پارت پنجاه و یکم

زمان ارسال : ۴۷۳ روز پیش

انواع لباس‌های مجلسی در طرح‌ها و رنگ‌های مختلف، پشت ویترین مغازه‌ها به چشم می‌خورد. شیدا در حالی که دست سعید را در دست گرفته بود، لباس‌ها را یکی‌یکی از نظر می‌گذراند. سعید نفسش را با کلافگی بیرون داد و گفت:
- خوبه مثلا تو سخت‌پسند نیستی! برای سومین روز اومدی بازار و هنوز هیچی انتخاب نکردی!
شیدا ابرو بالا انداخت. سردرگم به لباس‌ها نگاه می‌کرد.
- مجلس هرکس دیگه‌ای بود، سه

164
134,705 تعداد بازدید
146 تعداد نظر
87 تعداد پارت
نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • رویا

    10

    کاشکی از عکس العمل پارسا میگفتین کی چهارشنبه میاد 😄😄😄😄

    ۱ سال پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید