رمان یغمای بهار به قلم الف.کلانتری (یاسی)
ژانر : #عاشقانه #اربابی
خلاصه :
دلارای ایلیاتی با فرار از بند اسارت، خود را به بهشت شانه های مردی رساند که خان بود و سیبی ممنوعه..
مقدمه
یک من
یک تو
و دنیایی حرف...
یک کلام؛
درد و
درد و
درد...
_ امروز پنجمین خرابکاریه، مراسم چهلم خراب شه دودمان همه رو به باد می دم.
صدای فریادش آن قدر گویا و رسا بود که صدا از هیچ کس در نمی آمد.
معمولاً از زمانی که برگشته بود، صدایش به گوش کسی نمی رسید و ذات کم حرفش با خارج رفتن هم عوض نشده بود.
سر همه پایین بود و کسی آتش گرفتن خرمن گندم را گردن نمی گرفت.
دندان قروچه ای کرد و نفرتش از این ملک و خان بودن را سر آن ها خالی کرد:
_وای به روز کسی که بدونم تموم این خرمن سوزوندنا، زیر سر اونه.
پوستشو میکَنم توش پرِ کاه می کنم، بشه مترسک باغ و مزرعه!
نگاهش روی تک تک رعیت چرخید و بی حرف به طرف سر سرای خانه رفت.
در آشپزخانه صدای دیگ های چُدن و مس به هوا بود و هر کس مشغول کاری بود.
چهلم هدایت خان بود و کل بزرگان دعوت بودند.
به دلیل مرگ ناگهانی پدرش هدایت خان، با تلگرافی به ایران بازگشت و جایی باید می ماند که برای رهایی؛ قید خان بازی و ثروت و زمین ها را زد و برای درس خواندن به امریکا رفت.
ماه منیر که پشت در اندرونی فالگوش ایستاده بود اما چیزی دستش را نگرفت، با لب هایی آویزان به سمت مطبخ رفت.
چشمش که به مادرش پای دیگ افتاد، با لحنی سؤالی پرسید:
_گوش وایستادم ولی نفهمیدم چی شده صدای این دیو شاهنامه در اومده؟!
حکیمه خاتون که صورتش از بخار آب جوش رو به سرخی می رفت و عرق بر جبینش نشسته بود، چشم غره ای به ماه منیر رفت:
_خدا بگم ذلیلت نکنه، به کارت برس.
یه کوه پیاز جلو چشمای کور شده ت نمی بینی؟
اونا رو قرار نیست سر قبر من بکاری ریشه بده!
ماه منیر شلیته اش را چرخاند، با اکراه کنار مجمع بزرگ پیازها نشست و پشت چشمی نازک کرد:
_مگه من کلفت این خونه م؟
گفتی بیام کمکت، نگفتی بیام خودمو کور کنم!
حکیمه خاتون نیشگونی از بازویش گرفت و غرید:
_زبون به دهن بگیر تا کسی صداتو نشنیده!
نترس، اگه رو دستم موندنی باشی؛ اون بابات به زور دوماد پیدا می کنه واسه خودش!
این ده نشد، دهات اطراف!
ماه منیر حرف مادرش، حکیمه خاتون را پشت گوش انداخت و کاردی برداشت و مشغول پوست گرفتن پیازها شد.
معصومه در حال آوردن دبه ی دوغ، هن و هن کنان وارد آشپزخانه شد و پایش به مجمع گیر کرد و با دبه روی آجرهای کف آشپزخانه سقوط کرد و صدای ناله اش به هوا رفت.
حکیمه خاتون به دوغی که شُرِه کرده بود، نگاه کرد و با حرص آمیخته با عصبانیت گفت:
_خدا منو بکشه از دست شماها که نون مفت می خورین و یه کارتون مثل آدمیزاد نیست.
چشمات کجا مونده بود؟
ندیدی مجمع رو؟
معصومه دست روی قوزک پایش گذاشت و قطره اشکی چکید روی دامنش:
_به خدا هر چی به اون شیرمحمد چشم سفید گفتم بیارتش، نیاورد و رفت با چوپون.
سنگین بود، حواسم به دبه بود و جلوی پام رو ندیدم.
حکیمه خاتون که می دانست جواب کس و ناکس با اوست، از تک و تا نیفتاد و غر دیگری هم به جانش زد:
_دو تا چشم داده قد چشم گاو، ولی انگار عقلتم به اون کشیده!
ماه منیر که طعم دوغ در حال چکه چکه کردن از روی درب دبه را با انگشت سبابه مزه می کرد، مردمک هایش را در کاسه ی چشم چرخاند و چشمکی به معصومه زد.
_ولی دوغش خیلی خوشمزه ست!
ترش و سردِ.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحکیمه خاتون ملاقه ی دستش را رو به ماه منیر گرفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_کارد بخوره به اون شکم که اومدی وردستم کمک بدی و شدی دقِ دلم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبیا برو گمشو واسه بچه ها یه چیزی درست کن، تا شب نمی رسم بیام.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_من نمی رم، اون جا که کنیز خونه زاد پسراتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاین همه ملک و دارایی دارن، یه قطره آب از دست شون نمی چکه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخب مگه رعیتش نیستیم، کَمِش میاد خان بالا؛ که یه چیزی بندازه تو دومنِ من و تو که صبح تا شب باید بهشون برسیم و صدامون در نیاد؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحکیمه خاتون گره چادر پیچیده دور کمرش را محکم تر کرد و برنج را با تمام قدرت در صافی ریخت و آبکش کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_پاشو برو به مش موسی بگو بیاد کمک دست این دختر، یه دبه دیگه بیاره.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوقت تنگِ، صلاة ظهر شد و آشپزخونه پرِ کثافت شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irالان خانم پیداش می شه و حرف بی عرضگی شماها رو من باید بشنوم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irماه منیر که عاشق هوای آزاد طبیعت وحشی بود، از خدا خواسته کارد را روی پیازهای نصفه و نیمه ی خورد شده اش پرت کرد و دامن به دست؛ بیرون رفت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرش روی یکی از صندلی های چرم وسط میهمان خانه نشسته بود و برادرانش هم او و آرامشش را تماشا می کردند. امیربهرام گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_آرش این کنار اومدنات داره به ضررمون تموم می شه، سر انگشتی حساب کنی و کل زمینای گندم تو این ده و ده پایین چشمه رو بشمری؛ آخرش ضرر می مونه واسمون و گندم کم میاریم واسه فرستادن به تهران.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرش جوابی نداد و امیربهرام دستی به کمر زد. حرصش از این سکوت بیش از حد و کوتاه آمدن های برادر بزرگترش را مخفی کرد اما حرف در دهانش نماند:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_من اصلاً نمی فهمم ما رعیت اوناییم که کوتاه میایم یا اونا رعیت ما هستن؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرش پیپ گوشه ی لبش که سوغات فرنگ رفتنش بود را برداشت و سکوتش شکست :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_با زور حرف پیش بردن، وقتی زبون هست؛ کار اونایی هست که بلد نیستن حرف شونو به کرسی بشونن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_تو حرفم نمی زنی که بگم بله فرمان گو شدن!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهر روز یه بهونه میارن و آتیش می ندازن تو زمینا و خرمن، که رو هم تلنبار شده به خاکستر می شینه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
آرش با همان خونسردی پا رو پا انداخت و به پیپ کشیدنش ادامه داد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irروزهای ابتدای حضورش، با دیدن این شئ چوبی میان دستانش؛ میان ده چو افتاده بود که خان چُپق می کشد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتغییر رفتارش به چشم همه حتی مادرش ایراندخت مشهود و عیان بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتنها کسی که هنوز هم می توانست رگه های مهربانی او را پشت غرور سر به آسمان کشیده و اخم های همیشه گره خورده و روزه ی سکوتش ببیند، دایه اش ملوک بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزنی که همه ی زندگی اش را از تولد آرش در این ملک گذرانده بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irایراندخت صدر اتاق نشسته بود و دستش روی عصایش بود. تحکمش را پس از سال ها؛ همچنان در چنگ داشت و پسرانش هم شبیه خودش بار آمده بودند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفقط آرش با حفظ اقتدار به ارث برده از پدر و مادر، پشت پا زد به تمام دنیای پر از اختلاف طبقاتی روستاها و راهی دیار غربت شد اما نمی دانست گاهی خاک چنان تو را به دنبال خود می کشاند که بعد از هشت سال باید دوباره همان وظیفه ی خطیر فرزند ارشد بودن را ایفا کند و شود خان روستای بالا و پایین!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irایراندخت با نگاهی به چهره ی گرفته ی پسرانش، تک سرفه ای کرد و آغازگر حرف شد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_سردار ملک خان امروز از تهران می رسه و نمی خوام رفیق هدایت خان خدابیامرز از این خونه ناراضی بره.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعمرش به شکار و خوردن کبابش گذشته، پذیرایی کم و کسر نداشته باشه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحکیمه خاتون سری به اطاعت تکان داد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_چشم خانم، خودم به امور مطبخ می رسم که شرمنده نشم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_خوبه، بقیه که خوب می دونن اونا که موندنی هستن یه کم نوشیدنی واسه آخر شب شون می خوان.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irقرار بود جهانشیر اونا رو بیاره.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتوراندخت رو به جانب خواهرش چرخاند:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_دیروز از شیراز فرستادن و شهر تحویل گرفت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irامروز آورد، دست کارگرت صفر داد که یه جا بذاره واسه مهمونی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irامیرحسین که صدایش در نیامده بود، پرسید:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_اگه واسه حفظ حرمت مرده و بزرگ چند تا آبادی دارن میان، پس این خوردن آخر شب شون چیه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_عمری به همین طریق گذرونده، یه شب اومدنش فرهنگ و رسوم شونو عوض نمی کنه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحواس همه به سخنان و اوامر ایراندخت بود اما آرش به فکر علت آتش سوزی ها و کسی که پیش چشم این همه کارگر و رعیت نان خور آن ها، آتش می سوزاند و پیش می رود!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_آرش برای این چند تا آتیش سوزی کسی پیدا نشد؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاه خیره اش را از دود روبرویش گرفت و متفکر لبانش تکان خورد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_پیدا شده ولی منتظرم خودش بیاد جلو.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irامیربهرام برآشفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_می دونی و می ذاری این همه ضرر بخوریم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ضررش پای اونی هست که این آتیش رو روشن کرده، تا قرون آخرش رو پس می ده.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_بگو و بذار خودم برم سراغش، دمار از روزگارش در میارم و مادرش رو به عزاش می شونم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_نمی خواد بری دنبالش، خان دنبال کسی نمی ره؛ بقیه می افتن پشت سرش.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه چند نفر از کارگران خانه که منتظر شنیدن دستورات شان برای مراسم بودند، نیم نگاهی انداخت و لرزش دست یکی از نگاه تیز بینش دور نماند اما سخنی هم بر لب نراند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_می رم تو اتاق خان، کاری باهام داشتین صدام بزنید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپیپ را روی جاسیگاری روی میز تکاند و از جایش بلند شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدلش همان صندلی بار و گوشه ی دنج کافه ای را می خواست که هفت سال مشتری ثابتش شده بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمدرک پزشکی آن زمان کار هر کسی نبود و آرش به جای طبابت در تهران، به همان روستای آبا و اجدادی اش بازگشت تا جانشین برحق و لایق پدر باشد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمرگی که برای او پر از سؤال بود!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_خان؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمیانه ی راهروی اتاق های منتهی به باغ پشت خانه، از حرکت ایستاد و به عقب برگشت تا بداند صدای ظریف زنانه از طرف چه کسی بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدختری بالابلند و کشیده با جثه ای تقریباً پر، با لباسی محلی که یقین داشت ربطی به روستا و فرهنگ پوشش آن ها ندارد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irروسری پولک دارش تمامی موهایش را پوشانده بود اما فرق باز شده ی موهای خرمایی رنگش مشخص بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_عمه ملوک کارتون دارن، گفتن صداتون بزنم بیاین خونه ش.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا بی تفاوتی خیره کننده ای به او زل زده بود، امروز به ملوک سر نزده بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسر بالا گرفت و از کنارش با فخر و اُبهت رد شد اما ایستاد، چرخشی کرد روی پاهایش:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_تو چی کاره ی ملوکی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدختر که با دامن بلند لباسش درگیر بود تا خاری که به آن گیر کرده بود، در بیاورد؛ نگاه عاری از حسش را به او دوخت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_وقتی گفتم عمه، پس می شم برادرزاده ش.البته اگه نسبت میون اقوام تو این روستا فرق نداشته باشه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرش که از این زبان دراز دختر جلوی خودش، خوشش نیامده بود؛ پیش تر رفت و فکش را میان دستش گرفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_اگه تو کوره دهاتی که بزرگ شدی، احترام به خان یادت ندادن؛ می تونم تو سرِت فرو کنم که بدونی من کی ام و مدل حرف زدن با من چه جوریه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستش روی دست آرش نشست و سعی کرد چانه اش را نجات دهد زیر فشار انگشتان این خان پر مدعا:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_حد نگه داشتن و فاصله حفظ کردن، مال همه ی مردمِ.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچه رعیت باشه، چه خان!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمنم رعیت شما نیستم که بخوام سرم رو پایین بندازم و بله و چشم بگم که راضی شین!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرش دستش را پایین انداخت و بی توجه به او راه خانه ی کوچک ملوک را طی کرد. در تمام این سال ها، نمی دانست ملوک برادری دارد و از او فرزندی با این سن و سال.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچند تقه ای به در چوبی زد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_بیا تو آرش جان.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irملوک حتی صدای قدم های سنگین و شمرده ی این پسر را روی سنگفرش آجری می شناخت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرش در را باز کرد و سرش را کمی پایین کشید تا به بالای در نخورد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irملوک گوشه ای نشسته بود و چای زنجبیلی باب طبع آرش را می ریخت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_سلام خوش اومدی پسرم. احوالت چطورِ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرش روی کناره ای نشست و به بالش جلد مخملی پشت سرش تکیه زد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_سلام، خوبم ملوک بانو.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_خدا نکشتت پسر، این چیه سوغات واسه منِ پیرزن آوردی؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_اون جا به زن خوب می گفتن بانو، مگه بدِ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irملوک سینی فلزی کوچک را به طرف آرش کشید:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_من که همون شهرم به عمرم دو سه بار بیشتر نرفتم، فرنگستون دیگه جای خود داره.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irواسه امثال من خیلی پر و پیمونِ مادر، همون ننه ملوک بگی راضی ترم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_فرقش تو یه کلمه ست، سختش نکن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا هر دو تام که صدات بزنم، همون دایه ی مهربون تر از مادری.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irملوک با نگاهی خاص به چهره اش زل زد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_تیر و طعنه می زنی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرش استکان چای را برداشت و یک باره هورتی کشید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا نگاه متعجب ملوک، لبخند ریزی را زیرسیبیلی رد کرد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_منتظر بودی چطوری بخورمش؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچند سال اون طرف بودم ولی هورت کشیدن چایی یادم نرفته، پس خیالت جمع؛ به هر کی طعنه و کنایه بزنم واسه تو همون یه مدل بیشتر نیستم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irملوک تمام محبتش به این پسر را در نگاهش ریخت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_زنده باشی آرش جان، خوب شد اومدی که بتونی جلوی امیربهرام و این رفتارای تند و تیزش وایستی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبزرگتری و کوچیک تری رو خودم یادتون دادم ولی اون انگار داشته قصه گوش می داده که الان فقط فکر این زمین و اون زمینِ.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرش سر به زیر انداخت، جدیت کلامش بازگشت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_هر کی ندونه، تو می دونی چرا از این خراب شده رفتم به امید این که دیگه برنگردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمه چی به هوا رفت و با درس خوندنم باید بیام چند رأس گاو و گوسفند این مُلک و مِکنت رو حساب کنم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعصبی پایش را تکان داد و لب روی هم فشرد تا بیش از این حال او را مُکدر نسازد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_روزی که هدایت خان خدا بیامرز گفت برو زن بگیر از میون هر روستا و طایفه ای که میلِت می کشه، گفتی نه و رفتی دنبال درس که تو این بی سوادی؛ سواد دار بشی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاگه زن گرفته بودی، الان سرِت گرم اونا بود و حواست دنبال این جانشینی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_نقل این حرفا نیست، زن به چه کارم میاد وقتی می خوام تموم وقتم بره روی درس و کارم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن این جا تو این خراب شده نمی مونم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irملوک نگاه غصه دارش را به او دوخت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_نگو مادر، دل من به تو خوشِ که وقتی شق و رق راه می ری قربون صدقه ت برم و تخم مرغ بشکونم واست که چشم زخم نرسه بهت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعین آقاهای تهرانی لباس می پوشی، چشمِ که دنبال سر توئه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبمون و این جا رو سامون بده.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهنوز حرف آرش روی زبانش نیامده بود که در بی هوا باز شد و همان دختر با قیافه ی گرفته وارد شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_سلام.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_فکر کنم این سلام دادنت مال وقتی بود که اول دیدیم، نه الان!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_شما بذارینش رو همون حساب اول بار.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irملوک دستش را گاز گرفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_دلارای، این چه مدل حرف زدنت با خانِ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدلارای که از همان اول از ورودش به مِلک و روستای خان دیگری، ناراضی بود؛ بی توجه به ملوک و انتظارش برای خم و راست شدن جلوی این خان مغرور، به گوشه ی اتاق رفت و روی تشکچه ای نشست.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irقاب دستمالی به دست گرفت و با حرص کوک زد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_سی و پنج ساله داری با ما زندگی می کنی ولی نمی دونستم برادر داری و برادرزاده.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_برادر ناتنی دارم که پدر همین دلارای هست.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدهدشت یاسوج زندگی می کردن ولی باباش یک ماه پیش به رحمت خدا می ره و اونم بی سرپناه، براش پیغوم فرستادم بیاد این جا تا به خانم بگم و اجازه موندنش رو بگیرم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرش ادامه ی چای را هم خورد و رفت سر اصل مطلب:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_اومدم که گفته بودی کارم داری.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irملوک دستی روی زانوی فرسوده اش کشید:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_راستش یه پسر سراغ دارم که کار و باری نداره.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irقوی و ورزیده ست، کمک خرج خانواده ش و تو ده پایینِ.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه من رو انداخت که باهات دو کلوم حرف بزنم و نظرت رو بپرسم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_چه کارایی کرده؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_از بچگی که چوپون بوده و بعد شده مسئول تقسیم آب قنات.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irولی یه بار با زیردست هدایت خان سر بی انصافیش بحثش می شه و اونم بیرون می ندازتش.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپسر نجیبیه، نون حلال خور و سرش تو لاک و گرم خودشه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدست خانواده ش تنگِ، اونم سپرد ازت بخوام اگه کاری داری تو باغ که بهش بسپری یا حتی واسه گاو و گوسفندا و اصطبل اسب هات.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرش دستی روی چانه اش کشید:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_چند سالشه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_از رو سن و سال کار می دین به رعیت؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرش حتی سر هم نچرخاند و بی توجه به او، به ملوک نگاه کرد. دلارای باز هم گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_قرار شد حریم حفظ کردن یاد بگیرین اما ادب تونم زیر پاتون موند خان!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irملوک سیلی به صورتش زد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_دلارای زبون به دهن بگیر دختر، از داداشم یه عمر بی خبر بودم که مادرش راضی به دیدن و هم سفرگی ما نبود ولی بعید می دونستم کم و کسر بذاره واسه ادب بچه هاش.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدلارای که بهانه ای برای فرار از این زندان و بند نیاز داشت، بر حرفش سماجت کرد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_حرف اگه از دهن دون پایه تر از ایشون در اومد اما بازم حرمت و احترام داره.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبابام اینو خوب یادم داده!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرش خونسردانه از ملوک پرسید:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_اسمش چیه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_امین.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_بگو فردا که مراسم تموم می شه، بیاد پیشم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
دلارای دوخت و دوز را به کناری گذاشت و بی توجه به حضور آرش در خانه ی کوچک و به نسبت محقر ملوک، در را با شتاب باز کرد و دمی گرفت از هوای بهاری که به شامه اش می خورد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدر را روی هم زد و با پوشیدن گالِش های سیاهش، ترجیح داد با قدم زدن در باغ و کنار درختان توت و انار خود را مشغول سازد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنه مادری روی سر داشت که بعد از پدر، سایه ی محوی همچنان روی سرش بماند؛ نه کس و کاری برایش مانده بود تا محتاج حضور کنار عمه ی ناتنی اش نباشد با وجودی که هیچ بدی از این عمه ی مورد توجه خان ندیده بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبرای نجات جان و حفظ آبرو، به جایی دورتر از روستایشان آمده بود اما این جا هم زیر بلیط خان دیگری بود که بی نهایت اعصابش را به بازی می گرفت که او هم برخلاف ذات آرامی که داشت، زبانش تند و تیز می شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزیباترین باغ روستا در انحصار دیوارهای گل و خشتی این خانه و تحت مالکیت خان بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشکوفه های نشسته روی شاخه ی درختان، در باد و با نسیم طنازی می کردند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمچنان مسحور این همه زیبایی بود که صدایی بلند به گوشش رسید:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_اونی که باید اجازه بده این جا بمونی، منم نه خانم این خونه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحواسش به آنی سر جایش برگشت و صورتش را به سمت آرش برگرداند:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_شمام که اجازه ندین باز آسمون خدا مال همه ست، همین که زیر سقفش نفس می شه کشید و سهمت با خان جماعت یکی هست؛ یعنی بی آشیون نمی مونم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرش بی توجه به نگاه بهاری و روشن دختر، سؤالی دیگر پرسید:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_معنی اسمت چیه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدلارای با متانت مثال زدنی، دستش را روی چین دامنش نشاند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_درسته از روستا پا شدم اومدم، درسته از بچگی نه خان زاده بودم و نه پدرم مال و منالی داشته؛ ولی...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرش را بالا گرفت و طره ای از موهای جلوی پیشانی اش روی چشمش نشست و درخشش رنگش، نگاه هر بیننده ای را به سمت خود می کشید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_اونقد سواد دارم که هم بتونم بنویسم، هم بتونم بخونم؛ هم معنی اسمم رو بدونم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرش پوزخندی به سوءتفاهم دخترک زد و همان طور که روح وار به آن طرف باغ رفته بود، مسیر آمده را هم با همان سکون و آرامشش طی کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکت و شلوار تنش زیادی به قواره اش نشسته بود و دلارای از این خورد شدن ها زیاد دیده بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_زیاد تو باغ نچرخ، همه نمی تونن چشم ببندن که نگاه شون به یه زن تنها نیفته و هوا برِشون نداره.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمی رفت ولی باز هم صدایش رسا می آمد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدلارای نگاهی به لباسش زد، هیچ لباس دیگری نداشت که مناسب فرهنگ این روستا و حوالی باشد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستی روی شاخه ی درخت کشید و شکوفه ی بهاری اش را نوازش داد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنمی دانست چه به انتظارش نشسته است.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدو روز بیشتر از آمدنش نگذشته بود، این ملک آن قدر بزرگ و بی در و پیکر بود که می توانستی هر گوشه اش تنهایی خود را سپری کنی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباز هم به کنج همان خانه ی ملوک پناه برد تا از زبان خان تقریباً جوان در امان باشد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irملوک سرگرم پوشیدن لباسی بود تا برای مراسم زودتر برسد اما با احساس حضور دلارای، نیازی برای تذکر دید:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_دلارای روز اولی که اومدی و موندنی شدی، گفتم این جا به دختر به چشم دیگه ای نگاه می کنن اگه زبون به جواب باز کنه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرش بعد هدایت خان خدابیامرز، خان این خونه ست و آقای کل این همه ریز و درشتی که صبح تا شب از این ور به اون ور می رن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدلارای کمی سر پنجه ی پاهایش را فشرد و حواسش را به عمه داد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irملوک کنار جعبه ای نشست و قفلش را با کلیدی که از گوشه ی چارقَدش در آورده بود، باز کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_امروز چهلم خان و مراسمش شلوغه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچون خانم می خواد کم و کسر نباشه گوشت تلخی نمی کنه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبیا یه لباس دیگه بدم تنت کن که سنگین تر باشه، اون قسمت خونه که زن همه بزرگون جمع می شن؛ باهام بیا که بریم درباره ت حرف بزنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبقچه ی ترمه ای در آورد و با باز شدنش، نگاه دلارای روی لباس طلایی ابریشمی و زیبایی خیره ماند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irملوک لباس زربفت را با حسرت کناری گذاشت و لباس قهوه ای رنگ ساده ای برداشت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه سوی دلارای گرفت و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_این رنگش سنگینه، سیاه خوش یمن نیست.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکمتر پیش چشم مردای این جا برو، که جای خلوت کسی پی تو نیاد و دردسر شه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبر و رو داری دختر جان، حواست به خودت باشه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاین جا دخترا رو می گیرن از مرد غریبه، بذار اجازه تو بگیرم بعد که بشناسن کس و کار منی؛ از ترس آرشم که شده نگاه شون رو به زمین می گیرن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irالانم برو با همون دخترای تو مطبخ نشست و برخاست کن تا کم کم دستت بیاد و بهشون کمک بدی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخانم خوشش نمیاد کسی عاطل و باطل بگرده.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدلارای سری تکان داد و با سکوت رضایتش را نشان داد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir****
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_قنبر برو اون آتیش رو روشن کن، گوشت کبابی هنوز مونده.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irقنبر غرولندی کرد ولی گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_باشه می رم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمش موسی با این که سن و سالی از او گذشته بود اما همچنان فعال و قبراق بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز جوانی خدمتکار هدایت خان و خانزادشان بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرش به تنها مردی که اعتماد داشت، مش موسی بود چون قسم راستش به روح فرزندانی بود که هر کدام با مرَضی می مردند و زنش با افسردگی دست و پنجه نرم می کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_مش موسی دبه ی دوغ از کجا بیارم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_همین یه ساعت قبل، معصومه اومد برد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irماه منیر غمزه ای آمد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
_با دبه خورد زمین و حروم شون کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمش موسی نگاهی پر از سرزنش و تأسف به او انداخت و لنگ کنان به سمت زیرزمین رفت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسال ها قبل زمانی که همپای هدایت خان اسب می دواند، بی حواس به شاخه ی بزرگ درختی اصابت کرد و از روی اسب افتاد و پایش برای همیشه لنگ ماند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irماه منیر هم برای رفع کنجکاوی هایش، به دنبالش رفت و در جواب اعتراضش؛ لبخندی روی لب نشاند و راضی اش کرد. اما نمی دانست دو چشم تیزبین او را از پشت پنجره های رنگی تماشا می کند!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه نظرش آمد کمی سر و گوش این دختر می جنبد و احتمالاً بعدها مشکلاتی پیش می آورد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباید جلویش گرفته می شد قبل از این که آبروی او به عنوان بزرگ این خانه از بین برود یا به خطر بیفتد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکت و شلوار مشکی رنگش را برداشت و به آرامی لباسش را تعویض کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاین روستا تمام آرزوهای پرورانده در سرش را گرفته بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irروی صندلی پدرش نشست و کتاب غزلیات حافظ را به دست گرفت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهنوز دو بیت شعر نخوانده بود که تقه ای به در خورد و به گفتن بیا بسنده کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_خان اگه جسارت نباشه می خواستم بگم خانم گفتن تک و توک مهمونا دارن میان.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشمام تشریف بیارین که مهمونخونه خالی نمونه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرش سر از کتاب برداشت و باشه ای خشک و رسمی گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_بگین قهوه واسه مهمونا بیارن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمحمود با تته پته پرسید:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_قهوه آقا؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرش از روی صندلی بلند شد و کتاب را سر جایش برگرداند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبرگشت و دست در جیب شلوار مشکی اش فرو برد و صاف ایستاد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_فهمش سخته؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_نه آقا، ولی این جا مرجان فقط همون چایی رو بلده دم کنه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیعنی قهوه رو بلد نیستش، سواد درست درمون نداره بفهمه چه جوری باید درستش کنه آقا.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرش خشمگین شد و صدایش بالا رفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_یعنی تو این خراب شده هیچ کس پیدا نمی شه یه فنجون قهوه بده دست مهمونا؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهنوزم عقب موندگی مشکل لاینحل تون مونده؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهشت سال قبل که از این گورستون رفتم، همین بود؛ الانم همونه؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمحمد دست روی هم گذاشته بود و سرش پایین تر از آن حد نمی رفت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنه زبان یاری اش می داد که جلوی هیبت خوف انگیز آرش حرفی بزند و نه اجازه ی حرف روی حرف بزرگان داشت که بیاورد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_مثل مور و ملخ خَدَم و حَشَم این جا ریختن و یکی بلد نیست قهوه بده؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبرو آشپزخونه و بسپر اگه تا رسیدن باقی مهمونا قهوه روی میزا نبینم، سهم گندم شون می ره با بار تهران!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمحمود چشمی گفت و با سرعت از اتاق بیرون دوید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتمام امیدشان به همان سهم ناچیز گندمی بود که از زمین های کشاورزی دریافت می کردند!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irقهوه به عمرش ندیده بود و نمی دانست چه طعم و شکلی دارد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخود را به آشپزخانه رساند، با ناله و زاری التماس حکیمه خاتون کرد ولی جوابی جز نگاه مبهوت او نگرفت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمهمه میان تمام زنان و دختران پیچید و در کمال تعجب، کسی پیدا شد تا این مسئولیت را به عهده بگیرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir****
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_امیربهرام من امشب باید برم دیدن بابا، امروز صبحی اکبر بهم خبر داد حالش خوش نیست.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irامیربهرام به مخده ای تکیه داد و الیار را که در حال خزیدن بود، از روی زمین برداشت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوارث آورده بود و می دانست آرش به وصل و ازدواج نمی اندیشد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_نمی شه امروز بری، مراسم تموم شد فردا خودمم باهات عیادت دایی میام.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتک عروسِ خانی، فردا در دهن مردم رو چه جوری می خوای ببندی وقتی پشت سرت برنامه ردیف کنن و بگن عروسش چشم سیاه کرده واسه رفتن و مردن خان؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنسترن کنارش نشست، الیار را از آغوش شوهرش گرفت و دستی روی موهای پسرک هشت ماهه اش کشید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز بچگی دلش گروی امیربهرام بود و قسمت شان هم با هم، که خان پا پیش گذاشت و آن ها عروسی کردند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_پس شبونه راه بیفتیم که زودتر برسیم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_خروس خون صبح بری بگی چی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصبح زود بعد نماز راه میفتیم که سورچی سرحال باشه، الان تو هوای بهار بارونش وقت و بی وقت میاد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irموهای الیار را به هم ریخت و با دیدن لبخندش، پدرسوخته ای نثار چهره ی کپی برابر با اصل مادرش کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_بعدشم به راه اطمینانی نیست و دست تنها با این بچه سخته، اذیت می شی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنسترن به اخلاق امیربهرام که همیشه در تصمیم گیری هایش عجول بود عادت کرده بود اما گاهی در برابر جنگ و جدل بیهوده اش با زمین و زمان نگران بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا احتیاط حرف دلش را روی زبان آورد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_امیربهرام انقد دعوا به پا نکن، بذار آرش خودش به این خونه سر و سامون بده.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمته به خشخاش نذار و شر نشو.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاخمی به پیشانی اش نشست، الیار را که باز به راه افتاده بود؛ بغل گرفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_وقتی لام تا کام حرف نمی زنه، بزرگیش به چه درد این همه کارگر و رعیت مفت خور می خوره؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکم مونده آتیش بریزه رو سرمون و اون عین خیالشم نیست.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_شاید صلاح و مصلحت همینه که سکوت پیشه کرده، وگرنه زورش به دو تا رعیت می رسه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتو خودت رو بد نکن، الان که هدایت خان نیست همه چشم دارن به زمینای بالادست ده که می دونی قیمت شون با طلا برابری می کنه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچنگ و دندون که نشون بدی، پای دلسوزیت نمی ذارن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irامیربهرام غرق فکر بود، نگاهی به ساعت سوییسی دستش انداخت که سوغات آرش برای او بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیک ساعت تا حضور میهمانان زمان بود، باید سری به اصطبل می زد و حال اسب بیمارش را از میرآخور می پرسید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
_بگیر پسر قند عسل باباش رو، می رم یه سر به اسبم بزنم که سردار ملک خان اگه امشب موندنی باشه شاید فردا آرش شکار ببرتش و بی اسب نمی شه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنسترن کودک شیرینش را گرفت و به قامت کشیده ی شوهرش چشم دوخت که از در خارج شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز همان سن کم، ه*و*س نزدیک شدن به آرش به سرش نمی زد، چون او با هیچ دختری به حرف نمی نشست.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتمام وقت اصطبل بود و اسب مادیانی که هدایت خان به او هدیه داده بود را خودش شخصاً قِشو می کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاسبی که با مرگش، آرش به مدت یک هفته لب به غذا نزد و فقط به امید کره اسب قهوه ای رنگی که داشت، دوباره شور زندگی به او برگشت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاما به اقتدار و توانش برای مدیریت این ثروت به جا مانده، واقف بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبوسه ای روی گونه ی سرخ و سفید پسرکش زد و به فکر لباس عوض کردن افتاد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir****
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسردار تابی به سبیلش داد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_آرش خان طعم قهوه ی این جا خیلی زیر زبونم موند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتهران و فرنگ، خیلی خوردم ولی این یکی کم از اونا نداشت که هیچ؛ خوش طعم ترم بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفکر نمی کردم تو یه ده به این کوچیکی، هنر دم کردن قهوه اومده باشه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرش که از رضایت سردار خیالش راحت شده بود، با کمی نرمش به خرج دادن؛ لبخندی بی نهایت کم رنگ زد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_زیاد امیدی بهشون نبود اما انگار یه نفر از قلم افتاده و از چشم من دور مونده.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_پس تو که چند سالی ذائقه ت به قهوه ی فرنگ عادت کرده، این رعیتت رو نگهش دار.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_همین کار رو می کنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسردار نگاهی به میهمانان انداخت و نگاه براق امیربهرام را شکار کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبرخلاف آرش، او همیشه همراه هدایت خان بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرویش را به سمت آرش چرخاند:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ما که این راه رو تا این جا اومدیم، بدم نمیاد یه دست به شکارم بزنیم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهدایت رقیب سرسختی بود ولی پسر بزرگش تا حالا هم پیاله ی ما نشده.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرش کمی خود را کج کرد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_امیربهرام جبران این کوتاهی که از بی علاقگیم نشأت می گیره رو می کنه اما حضور داشتن در جوار شما باعث افتخارِ.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_پس کم بنوشیم تا حواس مون سر جاش باشه، امیربهرام مثل یه اسب چموش می مونه و ازش نباید غافل موند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرش دیگر ادامه نداد، وقت استراحتش رسیده بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتعدادی از میهمانان باقی مانده و بقیه بعد از به نیش کشیدن گوشت بره های پروار رفته بودند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_سردار من فعلاً از حضورتون مرخص می شم تا به امور برسم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسردار شاتش را بالا گرفت و دستی روی شانه ی آرش زد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_برو پسر که فردا بتونی پا به پای ما تا سر کوه واسه شکار بز و آهو بیای.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرش از جای بلند شد و برای همه سری تکان داد و رفت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفکرش درگیر قهوه ای بود که خورده بود و به مزاقش خوش آمده بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه طرف اندرونی رفت تا بتواند با پرس و جو پیدایش کند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوارد که شد، موجی از گرمای حاصل از تهیه ی غذا و چای و قهوه به صورتش خورد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_خان قدم گذاشتین تو مطبخ، چیزی کم و کسر بوده آقا؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرش نگاهش را روی چهره ی خسته ی حکیمه خاتون ثابت کرد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_نه، فقط اونی که قهوه درست کرده بود رو به کتابخونه ی هدایت خان بفرست.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبهش بگو یه فنجون دیگه هم با خودش بیاره.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_چشم آقا، می گم زود درست کنه و بیاره.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irقدمی عقب نهاد و مردمک های سردش روی چشم های روشنی افتاد که امروز او را در باغ به تماشا نشسته بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشم گرفت و برگشت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرسرای اندرونی را رد کرد اما صدای پچ پچی مانع رفتنش شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاهل کنجکاوی نبود اما برای حفظ موقعیت و شناخت خدمتکاران کمی سر و گوش آب دادن نیاز بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه سمت چپ پیچید تا رد صدا را بگیرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدای ظریف و طناز دختری با لحن تند و تیز مرد جوانی، حدسش را چه زود به یقین بدل کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپشت دیوار پله های گِلی پشت بام خانه، پنهان شد و گوش به نجواها داد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_اگه نیای بابام منو می ده به پسر رمضونعلی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_دستم تنگِ ماه منیر، می ترسم بیام و سنگ رو یخ شم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز این کار چیزی دستم رو نمی گیره که واسه شیربها و نشون کردنت چیزی بیارم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_دست دست کن تا روز عروسیم بیای با ساز و دهل وسط جمع برقصی!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_تو بگو چه کنم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنه بابا ننه م دارن نه خودم، از دیوار کی بالا برم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_از دیوار نرو بالا، از همین جا که هستی یه چیزی چنگ بزن و سهم این همه زحمتت رو ببر.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاین همه مال و دارایی دارن، یه ناخونک بهش بزنی آب از آب تکون نمی خوره.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ماه منیر یاوه نگو، نمک این خونه رو خوردم. دست کج کنم و برم دزدی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدلت رضا می ده با لباس سفید بیای لقمه حروم بخوری؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_کی گفته حرومِ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصبح تا شب جون می کَنی تو باغ و زمیناشون، پول که نمی دن حداقل رو دو تا کیسه کم و زیاد شدن؛ باید چشم بپوشونن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_شیطون رفته تو جلدت، من با حروم خوری زندگی نکردم و نمی کنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_پس برو اون دختر خاله ت سکینه رو که مادرت نشونت کرده بگیر و خلاص.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمنم پیِ بختم یه جا و با یکی که قدرم رو بدونه، می گردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ماه منیر غیرتم رو زیر پات نذار، می دونی که چشمم فقط دنبال توئه و خاطر تو رو می خوام ولی با مال حروم نمی شه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمون امام زاده که بابام متولی اون جاست، به کمرم می زنه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدای پایی آمد و اسم خود را شنید:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_خان این جا پشت دیوار چی کار می کنید؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا صدای دلارای، رنگ رخ ماه منیر و جلال از حضور آرش؛ پرید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزبان شان هم با دیدن چهره برزخی اش بند آمد!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرش نگاه تیزش را از چشمان ماه منیر نمی گرفت، کر نبود که شنیده هایش را نادیده بگیرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاگر دو رعیت دیگر هم اینگونه فکر می کردند، که نور علیٰ نور بود!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجلال هم با چشمانی ترسیده از لو رفتن روابط پنهانی شان که بی شک بی جواب نمی ماند، چشم از نگاه پر خشم آرش نمی گرفت و این بین؛ فقط دلارای با سینی قهوه پشت سرش ایستاده بود و از جریان پیش آمده چیزی دستش را نگرفته بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_دختر کی هستی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irماه منیر دست هایش را به شلیته اش گره زده و لرز به پاهایش نشسته بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاگر خبر این خیره سری اش به گوش پدرش و حکیمه می رسید، آرزوی جلال را باید به گور می بُرد و به طرفة العِینی به عقد ابوالفضلی در می آمد که زور نداشت تمبانش را بالا بکشد!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_کری؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدای رگه دار آرش، بیش از پیش دلش را لرزاند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبدون هیچ فکری، خودش را روی پاهای آرش انداخت و به التماس افتاد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_آقا تو رو خدا، شما رو به روح خان؛ بگذرین.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irغلط کردم، شکر خوردم؛ دیگه تکرار نمی شه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاه ترسیده ی جلال و چشم های از حدقه بیرون زده ی دلارای روی ماه منیر و آرش می چرخید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرش با انزجار از ترس و به پا افتادن این دختر بچه، غرید:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_چی رو تکرار نمی کنی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتشویق مزدور این خونه به حروم خوری؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبی حیایی و دل و قلوه دادنت رو؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتو این خونه، پشت سر صاحبش حرف مفت زدن رو؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irماه منیر دماغش را بالا کشید و اشک هایش شدت گرفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_آقا تو رو قرآن، آبروم گروی دست شما و بزرگی تون.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبابام اگه بفهمه منو می ده به یه پیزوری تو ده پایین، کنیزی تو می کنم آقا.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاصلاً می رم و پام رو قلم می کنم دیگه تو مِلک تون نمیام.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدایش به حد پچ پچ هایش پایین آمده بود اما هنوز دستش به پاچه ی شلوار آرش بند بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرش از این ضجه ها زیاد دیده بود وقتی زیر دستان به پای پدرش هدایت خان می افتادند و طلب بخشش می کردند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir