پارت ششم

زمان ارسال : ۴۳۵ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : حدودا 7 دقیقه

_ صبرکن منم بیام...هی با توام!

خواهرش، خواهرش، خواهرش؛ این کلمه آن قدر در مغزم تکرار شد که حس کردم مغزم درد گرفت و درد مغز را چه کسی می‌توانست تحمل کند.

حداد خودش را به من رساند، وقتی به آخرین پله رسیدیم، خواهر ایوب در حال قفل کردن دَر ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.