پارت پنجاه و هفتم

زمان ارسال : ۳۳۳ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 6 دقیقه

فصل 26
مرتضی با شنیدن صدای آلارم گوشی‌‌اش از خواب بیدار شد و آن را قطع کرد. نگاهی به کنارش انداخت. حورا همچنان در خواب بود. شب قبل تا نزدیکی‌‌های صبح درس خوانده چهره‌‌اش خستگی را فریاد می‌‌زد. به طرف او کج شد و به آرامی کتاب و جزوه را از زیر دستش برداشت و گوشه‌‌ای نهاد. به آشپزخانه رفت و صبحانه‌‌ی مفصلی آماده کرد. ‌‌صدای مجدد آلارم گوشی، حورا را از خواب پراند. خواب آلود به هال دوی

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • Zarnaz

    ۲۰ ساله 00

    چقدر قشنگ ایوللل😍😍چقدر خوب خیلی بهم میان آفرین یه پسر بیار تا مهشید بسوزه 😁💃سجاد دارییی یا خواهر دار میشی یا برادر😁❤️عالی بود مرسی راضیه جونم 💋💋

    ۷ ماه پیش
  • راضیه نعمتی | نویسنده رمان

    پای حورا داره تو زندگی مرتضی محکم می‌شه 😍 عزیزمی 💋💋

    ۷ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.