زرنیخ (زَرنیخ - رِلگا) به قلم آمنه آبدار
پارت صد و پنجاه و هفتم
زمان ارسال : ۴۹۸ روز پیش
***
«دانای کل»
امشب شب مناسبی برای آشنایی با زرنیخ نبود اما آنابت برای آشنایی آنقدری ذوق داشت که لاریسا نمیتوانست ذوقش را کور کند.
لباسهایش را با وسواس زیادی انتخاب کرده بود.
لباس شب کوتاهی، با رنگ قرمز که توی تنش میدرخشید.
برای بار هزارم بود که مقابل آینه میایستاد و خودش را مرتب میکرد. رژش را تمدید کرد و نگاهی به ساعت انداخت.
ایوان همیشه آن تایم بود و
تیسراتیل
40امیدوارم این رمان عین رکوئیم زندگی پایانش اونقد بد تموم نشه واقعا حیفه این رمان جزو بهتریناست ♡♡