داستان درباره ی پسری به اسم سیاوش هستش که عاشق دختر همسایه ی دوستش نیما میشه که با نیما رفاقت صمیمانه ای داره . از طرفی ....

ژانر : عاشقانه

تخمین مدت زمان مطالعه : ۱۱ ساعت و ۳۲ دقیقه

مطالعه آنلاین یلدا
سیاوش هستش که عاشق دختر همسایه ی دوستش نیما میشه که با نیما رفاقت صمیمانه ای داره . از طرفی ....

قسمت اول

ساعت حدود یازده صبح بود. تو دفتر پدرم، تو شرکت بودم که موبایلم زنگ زد. داشتم نقشه اي رو که براي یه ساختمون

کشیده و طراحی کرده بودم به پدرم نشون می دادم. ازش عذر خواهی کردم و تلفن رو جواب دادم.

بله، بفرمائین.

نیما الو سیاوش! برس که ... بابام تِرِکید!

« آروم تو تلفن گفتم »

رو چک می کنیم. « فن ها » نیما الان وقت ندارم، نیم ساعت دیگه بهتت زنگ می زن. داریم با پدرم

نیما صدات درست نمی آد! دارین با بابات زن ها رو چک می کنین؟!

خفه شی نیما! زن نه ، فن!

نیما ول کن ... باباي کچلت رو! می گم ... بابام تِرِکید!

«. دیدم انگار داره جدي حرف می زنه! صداشم یه جور دیگه بود و هی قطع و وصل می شد! موبایلم درست خط نمی داد »

داري شوخی می کنی؟ بابام تِرِکید یعنی چه؟!

نیما مگه بابام کپسول گازه؟! می گم آپاندیس ش ترکید! کري مگه؟!

بابا این موبایل وامونده تو نقطه ي کوره!

نیما برنامه ي چی چی ت جوره؟!

اِه ...! بذار برم تو اون یکی اتاق ببینم چی می گی!

نیما بري تو اجاق واسه چی؟! این چرت و پرتا چیه می گی؟!

پدرم چی شده سسیاوش؟ کیه پاي تلفن؟

نیماس . می گه آپاندیس باباش ترکیده!

پدرم آپاندیس ذکاوت ترکیده؟! الآن کجاست؟ حالش چطوره؟!

اینجا موبایل خط نمی ده. بذارین برم اون اتاق.

« پدرم دنبالم اومد اون اتاق »

الو! نیما، نیما!

« داشت با آه و ناله، مثلا گریه می کرد »

نیما الهی قربون اون آپاندیس پاره و پورت برم باباي خوبم!

الو! چی شده نیما؟! درست حرف بزن ببینم بابات چی شده! صدات درست نمی رسه به من!

نیما هیچی بابا! می گم بیرون بودم، زینت خانم از خونه زنگ زد و گفت برس که آپاندیس بابات ترکید و اورژانس بردش

بیمارستان!

کدوم بیمارستان؟

پدرم بپرس حالش الآن چطوره؟!

حالش الآن چطوره؟! مامانت کجاس؟ کدوم بیمارستان بردنش؟

نیما حالش آلان بیمارستان سیما ایناس! بیمارستانش انگار یه خرده بهتر شده!

چی؟!

نیما حواسم پرته بابا! یعنی می گم حالش انگار یه خرده بهتر شده ، بردنش بیمارستان سیما اینا.

سیماي ما؟!

نیما نخیر! سیماي جمهوري اسلامی! خب سیماي شما دیگه!

« بعد آروم با حالت گریه گفت »

الهی قربون سیماي شما برم که چقدر نازه!

چی گفتی؟!

نیما می گم الهی قربون بابام برم که چقدر نازه!

زهر مار! فهمیدم چی گفتی!

نیما اِه ...! حالا که وقت این حرفا نیس! می گم پاشو بیا دیگه!

مامانت کجاس؟!

نیما با دست پسراي سابقش رفته تریا! خب معلومه کجاس دیگه! اونم با بابام رفته بیمارستان دیگه!

خب حالا تو کجایی؟!

نیما تو ماشینم! دارم می رم بیمارستان.

خب من چیکار کنم الآن؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیما تو بپر بهشت زهرا یه قبر بخر و فیشکفن و دفن رو بگیر و یه پولی بده به مرده شورا که بابامو خوب بشورن و دم قبر

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کنه رو هم ببین که ما رسیدیم معطل نشیم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چی؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیما چی و مرض! می گم بلند شو بیا بیمارستان! مگه خواهرت دکتر اونجا نیس؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خب چرا.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیما خبرت بلند شو بیا یه پارتی بازي بکن، بابامو خوب عمل کنن و هواش رو داشته باشن! حالا هی بگو چی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اومدم بابا، اومدم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هم ناراحت شده بودم و هم خنده م گرفته بود! جریان رو به بابام گفتم و تند راه افتادم طرف بیمارستانی که سیما، خواهرم »

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اونجا کار می کرد. یه ربع بعد رسیدم. تا پیاده شدم، دیدم نیمام رسید. دوتایی رفتیم تو بیمارستان و رفتیم جلوي قسمت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پذیرش. پذیرش خیلی شلوغ بود. هفت هشت ده نفر جلوش واستاده بودن و هی از مسئول ش که یه دختر جووون بود، سوال

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و یه دقیقه با تلفن صحبت « پیجینگ » می کردن. دختر بیچاره م که یه دستش به گوشی تلفن بود و یه دستش به میکروفن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

می کرد و یه دقیقه، یه دکتر و پرستار و یا مامور تاسیسات رو پیج می کردو وسطش دو تا جمله جواب ارباب رجوع رو می داد،

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پاك گیج و کلافه شده بود! مردمم بهش اَمون نمی دادن و مرتب ازش سوال می کردن!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ارباب رجوع ببخشین خانم، همسر من اومده اینجا. گویا مسموم شده! اسمش ثریا عبادیه. میشه نگاه کنین ببینین هنوز اینجاس

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یا رفته؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مسئول پذیرش تا می اومد جواب بده، تلفن زنگ می زد و یه لحظه با تلفن صحبت می کرد و بعد باید با بلند گو یه نفر رو »

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

» . به پیج می کرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مسئول پذیرش دکتر بهرامی اورژانس دکتر بهرامی اورژانس.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ارباب رجوع خانم ببخشین، یه مریضبد حال داریم! ترو خدا کار ما رو زودتر راه بندازین!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مسئول پذیرش اقامن یه نفرم! صد تا دستم که ندارم! خودتون پرش کنین.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ارباب رجوع ت خانم ما زودتر اومدیم، مریضمام بد حاله!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مسئول پذیرش اجازه بدین قبل از شمام هستن!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

« تلفن دوباره زنگ زد و مسئول جوا داد و دوباره میکروفن رو ور داشت و گفت »

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

.ccu دکتر ابراهیمی ... دکتر ابراهیمی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ارباب رجوع خانم یک کاغذ به من بدین برم مریضم رو مرخصکنم آخه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مسئول پدیرش کاغذ چی بدم آخه؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هس! کاغذ کاغذه A نیما خانم هر چی جلو دست تونه بدین بهش دیگه! کاغذ یه خط هس، دو خط هس، شطرنجی هس، 4

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دیگه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مسئول پذیرش بله؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

« ! آروم زدم تو پهلوي نیما »

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ارباب رجوع خانم ببخشین مریضی بنام ترابی اینجا دارین؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ارباب رجوع دیگه چه خبره آقا؟! ناسلامتی مام آدمیم ها! سه ربعه اینجا معطلیم و شما نرسیده می رین جلو!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

منکه از هر دو تون زودتر اومدم و بیشتر سر پا واستادم! ناسلامتی مریضم هستم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شما که پشت سر من بودین!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مسئول پذیرش شماها هر چی بیشتر شلوغ کنین دیرتر کارتون راه می افته! اصلا همینجور که هستین صف بکشین! یکی یکی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

که نوبت تونه، بیاي جلو و سوال کنین!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

« ولوله افتاد بین ارباب رجوع ها که نیما گفت »

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ببخشید سر کار خانم. من یه دونه اي م! یه دونه اي که صف نداره!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

« دوباره زدم تو پهلوش! مسئول پذیرش که خنده شم گرفته بود، گفت »

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شمام بفرمائین تو صف!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیما چشم! بروي دیده!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

« من و نیما رفتیم تو صف که خانم مسئول پذیرش به یه مرد که خیلی وقت بود یه گوشه، ساکت واستاده بود گفت »

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شما خیلی وقته اینجا واستادین. من حواسم هس. اسم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

« یارو که لهجه ي ترکی داشت، گفت »

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گادره!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مسئول پذیرش گادره؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گادره نه بابا! گادره.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مسئول بنده م که همینو گفتم! گادره، درسته؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قادري قادري! « یه دفعه همه ي ارباب رجوع ها با هم گفتن »

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قادري ! قادري!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

« مسئول پذیرش گه تازه متوجه ي لهجه ي یارو شده بود، شروع کرد تو دفتر دنبال اسم قادري گشتن و یه خرده بعد گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه همچین اسمی نداریم اینجا! نادري داریم، قادري نداریم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قادري ببینم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اینو گفت و همچین دولا شد رو پیشخون مسئول پذیرش که اگه مردم نگرفته بودنش، می افتاد اون طرف رو کله ي خانم »

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

« ! مسئول پذیرش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مسئول آقا یاوش! چه خبرتونه؟! این دفترو من باید ببینم نه شما! اگه اسم تون بود که خودم بهتون می گفتم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قادري ت ایسمش انُجا نیس؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مسئول نخیر، نیس؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قادري فامیلیش نَمی خواي؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مسئول چرا نمی خواد؟ هم اسم، هم اسم فامیل باید اینجا باشه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قادري ایسمش باید انُجا بونیسه؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مسئول بله ، باید بنویسه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قادري خب الان بنویس! چی فرگ داره! اُن نَوِنِشته، تو بونیس!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

« . تلفن دوباره زنگ زد و مسئول جواب داد و بعد از پسمیکروفون گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دکتر صادقی بخش جراحی دکتر صادقی بخش جراحی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

« بعد به قادري گفت »

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یعنی چی آقا چه فرقی داره؟ اسم باید اینجا نوشته شده باشه! در ضمن، تو نه و شما!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

«! همه زدن زیر خنده »

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مسئول پذیرش اصلا شما دنبال کی اومدین؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قادري منیم امدم دونبال کارتن ایضافه! پیلاستیچ باطله! شوشان جیر خورده! شوشه پاره! خب می خرم، پلش نگده! اسمش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بونیس هم رز خودم میام!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دوباره همه زدن زیر خنده که خود مسئول پذیرشم که هم خنده ش گرفته بود و هم عصبانی شده بود، به یه نگهبان اشاره »

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

« . کرد و نگهبانم اومدو یارو رو با خودش برد. مسئول از نفر بعدي پرسید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اسم خانم شما چی بود؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ثریا عبادي.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مسئول ایشون حالشون خوب شد و با همراه شون تشریف بردن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

« دوباره تلفن زنگ زد »

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مسئول مسئول آسانسور بخش دو مسئول آسانسور، بخش دو.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

« بعد از نیام پرسید »

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حالا شما بگین؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیما چی بگم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

« مسئول پذیرش دوباره خندید و گفت »

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آقا سربسر من می ذارین؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیما نه خدا شاهده! شما بگین تا من بگم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مسئول با خنده گفت شما امرتون رو بفرمائین.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیما آهان! عرضم به حضورتون ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تا اومد حرف بزنه، تلفن زنگ زد و مسئول گوشی رو ور داشت و دستش رو گرفت جلو صورت نیما یعنی صبر کن. یه لحظه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

« بعد گوشی رو گذاشت و نیما گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عرضم به حضورتون ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

« دوباره مسئ.ل دستشرو گرفت جلو صورت نیما که یعنی بازم صبر کنه و پشت میکروفون گفت »

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دکتر اجابتی، رادیولوژي ... دکتر اجابتی، رادیولوژي .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

« : بعد دستشرو آورد پایین و به نمیا گفت »

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ببخشین، حالا بفرمائین.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیما عرضم به حضورتون ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دوباره تلفن زنگ زد و خانم مسئول پذیرش دستشرو گرفت جلو صورت نیما گوشی تلفن رو ورداشت و یه لحظه بعد »

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

« گذاشت سرجاش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیما عرضم ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

« دوباره خانم مسئول دستشرو گرفت جلو صورت نیما و پشت میکروفون گفت »

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آقاي اطاعتی، انبار داري. آقاي اطاعتی، انبارداري.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

« . بعد به نیما گفت ببخشید، بفرمائین »

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیما خدا ببخشه. عر ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

« دوباره خانم مسئول دستشرو گرفت جلو صورت نیما و به یه پرستار که از اونجا رد می شد گفت ،« عر » تا نیما گفت »

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پروانه! بگو مهین بیاد دیگه! دست تنهام اینجا!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

« : نیمام که کف دست خانم پرستار جلو صورتش بود یه دفعه گفت »

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به به! به به به این کف دست! به به به این فال! به به به این خط عمر! هزار الله و اکبر به این خط شانس! جونم واسه تون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بگه، یه پول قلنبه همین روزا دست تون می رسه این هوا!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

« با دستشرو هوا یه چیزي اندازه ي یه هنودنه ي بزرگ رو نشون داد! مردم دیگه مرده بودن از خنده که نیما گفت »

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خواهر فال نخودم بلدم، بگیرم براتون؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

« خانم مسئول دیگه نتونست خودشو نگه داره و زد زیر خنده و همونجور که می خندید گفت »

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یعنی چی آقا؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیما خانم بنده اینجا به عر عر افتادم! دلم ترکید از بس نذاشتین حرف بزنم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

« محکم زدم تو پهلوش که اونم بلند گفت »

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آخ!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

« دوباره همه زدن زیر خنده! شده بود اونجا تآتر! دو سه تا پرستار دیگه م جمع شدن اونجا که مسئول پذیرش با خنده گفت »

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آ چیکار کنم آقا؟! یه نفرم و این همه مسئولیت!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیما خب چرا نمی گی مهین م بیاد کمک ت؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دوباره همه زدن زیر خنده که یه خانم جوون که گویا همون مهین خانم، همکار مسئول پذیرش بود، اومد و خیلی جدي به نیما »

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

« گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شما امرتون رو بفمائین. به مسائل دیگه کاري نداشته باشین!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیما به روي چشم. ممکنه مسئول سرد خونه رو برام پیج کنین؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مسئول پذیرش مسئول سردخونه رو براي چی می خواین؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیما عرضم به حضورتون که ما یه ساعت پیش اومدیم اینجا خدمت همکار محترم شما. واقعا چه خانم زحمت کشی م هستن!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مسئول پذیرش اولی شما یه ربع نیسکه تشریف آوردین اینجا!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیما صاب تشریف باشین، حالا هر چی! عرضم به حضورتون که ما یه بیماري داشتیم به اسم ذکاوت که احتمالا تا الآن فوت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کردن! می خواستم دیگه نرم بالا تو بخش مزاحم همکارا بشم! اگه ممکنه مستقیما راهنمایی بفرمائین بنده رو سردخونه که با

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اون خدا بیامرز دیداري تازه کنیم و بقیه ي صحبت ها رو موکول کنیم به قیامت!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دوباره همه زدن زیر خنده! جدي جدي حرف می زد طوري که منم به خنده افتادم! »

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وقتی خنده مردم که اصلا کار خودشون یادشون رقته بود تموم شد، مسئول جدید که اسمش گویا مهین بود، در حالیکه سعی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

« : می کرد نخنده و خیلی جدي باشه، تو دفتر رو نگاه کرد و گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خبر, خیالتون راحت باشه. ایشون زنده ن و فوت نکردن. در ضمن چشم شما روشن! یه پسر کاکل زري م مهمون دارین!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیما چشم و دلتون روشن! ترو خدا راست می گین؟! خودش چطوره؟ ترو خدا حالش خوبه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مسئول بعله! هم مادر و هم بچه سالم و سلامت ن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیما حیف! من از خدا همیشه یه گیس گلاب تون می خواستم! البته شکرت خدا هر چی تو صلاح بدونی، همون خوبه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مات مونده بودم و نیما و مسئول پذیرش رو نگاه می کردم که مردم شروع کردن به نیما تبریک گفتن و نیمام خیلی جدي از »

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

« همه تشکر می کرد! یکی از پرستارهایی که جمع شده بودن اونجا به نیما گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شیرینی ما یادتون نره!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیما بچشم! به دیده منت! فقط لطف کنین بفرمائین وضع حمل طبیعی بوده یا کار به سزارین و جراحی کشیده؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

« محکم زدن تو پهلوش که همون مهین خانم گفت »

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خیر. زایمان طبیعی بوده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیما الهی صد هزار مرتبه به درگاه ت شکر!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

« بعد به همون مهین خانم گفت »

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

می دونین ؟ یه خرده سن و سالش بالا بود، اینه که کمی واسه ش دل نگران بودیم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مسئول پذیرش نه ، الحمد ا... به خیر گذشته!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیما از اینجا برم یه گوسفند قربونی می کنم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

« بعد خیلی آروم به مسئول پذیرش گفت »

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ببخشین، شما نمیخواین این پدیده ي مهم رو از طریق ماهواره به جهانیان اعلام کنین؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

« اومدم نذارم یه چیز دیگه بگه که همون مسئول پذیرش با تعجب گفت »

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بله؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیما بفرستین رو ماهواره یا اینترنت خبر رو دیگه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مسئول چه خبري رو؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیما همین که یه مرد گنده در سن پنجاه و هفت هشت سالگی، یه پسر کاکل زري بدنیا آورده، اونم در یک زایمان طبیعی،

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بدون احتیاج به سزارین!! خیلی حرف بخدا! دانشمندا و دکتراي خارجی تشنه ي این جور خبران!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تا اینو نیما گفت، دوباره مردم زدن زیر خنده! نیما که اصلا نمی خندید! »

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه لحظه بعد همه ساکت شدن! مونده بودن جریان چیه که مسئول پذیرش یه نگاهی تو دفتر کرد و در حالی که خودشم می

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

« خندید ، گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یعنی چی آقا؟ شوخی تون گرفته؟ ایشون خانم زهره زکاوت ن! یعنی چیزي که اینجا نوشته شده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیما اِ ... بابا مخودش رو اینجا زهره معرفی کرده؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دوباره همه زدن زیر خنده. یه مریض با لباس بیمارستان که یه چوب زیر بغلم داشتف از بس خندید، چوب از زیر بغلش در »

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رفت و غشکرد رو زمین!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

« نیما یک نگاهی بهشکرد و گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برادر من، جاي خندیدن، بلند شو و چوب ت رو بزت بغلت و هر چه زودتر از اینجا فرار کن که یه دفعه می بینی فردا اعلام

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کردن شمام سقط جنین داشتی ها!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

« دوباره همه خندیدن و مسئول پذیرش با خنده گفت »

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آ آقا خواهشمی کنم سر و دا راه نندازین! نیما رو زدم کنار و تا خواستم خودم با مسئول پذیرش حرف بزنم دوباره نیما گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

«

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خانم معذرت می خوام. حالا دیگه بابام، چه بخوام و چه نخوام بسلامتی فارغ شده، حداقل دستور بفرمائین این نوزاد شاه پسر

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رو همین الآن ختنه ش کنن که وقتی بردیمش با زائو خونه، تا چند وقتی بیرون نیاریمش که هوا آلوده س و بچه مریضمی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شه می افته سرمون!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اگه یکی همین موقع وارد بیمارستان می شد، فکر کرده اومده سینما و دارن یه فیلم کمدي نشون می دن و همه جمع شدن و »

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دارن می خندن! دیگه مسئول پذیرشم جلوي خودش رو ول کرده بود و قاه قاه می خندید اما این نیماي کور شده اصلا انگار نه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

انگار که این حرفا رو زده! لبخند رو لب ش نمی اومد!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

« خنده ها که تموم شد به مسئول گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ببخشید خانم، می شه خواهشکنم خانم دکتر فطرت رو برام پیج کنین؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مسئول پذیرش خانم دکتر فطرت؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بله . دکتر سیما فطرت. جراح ن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

« مسئول پذیرش یه لحظه منو مگاه کرد که نیما گفت »

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حتا ایشون رو هم ختنه کردن و دارن دوران نقاهت شون رو می گذرونن!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

« دوباره همه شروع کردن به خندیدن که نیما با حالت داد زدن گفت »

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه کاري بکنین آخه! باباي بیچاره م مرد!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مسئول پذیرش خواهشمی کنم آروم باشین!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیما حالا که شما می فرمائین چشم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مسئول اصلا پدر شما رو به چه علت آوردن اینجا؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیما بابا آپاندیس ش گویا ترکیده و اورژانسرسوندش اینجا!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

« مسئول پذیرش یه نگاهی به دفتر کرد و گفت »

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ارموز ما ترکیدگی نداشتیم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیما اختیار دارین خانم! جلو خودم متخصص، ترکیدگی رو تشخیصداد! تمام در و دیوار نم زده بود!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

« دوباره همه زدن زیر خنده! اومدم حرف بزنم که مسئول پذیرش باخنده گفت »

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

منظورم اینکه ما اصلا امروز بیماري که آپاندس ش ترکیده باشه، نداشتیم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیما یعنی من دروغ می گم؟ صداي ترکیدنشرو دو تا محله اون ور ترم شنیدن! همه می گفتن مثل صداي این نارنج کها

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چهارشنبه سوري بوده! باور نمی فرمائین، برم استشهاد محلی جمع کنم! اصلا ولشکنین! اون خدا بیامرز که تا حالا حتما فوت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کرده و پشت سر مرده حرف زدن خوب نیس! اگه براتون زحمتی نیس و خانم دکتر فطرتم دوران نقاهت شون تموم شده، تو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اون بلندگو، یه پیج کنین. شاید خدا خواست و ایشون اومدن و زیر بال و پر ما رو گرفتن!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دوباره همه خندیدن که تو همین موقع یه دستی بازوي منو گرفت! برگشتم دیدن سیما خواهرمه! داشت می خندید. »

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

« همونجور با خنده به نیما و من گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سلام. می خواستین حالام نیاین!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیما سلا سیما خانم! بخدا ما خیلی وقته اینجاییم. منتها بابا رو دیر از اتاق زایمان آوردن بیرون! گویا سر بچه گیر کرده بوده و

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بیرون نمی اومده!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

« دوباره همه زدن زیر خنده! سیما می خندید و به نیما نگاه می کرد که من گفتم »

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سیما جون گویا یه اشتباهی اینجا پیش اومده!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سیما چه اشتباهی؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

« تا مسئول پذیرش اومد توضیح بده، نیما گفت »

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نه بابا! اشتباه از طرف ما بوده! گویا بابام اینجا خودش رو زهره معرفی کرده! یه چند وقتی م بوده که بابام با آدماي ناجور

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نشست و برخاست می کرد! گویا گول خورده و شیکم ش اومده بالا و ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

« . دوباره خنده ها شروع شد »

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیما تمومشکن دیگه! اصلا فکر بابات نیستی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیما فکر نداره که! احمد ا... که هم خودش سالمه و هم بچه ش! صاحاب یه داداش کوچولو شدم! حالا هر روز میذارمش تو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کالسکه و می برمش با خودم پارك!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

« دوباره همه غش و ریسه رفتن! قیامت شده بود دم پذیرش که من به سیما گفتم »

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا سیما اینو ورش دار ببر بالا سر باباش! آبرو برامون نذاشت اینجا!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خلاصه سیما حرکت کرد که بریم پیش آقاي ذکاوت، مسئول پذیرش که اشک از چشمانش اومده بود با خنده به نیما و سیما

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

« گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

واقعا ازتون معذرت می خوام! ولی باور بفرمائین تقصیر از ما نبود. اینجا یه همچین چیزي نوشته بودن!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیما اصلا خودتون رو ناراحت نکنین. ایشا اله واسه شب شیش بچه، سر اسم گذارون دعوت تون می کنم منزل! اسم نوزاد رو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سعید بذاریم خوبه؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد شروع کرد بشکن زدن و آواز خوندن! هل ش دادم و با خودم بردمش تو بخش! اگه دو ساعت دیگه م اونجا واستاده »

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

« ! بودیم بازم سربسر همه می ذاشت و اصلا یاد باباش نبود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پسر تو خجالت نمی کشی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیما راستی خیلی ممنون از این همه کمکی که به من کردي! لالا مونی گرفته بودي؟! ترو گفتم بیاي واسه چی؟ براي اینکه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اونجا وایسی و بخندي؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آخه تو مگه می ذاري کسی حرف بزنه؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیما حالام اصلا بابام چه ش شده؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

« سیما که می خندید، گفت »

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آپاندیسشرو عمل کردم. حالش خوبه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیما قربون او تیغ جراحی ت برم سیما خانم که مثل ساطور شیر علی قصاب تیزه! الهی من یه مرضبگیرم که روي دو دفعه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

احتیاج به عمل جراحی داشته باشم و شما منو عمل کنین!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

« زود زدم تو پهلوش و گفتم »

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اووو ...! چی داري می گی؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیما به تو چه؟ مگه تو وزیر بهداشت و درمانی؟! تن و بدن خودمه! دوست دارم هی عملشکنم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

« ! من و سیما وسط راهرو زدیم زیر خنده »

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سیما خیال نداري پدرت رو ببینی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیما نه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مرده شورت رو ببرن نیما!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیما یعنی آره! می خوام ببینمشکه اومدم اینجا دیگه! اصلا کجا هس این باباي من؟! رفته نمی دونم کجا و چه کثافتکاري اي

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کرده که شیکمش اومده بالا و اورژانسرسوندش به ماما!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سه تایی راه افتادیم و رفتیم طبقه ي دوم. سیما شماره اتاق رو بهمون گفت و چون کار داشت خداحافظی کرد و خواست بره »

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

« که نیما گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ترو خدا سیما خانم نرین! من می ترسم برم و بابامو تو اون وضع ببینم و حالم بد بشه! اگه شما اونجا باشین یه اکسیژنی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرمی چیزي بهم وصل می کنین!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

« دوباره زدم تو پهلوش که گفت »

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اِ ...! پهلوم سوراخ شد از بس سقامه زدي توش!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آخه تو به سیما چیکار داري؟ ولشکن بذار بره سرکارش دیگه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیما خب اینم کارشه دیگه! مگه دکترا قسم نخوردن که تا لحظه آخر به مریضبرسن! خب من دل ضعفه دارم، چشمم که

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به بابام بیافته ، ضعفم می گیرتم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سیما که تا نیما این حرفا رو می زد، غش می کرد از خنده! من و نیما از دبستان با هم تو یه مدرسه بودیم و پدرامون م »

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قدیما وقتی بچه بودن تو یه محله ي پایین شهر طرف شاپور با هم همسایه بودن. براي همین من و نیما با هم خیلی جور بودیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و اکثرا خونه ي همدیگر. البته تو یه محله ي بالا ي شهر. نیما اینا از نظر مالی وضع شون خیلی خوب بود و ماهام وضع مالی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مون نسبتا خوب بود و زمان تحصیل تا با هم سیما رو نمی رسوندیم به مدرسه ش ، خودش مدرسه نمی رفت! یادمه همون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

موقع ها بخاطر سیما، چند بار با لات ولت هایی که بهش متلک گفتن بودن، کتک کاري کرده بودیم و یه دفعه م حسابی کتک

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خورده بود! البته این جریان مال ده پونزده سال پیش بود. خلاصه بزور دستش رو شیدم و بردمش طرف اتاقی که باباش توش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خوابیده بود. وقتی رسیدیم بالا سر باباش، بعد از سلام و علیک، مامانش شروع کرد باهاش دعوا کردن که چرا اینقدر دیر اومده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بیمارستان که نیمام چند تا دروغ گفت و قضیه تموم شد. نیم ساعتی اونجا موندیم و بعد خداحافظی کردیم و برگشتیم که بریم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

«! خونه. تا رسیدیم تو سالن پایین، نیما راه افتاد طرف قسمت پذیرش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کجا می ري؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیما می رم از مهین اینا خداحافظی کنم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

واقعا نیما! سیما حق داره که زن تو نشه! می رم بهشمی گم که تو چقدر هیزي!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیما باشه، نمی رم خداحافظی کنم، تو ام به سیما چیزي نگو. باشه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باشه. اما اخلاقت رو عوضکن. یه خرده سربزیر باش!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بیا بریم دیگه! « پس فطرت » . باشه. قول می دم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رو قبل از اسم فامیلی من نیار! « پس» زهر مار ! صد بار بهت گفتم کلمه ي

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

« همیشه وقتی می خواست سربسر من بزاره، دو تا کلمه ي پس و فطرت رو پشت سر هم می گفت »

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیما سیاوش جون، منکه چیزي نگفتم! می گم بیا بریم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

داشتیم با هم می خندیدیم که یه مرتبه یه دختر خیلی قشنگ، حدود بیست و پنج، شیش ساله با ناراحتی و اضظراب اومد »

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

« طرف نیما و تا رسید با نگرانی و استرس زیاد گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سلام آقاي ذکاوت! ببخشید، شما منو نمی شناسید! من تازه از خارج برگشتم ایران! من یلدا هستم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

« تا اینو گفت، نیما شروع کرد »

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قربون قدم ت یلدا جون! چه خوب کردي برگشتی ایران! بخدا جات تو مملکت خیلی خیلی خالی بود! از اون سالی که تو ایران

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با هم بودیم و تو رفتی خارج، دیگه ازت بیخبر بودم ... !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

« می خواست سربسر دختره بذاره که انگار دختره فهمید و گفت »

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

انگار منو نشناختین!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیما کورشم اگه شما رو نشناخته باشم! مگه شما یلدا خانم نیستین که تازه از خارج برگشتن؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

« محکم زدم تو پهلوش که یلدا گفت »

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من دختر آقاي پرهام هستم. خمسایه و دوست پدرتون!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیما خدا مرگ بده اون بابام رو که به من نگفته شما از خارج برگشتین! حال شما چطوره؟ بابا چطورن؟ مامان چطورن؟ خارج

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چطور بود؟ ایرانیاي خارج چطورن؟ بابا کجایین شما آخه؟! دل ما پوسید تو این چهار دیواري! هیچ فکر نمی کنین که دل ما

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

براتون تنگ می شه؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

« ! یلدا، مات نیما رو نگاه می کرد که من دوباره زدم تو پهلوش »

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یلدا یه اتفاق بد براي من افتاده! به یه خانم پیر!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیما خیلی کار خوبی کردین، دستتون درد ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

« تازه فهمید که یلدا چی گفته ! با تعجب گفت »

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چیکار کردین؟! با ماشین زدین بهش؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یلدا بله! خواهشمی کنم کمک کنین! من بقدري هول شدم که نمی دونم باید چیکار کنم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیما مرده؟!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یلدا نه، نه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیما زدین و فرار کردین؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یلدا نه به خدا!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیما داشتین فرار می کردین گرفتن تون؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یلدا نه! اصلا!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیما پیرزنه فرار کرده؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یلدا آخه شما بذارین منم حرف بزنم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیما آخه نمی گی که دختر آقاي پرهام! زدي بهش الآن می خواي فرار کنی؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیما، بزار ایشونم حرف بزنه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیما آره، حرف بزن قربونت! می خواي سه تایی با هم یه بلاملا سر پیرزنه بیاریم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

« زدم تو پهلوش و به یلدا گفتم »

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

الآ اون خانم کجا هستن؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یلدا تو ماشین، جلو بیمارستان!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیما دختر آقاي پرهام، شما اصلا ناراحت نباشین. من وسیاوش الآن می ریم و یه جایی سر به نیستشمی کنیم! چند سالی ش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هس؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یلدا پیره بدبخت. فکر می کنم هشتاد سال رو داره.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیما دیگه چه هر! ه ده داره، ه خونواده ش از خدا می خوان که از شرش خلاصبشن! دنبال جنازه ش نمگردن! بیا بریم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سیاوش که خیلی کار داریم! یه چاقوام سر راه با خودت وردار بیار! اما نه! همین با دست خفه ش می کنیم! نیمه جونِ الآن!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خلاصه یه ویلچر ورداشتیم و رفتیم بیرون بیمارستان و اون خانم پیر رو که شکر خدا وطریش م نشده بود! نشوندیم روش و »

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

« آوردیمش قسمت پذیرش. تا رسیدیم اونجا، نیما به همون خانمها که باهاشون دیگه آشنا شده بودیم گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهین جون بدو که این دفعه یه زائو راست راستکی آکبند برات آوردم! بگیر بگو خیرش رو ببینی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خلاصه با خنده و شوخی، اون خانم پیرورو بردیم اورژانس و به سیمام خبر دادیم. یه دقیقه بعد سیما اومد و ترتیب کارها رو »

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

« داد. وقتی دکتر مسئول اورژانسکاملا اون خانم رو معاینه کرد، گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خانم، خوشبختانه شما از منم سالم ترین. هیچ مشکلی ندارین. هیچ آسیبی ندیدین.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

« خانم پیر که هنوز رو تخت خوابیده بود، گفت »

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پس ننه چرا نقدر چشمام کم سوئه؟! چرا دستام گیر نداره؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کتر بعد از تصادف اینطوري شدین؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خانم پیر نه مادر! الآن بیست ساله اینطوریه! هر چی م دوا درمون کردم فایده نداشته!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

« دکتر شروع کرد خندیدن و نیما اومد جلوس اون خانمه و آروم در گوشش گفت »

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مادر، دواي شما پیشمنه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خانم پیر ننه تو دکتري؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیما آرخ. اما تخصصم چیز دیگه س! ببینمف شما پنجاه و شیش هفت که بیشتر سن و سال نداري؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

« تا اینو گفت, خانم از رو تخت مثل فنر بلند شد و نشست! ماها مات بهش نگاه کردیم که نیما آروم بهش گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

میشه مادر نشونی ت رو به من بدي؟ مایه دوست خونوادگی داریم که یه مرد تنهاس. شصت و هفت هشت ساله ش بیشتر

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیس. بیچاره، یه دهسالی هس که زنش مرده. اونم تنهاس و بی کس. داره دنبال یه زن جا افتاده می گرده که ناز و نوز نداشته

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باشه و هر روز اینو می خوام و اونو می خوام براش نکنه! البته باید سالم باشه ها!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تا اینو گفت ، اون خانمه مثل یه دختر بیست ساله از تخت پرید پایین! دیگه ماها داستیم از خنده می ترکیدیم اما جلوي

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

« خودمون رو گرفتیم مه نیما دوباره گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شما تو آشناهاتون یه همچین زنی سراغ ندارین؟ جسارته! انا همین قاعده ي سن وسال ما باشه خوبه. فقط شرط ش همون که

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گفتم. سالم باشه و بی ادا اصول!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

« خانمه که حسابی رفته بود تو فکر، گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

واله و فک و فامیلا که به یه همچین نشونی کسی رو نمی شناسم. اما این آقا بازنشسته س؟ خونه وزندگی داره؟ اخلاق داره؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیما رفت جلو و زیر بازوش رو گرفت و آروم آروم باهاش راه افتاد و همونجور در گوشش حرف می زد! چند قدم که رفتن، »

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صداي خنده ي خانمه بلند شد و قاه قاه می خندید و دست تو دست نیما راه می رفت! نمی دونم چی در گوششمی گفت که

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

« پیرزنه می خندید و بلند بلند می گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سالمه! اون __________که سالمه سالمه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

« خلاصه چنج دقیقه بعد، نیما برگشت و تا رسید به ما، دستاشو زد بهم و گفت »

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دختر آقاي پرهام، این مشکل که حل شد و رفت پی کارش. فقط یه کار کوچولو مونده که شما باید زحمتشرو بکشی تا این

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پیرزن م راضی راضی بشه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یلدا واقعا ازتون ممنونم. هم از شما و هم از دوستتو و هم از خانم دکتر. هر کاري م باشه انجام می دم. احتمالا باید فردام

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بیارم شون اینجا که یک چک آپ دیگه م بشن، درسته؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیما نه دختر آقاي پرهام. اصلا احتیاج به این چیزا نیس! خیالتون راحت راحت باشه! این پیرزنه اگه صد تا مرضدیگه م

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

داشته باشه، یه کلمه م در موردش حرفی نمی زنه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چی در گوش بیچاره خوندي که سالم سالم شد؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیما اون دیگه اسرار مگئه! براش باطل السحر خوندم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یلدا ببخشید، پسمن باید براي این خانم چیکار کنم؟ آهان! حتما پول می خوان!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیما نه پول نمی خوان نه چیز دیگه. فقط شما لطف کنین و جناب پرهام، پدرتون رو آماده کنین که بیان و خواستگاري این

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پیرزنه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

داشتی اینا رو در گوششمی گفتی؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیما پس چی؟ فکر می کردي اگه اینا رو بهش نمی گفتم رضایت می داد؟! این پیرزنه که من دیدم، تا درد رمانتیسم شم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

متصل به این تصادف نمی کرد ول کن نبود!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

« . سیما مرده بود از خنده و یلدا که با اخلاق نیما آشنا نبود، مات بهش نگاه می کرد »

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیما ت سیما خانم از سیستم درمانی م خوشتون اومده؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سیما خیلی! واقعا که اعجاز کردین!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیما الهی قربون اون تشویق تون برم که باعث دلرمی آدم می شه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اوهو ... ! ! داري چی می گی؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
شما به این رمان چه امتیازی میدهید؟
نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید