حامی به قلم راضیه نعمتی
پارت بیست و نهم
زمان ارسال : ۳۷۳ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 12 دقیقه
غرق رسیدگی به کارهایش بود که تلفن زنگ خورد. در حالیکه روی کاغذ مطلبی مینوشت، گوشی را نزدیک گوش برد. صدای خانم طاهری را شنید:
ـ آقای پوریا اومدن.
با گفتن «بفرستید داخل.»گوشی را گذاشت و شروع به دسته کردن برگهها کرد. چند ضربه به در نواخته شد. با صدای بلند گفت:
ـ بفرمایید!
پوریا در را باز کرد، نگاه محترمانهای به پیمان انداخت و از همانجایی که ایستاده بود سلام کرد.