درباره دختریست که با فهمیدن بزرگ ترین راز زندگیش به دنبال برادرش میره درحالی که برادرش اونو نمیشناسه و سعی میکنه اونو بکشه و در بین اتفاقات زیادی میفته دختر داستان اسیر میشه و…

ژانر : عاشقانه، تخیلی

تخمین مدت زمان مطالعه : ۵ ساعت و

مطالعه آنلاین آخرین تکشاخ ایرانی
نویسنده : یاسمین فرح زاد

ژانر: #تخیلی #عاشقانه

خلاصه :

درباره دختریست که با فهمیدن بزرگ ترین راز زندگیش به دنبال برادرش میره درحالی که برادرش اونو نمیشناسه و سعی میکنه اونو بکشه و در بین اتفاقات زیادی میفته دختر داستان اسیر میشه و…

مقدمه :

قبل از خواندن رمان این قسمت رو حتما مطالعه کنید.

این رمان ژانرتخیلی عاشقانه هستش اما داستان واقعی بوده فقط با دریای تخیل امیخته شده تاجذابیت بیشتری پیدا کنه.

دنیایی که در این داستان میخوانید دنیایی جدا از دنیای ما نیست بلکه دردنیای خودمان هست فقط دارای ابعاد شخصیتهای متفاوتی مثل خوناشام ها یا گرگینه ها یاهر موجود ماورایی دیگرند

ما با مخلوغاتی سروکار داریم که به انها تبدیل شونده گفته میشود که هرکدوم دارای قدرت خواصتی هستن و میتونن شیفت بدهند)تبدیل به موجودی بشن که از اون نژادن( و یا دورگه هایی که دارای قدرت های ماورایی هستن اما نمیتوانن شیف بدن. در بین این تبدیل شوندگان خودخواهانی هستن که فقط به فکر بیشتر کردن قدرت های خود هستن به هرقیمتی حتی با کشتن ادم های بیگناه.امیدوارم از این رمان لذت ببرید باتشکر.

فصل اول:

میدونم تاته قصه جدایی درکمینه

تو به من امید بده حرف من همینه

میدونم لحظه شوم نبودن نزدیکه

امید بده تا ندونم این دنیا چه تاریکه

میدونم سخته بامن باشیو بدونی باید

بری تنهاشم نگو نتونی شاید

ببین از هجوم عشق من قلبت میگیره

میترسی بدونم و دل از غصه بمیره

سرنوشت سنگو منم از جنس شیشم

برات مهم نباشه بعد ازتو چی میشم

تو به من امید بده ارامش بگیرم

بگو بی من راحتی تا راحت بمیرم

محسن یاحقی.امیدبده

باسروصدای مهتاب از خواب بیدارشدم باز مثل همیشه امده بود منو بیدارکنه من نمیفهمم

اینا چه مشکلی با خواب منه بدبخت دارن بزارید بخوابم دیگه اینبار مهتاب پتو از روسرم کشید و با صدای نسبتا بلندی چنان دادی زد که برق از سرم پرید با چشای گرد شده زل زدم توچشای به خون نشستش

-مهتاب:د بلند شو دیگه روسلا)(rosella مگه امروز نباید بری اموزشگاه

تازه منم قرار بود برسونی پاشو دیگه

باحالت گیجی یه نگاه بهش انداختم

اوه تازه یادم امد امروز هم من اموزشگاه کار داشتم هم قرار بود مهتاب برسونم کلاس سریع ازجام بلند شدم و هجوم بردم سمت دستشویی نمیدونم چه طوری اماده شدم گوشیم برداشتم رفتم جلوی در مهتاب تو ماشین نشسته بود

و معلوم بود عصبانیه سوار ماشین شدم و استارت زدم

سعی کردم از دلش دربیارم برای همین بی مقدمه گفتم

-معذرت میخوام مهتاب دیشب تا ساعت 4 داشتم

با بابا سروکله میزدم باورت نمیشه چقدر خسته شدم ولم نمیکرد که

مهتاب روشو کرد اونطرف و باحالت قهر گفت:مهم نیست عادت کردم تا زمانی که جنابالی با قدرتت کنار بیای منم از این مشکلات دارم انگارنه انگار منم اینجا هستم

بااخم برگشتم سمتش :خجالت بکش این چه حرفیه میزنی اره خب یه جورایی حقم داری ولی اخه من چیکار کنم اسرار بابا واسه این همه احتیاط درک نمیکنم

به خدا منم خسته شدم هرشب باید تمرین بکنم اصلا نمیدونم انقدر احتیاط برای این که کسی نفهمه منم یه تبدیلشوندم برای چیه ...

مهتاب باحالت کلافه برگشت سمتم با لحن ارومی گفت بیخیال دیگه رسیدیم.

مهتاب پیاده شد وقبل رفتن ازم خواست شب برم دنبالش منم باشه ای زیرلب گفتم و رفتم سمت اموزشگاه یه نیم ساعتی راه بود

رفتم تو فکر واقعا این چند وقت بابا خیلی سختگیرشده بود زیادی اسرار داشت زودتر همه چیز یادبگیرم هیچ وقت فکر نمیکردم انقدر بابا معلم خوبی باشه .

من به تازگی وارد 22 سالگی شدم ومهتاب از من دو سال کوچیکتره جفتمون بی مادر بزرگ شدیم

بابا بهم گفته وقتی که ۴سالم بود شبونه

مریض میشم و مامان تو مسیر رسوندن من به بیمارستان تصادف میکنه

وچون من صندلی عقب دراز کشیده بودم صدمه جدی ندیدم

اما مامان سرش صدمه میبینه و میره تو کما و بعد از چند روز از دنیا میره

هیچ چیزی از اون تصادف یادم نیست

خیلی وقتا حس میکنم تقصیر من بود

فقط من نه در واقعه خیلی ها فکر میکنن من باعث شدم مادرم بمیره

شاید چون مادرم حرف بقیه گوش نکرد شبونه منو برد بیمارستان

شاید برای همین خانواده پدری به خصوص عمه اکرم عمه فرخنده زیاد بامن خوب نیست هرچند که خودمم زیاد ازشون خوشم نمیاد

خیلی وقتا قاطی نگاه ها و حرفاشون اینو کامل حس میکنم که من اضافی هستم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

البته اینم بگم که بابا همیشه از من حمایت کرده و خوشحالم بابام با این نگاه های محکوم کنند بیگانس

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ولی الان چند روزه زیادی داره تو تمرین دادن من سخت میگیره من از نظرکنترل قدرتم یکم ظعیفم خیلی وقتا مقدارشو نمیتونم کنترل کنم و باعث خرابی میشم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تو این سالها بابا بهم یاد داد که چطور قدرتم از سیگنال هایی که برای شناسایی تبدیل شونده ها هست پنهان کنم که شامل شرکت ها خصوصی و حتی دولت و البته انجمن TSHمخفی کنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دقیق نمیدونم چرا نمیخواد هیچ سازمانی متوجه من بشه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در هرحال امیدوارم امشبم انقدر سخت بهم نگیره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بارسیدن به اموزشگاه از فکر دست کشیدم من معلم کامپیوتر هستم از بچگی عاشق کامپیوتر بودم برای همین کلاس زیاد میرفتم و الان حق تدریس دارم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به سرعت به سمت کلاس رفتم و درشو باز کردم همه بچه ها منتظر من بودن خوشبختانه خیلی دیر نکرده بودم وسایلمو رو میز گذاشتم و با یه بسم الله کلاس شروع کردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

.....بهزاد)پدر روسلا(

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باکلافگی رانندگی میکردم امروز حسابی عصبانی و خسته بودم باید میرفتم دیدن برادرم روسلا حسابی کلافم کرده بود با دیدن بهرام که کنار خیابون ایستاده بود زدم رو ترمز بهرام با یه لبخند سوارشد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بهرام-به سلام اق داداش گلم چه طوری

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-سلام

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بهرام-چته باز قیافت این شکلیه منو از کرج کشوندی اینجا اتفاقی افتاده؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اره باید باهم درباره چیزه مهمی حرف بزنیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ماشین به حرکت دراوردم بهرام تو سکوت منتظر من بود تا ببینه چی میخوام بگم خوب میدونست وقتی این شکلیم نباید سوال پیچم کنه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

منم رفتم شرکت انقدر با سرعت رفتم که نفهمیدم چه طوری رسیدیم هردو به سمت اتاق من رفتیم و من درو قفل کردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بهرام رو یکی از مبلا نشستم و با صدایی که توش خستگی معلوم بود گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چیشده بهزاد دیگه دارم نگران میشم بگو چیشده؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهی بهش کردم و گفتم:مشکل روسلاست

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشاش گرد شد انگار توقع نداشت اسم روسلارو بیارم برای همین بانگرانی بهم زل زد و گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-مگه روسلا چیشده ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باکلافگی دستامو گذاشتم و روچشمام و گفتم:نمیتونه قدرتشو کنترل کنه دیگه نمیدونم باید چیکار کنم دوسال پیش حجم قدرتش انقدر نبود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اما از تولدش به این طرف درجه قدرتش هی بیشتر شده میترسم دیگه نتونه قدرتشو مخفی کنه اگه انجمن بفهمه روسلا چقدر قدرتش زیاده میدونی چی میشه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بهزاد نگاه کوتاهی بهم انداخت و گفت:پس برای چی داری اموزشش میدی تو همیشه بهترینارو اماده کردی و اموزش دادی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چیشده که الان کم اوردی انجمن نمیتونه روسلارو پیدا کنه چرا نگرانی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-مشکل همین جاست حجم قدرت روسلا خیلی زیاده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من اموزش میدم اما روسلا محل مناسبی برای تمرین نداره واگه قبل تبدیل شدنش نتونه کنترلشو یادبگیره بدنش هی ضعیف ترمیشه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

روسلا یه نژاد برتره و اگه بقیه نسل ها به خصوص بالسِت ها از این موضوع باخبربشن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برای روسلا خطربزرگی به وجود میاد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کمی مکث کردم و ادامه دادم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من یه تصمیمی گرفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

میخوام برای جنگیدن زودتر اماده شه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بهرام بابهت بهم نگاه میکرد نگرانیشو درک میکردم اما ما چاره ای نداشتیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مدتی هر دو سکوت کردیم تا این که بهرام سکوت شکست

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- یه فکری اگه روسلا بخواد قبل تبدیل شدنش قدرتشو کنترل کنه فقط نیاز به یه محل مناسب برای تمرین داره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سوالی نگاهش کردم که خودش ادامه داد:بیاید شمال ویلای من اونجا یه جای خلوت والبته مناسب برای تمرین کردن قدرت روسلاست

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من میتونم محیط براش امن کنم که اگه از قدرتش استفاده کرد کسی نتونه ردیابیش کنه توام میتونی بیشتر باهاش کارکنی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یکم فک کردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بد چیزی نمیگفت با سر موافقتم اعلام کردم بهرام لبخندی زد امد سمتم دستشو گذاشت رو شونم و گفت :نگران نباش حلش میکنیم نمیزاریم اتفاقی براش بیوفته اخر هفته با بچه ها بیا منتظرتونم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ناخداگاه یاد گذشته افتادم بغض گلوم چنگ زد گذشته برام وحشتناک بود انقدر تو حال خودم بودم که نفهمیدم بهرام کی رفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من نباید اشتباه گذشتمو تکرار کنم نمیزارم روسلام مثل بقیه کسایی که دوسشون داشتم پرپربشه نه نمیزارم با یاداوری این که فردا اخر هفتس از جام بلند شدم باید به روسلا بگم که میریم شمال...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

.....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد دوساعت بالاخره کلاس تموم شد اخرین نکته مهم به بچه ها گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خب بچه ها اگه سوالی نیست میتونید برید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یکی از بچه ها دستشو بلند کرد و اجازه صحبت خواست با سربهش اجازه دادم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خانم فرهمند ببخشید شما واسه امتحان های نهایی هفته دیگه میاین ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-احتمالا برای امتحاناتتون خودم هستم اما بگم از اداره هم قراره بیان پس حسابی درسارو بخونید و سوالی داشتید یا ازمن یا خانم نجم بپرسید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بچه ها با یه خسته نباشید کلاس ترک کردن مشغول جمع کردن وسایلم بودم که خانم نجم امد داخل کلاس

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خسته نباشید خانم معلم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با لبخند نگاهش کردم. مرسی عزیزم شماهم خسته نباشید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ممنون امدم راستش یه سوال بپرسم خب راستش برای امتحان بچه ها خودت میای دیگه نه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همون طور که وسایلمو جمع میکردم گفتم:حتما..سعی میکنم خودم بیام خیلی دلم میخواد بچه هارو ببینم که چه طور جواب تلاش هامو میدن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خانم نجم اوهمی گفت و ادامه داد اره منم حتما هستم استرس بچه ها به منم وارد شده انگارمنم امتحان دارم و شروع کرد به خندیدن قبل رفتنش رو کرد به من و گفت :راستی اقای فرهمند جلوی در منتظرته گفت بهت بگم بری پایین

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشام گرد شد بابا؟امده اینجا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باسرعت به سمت در اموزشگاه رفتم بابا کنار ماشینم ایستاده بود و انگار دنبال من میگشت به سمتش رفتم اروم سلام کردم با دیدنم لبخندی زد و امد سمتم زیر چشمش یکم کبود بود معلومه دیشب بعد تمرین نخوابیده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خسته نباشی دخترمعلمم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

+مرسی باباجون شمام خسته نباشی میگم بابا چیزی شده امدید دنبالم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نه فقط امدم باهات حرف بزنم همین فعلا سوارشو تو راه میگم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رفتم درسمت راننده رو باز کردم و سوئیچ دادم دست بابا خودش پشت فرمون نشست و ماشین روشن کرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تو سکوت میرفت و من منتظر بودم تا حرفشو بگه دیگه داشتم کلافه میشدم که خودش بی مقدمه شروع کرد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قرار بریم چند روز شمال وسایلتو امشب جمع کن فردا میریم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابهت بهش نگاه کردم الان فصل تابستونه وقت تعطیلات نیست که بریم شمال

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

+اخه بابا الان وسط تابستون چه طوری بریم شمال بچه ها الان امتحاناشون داره شروع میشه من چه طوری اونارو ول کنم بیام شمال

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خب زیاد مهم نیست تو الان تدریستو تموم کردی و اخر ترمه وقتشه استراحت کنی برای امتحانا اگه نباشی چیزی نمیشه عزیزم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

+ولی بابا...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چیزی نگو عزیزم نمیخوام مخالفت کنی با عمو بهرام حرف زدم میریم انجا چون قراره از این به بعد اونجا تمرین کنی خونه جای خوبی برای تمرین تو نیست ولی ویلای بهرام وسطه باغ یه منطقه امن و ساکت و البته خلوت که راحت تر میتونی تمرکز کنی باید مشکل کنترل قدرت حل کنی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تازه گرفتم چرا میگه بریم شمال فقط به خاطر منه حق داره اگه بخواد منو از خونه دور کنه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اما هنوز ته دلم راضی نبود ولی دیگه چیزی نگفتم .با صدای ارومی رو کردم سمت بابا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

+کجا داریم میریم الان؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خرید اگه قرار باشه اخر هفته بریم باید یه سری وسیله بخرم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

+اهان باشه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا نیم نگاهی بهم کرد و چیزی نگفت تو ادامه مسیر و خریدها زیاد حرف نزدم کلا رفتم تو فکر این سفر کلا عادی نیست من قبلا هم مشکلاتی داشتم اما این بار چرا انقدر بابا داره تلاش میکنه منو از شهر دور کنه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تو همین فکرای چرت و پرت بودم که جلوی خونه نگهداشت مقداری از وسایل برداشتم و به سمت خونه رفتم با ورودم به خونه باباهم دنبالم امد وسایل تو اشپزخونه گذاشتم خواستم وسایل جمع کنم که بابا گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نمیخواد دست نزن خودم جمع میکنم تو برو وسایلتو جمع کن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

+نه باید برم دنبال مهتاب

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به ساعت نگاه کردم نزدیکای 6 بود یه ساعت دیگه کارش تموم میشد سوئیچ برداشتم رفتم به سمت در که صدای بابا مانع از رفتنم شد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-روسلا به مهتاب درباره سفر چیزی نگو میدونی که مهتاب زیاد دوست نداره تنها بمونه خودم باهاش حرف میزنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-صبرکن ببینم مگه مهتاب نمیاد؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نه برای چی اون کلاس داره فقط من و تو میریم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عصبانی شدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چه طور امتحانای اموزشگاه مهم نیست اونوقت کلاس مهتاب مهمه ؟اگه این سفر به خاطر عوض شدن حال و هوا باشه اولین کسی که باید به این سفر بره مهتابه نه من مهتاب نیاد من نمیام

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-روسلا بچه شدی ؟مهتاب نیاد بهتره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چرا؟چون من بلد نیستم قدرتمو کنترل کنم؟چون ضعیفم؟میترسی به مهتاب اسیب برسه؟ این همه داری بهم سخت میگیری من دارم همه تلاشمو میکنم چرا هیچ کس نمیفهمه؟ من بدون مهتاب هبچ جایی نمیام .بابا که دید یه دنده تر از این حرفام امد جلو و منو توآغو**شش گرفت .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عزیزم من کی گفتم تو تلاش نمیکنی کی گفتم به مهتاب اسیب میزنی باشه باهامون مهتابم میاد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اروم پیشونیمو بو*سید . اصلا چه طوره تو غذارو گرم کنی خودم میرم دنبال مهتاب.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرمو تکون دادم و رفتم سمت اشپزخونه بابام سوئیچ برداشت از خونه رفت بیرون .یه لحظه از کارخودم موندم خندم گرفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مثل این بچه کوچیکا که پدرمادرشون نمیخوان براشون چیزی بگیره و شروع میکنن به جیغ جیغ کردن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تا مادر پدر راضی شن شده بودم غذارو گذاشتم رو گاز رفتم سمت اتاق تا لباسامو عوض کنم امشب باید وسایلمو جمع کنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

................

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عمارت بهمن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بهمن:باخشم برگشتم سمت مدیرشرکت بهاران بدبخت سکته کرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

+بفهم چی میگی مردک احمق فراموش نکن هرچی که داری از من داری نمیخوای که یه کاری کنم برای زندگیت بهم التماس کنی هرچند که همین الانم به دردم نمیخوری

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مرد باترس:اقا تروخدا من که حرفی نزدم درسته هرچی که دارم از شماست

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اما اخه الان اگه کل شرکت بدم به شما خودم چیکارکنم؟من زن و بچه دارم ابرو دارم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باخونسردی:برام مهم نیست که چه غلطی داری میکنی من ازت خواسته بودم بالسِت های شب برام پیدا کنی اما تو این مدت هیچ چیزی پیدا نکردی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

)پاورقی:بالسِت انسان هایی که یه رگشون خوناشامه و دارای دو بال سیاه هستن و با کشتن تبدیلشونده ها قوی میشن،انها دشمن هزارساله تبدیلشوندها و دورگه ها هستن(

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فردا سند شرکت و هرچی مدارکه برام میاری وگرنه اول ازهمه زن بچت میکشم بعدم خودت میدونی که من از نافرمانی بیزارم .حالام از اتاق من برو بیرون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مرد نگاهی بهم کرد باز امد چیزی بگه که با نگاهی که بهش کردم کلا خفه شد اروم بلند شد رفت بیرون .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

این مردک باید از بازی خارجش میکردم از اولم بدرد این کار نمیخورد.کلافه بودم درو اتاق بازکردم رفتم بیرون چندتا ازخدمتکارا بادیدنم ایستاد و احترام گذاشتن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مستقیم رفتم سمت محل تمرین خیلی وقت بودازپسرام بی خبر بودم امروز روزی بود که اموزششون تموم میشد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باباز کردن در با خالی بودن اتاق مواجه شدم تعجب کم کم به خشم تبدیل شد و با صدای بلندی یکی از خدمت کارا صدا کردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باترس امد سمتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

این جا چه خبره چرا هیچ کس تو محل اموزش نیست هاااان؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باترسی که تو چهرش مشخص بود بریده بریده گفت -ا..اقای ...احتشام .ام..امروز تعطیل ..ک..کردن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-یعنی چی؟الان احتشام کجاااست؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

12

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ر...رفتن پ...پیش محاف...ظا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خیله خوب زد ازجلو چشام دورشو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به سمت محل محافظا رفتم از کی تاحالا احتشام بدون اطلاع من تعطیل میکنه به حساب اینم انگار باید برسم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بانزدیک شدن به محل احتشامو دیدم که داشت باچندتا از محافظا حرف میزد با اخم رفتم سمتش که با دیدنم امد سمتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بهمن توکجا این جا کجا چیشده که امدی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-باصدایی سعی میکردم اروم باشه رو کردم بهش و گفتم:دلیل اینجا امدنم خودت خوب میدونی به چه حقی امروز تعطیل کردی امروز اموزش پسرام تموم میشد چرا سرتمرین نیستن تو که میدونی اموزش اونا چقدر برای من مهمه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-باخونسردی نگاهی بهم کرد:اونا خسته بودن درسته اموزششون امروز تموم میشد منم فک کردم امروز خوش بگذرون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بیخود از این فکرا کردی اونا باید اماده بشن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بهمن انقدر سخت نگیر اونا هنوز بچن "جوونن بزار یکمم خوش باشن من فقط یه امروز گفتم استراحت کنن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چون سنشون کمه من انقدر حساسم که میخوام زود همه چیزو یاد بگیرن سن کم بیشتر به کار من میاد در هرحال من فردا باید مبارزه کردنشون ببینم اگه رضایت بخش نباشه هم به حساب اونا میرسم هم تو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اینو گفت و سمت در خروجی رفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

...احتشام

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با ناراحتی سری تکون دادم این مرد عوض نمیشه بچه هاش براش یه وسیلن وای به ادما و کسانی که براش کار میکنن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همه فقط وسیله ای برای قدرت طلبی این مرد هستن به سمت باغ رفتم باید به پسرا بگم فردا رو نپیچونن به باغ که رسیدم دوتا از محافظارو دیدم که یکیشون خیس خیس بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یکیشونم یکم ازش دود بلند شده بود انگار لباسش اتیش گرفته با تعجب بهشون نگاه کردم اینا چرا این ریختی شدن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به سمت باغ پاتند کردم تا وارد باغ شدم یکی سطل اب روم خالی کردی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-هورررااااااا اینم چهاروم....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با دیدنم خشکش زد قرار نبود من این ساعت اینجا بیام خندم گرفت قیافه مهدی دیدنی بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-یاخدااا..عمو اینجا چیکارمیکنی ...ترو خداببخشید من فکردم که چیزه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

+از محافظام؟پسر مگه ازار داری چرا ملت خیس میکنی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرشو بادست خاروند گفت:خوب حوصلم سررفته بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشام گرد شد یهو زدم زیرخنده هیچ وقت از شوخیایی که میکرد خسته نمیشدم امدم نزدیکش گفتم :اشکالی نداره به کارات عادت کردم فقط اگه بابات بفهمه چه بلایی سر محافظا میاری میکشتت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستشو به حالت تسلیم اورد بالا:نهههههههههههههههه بدبخت میشم من جونم ارزو دارم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بیشترخندم گرفت بسته پسر. یه نگاه به اطراف کردم :تنهایی داشتی اتیش میسوزوندی یا همراه داشتی ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نچ کسی نیست میخواستم افتخارش فقط مال خودم باشه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

+از کی تاحالا اتیش زدن و خیس کردن محافظا افتخاره؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-از امروز .لبخند گنده ای تحویلم داد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

+پووووف پسر از دست تو ببینم امیرحسین کو؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چه بدونم هرچی بهش گفتم بیا باهم بترکونیم گوش نکرد که حالا کاری داشتید که امدید؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

+اره امدم بگم فردا پدرتون میخواد مبارزتون ببینه خواستم بگم اماده باشد اگه از کارتون راضی نباشه هم شما تنبیه میشید هم من

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-هه پدر.... تروخدا اسم پدر نیار خندم میگیره تنهاچیزی که به بهمن نمیخوره پدر بودنه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهدی رفت سمت سطل ابی که رو زمین افتاده بود و اروم سرشو کرد سمت من :امیرحسین احتمالا رفته جای همیشگی تلفن جواب نمیده اگه میخوای ببینیش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اونجاست.اینو گفت رفت سمت درخروجی عمارت.با صدای بلند صداش کردم:حالاداری کجامیری؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_دارم میرم پیش دوست دخترم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

+ازکی تاحالا تو دوست دختر داری؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_از وقتی که بهمن بابام شد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بااخم نگاهش کردم احتمالا داره میره پیش خاله "خاله کسیه که بچه هارو بزرگ کرد وقتی که مهدی و امیرحسین مادرشون فوت کرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خیلی تنها بودن و بهمن فقط به فکر خودش بود برای همین دایه براشون گرفت هردوشون خیلی خاله رو دوست دارن وقتی بزرگتر شدن بهمن از علاقه شدید بچه ها باخبرشد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و خاله رو فرستاد بیرون عمارت تا مثلا از بچه ها دورش کنه که زیادم موفق نبود اون دوتا هروقت بتونن از عمارت در میرن و مقصدشونم خونه خالست

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

میترسم با این بی احتیاطی هایی که میکنن مردم به هویت واقعیشون پی ببرن یا بدتر توسط دشمنای بهمن اسیب ببینن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

احساس کردم ناراحت شد حقم داشت بهمن خیلی چیزارو از بچه ها محروم کرده بود به خصوص مهدی با این که مهدی پسر واقعیش بود بهمن به خاطر قدرت و نفوز زیادی که تو دولت و انجمن داشت راحت میتونست هرکاری میخواد بکنه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خیلی وقتا اصلا به این موضوع اهمیت نمیداد که مردم نباید بدونن که ما چی هستیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قدرت هامون شکل تبدیلیمون یا هرچیز ماورایی دیگه از نظر مردم یه افسانه برای بچه ها بوده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بیخیال فکرام شدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لباسم خیس بود باید عوض میکردم برای همین راهمو کج کردم رفتم سمت اتاق کارم همیشه یه چند دست لباس اماده داشتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سریع عوض کردم و رفتم تو حیاط نگهبانا درو برام باز کردن سوار پرشیای مشکیم شدم از عمارت زدم بیرون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مستقیم رفتم سمت بام تهران تنهاجایی که امیرحسین وقتی میتونست میرفت تا خلوت کنه هنوز خاطرات گذشتشو فراموش نکرده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و من هر روز نگران ترمیشدم بعد یه ساعت رانندگی رسیدم مثل همیشه شلوغ بود باچشم دنبالش گشتم همیشه یه جا میرفت و یه جا مینشست

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد چند دقیقه پیاده روی بهش رسیدم لباس جذب مشکی رنگی پوشیده بود و موهاشو ژل زده بود و صورتشم اصلاح کرده بود معلوم بود به خودش رسیده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رفتم کنارش نشستم از دیدنم تعجب کرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

+ واسه کی خوشگل کردی خودتو بگو ببینم با کی قرار داری ؟لبخندی بهم زد :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-سلام عمو اینجا چیکارمیکنی ؟اتفاقی افتاده؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

+اتفاق که نه امدم ببینم چه کاری مهم تر از مراقبت از مهدی داشتی که رفتی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_مگه من پرستاره بچم که مراقب مهدی باشم؟مگه چیشده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

+والا چه عرض کنم داشت محافظارو اتیش میزد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشای امیرحسین گرد شد: جدی میگی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بله وقتی رفتم سمت باغ یکی از محافظا داشت دود میکرد یکیشونم که موش ابکشیده شده بود تازه منم خیس کرد شانس اوردم اتیشم نزد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امیرحسین زد زیر خنده :...وای از دست این پسر درست بشو نیست

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

+انگار تو خودت درست بشو هستی که مهدی سرزنش میکنی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخندی زد و گفت:حالا چیشده که امدید اینجا دنبال من

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

+والا راستش بهمن عصبانی بود که امروز شما نرفتید سرتمرین البته زیاد مهم نیست چون قانعش کردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فقط خواستم بگم فردا میخواد مبارزتون ببینه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اگه راضی نشه میترسم رفتارش باشما بدترشه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-مگه از اینی که هستم بدتر میشه؟من حاضرنیستم بجنگم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

+برای چی امیرحسین تو کارت از استادتم بهتر شده از چی میترسی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امیرحسین کلافه ازجاش بلند شد منم همراهش بلندشدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- من نمیخوام مارو قاطی کاراش کنه فکر میکنی نمیدونم چرا انقدر داره زور میزنه من و مهدی این چیزارو یادبگیریم ؟من مثل عمو نیستم و نمیخوامم مثل اون باشم درسته بهمن منو بزرگ کرد ولی نمیخوام قاطی گاردش بشم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

درک میکردم دردش چیه حق داشت اون اصلا شبیه بهمن نیست حتی مهدیم شباهتی به بهمن نداشت با این که پسرش بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

+امیرحسین میدونی که من دردتو میفهمم ولی اینم میدونی کاری از دست من بر نمیاد یعنی من...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بالبخند حرفمو قطع کرد وگفت:احتشام من ازت هیچ توقعی ندارم هیچ وقت نداشتم خودم براش یه فکری میکنم بالاخره خودم ومهدی ازکاراش میکشم بیرون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و اروم زیرلب گفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_البته وقتی که انتقامو گرفتم !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اینو گفت دستشو برد تو جیب شلوارش گردنبدی که 16 ساله همیشه و همه جاهمراهشه رو دراورد بهش زل زد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

+بعد این همه سال هنوز به فکر انتقامی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-پس فکر کردی چه طور من و مهدی همه چیزای بهمن گوش دادیم و اون اموزش های جنگیدن و حرکات رزمی یاد گرفتیم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من و مهدی فقط به امید این که یه روز انتقاممون از قاتل خانوادهامون بگیریم تا الان زندگی کردیم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بلاخره یک روز اون عوضی هایی که خانوادمو کشتن پیدامیکنم اینو قول میدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امیرحسین به سمت ماشینش حرکت کردم منم دنبالش رفتم حس انتقام در وجود هردوتاشون اونقدر جوانه زده که الان تبدیل به یه درخت بزرگ شده و به همین راحتی نمیشه قطعش کرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امیدوارم هیچ وقت حقیقت نفهمید ...سرمو سمت پنجره ماشین خم کردمو گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_کجا داری میری؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

+پیش خاله دلم نمیخود اخرین ساعت های استراحتم رو برگردم عمارت شما نمیای؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نه من باید برم خیلی کار دارم فقط فردا رو یادتون نره فعلا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

+خدافظ

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

...................................

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

)روسلا(

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ساعت نزدیک 11 شب بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وای خدا الان من چی باید بردارم برای شمال

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اگه مستقیم بریم خونه عمو بهرام که چیزی لازم نیست به اون صورت برداریم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ولی اگه بریم خونه عمه فرخنده که باید کلی لباس بردارم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همین طوری گیج داشتم اطراف نگاه میکردم که یکی درو با لگد باز کرد و یه عالمه لباس به همراه دوتا چمدون رو سرم خراب شد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زیر اوار گیر کرده بودم که دیدم بله کار کار این مهتابه اونم مثل من گیج داشت اطراف نگاه میکرد بابدبختی از زیر لباسا امدم بیرون سوالی نگاهم کرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-تو اینجا بودی؟اون زیر چیکارمیکردی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

+وقتی یه کمد لباس رو سرم خالی کردی نبایدم منوببینی درثانی این اتاق منه ها

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کمی سرشو خاروند نشست رو تخت :حق باتوعه این اتاق توعه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

روسلا من نمیدونم باید لباس چی بردارم اصلا دقیقا داریم خونه کی میریم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

+خونه عمو بهراد احتمالا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-هربار که میریم همین رو میگیم ولی تنها جایی که اصلا نمیریم خونه عمو بهرامه همش خونه عمه است

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

+تو که مژگانو خیلی دوست داری بد نیست که اونجام بریم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_اره بد نیست ولی اگه اونجا بریم من باید مدام لباس عوض کنم )منظورش چشم هم چشمیه که دارن(منم حوصله ندارم تازه از ارمینم خوشم نمیاد یه جوری نگاهم میکنه +بسته بچه چه فکرایی میکنی اون ارمین بدبخت کی یه جوری نگاهت کرده اخه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نگاه کرده تو ندیدی اصلا تو کوری

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

+من کورم؟الان نشونت میدم کور کیه بچه پرووووو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اینو گفتم پریدم رو مهتاب شروع کردم به قلقلک دادنش بلند بلند میخندید و جیغ جیغ میکرد دست اخر دستشو برد سمت موهام و شروع کرد به کشیدن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تو این گیر داد هر دو ازتخت افتادیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یکی از بالش هارو برداشتم پرت کردم سمتش که جاخالی داد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زبونشو برام دراورد وبا لحن بامزه ای گفت:اخی ننه جون پیر و خرفت شدی رفت من میگم کوری میگی نه بلد نیستی نشونه گیری کنی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و بالش برداشت پرت کرد طرفم و صاف خورد تو دماغم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ننه بروسلی به من میگی پیرخرفت وایسا ببینم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به سمتش خیز برداشتم که باخنده جیغ کشید و رفت عقب و خیلی محکم خورد به میز ارایشم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برای یه لحظه انگار زمان برام وایستاد و همه چیز اهسته شد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آینه به خاطر ضربه محکم کج شد و مستقیم داشت میوفتاد رو سر مهتاب بدون هیچ مکثی دستمو بلند کردم باقدرتم مانع افتادن اینه شدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تازه مهتاب فهمید چیشده بادستش سرشو محافظت کرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

که بعد چند لحظه که دید اتفاقی نیافتاد دستشو برداشت اینه رو زمین و هوا معلق بود هم زمان در بازشد و بابا با خنده وارد اتاق شد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

که با دیدن صحنه رو به رو ماتش برد سریع به سمت مهتاب امد و بلندش کرد و به سمت اینه رفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه نگاه به من کرد اما قبل از این که دستش بهش بخوره اینه خورد شد بابهت به اینه نگاه کردم من که خوب نگهش داشتم چرا پودر شد ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یعنی من بازم نتونستم کنترل کنم؟کم کم داشت اشکم درمیامد که بابا رو کرد به مهتاب و ازش خواست جارو بیاره تا شیشه خورده هارو جمع کنیم مهتاب بدون هیچ حرفی رفت بیرون بابا جلوم نشست

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_روسلا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

+هیچی نگو بابا میدونم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یهو بغضم ترکید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-عه چرا گریه میکنی چیزی نشده که دختر جون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

+چی چیو چیزی نشده ؟اگه اینه رو سر مهتاب خورد میشد چی ؟من چرا نمیتونم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-عزیزم گریه نکن تقصیر تو نیست حالا که اینه رو سر مهتاب نشکست چیزی نشد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

+نمیخوام تقصیر منه ...من توانایی لازم ندارم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا کلافه دستی به موهاش کشید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-روسلا فک میکنی چرا داریم میریم شمال فقط به خاطر توعه من و بهرام بهت کمک میکنیم که بتونی کنترلش کنی بهت قول میدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یکم نگاهش کردم که با لبخندی که بهم زد یکم احساس بهتری بهم دست داد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از جام بلندشدم که مهتاب با جارو امد تو که بابا جارو ازش گرفت و مشغول جمع کردن شیشه خورده ها شد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

که یهو برگشت سمت من و مهتاب باخنده گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_دخترای خول و چل من این همه لباس و چمدون چیه تو اتاق ریختید؟قرارفقط خونه عموتون بریم نه جای دیگه پس فقط وسایل مورنیازتون بردارید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهتاب که انگار خوشحال شده بود گفت:عیول پس فقط خودمون چهارتایم وای میترکونیم من برم شلوارک بردارم واسه اب بازی و مثل بچه ها دوید سمت اتاقش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا با چشای گرد شده رفتنشو نگاه میکرد که پقی زد زیرخنده:این بزرگ نمیشه منم خندم گرفت انگار نه انگار الان از ناامیدی داشتم حرف میزدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا خورده شیشه هارو جمع کرد و گفت دیر وقته صبح زود میریما وسایلتو جمع کن بخواب و از اتاق رفت بیرون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دیگه گیج نبودم و میدونستم باید چیکار کنم ولی اگه اونجام از این اتفاقا بیوفته چی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باید همه تلاشمو بکنم مطمئنم بالاخره یاد میگیرم مطمئنم..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نزدیکای ساعت 12 بود که دیگه تصمیم گرفتم بخوابم ولی هنوز نگران بودم انقدر فکرای چرت و پرت کردم که خوابم برد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

..................

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خونه خاله )امیرحسین(

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خوابم نمیبرد دیگه کلافه شدم از رو تخت بلند شدم و رفتم سمت در اتاق طبق معمول تلوزیون روشن بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حتما خاله باز خاموش نکرده تلوزیون رو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رفتم سمت کاناپه امادیدم مهدی جلوی کاناپه نشسته تعجب کردم مهدی همیشه مثل خرس

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

میخوابه امکان نداره شب بیدار بمونه اروم رفتم پیشش نشستم نگاهی بهم کرد و رفت اون طرف تر

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

+چرا نخوابیدی فکر کردم خاله یادش رفته تلوزیون خاموش کنه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_انگار مثل تو بیخواب شدم.خوابم نمیومد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

+ از کجا میدونی بیخواب شدم شاید میرفتم دستشویی یا امده بودم اب بخورم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخند کجی بهم زد:منو تو از بچگی باهم بزرگ شدیم مگه میشه داداشمو نشناسم تو ام نگرانی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

راست میگفت نگرانیم خیلی هم نگرانیم . رو کردم سمتش و گفتم:میخوای چیکار کنی میجنگی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_مگه کاریشم میتونیم بکنیم از اولم اموزش دیدیم که پدر گرامم جنگیدنمو ببینه مگه میتونیم کنسل کنیمش 5 ساله داره زور میزنه اما هر بار منو تو پیچوندیمش اما این بار فک نکنم بتونیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

+حق باتوعه نمیتونیم ولی من وارد کاراش نمیشم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_انگار من میشم من هیچ وقت دوست نداشتم حتی حرکات دفاعی بگیرم چه برسه به این که یه وقت بخوام ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بقیه حرفشو خورد میدونستم چی میخواد بگه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستمو زدم به شونش و گفتم بیخیال پاشو بریم یه چیزی بزنیم به رگ من که گشنم شده فردارو یه کاریش میکنیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یکم بهم نگاه کرد و از جاش بلند شد هر دو رفتیم سمت اشپزخونه با باز کردن یخچال فکم پخش زمین شد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ماشالله خاله ترکونده بود کیک "ژله چند مدل غذا اینارو برای کی درست کرده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه نگاه به مهدی کردم هردو حمله کردیم سمت کیک و ژله خلاصه نصف شبی انقدر خوردیم که ترکیدیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نزدیکای ساعت 3 رفتیم خوابیدیم البته خواب که غش کردیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

.............

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

)روسلا(

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ساعت 5باصدای زنگ بیدارشدم قرار بود ساعت ۶راه بیوفتیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خواب آلو ازجام بلند شدم و رفتم سمت دستشویی یه چهارصد دفعه ای اب زدم به صورتم بلکه خوابم بپره که خداروشکر نپرید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از دستشویی امدم بیرون و رفتم سمت اشپزخونه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تصمیم گرفتم صبحونه درست کنم بلکه خوابم بپره چایی دم کردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و رفتم سمت یخچال یکی دودفعه اشتباهی خیارشور گذاشتم تو سفره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

انگار مجبورم دیربخوابم که الان تو اسفالت باشم خلاصه با هر بدبختی بود سفره رو چیدم هنوز موهام هپَلی بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خواستم برم موهامو جمع کنم که با دیدن مهتاب قالب تهی کردم اما بعدش زدم زیرخنده قیافش یعنی عالی، موهاش مثل جادوگرا شده بود با چشای پوف کرده نصف پاچه شلوارش بالابود اصلا یه وضعی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وقتی دید میخندم امد سمتم -به چی میخندی بی ادب؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

+ب ...به قیافـــت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وبازشروع کردم به خندیدن باعصبانیت نگاهم کرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-برو به عمت بخند قیافه خودتو تو اینه دیدی که به من میخندی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

+هرچی باشه از تو وحشتناک تر نیستم برو خودتو ببین بعد مقایسه کن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-واقعا که

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

22

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هجوم برد سمت دستشویی با این خندیدنم و دیدن قیافه مهتاب کلا خواب از کلم پرید بلندشدم رفتم تو اتاقم تا موهامو جمع کنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

موهای خرمایی رنگی داشتم که بلندیش تقریبا تا باسنم بود عاشق موهای بلند بودم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

موهامو باکش بستم بالای سرم امدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بیرون که دیدم بابا تو اشپزخونه داره چایی میریزه با دیدنم لبخندی زد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-به به سلام دختر خوشگلم صبحت بخیر

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

+ سلام صبح شمام بخیر

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-میبینم که سفره چیدی دست دردنکنه میخواستم خودم بچینم اما انگاریکی از من زرنگ تر بوده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

+بله دیگه دخترت یه سحرخیزیه واسه خودش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رو صندلی نشستم که مهتابم امد کنارم نشست موهاشو جمع کرد بود و معلوم بود مثل من یه صد دفعه ای صورتشو شسته

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هنوز اثار خواب رو صورتش معلوم بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مشغول خوردن شدیم بعد خوردن صبحانه بابا گفت بچه ها وسایلتون بزارید جلوی در خودتونم برید لباس بپوشید که داره دیرمیشه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از جام بلندشدم و رفتم سمت اتاق اول وسایل و ساکمو بیرون اتاق گذاشتم بعد لباس خونه رو با مانتو شلوار کرم رنگی عوض کردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جلوی اینه ایستادم حس ارایش نداشتم فقط یکم ریمل زدم، کیف و گوشیمو برداشتم شالمو رو سرم مرتب کردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هیچ وقت موهامو بیرون نمیزاشتم دختر چادری نبودم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ولی همیشه باحجاب شیک میگشتم خودم که تیپمو دوست داشتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاه کلی به اتاقم انداختم چیزی جانمونه صلوات

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هم زمان با خارج شدنم از اتاق مهتابم امد بیرون بابا داشت وسایل میزاشت تو ماشین منو مهتاب عقب نشستیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا در خونه رو قفل کرد و امدسمت ماشین داشتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به این فکر میکردم که بگیر بخوابم که با صدای خرچ خروچ برگشتم سمت مهتاب یه چیپس گنده دستش بود داشت میخورد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با چشای گرد شده نگاهش کردم که لبخنده گنده ای تحویلم داد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

+ مهتاب الان صبحونه خوردی بعدشم اینا واسه تو راه ما هنوز راه هم نیافتیم شروع کردی به خوردن؟شیکمو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اوووه حالا تا بیفتیم تو مسیر کلی طول میکشه بعدشم زیاد خریدم تموم نمیشه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امدم جوابشو بدم که بابا گفت:چیکارش داری بچه رو بزار بخوره درک نمیکنی گشنس؟ ریز ریزخندید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهتاب خنده ای کرد :بله گشنمه همینی که هست

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کلا ترجیح دادم سکوت کنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ماشین به حرکت درامد تو راه یکم سربه سر مهتاب گذاشتم ولی مسیر طولانی بود و دست اخر دیگه خواب بهم غلبه کرد اروم چشامو بستم و خوابیدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

..........

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

)امیرحسین(

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-مهدی صبر کن بزار منم بهت برسم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدای خنده بچه ها کل باغ پر کرده بود -بچه ها یواش تر یه وقت میفتید زمین

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نه خاله زهرا مراقبیمم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-امیرحسین بیا قایم موشک

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-باشه فقط به شرط این که جر نزنی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نه من هیچ وقت جر نمیزنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-باشه پس هرکی دیرتر برسه گرگه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بچه ها میدیدن سمت انتهای باغ اما با صدای جیغ برگشتن سمت خونه ،خونه تو اتیش میسوخت و اون ادمای سیاه پوش نه مامانم و خاله زهرا تو خونن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مــــــــامان.......

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با وحشت از خواب پریدم نفس نفس میزدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بازم اون خواب

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خاطرات گذشتمو همیشه تو کابوسام میدیدم دستی به صورتم کشیدم خیس عرق بودم ساعت نزدیکای ۸بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اروم از جام بلند شدم و رفتم بیرون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بقیه هنوز خواب بودن ترجیح دادم برم دوش بگیرم حوله و وسایلمو برداشتم رفتم تو حموم دوش باز کردم و اجازه دادم قطرات اب روی صورتم بریزه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشمام رو بستم تمام چیزهایی که تو خواب دیدم مثل فیلم از جلوی چشمام گذشت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نمیدونم چقدرطول کشید که دوش بستم کارامو امدم بیرون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خاله تو اشپزخونه بود و داشت وسایل صبحانه رو اماده میکرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهدی ام رو کاناپه نشسته بود بهشون سلامی دادم که خاله با یه لبخند جوابمو دادم:سلام خاله جون صبحت بخیر

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهدیم سلام بلندی داد رفتم کنارش رو کاناپه نشستم سرش تو گوشیش بود سرمو خم کردم تاببینم به چی نگاه میکنه که گوشیش برد نزدیک خودش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اهافضول خان به چی نگاه میکنی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

+خودت به چی نگاه میکنی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-شخصیه میخواستم همه ببین که میزدم تلوزیون همه باهم نگاه کنیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امدم بهش چیزی بگم که باحرف خاله حرف تو دهنم ماسید دم یخچال ایستاده بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-وای خدا چرا یخچال خالیه خودم دیروز صبح پرش کردم برگشت سمت من و مهدی گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

:کدومتون دیشب یخچال غارت کرده؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

منو که کلا خودمو زدم به اون راه مهدیم تو افق بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خاله امد جلومون ایستاد که بلافاصله دستمو بردم سمت مهدی گفتم :کار خودشه دیشب مثل این جنگلی ها افتاد به جون یخچال هرچی بود خورد هرچی من گفتم نخور گوش نداد که برای منم چیزی نگه نداشت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهدی با دهن باز داشت نگاهم میکرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امد حرفی بزنه که خاله گفت :اخه بچه مگه قحطی زده ای

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هرچی خوردی نوش جونت اما اخه چه طور همه رو خوردی دلت درد نگرفت؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نه من اصلا ...خاله چیزه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من سریع پریدم وسط:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

+حرف نزن پسرعه همه یخچال خالی کردی بعد حرفم میزنی خجالت داره واقعا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باز امد حرفی بزنه که خاله این بار گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-حالا زیادم مهم نیست بیاید صبحونه بخورید درست کرده بودم که شما بخورید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خاله رفت سمت اشپزخونه مهدی هنوز دهنش نیمه باز بود دستمو بردم سمت دهنش و بستمش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

+ببند مگس نره توش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از اون حالت درامد کوسن مبل برداشت چنان کوبید تو صورتم که دماغی برام نموند

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستمو بردم سمت دماغم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

+اخ پسر نکن ببین دماغم نابود شد قیافه خوشگلم خراب کردی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نکبت من همه یخچال خالی کردم اره؟ کی بود دیشب گشنش بود هان؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
شما به این رمان چه امتیازی میدهید؟
نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.