داستان درمورد دختری است که در اوج تنهایی و مشکلات خودش،بنابر دلایلی در پیچ و تاپ عشق قرار میگیرد و با آن دست و پنجه نرم میکند.

ژانر : عاشقانه

تخمین مدت زمان مطالعه : ۳ ساعت و ۳۷ دقیقه

مطالعه آنلاین عشق تلخه یا شیری؟
نویسنده : Masomeh

ژانر : #عاشقانه

خلاصه :

داستان درمورد دختری است که در اوج تنهایی و مشکلات خودش،بنابر دلایلی در پیچ و تاپ عشق قرار میگیرد و با آن دست و پنجه نرم میکند.

مقدمه :

عشق در حین تلخی و سختی شیرینی خاصی داره ک بعد از اتمام سختی به آن پی میبریم...عشق واژه ی ترسناک و شاید هم زیبا باشه،ک در نظر انسان ها متفاوت است.

بعضی از عشق ها با پایان خوش و بعضی با پایان بد به اتمام میرسه...پس میتونیم بگیم عشق هم تلخه هم شیرین،هم ترسناک هم زیبا،هم خوب و هم بد و...

با صدای کوبیده شدن در لای پلکام رو باز کردم و با صدای گرفته گفتم:بله؟

نرگس خانم:ویستا دم در کارت دارن

ای خدا کی تموم میشه اینهمه بدبختی کی اخه؟؟؟!

اخه جز طلبکارا کی با من بدبخت بیچاره کار داره

من:چشم نرگس خانم الان میام

کش و قوسی به بدنم دادم و پا شدم یه شال و مانتو پوشیدم و بدون نگاه کردن به قیافم در آینه راه افتادم و از در خارج شدم...

وقتی رسیدم پیش در با چهره ای که روبه رو شدم انگار دنیا خراب شد رو سرم

-سلام آقای صادقی

-چه سلامی خانم... یک ماهه به ما بدهکاری هنوز نیومدی تسویه کنی

صداش اونقد بلند بود که ترسیدم و لال شدم

-خانم با شمام

-آروم تر آقای صادقی من آبرو دارم...چشم دنبال کار هستم،حقوق ماه اول رو بگیرم میام برای تسویه

-هه به همه اینو میگی؟؟؟ببین خانم محبی اگه تا اخر ماه تسویه نکنی دیگ عصبانی میشم

-چشم آقای صادقی آروم صحبت کنید

یه پوزخند حوالم کرد و راشو کشید رفت.من موندم و یه عالمه بدبختی ک باعث و بانیش اون مرتیکه شوهر مادرم بود که بعد از مرگ مادر عزیزم منو از خونه انداخت بیرون...

انقد بی فکر بود ک نفهمید یه دختر ۲۰ ساله چجوری باید تنها زندگی کنه تو دنیایی ک پر از گرگه...با بغضی ک چسبیده بود به گلوم تند تند رفتم سمت اتاقم و به نرگس خانم صاحبخانه ی دوتا اتاقم توجه نکردم...وقتی رسیدم تو اتاق بغضم ترکید و هق هق سر گرفت...

بعد از مدتی که نمیدونم چند ساعت بود با سردرد عجیب پا شدم و رفتم سمت سرویس بهداشتی،صورتمو با اب سرد شستم و راه افتادم پیش آینه. با حوله ی کوچکم صورتمو خشک کردم و شونه رو گرفتم و موهای بلندم ک تا باسنم بود رو شونه کردم نگام افتاد به صورتم ک چقد جذاب بود البته اینو بهترین دوستم شالیزه میگه...چشمای طوسی با لب های قلوه ای و کمی گوشتی.دماغ ساده ک به صورتم میومد و پوست گندمی...

شلوار جین همیشگی رو پوشیدم و مانتو شال مشکی ساده رو با کفش آل استار سفیدم پوشیدم و رفتم سمت کیفم،وسایلم و ریختم توش و از اتاق خارج شدم و رفتم سمت اتاق نرگس خانم:

-نرگس خانم؟من دارم میرم بیرون

-باشه ویستا جان برو مراقب باش

-چشم خداحافظ

-خدابه همراهت

همینجوری ک با قدم های اروم میرفتم سمت پارک گوشیمو از کیف قدیمیم در اوردم و شماره شالیزه رو گرفتم:

-الو ویستا سلام

-سلام خوبی

-مرسی فدات شم،تو خوبی؟

-نه شالیزه میای پیشم؟

-اره گلم،چت شده؟

-بیا پارک همیشگی حرف میزنیم

-باشه عزیزم میام الان

-باشه بای

-بای

نشستم رو صندلی و اشک هام ریخت...اخه تا کی تنهایی؟تا کی بدبختی؟تا کی زندگی پر دردسر؟مگه من چمه که نمیتونم روز خوش داشته باشم؟...

با دست های یخ شدم صورت پر از اشکم رو پاک کردم و رومو کردم سمت آسمون و گفتم:بازم مرسی همینکه آبروم نمیره بسه برام،همینکه کارم به جاهای باریک نمیکشه بسه...

باز خوبه شالیزه همرامه،مثل یه خواهر،تو غم و شادی باهامه...تموم مشکلاتم رو تا جایی ک بتونه حل میکنه،شالیزه از خانواده های سطح متوسط داره و یه خواهر بزرگتر از خودش داره...خودش هم ۲۳ سالشه و یه سال ازم بزرگتره و دانشجو رشته گرافیک...

دستمو زدم زیر سرم ک دستی نشست رو شونم برگشتم و دیدم شالیزه با لبخند نگام میکنه

-عه اومدی؟

-اره،چی شده؟

-امروز صادقی اومد...سوپری محل

نشست پیشم و با اخم گفت:خب چی زر زر کرد مرتیکه بشکه

-میگه پولشو میخواد...من حتی ۵۰ تومن هم ندارم تا برسه ۵۰۰ تومن...

-مردیکه بدبخت گدا...خاک رس تو سرش،ایکبیری زشت...چقد گداست ک واسه ۵۰۰ تومن اومد دم در.

-وای شالیزه،میبینمش میلرزم قیافش ترسناکه

-فلاحی دیگ مزاحمت نشد که؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نه اون نمیاد سراغم اونبار که داد و بیداد کردم دیگه نیومد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بهتر مردیکه پیر و چروک...راجب خودش چی فکر کرد که اومد از تو خواستگاری کرد خوبه ۳ تا بچه قد و نیم قد داره...تو یک دختر خوشگل،فوق العاده،جوون،بعد اون با اون ریش و سیبیل سفیدش و چشای هیز و سن ۵۰ و خورده ای اومده...واقعا متاسفم براش.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مکث کرد و دست کرد تو کیفش و کیف پولش رو در اورد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستمو سریع گذاشتم رو دستش و گفتم:نه شالیزه...دیگ نه،چندبار کمک کردی بسه،تو خودت دانشجویی خرجت بالاست،من میرم دنبال کار پول هارو جور میکنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستشو از زیر دستم کشید بیرون و گفت:ویستا...لج نکن،ببر بده طلب این یارو صادقی رو وگرنه میام دهنشو سرویس میکنم.چون بفهمم یه بار دیگ مزاحمت مبشه اعصابم خط خطی میشه....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نه شالیزه من پولو قبول نمیکنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بگیر ویستا وگرنه نه من نه تو،راسی...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه پلاستیک در اورد و گفت:مامانم برات یه پالتو بافته

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-وای شالیزه من چی بگم....واقعا ممنون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بیا کارتو هم بگیر من باید برم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- الان داری مجبورم میکنی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بحث مجبور کردن نیس...نمیخوام اذیت بشی ویستا،من تورو مثل خواهرم دوست دارم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کارتو و پلاستیک گرفتم و گفتم:مرسی ممنون گلم...از مامانت هم تشکر کن..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خب من باید برم از همکلاسیم جزوه بگیرم...کاری نداری؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نه برو...خداحافظ

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بابای

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد از اینکه شالیزه رفت رفتم سمت خیابون و یه تاکسی گرفتم و رفتم سمت خونه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

★★★★★★★★★★★★★★★★★★★

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

«آراد»

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-میکا؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-جونمم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-تو،منو دوس داری؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستشو گذاشت رو دستم و گفت:بیشتر از اون چیزی که فکرشو بکنی عشقم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پوزخند آروم تو دلم زدم و زل زدم تو چشماش و گفتم:خوبه پس

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خندید و گفت:غذاتو نمیخوری دیگ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نه اگه تو هم سیر شدی برم حساب کنم بریم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اوهوم بریم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کیفشو برداشت و با ناز و عشوه پاشد منم رفتم بعد از حساب کردن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رفتم سمتش و گفتم:بریم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستشو حلقه کرد دور دستم و از رستوران خارج شدیم و رفتیم سمت ماشین

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وقتی سوار شدیم دستشو برد سمت ظبط و یه موزیک لایت گذاشت و گفت:میشه بیام باهات؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-کجا بیای اخه میکا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بیام خونت...من خونه حوصلم سر میره،بابا هم که هیچوقت خونه نیست

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-باشه بیا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به کف دستش بوسه زد و اروم دستشو گذاشت رو گونم و گفت:عاشقتم آراد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه لبخند زدم و گفتم:عشقی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تا خونه دیگ حرفی نزدیم و سکوت بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وقتی رسیدیم خونه مستقیم نشستم رو کاناپه و میکا هم مانتوشو در آورد ک یه تاپ بندی آبی تنش بود شالشو برداشت و اومد سمتم و پیشم نشست و گفت:آراد،میگم چیزه...فردا شب دوستم رعنا مهمونی گرفته،میشه بریم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بریم؟تو میتونی بری اما من نمیام

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چر ااخه تو ک اهل مهمونی بودی از وقتی رابطمون پررنگ شد همش نه میاری!!؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اخه اگه من با تو بیام ک آبرو نمیمونه برام،دختره ی جلف؛آراد نورایی با تو حرف و لوس بیام مهمونی،یا تو بشی خانوم خونش،ملکه قلب من اگه تو باشی باید همین الان سرمو میکوبم به دیوار...روزی ک انتقام رو از بابات بگیرم روزی که نفس آسوده میکشم..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بعدا راجبش حرف بزنیم؟؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخند کمرنگی زد و گفت:باشه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعدشم هم آروم کشیدمش تو بغلم بوسه ای ناچار زدم رو موهاش.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

(عکس روی کاور،ویستا جون)

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

««لطفا انرژی بدین بهممم»»

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

«آراد»

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد از رفتن میکا وارد اتاقم شدم و تیشرتمو در اوردم و رو تخت دراز کشیدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستامو گذاشتم رو چشمام و یاد گذشته افتادم؛وقتی که پدرم خودشو و مادرم آتیش زد و کسی نبود نجاتشون بده،وقتی ک خواهر دوقلوم توی تصادف عمدی کشته شد و....هه باعث و بانیش کسی نیس جز فرهاد،و همین باعث میشه با فکر کردن بهش آتیش بگیرم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تصمیم گرفتم بخوابم و از فکر و خیال دورشم به موقعش از فرهاد«پدر میکا»انتقاممو میگیرم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

*************************

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با صدای آلارم گوشیم بیدار شدم و کش و قوسی به بدنم دادم پاشدم نشستم رو تخت و زیر لب گفتم:اوف باز شرکت و اون منشی آویزون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رفتم سمت حموم و یه دوش ۱۰ دقیقه ای گرفتم و وقتی از حمام خارج شدم موهامو سشوار کردم و به یه تیپ آبی سفید اکتفا کردم و سوییچ جنسیس سفیدمو برداشتم و همینجوری که وسایل پخش شده ی توی خونه رو لگد میکردم خارج شدم و سوار ماشین شدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تو راه بودم و مشغول عوض کردن اهنگ ک گوشیم زنگ خورد زدم کنار

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بله!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-سلام اقا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-گیریم ک علیک

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-من برای آگهی زنگ زدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صداش عجیب گرفته اس چه صدای غم آلودی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خب ک چی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-گفتم اگه قبول میکنین...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ساعت ۴ منتظرتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-باشه فقط....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به بقیه حرفش اهمیت ندادم و قطع کردم و راه افتادم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وقتی وارد شرکت شدم با غرور وارد دفتر شدم ک منشی بلند شد و با لبخند لوند و آرایش غلیظ و صدای تو دماغی شروع کرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه اوف تو دلم گفتم با بی حسی نگاش کردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-آقای نورایی مدارک لازم رو گذاشتم ک امضا کنید،و آقای راد زنگ زدن گفتن ک.....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-آقای راد رو بگیر برام و وصل کن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چشم آقای نورایی حتما

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگی اینو میمیری؟!!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وارد اتاقم شدم و منتظر تماس شدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد از تماس مشغول دید زدن مدارک و امضا زدن شدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ظهر بود که برگشتم خونه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با بیحالی نشستم رو مبل که پر از وسایل بود،به نگاه کلی به خونه انداختم و سرمو تکوم دادم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

واقعا خیلی کثیفه بدبخت اونی ک بشه خدمتکار اولین روز کمرش میشکنه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تقریبا نزدیک ۴ بود ک میکا تماس تصویری گرفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-وای سلام عشقم نمیگی از دلتنگی میمیرم؟یه زنگ ، یه پی ام،یه خبر

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-شرمنده میکا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-قربون میکا گفتنت، میگم...من که امشب نمیرم مهمونی پس بیا بریم خرید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-باشه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-پس منتظرتم بیا دنبالم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چشم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بابای

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد از قطع کردن یه نگاه به ساعت کردم که ۴ بود پس چرا نیومد؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شونه بالا انداختم و رفتم تو اتاقم تا حاظر شم:یه شلوار کتون مشکی با تیشرت قرمز پوشیدم کتونی اسپرت مشکیمو هم پوشیدم و راه افتادم سمت حیاط.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مشغول بیرون بردن ماشین بودم ک متوجه مرد و دختری شم که مرده داد و هوار میکرد و دهن دختره خونی بود و مرده خاست یکی دیگ بزنه که در چشم بهم زدن از ماشین پیاده شدم دویدم سمتشون:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-،آهای چخبره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دختری قدمی به پشت سر برداشت رفتم نزدیک و گوشه آستین دختره رو گرفتم و کشیدم پشتم و گفت:چرا زدیش؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-کیف پولمو دزدید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برگشتم سمت دختره ک از ترس میلرزید و گفتم:راس میگه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نه بخدا من ندزدیدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-باشه کیفتو بده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کیفشو گرفتم و رو کردم سمت مرده و زیپ کیفو باز کردم و گرفتم جلوش و گفتم:کدومه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-هیچکدومو شاید تو جیباش باشه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفس عمیق کشیدم و گفتم:چقد توش پول داشتی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-۳۰۰تومن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کیف پولمو در آوردم و رفتم نزدیکش و یه مشت خوابوندم رودهنش و گفتم:دفعه اخرت باشه تهمت میزنی پولو در آوردم و انداختم تو جیبش و گفتم:گمشو تا راهی بیمارستان نکردمت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یارو دوتا پا داشت دوتا دیگ قرض گرفت و رفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برگشتم سمت دختره ک رنگ و روش پریده بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لخند زدم و گفتم:تو چرا ترسیدی!؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ممنون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرشو انداخت پایین و ادامه داد:نمیدونم چجوری تشکر کنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نیاز نیس برو...وایسا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستمالو گرفتم سمتشو و گفتم لبات....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گرفت و گفت:بازم مرسی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخند زدم و راه افتادم سمت ماشین ک یهو اونم راه افتاد سمت ماشین

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-عه کجا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اینجا؟صبر کن ببینم من با این خونه کار دارم،شما اقای نورایی هستین؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بله و شما؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-من برای آگهی...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ادامه نداد که گفتم:بریم داخل

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باهم رفتیم داخل و یه نگاه متعجب به اطراف انداخت و گفت:شما تنها زندگی میکنین؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اره چطور؟میترسی بخورمت اینجا کار میکنی...بلند قاه قاه زدم و نگام افتاد بهش که چقد مظلومه و حدودا میخوره ۲۱ ساله باشه...ولی جذابیت خاصی داره.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نه اخه تعجب کردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خب بشین البته اگه جا واسه نشستن هست...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نشست گوشه ای از مبل و زیرچشمی نگام کرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خب اسمت چیه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ویستا محبی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

(عکس روی کاور،عکس آراد)

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

«ویستا»

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با خستگی زیاد وارد اتاقم شدم و مستقیم افتادم رو تختم...به نورایی و خونش فکر کردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به خونه ای که قراره از این به بعد بیشتر وقتامو اونجا باشم،به اخلاق سگی و تخس آراد فکر کردم که خیلی خیلی رو اعصابه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اما این چیزا برای من مهم نیس،مهم اینه که بتونم دهن طلبکار هارو ببندم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با وجود اینکه از فردا کارم شروع میشه،و نصف حقوقم رو پس فردا میگیرم انگاری که کل دنیا برا منه..نورایی گفت فردا با دوست دخترش میرن بیرون و تفریح تا پس فردا و تو این یک روز و نیم باید کل خونه رو برق بندازم،تا پس فردا نصف حقوقم رو بده...پس باید استراحت کنم تا فردا خسته نباشم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهم افتاد به عکس مامان که روی میز کوچولوی اتاق بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رفتم سمتش و عکس و گرفتش زل زدم به چشمای مامانم که میدرخشید،همیشه اخرین چیزی که ازش یادمه چشمای براقش موقع مرگش بود...عکسو بغل کردم و اشکام سر خورد رو گونه های برجستم...لبهامو با زبونم تر کردم و عکس گذاشتم سر جا،بعدش اشکامو پاک کردم،لباسمو با تیشرت و شلوار خونگی ک خیلی داغون شده بود عوض کردم که در زدن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بله؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بیام تو ویستا؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بیا نرگس جون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وارد اتاق شد و مثل همیشه لبخند دلنشین به روم پاشید و گفت:خوبی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-عالی ام نرگس جون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-کار پیدا کردی عزیزم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خب چیکار مربوط به رشته ات؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نرگس جون،اولن من فقط فوق دیپلم زبان آلمانی دارم،دومن نخیر،خونه ی یکی قراره کار کنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-وای ببخش دخترم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اشکال نداره کم کم اجاره های عقب مونده رو هم میدم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مکث کردم و گفتم:اون چیه دستتون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اِ میبینی،پاک یادم رفت...برات آش آوردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

درضمن نیاز نیس به فکر اجاره باشی،اینکه تو اینجایی باعث دلخوشی منه دختر

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خندیدم و رفتم نزدیکش آشو ازش گرفتم و آروم بغلش کردم:مرسی نرگس جون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خب برم که تو هم خسته ای امروز کلا بیرون بودی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-باشه شب بخیر

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خوب بخوابی مادر

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با رفتن نرگس جون رفتم یه قاشق گرفتم و شروع کردم به خوردن آش که معرکه بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

*********************************

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صبح با آلارم گوشیم بیدار شدم و پریدم پایین و سریع رفتم صورتمو شستم و رفتم سمت جالباسی و مانتویی ک مامان شالیزه برام بافته بود رو برداشتم و پوشیدم با شال و شلوار مشکی و کفش همیشگی یه تونیک مشکی هم زیر مانتوم پوشیدم تا وقتی اونجا مانتومو در اوردم راحت باشم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تند تند وسایلمو گرفتم از خونه بیرون زدم دوس داشتم زود برسم که دوباره قانون های دیروز رو برام تکرار نکنه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سوار یه ماشین شدم و آدرس دادم و تا خونه ی اون ۱۵ مین راه بود..وقتی رسیدیم دم در با یه دختری ک خیلی آرایش غلیظ داشت ایستاده بود...دختره فوق العاده لوس بود و هی با ناز باهاش حرف میزد و اون با سر تکون دادن جوابشو میداد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از ماشین پیاده شدم و رفتم سمتشون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-سلام آقای نورایی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دختره با اخم چشم چرخوند برام و گفت:عشقم ایشون خدمتکاره؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آراد:اره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اینکه دماغشو نمیتونه بکشه بالا.....رو کرد سمتم و ادامه داد:ببینم بچه کدوم وری؟پایین یا بالا؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آراد پیشدستی کرد و گفت:اگه بچه بالا بود الان اینجا بود میکا جان؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اها پس اسم این گند دماغ و لوس میکاست

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

میکا:خب حالا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ببخشید آقای نورایی اگه میشه من برم کارمو شروع کنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نورایی کلیدو گرفت سمتم و گفت:نکته ها و قانون ها یادت نره...کلید دستت باشه پس فردا ما شام خونه ایم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چشم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

میکا دوباره چپ چپ نگام کرد که دلم خواست یه کشیده آب دار بزنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-با اجازه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از پیششون گذشتم اما صدای دختره رو شنیدم که گفت:دختره دهاتی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تحملم کم بود و برگشتم سمتش و گفتم:فرض میکنیم من دهاتی ام،حداقل فرهنگ و تربیتم بالاتر از تو بچه قرتی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با حرص نگام کرد و گفت:آراد ببین چی میگه‌پررو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آراد که خندش گرفته بود و صورتش کبود بود، با جدی بودن گفت:خانم محبی حواست باشه وگرنه بد میشه...میکا بریم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سوار ماشین شدن و صدای جیغ های لاستیک ماشین خشگلش که بنز بود در اومد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بغض سنگین شده بود و چسبیده بود به گلوم،آب دهنمو قورت دادم و درو باز کردم و وارد خونه شدم....................................

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

(دوستان اینم یه پارت طولانی،ازم حمایت کنید)

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وارد خونه شدم و درو پشت سرم بستم و قدم برداشتم به داخل خونه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آب دهنمو قورت دادم و به اطرافم نگاه کردم،مانتومو در آوردم و وسایلمو گذاشتم یه گوشه و ایستادم وسط حال دستمو زدم به کمرم و یه نفس عمیق کشیدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نه دیگ اینجوری نمیشه به جای نگاه کردن باید شروع کنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تموم لباسا و پارچه و هر چیزی که کثیف بود رو ریختم تو دوتا سبد و رفتم سمت لباسشویی لباسارو ریختم تو لباس شویی و چندتا پارچه برداشتم و رفتم سراغ گرد گیری

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اونقد خونش بزرگ بود که با هر تمیز کردن با چیزهای کثیف دیگه مواجه میشدم.اونقد تمیز کردم که زمان از دستم در رفته بود و قار و قور شکمم منو هوشیار برای اطرافم کرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نشستم رو یکی از مبل های و سرمو تکیه دادم.چند تا نفس کشیدم و بلند شدم و راهی آشبزخونه شدم و در یخچال و باز کردم و یه تخم مرغ برداشتم و نیمرو کردم و شروع کردم به خوردن....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد از سیر شدن دوباره شروع کردم به تمیز کردن....بعد از کلی کار کردن که شامل مرتب شدن آشبزخونه و حال و نشیمن بود،نگاهمو انداختم به ساعت که ۳ رو نشون میداد،پس هنوز خیلی وقت دارم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

راه افتادم سمت پله و رفتم بالا،که با ۸ تا در مواجه شدم...با عجز و ناراحتی نگاه کردم و قیافم در هم شد..خلاصه۷ تا از اتاقا رو تمیز کردم و به دلیل خستگی زیاد یکم نشستم.واییی کمرم شکست دیگ،ایشالا درد و بلام بخوره تو سر میکا...حالا چرا میکا؟؟از حرفم خندم گرفت..........وایییییی کمرم،آی خدا جون!!!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد رفع خستگی وارد به آخرین اتاق شدم که نسبت به بقیه بزرگتر بود و ست طوسی و سفید بود و وسایل های بیشتری داشت و خیلی شلخته بود و هر چیزی یه طرف بود،رو نوک پاهام وارد اتاق شدم تا یه موقع چیزی رو لگد نکنم....یه تخت سفید و طوسی دونفره داشت با یه میز و آینه طوسی و میز و صندلی سفید و کمد دیواری طوسی و دیوارا طوسی خیلی کمرنگ،نگاهم افتاد به عکسای رو دیوار....اِ پس اینجا اتاق آراد ،نیگا نیگا،چه عکسایی داره لعنتی...رفتم سمت عکساش،تو یکی از عکسا که خیلی بزرگ بود آرنج هاش رو زانشو بود و با یه اخم ساده به سمت چپ نگاه میکرد و دستاشو قفل هم کرده بود،توی یکی از عکسا دستشو گذاشته بودرو کرواتش و یکی از ابروهاشو یکم بالا انداخته بود و به دوربین نگاه میکرد...توی یکی از عکسا که با میکا بود،میکا یه شلوارک یه وجبی پوشیده بود با بالاناف سفید و آراد شلوار جین با تیشرت سفید پوشیده بود و میکا دستاشو انداخته بود دور گردن آراد و بهم زل زده بودن،با دیدن میکا بلند گفتم:اه اه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شروع کردم به تمیز کردن و با خستگی کامل چشمم رفت سمت میز و آینه که هنوز سمتش نرفته بودم،قدم برداشتم سمتش و به تموم وسایل های روی میز نگاه کردم کلی عطر و ادکلن و اسپری مو و ژل مو و... بود یکی از عطر هارو برداشتم بو کردم اونقد سرد و خنک بود که آدم دلش میخواست تا عمر داره بوش کنه ظرفش نسبت به بقیه بزرگتر بود و معلوم بود عطر اصلیش اینه یکم سر عطرو باز گذاشتم تا بوش بپیچه تو اتاق...یه نفس کشیدم و نشستم رو تخت و نگامو چرخوندم تو اتاق که از تمیزی و مرتب بودن تو چشم بود.دراز کشیدم رو تخت که بوی عطر پیچید تو دماغم،دماغمو نزدیک بالشت کردم بوی همون عطر رو میداد، خیلی دلنشین بود.بلند شدم و در عطرو بستم و از اتاق خارج شدم رفتم پایین و کل خونه رو از نظر گذروندم و لبخند رضایت مندی زدم و نگام افتاد به ساعت که ۹ بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شونه بالا انداختم و بعد محکم خودمو انداختم رو مبل و چشمامو بستم که گوشیم تو جیبم زنگ خورد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-الو ویستا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-سلام شالیزه خوبی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اره تو چرا صدات اینجوریه؟؟؟!!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-هیچی بابا یکم زیاد کار کردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-کار؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اره دیگ خونه یکی کار میکنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-الهی بمیرم برات الان خوبی؟خیلی خسته شدی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همینجوری که یکی از پاهام از رو مبل سر میخورد به سمت پایین، گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اره خوبم فقط کل خونه ۹۰۰ متری با ۹ تا اتاق کلی کثیفی وشلختگی داشت تمیز کردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شالیزه خندیدو گفت:خسته نباشی واقعا،راستی چقد خوب که کار پیدا کردی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-فدات خواهری

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یهو پام خورد به یه چیزی و صدای افتادن و شکستن چیزی اومد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چی شد ویستا؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برگشتم سمت پام که خورده بود به مجسمه ی روی میز عسلی و مجسمه شکسته رو زمین

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گریم در اورمده بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-شالیزه من بهت زنگ میزنم یه چیزی شکست فعلا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گوشیو انداختم کنار که صدای آراد تو گوشم پیچید:«چیزی از خونه کم بشه یا خراب باشه بد میبینی»

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وای حالا چیکار کنم؟؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

«ویستا»

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با خستگی کیفمو انداختم گوشه اتاقو و رفتم سمت تخت سریع دراز کشیدم اونقد خسته بودم که چشمام افتاد رو هم و دور شدم از همه چیز حتی اینکه آراد میکشه منو که همون روز اول خرابکاری کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

****************************

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صبح با صدای در اتاقم لای چشمامو باز کردم و موقعیتمو درک کردم که وسط اتاق افتاده بودم حتما دیشب از رو تخت افتاده بودم یهو صدای وحشتناک در منو به خودم آورد و دو متر پریدم بالا و گفتم:بله

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ویستا جان؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستمو گرفتم به کمرم و بزور بلند شدم و رفتم سمت درو بازش کردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-سلام نرگس جون خواب بودم نشنیدم در زدین

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به سینی تو دستاش نگاه کردم که حاوی صبحانه بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اخه دختر چرا دیروز کمتر کار نکردی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کمرم یکم تیر کشید که آروم گفتم:مجبور بودم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چرا اخه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-وگرنه امروز نصف حقوقمو نمیداد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اینجوری که هلاک شدی،بیا صبحانه رو بگیر بخور که ساعت ۹:۳۰

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- واقعا؟وای الان دیر میشه که...زحمت کشیدین، همیشه منو خجالت میدین شما

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سینی رو گرفتم و سریع درو بستم و سینی رو گذاشتم رو تخت و رفتم صورتمو شستم و بعدش صبحانه خوردم و تصمیم گرفتم امروز یکم مرتب تر باشم تا چشم اون بچه قرتی در بیاد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه شلوار مشکی با یه مانتو ساده طوسی پوشیدم با شال و کفش مشکی... موهامو از بالا دم اسبی بستم که صورتمو کشیده میکرد،یه ریمل و رژلب هلویی زدم و از خونه خارج شدم و تند تند رفتم سمت خیابون و به اولین ماشین دست تکوم دادم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سوار شدم و آدرس رو دادم اونم راه افتاد اما پسره با یه تیپ مسخره برگشت سمتم و گفت:میخوای آدرس رو تغیر بدیم؟مثلا بریم خونه ی من خوشگله؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشمامو ریز کردم و گفتم:یا بزن کنار یا...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-یا چی عزیز

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چاقومو از کیفم در اوردم و آروم بردم نزدیک گوشش و خودمو کشیدم جلو و گفتم:شکمتو سفره میکنم،فهمیدی؟؟؟؟؟؟؟،حالا بزن کنار احمق

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چونش تکوم خورد و گفت:باشه بابا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زد کنار و پیاده شدم ودرو محکم بستم و برای یه تاکسی زرد دست تکوم دادم و آدرس رو دادم و اونم راه افتاد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وقتی رسیدم پیش خونه سریع وارد شدم و بعد گذاشتن وسایلم یه گوشه شروع کردم به جابه جایی پرده هایی که دیروز شستم و لباسایی ک شستم رو گذاشتم تو کمد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعدش یکم مبل ها و تابلو ها جاشون رو عوض کردم چون آراد میگفت:بایدهر دوهفته یه بار دکوراسیون خونه یکم تغیر کنه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد از اتمام کارها رفتم تو آشبزخونه و با گوشیم یه اهنگ گذاشتم و شروع کردم به دید زدن کابینت ها و خوردنی ها،از اونجایی که آشبزیم خوب بود تصمیم گرفتم،مرغ سوخاری،قیمه بپزم...قیمه رو گذاشتم و شروع کردم به انجام بقیه کارها...دوتا ژله هم درست کردم و گذاشتم تو یخچال میوه چیدم و گذاشتم رو میز چایی هم دم کردم که زنگ خونه خورده شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

استرسم شدید شد همش هم بخاطر روبه رو شدن با آراد و گفتن شکستن مجسمه بود..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رفتم در رو باز کردم و ایستادم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

میکا با جذبه و همچنین آراد داشتن میومدن سمتم یعنی داشتن میومدن داخل

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رسیدن پیشم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-سلام آقای نورایی،سلام میکا خانم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

میکا سرشو تکوم داد و با اخم کردن بهم رفت داخل و آراد نگام کرد و گفت:سلام

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اونم رفت داخل و با هم ایستاده بودن و همه جارو دید میزدن و با تعجب نگاه میکردن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خوب تمیز نکردم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-عالی بود کارت،میکا نظرت چیه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خوبه بدک نیس

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اینو نگی چی بگی دختره ی زشت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نشست رو همون مبلی که نزدیک به جای مجسمه بود...لبمو به دنون گرفتم و از ترس یه وای آروم گفتم...اگه میکا بفهمه شر میشه باید خودم بگم بهشون بدون ترس سرمو بلند کردم ...و گفتم:ببخشید آقای نورایی...من...من حواسم نبود...یعنی حواس پرتی کردم...اشتباهی پام خورد به اون مجسمه ی روی میز و...وشکست

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سریع سرمو انداختم پایین که جیغ میکا هوش از سرم پروند که گفت:دختره ی احمق تو چیکار کردی هان؟حواست کجا بود بیشعور...تو یادگاری منو شکوندی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اومد سمتم و گفت:حقت نیس چهارتا حرف سنگین بهت بگم هااا؟لال شدی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یهو آراد پرید جلو و گفت:میکا چته،اشکال نداره....رو کرد سمتم و انگشتشو گرفت سمت یه مجسمه که رو میز تلویزیون بودو گفت: حالا خوبه اون مجسمه رو نشکوندی خانم محبی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

میکا بلند تر از قبل گفت:یعنی مجسمه ای که من گرفتم مهم نیس اونوقت مجسمه ای که دوستت گرفته مهمههههه...من دیگه یه لحظه هم اینجا نمیمونم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رفت سمت کیفش و کیفشو برداشت و رفت وقتی خارج شد آراد زد زیر خنده و بلند میخندید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باتعجب خیره شدم بهش که گفت:بیخیال همون بهتر که اون مجسمه شکست خانم محبی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-یعنی من که الان باعث دعواتون شدم،ازم ناراحت نیستین!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشمک زد و گفت:نچ... ببینم غذا پختی دیگ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخند زدم و گفتم:بله تا دستاتون رو بشورین میزو میچینم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اوکی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وقتی میزو چیدم اومد غذا خورد و وقتی تموم شد گفت:ممنون...خودت هم اینجا غذا بخور و برو..راسی تشکرم بابت شکستن مجسمه اس...نصف حقوقتم رو میزه بردار و برو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چشم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از حرفش تعجبم بیشتر شد.با خودم گفتم:خب مگه اینا همو دوس ندارن پس چرا آراد از شکستن مجسمه ای که میکا بهش داده بود خوشحال شد؟؟!!!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

«آراد»

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

این دختر عجیب غمگین بود و این برام عجیب بود...یاد ترسیدنش افتادم که داشت غذیه شکستن مجسمه رو میگفت...بهتر،همون بهتر که مجسمه شکست وگرنه هر روز جلو چشمم بود که اون دختره ایکبیری گرفته برام.اه اه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صبح بیدار شدم و تصمیم داشتم امروز بمونم خونه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همینجوری که به موهام دست میکشیدم رفتم پایین و از دور به آشبزخونه دید زدم که مشغول انجام کارها بود...آروم آروم رفتم سمت آشبزخونه و با صدای متوسط گفتم:کی اومدی؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یهو برگشت سمتم و آروم جیغ زد و گفت:ببخشید ترسیدم...نیم ساعته اومدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-کلید نداشتی که؟؟درو چجوری باز کردی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اشاره کرد به پشت سرم و منم برگشتم عقب دیدم میکا با یه تاپ بالاناف و شلوارک مشکی داره از پله ها میاد پایین.یا خدا این کی اومد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

میکا:من درو باز کردم براش،یه ساعت قبل اومدنش رسیدم اینجا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خندم گرفته بود از پررو بودنش،دختره آویزون حالا خوبه خودش دیروز قهر کرد و رفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-باشه،ویستا صبحانه آماده کردی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشماش دو دو میزد و با صدای لرزون و مثل همیشه غم آلود گفت:بله بفرمایید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

میز تقریبا آماده بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

میکا هم اومد و نشستیم و شروع کردیم...سکوت خونه رو برداشته بود،داشتم لقمه برمیداشتم که میکا به حرف اومد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

میکا:آراد...بابام گفت آخر هفته میخاد یه مهمونی بالماسکه بگیره و اونجا نامزدی مارو اعلام کنه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لقمه رو گذاشتم رو میز و گفتم:من بعدا با شما حرف میزنم در این مورد ولی...غذاتو خوردی بالا منتظرتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

میکا:باشه عزیزم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برگشتم و به ویستا نگاه کردم که مشغول پختن غذا بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

راهمو کشیدم و رفتم سمت پله ها و وارد اتاقم شدم.نشستم رو تخت و دستامو گذاشتم رو سرم و یه اوف بلند گفتم و زل زدم به عکس آرام روی دیوار..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باید یه فکری برای عقب انداختن مهمونی بکنم.تو فکر بودم که میکا وارد شد و با لبخند اومد پیشم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خوشحال نشدی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-واسه چی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بخاطر مهمونی که بابام میخواد بگیره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چرا، ولی...من میخوام که.....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

«ویستا»

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آروم نشستم رو صندلی و به آراد فکر کردم...چرا باید مهمونی پدر میکا واسه اعلام نامزدیشون منو بهم بریزه؟مگه من چند روزه که آراد رو میشناسم؟!اصلا چرا باید بشینم و بهش فکر کنم؟محکم پارچه ای که دستم بود رو پرت کردم گوشه آشبزخونه و آروم گفتم:ای خدا،چم شده من...اصلا چرا باید اینجوری بشم؟فقط برای نامزدی کسی که خونش کار میکنم و خدمتکار خونش هستم؟نه من فقط یه خدمتکارم پس به من ربطی نداره...اره من نباید بشینم و به نامزدی آراد و میکا فکر کنم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آروم بلند شدم و بعد از انجام کارهای آشبزخونه رفتم تو حیاط تا یکم تمیزش کنم ماشالا حیاط که نبود قد یه باغ بود...بعد از مدتی که نمیدونم چقد بود صدای سر و صدای داخل خونه منو به خودم آورد رفتم سمت در و آروم به داخل نگاه کردم:میکا دور خونه میدویید و آراد دنبالش بود و با صدای بلند میگفت:وایسا وروجک واسا ببینم،واسه من بلبل زبونی میکنی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرم انداختم پایین و دوباره رفتم تو حیاط و به بقیه کارام رسیدگی کردم اما یه لحظه هم قیافه شاد و شنگول میکا و آراد از ذهنم نمیرفت...آخه چقد باید بدبخت باشم که بشینم به خوشحالی اونا فکر کنم؟نکنه حسود شدم؟نکنه چون میکا باهام بد رفتاری میکنه اینجوری شدم؟اه چه ربطی داره اصلا....سرمو به راست و چپ تکوم دادم و وارد خونه شدم که با دیدن صحنه روبه روم زبونم بند اومد؛

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

میکا رو پاهای آراد نشسته و آراد با عشق زل زده بود تو چشماش و یه چیزی زیر لب میگفت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سعی کردم بی تفاوت باشم و سریع خودمو رسوندم به آشبزخونه و مشغول کارام شدم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اما یه چیزی بیشتر فکرمو مشغول کرده بود:اینکه رابطشون خیلی عجیب مثلا روز اول من اونطوری جواب دادم به میکا و آراد چیز خیلی مهمی بهم نگفت یا غذیه مجسمه و قهر میکا و بودنش امروز اینجا،یا این رفتارهای خوبشون،یا......

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بازم تصمیم گرفتم فکر نکنم و فقط کارامو انجام بدم و همینطور هم پیش رفت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

(دوستان بهم انرژی بدین تا قوی تر بنویسم)

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

«ویستا»

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با خستگی و بی حالی وارد اتاقم شدم و سریع لباسامو در آوردم و رفتم حموم و بعد از نیم ساعت اومدم بیرون و یه شلوار و بلوز بنفش پوشیدم و نشستم رو تخت و نگام افتاد به لباسام که دیگه خیلی قدیمی شده بود و بد شده...باید نصف دیگه حقوقم رو وقتی گرفتم برم حسابی خرید کنم،البته اگه پولم به اندازه باشه...یاد قیافه خندون و شاد میکا افتادم که چقد وجود یه مرد تو زندگیش تاثیر گذاره...یا خود آراد که با میکا بهش خوش میگذره...شالیزه هم که حداقل اگه عشقی نداره با دانشگاه و درس خوندن شاده...اون منم که فقط آفریده شدم برای سختی برای غم برای کار کردن برای دویدن دنبال آرامش که برام دست نیافتنی و همش غم و غصه جاشو میگیره.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تصمیم گرفتم برای دور شدن از ناراحتی به شالیزه زنگ بزنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گوشیمو برداشتم و سریع شمارشو گرفتم؛

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد از ۴ تا بوق جواب داد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-سلام

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-سلام ویستا خانم چه عجب خبرمونو گرفتی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خب چیکار کنم شالیزه صبح میرم اونجا تا شب دیگ

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ایشالا یه شوی خوب گیرت میاد ازدواج میکنی راحت میشی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-هه بابا کی میاد منو بگیره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-وا مگه تو چته؟؟؟دختر به این خوبی خشگلی گلی خلی...عه چی گفتم!!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اااا شالیزه چی میگی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اییی از دهنم پرید خو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آروم خندیدم و گفتم:خب چه خبر!؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-سلامتیت ....خبر اینه که این استادم بود،امینی....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خب...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ازم...خواستگاری کرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه جیغ آروم کشیدم و گفتم:جدا،همون که یه واحد حذفت کرد و چند بار تو کلاس راهت نداد؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اره...خلاصه که منم گفتم ۷۰ درصد مثبته...۳۰ درصد منفی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-پس میشه گفت دوسش داری

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-یه جورایی...خب چجوری بگم پویان یه جوری عجیب به دل میشینه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اووووو خب حالا لوس نشو یهو وارد جاهای باریک میشی،چیزای مثبت ۱۸ طرف رو توضیح میدی....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعدشم زدم زیر خنده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-مرض مسخره...خب من توضیح دادم دیگ

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-تو اصن توضیح نده گلم،خب حالا بگو کی عروسی داریم؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ویستااا...من هنوز جواب ندادم بهش...شایدم جوابم منفی باشه از کجا معلوم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-عه،بابا من از دل تو خبر دارم،میدونم با فکر کردن بهش دلت غنج میره و قربون صدقه اش میری.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ویستا دستم بهت برسه خفت کردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بلند خندیدم و گفتم:باشه چرا هاپو میشی عجقم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با حالت چندش وار گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اه اه میدونی از عجقم بدم میاددد،هی میگی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با خنده گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اشکال نداره عادی میشه...از این به بعد دیگ زیاد میشنوی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حرصی گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ویستااا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-باشه باشه خداحافظ

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-برو بمیر بای

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با خنده قطع کردم و یه نفس عمیق کشیدم ،واقعا برای شالیزه خوشحال بودم.بفرما،اینم از شادی جدید زندگیش...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آروم لای پلکام رو بستم و سعی کردم به چیزی فکر نکنم و فقط بخوابم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

«شالیزه»

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آروم آروم پاورچین رفتم سمت آشبزخونه و آروم از پشت دستامو گذاشتم رو چشمای مامانم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ااا شالیزه نکن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-مامان فهمیدی منم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-جز تو کی میاد چشای منو میگیره؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بابا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با چاقو اومد طرفم و گفت:چی گفتی ورپریده؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خندیدم و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ببخشید خب

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خب چیکار داشتی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اومدم یه چیزی بگم بهتون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بگو ببینم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-راستش...یکی ازاستاد هام هس... ازم ...یعنی از من خواستگاری کرده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرمو انداختم پایین و ادامه دادم:پسر خوبیه ۶ سال ازم بزرگتره و اخلاق خوبی داره...به نظرم اگه با بابا صحبت کنین و جواتونو بدونم میتونم تصمیم نهایی رو بگیرم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان با تعجب دست از کار کشید نگام کرد و چشاش رو ریز کرد و گفت:یعنی تصمیم اصلی رو گرفتی و اخر کار اومدی به ما بگی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نه خب من جوابم مثبته وقتی که شما هم جوابتون مثبت باشه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان دوباره مشغول ریز کردن هویج شد و گفت:جواب ما منفیه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اما شما هنوز به بابا نگفتین که..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بسه. یادت رفته تو باید با امیر علی ازدواج کنی اونا تورو چند ساله نشون کرده میدونن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-مامان جان خودتون دارین میگین نشون کرده میدونن ،کی من بهشون جواب مثبت دادم که شما اینجوری راجبش تصمیم میگیرین؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-من و بابات تصمیم ازدواج تورو گرفتیم اونم فقط امیرعلی الکی به کسی دیگه فکر نکن...تازه قرار گذاشته بودن این هفته بیان اینجا حرف بزنیم راجب همین موضوع

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-مامان جان من پارسال گفتم این موضوع پرونده اش بسته شده...من امیرعلی رو فقط یه پسرعمو میدونم،همین و بس...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ببین شالیزه رو حرف ما حرف نیار اخر هفته عموت اینا میان پس حرف اضافه نباشه،الکی هم بهونه نیار،راجب اون استادت هم باید بیخیال بشی ،فهمیدی؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-مامان...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-یامان...برو دیگ هیچی نگو وگرنه عصبانی میشم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرم تیر میکشید اگه دو دقیقه دیگه اونجا میموندم ممکن بود به مامان بی احترامی کنم پس اونجا رو ترک و به اتاقم رفتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

«ویستا»

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صبح با اینکه خیلی دیر شده بود آروم آروم آماده شدم وبعد یه آژانس زنگ زدم و سریع خودمو رسوندم خونه آراد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وقتی رسیدم خودش درو باز کرد و وقتی وارد شدم با صدای تقریبا بلند گفت:چرا دیر کردی؟نیم ساعت تاخیر

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
شما به این رمان چه امتیازی میدهید؟
نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.