پارت صد و شصت و یکم

زمان ارسال : ۴۸۸ روز پیش

نوشیدنی‌ها را توی لیوان ریختند و به سلامتی هم‌دیگر نوشیدند.
آنابت از یک طرف آویزان شانه ایوان بود.
انگار که کسی بخواهد او را بدزدد.
این ایوان را اذیت می‌کرد اما هیچ کاری جز صبر برای تمام شدن آن شب کذایی از دستش بر نمی‌آمد.
صحبت را زیرکانه سمت زرنیخ کشید.
- چیزایی که در مورد کمیسر و دکتر پزشک قانونی شنیدم واقعا شوکه‌م کرد.
آنابت هم با تاسف سری تکان داد.
- آره واق

727
379,204 تعداد بازدید
1,202 تعداد نظر
246 تعداد پارت
نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • فاطی

    60

    فق منم که دعا دعا میکنم دست ایوان رو نشه و بفهمن همه این کارا تقیصر اونه یا شما هم؟؟؟😂💔

    ۱ سال پیش
  • پشمک

    20

    عالیییی

    ۱ سال پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید