پارت صد و هشتاد و نهم

زمان ارسال : ۴۳۸ روز پیش

لاریسا از روی تخت پایین رفت و ایوان بلند شد.
دست لاریسا بلند شد تا روی صورت ایوان فرود بیاید اما در میانه راه توسط ایوان متوقف شد.
صدای فریاد لاریسا توی خانه پیچید: من می‌دونستم کار توئه عوضیه، تو با نقشه به ما نزدیک شدی!
ایوان دستش را چرخاند و لاریسا را مجبور کرد بچرخد.
دست‌های لاریسا را پشت سرش با یک دست گرفت.
- من همیشه بین اون احمقا تو رو یکم باهوش‌تر می‌دیدم!
لا

727
379,464 تعداد بازدید
1,202 تعداد نظر
246 تعداد پارت
نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید