پارت پنجاه و ششم

زمان ارسال : ۴۸۴ روز پیش

با چشمایی که از گریه ورم کرده بود و قرمز شده بود زل زدم بهش .....
دستشو بالا میاره و موهامو نوازش میکنه ....و من چقدر برای این نوازش دلم تنگ شده بود ....
_بیدار شدی؟
_تو واقعا دختر منی؟
_اهوم واقعا دختر تو ام مامان
_وای قربون مامان گفتنت بشم ،میدونی چقدر تشنه این کلمه

این رمان به اتمام رسیده است و به درخواست نویسنده به علت (چاپ یا ویرایش) تا اطلاع ثانوی امکان مطالعه آن وجود ندارد

461
278,658 تعداد بازدید
1,316 تعداد نظر
82 تعداد پارت
نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • صدف

    10

    ممنون فاطمه جونم😍عالی بود😘

    ۱ سال پیش
  • صدف

    10

    اااخ جون پارت جدید😍

    ۱ سال پیش
  • اسرا

    00

    عالیه

    ۱ سال پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید