دشمن بی نقص به قلم فاطمه سیاوشی
پارت پنجاه و پنجم
زمان ارسال : ۴۷۹ روز پیش
دستشو میگیرم و میگم :بخدا دخترت پیدا شده .....اونم دنبال تو میگرده ....دروغ نمیگم ...
_واقعا میگی ؟
همونطوری که اشکاشو با پشت استین لباس کهنش پاک میکرد گفت :دخترم پیش توعه؟اوردیش ....؟نکنه منو اینجا ببینه ،فکربدی بکنه ....
با بغض گفتم :نه فکر بد نمیکنه جانم ...
_قول میدی ااین رمان به اتمام رسیده است و به درخواست نویسنده به علت (چاپ یا ویرایش) تا اطلاع ثانوی امکان مطالعه آن وجود ندارد
این رمان به اتمام رسیده است و به درخواست نویسنده به علت (چاپ یا ویرایش) تا اطلاع ثانوی امکان مطالعه آن وجود ندارد
لطفا در نظرات خود از نوشتن در مورد تعداد پارت ها و یا کوتاه بودن پارت ها جدا خودداری کنید.
از توجه و درک شما سپاسگزاریم.
صدف
00مرسی فاطمه جون😘خسته نباشی🥰