پارت صد و هفتاد و ششم

زمان ارسال : ۴۷۱ روز پیش

با تعجب گفت: گوشیم؟ زنگ زدی؟
لاریسا گوش‌هایش را تیز کرد.
کمی جلو آمد تا خوب بشنود.
دوباره مشکوک شد.
شاید ایوان بی هیچ دلیلی به اینجا آمده بود.
آنابت گوشی را از توی کیفش در آورد و نگاهش کرد.
تماس‌های بی‌پاسخ را که دید، صورتش توی هم رفت.
سرش را بلند کرد‌.
توی چشم‌های ایوان خیره شد.
- ببخشید... نمی‌دونم چطور شده که نشنیدم.
ایوان دستی روی موهای آنابت کشید.<

727
379,547 تعداد بازدید
1,202 تعداد نظر
246 تعداد پارت
نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • فاطی

    00

    عالی تشکر فراوان آمنه جون 😍🤝♥️

    ۱ سال پیش
  • سیتا

    20

    چه خوش میگذرونه ایوان حال لاریسا رو گرفته

    ۱ سال پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید