پارت صد و پنجاه و نهم

زمان ارسال : ۴۹۱ روز پیش

با یادآوری روزهایی که برای جاسوسی به خانه‌اش رفته بود، احساس بدی پیدا کرد.
به روی خودش نیاورد...
برای آن که مطمئن شود پرسید: واقعا؟
لاریسا لبخندی زد و چشم‌هایش را یک بار باز و بسته کرد.
- به ما کمک‌های زیادی کردن.
نه استفان و نه لاریسا دوست نداشتند وقتی که ونسا هست چیزی از پرونده‌ها و قتل بگویند.
نباید دنیای کودکی‌اش را خراب می‌کردند.
ایوان توی ذهنش با این حرف

727
379,238 تعداد بازدید
1,202 تعداد نظر
246 تعداد پارت
نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید