زرنیخ (زَرنیخ - رِلگا) به قلم آمنه آبدار
پارت صد و نود
زمان ارسال : ۴۱۲ روز پیش
میل شدیدی به بیرون رفتن از آن اتاق داشت اما میترسید.
آن حجم از تاریکی او را میترساند و احساس میکرد هر آن امکان دارد بلعیده و در آن تاریکی حل شود.
گوشه اتاق تکیه داده به دیوار نشست...
اینجا حتی سکوت هم قانونمند بود.
باورش نمیشد توی خانه زرنیخ باشد، کسی که ماهها دنبالش بودند و او درست بیخ گوششان بود.
باید کمی تمرکز میکرد و سر و سامانی به افکار مشغولش میداد.
لطفا در نظرات خود از نوشتن در مورد تعداد پارت ها و یا کوتاه بودن پارت ها جدا خودداری کنید.
از توجه و درک شما سپاسگزاریم.
مهدیه
00ایوان کی میخواد دست از بازی کردن برداره؟
۱ سال پیشآمنه آبدار | نویسنده رمان
باهاش کنار بیاید😂
۱ سال پیشمن
00حاجی من نفهمیدم چیشد؟؟!!!! پس الان هلن چی میشه این وسط؟ مگه ایوان عاشق هلن نبود؟ پس لاریسا چی میگه اینجا؟؟ ینی چیی اخه من الان خییلیی گییج شدمممم!! 🤯🤯
۱ سال پیشزهرا عبداللهزاده
۲۳ ساله 20حدس میزدم ایوان عاشق لاریسا باشه و الانم حس میکنم چیزی از گذشته اونارو بهم پیوند میده داستان داره هیجان انگیزتر میشه ممنونم آمنه ی قشنگ برای این قلم زیبا وجودت مانا
۱ سال پیش...
60😶اوه چه غیر منتظره... ولی لاریسا خوبه شخصیت جالت تری نسبت به انابت داره.. فوی و مستقله
۱ سال پیشسیتا
50یعنی ایوان عاشق لاریسا شده
۱ سال پیشaynaz
27من هنوز نخوندم🗿🥂 خدا نکنه زبونتو گاز بگیر 🗿🥂من این همه وقت نزاشتم که تهش ایوان لاشق این عنتر خانم شههههه🤦🏻 ♀️🤦🏻 ♀️
۱ سال پیش
Dayana
00😐😐😐 آخه لاریسا و ایوان؟ 😐 لاریسا که ازدواج کردست ایوانم که عاشق هلنه این چه وضعشه