پارت سوم

زمان ارسال : ۳۴ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : حدودا 4 دقیقه

روی چمن ها روبه روی هم چهار زانو نشستند.لیلا وسایلی که آماده کرده بود را آرام از سبد بیرون می کشید و ماهیر طوری اورا نگاه میکرد که انگار به یک اثر هنری خیره شده.سفره‌ی یک بار مصرف را روی چمن ها پهن کرد ویک بشقاب چینی که گوشه‌اش چین داشت وسطش طرح گل یاس بود جلوی حامد گذاشت.
_من از شهرستان بکوب نیومدم که اینجا بشینم روبه روی معشوقه‌م تنهایی غذا بخورم، بیا این جا بشین.
لیلا با تردیدی

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • کوثر

    00

    خوب

    ۴ روز پیش
  • Zarnaz

    ۲۰ ساله 00

    میشه لطفاً عکس شخصیت هارو هم بزاری🙏🙏

    ۴ هفته پیش
  • فرگل حسینی | نویسنده رمان

    عزیزم چند تا شخصیت دیگه هم هستن که هنوز وارد داستان نشدن ،بعدا عکس هارو میزارم فعلا نه

    ۴ هفته پیش
  • Zarnaz

    ۲۰ ساله 00

    خیلی ممنون فرگل جونم ❤️❤️❤️

    ۴ هفته پیش
  • Zarnaz

    ۲۰ ساله 00

    چقدر قشنگ تعریفش میکنه دلم خواست 😁🙈لیلا خوش به سعادتت😉😁

    ۴ هفته پیش
  • Zarnaz

    ۲۰ ساله 00

    عالی عالی مرسی فرگل جونم 😍😍تازه استارتشو زدم وقت نکرده بودم بخونم محشره ممنونم😍😍میگم اسم پسره ماهیر یا حامد سؤالش آخه یه جاش نوشته بودی حامد 🤔

    ۴ هفته پیش
  • اسرا

    20

    آخ آخ چطورقرارماروسقوط آزادکنیم بااین همه تعریف لیلا🙏

    ۱ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.