پارت پنجاه و هفتم

زمان ارسال : ۴۶۵ روز پیش

بعد از گشتن توی اصفهان و ماجراهای عجیب غریبش برگشتیم تهران ....
الیسا رو محکم تو بغلم فشار میدم و بوسه محکمی روی موهاش میکارم ....
_مامان دلم برات تنگ شده بود ...
از کلمه مامانی که به کار میبره دلم ضعف میره و ارزو میکنم یه روز از روی ویلچرش بلند بشه و با پاهای خودش راه بره چ

این رمان به اتمام رسیده است و به درخواست نویسنده به علت (چاپ یا ویرایش) تا اطلاع ثانوی امکان مطالعه آن وجود ندارد

461
278,237 تعداد بازدید
1,316 تعداد نظر
82 تعداد پارت
نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • Avin

    11

    خانوم نویسنده خدایش خودت از این وضعیت راضی هستی یه بار یکماه پارت نزاشتی گفتیم پیش میاد ولی باز تکرارکردین این رفتار توهین با خوانندگان این رمان هستش واقعا جای تأسف داره

    ۱ سال پیش
  • فاطمه سیاوشی | نویسنده رمان

    عزیزم نوشتم هر چهارشنبه پارت میزارم ❤️فردا پارت داریم

    ۱ سال پیش
  • صدف

    12

    مرسی فاطمه جونم،پارت ی که نوشتی عالی بود😊😊😊طولانی بود قشنگ تلافی کردی برامون🥰🥰🥰

    ۱ سال پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید