دشمن بی نقص به قلم فاطمه سیاوشی
پارت پنجاه و هشتم
زمان ارسال : ۴۵۲ روز پیش
مامان تب شدید کرده بود و من همینطور بالای سرش پاشویش میکردم ...کل زندگیم بهم ریخته شده بود اما فرهاد عزیزم با مهربونی پشتم بود...بهش تکیه داده بودم و پشتم حسابی بهش گرم بود ...
_خسته شدی عزیزم میخوای بسپاریش به من ؟
_نه خودم باید بالا سرش باشم
_یادته اون روز که رفتی تو اساین رمان به اتمام رسیده است و به درخواست نویسنده به علت (چاپ یا ویرایش) تا اطلاع ثانوی امکان مطالعه آن وجود ندارد
این رمان به اتمام رسیده است و به درخواست نویسنده به علت (چاپ یا ویرایش) تا اطلاع ثانوی امکان مطالعه آن وجود ندارد
لطفا در نظرات خود از نوشتن در مورد تعداد پارت ها و یا کوتاه بودن پارت ها جدا خودداری کنید.
از توجه و درک شما سپاسگزاریم.
فاطمه سیاوشی | نویسنده رمان
ای جانممم مرسیی✨😍
۱ سال پیشاسرا
30عالیه فقط لطفاخانم سیاوشی دیگه وقف نذارامروز هم نذاشتی
۱ سال پیشفاطمه سیاوشی | نویسنده رمان
عزیزم نوشتم یک روز در هفته پارت میزارم .چون اخرای رمانه .نیاز به زمان دارم 🙏❤️برای ادامه رمان
۱ سال پیشاسرا
00پوزش نوشتت ندیدم امیدوارم بفکررمان جدیدباشید
۱ سال پیشفاطمه سیاوشی | نویسنده رمان
❤️🙂
۱ سال پیشسیتا
20چرا جدیدن اینطوری پارت گذاری میکنی قبلن خوب بود الان خیلی بعد شده ها
۱ سال پیش
اسرا
00خانم سیاوشی عزیزتولدت مبارک لطفااگه میتونید۲یا۳تاپارت باهم بذاریدتارمانت تموم برااینکه مطمئنم شمانویسنده متعهدی هستید🥰🥰✋