پارت سی و ششم

زمان ارسال : ۴۵ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 5 دقیقه

واقعی بودن در جایی که هیچ‌چیز واقعی نیست گل‌بهار را توأمان هم مأیوس می‌کرد و هم خوشحال. پلک سنگینی روی هم گذاشت و چشم که باز کرد تمام نگاهش سرتاسر شوق و هیجان شد. او مثل همیشه به سمت پرتگاه دوید اما این‌بار درست مثل پرندگان و بر عکس همیشه هرچقدر که به ارتفاع نزدیک می‌شد سرعتش افزایش می‌یافت. اکنون گل‌بهار احساس تازه‌ای داشت؛ احساس آزادی و حاضر بود جانش را برای احساس آزادی‌اش بدهد. ب

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.