پارت پنجاه و دوم

زمان ارسال : ۴۷۵ روز پیش

لحظاتی بعد شیدا روی صندلی ماشین در خودش جمع شده بود و مدام در ذهنش اندام لاغر خودش را با آن دختر مقایسه می‌کرد و چشم‌های وحشی سبزرنگ او که با شعله‌های کینه و نفرت هم‌آغوش شده بودند لحظه‌ای از مقابل نگاهش دور نمی‌شد. سعید پر از دلهره و درماندگی، سکوت زجرآور را در هم شکست. همان‌طور که رانندگی می‌کرد گفت:
- چته شیدا؟ به چی قسم بخورم که باور کنی؟ که همه‌چی برای گذشته بوده.
اشک از

165
135,408 تعداد بازدید
149 تعداد نظر
87 تعداد پارت
نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید