پارت پنجم

زمان ارسال : ۵۱۰ روز پیش

کمی دروغ هم به جایی که بر نمی خورد!
هردو با هم عصبی از اتاق خارج شدند و من چشمان نیمه بازم را به اطراف دوختم
بی شک راه فراری نبود!
تنم درد می کرد...استخوان هایم بیشتر...
سرم هزیان داشت و تب هم داشتم... که اگه نداشتم این همه سوختن از چه بود؟
کلا جمعمان جمع بود...من و درد هایم و درد هایم و من...چه جمع دوستانه ای!
سرم سنگین بود قدرت بلند کردنش را نداشتم.
مژه های خیس بالایم ب

177
69,608 تعداد بازدید
60 تعداد نظر
8 تعداد پارت
نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید