پارت پنجاه و پنجم

زمان ارسال : ۴۷۹ روز پیش

دستشو میگیرم و میگم :بخدا دخترت پیدا شده .....اونم دنبال تو میگرده ....دروغ نمیگم ...
_واقعا میگی ؟
همونطوری که اشکاشو با پشت استین لباس کهنش پاک میکرد گفت :دخترم پیش توعه؟اوردیش ....؟نکنه منو اینجا ببینه ،فکربدی بکنه ....
با بغض گفتم :نه فکر بد نمیکنه جانم ...‌
_قول میدی ا

این رمان به اتمام رسیده است و به درخواست نویسنده به علت (چاپ یا ویرایش) تا اطلاع ثانوی امکان مطالعه آن وجود ندارد

461
278,186 تعداد بازدید
1,316 تعداد نظر
82 تعداد پارت
نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • صدف

    00

    مرسی فاطمه جون😘خسته نباشی🥰

    ۱ سال پیش
  • اسرا

    60

    سلام فاطمه خانم نمیخام این بنویسم ولی بعداین مدت اگه پارت طولانی میگذاشتی بهترنبود؟

    ۱ سال پیش
  • فاطمه سیاوشی | نویسنده رمان

    سلام عزیزم دونیمش کردم فردا هم پارت گذاشتم . هر هفته ۴ شنبه ها پارت میزارم

    ۱ سال پیش
  • سیتا

    60

    چه عجب بعد چهل و نه روز یه پارت گذاشتی نوسینده

    ۱ سال پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید