زرنیخ (زَرنیخ - رِلگا) به قلم آمنه آبدار
پارت صد و شصت و سوم
زمان ارسال : ۴۸۹ روز پیش
خودش را با همین آرام کرد که حواسش هست بیخبر از آشوبی که توی راه بود.
ایوان از سرجایش برخاست.
- سرویس بهداشتی کجاست؟
آنابت از سر جایش بلند شد.
- بیا من راهنماییت میکنم.
سری تکان داد و دنبال آنابت راه افتاد.
از پلهها بالا رفتند...
نگاه تیزش را در سرتاسر خانه میگرداند.
باید همهاش را به خاطر میسپرد.
با اینجا کار داشت.
- فکر کنم همه چیز خیلی خوب پیش رف
لطفا در نظرات خود از نوشتن در مورد تعداد پارت ها و یا کوتاه بودن پارت ها جدا خودداری کنید.
از توجه و درک شما سپاسگزاریم.