پارت شصت و دوم

زمان ارسال : ۴۵۱ روز پیش

دخترک با چشم‌هایی گردشده و هراسان به پدرش نگاه می‌کرد. نفس در سینه‌اش حبس شده بود و سعی داشت لب‌هایش را از هم باز کند اما دهانش قفل شده بود. دست فرهاد برای سیلی‌زدن به دخترش بالا رفت و او پلک‌هایش را محکم روی هم فشار داد اما خبری از سیلی نبود. هولناک و آرام، پلک باز کرد که دست پدرش را اسیر پنجه‌ی سعید دید. فرهاد با همان دست، سعید را به عقب هل داد و رو به شیدا نهیب زد:
- چشمم روشن... بار

165
135,619 تعداد بازدید
149 تعداد نظر
87 تعداد پارت
نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید