پارت صد و هفتاد و چهارم

زمان ارسال : ۴۷۴ روز پیش

محافظ رفت...
لاریسا مسیر رفتنش تا رسیدن به ایوان، با نگاهش تعقیب کرد.
ایوان نگاهش هنوز به لاریسا بود.
محافظ که رسید بدون آن که نگاهش کند، فقط گوش کرد.
مجوز رفتنش که صادر شد، شال گردن را بهتر توی دستش گرفت و رفت.
پایش توی برف‌ها فرو می‌رفت و همین سرمایی را به او منتقل می‌‌کرد اما مهم نبود.
لاریسا خیلی محکم پتو را گرفته بود.
امیدوار بود ایوان وارد خانه نشود.
نم

727
379,686 تعداد بازدید
1,202 تعداد نظر
246 تعداد پارت
نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید