سیزده ثانیه به قلم میلاد سرداری
پارت سی و ششم
زمان ارسال : ۴۵ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 5 دقیقه
واقعی بودن در جایی که هیچچیز واقعی نیست گلبهار را توأمان هم مأیوس میکرد و هم خوشحال. پلک سنگینی روی هم گذاشت و چشم که باز کرد تمام نگاهش سرتاسر شوق و هیجان شد. او مثل همیشه به سمت پرتگاه دوید اما اینبار درست مثل پرندگان و بر عکس همیشه هرچقدر که به ارتفاع نزدیک میشد سرعتش افزایش مییافت. اکنون گلبهار احساس تازهای داشت؛ احساس آزادی و حاضر بود جانش را برای احساس آزادیاش بدهد. ب