پشت قرمز داستان دختری که با کار کردن توی خیابون و دستفروشی اموراتش میگذره و با درد ها و کمبود های زندگی نه چندان معمولیش خوشه تا اینکه دست سرنوشت اون و توی شرایطی قرار میده که از شخصیت واقعی خودش فرسنگ ها فاصله میگیره و وارد زندگی جدیدی میشه.

ژانر : عاشقانه، طنز

تخمین مدت زمان مطالعه : ۶ ساعت و ۳۳ دقیقه

مطالعه آنلاین پشت چراغ قرمز
نویسنده در قسمت آخر رمان مراجعه کنید.

این مقدمه برای شروع رمان نیست!

يه نامه است، برای توصیف تجربه دومم از طنز نویسی ، قرار بود همه ژانر های رمان نویسی رو امتحان کنم و روی طنز ثابت نمونم اما وقتی نوشتم نفهمیدم چی شد که سر از اینجایی در اوردم که هستم! شاید دلیل بزرگش پیغام هایی بود که بعد از رمان اولم (عاشقتم دیوونه) از شما در یافت کردم با عنوان اینکه موقع خوندن نوشته هام فارغ از اوضاع بد موجود که هممون یه جورایی درگیرشیم لبخند روی لبتون نشسته و خوشحال شدید ، از پیام دختر و پسر هایی که بعد از یه مدت افسردگی و نخندیدن بالاخره با خوندن نوشته های من قهقه زدن و خیلی پیامهای این چنینی که هنوز هم ادامه داره .. اگه بخوام تعریف کنم باید یه کتاب جدا از این چهار سال بنویسم. خلاصه که بگم هدیه کوچکی بود از من پونزده ساله برای شما با تموم کم و کاستی ها و عیب و ایراد ها خوشحالم که دوستش داشتید و دارید.

و حالا رمان الان ( پشت چراغ قرمز) هم هدیه منِ نوزده ساله به شمایی که این نوشته هارو میخونید، امیدوارم که اشتباهات گذشته رو در نوشتنش کمتر مرتکب شده باشم و میون خنده ها و خواندن ها کمی هم تلنگری باشه برای هممون!

1

ترسیده به چشمای خشمگینش نگاه کردم و آب دهنمو قورت دادم.

با دستش چندتا ضربه محکم به سرم زد و گفت :

_مگه بهت نگفتم حق نداری به پولا دست بزنی؟

چشمامو بستم و نفس زنان سرمو بین دستام قایم کردم، موهامو محکم از پشت گرفت و با غیظ داد زد :

_دفعه آخرته ؛فهمیدی؟ یه بار دیگه ببینم همچین کاری کردی بلایی به سرت بیارم که مرغای آسمون به حالت گریه کنن.

با احساس درد سریع دستمو گذاشتم رو دستش تا موهامو از این بیشتر نکشه و تند تند گفتم :

_باشه، باشه.

با عصبانیت سرمو به سمت جلو هول داد و از انبار خارج شد، روی زمین دراز کشیدم و دستامو باز کردم و به سقف خیره شدم.

_زنده ای؟

همونطور که به سقف نگاه میکردم لبام آهسته آهسته خندون شد و بلند زدم زیر خنده و میون خنده گفتم :

_یعنی توقع از این بدتراشو داشتما.

یوسف با اخم بهم نگاه کرد و گفت :

_دیوونه.

آرنجمو گذاشتم رو زمینو نیم خیز شدم و گفتم :

_هو، درست حرف بزنا جوجه میزنم لهت میکنم.

یوسف پوزخندی زد و گفت :

_او، نکشیمون خشمگین.

با یه حرکت از جام بلند شدم و گفتم :

_پاشو پاشو برو زبون نریز ، آخ سرم.

یوسف بی توجه به من پاشو روی زمین کشید، نفس کلافه ای کشیدم و گفتم :

_نکن دلم ریش شد، انگار یه چیزیت میشه نه؟ میخوای دق و دلی ایمان کله خرو سر تو در بیارم؟

حرفی نزد و به زمین خیره شد، جلوی آینه رفتم و دستی به پشت سرم کشیدم و زیر لب گفتم :

_خداروشکر موهامو کوتاه کردم وگرنه الان کچل بودم.

لباسامو تکوندم و چشمکی به یوسف زدم و با خنده گفتم :

_تا الان نزدیک سیصد تومنی به جیب زدم، به امید خدا یه سیصد دیگه کار کنم با اون دویست تومنی که پس انداز کردم رو هم میشه...

_اگه به سروش جواب مثبت داده بودی الان سر یه قرون دوهزار اینجوری از اون گنده بک کتک نمیخوردی.

لبخندم تبدیل به اخم غلیظی شد و گفتم :

_اِ؟ نه بابا، فضولیاش به تو نیومده، گمشو تا نزدم دهنتو صاف نکردم

یوسف که اینبار واقعا ازم ترسیده بود بلند شد و از انبار بیرون رفت.

نتونستم بیشتر از این اوضاعو تحمل کنم و منم پشت سرش از انبار خارج شدم و داد زدم:

_دفعه آخرت باشه اسم اونو جلو من میاری فهمیدی؟

از این مقدار عصبانیت من هول شد و گفت :

_نیاز آروم باش.

سری تکون دادم و داد زدم :

_من آرومم.

در همین حین مرجان و مسعود وکامی درحالی که جعبه های فال و آدامس و خرت و پرت دستشون بود نزدیکمون اومدن ، مسعود پرسید :

_چیشده یوسف؟ چرا داد میزنی نیاز؟

اخم کردم و گفتم :

_هیچی...

کامی نگاه قرمزشو به سمتم سوق داد و گفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_بگو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به چشمای قرمزش نگاه کردم و گفتم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_باز گل زدی کامی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بی حوصله گفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_اَهه، جواب منو بده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حوصله کل کل نداشتم و بی مقدمه گفتم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_این یوسف رو مخمه میدونه من رو اسم اون پسره حساسیت دارم هی به روم میاره.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یوسف با شنیدن این حرفم نگاهی به کامی انداخت و یهو پا به فرار گذاشت و از زیر دست کامی که می‌خواست بگیرتش در رفت، کامی با صدای دورگه ای داد زد :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_بگیرمت زنده ات نمیذارم حیوون.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و چندتا فوشم بهش داد یوسف بالای دیوار ایستاد و گفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_به جون خودم نمیخواستم ناراحتش کنم، مگه من دروغ میگم؟ اگه زن سروش میشد الان یه خانواده درست و درمون داشتی لازم نبود تو نوزده سالگی پول جمع کن این بچه ها بشی که آخر سرم اون ایمان کله خر مثله شغال بیفته به جونت و کتکت بزنه ، مرمر تو بگو من بد میگم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کامی سیگاری روشن کرد و پوک محکمی بهش زد و دودشو مستقیم فوت کرد و بی حوصله گفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_گو خوریش به تو نیومده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مرجان بهم نگاه کرد و گفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_بی را هم نمیگی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشامو درشت کردم و گفتم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_چی میگی تو؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مسعود تلو تلو خوران دستمالی از جیبش در اورد و بعد باز کردن جلوی بینیش گرفت و نفس عمیقی کشید و درحالی که به بینیش دست میکشید گفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_دوباره ایمان دست روت بلند کرده؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کامی بازم پک عمیقی به سیگارش زد و گفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ بزنم بکشم این گنده بکو همه مون راحت شیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مسعود سریع سرشو تکون داد و گفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_منم پایه اتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به ریخت و قیافه بنگی و زارش نگاه کردم و پوزخندی زدم، مسعود همونطور که بینیشو بالا میکشید گفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_بخدا اگه دستش آتو نداشتم میکشتمش فکر می کنی شوخی میکنم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مرجان با ترس دستشو روی دهن مسعود گذاشت و گفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_بسه ديگه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و به سمت کامی برگشت و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_توهم تمومش کن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و خطاب به یوسف داد زد :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_دفعه آخرت باشه اسم سروشو جلو این میاری میبینی که خودشو خر کرده داره لگد میزنه به بختش، هی راه به راه نگو سروش سروش سروش مردم آزار نباش!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستامو مشت کردم و با حرص گفتم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_باشه مرمر نمیخواد تو یکی منو نصیحت کنی بسه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مرجان با جدیت گفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_نه وایستا، یوسف دفعه بعد بگی سروش خودم میگریم میدمت دست کامی به حسابت برسه فهمیدی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کامی با پوزخند گفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_انگاری من سگ وحشی گله ام.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کلافه و با عصبانیت مرجانو کنار زدم و لگدی هم به مسعود که داشت چرت میزد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زدم و گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

2

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_تو به شوهرت برس.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مسعود از جا پرید و گفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_هوو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بی توجه بهش راهمو کشیدم و بیرون رفتم )

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شالمو روی سرم مرتب کردم و بی حوصله یه طرفشو انداختم پشت گوشم و پاهامو روی هم انداختم و مشغول شمردن پولا شدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_نیاز ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرمو بالا گرفتم و به مریم که چندتایی گل پژمرده شده دستش بود نگاه کردم و گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_چیه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تا خواست حرف بزنه سریع گفتم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_برو یکم آب بزن به این گلا سریع ردشون کن بره، اصلا هر ماشینی دیدی سریع گلو بنداز تو بغل طرف یکم زار بزن بخره.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرشو تکون داد و به پشت سرم اشاره کرد و گفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_اون آقا کارت داره.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برگشتم و به پشت سرم نگاه کردم و با دیدن سروش نفس کلافه ای کشیدم و گفتم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_باشه، تو برو مریم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بلند شدمو بند کفشای اسپورت خاکی رنگمو محکم کردم و بعدش بی تفاوت از کنار سروش رد شدم، چون مطمئن بودم خودش دنبالم میاد به سمت پارک اونطرف خیابون حرکت کردم، پشت سرم راه افتاد و گفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_نیاز؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به درختای سرسبز بید که اطراف پارکو گرفته بود نگاه کردم و روی نزدیکترین نیمکت نشستم و گفتم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_سروش چرا دست از سرم برنمیداری؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بلافاصله کنارم نشست و گفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_میشه نگام کنی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبامو جمع کردم و زیر چشمی بهش نگاه کردم، صداشو صاف کرد و گفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_منتظرم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اخم کردم و گفتم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_اَه، حرفتو بزن از این چندش بازیا بدم میاد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اداشو در اوردم و گفتم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_میشه نگام کنی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سروش با صدایی که رگه هایی از خنده داشت گفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_یعنی انقدر نگاه کردن به من سخته که طفره میری؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با پاشنه کفشم محکم کوبیدم رو پاش و گفتم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_اصلانم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آخش بلند شد و خم شد و به پاش نگاه کرد، راست می‌گفت نگاه کردن به سروش یکی از سخت ترین کارای زندگیم بود، چشاش یه طوری بود که ناخود آگاه دلم میلرزید، حوصله این وضعیتو نداشتم اخم کردم و به صورتش نگاه کردم و گفتم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_خوب، بیا اینم نگاه من، حالا بنال ببینم چی میگی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سکوت کرد و چیزی نگفت، مقاومت فایده ای نداشت! دست از لجبازی برداشتم و زل زدم تو چشای سبزش و سعی کردم احساساتی نشم، آخه چرا با خودش اینطوری می‌کرد وقتی میدونست ما برای هم ساخته نشدیم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سروش با چشمای مهربونش لبخندی بهم زد و گفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_خودتم میدونی خیلی وقته دستت پیشم روئه، بس نیست؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همونطور که میخ چشماش بودم آروم پلک زدم و گفتم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_نمیشه سروش بفهم، نمیشه، من خیلی وقته خودمو توجیح کردم، پس زور الکی نزن!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برخلاف من که از هر ده تا کلمه ای که به زبون میارم نه تاش فوش و الفاظ نصفه و نیمه بود سروش همیشه با متانت و پیوستگی خاصی جملاتشو ادا می‌کرد، دوست نداشتم بزنم تو ذوقش ولی من دل کنده بودم ، چون از بچگی یاد گرفته بودم با مغزم تصمیم بگیرم ، سروش فقط برام یک آدم محترم بود همین و بس .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_چرا نمیشه؟ تو به من اعتماد نداری؟ وقتی میگم درستش میکنم یعنی درستش میکنم، دیگه بهونه ات چیه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سعی کردم جوری که اعصابم بهم نریزه و دلخورش نکنم قانعش کنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_هر چند روز یکبار میایم اینجا توی این پارک روی این نیمکت تو حرف میزنی و این بحث کذایی رو پیش میکشی و من برات دلیل میارم...از مخالفت پدر مادرت، از تهدید پدرت که اگه با منه ولگرد ازدواج کنی از ارث محرومت میکنه، از اون روزی که مادرت با هزارتا بدو بیرا بهم گفت دست از سر پسرش بردارم و گورمو گم کنم ، غافل از اینکه پسرش...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با یاد آوری حرفایی که از مادر سروش شنیدم گر گرفتم و عصبانی از روی نیمکت بلند شدم و گفتم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_خسته نشدی از این همه تکرار مزخرف این بازی مزخرف تره حال بهم زن؟بابا ول کن دیگه بکش بیرون از این داستان ، بخدا نمیشه به والله نمیشه برو پی زندگیت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

3

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سروش مثله یه پسر بچه مظلوم بهم خیره شده بود و حرف نمیزد، وقتی اینطوری نگاه می‌کرد از رفتارم عذاب وجدان میگرفتم و به کل یادم میرفت سه سال ازمن بزرگ تره.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کلافه دستمو روی صورتم کشیدم و نزدیکش شدم و جوری که سعی می کردم آروم باشم گفتم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_تو بابات دکتره مامانت معلمه، از بچگی تو ناز و نعمت بزرگ شدی، منو ببین همین الانش دارم به این فکر می کنم توی این وضعیت تا کی دووم میارم، چرا پی دردسری؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_دوست دارم نیاز میفهمی؟ حرف تو کلت میره؟ ببین تو اصلا شکل آدمای دورو برت نیستی، این به من ثابت شده اگه چند وقت بگذره به پدر و مادرمم ثابت میشه اون موقع همه چی اوکیه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برای اینکه بحثو عوض کنم با لودگی یه ابرومو انداختم بالا وگفتم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_جان من اینطوری ازم تعریف نکن من بی جنبه ام ها.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سروش عصبانی شد و گفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_دارم جدی حرف میزنم، آقا اصلا من ارث نمیخوام مامان نمیخوام بابا نمیخوام تو چرا سنگ اونارو به سینه میزنی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفسمو فوت کردم و به آسمون نگاه کردم و گفتم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_خیر، من میگم نره این میگه بدوش، خوشی زده زیر دلت کلا تابلوئه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پشتمو بهش کردم و ادامه دادم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_تو میتونی هر وقت دوست داشتی بازم بیای و اصرار کنی، اما همین جوابو از من میشنوی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به راهم ادامه دادم و مثله همه دفعات دیگه سروش سکوت کرد و چیزی نگفت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

***

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به هیکل چاق و قد نسبتا بلندش نگاهی انداختم و پولارو شمردم گذاشتم کف دستش و گفتم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_این برای مریم و علی و کیان، باقی بچه هاهم که خودت حساب کتاب کردی باهاشون.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با اخم پولارو شمرد و گفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_زیر آبی که نرفتی؟ جیباتو خالی کن ببینم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دندونامو روی هم فشار دادم و با خشم دستمو تو جیب مانتوی مشکی که تنم بود کردم و یه ساعت و یه دونه آدامس ودوتا هزاری در آوردم و گذاشتم رو میز، مسخره بود ولی خودمم از محتویات جیبم خنده ام گرفته بود، چی داشتم من؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گوشه لبشو خاروند و با همون صدای کلفت و نخراشیدش گفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_خوبه، مثله اینکه گوشمالی که اون روز بهت دادم درستت کرده، مگه نه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همونطور که اخمام تو هم بود به ديوار پشتش نگاه کردم و گفتم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_کاری نداری میخوام برم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یهو بلند داد زد :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_وقتی باهات حرف میزنم به من نگاه کن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صورتمو با انزجار جمع کردم و بهش نگاه کردم و گفتم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_برم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_هری.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با قدم های محکم و عصبانی از اتاق بیرون رفتم و درو محکم بستم، لبمو با حرص جویدم و دوباره سمت در برگشتم و درحالی که داشتم از عصبانیت می‌ترکیدم گفتم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_گامبوی سیاه سوخته زشت بی مصرف مفت خور، سگ تو روح خودتو این خونه لجنزارت کنن، شیطونه میگه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_باشه زیادی حرص نخور شیرت خشک میشه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برگشتم و با دیدن قامت پسر بچه ای تو تاریکی با همون حرص داد زدم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_علی تویی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

علی نزدیک تر اومد و توی نور ایستاد، با همون کلا لبه داری که حتی تو شبم از رو سرش بر نمیداشت اخمی کردم و گفتم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_چرا پیش بقیه نیستی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خم شد و سنگ ریزه ای از روی زمین برداشت و به سمت دیوار پرت کرد و با صدای بچگانه ای که سعی بر بزرگ نشون دادنش می‌کرد گفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_هیچی یکم دلم گرفته بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تو این سالها خیلی سعی کردم خودمو نسبت به چیزایی که اطرافم میبینم بی تفاوت نشون بدم، اما تنها چیزی که هیچ وقت برام عادی نمیشد ظلمی بود که داشت بهمون میشد، به فاصله چند کیلومتر از ما بچه های هشت؛ نه ساله ای بودن که تنها سختی که بهشون وارد میشد بیرون اومدن از تخت برای رفتن به مدرسه بود ، اما رو به روی من پسری نشسته که تو این سن کم دغدغه‌اش این بود که چطوری پول بخور نمیرشو دربیاره.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستمو روی کلاهش کشیدم و گفتم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_برو بچه بخواب که فردا کار داریم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرشو از زیر دستم کنار کشید و گفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_باشه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خمیازه کشان به سمت اتاق رفتم و درو باز کردم با دیدن مسعود که مثله همیشه توی اتاق منو مرجان پلاس شده بود پشت چشمی نازک کردم و داد زدم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_مگه صد دفعه نگفتم شب اینجا نخواب؟ پاشو برو بیرون خوابم میاد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مسعود خوابالود قلطی روی موکت زد و گفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_جیغ جیغ نکن هرچی زده بودم پرید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشمامو درشت کردم و با اخم گفتم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_میگم بیا برو بیرون.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مرجان با دلخوری گفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_نیاز خیلی بی رحمی تو، دلت میاد یه زن و شوهرو از هم جداکنی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بالشتی از کنار دیوار برداشتم و انداختم اونطرف و گفتم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_آره، زود باش بیرونش کن تا خودم دست به کار نشدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مرجان با ناراحتی دست مسعود رو گرفت و به زور بلندش کرد و باهم از اتاق بیرون رفتن، خسته و بی حوصله سرمو روی بالشت گذاشتم و چشمامو بستم و خوابیدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

4

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

انگاری از خوابیدنم یک ساعت نگذشته بود که با صدای نخراشیده ایمان چشمامو باز کردم و به اطراف نگاه کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_بلند شید ،بپیچید برید سرکار، بخور و بخواب بسه، یالا.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به ساعت که شیش صبحو نشون میداد نگاه کردم و دستی به صورتم کشیدم و بلند شدم رفتم بیرون، ایمان یکی یکی با چک و لگد بچه هارو از خواب بلند می‌کرد و زیر لب بد و بیرا میگفت ، بچه ها با چشمای پف کرده و صورت خوابالود کفش‌ و دمپایی هاشونو میپوشیدن و میرفتن از خونه بیرون، بی تفاوت پای شیر آب نشستم و بازش کردم، با اولین مشت آبی که به صورتم زدم مثله برق گرفته ها قلبم به تپش افتاد و نفسم حبس شد ، سریع آبو بستم و دستامو با لباسم خشک کردم اومدم تا برم ایمان همونطور که از دور با نگاه عجیبی سرتا پامو وارسی می‌کرد داد زد :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_نیاز توهم سریع شال و کلاه کن با بچه ها برو.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستای خیسمو به موهام کشیدم و جوری که نشنوه گفتم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ زر نزن، خیکی .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از کنارش رد شدم و بی حوصله شال مشکی و مانتوی همون رنگیمو برداشتم و تنم کردم، خم شدم و کفشامو پوشیدم و بندشونو بستم و کیفمو یه طرفی انداختم رو شونه ام و دنبال بچه ها رفتم، هنوز تو عالم خواب بودم و داشتم راهمو میرفتم که پری یکی از دخترا کنارم اومد و گفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_نیاز میخوای نقاشیتو بکشم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بهش نگاه کردم و گفتم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_نه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چیزی نگفت و کنارم قدم برداشت، بعد چند دقیقه به چهار راه رسیدیم، بچه ها رو یکی یکی تقسیم کردم و از توی کیفم باکس سیگار و آدامسو در اوردم و به اونایی که نداشتن دادم و خودمم گوشی کلیدی مو از توی کیفم در اوردم و همون کنار روی زمین نشستم و بچه هارو زیر نظر گرفتم، ساعت نزدیکای ده بود که پری بساطشو ول کردو اومد پیش من و با ذوق تکه کارتونی رو به سمتم گرفت گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_نیاز ببین.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بی توجه به چیزی که سمتم گرفته بود سریع بلند شدم و داد زدم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_چرا ول کردی بساطو اومدی اینجا؟ برو تا بلند نکردنشون که ایمان بدبختمون میکنه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همونطورکه تیکه کارتون دستش بود بهم نگاه کرد، با غیظ کارتونو ازش گرفتم و هولش دادم سمت بساطش و گفتم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_وایستاده منو نگاه میکنه دِ برو دیگه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفس حرصی کشیدم و به رفتنش نگاه کردم خیلی خودمو کنترل کردم که باهاش بدتر از این حرف نزنم ، فقط کافی بود یه دونه از این خرت و پرتایی که دست این بچه هاست گم بشه تا ایمان خارمو چیز کنه... خفیف کنه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خیالم که از رفتن پری راحت شد کنار جدول نشستم و به عابرا نگاه کردم چشمم خورد به دختری که هدفون رو گوشش بود و برا خودش ورزش می‌کرد با حسرت گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_نگاه کن تورو قرآن ، اینم دختره منم دخترم ولی من کجا و این کجا خوش به حالش.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تا اینو گفتم و سرمو چرخوندم یه ماشین با سرعت بالا از بیخ دختره رد شد و نزدیک بود بزنه بهش و شت و پتش کنه، لبمو به دندون گرفتم و گفتم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_خدایا بیخیال بهش فکر نکن حالا لازم نیس بخاطر من طرفو شتک کنی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تو همین فکرا بودم که یهو چشمم به نقاشی تو دستم افتاد، یه دختر با موهای پسرونه دماغ و لبای متناسب و چشای اندازه گاو که چه عرض کنم نامتناسب کشیده شده بود و اسم منم پایین نقاشی نوشته بود، جالب این بود که با یه چیزی مثله ذغال مردمک چشما و موهامو مشکی کرده بود و تهشم با همون ذغال پایین اسم من نوشته بود «پری».

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نقاشی رو دور تر گرفتم و گفتم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_اصلانم شبیه من نیس، من قشنگ ترم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یکم نزدیک تر گرفتم و متفکر دستی به چونه ام کشیدم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_بدم نکشیده ها، فقط یکم زیادی اغراق کرده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

واقعیت این بود که خیلی نسبت به سن و شرایطش چهره مو خوب طراحی کرده بود، به اطراف نگاه کردم و نقاشی رو گذاشتم تو کیفم که یهو یه صدای داد و بیداد بلندی توجهمو به‌سمت بچه ها جلب کرد نگاه کردم دیدم یوسف داره با راننده یه ماشین مدل بالای مشکی بحث میکنه، کلا یوسف عاشق ماشینای مدل بالا بود، حاضر بود از این سر خیابون بره اون سر خیابون تا به صاحب ماشین گل بفروشه یا شیشه ماشینشو پاک کنه هر چند راننده ها اکثرا از این مورد دومش خوششون نمیومد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

راننده پشت فرمون نشسته بود با عصبانیت سر یوسف داد میزد :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ای بابا گند زدی رو شیشه ماشین طلبکارم هستی؟ برو بچه برو .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خودمو بهشون رسوندم و دهنمو باز کردم حرف بزنم یوسف با ناراحتی گفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_پولمو بده حق یتیم خوردن داره آخه نامرد؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

5

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

راننده که پسر جَوونی بود ؛عینک آفتابی زده بود و چهره شو نمیتونستم قشنگ ببینم، بهش نگاه کردم و خواستم میونه داری کنم گفتم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_بِبینید...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حواسش پرت چراغ قرمز بود و در حالی که داشت با گوشیش شماره میگرفت گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_عجب بچه پرروئیه ها.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دوباره اومدم حرف بزنم که باد اومد و شالم از سرم افتاد پایین و متأسفانه منم به جمع روسری برباد رفتگان پیوستم ، همونطور که شالمو درست میکردم گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_صبر کنید...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یوسف داد زد :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_آقا پولمو بده وگرنه لاستیک ماشینتو پنچر میکنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

راننده تا اومد حرف بزنه عصبانی شدم و داد زدم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_دو دقيقه لال بمیرید حرفمو بزنم دیگه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پسره عینکشو از روی چشماش برداشت و گذاشت رو موهاش و با لبخند مسخره ای گفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_تو چی میگی آخه کوچولو؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اخم کردم و برای تلافی حرفش گفتم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_پدر جان ، پول این بچه رو بده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پسره نگاهی به گوشیش انداخت و دکمه بغلشو فشار داد و انداختنش جلوی داشبورد ماشین و بعد به شیشه اشاره کرد و گفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_اون وقت شیشه ماشینم که توش گند زده شده چی میشه ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دست به سینه ایستادم وگفتم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ دست و دلبازیت جلوی یه پسر بچه کارگر تحت تاثیر قرارم داد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به یوسف نگاه کردم و گفتم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_خودم پولتو بهت میدم برو سر کارت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به چراغ راهنمایی که سبز شد نگاه کردم و گفتم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_به نظرم یک قدم دیگه تو مسیر صرفه جویی از پولات بردار، برو تا جریمه نشدی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پوزخندی زد و گفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_در حدم نیستی آخه بچه .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تا خواستم جوابشو بدم یهو یه دسته اسکناس از داشبورد در اورد و پرت کرد تو صورتم، با این کارش یه آن حس کردم یه سطل آب یخ رو سرم خالی شد. عینکشو گذاشت رو چشمش وگفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_من با این پول خوردا شیشه عینکمو پاک میکنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و گازشو گرفتو رفت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همه بچه ها با سرعت دورم جمع شدن و مشغول جمع کردن اسکناسا از روی زمین شدن، در همون حالت خشکم زده بود و با دستای مشت شده به آسفالت خیابون خیره شده بودم، پرت شدن اون پولا تو صورتم برام از هزارتا سیلی بدتر بود، به پولای مچاله شده توی دست بچه ها نگاه میکردم و فکر می کردم دارن غرور تیکه تیکه شده منو از روی زمین جمع میکنن، مریم با خوشحالی داد میزد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ پولدار شدیم پولدار شدیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دیگه صدایی نمیشنیدم، فقط با زور شدیدی سعی بر کنترل صدای گریه ام داشتم تا کسی متوجه نشه، نمیدونم چند دقیقه اونجا ایستادم، دوست داشتم بمیرم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یوسف دستمو تکون داد و گفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_نیاز پولارو از دست بچه ها جمع کردم گریه نکن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پری کنارم نشست و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_گریه نکن نیاز منم گریه ام میگیره ها.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدای گریه مو نتونستم پنهون کنم و بلند بلند زدم زیر گریه و گفتم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_مرتیکه عوضی پولشو به رخ من میکشه... پولشو تو صورت من میکوبه... پولشو... خدایا چرا من اومدم توی این دنیا؟ خدایا هدفت از خلقت من چی بود؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همه مردم بهم نگاه میکردن و حتی دوتا خانم برای دلداری دادن من سر مسئله ای که نمیدونستن چیه نزدیکم اومدن که توجهی بهشون نکردم و اونجا رو ترک کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مرجان همونطور که تخم مرغ هارو یکی یکی توی ماهیتابه میشکست گفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_حالا همچین گریه میکنه انگار تو قصر خرم سلطان بزرگ شده، از خداتم باشه انقدر پول بهت داده، بقیه چطوری رفتار میکنن باهات؟ رو سرشون حلوا حلوات میکنن؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هرچقدر سعی می کردم اشکام بند نمیومد، اخم میکردم به آسمون و زمین نگاه میکردم اما دیدم خیر بند اومدنی نیست که نیست، همیشه همینطوری بودم گریه نمیکردم وقتی هم که میکردم اندازه کل این چند وقته اشک میریختم ، با سر آستین لباسم اشکامو پاک کردم و سعی کردم با اخم کردن جلوشو بگیرم، تو همین حین بود که کامی وارد اتاق شد و بدون در اوردن کفشاش کنار پیک نیکی که مرجان داشت روش غذا درست می‌کرد نشست و گفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_همش تخم مرغ، کی میشه از این زندگی نکبتی خلاص شیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مرجان بهش چشم غره ای رفتو گفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_همینم اگه نبود از گشنگی میمردیم فکر کردی این ایمان دلش برای ما میسوزه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بی حوصله گفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_تو یکی ولمون کن دیگه ناموسا.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سکوت منو که دید دستی به چشای همیشه قرمزش کشید، نیم خیز شد و گفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ساکتی نیاز

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شونه هامو انداختم بالا و زیر لب گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_چی بگم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یهو نشست روی دوتا پاشو گفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_چرا صورتت زخم شده؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستی به گونه ام کشیدم و با احساس سوزشش یادم اومد چرا اینطوری شده، تصویر اسکناسای تا نخورده و پرت شدنش توی صورتم و زخم سطحی گونه ام...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کامی نزدیک تر بهم نشست و چون میدونست خوشم نمیاد دست کسی بهم بخوره گفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_میگم چرا زخم شده ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با لب و لوچه آویزون گفتم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_با پول.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گوشه لبشو خاروند و گفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_نیاز سر به سر من نذار بگو چیشده؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

داد زدم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_یه بچه پولدار سر چهار راه پولشو کوبید تو صورتم اینجوری شدم، همينو میخواستی بشنوی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یهو دستشو اورد بالا و یه سیلی محکم زد تو گوشم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_اینو زدم تا یادت باشه هر احدی به شرفت توهین کرد همین‌طوری بزنی تو گوشش.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

6

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با چشمای درشت شده بیشتر از قبل داد زدم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_دِ بیشعور خودم میدونم هرکی بهم توهین میکنه باید مثله سگ بزنمش ولی اون عوضی سوارِ ماشین بود گازشو گرفت و رفت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از شدت صدای بلندم یک چشمشو بست و گفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_اها.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عصبانی تر از قبل داد زدم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ایمان گنده رو هم میذارم کنار تو بیای بزنی تو گوشش.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مرجان که تا اون لحظه ساکت بود با شنیدن اسم ایمان ترسیده گفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_بسه تمومش کنید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کامی بلند شد و گفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_خوب توهم، حالا یه سیلی خوردی دیگه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از خونه زدم بیرون و شاکی گفتم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_هرکی از راه میرسه یه مشتی لگدی به ما میزنه میره.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با بیرون اومدنم از خونه چشمم به پری افتاد که یه جعبه مداد رنگی جلوشه و داره نقاشی میکشه، با اخم رفتم پیشش و گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_از کجا؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با دیدنم سریع جعبه مداد رنگی رو قایم کرد و گفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_پیدا کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عاقلانه بهش نگاه کردم و گفتم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_بده اونو به من تا صاحابشو پیدا کنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لباشو با ناراحتی جمع کرد و گفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_میشه ازم نگیری؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سری تکون دادم و گفتم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_نوچ، رد کن بیاد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_خانم ناهيدی برام خریده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بشکنی زدم و گفتم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_اها اینه، پس دیگه دروغ نگو میدونی که میفهمم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_هیچ وقت؟ حتی وقتی که کتک بخورم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کنارش نشستم و گفتم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_اولا بیجا کرده کسی که بخواد تورو کتک بزنه، دوما این نقاشی که برام کشیده بودی خیلی قشنگ بود، حتما همین خانمه که میگی بهت یاد داده درسته؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صاف نشست و با تعجب گفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_آره از کجا فهمیدی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لپشو کشیدم و گفتم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_دیگه شاسکول نیستم میفهمم یهو جیم میشی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حرفی نزد و مشغول نقاشی کشیدن شد، یکی از مداد رنگی هاشو برداشتم و بهش خیره شدم و رفتم تو فکر، تو فکر بچگیام...بچگیایی که هیچ وقت حسش نکردم، چرا چیزی یادم نمیومد؟ چرا هرچی به بچگیم فکر میکردم آخرش منتهی میشد به یه جعبه فال و چند قرون پول خورد؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_نیاز بلدی نقاشی بکشی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از فکر بیرون اومدم و مداد رنگی رو گذاشتم رو جعبه اش و گفتم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_نه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

انگشتشو گذاشت رو لپشو با حالت متفکرانه ای گفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_مگه خانم ناهيدی به تو یاد نداده؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از جام بلند شدم و گفتم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_نه خانم ناهيدی فقط به دختر خوشگلا نقاشی یاد میده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_خوب توهم که خوشگلی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با شنیدن این حرفش لبخند ملیحی زدم و گفتم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_جدی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_آره خیلی، هم خوشگلی هم نازی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیشم بیشتر باز شد و گفتم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_عه، چه خوب.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_آره تازه اون روز سر چهار راه یه دختره از کنارت رد شد گفت چه چشای درشت و قشنگی داری ولی حیف گدایی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با این حرفش یهو به خودم اومدم و اخمی کردم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_میخواست بهش بگی احمق گدا نیست کودک کاره.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پریا مداد رنگی هاشو جمع کرد و گفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_خواستم بگم ولی خوب دیدم کودک نیستی آدم بزرگی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دهنمو باز کردم تا جوابشو بدم دیدم خوب حق با بچه است، برای اینکه کم نیاورده باشم به در اشاره کردم و گفتم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_خوب دیگه بسه پاشو برو بخواب که فردا خیلی کار داریم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

7

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ادامه از زبان سوم شخص :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ماندانا این پی اس فور منو چیکا کردی ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_شکستمش، آره،شکستمــــــــش.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نویان با ابروهای بالا رفته ظرف آجیلو از روی کانتر برداشت و گفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_جدی؟ چرا؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ماندانا که حرصی مشغول جمع کردن وسایلش بود با گریه فریاد زد :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ازت متــــــــــــــنفرم میفهمی؟ متــــــنفر، پسره ی... .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نویان با حالت بیخیالی دستی به پشت گردنش کشید و گفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_خوب نمیگی چیشده که

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و به کشوی باز شده نگاه کرد و ادامه داد :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_چت شده؟اونو چرا بر میداری؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ماندانا صورتشو جمع کرد و گفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ساکت، با من حرف نمیزنیا، روتو اونور کن ببینم دارم لباسامو جمع میکنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یدونه پسته از توی آجیل خوری برداشت و درحالی که با دقت به پسته ی توی دستش نگاه می‌کرد زیر لب گفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_اِ، بی تربیت، باز که زنجیر پاره کردی...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ماندانا پشتشو به نویان کرد و گفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ پسره روانی، حالا میفهمم چرا هیچ گاوی راضی نیست با توئه بیخیال زیر یک سقف باشه، اون بابای بیچاره تو الان فهمیدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ظرف آجیلو روی میز گذاشت و دوتا دستشو روی کانتر آشپزخانه گذاشت و با یه حرکت روش نشست و گفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_هیشکی راضی نیست؟هه ببین کل دخترای اين شهر به عمرشون باحال تر و کیوت تر از من دورو برشون ندیدن ، آرزوشونه با من باشن فهمیدی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_هزار بار بهت گفتم اون رو نشین بدم میاد، گول همین حرفا تو خوردم...خام شدم، چه رویاهایی که نداشتم همش دود شد رفت هوا.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مکثی کرد و به نویان نگاهی انداخت و گفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_نه، دیگه خام نمیشم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چمدون لباس هاشو برداشت و به سمت در خروجی رفت و داد زد :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_حالم از تو این خونه بهم میخوره، قسط آخرمم برمیداری مثله بچه آدم بهم میدی تا نزدم کار دست کسی ندادم ، خدایا شکرت که نذاشتی من زن همچین آدم بی خیال و بی مسئولیتی بشم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نویان با صورت جمع شده داد زد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_زنم بشی؟ برو بابا، تو که جوگیر شده بودی اگه جلو تو نمیگرفتم میخواستی جهاز بیاری تو خونه من، همون مامانت دل تو دلش نبود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ماندانا اشکاشو پاک کرد و گفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ برات متاسفم ، مامی من روشنفکره میدونه منو تو جاست فرندیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نویان پوزخندی زد و همونطور که مشغول چک کردن موبایلش بود گفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_چاییدی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ماندانا جیغ جیغ کنان کفشاشو پوشید و دستشو گذاشت روی دستگیره در تا بره بیرون ، ناگهان نویان چشمش به تقویم روی دیوار افتاد با دیدن تاریخ 6 آوریل مثله برق زده ها جستی زد و جلوی ماندانا ایستاد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_برو کنار بزار برم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_کجا؟؟ بیا تو کوتا بیا بابا شوخی کردم باهات.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ماندانا اخم کرد و همراه با جیغ بلندی گفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_میگم برو کنار .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نویان سراسیمه دستشو روی دهن ماندانا گذاشت و گفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ آرومتر، ببین، میگم دیگه چیزی نمونده، کجا میخوای بری؟ اصلا مگه مامان جونت ملبورن نیس؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

8

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در یک آن ماندانا ناخونای بلندشو روی دست نویان کشید و از خونه زد بیرون و درو محکم بست، نویان با درد به پشت دستش که جای چنگالای ماندانا مونده بود نگاه کرد و گفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_اآخ یَزیدتو ، ناخن کاشتی یا دسته بیل؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با صورت جمع شده روی دسته مبل نشست و گفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ من باز چه غلطی کردم که خودم نمیدونم ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در نهایت با خیال اینکه این بار هم مثله دفعات قبل بعد چند روز با یه شاخه گل و هدیه های گرون و به قول ماندانا لاکچری اونو راضی میکنه و به خونه بر میگردونه بی حوصله خمیازه ای کشید و به سمت حموم رفت و بعد چند دقیقه ای شیک و مرتب از اتاقش خارج شد و گوشیشو برداشت و به مهراد زنگ زد، میشه گفت مهراد تو دنیا تنها آدم شبیه به نویان بود همونقدر بیخیال، همونقدر بی حوصله و همونقدر خوشگذرون و سرخوش! و همونقدر کله شق! فی لواقع لنگه هم بودن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_جونم نویان؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ریموت به دست همونطور که داشت از خونه خارج میشد گفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_سلام مهری دارم میام پیشت این دختره جیغ جیغو دوباره قهر کرده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهراد از پشت گوشی صداشو کلفت تر از حد معمول کرد و گفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_اکهی چیکارش کردی باز؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_نمیدونم بابا روانیه کلا.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ با بچه ها باغ لواسونیم بیا ببینم چیکار میشه کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_اوکی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ریموت رو چند قدم نرسیده به ماشین زد و سوار شد، با پلی کردن موزیک بالا بردن صدا لبخندی زد و راهی ویلای مهراد شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهراد به استقبال نویان اومد و گفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_بَه سلام داداش خودم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بی حوصله به مهراد دست داد و گفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ اين مورد طلاییتم که جا زد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهراد روی کاپوت ماشین نویان نشست ومتعجب گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_داداش ناموسا من دیگه نمیدونم چیکار کنم! تو فقط بگو چیکارش کردی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
شما به این رمان چه امتیازی میدهید؟
نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.