فاضلاب شیرین به قلم نسترن قره داغی
پارت سی و دوم
زمان ارسال : ۱۷۰ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 3 دقیقه
متقابلا جاوید هم کنارش نشست و کلاه سویشرتش را روی سرش انداخت.
هوا سرد و ابری بود و هر لحظه امکانداشت باران ببارد.
نشستن در اینجا منتظر ماندن دیوانگی بود، اما تنها راه هم همین طور!
- دیروز چطور شد که از دستت در رفت؟
رست ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما