پارت چهل و چهارم

زمان ارسال : ۴۹۸ روز پیش

سوگند بعد از مدتی به شرکت برگشته بود. ساعات اولیه‌ی کاری بود و وارد شرکت شد. دلارام مثل هرروز پشت میز نشسته بود مشغول کار با کامپیوتر بود. با دیدن سوگند از جا بلند شد و سلام کرد. سوگند سر تکان داد و گفت:
- سلام، جلسه شروع نشده؟
- نه هنوز، آقای معتمدی تماس گرفتن و گفتن نیم ساعت تأخیر دارن.
سوگند سری جنباند و خواست سمت اتاقش برود که دلارام گفت:
- خانوم پناهی...
سوگند ایستاد و ر

165
135,693 تعداد بازدید
149 تعداد نظر
87 تعداد پارت
نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • آنا

    50

    پارت خوبی بود حرفای منصورم کاملا درست بود امیدوارم رو سوگند اثر داشته باشه و کمتر ادعاش بشه چون آخر نادونیه ولی خودشو کل عقل میدونه و اگه اینجوری پیش بره خودش باعث نابودی زندگی دخترش میشه

    ۱ سال پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید