پارت پنجاه و ششم

زمان ارسال : ۴۶۰ روز پیش

سارا نگاهش را پایین انداخت؛ برگه‌های کتاب را بین انگشتان دستش به بازی گرفته بود. بغض در صدایش پیدا بود.
- به مامان و بابا حق می‌دم. خوب و بد یا مقصر بودن و نبودنِ منصورِ موحد مهم نیست، در هر صورت دیدنِ اون آدم واسه‌شون سخته اما منم...
نتوانست مقابل نگاه‌های پارسا، حرف دلش را بزند. لب‌هایش را بر هم فشرد و سکوت کرد. پارسا اما حرف ناگفته‌ی خواهرش را تا انتها با گوشِ دل شنید و لب باز ک

164
134,750 تعداد بازدید
146 تعداد نظر
87 تعداد پارت
نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید