هنرپیشه ها علاقه خاصی به قهوه داشته باشن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

درست حدس زده بود بیشتر وقتها که با برو بچ دور هم جمع میشدیم، قهوه میخوردیم . خصوصا قهوه ترک که من عاشقش بودم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از نوع دعوت کردنش دو دل شدم که به آپارتماش برم یا نه؟ ولی با به مشام رسیدن بوی وسوسه انگیز قهوه تعارفو کنار گذاشتم و وارد خونه شدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پشت سر خانم نیکو سرشت وارد آپارتمانش شدم. آیلین با لی لی به خونه اومد و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آخ جون! امشب مهمون داریم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و بعد به سمت تلویزیون رفت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشمم به یک فضای جمع وجور زیبا افتاد که تزئیناتش بیشتر هنر دست بود تا ماشین.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تابلوهای نقاشی روی دیوار، فضای خونه رو خیلی دل انگیز کرده بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یک دست مبل راحتی با ترکیبی از رنگهای سفید و طوسی کمرنگ با بالشتکهایی با طرح شاخه های قهوه ای و برگهای فیروزه ای یک محیط آرامش بخش و خودمونی درست کرده بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با تعارف خانم نیکوسرشت روی یکی از مبلها نشستم و غرق دکوراسیون ساده و شیک خونه شدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خانم نیکوسرشت با یک سینی که دو تا فنجون قهوه ترک داشت از آشپزخونه بیرون اومد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سینی رو روی میز گذاشت و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بفرمایید آقای شاهکار

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یکی از فنجونها رو برداشتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خانم نیکوسرشت روی مبل روبروی من نشست.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دیدم انگشتای پاشو داره تو صندلش فشار میده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نمیدونستم علت اینهمه اضطرابی که کنار من داشت از چی بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آیلین در حال تماشای کارتون بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در تمام این مدت آشنایی هیچوقت از من در مورد فیلمهام و زندگیم نپرسیده بودن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

این مادر و دختر رسما با دنیای امین شاهکار و فیلماش بیگانه بودن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یک نظر اجمالی رو خانم نیکو سرشت انداختم. . یک خانم حدود 25 ساله، شاید هم بیشتر. به نظر صورتش رنج کشیده بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با خودم گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بزرگ کردن یک بچه تو این تهران به این بزرگی، بدون پدر ، کار راحتی نیست. بیخود نیست که نمیشه سنش درستشو حدس زد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قدی معمولی و اندامی کشیده. صورتش زیبایی متفاوتی از خانمهای درو برم داشت. نه اینکه زیباییش رویایی باشه! نه... متفاوت بود. شاید به خاطر نفوذ چشمهای عسلیش بود و یا شاید هم به خاطر رفتار نجیب و متینش.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهش بدون کنکاش و دریدگی بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
شما به این رمان چه امتیازی میدهید؟
نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.